موضوع: سوره آل عمران

عنوان: تفسير سوره مبارکه ال عمران جلسه170

مدت زمان: 41:52 اندازه نسخه كم حجم: 4.66 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 9.07 MB دانلود


اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللّهُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنّاسِ كُونُوا عِبادًا لي مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لكِنْ كُونُوا رَبّانِيِّينَ بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بِما كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ ?79? وَ لا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِكَةَ وَ النَّبِيِّينَ أَرْبابًا أَ يَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ ?80?
نكاتي كه در اين دو آيه كريمه مانده است يكي اين است كه وقتي انبيا حق دعوت به خود نداشته باشند ديگران به طريق اولي گرچه يك اولويتي از طرف مقابل هست يعني انبيا در اثر داشتن همه آن مواهب و معارف دست به اين كار نمي‌زنند و ديگران اين مواهب را ندارند و اما وقتي پيغمبر نتواند معبود مردم بشود كه مردم به طرف پيغمبر عبادت كنند يقيناً ديگران به طريق اولي و هم چنين وقتي ملائكه را نشود پرستيد ديگران به طريق اولي اين نكته اول.
نكته دوم آن است كه اينكه فرمود انبيا آمدند و دستور رباني شدن دادند راهش را هم مشخص كردند فرمود: ?وَ لكِنْ كُونُوا رَبّانِيِّينَ? يعني انبيا آمدند كه شما را عالم رباني كنند و عالم رباني شدن سه امر لازم است كه آدم خودش عالم باشد بعد معلم كتاب باشد بعد مدرس كتاب باشد كه تعليم عام است و تدريس خاص ممكن است انسان با نوشتن مقاله يا سخنراني‌ها و امثال ذلك معلم توده مردم باشد ولي مدرس شدن يك كاري است تخصصي بعد از تعليم و از آن جهت كه علم مادامي انسان را عالم رباني مي‌كند كه علم نافع باشد قهراً عمل به آن علم هم در اين علم تعبيه شده است گر چه سخن از عمل نيامده اما مسئله توحيد را در اول مطرح فرمود كه كسي حق ندارد مردم را به غير خدا دعوت كند بعد مسئله علم را ارائه داد در نتيجه اين علم، علم نافع خواهد بود علم نافع وقتي به تعليم رسيد و از آنجا به تدريس منتهي شد زمينه عالم رباني شدن را فراهم مي‌كند علم نافع دو قيد دارد يكي اينكه في نفسه نافع باشد نظير علم سحر و شعبده و جادو و امثال ذلك كه زيانبارند نباشند يكي اينكه به عمل منتهي بشود و اگر در خطبه همام يا ساير خطبه‌ها اميرالمومنين (سلام الله عليه) مردم را به علم نافع دعوت كرد يعني علمي كه داراي اين دو ركن باشند در آن خطبه متقيان فرمود: «غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ، وَ وَقَفَوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ» گوش مردان با تقوي وقف علم نافع است يعني علمي كه في نفسه سودمند باشدو آنها براي عمل آن علم يا ياد بگيرند اين مي‌شود علم نافع و اينكه در دعاي رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) آمده است «اعوذ بك من علم لا ينفع» با جمله‌هاي بعد مشخص مي‌شود كه منظور از علم غير نافع چيست علمي كه فاقد احد الركنين باشد علم نافع نيست يعني يا في نفسه سودي ندارد مثل علم سحر و امثال ذلك يا علم في نفسه علم خوبي است ولي او براي جلب توجه مردم اين علم را فرا گرفته است قهراً اين علم به حال او نافع نيست «اعوذ بك من علم لا ينفع و قلب لا يخشع و نفس لا تشبع» و مانند آن «و دعاء لا يستجاب و صلاة لا ترفع» و مانند آن.
پرسش: ...
