موضوع: سوره آل عمران
عنوان: تفسير سوره مبارکه ال عمران جلسه164
مدت زمان: 30:26 اندازه نسخه كم حجم: 3.92 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 7.54 MB دانلود
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?بَلي مَنْ أَوْفي بِعَهْدِهِ وَ اتَّقي فَإِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقينَ ?76? إِنَّ الَّذينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَ أَيْمانِهِمْ ثَمَنًا قَليلاً أُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِي اْلآخِرَةِ وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ ?77?
عمل به عهد و وفاي به عهد و احترام يمين از واجبهاي مؤكد است و كساني كه عهد الهي را رعايت نميكنند با فروش عهد الهي متاع دنيا دريافت ميكنند متاع كمي نصيبشان شد از اين داد و ستد بهرهاي نبردند و نميبرند گذشته از اينكه آن پنج مرحله هم براي اينها در بين مطرح است كه آن مراحل پنجگانه گذشت اين آياتي كه با لحن حاد و تند سخن ميگويد بخشي از اينها مربوط به علماي اهل كتاب است كه خدا از اينها تعهد گرفته كه آيات الهي را حفظ كنند و كتمان نكنند و آنها عهد الهي را نقض كردند چون خداوند سه نوع تعهد از انسانها گرفت يك تعهد عام است كه از همه عهد گرفت ?أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ? اين تعهد عام است و در جريان عهد الست هم اين تعهد عام خواهد بود يك تعهد خاص است كه از علما و مراجع ديني و مسئولين مراكز مذهب گرفت يك تعهد اخص است كه از خصوص انبيا (عليهم السلام) گرفت اما آن تعهدي كه از علما گرفت در آيه 187 سوره «آل عمران» است كه ?وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ ميثاقَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ? فرمود خداوند از كساني كه به آنها كتاب آسماني داده شد ميثاق گرفت كه شما اين كتاب آسماني را براي مردم تبيين كنيد و كتمان نكنيد اين ميثاق از علماست وگرنه توده مردم كه از معارف كتاب آسماني سهمي ندارند مأمور به تبيين و تفسير نيستند اينكه ميفرمايد خدا از اينها تعهد گرفت كه براي مردم بيان كنند كتمان نكنند ناظر به علمايي است كه قدرت تبيين دارند آنگاه همين گروهي كه ميثاق خاص سپردند و خداوند از اينها ميثاق گرفته كه براي مردم بيان كنند اينها كسانياند كه ?فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَليلاً فَبِئْسَ ما يَشْتَرُونَ? آن تعهد اخص كه درباره انبيا (عليهم السلام) است آن را در آيه ديگري دارد كه ?وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ ميثاقَ النَّبِيِّينَ? تا پايان آيه كه مربوط به اخذ ميثاق از انبيا (عليهم السلام) است و از بحث ما هم خارج.
در آيه محل بحث عدهاي عهد الهي را كتمان كردند اينها كسانياند كه به آن عذابهاي سخت مبتلايند چه اينكه مشابه اين شدت در سوره? مباركه? «بقره» قبلاً گذشت آيه 174 سوره «بقره» اين بود كه ?ِانَّ الَّذينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ الْكِتابِ وَ يَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنًا قَليلاً أُولئِكَ ما يَأْكُلُونَ في بُطُونِهِمْ إِلاَّ النّارَ وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ? كه اين لحن تند هم مربوط به كتمان اهل كتاب است يعني علماي اهل كتاب كه اين ميثاق و عهد الهي را نقض كردند و عهد خدا را شكستند گرفتار اين عذابهاي درناكاند البته ساير افراد هم به نوبه خود مسئولاند و مشمول اين تعذيب الهياند.
