موضوع: سوره آل عمران
عنوان: تفسير سوره مبارکه ال عمران جلسه162
مدت زمان: 48:46 اندازه نسخه كم حجم: 4.91 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 9.52 MB دانلود
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?وَ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدينارٍ لا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلاّ ما دُمْتَ عَلَيْهِ قائِمًا ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَيْسَ عَلَيْنا فِي اْلأُمِّيِّينَ سَبيلٌ وَ يَقُولُونَ عَلَي اللّهِ الْكَذِبَ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ ?75? بَلي مَنْ أَوْفي بِعَهْدِهِ وَ اتَّقي فَإِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقينَ ?76? إِنَّ الَّذينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَ أَيْمانِهِمْ ثَمَنًا قَليلاً أُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِي اْلآخِرَةِ وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ ?77?
بعد از بيان افتراي اين گروه از خائنان اهل كتاب فرمود اين حرفي نيست كه در كتابهاي آسماني آمده باشد يا انبيا گفته باشند اين جعلي است كه از اهبار و رهبان به اينها رسيده است لذا بر اساس اين جعل خود را كريم پنداشتند و گفتند ?لَيْسَ عَلَيْنا فِي اْلأُمِّيِّينَ سَبيلٌ? بلي يعني للاميين عليهم سبيلٌ همان طوري كه لاهل الكتاب علي اهل الكتاب سبيل للامي علي اهل الكتاب سبيلٌ هر كسي كه طرف عهد است سبيلي دارد پس اينكه آنها گفتند ?لَيْسَ عَلَيْنا فِي اْلأُمِّيِّينَ سَبيلٌ? اين حرف ردع شده است كه بلي يعني «للاميين علي اهل الكتاب سبيلٌ» هيچ فرقي بين اهل كتاب و غير اهل كتاب نيست.
پرسش: حاج آقا ميبخشيد بلي .. ايجابيه است و غالبا بعد از نفي ميآيد.
پاسخ: اين هم بعد از نفي است ديگر
پرسش: مثل ?أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلي?
پاسخ: بله ديگر اين هم بعد از نفي است
پرسش: ...
پاسخ: به صورت نفي تحقيق ميشود اين بعد از نفي ميشود اثبات ألست بلي آنجا به صورت اقرار گيري بيان شده اينجا گفتند ?لَيْسَ عَلَيْنا فِي اْلأُمِّيِّينَ سَبيلٌ? بلي يعني نفي آن سخن قبلي آنها است اثبات سبيل است بلي سبيل هست اگر به صورت استفهام تقريري بيان بشود انكاري بيان بشود الست بربكم اين لسنش هم لسان نفي است كه اين نفي ميكند نفي ربوبيت را جواب دادند بلي گاهي به اين لسان است كه آنها نفي كردند گفتند ?لَيْسَ عَلَيْنا فِي اْلأُمِّيِّينَ سَبيلٌ? جواب بلي چرا ليس؟ آنگاه آنها براساس همين جعل فكر ميكردند كه بتوانند بگويند نحن احباء الله ?أَبْناءُ اللّهِ وَ أَحِبّاؤُهُ? هم خود را ابناء الله و احباء الله پنداشتند هم خود را جزء اولياء الله چه اينكه در سوره «جمعه» و سوره «مائده» بيان شد خداوند محور محبت را ذكر ميكند ميفرمايد اينكه شما خود را كريم پنداشتيد و گفتيد ?لَيْسَ عَلَيْنا فِي اْلأُمِّيِّينَ سَبيلٌ? اين چنين نيست بلي للاميين عليكم سبيل آنگاه محور كرامت كه همان محبت است در سايه حسن فعلي و فاعلي است حسن فعلي آن است كه كسي به عهدش وفا كند حسن فاعلي اين است كه پرهيزكار باشد ?بَلي مَنْ أَوْفي بِعَهْدِهِ وَ اتَّقي? يك انسان پرهيزكار باشد محبوب خدا است زيرا اين شخص متقي است و هر متقي را خدا دوست دارد پس اين شخص را خدا دوست دارد ?فَإِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقينَ? او ميشود احباء الله نه شمايي كه گفتيد ?