موضوع: سوره آل عمران
عنوان: تفسير سوره مبارکه ال عمران جلسه157
مدت زمان: 42:54 اندازه نسخه كم حجم: 3.93 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 7. دانلود
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دينَكُمْ قُلْ إِنَّ الْهُدي هُدَي اللّهِ أَنْ يُؤْتي أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتيتُمْ أَوْ يُحاجُّوكُمْ عِنْدَ رَبِّكُمْ قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَليمٌ ?72? يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ?73?
بعد از اينكه فرمود گروهي از اهل كتاب به فكر اضلال مؤمنين بودند كه ?وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ? آنگاه به عنوان شرح بعد از متن كيفيت اضلال اينها را ذكر فرمود مشايخ سوء و علماي سوء اضلال آنها روي القاي شبهه علمي و كتمان حق بود كه بحثاش در دو مقام گذشت كه ?يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ? اين اضلال علماي سوء و اهبار و رهبان بود.
و اما ?وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ آمِنُوا بِالَّذي أُنْزِلَ عَلَي الَّذينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُون? اين اضلال دسيسانه است نه اضلال عالمانه اين القاء شبهه نيست اين كتمان حق نيست اين يك دسيسه سياسي است اين را ممكن است همان مشايخ سوء به عهده داشتند يا مسئولين سياسي اين اسرائيل به عهده گرفتند اين گونه از افرادي كه دسيسه داشتند چند تا حرف زدند يكي گفتند ?آمِنُوا? يكي گفتند ?لا تُؤْمِنُوا? و هر دو هم معلل است آن نيرنگ اولي كه ?آمِنُوا بِالَّذي أُنْزِلَ عَلَي الَّذينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ? اين معلل است به اين ?لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ? يعني اين فتنه شما زمينه ارتجاع و ارتداد مسلمين را فراهم ميكند اين همان است كه در سوره «بقره» گذشت كه اينها علاقمندند ?لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إيمانِكُمْ كُفّارًا? اما اين نهي كه به اين صورت ذكر شد كه ?وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دينَكُمْ? اين معلل است به اين ?أَنْ يُؤْتي أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتيتُمْ أَوْ يُحاجُّوكُمْ عِنْدَ رَبِّكُمْ? گفتند شما فقط پيروان خودتان را تصديق كنيد اين ?لا تُؤْمِنُوا? در بحث ديروز به عنوان همان ايمان مصطلح تفسير شد و اين لام، لام زائده شد نظير ردف لكم احتمالي كه در بحث امروز مطرح است اين است كه اين ايمان به معناي تصديق باشد و اين كلمه لام هم زائد نباشد چون آمن بالشيء غير از آمن لشخص است اين لام كه روي شخص درآمده به معناي تصديق است نظير آنچه كه در سوره «توبه» در همان آيه معروفي كه در كتابهاي اصولي به او استدلال ميشود ذكر شده آيه 61 سوره «توبه» اين است كه ?وَ مِنْهُمُ الَّذينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ? ميگويند پيغمبر گوش است يعني ـ معاذ الله ـ اهل تحقيق نيست هر چه را شنيد گوش ميدهد باور ميكند ?قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنينَ? ايمان و اعتقاد به خدا دارد و سخنان مردم با ايمان را هم تصديق ميكند ?يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنينَ? يعني يصدق بالمومنين كه اين لام، لام زائده نيست تا نظير ردف لكم باشد در اينجا هم اهل كتاب نقشه كشيدند گفتند ?وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دينَكُمْ? يعني لا تصدقوا تصديق نكنيد مگر نسبت به كساني كه دين شما را باور دارند فقط آنها را تصديق كنيد پس اين تصديق و ايماني كه نسبت به وحي قرآني داريد اين فقط دسيسه باشد ?آمِنُوا بِالَّذي أُنْزِلَ عَلَي الَّذينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ? ولي تصديق اگر بخواهيد بكنيد تصديق نسبت به كسي داشته باشيد كه دينتان را تابع باشد نه دين جديدي بياورد كه مطابق دينتان باشد بلكه تابع دين شما باشد و اينها ميگفتند رسالت نميشود از اسرائيل و از يهوديت منقطع بشود و به عرب برسد پس ?وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دينَكُمْ? يعني لا تصقوا و لا تصدقوا و لا تقروا الا لمن تبع دينكم چرا اين حصر را اينها پيشنهاد كردند به عنوان دسيسه؟ براي اينكه ?أَنْ يُؤْتي أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتيتُمْ أَوْ يُحاجُّوكُمْ عِنْدَ رَبِّكُمْ? اين ?أَنْ يُؤْتي? يعني مبادا اينكه نظير ?إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصيبُوا? يعني مبادا ان لا تصيبكم اينجا هم همينطور است مبادا اينكه كسي و نژادي از فضلي برخوردار بشود كه شما از آن فضل متنعمايد و مبادا اينكه در حضور خدا عليه شما احتجاج كنند بنابراين اين اسرار را بازگو نكنيد و كتمان كنيد و نگوييد اين همان ?وَ تَكْتُمُونَ الْحَقَّ? است مشابه اين سخن در سوره? مباركه? «بقره» آيه 120 گذشت ?وَ لَنْ تَرْضي عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لاَ النَّصاري حَتّي تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ? نه تنها آنها تو را تصديق نميكنند بلكه اگر حرفي هم بياوري كه مطابق با حرف آنها باشند حذفاً النعل بالنعل باز هم قبول نميكنند اگر تو كتابي بياوري كه كلاً برابر با تورات باشد باز هم قبول نميكنند مطابقت نه تنها مخالفت براي اينها ضرر دارد موافقت هم كافي نيست اينها تبعيت ميخواهند اگر همه حرفهاي تو هم مطابق با حرف آنها باشد آنها راضي نميشوند تو اگر مخالف اينها باشي مردودي پيش اينها موافق اينها هم سخن بگويي مقبول نيستي فقط بايد تابع باشي ?وَ لَنْ تَرْضي عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لاَ النَّصاري حَتّي تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَي اللّهِ هُوَ الْهُدي? كه حصر فرمود در آيه محل بحث هم لسانش حصر است ?قُلْ إِنَّ الْهُدي هُدَي اللّهِ? تفاوتي كه آيه 120 سوره «بقره» با آيه محل بحث سوره «آل عمران» است اين است كه آنجا فرمود: ?قُلْ إِنَّ هُدَي اللّهِ هُوَ الْهُدي? اينجا فرمود: ?إِنَّ الْهُدي هُدَي اللّهِ? كه لسان هر دو حصر است خب اين ?إِنَّ الْهُدي هُدَي اللّهِ? يعني تنها راهي كه به مقصد ميرساند راهي است كه خدا ارائه بدهد و تنها كسي كه راهنماست خداست و خدا هر كسي را كه بخواهد هدايت ميكند فضل نبوت اگر هست به دست خداست فضل هدايت اگر هست به دست خدا است اينها جزء رحمتهاي خاصه حقاند كه خداوند هر كه را كه صلاح بداند از آن رحمت خاصه برخوردار ميكند كه اين جواب آن توطئههاي علمي و توطئههاي سياسي آنها است ?قُلْ إِنَّ الْهُدي هُدَي اللّهِ? بعد فرمود: ?قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَليمٌ?.
پرسش ...
پاسخ: در بحث ديروز اشاره شد به اينكه آيه 76و 77 سوره «بقره» همين معنا را دارد آنها گفتند اين اسرارتان را افشا نكنيد براي اينكه مبادا اينها پيش خدا احتجاج بكنند ?وَ إِذا لَقُوا الَّذينَ آمَنُوا قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلا بَعْضُهُمْ إِلي بَعْضٍ? يعني همين اهل كتاب ?قالُوا أَ تُحَدِّثُونَهُمْ بِما فَتَحَ اللّهُ عَلَيْكُمْ لِيُحَاجُّوكُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّكُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ? آنگاه خداوند در جواب اينها ميفرمايد: ?أَ وَ لا يَعْلَمُونَ أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ? اينها كه ميدانند سر و علن اينها پيش خدا علن است و اگر كتمان بكنند يا اگر اظهار بكنند در روز قيامت جا براي احتجاج باز است اينجا هم ميفرمايد: ?إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ? پس دو مقام را قرآن حصر ميكند يكي اينكه هدايت، هدايت خدا است غير از راهي كه خداي سبحان ارائه بدهد راه ديگر نيست ?إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ? هم افعل تفضيل نيست افعل تعيين است نظير ?أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلي بِبَعْضٍ? نه اينكه هدايت غير قرآني هدايت قويم باشد ولي هدايت قرآني اقوم اين طور نيست بلكه تنها هدايت، هدايت خداست ?إِنَّ الْهُدي هُدَي اللّهِ?.