مطلب ديگر آن است كه خداوند براي عهد حرمت خاص قائل است همان طور كه در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد رعايت عهد جزء وظايف بين المللي اسلام است اسلام هرگز اجازه نميدهد كه كسي عهد را بشكند خواه طرفين معاهده مسلمان باشند خواه يك طرف مسلمان طرف ديگر غير مسلمان و خواه آن عهد مربوط به مسايل اقتصادي و مالي باشد نظير روابط تجاري كه بين دولت اسلام و دولت غير اسلامي منعقد ميشود يا روابط سياسي اگر دولت اسلام با دولت غير مسلمان رابطه سياسي برقرار كرد تعهد سياسي سپردند كه اگر كسي پناهنده سياسي به يكي از اين دو كشور شد در امان باشند و انسان حق تعرض نداشته باشد رعايت كردن اين تعهد سياسي بر طرفين لازم است در سوره? مباركه? «نساء» آيه 90 و91 ناظر به اين مسئله است آيه 89 قبلش اين چنين فرمود ?وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَما كَفَرُوا? يعني كفار علاقمندند كه شما كفر بورزيد همان طوري كه خودشان كفر ورزيدند ?فَتَكُونُونَ سَواءً فَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِياءَ حَتّي يُهاجِرُوا في سَبيلِ اللّهِ? از كفاري كه در مكه به سر ميبرند هرگز سرپرست و دوست و رفيق انتخاب نكنيد مگر اينكه اينها در راه خدا مهاجرت كنند اگر دست از آن توطئه برنداشتند و از مهاجرت طرفي نبستند و استقبال نكردند ?فَإِنْ تَوَلَّوْا? اعراض كردند از دين حق ?فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ? هر جا اينها را گرفتيد اينها را از بين ببريد ?وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيًّا وَ لا نَصيرًاإِلاَّ الَّذينَ يَصِلُونَ إِلي قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ ميثاقٌ أَوْ جاؤُكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ يُقاتِلُوكُمْ أَوْ يُقاتِلُوا قَوْمَهُمْ? فرمود اين گروهي كه دست از توطئه برنميدارند هر جا ديديد اينها را بكشيد چون مهدورالدماند مگر پناهنده بشود به كشوري كه شما با آنها تعهد سياسي متقابل داريد اگر از آنها كسي به شما پناهنده سياسي شد اجازه ندهيد كه بيايند او را از بين ببرند اگر دشمنان شما با آنهايي كه رابطه سياسي برقرار كرديد تعهد سياسي سپرديد به آنها پناهنده شدند نرويد آنها را در آنجا از بين نبريد پس اينكه گفته شد ?فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ? هر جا اگر اينها را ديديد اينها را از بين ببريد مگر اينكه اينها به جايي رفته باشند كه شما با آنها رابطه و تعهد سياسي امضا كرده باشيد ?إِلاَّ الَّذينَ يَصِلُونَ إِلي قَوْمٍ ? كه ?بَيْنَكُمْ ?و بين آن قوم ? ميثاقٌ? معلوم ميشود كه اينهايي كه مهدورالدماند و حكم اوليشان اين است كه «اينما وجد القتل» او اگر پناهنده سياسي بشود به كشوري كه با ما تعهد سياسي دارد نه به كشوري كه با ما تعهد سياسي ندارد هم عهد و هم پيمان ما هستند اين مهدورالدمها اگر با آن كشورهايي كه با ما هم عهد سياسياند پناهنده بشوند خونشان محفوظ است اين عظمت احترام به عهد است چه اينكه در نقطه مقابل هم در جريان سوگند فرمود شما سوگندتان را حفظ كنيد هرگز يمينتان را نقض نكنيد و اگر يمينتان را نقض كرديد بايد كفاره بپردازيد آيه 89 سوره «مائده» اين است كه ?لا يُؤاخِذُكُمُ اللّهُ بِاللَّغْوِ في أَيْمانِكُمْ وَ لكِنْ يُؤاخِذُكُمْ بِما عَقَّدْتُمُ اْلأَيْمانَ? بعد كفارهاش را هم به دنبال ذكر ميكند كه ?فَكَفّارَتُهُ إِطْعامُ عَشَرَةِ مَساكينَ? در بخشهاي ديگر هم اين مضمون آمده است كه ?وَ احْفَظُوا أَيْمانَكُمْ? پس مسئله حرمت يمين و عهد در موارد فراواني بازگو شده است
پرسش: ...
پاسخ: ?إِلاَّ الَّذينَ يَصِلُونَ إِلي قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ ميثاقٌ?
پرسش: ...
