موضوع: سوره آل عمران

عنوان: تفسير سوره مبارکه ال عمران جلسه169

مدت زمان: 38:36 اندازه نسخه كم حجم: 3.57 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 9.06 MB دانلود


اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللّهُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنّاسِ كُونُوا عِبادًا لي مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لكِنْ كُونُوا رَبّانِيِّينَ بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بِما كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ ?79? وَ لا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِكَةَ وَ النَّبِيِّينَ أَرْبابًا أَ يَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ ?80?
در شأن نزول اين دو كريمه چهار وجه گفته شد وجه اول اينكه چون عده‌اي از اهل كتاب قائل به بنوت عزير و مسيح (عليهم السلام) شدند كه ?وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللّهِ وَ قالَتِ النَّصاري الْمَسيحُ ابْنُ اللّهِ? براي رد اين توهم و اثبات توحيد و نزاهت حق از شريك اين آيه نازل شد.
وجه دوم اينكه گروهي از اهل كتاب به محضر پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مشرف شدند گفتند غرضت آن است كه ما تو را بپرستيم و تو را به عنوان رب اتخاذ كنيم حضرت فرمود ـ معاذ الله ـ كه من چنين داعيه‌اي داشته باشم آن وقت اين آيه نازل شد كه ?ما كانَ لِبَشَر?.
وجه سومي كه براي شأن نزول ذكر شد اين است كه برخي از مسلمانها به حضور پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مشرف شدند گفتند احترامي كه ما نسبت به شما مي‌كنيم شبيه احترامي است كه با ساير مسلمانها روا مي‌داريم بر تو هم سلام مي‌كنيم بر ساير مسلمانها هم سلام مي‌كنيم اگر اجازه بدهيد براي تو سجده كنيم كه احترام شما بيش از احترام ديگران باشد حضرت آنها را از سجده نهي كرد فرمود حرف مرا كه پيام خدا است اطاعت كنيد و گرامي بشماريد و در اين زمينه اين آيه نازل شد.
و وجه چهارم اين است كه چون علماء و اهبار و رهبان اهل كتاب مردم را به فضيلت خاصه خويش دعوت مي‌كردند مي‌گفتند مقامي كه ما داريم ديگران به او نمي‌رسند آيه نازل شد كه اگر مقام هست به وسيله كتاب و نبوت و حكمت اين براي آن نيست كه كسي داعيه‌اي داشته باشد براي آن است كه عالم رباني باشد مردم را بپروراند پس شما چرا در حدي هستيد كه شما را به عنوان ارباب اتخاذ كردند كه ?اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْبابًا مِنْ دُونِ اللّهِ? اين وجوه چهارگانه‌اي است كه امام رازي در تفسيرش به عنوان وجه نزول ذكر كرد بعضي‌ها مي‌توانند شأن نزول باشند ولي آيه مطلق است و همه اين اقسام را مي‌گيرد اين يك، مطلب ثاني آن است كه زمخشري در كشاف آن را تقويت مي‌كند كه اين درباره مسلمين است يعني مسلمانها يك چنين پيشنهادي را دادند و در ذيل آيه دوم چون آمده است ?أَ يَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ? معلوم مي‌شود مخاطب مسلمانها هستند و اين تأييد مي‌كند به اينكه اصل آيه ناظر به پيشنهاد مسلمين است جواب زمخشري همان است كه سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) در الميزان بيان فرمودند كه اسلام در قرآن غير از اسلام به اصطلاح رايج ما است مسلمون در قرآن غير از كلمه مسلموني است كه ما در عرف رايج داريم مسلم يعني موحد بر اساس اينكه ?إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللّهِ اْلإِسْلامُ? نه مسلمان يعني آن كسي كه به قرآن و عترت معتقد باشد و در برابر ساير اديان الهي دين رسمي جدا داشته باشد.