لَيْسَ عَلَيْنا فِي اْلأُمِّيِّينَ سَبيلٌ? پس اين نژادپرستي را از اسرائيليها گرفت و به مردان با تقوا داد مردان با تقوا ديگر نژادپرست نخواهند بود كريماند و محبوباند و يكي از نشانههاي محبت الهي اين است كه اينها متواضعاند و خاكسار پس كرامت بر اساس ?إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاكُمْ? تنظيم شد و اين آيه هم يكي از مصاديق آن اصل كلي را بيان ميكند كه ?بَلي مَنْ أَوْفي بِعَهْدِهِ وَ اتَّقي فَإِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقينَ? يعني يحبهم الله چرا؟ چون اينها متقياند و الله متقيان را دوست دارد وقتي دوست داشت كم كم عذابها را از او برطرف ميكند اگر كسي محبوب خدا شد هر درجهاي كه از محبت الهي نصيب او بشود او در مقابلش بهرهاي از بهرههاي الهي ميبرد اول اينكه عذاب از او برطرف ميشود دوم اينكه نظر تشريفي الهي متوجه او خواهد شد سوم اينكه بالاتر از نظر خدا با او سخن ميگويد چهارم اينكه نه تنها با او سخن ميگويد بلكه بهرههاي خاص و نصيب مخصوصي در قيامت به او خواهد داد اين راه تكامل در قرب الي الله است كه اول برطرف شدن عذاب بعد مورد نظر لطف اله قرار گرفتن و در اين راه تزكيه شدن بعد مخاطب خاص خدا واقع شدن بعد هم بهرهمند شدن اين براي كساني كه احباء خدا و اولياي الهياند يكي پس از ديگري اين درجات را طي ميكنند.
پرسش: ...
پاسخ: في الدنيا و الآخره در قسمتهاي مهم در آن آيه فرمود آخره و اما ادله مطلق است و اين قسمت هم اگر فرمود في الآخره مقيد آن اطلاقات و ادله ديگر نيست چون اينها مثبتيناند يك عده هستند كه خدا در دنيا اينها را تزكيه كرده به اينها نگاه كرده و با اينها سخن گفته يك عده هستند كه در آخرت مشمول نعمتهاي الهياند اگر در اين آيه سخن از في الآخره هست با مطلقاتي كه در جاهاي ديگر هست معارض نيست چون اينها يك لسان دارند خب پس در قوس صعود اگر كسي بخواهد به كمال برسد اول آن است كه از عذاب ميرهد بعد مورد نظر الهي قرار ميگيرد و در اين بين تزكيه ميشود آنگاه مخاطب خاص خدا قرار ميشود و از مواهب مخصوص بهره ميگيرد اين در سير صعودي در سير نزولي اگر بخواهند فيضي را از كسي بگيرند يا بگويند اين فيضها را ما به آن افراد نميدهيم اول اين است كه ميگويند اينها خلاق و بهرهاي ندارند بعد پايينتر از او مخاطب خدا نيستند بعد پايينتر از او خدا به اينها نگاه نميكند بعد پايينتر از او اينها را نمو نميدهد بعد پايينتر از او اينها از عذاب نميرهند اين سير طبيعي است نه اينكه سير طبيعي براي تكامل اين باشد كه اول آدم خلاق دارد بعد مخاطب ميشود بعد وقتي كه نزديكتر شد منظور اليه ميشود بعد وقتي نزديكتر شد تزكيه ميشود بعد كه نزديكتر شد از عذاب ميرهد چون رهايي از عذاب قدم اول است آنچه آن بزرگان فرمودند به عكس اين فرمودند يعني اول در قوس نزول نجات از عذاب است در اين خلال تزكيه است بعد شخص مورد نظر الهي قرار ميگيرد وقتي بالاتر رفت مخاطب ميشود وقتي مخاطب شد از فيض خاص بهره ميگيرد و له خلاق در طرف معكوس اگر بخواهند بگويند فلان شخص فيض خدا به او نميرسد اول از بالا شروع ميكنند ميگويند لا خلاق له بعد ?لا يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ? بعد ?وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ? بعد ?وَ لا يُزَكِّيهِمْ? بعد ?وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ? اين نظم طبيعياش
پرسش: ...