مطلب دوم و مقام ثاني بحث اين است كه خداوند اين هدايت را كه به عنوان فضل است هم به اندازه كافي دارد هم منزه از موانع دروني است هم مبراي از موانع بيروني پس هيچ نقشهاي خواه نقشه مشايخ سوء، خواه نقشه سياست بازان روز نميتواند جلوي اين فضل و هدايت را بگيرد بيان ذلك اين است كه فضل خدا نامتناهي است علم خدا هم نامتناهي است قدرت حق هم نامتناهي است شما هم توان تعجيز نداريد يعني چه؟ يعني اين هدايت خدا و رحمت خاصه خدا كه فضل است اين طور نيست كه اگر به بعضي مثل شماها رسيد نسبت به بعضي كم بيايد كه چون او واسع است فضلش واسع، فيضش واسع، رحمتش هم واسع پس اين چنين نيست كه كم بيايد قصوري در فضل حق نيست كه كم بيايد تا نوبهاي باشد يا بگوييد وقتي به ما رسيد به ديگران نميرسد نه ممكن است به شما برسد به ديگران هم برسد چون او واسع است فضلش واسع است پس منع دروني نيست كه فضل و رحمت كم باشد در ايصال هم او عاجز نيست قدرتاش نامحدود است گاهي ممكن است انسان مال فراوان داشته باشد يا علم فراوان داشته باشد ولي قدرت ايصال نداشته باشد ذات اقدس الهي از آن جهت كه قدير محض است پس ايصالش هم نامتناهي است اين چنين نيست كه در بعضي از موارد بتواند در بعضي از موارد نتواند اين مال اين منع دروني ديگر هم ندارد بنام بخل ـ معاذ الله ـ چون او جواد محض است اصولاً ?ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ? است كسي كه فضيلتي دارد اما در ايصال آن فضيلت بخيل است اين ?ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ? نيست و ذات اقدس الهي كه ?ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ? است يعني منزه از اين بخل است كه يك عجز دروني است اين هم سه تا سهميه افراد هم تعيين آن به دست شما نيست تا بگوييد به فرزندان اسحاق بدهد به فرزندان اسماعيل ندهد عرب محروم باشد اسرائيل متنعم باشد اين چنين نيست براي اينكه او عليم است ميداند به چه كسي بدهد ميداند به چه كسي ندهد پس او هم داناي مطلق است و هم تواناي مطلق و هم فضلش نامحدود و جواد صرف هم كه هست پس هيچ مانعي از درون يا بيرون فضل خدا را تهديد نميكند تعيين تكليف هم كه به دست شما نيست و اينكه او هم فضلش نامتناهي است هم قدرت و علماش نامتناهي است دليل بر اين نيست كه پس بايد به همه بدهد اين هم نيست ذات اقدس الهي محكوم هيچ قانوني نيست كه بعضي از قوانين او را تهديد كنند كه حالا كه فضلت فراوان است قدرتت هم فراوان و همه را هم كه ميشناسي پس به همه بده اين طور نيست ميداند كه به چه كسي بدهد ميداند كه از چه كسي بگيرد گاهي نعمتها را افاضه ميكند ميبيند كه متنعمين بهره خوب ميبرند بعضي از متنعمين بهره بد ميبرند اينها را به عنوان عبرت ميدهد اما به هيچ كس سمت نميدهد مگر اينكه بداند كه او از اين نعمت بهره سوء نميبرد اين همان ?اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ? است وگرنه فضلها چه فضلهاي مادي چه فضلهاي معنوي كه روح تحقيق آن است كه آن فضلهاي معنوي هم به فضلهاي مادي برميگردد آن را ممكن است به همه بدهد به خيليها مال ميدهد به خيليها علم ميدهد متنعمين از مال متنعمين از علم دو دستهاند يك عده بهره خوب ميبرند يك عده بهره بد ميبرند آنها كه بهره بد بردند معلوم ميشود كه اين علم يك بهره مادي است نه معنوي و از اين بالاتر به بعضيها كرامت هم ميدهد همان طوري كه علم و مال ميدهد اجابت دعا ميدهد كرامت ميدهد اما پست و سمت نميدهد خيليها هستند كه ارباب كرامتاند و به سوء خاتمه گرفتار ميشوند نظير ?وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذي آتَيْناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها? يا نظير سامري كه گفت ?بَصُرْتُ بِما لَمْ يَبْصُرُوا? خب او يك آدم عادي كه نبود بالأخره به جايي رسيد كه درباره او موساي كليم (سلام الله عليه) گزارش داد ?أَضَلَّهُمُ السّامِرِيُّ? لذا قرآن كريم همه اين بخشها را يكي پس از ديگري رعايت كرد و جواب داد فرمود: ?قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللّهِ? اين ?إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللّهِ? غير از ?إِنَّ الْهُدي هُدَي اللّهِ? است آن مال مقام ثبوت است اين مال مقام اثبات فضل در مقابل فضول است آن زائدي كه بيجا است ميشود فضول آن زائدي كه بجا و رحمت خاصه است ميشود فضل اين فضل مال مقام اثبات است فرمود هدايت تنها هدايت خدا است اما به چه كسي اين هدايت را ارزاني ميكند به دست خود او است ?إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللّهِ?