مطلب سوم آن است كه اين ?ما كانَ? گاهي در موارد امتناع است گاهي در موارد استبعاد آنجا كه در مورد امتناع است نظير سوره? مباركه? «مريم» كه آيه سي و پنج‌اش اين است ?ما كانَ لِلّهِ أَنْ يَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ سُبْحانَهُ إِذا قَضي أَمْرًا فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ? براي خدا نيست كه فرزند بگيرد نه يعني براي خدا حرام است اتخاذ فرزند نسبت به خدا مستحيل است جزء صفت سلبيه حق تعالي است چه اينكه در همان سوره «مريم» آيه 92 اين است ?وَ ما يَنْبَغي لِلرَّحْمنِ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَدًا? كه اين ?ما يَنْبَغي? براي نفي امكان است نه سزاوار نيست كه كار شدني است ولي سزاوار نيست بلكه نفي امكان را خبر مي‌دهد اين از آن مواردي است كه فرمود: ?ما كانَ لِبَشَرٍ? يعني ممتنع است قسم دوم مواردي است كه امتناع ندارد و استبعاد دارد امتناع عادي دارد و امكان عقلي نظير آيه 161 سوره «آل عمران» كه فرمود: ?وَ ما كانَ لِنَبِيِّ أَنْ يَغُلَّ وَ مَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِما غَلَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ? براي پيامبر نيست كه خيانت بكند اين براي پيامبر نيست تنها تحريم و حكم تشريعي ساده نيست چون براي هيچ مسلماني نيست كه خيانت بكند و نظير آيه سوره «مريم» نيست كه دلالت بر امتناع بكند چون رسول خدا بشر است و مكلف و عصيان امتناع عقلي ندارد البته امتناع عادي دارد مثل معجزه كه معجزه عقلاً محال نيست ولي عادتاً محال است از غير پيامبر آورده شود اين ?وَ ما كانَ لِنَبِيِّ أَنْ يَغُلَّ وَ مَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِما غَلَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ? يعني پيامبر با داشتن مقام شامخ عصمت هرگز براي او نيست كه دست به خيانت و غلول بزند اين كار را نمي‌كند آيه محل بحث از همان قبيل است.
پرسش: ...
پاسخ: معجزه خرق عادت است نه خرق عقل يعني چيزي كه عادتاً محال است و عقلاً ممكن به نام معجزه خواهد بود نه چيزي كه عقلاً محال است مطلب بعدي آن است كه
پرسش: ...
پاسخ: اگر مي‌فرمود ديگر لازم نبود كه ?أَنْ يُؤْتِيَهُ اللّهُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ? اين اوصاف را در وسط ذكر كردند به عنوان حد وسط و تعليق حكم بر وصف كه مشعر به عليت باشد بشر هم مفرد را شامل مي‌شود و هم جمع را بشر خودش ممكن است يك چنين داعيه‌اي داشته باشد ولي با دريافت مواهب الهي نظير كتاب و حكمت و حكومت اسلامي و نبوت هرگز دست به چنين كاري دراز نمي‌كند زيرا ?اللّهُ يَصْطَفي مِنَ الْمَلائِكَةِ رُسُلاً وَ مِنَ النّاسِ? همان طوري كه ?اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ? ?اللّهُ يَصْطَفي مِنَ الْمَلائِكَةِ رُسُلاً وَ مِنَ النّاسِ? اگر اينها صفوة الله‌اند چه در بين فرشته‌ها در بين انسانها اينها مصطفاي حق‌اند ديگر دست به يك چنين كاري نمي‌زنند كه با داشتن كارها و پستهاي كليدي خيانت در دين بكنند.
پرسش: ...
پاسخ: سرّش اين است كه گزارشگري بعد از دريافت است نبي از آن جهت كه گزارش دريافت مي‌كند اين همراه با دريافت كتاب است اما از آن جهت كه گزارشگر است و خبر مي‌آورد مُنبئ است در حقيقت اين بعد از كتاب و حكمت است.