پاسخ: در كجا؟ عذاب الهي چه جهنم چه عذاب ظاهري چه عذاب باطني چه ?نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ? چه ?مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ? همه اينها عذاب است اول خدا كسي را كه به طرف او نزديك ميشود از عذاب نجات ميدهد بعد كم كم به او فيض خاص ميرساند بعد كم كم او را مجراي فيض خود قرار ميدهد كه به وسيله او ديگران ميشوند مستفيض اين سه مقطع اساسي است اول نجات از عذاب بعد درجات استفاضه را پيمودن بعد مجراي فيض قرار گرفتن كه ديگران را مستفيض كردن چون آن گروه كه گفتند ?لَيْسَ عَلَيْنا فِي اْلأُمِّيِّينَ سَبيلٌ? كساني بودند كه عهد الهي را به بازي گرفتند خداوند در مقابل كساني كه براي عهد احترامي قائل است و تقوا پيشه است فرمود او محبوب است اينها ديگر محبوب نيستند آنها كه محبوباند اول از عذاب نجات پيدا ميكنند در اين ضمن تزكيه ميشوند مورد نظر خاص خدا قرار ميگيرند بعد مخاطب اله ميشوند بعد داراي خلاق و نصيب خواهند شد اينها كه عهد الهي را به بازيچه گرفتند و عهد فروشاند و دين فروشاند كسانياند كه از بالا سقوط ميكنند اول از آن خلاق محروم ميشوند بعد مورد خطاب قرار نميگيرند بعد مورد نظر تشريفي واقع نميشوند در اين بين تزكيه هم نخواهند شد بعد به چاه عذاب اليم سقوط ميكنند اين ترقي معكوس است از بالا به پايين است براي سلب كردن.
پرسش: ...
پاسخ: بله اين شركائكم
پرسش:...
پاسخ: بله با اينكه مشركين را ميبيند ميفرمايد ما به اينها نگاه نميكنيم با اينكه با مشركين سخن ميگويد ميفرمايد ما با اينها حرف نميزنيم حالا برسيم به اين دو جمله ?لا يُكَلِّمُهُمُ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ? خب
پرسش:..
پاسخ: حالا اين ?بَلي مَنْ أَوْفي بِعَهْدِهِ وَ اتَّقي? چند تا حكم فقهي دارد در قرآن كريم عهد را واجب الوفاء ميداند در كتابهاي فقهي هم ملاحظه فرموديد عهد واجب الوفاء است عهود الهي سه قسم است يك قسم عهدي است كه از طرف خدا آمده و ما هم متعهد شديم كه خدا را بپرستيم ?أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ? حالا خواه به صورت عهد الست ?أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلي? باشد خواه به زبان عقل و فطرت از ما اقرار گرفته باشند خواه به زبان وحي و شريعت از ما تعهد گرفته باشد كه ما دين او را حفظ بكنيم اين عهد الله است كه او را بپرستيم و شيطان را عبادت نكنيم ?أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ? اين يك بخش كه اين مربوط به اصل دين و كل دين من بدئه الي ختمه است.
قسم دوم عهد خاصي است در مقابل نذر و يمين كه يك مكلف در برابر خدا ميبندند اين همان عهد فقهي است كه كسي عهد ميكند كه اين كار را انجام بدهد نظير نذر و يمين عهد كرده است كه سيگار نكشد عهد كرده است كه اين مقدار قرآن بخواند عهد كرده است كه حرف زائد نزند عهد كرد كه كذا بزرگان معمولاً رسالهاي در عهد داشتند يعني رساله عهد اينها معروف هست آنها كه اهل راهند براي اينكه يك مقدار وضعشان منظم باشد تنظيم ميكنند هم عهد ميبندند با خدا و هم او را به قلم ميآورند كه در سير علمي اينها نقش دارد كه من عهد كردم اين كارها را انجام بدهم اين مقدار عبادت كنم اين مقدار درس بخوانم اين مقدار حرف بزنم اين مقدار خدمت بكنم و مانند آن اينها عهد خاصي است در مقابل نذر و يمين اين هم وجوب وفا دارد.