پرسش ...
پاسخ: بله؟
پرسش ...
پاسخ: نه اصل حق قانونگذاري وگرنه ارائه طريق هم باشد اثبات است ايصال مطلب هم باشد اثبات است توفيق بينابين هم باشد اثبات است حق قانونگذاري براي خدا است ?قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللّهِ? پس در مقام اثبات اين چنين نيست كه نيرنگ آن مشايخ سوء يا دسيسه اين سياست بازان اسرائيلي اثر داشته باشد ?إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ? چون حكيم است مشيئت او هم حكيمانه است ميداند به چه كسي بدهد ميداند به چه كسي ندهد ?وَ اللّهُ واسِعٌ عَليمٌ? اگر او واسع الفضل است او واسع الرحمت است پس هيچ منعي در درون و بيرون فرض نميشود عليم هم كه هست پس نه رحمت كم ميآيد كه اگر به بني اسرائيل رسيد به ديگران نرسد نه خدا ـ معاذ الله ـ ناآگاه است كه نداند به چه كسي ميدهد و نه زمام فضل را به دست ديگري سپرد تا خودش عاجز شده باشد تفويض كرده باشد هيچ كدام از آنها نيست ?إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ? نه اينكه حالا وقتي همه جهات به طور نامتناهي حاصل شد فضلاش نامتناهي و قدرتاش نامتناهي و علماش نامتناهي حالا به هر كس بدهد نه به همه هم بدهد آن طور هم نيست بلكه هر كه را كه خود صلاح ميداند ميدهد ?يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ?.
پرسش: ...
پاسخ: فضل نه معمولاً زائد است گر چه اصل هدايت ابتدائي هم فضل است اما آن ديگر جزء فضل عام است نه فصل خاص ?وَ رَحْمَتي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ? با آن رحمت رحمانيه همراه است چون همه را هدايت كرد
پرسش: ...
پاسخ: نه اين فضل بعدي كه ايصال مطلوب است آن گرايش آن كشش شما ميبينيد بعضيها حال دعا خواندن را ندارند بعضيها منتظرند ببينند كه شب جمعه كي ميشود يك دعايي بخوانند حالا يا جوشن كبير يا دعاي كميل اين شوق چيزي نيست كه آدم در مدرسهها با درس خواندن پيدا كند كه اين يك .. ديگر
پرسش: ...
پاسخ: بسيار خب پس معلوم ميشود آن قبلي را اگر كسي عمل كرد اين شوق را كسي ميدهد گاهي به كسي نميدهد ده بار داد ديد كه آدم اعتنا نكرد حالا از آدم گرفت به آن شخص هم داد او هم اعتنا كرد ?لَئِنْ شَكَرْتُمْ َلأَزيدَنَّكُمْ? اين يك فضل زائد است بيده هم هست در آيه بعد در تتميم اين مسئله فرمود: ?يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ? اين رحمت، رحمت خاصه است وگرنه آن رحمت عامه كه «وسعت رحمته كل شيء» در همان كريمه به دو رحمت اشاره كرد فرمود: ?وَ رَحْمَتي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ فَسَأَكْتُبُها لِلَّذينَ يَتَّقُونَ? يعني در سعه رحمت سخني نيست اما حالا به چه كسي ميخواهند بدهند سخن است اگر كسي اهل پرهيز و تقوي بود به او ميدهند ?فَسَأَكْتُبُها لِلَّذينَ يَتَّقُونَ?