پاسخ: بله به آن كشوري كه بين ما و آنها ميثاق هست ما ميثاق را بايد محترم بشماريم آنها اگر خودشان مسلمان باشند كه حكم ما و آنها يكي است آنها به وظيفه خودشان عمل ميكنند ولي اگر همين مهدورالدمي كه قبلاً فرمود: ?فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ? اگر همين گروه پناهنده سياسي شدند به كشوري كه با ما تعهد متقابل بستند در مسائل سياسي اينجا نبايد ما بگوييم ?فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ? رعايت عهد لازم است.
پرسش: ...
پاسخ: بله
پرسش:...
پاسخ: نه چون ما تعهد سياسي نداديم به كسي كه اين چنين كسي را آزاد بكنيم فقط در مسائل سياسي است تعهد اگر كسي مخالفت سياسي با كشور دارد تقريباً نظير گروهكهاست ما اگر با كشوري تعهد سياسي متقابل سپرديم كه اگر از آنها كسي پناهنده سياسي شد آنها تعرض نكنند و اگر از ايران كسي پناهنده سياسي به مسلمانها شد آنها تعرض نكنند محور تعهد بايد مشروع باشد آن هم اين است.
پرسش: ...
پاسخ: البته منظور اين نيست كه كجا ما تعهد داريم كجا تعهد نداريم آنها كه روابط سياسي با خودشان دارند يا در صدر اسلام بين دولت اسلامي و گروهي از مشركين رابطه سياسي يا اقوامي رابطه سياسي بسته شد آمده كه آنها هم تعهد سياسي داشتند با دولت اسلامي كه پناهندهها را امان بدهند در اين آيه فرمود گرچه حكم آن كفار اين است كه ?فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ? اما ?إِلاَّ الَّذينَ يَصِلُونَ إِلي قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ ميثاقٌ? اگر همين افراد مهدورالدم به گروهي پناهنده شدند كه شما با آنها ميثاق سياسي بستيد ديگر حق تعرض نداريد اما ميثاق سياسي نسبت به مرتدي نظير سلمان رشدي و امثال ذلك كه كسي نميبندد كه.
پرسش: ...
پاسخ: آنها را حق شخصي است حق سياسي آن است كه دولت مگر اينكه ولايت مسلمين وليّ مسلمين اعمال ولايت كند وگرنه در حقوق شخصي كه اين چنين نيست.
پرسش: ...
پاسخ: نه همان افرادي كه مهدور الدماند اگر آنها پناهندگي سياسيشان نافذ است افراد ديگر به طريق اولي فرمود: ?فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيًّا وَ لا نَصيرًا? هم كفاراند ?وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَما كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَواءً? اين اول آيه.
پرسش: ...
پاسخ: خطاب به مسلمين است به مسلمين ميفرمايد كفار عدهاي هستند كه ?وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَما كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَواءً فَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ? كذا و كذا بعد فرمود: ?فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيًّا وَ لا نَصيرًا? آنگاه در آيه بعد استثنا ميكند ?إِلاَّ الَّذينَ يَصِلُونَ إِلي قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ ميثاقٌ? يعني هم اينهاي كه مهدور الدم بودند «اينما وجد اخذ و قتل» اگر از همينها پناهنده شدند به گروهي كه يا به كشوري كه با شما تعهد سياسي متقابل دارند كه شما با آنها تعهد سپرديد كه پناهندهها را كار نداشته باشيد آنها هم با شما تعهد دادند كه پناهندهها را كار نداشته باشند اين ميثاق را محترم بشماريد. اينها حقهاي سياسي و حقهاي ولايي است كه مربوط به اصل ايمان و كفر است كه جزء حدود است نه جزء قصاص.
پرسش: ...
پاسخ: اگر شخصي نباشد جزء حكم سياسي باشد
پرسش: ...
پاسخ: بله اگر ما تعهد سپرده باشيم ، آنها هم همين طور است چون ما اگر تعهد سپردهايم كه پناهندهها را كار نداشته باشيم بايد به عهدمان وفا كنيم.
پرسش: ...
پاسخ: نه از همين آيه
پرسش: ...
