موضوع: سوره آل عمران

عنوان: تفسير سوره مبارکه ال عمران جلسه166

مدت زمان: 37:08 اندازه نسخه كم حجم: 4.42 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 8.84 MB دانلود


اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَريقًا يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْكِتابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتابِ وَ ما هُوَ مِنَ الْكِتابِ وَ يَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ يَقُولُونَ عَلَي اللّهِ الْكَذِبَ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ ?78?
همان‌طوري كه يك عده در خيانت مالي مطلبي را جعل كردند به خدا اسناد دادند افترائاً و گفتند ?لَيْسَ عَلَيْنا فِي اْلأُمِّيِّينَ سَبيلٌ? گروهي ديگر هم در تحريف معارف الهي يك سنت سيئه‌اي را از خود به ياد گذاشتند از تعبيرات اين آيه كه به صورت فعل مضارع كه نشانه استمرار است تعبير شد برمي‌آيد كه سنت سيئه اين گروه ادامه اين روش باطل بود چون همه‌اش به عنوان? يَقُولُونَ?، ?يَلْوُونَ ? و امثال ذلك اين يك مطلب.
دوم اينكه كتابهاي آسماني دو فضيلت دارند كه هر كدام بالمطابقه خود را اثبات مي‌كند بالالتزام ديگري را يكي اينكه حق‌اند يكي اينكه من عندالله‌اند اگر گفته شد اين كتاب حق است بالمطابقه حقيّت خود را اثبات مي‌كند بالالتزام ثابت مي‌كند كه من عندالله است و اگر گفته شد اين كتاب من عندالله است بالمطابقه عندالله بودن را ثابت مي‌كند بالالتزام حق بودن را اين دو وصف در همه كتابهاي انبياي سلف (عليهم السلام) هست هم حق است هم من عندالله درباره قرآن كريم اين دو وصف جداي از هم ذكر شد گاهي گفته مي‌شود ?ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ? يعني اين حقٌ في نفسه و لازمه اينكه اين دين حق است آن است كه من عندالله است چون در دو جاي قرآن به صورت حصر بيان كرد كه ?الْحَقُّ مِن رَبِّكَ? چيزي ممكن نيست كه حق باشد و من عندالله نباشد گاهي هم اين دو صفت در كنار هم جمعاً ذكر مي‌شود نظير اين آيه‌ كه ?وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ? يعني هم ما حق فرستاديم هم اين كتاب حق نازل شده است و اين وصف مشترك همه كتابها است تورات كتابٌ لا ريب فيه و من عندالله است لذا خداوند درباره? تورات فرمود: ?إِنّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فيها هُدًي وَ نُورٌ? التورات نورٌ في نفسه نزل من عند نور السموات والارض، الانجيل نورٌ في نفسه نزل من عند نور السموات والارض، القرآن نورٌ في نفسه نزل من عند نور السموات و الارض همه كتابهايي كه انبيا آوردند با حفظ درجاتشان اين چنين است كاري كه گروهي از علماي سوء اهل كتاب كردند همين دو مطلب حق را به صورت دو نيرنگ اعمال كردند يكي اينكه دست نويس خود را كتاب حق معرفي كردند يكي اينكه مي‌گفتند اين من عندالله است چيزي كه خودشان نوشتند اين را به جاي كتابي كه نور است به مردم معرفي كردند در سوره? مباركه? «بقره» قبلاً بحث‌اش گذشت آيه 79 سوره «بقره» اين بود ?فَوَيْلٌ لِلَّذينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْديهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَليلاً فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمّا كَتَبَتْ أَيْديهِمْ وَ وَيْلٌ لَهُمْ مِمّا يَكْسِبُونَ? پس آنچه را كه خودشان نوشتند گفتند اين كتاب است يعني همان كتاب حقي است كه فيه هديً و نور بعد لازمه اين كه اين كتاب حق است آن است كه من عندالله باشد آن لازم را هم بالصراحه گفتند، گفتند كه هو من عندالله لذا در آيه محل بحث هر دو مطلب كنار هم ذكر شد تا هر كدام بالمطابقه خود را بفهماند و بالالتزام ديگري را لذا فرمود: ?وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَريقًا يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْكِتابِ? اين ?بِالْكِتاب? همان است كه در آيه 79 سوره «بقره» بود كه ?فَوَيْلٌ لِلَّذينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْديهِمْ? آن الكتابي كه خودشان نوشته‌اند نه آن الكتابي كه خدا فرستاد و موسي آورده ?وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَريقًا يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْكِتابِ? اما طوري اين را وانمود مي‌كنند كه شما گمان كنيد اين كتاب حق است ?لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتابِ? تا بپنداريد كه اين همان كتابي است كه فيه هديً و نور اگر گمان كرديد كه اين همان كتابي است كه فيه هديً و نور لازمه‌اش آن است كه من عندالله باشد و آنها به اين لازم تصريح مي‌كنند و مي‌گويند كه ?هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ? است قرآن كريم هم درباره آن كتاب مجعول و مكتوب به دست اين علماي سوء نظر نفي دارد مي‌فرمايد: ?وَ ما هُوَ مِنَ الْكِتابِ? يعني اين كتابي كه اينها كتبوا بايديهم اين همان كتابي كه فيه هديً ونورٌ باشد نيست بعد مي‌رسند به مطلب دوم كه گفتند ?هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ? قرآن كريم مي‌فرمايد: ?وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ? يعني «تورات كتابٌ حق انزله الله» اين كتاب دست نويس علماي سوء «كتابٌ باطل ما انزله الله» هر دو امر را قرآن نفي مي‌كند نه فعل حق است نه ارتباطي به مبدأ دارد روي اين تحليل هيچ كدام تكرار ديگري نيست نظير ?وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ?.
مطلب بعدي كه در خلال مطلب قبل اشاره شد اين است كه آنها نه تنها با كنايه و با رفتارشان خواستند ثابت كنند كه اين حق است بلكه با گفتارشان و با دلالت مطابقه و تصريح خواستند بگويند اين كتاب حق است كه قرآن مي‌فرمايد آن رفتارشان براي اين بود كه شما گمان كنيد آن گفتارشان براي اين است كه شما يقين كنيد اولي ?لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتابِ? است دومي تصريح است اصلاً ?وَ يَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ?.
مطلب بعدي آن است كه جناب امام رازي در تفسير گفتند فرق اين دو مطلب اين است براي بيان اينكه اين تكرار نيست تأكيد نيست و اين دو مطلب از هم جدا هستند و فرق دارند اين است كه گفت فرق اين دو مطلب به نحو عموم و خصوص است ديگران گفتند اين دو مطلب عين هم‌اند و تكراراً و تأكيداً ذكر شد امام رازي مي‌گويد اينها با هم فرق دارند يكي خاص است ديگري عام چون فرق اينكه من الكتاب باشد يا من عندالله اين است كه هر چه كه من الكتاب است من عندالله هست اما هر چه كه من عندالله است لازم نيست من الكتاب باشد ممكن است چيزي از نزد خدا آمده باشد و به صورت سنت آن پيغمبر درآمده باشد نه به صورت كتاب چون فرق اولي و دومي به نحو عموم و خصوص مطلق است ذكر عام بعد الخاص براي نفي هرگونه احتمالهاي ديگر است پس تكرار نيست مثلاً اگر چيزي جزء قرآن باشد در قرآن باشد يقيناً جزء اسلام هست اما ممكن است چيزي در قرآن نباشد ولي از اسلام باشد نظير آنچه كه در روايات اهل بيت (عليهم السلام) آمده خصوصياتي كه در قرآن نيست و در سنت اهل بيت (عليهم السلام) هست پس اگر چيزي من الكتاب شد حتما ًمن عندالله هست اما اگر چيزي من الكتاب نبود لازمه‌اش آن نيست كه من الله و من الاسلام نباشد.
پرسش: ...