قسم سوم عهدي است كه آحاد مردم با يكديگر دارند همين قرارداد متقابلي كه در مبايعات هست در حقوق هست كه طرفين چه در تبديل عين به عين چه در تبديل عين به دين چه در تبديل كار به مال و امثال ذلك اينها را هم ميگويند عهد و چون اين مقدار هم جزء دين است و مورد امضاي دين است ميشود عهد الله بنابراين عهدالله اختصاصي به قسم اول يا دوم ندارد وقتي گفته شد به عهدالله وفا كنيد شامل هر سه قسم ميشود در قرآن كريم براي عهد خدا يك حرمت خاصي قائل است گاهي بالقول المطلق ميفرمايد به عهد خدا وفا كنيد و كساني كه اهل وفاي به عهدند از آنها به عظمت ياد ميشود گاهي هم كلمه عهد را به الله اضافه ميكنند آن طايفه از آيات كه ميفرمايد به عهد وفا كنيد اضافه به الله در آن طايفه مطرح نيست نظير آيه 34 سوره «اسراء» است كه فرمود: ?وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتيمِ إِلاّ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ حَتّي يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كانَ مَسْؤُلاً? اين اختصاصي به هيچ كدام از اين سه قسم ندارد و دو تعبير در اين كريمه هست كه نشانه وجوب هست يكي امر است كه فرمود ?أَوْفُوا بِالْعَهْدِ? يكي آن هشدار و تهديد است كه فرمود: ?إِنَّ الْعَهْدَ كانَ مَسْؤُلاً? اين ?إِنَّ الْعَهْدَ كانَ مَسْؤُلاً? يعني در قيامت ما سؤال ميكنيم البته چون مستحب تركش روا است جاي سؤال هم نيست زمينه براي سؤال نيست اما اينكه فرمود مسئول است در حقيقت شما مسئوليد عهد مسئول عنه است اما نظير ?وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ? از موؤده سؤال ميكنند براي عظمت مسئله وگرنه موؤده مسئول عنها است نه مسئول ?وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ? هرگز از اين دختركي كه به گور سپرده شده از او سؤال نميكنند او مسئوليتي ندارد از آن پدرش سؤال ميكنند كه چرا اين كودك را به گور دادي؟ آن پدر مسئول است و اين كودك مسئولعنها است ?وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ? مسئول مكلف است آن مطلبي كه از او سؤال ميشود او مسئولعنه است مثل ?وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً? يعني كل واحد مسئول عنهاند خدا سائل است مكلف مسئول است سمع و بصر و فؤاد مسئول عنهاند كه سؤال ميكنند كه اين نعم را چه كردي؟ عهد مسئول عنه است نه مسئول ولي براي عظمت مسئله گفته شد كه ?إِنَّ الْعَهْدَ كانَ مَسْؤُلاً? تعبير ديگر در طايفهاي است كه كلمه عهد به الله اضافه شده آن هم يكسان نيست گاهي عهد الله مقدم بر اوفوا است گاهي به عكس آيه 91 سوره «نحل» اين است كه ?وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللّهِ إِذا عاهَدْتُمْ وَ لا تَنْقُضُوا اْلأَيْمانَ بَعْدَ تَوْكيدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللّهَ عَلَيْكُمْ كَفيلاً إِنَّ اللّهَ يَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ? به عهد خدا وفا كنيد در اينگونه از موارد هم عهد مصطلح فقهي مشمول اين آيه است و هم يمين كه آن هم به نوبه خود عهد است آيات عهد يعني آن را هم شامل ميشود در همين آيه 91 و92 مسئله عهد و يمين را كنار هم ذكر كردند ?وَ لا تَكُونُوا كَالَّتي نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثًا تَتَّخِذُونَ أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ? بخش ديگر همين تعبير هست يعني دستور به وفاي به عهد الله است العهد بالقول المطلق نيست منتها كلمه عهدالله را قبل از اوفوا ذكر فرمود نظير آيه 152 سوره «انعام» كه فرمود: ?وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتيمِ إِلاّ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ حَتّي يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْميزانَ بِالْقِسْطِ لا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلاّ وُسْعَها وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبي وَ بِعَهْدِ اللّهِ أَوْفُوا? اين تقديم متعلِق نشان ميدهد كه از يك اهميتي برخوردار است نفرمود اوفوا بعهد الله كه در سوره «نحل» بود فرمود: ?وَ بِعَهْدِ اللّهِ أَوْفُوا?.