پاسخ: كفار اينها به طريق اولي? ديگر آنهايي كه حكمشان اين بود كه ?فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيًّا وَ لا نَصيرًا? اينها كه توطئه ميكردند تا مسلمانها را مرتد كنند و مهدور الدم شدند به طوري كه كه اينما «وجد اخذ و قتل» و كذا و كذا اينها اگر پناهنده شدند به كشوري كه با دولت اسلامي تعهد سياسي بست در صدر اسلام هم همين طور بود ديگر اين آيه ناظر به صدر اسلام است در جريان صدر اسلام فرمود اين مشركين مكه كه عليه شما توطئه كردند شما را تبعيد كردند تلاش و كوشش كردند كه شما كافر بشويد اينها كسانياند كه «اينما وجد اخذوا وقتلوا» حالا اگر اينها فرار كردند رفتند به جايي پناهنده شدند كه با شما تعهد سياسي متقابل بستند در آنجا اين طور نيست مادامي كه آنجا هستند اين طور نيست مثل اينكه مهدور الدم اگر رفت كنار كعبه مادامي كه در كعبه است حد جاري نيست ديگر وقتي از آنجا بيرون آمده حد جاري ميشود بعضي از جاها مأمن است بست است باصطلاح حالا يا بست اولي يا الهي است نظير حرم حق يا بستي است كه به امضاي الهي ميبندند نظير همين تعهد متقابل كه رسول خدا با مشركين معاهده دارد.
پرسش: ...
پاسخ: نه آنكه از محور تعهد خارج است
پرسش: ...
پاسخ: تعهد نسپرديم كه اگر كسي به رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ـ معاذ اللهـ اهانت كند كاري نكنيم كه آن هم از اينجا نگريخت كه يك حكم اسلامي است براي سراسر فتواي امام (رضوان الله عليه) سراسر مسلمين اروپا را شورانده كسي از ايران نرفته آنجا تظاهرات دويست هزار نفري راه بياندازد كه اين وظيفه خود آنها است دارند انجام ميدهندايران كه... نكرده كه حكم خداست كه همه مسلمين عالم اين حكم را گرامي شمردند.
مطلب بعدي آن است كه اين عهد خدا و ايمان الهي كه حرمت عظيم دارد اگر كسي اين حرمت عظيم را ناديده بيانگارد و او را پشت سر بگذارد گرفتار آن مراحل پنجگانه خواهد شد بخشي از آنها مربوط به اين بود كه ?وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ? و مانند آن اين نفي تكليم و نفي نظر با اينكه خداوند به كل شيء بصير است نظير نسياني است كه خداي سبحان اسناد پيدا ميكند در قرآن كريم هم به عنوان وصف ثبوتي براي حق تعالي اين چنين آمده است كه? إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيداً? ، ? إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيءٍ عَلِيمٌ ?، ? لاَ يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ ? هم به عنوان صفت سلبي براي خداوند ذكر شده است كه ?وَ ما كانَ رَبُّكَ نَسِيًّا? خب پس اين دو طائفه از ايات بعضي عهده دار اثبات وصفي ثبوتياند بعضي عهده دار سلب وصف نقصياند طائفه اولي ميفرمايد خدا? بِكُلِّ شَيءٍ عَلِيمٌ ?است و مانند آن طائفه ثاني ميفرمايد: ?وَ ما كانَ رَبُّكَ نَسِيًّا? خدا اهل نسيان نيست در عين حال كه اين دو طايفه از آيات بعضي براي اثبات وصف كمال بعضي براي سلب نسيان آمدهاند مع ذلك براي درباره منافق و مانند آن آمده است كه ?نَسُوا اللّهَ فَنَسِيَهُمْ? اينها خدا را فراموش كردند خدا هم اينها را فراموش كرد يا درباره كساني كه از آيات الهي اعراض كردهاند و در قيامت كور محشور ميشوند خدا درباره اينها فرمود: ?قالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسيتَها وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسي? تو امروز منسي هستي با اينكه ?وَ ما كانَ رَبُّكَ نَسِيًّا? اين نه به آن معنا است كه خدا از حال اينها باخبر نيست اين همان تعبير رايج خود ماست كه وقتي ميگفتيم فلان بزرگوار فلان شخص را فراموش كرد يعني از نظر لطف دور داشت نه اينكه واقعاً فراموش كرده است ذات اقدس الهي كه فراموشكار نيست مع ذلك ميفرمايد خدا منافقين را فراموش كرده است پس اينهم كه در محل بحث فرمود خدا به يك عده نگاه نميكند يعني نگاه تشريفي و لطف.