پاسخ: اما بعضي از چيزها است كه من عندالله است ولي من الكتاب نيست چون با هم فرق عموم و خصوص مطلق دارند لذا تكرار و تأكيد نيست اين يكي و چون نفي خاص مستلزم نفي عام نيست ذكر جمله دوم بعد از جمله اول لازم است اين دو مطلب اگر ذكر خاص بعد از عام بود نكته‌اش تأكيد بود ولي اگر ذكر عام بعد از خاص بود نكته تأسيس را به همراه دارد زيرا اگر چيزي در قرآن نبود يا در كتاب نبود لازمه‌اش آن نيست كه در اسلام نباشد ممكن است چيزي از كتاب نباشد ولي از نزد خدا باشد چون نفي خاص مستلزم نفي عام نيست لذا ذكر عام بعد از خاص لازم است و تأسيس را به همراه دارد برخلاف ذكر خاص بعد از عام.
پرسش: ...
پاسخ: حالا برويم به سراغ آن علي الله الكذب
اين سخن جناب امام رازي است در تفسير كبيرشان اين فرمايش ناتمام است براي اينكه گرچه بين كتاب و ما نزل من عندالله عموم و خصوص مطلق است گرچه نفي خاص مستلزم نفي عام نيست گرچه ذكر عام بعد ازخاص تأسيس را به همراه دارد نكته ديگر را دارد اما در اين مقام آنها چيزي را به نام تورات يا انجيل جعل كرده‌اند آنها نخواستند بگويند اين روايتي است كه از موسي (عليه السلام) در تفسير اين تورات آمده كه آنها نخواستند بگويند اين بالاجماع يا بالعقل ثابت شده است كه مقتضاي دين است كه آنها نخواستند فتواي ديني بدهند كه تا هم بگويند من الكتاب است هم بگويند من عندالله است آنها اصلاً تورات جعل كردند البته فرق بين الكتاب با ما نزل من عندلله عموم و خصوص مطلق است اما آنچه كه محل بحث بود در بيان روش اين مشايخ سوء اين است كه اينها فتوي دادند يا اينها كتاب جعل كردند؟ اينها ?فَوَيْلٌ لِلَّذينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْديهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللّهِ? در اين‌گونه از موارد اهل كتاب بودن با من عندالله بودن مي‌شود مساوي اگر آنها يك فتوايي بدهند بله فتوا اعم از آن است كه در كتاب باشد يا از روايت استفاده شده باشد اما آنها چيزي به عنوان تورات نوشتند بنابراين گرچه الكتاب با ما نزل من عندالله عموم و خصوص مطلق‌اند اما در خصوص محل بحث اينها مساوي‌اند چون مساوي‌اند بايد به فكر نكته? ديگر بود و ظاهراً نكته همان است كه گذشت.
مطلب بعدي آن است كه مرحوم شيخ طوسي (رضوان الله عليه) در كتاب شريف تبيان سخني دارد كه اين سخن در مجمع البيان امين الاسلام طبرسي (رضوان الله عليه) هم آمده آن اين است كه مرحوم شيخ طوسي فرمودند از اين جمله ?وَ يَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ? معلوم مي‌شود كه معصيت من عندالله نيست و اين دليل بر بطلان جبر است كه جبريه بر آن باور باطل‌اند جبريه مي‌گويند معصيت من عندالله است خدا مي‌فرمايد اين كاري كه محرفان كردند تحريفي را مرتكب شدند اين تحريف كه معصيت است من عندالله نيست آن‌گاه دو تا اشكال مي‌كند مي‌فرمايد اگر كسي بگويد كه اين تحريف و معصيت من عندالله است مخلوق حق است فعل حق است ولي مما انزل الله نيست، مما امر الله به نيست يعني فعل الله هست ولي امرالله و حكم الله نيست اگر كسي اين چنين بگويد جواب اشكال‌اش اين است اگر چيزي فعل الله بود و خلق الله بود به نحو اكيد امر الله است و حكم الله چطور خداوند بالقول المطلق فرمود: ?وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ? در حالي كه فعل الله يقيناً من عند الله است خلق الله يقيناً من عندالله است اگر جبريه بر اين باورند كه اين تحريف و اين عصيان من فعل الله است و من خلق الله است اما من حكم الله نيست چگونه خدا فرمود: ?وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّه ? بالقول المطلق عموم النفي را نازل كرد فرمود اصلاً اين از نزد خدا نيست اين اشكال اول و جواب اشكال، اشكال دومي كه كردند و پاسخ دادند اين است شما مي‌گوييد ايمان من عندالله هست اما من فعل الله نيست ايماني كه مؤمن مي‌آورد فعل شخص مؤمن است اگر فعل حق باشد كه مؤمن در ايمان مجبور خواهد بود همان طوري كه شما مي‌گوييد ايمان من فعل الله نيست گرچه من عندالله هست ما هم مي‌گوييم اين تحريف فعل الله است گر چه مما انزله الله نيست اشكال دوم را هم اين چنين جواب دادند مي‌فرمايند آنچه را كه ما مي‌گوييم به صورت اثبات است آنچه را كه اين آيه مي‌فرمايد به صورت نفي است ما مي‌گوييم ايمان من عندالله است چون به نحو موجبه است و قضيه موجبه است و به نحو اثبات است مي‌توانيم بگوييم كه معنا آن است كه من عندالله است به بعض الوجوه لا ببعضٍ آخر لا من جميع الوجوب چون قضيه موجبه اطلاق ندارد اگر گفتيم اين ايمان من عندالله است صادق است كه به بعض الوجوه من عندالله باشد يعني به امر الله است به توفيق الله است و مانند آن و فعل الله نيست و اما آيه لسان‌اش نفي است و به عنوان عموم النفي است نه نفي العموم چون به عنوان عموم النفي است و اطلاق دارد وقتي بفرمايد: ?وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ? يعني نه خلقاً و فعلاً من عندالله است نه حكماً و امراً من عندالله اين خلاصه فرمايش مرحوم شيخ در تبيان آن هم دو تا اشكالي كه ذكر كردند و دو تا جوابي كه دادند قهراً فرمايش امين الاسلام هم روشن خواهد شد.
اصل مسئله كه جبر باطل است اين مما لا ريب فيه است اما استنباط مرحوم شيخ نا تمام است زيرا مسئله عموم يا مسئله اطلاق همه اينها در محور آن مطلبي است كه سيق لاجله البيان اين آيه اصلاً درصدد تكوين نيست كاري به مسئله جبر و تفويض ندارد حرف محرفان اين بود چيزي را خودشان نوشتند اين دستنويس خود را به صورت تشريع به خدا نسبت دادند گفتند اين كتاب الله است خدا مي‌فرمايد اين كتاب الله نيست اين چه كار دارد به اينكه فعل بشر بايد به خدا ارتباط پيدا كند؟ محدوده اين آيه ثبوتاً و سلباً در محور تشريع است يعني اهل تحريف چيزي را با دست نوشتند بعد به خدا نسبت دادند خدا مي‌فرمايد اين گفته ما نيست يعني اين مكتوب براي من نيست نه كار شما براي من نيست شما گفتيد ?هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّه? اين كتاب، كتاب الله است خدا مي‌فرمايد اين كتاب را من نازل نكردم نه اينكه تحريف شما و فعل شما به من هيچ ارتباطي ندارد اين خلف بين تشريع و تكوين در تبيان شيخ طوسي به مجمع البيان هم سرايت كرده بحث در تشريع است نه در تكوين آنها بدعتي گذاشته‌اند گفتند اين كتاب، كتاب خدا است خدا مي‌فرمايد اين كتاب من نيست سخن در مدار تشريع است نه در مدار تكوين كه جبر و تفويض ناظر به او است نشانه اينكه در مواردي خدا تكويناً اذن مي‌دهد تشريعاً نهي مي‌كند اين است كه چيزي را خدا تكويناً اذن مي‌دهد به اذن او انجام مي‌گيرد اما تشريعاً نهي مي‌كند نشانه‌اش همان آيات مسئله سحر است كه در سوره? مباركه بحث‌اش گذشت سحر يكي از كارهاي محرم است حتي حكم ساحر هم در كتاب حدود مشخص شد سحر از معاصي كبيره است اگر كسي بخواهد با سحر بين زن و شوهر جدايي بيندازد نفاق و تفرقه‌اي ايجاد كند اين معصيت كرده است خدا نهي كرده از اين تفريق بين المرء و زوجه بالسحر ولي ساحر كه با تلقين يا امثال تلقين بين زن و شوهر جدايي مي‌اندازد بين دو دوست جدايي مي‌اندازد روي تلقين و امثال ذلك اين تكويناً مأذون حق است تشريعاً منهي است لذا در همان آيه 102 سوره? مباركه? «بقره» به دنباله روش باطل بني اسرائيل فرمود: ?وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّياطينُ عَلي مُلْكِ سُلَيْمانَ وَ ما كَفَرَ سُلَيْمانُ وَ لكِنَّ الشَّياطينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النّاسَ السِّحْرَ وَ ما أُنْزِلَ عَلَي الْمَلَكَيْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ وَ ما يُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتّي يَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ? اما بدانند كه هيچ كاري را در نظام تكوين نمي‌كنند مگر به اذن خدا ?وَ ما هُمْ بِضارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ? اين چنين نيست كه ساحر برخلاف اراده خدا برخلاف قضا و قدر برخلاف اذن حق در نظام هستي كاري انجام بدهد هيچ كاري را ساحر نمي‌كند مگر به اذن خدا اين اذن تكويني است كه با نهي تشريعي همراه است در همين آيه اين را معصيت شمرده و شرعاً نهي كرده فرمود تفريق الساحر بين المرء و زوجه منهي است اما همين تفريق بأذن الله است يعني اذن تكويني و نهي تشريعي مثل اينكه كسي، كسي را مي‌كشد اين تشريعاً منهي است تكويناً مأذون است اين‌چنين نيست كه بر خلاف اراده خدا كسي بتواند در عالم كاري را انجام بدهد كل آيه صدراً و ساقتاً محورش تشريع است يعني اهل تحريف و علماي سوء چيزي را نوشتند اين دستنويس خود را گفتند كتاب الله است خدا مي‌فرمايد كتاب من نيست.
پرسش: ...
پاسخ: يعني ناظراً الي خصوص التشريع لا غير حيث انهم قالوا هذا كتاب الله‌ اي تشريعاً قال لا سبحانه تعالي و ما هو من الكتاب ‌اي تشريعاً لا نظر للقائم و لا للمجيد الي التكوين بنابراين اگر اصل آيه صدراً و ذيلاً ناظر به تشريع است آن تكلف مرحوم شيخ طوسي آن اشكالها و آن جوابها همه‌شان خارج از نطاق آيه است
پرسش: ...
پاسخ: دليل مخصص نمي‌شود مورد مخصص نيست
پرسش: ...
پاسخ: البته هر كسي ممكن است كسي بيايد اين حرف را نقض كند ولي بايد برابر ظهور باشد مرحوم شيخ طوسي به اطلاق ?وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ? تمسك كرده اطلاق وقتي منعقد مي‌شود كه آيه درصدد مقام آن جهت باشد نظير اينكه كسي تمسك كند بگويد كه آنچه را كه سگ شكاري گرفته است لازم نيست كه آدم او را بشويد همان جور مي‌شود او را مصرف كرد چون فرمود: ?فَكُلُوا مِمّا أَمْسَكْنَ? خب ندارد كه بشوييد و آن شكار را بخوريد كه دارد كه ?فَكُلُوا مِمّا أَمْسَكْنَ? چه اينكه بشوييد آن جايي را كه سگ دهان زد چه اينكه نشوييد ولي همه گفتند بايد آن جايي را كه سگ دهان زد شست براي اينكه اين آيه درصدد بيان آن جهت نيست كه طاهر است يا نجس آيه درصدد حرام و حلال است نه پاك و نه آلوده ?فَكُلُوا مِمّا أَمْسَكْنَ? اين اطلاق ندارد كه حالا اگر سگ شكاري را رها كرديد كبكي را گرفت و بعد اذن خدا اين سگ را فرستاديد بسم الله گفتيد و اين سگ شكاري و كلب ‌معلم يك كبك دري را گرفت و او را خفه كرد همه جا مردار حرام است مگر اينجا اين سر بريدن لازم نيست ?فَكُلُوا مِمّا أَمْسَكْنَ? اما نه معنايش اين است آنجا كه اين دهان گذشت و دندان گرفت آنجا هم پاك است چون آيه درصدد بيان طهارت و نجاست نيست درصدد بيان حليت و حرمت است هر آيه‌اي در محور خود اطلاق دارد نه خارج از محور اين آيه اصلاً ناظر به مقام تكوين نيست آنها گفتند اين كتاب الله است خدا مي‌فرمايد اين كتاب الله نيست آنها گفتند اين من عندالله است يعني اين همان تورات‌اي است كه انزله الله خدا مي‌فرمايد اين آن تورات‌اي كه من نازل كردم نيست اين چه كار دارد به بحث تكوين؟ اطلاق ندارد تا ما به اطلاقش تمسك كنيم بگوييم عموم النفي است اين نفي كه همان محور دعوا است.