پرسش: ...
پاسخ: نه
پرسش:...
پاسخ: دارد ديگر بله چرا؟
پرسش:...
پاسخ: نه نيست كه، اين قل نشانه آن است كه كلام كلام الله است ?قُلْ إِنَّ الْهُدي هُدَي اللّهِ? ?قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللّهِ? اينها جواب
پرسش: ...
پاسخ: و سياسي، چرا ديگر، چون سياست به كارهاي اجرا برميگردد ميفرمايد اين نقشه شما بيرنگ است براي آنكه فضل به دست خدا است هر كه را بخواهد ميدهد شما چكار ميخواهيد بكنيد؟ ميخواهيد دامنه رحمت را كم بكنيد او وسيع است ميخواهيد دامنه قدرت را خم بكنيد او قدير است بكل شيء ميخواهيد يك كاري بكنيد كه علماش محجوب بشود با حجب شما اين كه بكل شيء عليم است بخواهيد كاري بكنيد انحصار طلب باشيد كليد به دست او است چكار ميخواهيد بكنيد؟ كاري از شما ساخته نيست.
پرسش: ...
پاسخ: نه خطاب به رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است كه شامل همه ميشود ?قُلْ إِنَّ الْهُدي هُدَي اللّهِ? ?قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللّهِ?
حالا گاهي خداوند فضل را ميدهد و انسان نميتواند از آن فضل بهرهاي بگيرد پس اين چنين نيست كه اگر فضل خدا فراوان بود يا خداوند به كسي فضل رساند آن حسن خاتمه هم به همين اين بسته است ما به تناسب اين آيه محل بحث با آنچه كه در چند روز قبل درباره همين زياد ابن منذر كه مكني كه به ابي الجارود است نقل شد كه ضعيف است ببينيم كه گاهي انسان با ديدن امام زمان خود با اينكه شاگرد امام زمان خود است چگونه برميگردد آن روز اين زياد ابن منذر كه مكني به ابي الجارود دو تا امام زمان خود را درك كرد هم از اصحاب امام باقر بود هم از اصحاب امام صادق بود شاگرد اين دو تا ولي عصر بود در جريان زيد ابن علي كه قيام كرد از اينها بريد شده زيدي خب چگونه ميشود كه انسان پيش امام زمان خودش مدتي درس بخواند بعد هم برگردد؟ اين تغيري كه پيدا ميشود نشانه آن است كه ذات اقدس الهي فضل را داده و او نتوانست اين فضل را حفظ كند حالا در اين چون تهيه چند تا كتاب رجالي شايد دشوار باشد همين مجمع الرجال را كه شما ملاحظه بفرماييد اگر علي حده هم به كتابهاي رجالي مراجعه بكنيد اين مطلب را ميبينيد اما اين مجمع همه اينها را جمع كرده بعضي از اين آقايان گفتند كه اين «زيديٌ و كان ضعيفا» نظير فهرست شيخ كه اين كان ضعيفاً عبارت مرحوم شيخ است درباره زياد يا نه شرح مبسوطي درباره اين زياد ابن منذر كه مكني به ابي الجارود است دادند سرّش اين است كه سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) به استناد اين روايت آيه را طوري معنا كردند كه خلاف ظاهر هست آنچه كه در رجال كشي است چند تا حكايت است اين زياد ابن منذر كه مكني به ابي الجارود است كوري است مادرزاد و او را گفتند از طرف امام(سلام الله عليه) ملقب شده به سرحوب سرحوب مثل عصفور آن اعمي را ميگويند حالا سر اينكه چطور امام او را سرحوب فرمود آن هم در رجال است كه ميگفتند اين لقب شيطان دريايي كور است و اين شخص چون قلباش كور بود و... بود از طرف امام (سلام الله عليه) ملقب شد در رجال كشي اين حكايات است «حكي ان ابي الجارود سمي سرحوب و تنسب اليه سرحوبيه من الزيديه» زيديه گروههاي گوناگون دارند يكي هم سرحوبيه است «و سماه بذلك ابوجعفر» (عليهما السلام) امام باقر (سلام الله عليه) او را سرحوب ناميد «و ذكر عن السرحوب اسم شيطانٍ اعمي يسكن