پاسخ: نه علم است منتها علم ضار است نه علم نافع البته وقتي كه در صراط كمال سخن از علم به ميان مي‌آيد منصرف مي‌شود به آن علم سودمند و علم نافع در بيانات حضرت امير (سلام الله عليه) در نهج البلاغه آمده است كه «بِالْعِلْمِ يُرْهَبُ الْمَوْتُ» يعني انسان با علم از مرگ مي‌ترسد معلوم مي‌شود علم نافع چه علمي است پس آن علمي مي‌تواند زمينه رباني شدن را فراهم بكند كه با عمل همراه باشد و از آن جهت كه اينها ملازم هم‌اند گاهي با ذكر احد المتلازمين از ذكر ملازم ديگر پرهيز مي‌شود گاهي مي‌گويند در اثر عمل صالح به مقام مي‌رسيد گاهي مي‌گويند در اثر علم به كتاب به مقام مي‌رسيد چون عمل صالح بدون علم ميسر نيست و علم به كتاب هم بدون عمل انسان را عالم رباني نخواهد كرد چون اينها ملازم‌اند با ذكر احدالملازمين از ملازم ديگر پرهيز مي‌شود قهراً منظور از رباني شدن آن است كه علم با تعليم با تدريس در خدمت عمل صالح خلاصه بشود پس محور عالم رباني شدن كتاب است و از آن جهت كه كتاب با عترت هماهنگ است قهراً عالم رباني كسي است كه در خدومت كتاب و عترت باشد.
مطلب بعدي آن است كه زمخشري در كشاف نقل كرد كه وقتي ابن عباس رحلت كرد محمدابن‌حنفيه گفت «مات ربانيه هذا الامه» البته اين نقل اگر درست باشد بالاصاله از آن حضرت امير (سلام الله عليه) است كه در بحث روز قبل خوانده شد كه در نهج‌البلاغه آمده فرمود: « فَاسْتَمِعُوا مِنْ رَبَّانِيِّكُمْ، وَ أَحْضِرُوهُ قُلُوبَكُمْ» بعد بالتبع شامل شاگردش مثل ابن عباس هم خواهد شد چون حضرت صريحاً فرمود من رباني اين امتم و از من بشنويد.
مطلب بعدي آن است كه اينهايي كه در محور تعليم كتاب تدريسي دارند چون هميشه قرآن كريم تعليم را با تزكيه كنار هم ذكر مي‌كند حالا گاهي تعليم را قبل از تزكيه ذكر مي‌كند براي اينكه مقدمه تزكيه است ?يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ? كه در دعاي حضرت ابراهيم (سلام الله عليه) است كه به خدا عرض كرد ?وَ ابْعَثْ فيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ? كه تعليم چون مقدمه تزكيه است در آن آيه قبل از تزكيه ذكر شد و نوعاً هم و غالباً هم قبل از تزكيه ذكر مي‌شود چون مقدم بر تزكيه است هدف است پس آنجا كه تعليم قبل ذكر مي‌شود چون مقدمه است و آنجا كه تزكيه قبل ذكر مي‌شود چون مقدم است و هدف و از آن جهت كه تزكيه با تعليم همراه است وقتي انساني عالم رباني خواهد شد كه تعليم‌اش با تزكيه همراه باشد ?بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بِما كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ? يعني همان طوري كه معلم مردم‌ايد مزكي مردم هم باشيد و همان طوري كه تعليم كتاب بدون علم ميسر نيست تزكيه نفوس هم بدون زكات نفس ميسر نيست يعني تا روح خودش طاهر نباشد قدرت تطهير ندارد پس كسي عالم رباني خواهد بود كه گذشته از آنكه معلم است و مدرس است مزكي نفوس هم باشد زيرا روي تلازمي كه در آيات قرآن بين تعليم و تزكيه برقرار هست قهراً تزكيه در كنار تعليم امر آن امري است ضروري وقتي عالم رباني شدن ميسر است كه شخص گذشته از علم و تعليم و تدريس و گذشته از عمل بتواند مزكي نفوس هم باشد بعضي‌ها خودشان اهل عمل‌اند اما عملشان در آن حدي نيست كه بتواند روحهاي ديگران را هم تطهير كند معلوم مي‌شود عالم رباني شدن شرايط فراواني دارد و اين كار شدني است اگر شدني نبود يا مخصوص يك افراد معدودي بود قرآن به صورت عام نمي‌فرمود كه انبيا آمدند و حرفشان اين است كه شما عالم رباني بشويد معلوم مي‌شود كه اوائل امر دشوار است اگر كسي اين راه را بخواهد طي كند براي او خيلي سخت نيست راه ي است رفتني.