مطلب بعدي تتمه بحث ديروز است كه در بحث ديروز به اينجا رسيديم كه عهد و يمين براي همه ملل هست ولي واقع را عوض نميكند چون طبق شأن نزول اين آيات بخشي مربوط به همان علماي اهل كتاب است كه تعهد سپردند كه آيات الهي را تبيين كنند ولي كتمان كردند بعضي از شأن نزولها ناظر به جريان خريد فروش زمين است و امثالهم كه يك امر عادي است هر دو ميتواند درست باشد حالا آن خريد و فروش زمين خواه بين دو مسلمان خواه بين يك اهل كتاب و يك مسلمان همه اينها نقل شد آن شخصي كه آمده حضور رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) عرض كرد كه اين يهودي زمين مرا گرفته حضرت فرمود تو بينهاي داري عرض كرد نه فرمود خب او يك سوگند ياد ميكند اين شخص به حضرت عرض كرد كه «يذهب بارضي» او با يك قسم دروغ زمينم را ميبرد آن وقت اين آيه نازل شد كه ?إِنَّ الَّذينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَ أَيْمانِهِمْ ثَمَنًا قَليلاً أُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ? و مانند آن باز در ذيل اين آيه به عنوان شأن نزول آمده است دو نفر درباره ميراث خانوادگي اختلاف كردند آمدند حضور حضرت وقتي اين آيه خوانده شد هر دو گريه كردند حضرت فرمود بعد بياييد من توضيح بدهم اصلاح بكنم هر دو آمدند فرمود كه حالا كه اين طور موعظه در شما اثر كرد دو نفر همانطور كه برادريد برادرانه سهمتان را تقسيم كنيد چون بعد از قرائت آيه هر كدام گفتند ما حق خودمان صرف نظر كرديم من حقم را دادم به برادرم آن يكي گفت حقم را دادم به اين براديم اين تأثير آيه بود حضرت هم فرمود اين چنين هم نكنيد حقتان را علي ما جاء به الوحي بگيريد اين تأثير آيه بود در آنهايي كه وقتي شنيدند اگر كسي با عهد و با يمين مال حرامي را ببرد آتشي را به همراه برده است در حقيقت اين عهد و اين يمين مطلق است چه اهل كتاب چه غير اهل كتاب آنها هم ميتوانند قسم بخورند و كار محكمه را به پايان ببرند منتها يك اختلاف فقهي است كه آيا سوگند اهل كتاب به همان تورات و انجيل آنها است كه در بعضي از روايات آمده؟ يا نه طبق روايات معتبر و مطلقي كه آمده كه فرمود قسم فقط بايد به اسماي حسناي حق باشد اهل كتاب هم بايد به الله قسم بخورند نميتوانند به تورات و انجيل قسم بخورند دو قول است و دو نظر كه سيدنا الاستاد امام (رضوان الله عليه) اين قول دوم را انتخاب فرمود كه اگر اهل كتاب هم بخواهند قسم ياد كنند بايد كه به الله قسم ياد كنند عده ديگري فتوايشان بر اين است كه اهل كتاب ميتوانند به تورات و انجيل هم سوگند ياد بكنند چه اينكه بعضي از روايات هم اين را تأييد ميكنند علي اي حال اين سوگند براي اهل كتاب هست و آن نقض عهد هم براي اينها هست چه علمايشان چه افراد عاديشان چه درباره مسايل اعتقادي و فكري چه درباره مسايل اقتصادي و مالي منتها بحث به اينجا منتهي شد كه قسم يا بينه و مانند آن در محكمه حكم واقع را عوض نميكند يعني گرچه حاكم معذور است و اگر خطايي كرد يك اجر ميبرد اما اين چنين نيست كه واقع عوض بشود ولو حاكم معصوم هم باشد اگر امام معصوم (عليه السلام) گفت قضيت بان هذا المال لزيد دون عمر اين چنين نيست كه زيدي كه ميداند اين شهادت شهادت باطل بود يا اين حرف و يمين سوگند دروغ بود با حكم حاكم ولو معصوم مالك بشود واقع با قضاي قاضي عوض نخواهد شد اين را نوع علماي اهل سنت و شيعه پذيرفتند به استثنا آنچه كه از ابيحنيفه در مسئله طلاق نقل شده است فتواي علمايمان هم اين است روايات معتبري هم در همين زمينه آمده است كه قضاي قاضي حكم واقع را عوض نميكند مرحوم صاحب وسايل (رضوان الله عليه) در