البحر و كان ابوالجارود مكفوفاً اعمي اعمي القلب» كور دل بود لذا امام فرمود اين سرحوب است اسحاق ابن محمد بصري از ابي بصير نقل ميكند كه ما حضور امام ششم (سلام الله عليه) بوديم «فبرز بما جاريةٌ معها قمقم فغلبته فقال ابا عبدالله (عليه السلام) انا الله عزو جل ان كان غلب قلب ابي الجارود كما غلبت هذالجاريه هذالقمقم فما ذنبي» اين شاگرد برگشت از محضر امام (سلام الله عليه) و روش زيديه را گرفت به جاي اينكه جعفري بشود و بماند زيدي شد ابي بصير ميگويد ما خدمت امام صادق (سلام الله عليه) نشسته بوديم يك كنيزي آمد و اين كوزهاي دستش بود و بالأخره اين كوزه را غلطاند و آبش ريخت حضرت فرمود اگر خدا در اثر سوء رفتار ابي الجارود قلب اين را زير و رو كرد همان طوري كه اين جاريه اين ظرف را زير و رو كرد گناه من چيست؟ نبايد گفت شاگرد امام صادق بد عاقبت درآمد فرمود گناه من چيست؟ «فما ذنبي» در نقل ديگر از علي ابن محمد اين چنين است كه امام صادق (سلام الله عليه) فرمود: «ما فعل اب الجارود عمي و الله لا يموت الا طائحاً» اين زياد ابن منذر با درك محضر ما راه ديگري را انتخاب كرده او متحيراً ميميرد طائحاً ميميرد باز در نقل ديگر گروهي را امام ششم (سلام الله عليه) فرمود: «كذابون مكذبون كفارٌ عليهم لعنةالله» كه يكي از اينها ابي الجارود است شخص سؤال ميكند امام ششم (سلام الله عليه) كه اينها كذابند ما معنياش را ميفهميم اما چطور مكذباند فرمود: «كذابون يعطونا و يخبرون انهم يصدقونا و ليس كذلك و يسمعون حديثنا و يكذبون به» اينها آنچه را كه درباره خود گزارش ميدهند دروغ است و حرفهاي ما را هم تكذيب ميكنند نقل ديگر اينكه ابي سليمان ميگويد من از امام صادق (سلام الله عليه) شنيدم كه در مني به ابي الجارود در خيمه اش فرمود امام ششم(سلام الله عليه) در مني با صوت بلند فرمود: «يا ابي الجارود كان و لله ابي امام اهل الارض حيث مات لا يجهله الا الضالة» يكسال در مني با صداي بلند امام ششم (صلّي الله عليه و آله و سلّم) به ابي الجارود ميفرمايد كه قسم به خدا پدرم امام باقر (سلام الله عليه) امام اهل الارض بود و هيچ كسي او را به عنوان مجهول تلقي نميكند و حق او را ناشناخته نميداند مگر يك انسان گمراه يعني تو كه محضر او را درك كردي بعد زيدي شدي ضالي اين حرف را در يك سالي در مني با صداي بلند امام صادق فرمود سال بعد هم همين را فرمود سال بعد هم مشابه اين جمله را «ثم رأيته في العام المقبل قال له مثل ذلك» آنگاه اين شخص يعني ابي سليمان ميگويد من به ابي الجارود گفتم كه در كوفه او را ديم گفتم «فقلت له اليس قد سمعت ما اقل ابو عبدالله (عليه السلام) مرتين» تو بيا دست از اين روشي كه پيدا كردي بردار تو از امام صادق و امام باقر (عليهم السلام) بريدي و زيدي شدي با اينكه شنيدي دو سال پشت سر هم امام صادق (سلام الله عليه) فرمود پدر من امام اهل الارض بود گفت بله من هم شنيدم اما منظورش از اين پدر علي بن ابيطالب است من كه علي بن ابيطالب را قبول دارم خب اگر كسي طائب القلب بشود اين طور است ديگر يعني حرف صريح و دلالت مطابقه امام عصرش را هم توجيه ميكند «قال انما يعني ابا و علي بن ابيطالب» تعبيرات ديگري هم باز درباره او آمده است كه اين تعبيرات را يكي پس از ديگري شما مراجعه ميفرماييد تا معلوم بشود آنها كه گفتند اين ضعيف است حق با آنها است.
«و الحمد لله رب العالمين»
|