پرسش: ...
پاسخ: نه البته علما كه الآن الحمدلله گروه فراواني‌اند آنها لااقل مخاطبين اين جمله‌اند ديگر براي ناس يك سهمي قائل شد كه فرمود: ?ثُمَّ يَقُولَ لِلنّاسِ كُونُوا عِبادًا لي? اين‌چنين نيست بعد به اين مرد فرمود شما رباني باشيد يعني رباني ديگران باشيد ديگر توده مردم البته يك سهم خاصي دارد اما علما كه الحمدالله رقمشان كم نيست آنها مخاطبين اولي اين آيه‌اند ديگر كه شما عالم رباني باشيد ?وَ لكِنْ كُونُوا رَبّانِيِّينَ بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بِما كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ?.
پرسش: ...
پاسخ: نه ندا عام است جواب دهنده‌ها كم‌اند الآن در حوزه علميه به روي پنجاه ميليون مردم ايران و يك ميليارد مسلمان ايران و غير ايران باز است منعي براي ورود نيست منتها كساني كه به اين راه مي‌آيند كم است يا در اجتهاد و فقاهت به روي همه باز است كسي را نمي‌گويند تو مجتهد نشو يا فقيه نشو اما پوينده‌هاي اين راه كم‌اند از اين طرف محدويت است نه از آن طرف در باز نباشد در همواره باز است الآن خدا به همه مي‌فرمايد عالم رباني باشيد منتها آينده‌ها و رونده‌ها كم‌اند.
مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ?كُونُوا رَبّانِيِّينَ بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بِما كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ? انسان در خودش احساس مي‌كند مي‌بيند كه وقتي بزرگتر از ما و موجودات برتر و شريف آنها از عبادت خدا لذت مي‌برند و هرگز استنكاف نمي‌كنند ما هم به طريق اولي نه تنها مردم را به خود دعوت نكنيم بلكه خودمان در پيشگاه خدا خاضع و خاشع باشيم يك وقت مي‌گوييم وقتي كه نمي‌شود مردم را به پرستش ملائكه دعوت كرد يقيناً نمي‌شود به خودمحوري رضا داد مردم را به خود دعوت كرد اين به نحو اولي اين يك بحث، يك بحث در اين است كه وقتي بزرگان از بشر و هم چنين فرشته‌ها در پيشگاه حق خاضع‌اند و اهل استنكاف نيستند ما به طريق اولي بايد خاضع باشيم و اهل استنكاف نباشيم اين همان است كه در اواخر سوره? مباركه? «نساء» آمده است كه آيه 172 سوره «نساء» كه ?لَنْ يَسْتَنْكِفَ الْمَسيحُ أَنْ يَكُونَ عَبْدًا لِلّهِ وَ لاَ الْمَلائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ? هرگز اين بزرگان از بشر و فرشته‌ها اهل استنكاف نيستند ?وَ مَنْ يَسْتَنْكِفْ عَنْ عِبادَتِهِ وَ يَسْتَكْبِرْ فَسَيَحْشُرُهُمْ إِلَيْهِ جَميعًا? آن‌گاه عذاب اينها را ذكر مي‌كند عذاب مستنكفان و مستكبران را پس وقتي آنها مستنكف نبودند افراد عادي به طريق اولي.