پرسش: ... پاسخ:
بله حالا اين پرسش:...
پاسخ: نه آن نشئه اصولاً چون نشئه تكليف نبود وقتي كه وارد زمين شد فرمود: ?فَإِمّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنّي هُدًي فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلُّ وَ لا يَشْقي? آن مرحله، مرحله تكليف نبود وقتي كه به زمين نازل شد آنگاه دستور آمد كه وحي تشريعي ميآيد هر كدام شما تابع وحي تشريعي بوديد از ضلالت مصونيد بنابراين قهراً از آن سه قسم هم بيرون است چون در مقسم داخل نيست.
مطلب بعدي آن است كه اين جريان عهد كه وفاي به او واجب است اين اختصاصي به مسائل مالي و امثال ذلك ندارد عهدهاي نظامي و سياسي و امثال ذلك را هم شامل خواهد شد چه اينكه در سوره? مباركه? «توبه» بخش مهمي ناظر به اين جهت نازل شده است از آيه هفت به بعد سوره «توبه» اين است ?كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكينَ عَهْدٌ عِنْدَ اللّهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ إِلاَّ الَّذينَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ فَمَا اسْتَقامُوا لَكُمْ فَاسْتَقيمُوا لَهُمْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقينَ ? كَيْفَ وَ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لا يَرْقُبُوا فيكُمْ إِلاًّ وَ لا ذِمَّةً يُرْضُونَكُمْ بِأَفْواهِهِمْ وَ تَأْبي قُلُوبُهُمْ وَ أَكْثَرُهُمْ فاسِقُونَ اشْتَرَوْا بِآياتِ اللّهِ ثَمَنًا قَليلاً فَصَدُّوا عَنْ سَبيلِهِ إِنَّهُمْ ساءَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ? تا ميرسد به اينجا فرمود: ?وَ إِنْ نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا في دينِكُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ? اين نشانه عظمتي است كه خدا به عهد داده است فرمود رهبران كفر را چون اهل رعايت پيمان نيستند مقاتله كنيد ?فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ?.
پرسش: ...