مطلب ديگر آن است كه اينكه فرمود: ?ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللّهُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ? براي آن است كه اين شخص ديگر با اشخاص عادي يكسان نيست گرچه هيچ بشري نمي‌تواند و حق ندارد اما با ذكر اين اوصاف كه به منزله تعليل‌اند و حد وسط استدلال‌اند اين بشر با ساير افراد فرق مي‌كند قرآن كريم گرچه در اين گونه از موارد مي‌فرمايد براي پيامبر نيست كه اين كار را انجام بدهد اما در بخشي از آيات سرّش را به همين مطلبي كه عرض شد ياد مي‌كند در سوره?? «اسراء» آيه 73 به بعد مي‌فرمايد مشركين پيشنهادهاي فراواني دادند تا تو پيشنهادهاي آنها را امضا كني اگر امضا مي‌كردي كه آنها تو را به عنوان خليل و دوست اتخاذ مي‌كردند ولي ما درباره تو تصميم سختي مي‌گرفتيم ?وَ إِنْ كادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنا غَيْرَهُ? آنها فتنه‌گري مي‌كردند تا تو فريه و افتري ببندي غير از قرآن چيز ديگري را به نام ما بر آنها عرضه كني ?وَ إِذًا لاَتَّخَذُوكَ خَليلاً? آن وقت است كه تو را به عنوان دوست انتخاب و اتخاذ مي‌كنند ?وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ? اگر توفيق الهي نبود ما تثبيت نمي‌كرديم تو را ثابت قدم نگه نمي‌داشتيم ?لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَليلاً? ممكن بود كمي به اينها ميل پيدا كني سه مرحله را در اين كريمه به عنوان عصمت ثابت مي‌كند يكي اينكه شخص گاهي در خارج گرفتار لغزش مي‌شود معصيت مي‌كند اين عمل خارجي است اين عمل خارجي و گرايش به گروههاي انحراف از رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) كاملاً مسلوب است پس در خارج فعلي كه برخلاف شرع باشد از آن حضرت صادر نشد اين يك، دوم گرايش قلبي است يعني اين عمل به خارج نرسيده و در خارج انسان با آنها هم فكر و هم قدم نشد ولي ميل قلبي پيدا مي‌كند كه بر اين ميل قلبي اثر خارجي مترتب نيست ولي گرايش قلبي است اين كريمه اين رذيلت را هم از وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) سلب مي‌كند مرحله سوم كه از اين ضعيف‌تر است آن است كه در خارج با آنها هماهنگ نيست كه بشود گناه خارجي از نظر گرايش قلبي هم به سمت آنها ميل ندارد كه بشود ميل دروني ولي نزديك است كه ميل پيدا كند كه اين طليعه گرايش است نزديك به ميل قلبي پيدا كردن است اين را همين كريمه نفي مي‌كند براي اينكه مي‌فرمايد: ?وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ? اگر تثبيت الهي و تصديق و توفيق الهي نبود ?لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَليلاً? ركون كه آن ميل اندك است به قلت موصوف شد فرمود اگر توفيق الهي نبود ?كِدْتَ تَرْكَنُ? كاد أن يركن يعني نزديك بود كه ميل پيدا كند انسان اول در كاد أن يركن قرار مي‌گيرد بعد يركن مي‌شود بعد يفعل مي‌شود اول نزديك به ميل است بعد ميل است بعد عمل در اين آيه فرمود اگر تأييد و توفيق الهي نبود تو نزديك مي‌شدي كه به اينها ميل پيدا كني آنچه كه معلق بر اين عدم تثبيت است قرب به ميل است نه خود ميل فضلاً از عمل فرمود اگر توفيق الهي نبود تو نزديك مي‌شدي كه ميل پيدا كني چون آن تسديد و توفيق الهي نصيب تو شد تو نزديك به ميل كردن نشدي چه رسد به ميل كردن چه رسد به عمل كردن در سه مرحله عصمت وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) را تثبيت مي‌كند خب آن‌گاه مي‌فرمايد تو اگر با داشتن عصمت با داشتن اين سمت و پست كليدي اگر به طرف آنها نزديك مي‌شدي آن وقت عذابي كه ـ معاذ الله ـ بر تو نازل مي‌شد نظير عذاب ديگران نبود ?