مطلب بعدي آن است كه اين انبيا نه مردم را به خود دعوت مي‌كنند نه مردم را به غير خدا فرا مي‌خوانند فرمود: ?وَ لا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِكَةَ وَ النَّبِيِّينَ أَرْبابًا أَ يَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ? اين كريمه كه ?وَ لا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِكَةَ? جامع‌تر از آن آيه‌اي بود كه قبلاً در همين سوره «آل عمران» بحث‌اش گذشت آن آيه‌اي كه بحث‌اش گذشت در آيه 64 سوره «آل عمران» اين بود كه ?قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلي كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضًا أَرْبابًا مِنْ دُونِ اللّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنّا مُسْلِمُونَ? در آنجا نفي اتخاذ ربوبيت بود بين ابناء بشر يعني هيچ بشري بشري را به عنوان رب اتخاذ نكند و يك خط بطلاني بود روي ?اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْبابًا مِنْ دُونِ اللّهِ? اما در اين كريمه گذشته از اينكه مي‌فرمايد نبيين را به عنوان رب اتخاذ نكنيد فرشته‌ها را هم به عنوان رب اتخاذ نكنيد اين جامع‌تر از آيه 63 سوره «آل عمران» است در آنجا اتخاذ رب در بين بشر نهي شد بود اينجا اتخاذ رب اعم از بشر و فرشته نفي شده است ?وَ لا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِكَةَ وَ النَّبِيِّينَ أَرْبابًا? در آنجا فقط اين كار نهي و نفي شد اما خطر اين كار ذكر نشد در اينجا خطر اين كار هم بازگو شد كه ?أَ يَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ? يعني اتخاذ فرشته‌ها به عنوان رب، اتخاذ پيامبران به عنوان رب اين كفر است و شما وقتي حرف انبيا را مي‌پذيريد يعني خدا را قبول داريد وحي و رسالت را مي‌پذيريد پس اسلام به معناي جامع را قبل كرديد كه ?إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللّهِ اْلإِسْلامُ? اگر اسلام را قبول كرديد ديگر انبيا شما را به كفر فرا نمي‌خوانند ?أَ يَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ? پس معلوم مي‌شود به اينكه اتخاذ رب خواه به نحو فرشته پرستي خواه به نحو بشرپرستي اين كفر است.
پرسش: ...
پاسخ: چرا ديگر اينها فرشته‌ها
پرسش: ...
پاسخ: بله اما درباره فرشته‌ها اين چنين بود كه اينها ملائكه را مي‌پرستيدند به آنها به عنوان فرزندان خدا اتخاذ مي‌كردند.
پرسش: ...
پاسخ: بله آنها را هم مي‌پرستيدند و هم به عنوان بنات الله مي‌دانستند كه قرآن كريم آنها را به عنوان عبد معرفي كرد ?بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ? اينها گروههاي فراواني بودند كه هم درباره قديسين بشر و هم درباره فرشته‌ها اتخاذ رب مي‌كردند اينها را مي‌پرستيدند كه قرآن روي همه اينها خط بطلان كشيد فرمود فرشته خودش بنده خدا است نظير همان آيه‌اي كه در سوره «نساء» خوانديم ?لَنْ يَسْتَنْكِفَ الْمَسيحُ أَنْ يَكُونَ عَبْدًا لِلّهِ وَ لاَ الْمَلائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ? اينها فرشته‌ها را به عنوان فرزند خدا تقديس مي‌كردند در سوره «انبياء» آمده ?وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَدًا سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ? يعني فرشته‌ها فرزند خدا نيستند بندگان مكرم‌اند كه معصومانه عبادت مي‌كنند ?لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ? و اين فرشته‌پرستي براي مشركين جاهليت رواج داشت و اين مجسمه‌هايي كه مي‌ساختند اين مجسمه‌ها تمثالي بود يا از قديسين بشر يا از ستاره‌ها يا از فرشته‌ها و مانند آن مطلب ديگر آن است كه
پرسش: ...
پاسخ: يعني علم نافع ديگر، علم نافع ديگر بله وگرنه «رب عالم من قد قتله جهله» اين در بيانات حضرت امير هست فرمود چه بسا علمايي كه كشته جهلشان‌اند «رب عالم قد قتله جهله و علمه معه لا ينفعه» اين فرض كرده كه علم با او هست ولي به حال او نافع نيست اين علم نافع مشخص است كه چيست «رب عالم قد قتله جهله و علمه معه لا ينفعه» يعني كسي كه عالم است و عاقل نيست اين علم‌اش نافع نيست اين مي‌داند ولي انجام نمي‌دهد اين علم براي او ابزار كار است ابزار ارتزاق است خلاصه.