پاسخ: حالا مورد تعهد هر چه هست معاهده هر چه هست اين البته اشهري كه در آيه دوم سوره «توبه» آمده است ?فَسيحُوا فِي اْلأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ? چهار ماه است نه آن چهار ماه مصطلحي كه اربع اشهر حرم است حتي در دو سه آيه بعد هم كه فرمود: ?فَإِذَا انْسَلَخَ اْلأَشْهُرُ الْحُرُمُ? اين اشهر الحرمي كه در آيه پنج همين سوره «توبه» هست ناظر به اشهر حرم مصطلح فقهي نيست يعني رجب و ذي القعده و ذي الحجه و محرم نيست اين اشهر الحرم غير از منها اربعة الحرم است اين اشهر الحرم يعني همان چهار ماهي كه با هم تعهد كرديد حالا ميخواهد مطابق با اشهر حرم باشد ميخواهد نباشد ?فَإِذَا انْسَلَخَ اْلأَشْهُرُ الْحُرُمُ? كه الف و لاماش الف و لام عهد است يعني آن چهار ماهي كه مورد تعهد بود آن چهار ماه گذشت شما حالا ميتوانيد جنگ را شروع كنيد تعهد هر چه هست حالا آنها به اين معاهده حرمتي نمينهند نقض عهد ميكنند هر چه هست درباره هر كدام هست فرمود با رهبران كفر بجنگيد براي اينكه اينها حرمتي براي عهد قائل نيستند ?فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ? چون گناهان فردي ممكن است كه به مسائل داخلي آسيب برساند اما اين چنين نيست كه در مدت كوتاه شيرازه يك نظامي را ساقط كند و در هم بريزد مسئلههاي سياسي نظير آيات عهد اين چنين است اگر تعهدي شد دولت اسلامي با غير اسلامي تعهدي بسته است و كسي نخواهد به اين عهد عمل كند نظام نميماند فرمود ائمه كفر اين چنيناند آنها براي عهد احترامي قائل نيستند نفرمود «فقاتولا ائمه الكفر انهم لا صلاة لهم يا لا صيام لهم» درست است كه صلاة و صيام ندارند و براي آن هم جاي نبرد هست اما آنچه كه نظام را در خطر مياندازد ترك صلاة و صيام نيست بلكه نقض عهد است ?فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ? اين كار ا مقاتله و مبارزه بكنيد ?لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ? پس عظمت رعايت عهد از چند طايفه آيات مشخص ميشود مخصوصاً عهدهاي سياسي و پيمانهاي نظامي اينكه فرمود: ?بَلي مَنْ أَوْفي بِعَهْدِهِ وَ اتَّقي فَإِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقينَ? شامل همه اينها خواهد شد البته عهدهاي سياسي و نظامي از ساير عهود اهم است آنجا كه مسئله دماء و مانند آن مطرح است.
مطلب ديگر آن است كه اينكه فرمود: ?إِنَّ الَّذينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَ أَيْمانِهِمْ ثَمَنًا قَليلاً أُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ? كسانياند كه نقض عهد ميكنند عهد الهي را رعايت نميكنند و منشأش هم دنياپرستي است فرمود اهل كتاب و مانند آنها كه عهود الهي را محترم نميشمارند اينها عهد الله را ميدهند دنيا ميگيرند يكي از مواردي كه اشتري به معناي بيع است همين جاست نه تنها شرا يشري به معناي بايع يبيع است بلكه بلكه اشتري يشتري هم به همين معنا است ?إِنَّ الَّذينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ? اينها عهد خدا را ميدهند اگر هم با اشتري به معناي خودش باشد اينها عهد الله را ميدهند و از آن طرف متاع ميگيرند منتها چون در مقابل ثمن آمده معلوم ميشود كه اين اشتري به معني باع است ?إِنَّ الَّذينَ يَشْتَرُونَ? يعين يبيعون، يبيعون بعهد الله و ايمانهم ثمناً قليلا يعني عهد را ميفروشند دنيا ميگيرند.
پرسش: ...