پرسش: ...
پاسخ: تشريع فعل است اما آيا اين فعل من عندالله است يا من عندالله نيست مي‌شود بحث تكويني خود تشريع فعل است اما آن مشروع و مشرع آن من عندالله نيست اصل اينكه كسي معصيت مي‌كند اين كار، كار تكويني است آيات ناظر به بحثهاي تكويني و توحيد افعالي عهده‌دار او است نه آيه‌اي كه ناظر است به خصوص تشريع آنها يك حرفي زده‌اند افترا بسته‌اند گفته‌اند اين حرف خدا است خدا فرمود اين حرف من نيست يعني من اين را نگفتم اين چه كار درد به اينكه من كار بشر را به عهده نمي‌گيرم و هيچ كاري يا هر كاري به اذن من است و امثال ذلك؟
پرسش: ...
پاسخ: بله، آخر آنها هم گفتند ?نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ? اينها بعضي از تورات را قبول داشتند بعضي از تورات را قبول نداشتند كه قرآن مي‌فرمايد كه اين ايمان به بعض و كفر به بعض مساوي با كفر جميع است چون مجموع خارج و داخل خارج است لذا اگر كسي حكمي از احكام دين را عالماً و عامداً انكار كند انكارش مساوي با انكار اصل دين است.
بنابراين اين ناظر به آن فرمايش نيست آن‌گاه اين سه جمله هر سه با فعل مضارع كه نشانه استمرار است ياد شده است تا نشان بدهد كه سنت سيئه اين گروه همين است ?يلوون? است ?وَ يَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ? است ?وَ يَقُولُونَ عَلَي اللّهِ الْكَذِبَ? مي‌رسيم به جمله پاياني، اين جمله پاياني براي آن است كه روشن بشود كه اينها هم خبث فعلي دارند هم خبث فاعلي هم كارشان بد است هم مي‌دانند بد است اين‌چنين نيست كه يك وقتي اشتباه كردند بعد آياتي را اشتباهاً به خدا نسبت دادند و اين اختصاصي هم به خصوص كتاب ندارد اصولاً اينها در دروغ بستن به خدا سنت سيئه مستمره دارند ?وَ يَقُولُونَ عَلَي اللّهِ الْكَذِبَ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ? دروغ را به خدا اسناد مي‌دهند يعني اين كذب خبري را به الله اسناد مي‌دهند كه بخواهند اين را تصحيح كنند نه اينكه اسنادشان به خدا دروغ است دروغ را به خدا اسناد مي‌دهند اين اسنادشان افتري است البته ?وَ يَقُولُونَ عَلَي اللّهِ الْكَذِبَ? يعني اين كذب خبري را اين كذب خبري را يعني مطلبي كه باطل است و كذب است مطابق با واقع نيست براي اينكه مردم بپذيرند به كسي نسبت مي‌دهند كه ?مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قيلاً? به آن صادق محض اسناد مي‌دهند تا در مردم اثر كند كذب خبري را با صدق مخبري مي‌خواهند ترميم كنند يك مطلب دروغ را به يك انسان راستگو اسناد مي‌دهند تا در جامعه جا بيفتد آن راستگو صدق مخبري دارد اين حرف كذب خبري است چون به او ارتباطي ندارد اين كذب خبري را بر عهده خدا كه صادق مخبري است تحميل مي‌كنند تا مردم بخرند ?وَ يَقُولُونَ عَلَي اللّهِ الْكَذِبَ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ? اين از آن ظلمهاي نابخشودني است كه ?وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَري عَلَي اللّهِ الْكَذِب? از اينها مفتري‌تر كيست؟ و از اينها ظالم‌تر كيست؟ ?وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَري عَلَي اللّهِ الْكَذِب? كه اينها به اين وضع مبتلايند.
«و الحمد لله رب العالمين»