مطلب ديگر آن است كه انبيا و اوليا (عليهم السلام) دچار جهل يك عده‌اي شدند كه يا اهل افراط بودند يا اهل تفريط همان طوري كه تفريطي‌ها هلاك شدند افراطي‌ها هم به هلاكت رسيدند افراطي‌ها كساني بودند كه اينها را از حد بشري بالا بردند و به اينها سمت ربوبيت دادند كه اينها را مي‌پرستيدند و مانند آن آنها را از حدشان بالا مي‌بردند اين جمله‌ها كه در نهج‌البلاغه آمده و در كلمات قصار شماره 117 اين است «هَلَكَ فِيَّ رَجُلاَنِ: مُحِبٌّ غَالٍ، وَ مُبْغِضٌ قالٍ» همين است كسي كه دشمني او تجاز كرده يا كسي كه دوستي او تجاوز كرد البته مبغض قال چون هلاكت‌اش ابدي است و اگر كسي مبغض باشد اصولاً غالي است ولي ممكن است محب باشد و غالي نباشد اما بغض و غضب حضرت حتماً با غلو و تفريط همراه است ممكن نيست ما مبغض دو قسم داشته باشيم مبغض معتدل و مبغض قالي اين وصف در مبغض نظير وصف در محب نيست كه احترازي باشد مبغض حتماً قالي است اما محب مي‌تواند هم غالي باشد هم معتدل «هَلَكَ فِيَّ رَجُلاَنِ: مُحِبٌّ غَالٍ، وَ مُبْغِضٌ قالٍ» كه مشابه اين تعبير در همين نهج‌البلاغه در كلمات قصار شماره 469 آمده كه «يَهْلِكُ فِيَّ رَجُلاَنِ: مُحِبٌّ مُفْرِطٌ، وَ بَاهِتٌ مُفْتَرٍ» آن كه افراط در محبت دارد او هلاك مي‌شود و آن كسي كه بهتان مي‌زند و افترا مي‌بندد نسبت به من آن هم به هلاكت مي‌رسد در همان آن بخش اول كه شماره 117 بود جمله ديگري از حضرت امير هست كه از جمله‌هاي معروف است كه «نَحْنُ الُّنمْرُقَةُ الْوُسْطَي» نمرقه يعني همان وساده ما تكيه گاه و وساده وسط‌ايم كه هر دو طرف بايد به ما تكيه كنند «نَحْنُ الُّنمْرُقَةُ الْوُسْطَى، بِهَا يَلْحَقُ التَّالِي، وَ إِلَيْهَا يَرْجِعُ الغالِي» يعني در هسته مركزي راه راست قرار داريم كه اگر كسي دنبال افتاد بايد خودش را به ما برساند و اگر كسي تندرو است جلو رفت خودش را هم بايد به ما برساند اين غلو تنها براي حضرت امير (سلام الله عليه) نبود براي نوع انبيا بود اگر درباره حضرت مسيح ملاحظه مي‌شود يك عده او را در حد مثلاً ـ معاذ الله ـ آلودگي متهم كردند يك عده هم در حد الوهيت او را پرستش كردند و اين آيه جلوي هر دو قسم را مي‌گيرد.
مطلب بعدي آن است كه آيا اين آيه با توسل مخالف است يا نه شما مي‌بينيد اين تفسير المنار به اندك مناسبت مي‌گويد اين آيه منافات با توسل دارد اين توسل را شرك مي‌داند و امثال ذلك كه خيال مي‌كنند اگر كسي به ائمه (عليهم السلام) متوسل شد برخلاف اين آيه عمل كرده است آيه مي‌فرمايد كه شما هيچ‌گونه ربوبيتي و هيچ‌گونه الوهيتي و هيچ‌گونه معبوديتي براي فرشتگان و نبييين قائل نباشيد اين حق است و هرگز شيعيان براي انبيا و اوليا و ائمه (عليهم السلام) ربوبيتي الوهيتي معبوديتي قايل نيستند اينها را هم عبد محض مي‌دانند چون عبادت اينها بيش از ديگران است اينها را پيش خدا بيش از ديگران مقرب مي‌يابند اين يك مطلب.