باب دو از ابواب كيفيت الحكم و احكام دعوي از كتاب قضا اين روايات را نقل كرده هشام اين حكم از امام صادق (سلام الله عليه) نقل كرد كه قال رسول الله (صلّي الله عليه و آله و سلّم) «انما اقضي بينكم بالبينات و الايمان» يعني من روي علم واقع حكم نميكنم براي اينكه امتحانها محفوظ بماند ما طبق جريان ظاهر قضا و حكم داريم اگر بينهاي بود و يميني بود ما برابر بينه و يمين حكم ميكنيم «انما اقضي بينكم بالبينات و الايمان» يعني قضاي من اين است نه علم من در همين محور است «و بعضكم الحق بحجته من بعض» در محكمه طرفين دعوا يك نحو قدرت تبيين ندارند بعضي از بيان بهتري برخوردارند بعضي از بيان سهم كمتري دارند فرمود شايد بعضيها نتوانند حق خودشان را ادا كنند حرفشان را درست برسانند اما «فايما رجلٍ قطعت له من مال اخيه شيئاً فانما قطعت له به قطعة من النار» اگر دو نفر اختلاف مالي دارند آمدند در محكمه من، من بر اساس بينه و يمين حكم كردهام و او ميداند كه اين حكم خلاف است اگر مالي را به استناد حكم من از محكمه برد از مال برادرش برد ميداند كه اين مال براي او نيست يك قطعه از آتش را به همراه برده است ولو قاضي پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) باشد روايت دوم در آن مناهي نبي (صلّي الله عليه و آله و سلّم) آمده است كه «نهي عن اكل مالٍ بشهادت زور» اگر شاهد دروغيني كسي در محكمه حاضر كرد به استناد شهادت آن شاهد قاضي محكمه حكم كرده است آن كسي كه مال را با حيله ميبرد حق ندارد از آن مال استفاده كند نگويد قاضي حكم كرده است روايت سومي كه باز
پرسش: ...
پاسخ: ميتواند البته اما بنا بر اين بود كه روي بينات و ايمان حكم بكند در روايت سوم از حضرت امير است كه «كان رسول الله (صلّي الله عليه و آله و سلّم) يحكم بين الناس بالبينات و الايمان في الدعاوي و كثرت المطالبات و المظالم» يك عده شكايت كردند كه ما به حقمان نرسيديم بالأخره اينها با شهادت باطل يا با يمين دروغين مال ما را تصاحب كردند حضرت اين مطلب را فرمود: «ايها الناس انما انا بشر و انتم تختصمون و لعل بعضكم الهم بحجته من بعد و انما اقضي علي نحو ما اسمع منه فمن قضيت له من حق اخيه بشيء فلا يأخذ به» اگر ميداند كه اين حكم خلاف است در اثر اينكه شاهد دروغيني فراهم كرده است يا سوگند دروغيني ايراد كرده است و من حكم كردهام اين مال را نگيرد براي آنكه «فانما اقطع له قطعة من النار» اين سخن در اين باب هست مشابه اين مضمون در پايان باب سوم هم هست كه از امالي مرحوم شيخ طوسي (رضوان الله عليه) است مرحوم شيخ طوسي در امالياش نقل ميكند كه «اقتسم امرء القيس برجلٌ من حضرموت الي رسول الله (صلّي الله عليه و آله و سلّم) في أرضٍ» حضرت به امرء القيس فرمود: «أ لك بينةٌ قال لا قال فيمينه» حضرت به مدعي فرمود تو كه بينه نداري اين شخص قسم ميخورد «قال اذاً والله يذهب بارضي» اين قسم ميخورد زمين مال من است او ميگيرد بالأخره از من «قال ان ذهب بأرضك بيمينه كان من لا ينظر الله اليه يوم القيامه و لا يزكيه و له عذاب اليم» معلوم ميشود كه اين ?بَلي مَنْ أَوْفي بِعَهْدِهِ وَ اتَّقي? بعد پشت سرش فرمود: ?إِنَّ الَّذينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَ أَيْمانِهِمْ ثَمَنًا قَليلاً? اين اختصاصي به جريان اهل كتاب يا جريان اهل كتاب در مال كتمان آيات الهي ندارد اگر اهل كتاب بود ولي درباره مسايل مالي هم اين اختلاف را داشت با قسم دروغ مال كسي را برد مشمول اين آيه است آنگاه «ففزع الرجل و ردها اليه» اين آيه اين نصيحت در آن شخص اثر كرد زمين را به صاحباش برگرداند اين مضمون هست.