پاسخ: بله اما اشترا كم هست شري اين چنين هست اصلاً ?وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ? شري به معناي باع فراوان استعمال شده يشري به معناي يبيع خيلي استعمال شده اما اشتري به معناي باع كم است ولي آمده در اينگونه از موارد ?إِنَّ الَّذينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَ أَيْمانِهِمْ ثَمَنًا قَليلاً? اگر ثمن ذكر نميشد ممكن بود كه انسان آن عوض را مثمن بداند و اين عهد الله را ثمن اما چون فرمود: ?إِنَّ الَّذينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَ أَيْمانِهِمْ ثَمَنًا قَليلاً? يعني كساني كه عهد الله را ميفروشند و ثمن كه متاع دنيا است ميگيرند و اين متاع دنيا از آن جهت كه قليل است هر چه هم كه زياد باشد صادق است كه او متاع كم گرفته اينكه فرمود: ?يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَ أَيْمانِهِمْ ثَمَنًا قَليلاً? نه يعني عهد فروشي ميكنند دين فروشي ميكنند متاع كم ميگيرند بلكه كل دنيا را هم اگر در قبال دين بگيرند متاع اندك است و ثمن قليل چون در سوره «نساء» آيه 77 كل دنيا را متاع اندك معرفي كرد فرمود: ?قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَليلٌ وَ اْلآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقي وَ لا تُظْلَمُونَ فَتيلاً? اگر كل دنيا را به كسي بدهند كه او دين اله را بفروشد ثمن كم نصيبش شده در مقابل آن عذاب زوال ناپذير بنابراين معناي ?يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَ أَيْمانِهِمْ ثَمَنًا قَليلاً? اين نيست كه يك متاع كمي نصيبشان شده بلكه كل دنيا از آن جهت كه كم است صادق است كه آنها عهد فروشي كردند و ثمن كم گرفتند.
پرسش: ...
پاسخ: .. يشتري يعني ميخرند به عهدالله ثمن را ميخرند؟ ثمن كه خريدن نيست اين ثمن
پرسش: ...
پاسخ: آن هم همين است ديگر مواردي كه اشتري به معناي بيع آمده در اينگونه از موارد است بعضي از جاها قابل توجيه هست اما اينجا از آن جهت كه عوض را ثمن قرار داد فرمود اينها عهد الله را ميدهند ثمن ميگيرند معلوم ميشود اشتري يعني بيع عهد خدا را ميفروشند پول كم بهاي كم نصيبشان ميشود اگر ميفرمود «ان الذين يشترون بعهد الله متاعاً قليلا» ممكن بود انسان بگويد آن متاع مثمن است و اين عهدالله ثمن اما اينكه تصريح شده كه اينها عهدالله را ميدهند ثمن كم ميگيرند معلوم ميشود كه اين يشترون يعني يبيعون آنگاه فرمود اينها كه عهد فروشند و يمين فروشند نام خدا را براي تثبيت مسئله ذكر ميكنند منتها ?تَتَّخِذُونَ أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ? عهد ميبندند سوگند ياد ميكنند چهره ديني پيدا ميكنند بعد اين چهره را ميفروشند دنيا ميگيرند فرمود اينها در معامله اولاً ضرر كردند مغبون شدند آن مايه محبت الهي را كه گفتيم ?بَلي مَنْ أَوْفي بِعَهْدِهِ وَ اتَّقي فَإِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقينَ? آن مايه محبت را دادند متاع كم گرفتند ضرر كردند آنگاه بهره آخرت ندارند هي پشتسر هم ديگر سقوط ميكنند از اوج محبت ميافتند بيبهره ميشوند از اوج مخاطب بودن ميافتند ديگر حرف خدا را نميشنوند بعد پايينتر ميآيند ديگر خدا به اينها نگاه نميكند بعد پايينتر ميآيند ديگر اهل تزكيه و نمو نيستند بعد پايينتر ميآيند و ديگر از عذاب هم نميرهند اينها مرتب از همان بالا سقوط ميكنند اولئك اين تعبير اولئك هم نشانه بعد آنها است حالا كه دور شدند ?لا خَلاقَ لَهُمْ فِي اْلآخِرَةِ? كه اين نفي جنس است هيچ بهرهاي و نصيبي در آخرت ندارند گر چه در دنيا متاع گرفتند اين متاع اندك است در آخرت هيچ متاعي ندارند از اين مرحله هم باز تنزل ميكنند ?لا يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ? خدا با اينها سخن نميگويد اين مسئله نفي تكليم و نفي نظر با اينكه خداوند با همه سخن ميگويد و سراسر جهان كلمات الله است و خداوند همه را ميبيند چون ?إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ بَصيرٌ? هيچ موجودي نيست كه منظوراليه حق نباشد معلوم ميشود يك تكلم تشريفي خاص است و آن هم يك نظر تشريفي مخصوص خداوند با همه سخن گفت و سراسر جهان كلمات الهي است كه ?لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِدادًا لِكَلِماتِ رَبّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبّي? يا اگر ?وَ لَوْ أَنَّ ما فِي اْلأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللّهِ? اين در دو جاي قرآن با يك تفاوت مختصر هست پس سراسر جهان كلمات اللهاند و خدا هم مرتب دارد سخن ميگويد كسي نيست كه كلمه خدا نباشد يا كلام الله به او نرسد.