مطلب ديگر اين است كه كل نظام را ذات اقدس الهي كه رب العالمين است دارد اداره مي‌كند اين هم يك مطلب
مطلب سوم آن است كه براي هر شيئي يك اثر خاصي است الآن اگر كسي احتياج به نور دارد خب در اتاق‌اش را باز مي‌كند كه آفتاب بتابد اين رجوع به آفتاب است در نورگيري و اگر تشنه است آب زلال و خنك را مي‌نوشد براي رفع عطش خب آن كه نور مي‌دهد كه نور السموات والارض است نه شمس آنكه ساقي است و عطش را رفع مي‌كند ?يُطْعِمُني وَ يَسْقينِ? همان خدا است نه آب انسان به آب متوسل مي‌شود چون خدا اين را قرار داد نه اينكه مؤثر واقعي آب است مگر هيچ موحدي معتقد است كه آنچه كه رفع عطش مي‌كند آب است؟ يا هيچ موحدي عقيده دارد آنچه كه بالاستقلال نور مي‌دهد آفتاب است؟ اين را كه هيچ موحدي معتقد نيست هر موحدي مي‌گويد هر اثر خيري كه در عالم هست بالاستقلال مال ذات اقدس الهي است خداوند اين وسايل را قرار داد با اين وسيله مردم را نور مي‌دهد گرم مي‌كند تغذيه مي‌كند مشكلشان را برطرف مي‌كند و مانند آن خب اگر كسي احتياج داشت كه روشن بشود خود را به آفتاب نزديك كرد اين آفتاب را كه معبود خود قرار نداد آفتاب را به عنوان رب و اله قرار نداد حالا اگر انساني بالاتر از آفتاب بود انساني بالاتر از مجموعه نظام امكان مادي بود انسان اگر به آن نزديك شد و از او چيزي خواست اينكه با ربوبيت او مستلزم نيست اينكه با الوهيت او يا معبود بودن او نيست توسل به ائمه (عليهم السلام) تبرك به مزارشان همين است اينها به منزله شمس معنوي اين نظام هستي‌اند همان طوري كه ذات اقدس الهي اين شمس ظاهر را خودش اداره كرده خودش نور داده اين شموس باطنه هم به شرح ايضاً توسل بيش از اين نيست كسي كه شبانه‌روز دارد با جهان خارج كار مي‌كند و متوسل مي‌شود به اين علل و اسباب مادي او چگونه مي‌تواند از توسلهاي معنوي جلوگيري كند مگر هيچ انسان عاقلي كه تشنه شد مي‌گويد من آب نمي‌خورم براي اينكه خدا ساقي است و هيچ موحدي هم نمي‌گويد كه آب ساقي است مي‌گويد ?يُطْعِمُني وَ يَسْقينِ? كنار سفره مي‌نشيند مي‌گويد «الحمدلله الذي اكرمنا و اطمعنا» خب نان كه سير نمي‌كند مطعم خدا است يك موحد كه گرسنه است واقعاً به سراغ نان مي‌رود يك عطشان كه تشنه است واقعاً به سراغ آب زلال مي‌رود و عقيده‌اش هم اين است كه ذات اقدس الهي اينها را وسيله براي رفع گرسنگي و رفع تشنگي قرار داد همين التجاء ما به ائمه معصومين هم همين است اينها آب حيات‌اند اينها شمس حقيقت‌اند همين است تا يك آيه‌اي درباره شرك سخن مي‌گويد اين المنار سرمي‌آورد كه اين توسل را مي‌خواهند نفي كند پس توسل بايد معنايش معلوم بشود چيست تبرك بايد معنايش معلوم بشود چيست آن كاري كه در جاهليت بود كه مي‌گفتند ?ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِيُقَرِّبُونا إِلَي اللّهِ زُلْفي? واقعاً اين بتها را عبادت مي‌كردند و از اين بتها واقعاً كار مي‌خواستند مي‌گفتند خداوند كار را به اين بتها واگذار كرده منتها اين چوبها و سنگهاي دست‌تراش اينها تمثال و مجسمه‌هاي بتهاي اصيل اينها بود حالا يا اينها انسانهاي بزرگ را مي‌پرستيدند يا فرشته‌ها را يا ستاره‌ها را بالأخره براي آن معبودهاي خود يك مجسمه‌هايي ساختند كم كم اين مجسمه‌ها پيششان مقدس شد آنها واقعاً اين وسايط را عبادت مي‌كردند اولاً و اينها را در تأثير رساني مستقل مي‌دانستند ثانياً قرآن كريم آمده اسلام آمده گفته كه عبادت مخصوص خدا است اولاً و غير خدا فرشتگان ملائكه، انبيا، اوليا معصومين (عليهم السلام) واسطه‌اند و اين وساطت هم به اذن الله است نه بالاستقلال ثانياً همان طوري كه در قيامت جريان شفاعت اين چنين است كه ?مَنْ ذَا الَّذي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِهِ? در دنيا هم اين چنين است هرگز آفتاب بدون اذن خدا نور نمي‌دهد و گرما نمي‌فرستد هرگز آب بدون اذن خدا رفع عطش نمي‌كند هرگز امام (سلام الله عليه) بدون اذن خدا شفا نمي‌دهد خب چطور يك انسان به داروخانه مي‌رود دارو مي‌خرد و از دارو شفا مي‌خواهد و از دعا شفا نخواهد؟ دارو چه نقشي دارد آيا دارو مؤثر است يا نه؟ البته مؤثر است آيا بالاستقلال اثر دارد؟ يقيناً بالاستقلال اثر ندارد هستي اين دارو ربط به حق است چه رسد به تأثيرش خب چطور يك آدم عاقل دارو را مصرف مي‌كند از دارو شفا مي‌خواهد به عنوان توسل و وسيله گيري از انسان كامل كه هزارها بار از اينها قويتر و مؤثرتر است شفا نگيرد اين طور نيست بنابراين مسئله شفاعت مسئله توسل اين با توحيد ناب همراه است چون در تمام زندگي شبانه‌روزي ما توسل به علل و اسباب هست به همين معنا به انسانهاي كامل هم متوسل مي‌شويم به همين معنا اگر ?وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفينِ? هست ?يُطْعِمُني وَ يَسْقينِ? اما دارو هم هست غذا هم هست آب هم هست در حقيقت شافي خدا است مطعم خدا است ساقي خدا است و اين دارو مظهر هو الشافي است و آن آب مظهر هوالساقي است و اين نان مظهر هو المطعم است درباره ائمه (عليهم السلام) هم به شرح ايضاً
پرسش: ...
پاسخ: هيچ چيز اينها بايد بگويند كه ?وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ? اينها فقط مي‌دانند نماز و روزه وسيله است غافل از اينكه محبت هم كه بالاتر از اين عبادتها است به عنوان مزد رسالت آمده آن هم وسيله است ?وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ? را در صلاة و صوم تطبيق مي‌كنند در روايات ما هم هست البته نماز وسيله است روزه وسيله است جهاد وسيله است همه اين عباداتي كه در دين آمده وسيله است اما مهم‌تر از همه كه ولايت است آن هم وسيله است منتها وسيله كامل تر كه فرمود: ?لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فيها حُسْنًا? كه اينجا اين ولايت مصداقي شد براي حسنه اين حسنه به عنوان اجر رسالت تأمين شده است كه بالاتر از ساير عبادات است.
پرسش: ...
پاسخ: بله او شفا مي‌يابد ولي بهره معنوي كه عبادت است نصيب‌اش نمي‌شود قرآن و ائمه (عليهم السلام) نسبت به بر و فاجر مظهر هو الرحيم‌اند ممكن است آنها را شفا بدهند ولي يك غير معتقد بهره معنوي نمي‌برد.
«و الحمد لله رب العالمين»