إِذًا َلأَذَقْناكَ ضِعْفَ الْحَياةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنا نَصيرًا? حالا ضِعف اگر به معناي دو برابر باشد كه مشخص است اگر به معناي دو چندان باشد يعني چند برابر هيچ پناه و ياوري نخواهي داشت خب چرا اگر كسي اندك ميلي به كافر بكند به اين سرنوشت سخت مبتلا مي‌شود براي اينكه او به جايي رسيده است كه حرف او حرف دين تلقي مي‌شود كمي اگر بخواهد به آن سمت ميل كند گرفتار ?إِذًا َلأَذَقْناكَ ضِعْفَ الْحَياةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنا نَصيرًا? مي‌شود و همين معنا را به صورت بازتر در سوره? مباركه? «احزاب» نسبت به اهل بيت پيغمبر يعني خانواده پيغمبر فرمود در سوره «احزاب» آيه سي به بعد اين است كه ?يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ? اگر يكي از شما دست به تباهي زديد گناه شما دو برابر است آن‌گاه سرّ اين مطلب را در همين سوره «احزاب» آيه 32 تشريح مي‌كند مي‌فرمايد: ?يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ? شما با زنهاي ديگر فرق مي‌كنيد اينها اگر با زنهاي ديگر فرق مي‌كنند براي اينكه پيغمبر با مردم ديگر فرق مي‌كند ?يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذي في قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفًا? اگر مسئله يضاعف لها عذاب مرتين دارد ?يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَ كانَ ذلِكَ عَلَي اللّهِ يَسيرًا? كه در همين سوره «احزاب» آيه سي آمده براي آن است كه زنان پيغمبر با زنان افراد عادي فرق مي‌كنند سرّش آن است كه خود پيامبر با افراد ديگر فرق مي‌كند.
پرسش: ...
پاسخ: تكويناً اين توفيق را داد مثل اينكه به خيلي از افراد توفيق مي‌دهد اما اينها ?فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ? مي‌شود طوري نيست تشريع كه براي همه است همه ما موظفيم كه عادل باشيم همه ما مكلفيم كه عادل باشيم مطلب بعدي آن است كه
پرسش: ...
پاسخ: خب البته آنها كه به پيامبر منسوب‌اند همان طوري كه زنان پيغمبر اين چنين‌اند علما هم همين طورند ديگر لذا اگر يك روحاني ـ معاذ الله ـ بدرفتاري بكند خداوند بعيد است با او مثل يك آدم عادي رفتار بكند در قيامت كه اين طور است در قيامت كه فرمود: «يغفر للجاهل سبعون ذنباً قبل أن يغفر لعالم دنبٌ واحد» گفتند عالم در لبه جهنم حركت مي‌كند كه اگر افتاد وارد جهنم مي‌شود ولي جاهل هفتاد زراع يا زرع از جهنم دور است ممكن است بيفتد و چند بار برخيزد اينها است البته ديگر در سوره? مباركه? «نور» همين تعبير آمده ولي با تخلف تعبير ما كان لنا يعني براي ما نيست بعيد است ما اين كار را بكنيم خداوند از مؤمنين توقع دارد كه در گناهان كبيره كه شايعه پراكني را به همراه دارد آنها هم به جايي برسند كه به خودشان بگويند «ما كان لنا ان نرتكب هذا» نه «ما نرتكب و لا نرتكب» به جايي بايد برسيم كه بگوييم «ما كان لنا ان نعصي الله ما كان لنا ان نرتكب» اين گونه برسيم در معاصي هامه در سوره? مباركه? «نور» در همان جريان افك كه يك جريان بين الغيي بود و افك محض بود در سوره «نور» آيه پانزده به بعد مي‌فرمايد: ?إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَيِّنًا وَ هُوَ عِنْدَ اللّهِ عَظيمٌ? اين شايعه پراكني كه با حيثيت اسلام سازگار نيست و آبروي پيغمبر (صلوات الله و سلامه عليه) را آسيب مي‌رساند شما اين را چيز كوچكي شمرديد ?وَ هُوَ عِنْدَ اللّهِ عَظيمٌ? ?وَ لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَتَكَلَّمَ بِهذا? چرا به اين حد نرسيديد وقتي اين شايعه را شنيديد بگوييد براي ما نيست كه اين حرف را بزنيد شما بايد به جايي برسيد كه بگوييد ?ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَتَكَلَّمَ بِهذا? يعني براي ما زشت است كه بياييم حالا با آبروي پيغمبر بازي كنيم اين ?ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَتَكَلَّمَ? يعني ما در شرايطي هستيم كه دست به اين كار نمي‌زنيم منتها آنها به اين حد نرسيدند كه بگويند ?ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَتَكَلَّمَ? خدا مي‌فرمايد چرا به اين حد نرسيديد كه بگوييد چرا نگفتيد ?ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَتَكَلَّمَ بِهذا? اين معلوم مي‌شود كه توقعي كه قرآن از مومنين دارد اين است كه نه تنها در مسايلي كه مربوط به اصل نظام است مواظب زبانشان باشند بايد به جايي برسند كه خودشان بگويند ?ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَتَكَلَّمَ بِهذا? همان طوري كه خدا درباره انبيا فرمود براي بشر نيست كه اين كار را بكن بشري كه پيغمبر شد اين كار را نمي‌كند يا ?وَ ما كانَ لِنَبِيِّ أَنْ يَغُلَّ? شما مؤمنين هم بايد به جايي برسيد كه وقتي مسايل اساسي نظام مطرح مي‌شود بگوييد ?ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَتَكَلَّمَ بِهذا? و متأسفانه به اينجا نرسيديد اين تعبير نشانه اهميت مسئله است مطلب ديگر آن است كه
پرسش: ...
پاسخ: اين همان نهي مخصوص است ديگر
پرسش: ...
پاسخ: بله منتها در معاصي هامه آنجا كه آبروي نظام در خطر است چون منافق هيچ كاري به ذهن او نرسيد مگر اينكه كرد و آخرين كار ضربه زدن به حيثيت پيغمبر است كه قرآن كريم با صراحت اين مسئله را تبيين مي‌كند كه زن پيغمبر ممكن است كافره باشد و اين به حيثيت پيغمبر هيچ لطمه‌اي وارد نمي‌كند ولي ما آلوده دامن نخواهد بود چون او با آبروي پيغمبر بازي مي‌كند.
پرسش: ...
پاسخ: نه آنچه كه معاصي هامه است ?إِنَّ الَّذينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشيعَ الْفاحِشَةُ فِي الَّذينَ آمَنُوا? كذا و كذا و كذا درباره معاصي جزئيه ممكن است مؤمن آلوده بشود اما در معاصي كه آبروي نظام در خطر است اين بايد به جايي برسد كه بگويد ?ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَتَكَلَّمَ بِهذا? اينجا بايد برسد خدا مي‌فرمايد چرا به اينجا نرسيديد كه بگوييد ?ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَتَكَلَّمَ بِهذا? شما بايد اين مسايل را خوب تحليل مي‌كرديد.
مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ?ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللّهُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ? اين حكم را امام رازي اصرار دارد كه معني فهم و علم باشد ولي ديگران مي‌گويند اين حكم همان حكومت است و رهبري در اسلام است و اينها بعضي از بزرگان اهل تفسير و شايد اين دومي هم تام باشد آن‌گاه اينكه فرمود: ?ثُمَّ يَقُولَ لِلنّاسِ كُونُوا عِبادًا لي مِنْ دُونِ اللّهِ? چون بشر اگر به مقام فرعوني رسيد كه داعيه‌اي داشت او هم موحد طلب مي‌كند اينكه شما مي‌بينيد اگر كسي به دو نفر ارادتمند بود هر دو به اين شخص با كم ميلي نگاه مي‌كنند سرّش اين است كه همه توحيد مي‌خواهند يعني مي‌گويند به من ارادت داشته باش لا غير اين داعيه فرعوني در كمون خيلي‌ها هست منتها مؤمن كسي است كه ?إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ? هميشه با اين خوي مي‌جنگد وگرنه انسان بدش نمي‌آيد كه كسي بگويد من فقط درس شما مي‌آيم فقط كتاب شما را مي‌خوانم يعني ?لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ? همه اين را مي‌خواهند و اين در درون آدم يك غده سرطاني هست انسان خوش‌اش مي‌آيد كه يكي از نمازگزاران بگويد كه من فقط و فقط در نماز جماعت شما شركت مي‌كنم يعني ?لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ? اين جمله كه ?كُونُوا عِبادًا لي مِنْ دُونِ اللّهِ? يعني بگوييد ?لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ? اين من دون الله را كه نفي است با ?كُونُوا عِبادًا لي? كه اثبات است دوتايي را جمع بكنيد مي‌شود «لا اله الا انأ» حرف فرعون هم اين بود ?ما عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْري? بشر ممكن است اولاً از احترام خوش‌اش بيايد كه او را هم احترام بكنند اما قانع نيست مي‌خواهد به سمتي برود كه فقط او محترم باشد اين هست فرمود اين كار را هرگز انبيا نمي‌كنند كه ?ثُمَّ يَقُولَ لِلنّاسِ كُونُوا عِبادًا لي مِنْ دُونِ اللّهِ? همان است كه اتتخذون اوثاناً من دون الله يعني غير خدا بگوييد لا الله الا انت اين جور بگوييد اين خطر هست خب براي پرهيز از اين خطر انسان بايد ?وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ?‌اش محكم باشد آن قدر محكم باشد كه از اين خطر كاملاً برهد لذا انبيا به انسان گفتند كه ?كُونُوا رَبّانِيِّينَ بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بِما كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ? تا عالم رباني نشديد اين خطر هست عالم رباني كسي است كه شديد الربط بالرب است اين ياي رباني ياي نسبت است الف و نونش كه زائد است براي مبالغه است مثل آن دريا دل دريا نوردي كه تا عمق دريا مي‌رود به او مي‌گويند بحراني او بحري هست اما وقتي دريا دل شد مي‌شود بحراني اين بحراني به آن معنا به بحر منصوب است نه به بحرين منصوب باشد كه الف فقط زائده باشد الف و نون در اين‌گونه از موارد زائد است مثل شعراني، لحياني، رغباني كه اگر آن ماده كثير شد در نسبت الف و نون زائد مي‌شود انسان دريا دل را مي‌گويند بحراني انسان شديد الربط بالرب را مي‌گويند رباني وقتي شديد الارتباط بالرب شد هم احترام خواهي را از مردم سلب مي‌كند يعني توقع احترام ندارد هم به فكر توحيد در شرك نيست كه مردم فقط درباره او مشرك باشند از اينها منزه مي‌شود هر اندازه ارتباط به خدا قوي شد از اين لوث پاك خواهد شد فرمود انبيا آمدند كه شما را عالم رباني بكنند نيامدند بگويند ما را بپرستيد نه تنها گفتند خدا را بپرستيد بلكه گفتند شديداً خدا را بپرستيد ولكن كونوا يعني ولكن قالوا انبيا حرفشان اين است كه گفتند يا آن بشري كه پيامبر شد مي‌گويد ?كونوا? به مردم مي‌گويد ?