مطلب ديگر اين است كه با شهادت دروغ مسئله حل نميشود اگر كسي شهادت دروغ داد ضامن است و اگر ثابت شد كه اين شهادت دروغ بود اگر عين مال محفوظ است كه عين مال برميگردد وگرنه شاهد ضامن است معلوم ميشود كه قضاي قاضي ولو معصوم باشد واقع را تغيير نميدهد باب يازده از ابواب شهادات اين روايت را از امام صادق نقل كردهاند كه اين چنين است «في شاهد الزور قال (عليه السلام) ان مكان شيء قائما ًبعينه رد علي صاحبه و ان لم يكن غائباً ضمن بقدر ما اتلف من مال الرجل» اگر اين عين باقي است كه به صاحباش برميگردد اگر باقي نيست كه اين شاهد زور ضامن است حالا از باب تعاقب ايدي ميتواند به اين كسي كه مال را گرفته و مصرف كرده مراجعه كند چند روايت هم به اين مضمون هم است اينكه فريقين فتوا دادند براي آن است كه اين سخن كه قضاي قاضي ولو معصوم (عليه السلام) هم باشد واقع را تغيير نميدهد اين كه مورد تقريباً اتفاق فريقين است براي اين است كه روايتاش را هم فريقين نقل كردهاند اما در وسايل خب همين رواياتي بود كه ملاحظه فرموديد
در سنن ابي داوود در كتاب الاقضيه اول عظمت مسئله قضا را ذكر ميكند اين مسئله «من...القضاء او ولي القضاء فقد ضبح بغير سكين» اينجا نقل ميكند «من جعل قاضي بين الناس فقد ضبح بغير سكين» نقل ميكنند اين روايات را بعد ميرسند به اين روايت «بابٌ في قضاء القاضي اذا اخطأ» آنجا اين روايت را نقل ميكند كه ام سلمه گفت كه رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود «انما انا بشر و انكم تختصمون الي و لعل بعضكم ان يكون الحن بحجته من بعد فاقضي له علي نحو ما اسمع منه فمن قضيت له من حق اخيه بشيء فلا يؤخذ منه شيئا» نگوييد حالا پيغمبر است و معصوم است و او گفت حكمته اين حكمته براي فصل خصومت است نه براي نقل ملك اين نظير بعت و شتريت نيست كه مال را عوض بكند اين براي حل دعوي است اگر كسي ميداند حق با او نيست ولو قاضي رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) باشد حق ندارد كه برخلاف علم خود عمل كند و اگر اين كار را كرد فرمود: «فانما اقطع له قطعة من النار» يك سهمي از آتش را دارد به همراه ميبرد منتها از ابيحنيفه در تفسير الجامع قرطبي نقل شده است كه او در مسئله طلاق اگر كسي شهادت خلاف داد و محكمه حكم كرد كه اين زن مطلقه است و تزويج مجدد او رواست اگر كسي شهادت زور داد و اين زن مطلقه اعلام شد و عده نگه داشت بعد ازدواج كرد آن ازدواج را صحيح ميداند اين است كه بر ابيحنيفه نقض كردند كه شما كه در مسايل مالي مانند ساير فقها فتوا ميدهيد كه حكم حاكم واقع را عوض نميكند با شهادت باطل نميشود مال كسي را گرفت چگونه حاضر شديد فتوا بدهيد كه با شهادت باطل ميشود عيال كسي را گرفت؟ «اعاذنا الله من شرور انفسنا».
«و الحمد لله رب العالمين»
|