پرسش: ...
پاسخ: بله، مطلق است هر سه قسم را شامل ميشود.
پرسش: ...
پاسخ: اينها چون ضرر ندارد كه اين عذاب هم نشان ميدهد كه به شهادت آيه سوره? مباركه? «بقره» مربوط به عهد ديني است اين تعبير هم در آيه 174«بقره» آمده است ?إِنَّ الَّذينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ الْكِتابِ وَ يَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنًا قَليلاً أُولئِكَ ما يَأْكُلُونَ في بُطُونِهِمْ إِلاَّ النّارَ وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ? گرچه نقض عهد حرام است اما آن طوري كه همه اين مراحل سقوط پنجگانه را به همراه داشته باشد مربوط به آن عهود اصيل دين است نظير آنچه كه اهبار و رهبان داشتهاند كسي خلاصه عهد خدا را كتمان كند دين خدا را بفروشد نه يكبار معصيت بكند.
بنابراين اين شخص از شنيدن كلمه خاص الهي محروم است با اينكه سراسر جهان كمات الله است از اين مرحله كه سقوط ميكند با اينكه خدا بكل شيء بصير است اما نگاه تشريفي خاص را نسبت به او ندارد چه اينكه در همان سوره «بقره» آيه 174 اين بود كه ? وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ ? اين «ونظر اليك نظرة رحيمة» كه در دعاها هست اين نظرت را آدم ميخواهد مشابه اين همان است كه در ادعيه آمده و در توبيخهاي روايي هم آمده در ادعيه آمده كه «الهي لا تكلني الا نفسي طرفة عيني يا اللهم لا تكلنا الا قيدك و لا تمنعا من غيرك» مگر ميشود خدا كسي را به حال خودش رها كند دو تا برهان بر استحاله اين كار اقامه ميشود يكي اينكه آن قدرت نامحدود است قدرت نامحدود فراگير است ممكن نيست كسي از قلمرو قدرت در برود يكي هم چيزي كه فقير محض است اصلاً نميشود او را به حال خودش رها كرد اينكه فرمود مرا به حال خود من رها نكن يعني آن لطف خاص را از من نگير اگر كسي خداي ناكرده مغضوب اله شد آن لطف خاص را ميگيرد اين همان است كه در بعضي از روايات تهديداً آمده «وكله الي غيره» «من عمل للناس وكل الله الي الناس» خدا او را به مردم واگذار ميكند ميگويد كارت را ديگران انجام بدهند از ديگران هم كه كاري ساخته نيست اين ايكال الانسان الي نفسه او بغيره عقلاً مستحيل است ولي منظور آن است كه آن لطف خاص را از ما نگير اين كلام نگفتن يا نگاه نكردن عقلاً مستحيل است خود اين شخص كلمة الله است و خدا بكل شيء بصير است لذا آن لطف خاص را از او ميگيرد لذا در قيامت در حيني كه دارد ميگويد چرا اين كار را كردي برو جهنم ميگويد من با تو حرف نميزنم مثل يك مولايي كه از عبدش قهر كرده ميگويد با تو حرف نميزنم خودش حرف است اين تهديد است اين سب و لعن است همين خودش عذاب است تعذيب است ميگويد من با تو حرف نميزنم او را نگاه ميكند ميگويد من ديگر تو را نگاه نميكنم و هميشه هم او را مواظب است كه او چه انجام ميدهد كه اعاذنا الله من شرور انفسنا و سيئات اعمالنا.
«و الحمد لله رب العالمين»
|