رَبّانِيِّينَ? البته رباني شدن كم است و شايد اين جمله‌اي كه در نهج‌البلاغه حضرت امير (سلام الله عليه) در آن جرياني كه به كميل (رضوان الله عليه) دارد كه فرمود كميل «النَّاسُ ثَلاَثَةٌ: فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ، وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ، وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ، يَمِيلُونَ مَع كُلِّ رِيحٍ، لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَأُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ» سرّش همين باشد اولي و دومي كم‌اند لذا با مفرد ذكر شده سومي فراوان‌اند هر چه هست جمع آورده همج رعاع را به عنوان «أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ، يَمِيلُونَ مَع كُلِّ رِيحٍ، لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَأُوا» با جمع آورده اولي كم است كه عالم رباني باشد متعلم علي سبيل نجات هم كم است و نمونه عالم رباني خود حضرت امير (صلوات الله و سلامه عليه) است كه در خطبه 108 نهج البلاغه به مردم مي‌گويد شما حرف من كه عالم ربانيم گوش بدهيد در خطبه 108 نهج البلاغه اين است كه «أَيْنَ تَذْهَبُ بِكُمُ الْمَذَاهِبُ، وَ تَتِيهُ بِكُمُ الْغَيَاهِبُ وَ تَخْدَعُكُمُ الْكَوَاذِبُ؟ وَ مِنْ أَيْنَ تُؤْتَوْنَ وَ أَنَّى تُؤْفَكُونَ؟ فَلِكُلِ‏ّ أَجَلٍ كِتَابٌ، وَ لِكُلِ‏ّ غَيْبَةٍ إِيَابٌ، فَاسْتَمِعُوا مِنْ رَبَّانِيِّكُمْ، وَ أَحْضِرُوهُ قُلُوبَكُمْ، وَ اسْتَيْقِظُوا إِنْ هَتَفَ بِكُمْ. وَلْيَصْدُقْ رَائِدٌ أَهْلَهُ» ما كه در بين شماييم رباني شماييم كه اهل بيت (صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين) اين چنين‌اند خب پس انبيا عموماً و وجود مبارك خاتم (سلام الله عليهم اجمعين) خصوصاً آمدند كه مردم را رباني كنند توده مردم رباني شدنشان به شديد الربط بالله است اما منظور از اين رباني عالم خاص است يعني عالم رباني است براي اينكه فرمود: ?بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بِما كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ? شما بايد راه انبيا را داشته باشيد ورثه انبيا باشيد انبيا (عليهم السلام) درباره آنها گفته شد كه يعلمون الناس الكتاب و الحكمه يا ?يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ? شما هم كتاب و حكمت را به مردم بياموزانيد كتاب آسماني را به مردم ياد بدهيد تعليم بدهيد و اين تعليم گاهي به گفتن است گاهي به نوشتن است گاهي به سيره عملي است و مانند آن و بالاتر از تعليم كه رشته تخصصي است تدريس است ?وَ بِما كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ? خب البته معلم و مدرس هرگز عالم رباني نخواهد شد عالم رباني بودن از راه تعليم و تدريس حاصل مي‌شود اما عمل صالح بايد در كنارش باشد كه «اعوذ بالله من علم لا ينفع و قلب لا يخشع» همين خواهد شد كه يا علم اصلاً نافع نيست نظير علم سحر و امثال ذلك يا نافع هست منتها در قلب غير خاشع رسوخ كرده و آن شخص سودي نبرده و عالم رباني نشده پس انبيا آمدند كه علماي رباني بپرورانند و همين كه انسان در حد متعلم علي سبيل النجات شد به اين مقدار اكتفا نكند گرچه كار، كار خيري است اما نفرمود انبيا به مردم گفتند شما متعلمين علي سبيل النجات باشيد بلكه فرمود انبيا به مردم مي‌گويند شما عالم رباني باشيد هم شديد الارتباط بالرب باشيد كه علوم الهي را فرا بگيريد هم شديد التدبير للناس باشيد كه مربي مردم باشيد چون رب غير از مربي است رب مضاعف است و تربيت ناقص، ناقص يايي اين رب است نه رَبيَ آن مالك و مدبر را مي‌گويند رب و آنچه در تفسير شريف آلاء الرحمن آمده كه اين رباني فقط به يك معنا است ظاهراً ناتمام است هم مي‌تواند شديد الارتباط به الله باشد هم مي‌تواند شديد التدبير للناس باشد هم رب مردم باشد براي اينكه مدبر خوبي است براي جامعه و هم ارتباط شديدي با رب خود دارد لذا مطيع محض ذات اقدس الهي است كه تتمه بحث براي روز بعد.
«و الحمد لله رب العالمين»