موضوع: سوره آل عمران

عنوان: تفسير سوره مبارکه ال عمران جلسه173

مدت زمان: 41:52 اندازه نسخه كم حجم: 3.11 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 7.76 MB دانلود


اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ ميثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ ءَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلي ذلِكُمْ إِصْري قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشّاهِدينَ ?81? فَمَنْ تَوَلّي بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ ?82? أَ فَغَيْرَ دينِ اللّهِ يَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ طَوْعًا وَ كَرْهًا وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ?83?
در اين كريمه همان طوري كه ملاحظه فرموديد راهي براي اثبات حصر ميثاق نيست كه يا خصوص ميثاق از نبيين است يا خصوص ميثاق براي نبيين ظاهرش اين است كه از نبيين ميثاق گرفته شد و چون نبي .. نبيين نمايندگان امم‌اند ميثاقي كه از نبيين گرفته شد از امم هم گرفته خواهد شد پس طرف ميثاق و عهد هم انبيايند بالاصاله و بلاواسطه هم امم‌اند مع الواسطه كه تعهد سپردند ميثاق گيرنده خدا، ميثاق سپارنده انبيا و امتها محور ميثاق هم آن است كه هر امتي وقتي پيامبر بعدي آمد او را بپذيرد خواه پيامبر خودشان در بين خودشان باشد خواه نباشد هر امتي موظف است كه حرف پيامبر بعدي را بپذيرد.
مطلب ديگر آن است كه اين پيامبر بعدي مصدّق سخنان انبياي قبلي است ?ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ? اين مسئله مصدق با نسخ هم سازگار هست معنايش اين نيست كه همه آنچه كه شما داريد او مي‌آورد بدون كم و كاست بلكه معنايش آن است كه همه خطوط اصلي و كلي كه شما داريد او حفظ مي‌كند اين يك و در فروع اگر تغييري مي‌دهد در همان راهي فروع را تغيير مي‌دهد كه سعادت شما را تضمين مي‌كند و با اصول سازگار است اين دو اين معناي تصديق است اگر با اصلي از اصول و خطوط كلي نبوت قبلي هماهنگ نباشد اين تصديق نيست اين يك يا اگر در اصول موافق است ولي در فروع تغيير مي‌دهد به طوري كه تغيير در فروع با ريشه‌هاي اصول سازگار نيست و در دنباله همان فروع قبلي نيست اين هم موافق و هماهنگ نيست اين دو بيان ذلك اين است كه مثلاً اگر بيماري به طبيب حاذقي مراجعه كرد و طبيب حاذق بيماري او را تشخيص داد كه فلان مرض است و براي درمان او يك داروهاي دراز مدت تجويز كرد اين دو بعد از درگذشت آن طبيب اگر اين بيمار به طبيب حاذق ديگري مراجعه كرد و آن طبيب حاذق بيماري اين را همان مرض كه تشخيص طبيب قبلي بود تشخيص داد اين يك و داروها را عوض كرد اما در همان رديف بود يعني يك سلسله داروهايي نداد كه ادامه داروهاي قبلي به حساب نيايد بلكه يك سلسله داروهايي داد كه اگر آن طبيب قبلي هم زنده بود اين داروها را اين چنين عوض مي‌كرد اين را مي‌گويند هماهنگي پس عدم هماهنگي به صورت تغيير در اصول يا هماهنگي در فروع است اگر فروعي كه خود آن پيامبر قبلي زنده بود هم دستور جديد اين چنيني مي‌آورد اين را مي‌گويند هماهنگي در فروع لذا قرآن كريم انجيل را مصدق تورات مي‌داند قرآن را مصدق تورات و انجيل مي‌داند با اينكه احكام فراواني در فروع با هم اختلاف دارند چون اختلاف در فروع اگر در تداوم همان فروع قبلي باشد به حيثي كه اگر پيامبر قبلي بود هم حكم جديد مي‌آورد به صورت تخصيص ازماني و مانند آن اين را مي‌گويند مصدّق.
پرسش: ...
پاسخ: اين هم همين طور است مثلاً خيلي از چيزها قبلاً حلال بود در سيزده سال اول بعد حرام شد و مانند آن كه خود پيامبر در ادامه رسالت خودش به عنوان تخصيص ازماني حكم جديدي مي‌آورد اين را نمي‌گويند ناهماهنگي اين را مي‌گويند تدريج در وظيفه بعضي از چيزها بود كه قبلاً روا بود و حالا روا نيست و قرآن كريم اين سير را سير هماهنگ مي‌داند پس اگر يك وقتي ما اختلافي در فروع يك شريعت ديديم نبايد گفت اين با تصديق ناسازگار است اين هم يك مطلب ?ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ? بعضي‌ها اين كريمه را منحصراً درباره ميثاقي كه از مردم براي انبيا گرفته شد توجيه كردند وتفسير كردند گفتند منظور آن است كه «وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ ميثاقَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ لنبيين ميثاق الامم لنبيين» اين چنين معنا كردند و شاهد آنها هم آيه بعد است كه فرمود: ?فَمَنْ تَوَلّي بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ? اين لحن تند نشان مي‌دهد كه طرف تعهد كسي است كه مي‌شود با او اين چنين حرف زد كه اگر اعراض كردي فاسقي چون انبيا (عليهم السلام) معصوم اند و منزه از نقض عهدند درباره آنها نمي‌شود گفت ?فَمَنْ تَوَلّي بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ? پس معلوم مي‌شود آن كه تعهد سپرده است امت است نه انبيا، نبي موثوقٌ له است نه موثوقٌ عليه
پرسش: ...
پاسخ: حالا اين شبهه كه برطرف بشود به آن هم مي‌رسيم باز چون شبهه مربوط به آن صدر جمله است ?وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ ميثاقَ النَّبِيِّينَ? جواب اين شبهه آن است اين ?فَمَنْ تَوَلّي بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ? يك قضيه‌اي كه به صورت شرط تحليل مي‌شود هر كس اين كار را كرد قضيه‌اي نيست كه به طور تنجيز از كار انبيا خبر داده باشد به صورت شرط است و چون به صورت شرط است در صدق قضيه شرطيه فقط تلازم معتبر است نه تحقق مقدم بنابراين اگر مصداق اين انبيا هم باشند آسيبي نمي‌رسد مصداق اين چه پيامبر چه غير پيامبر نشانه‌اش آن است كه درباره انبيا (عليهم السلام) تعبير تندتر از اين آمده همين ?وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ اْلأَقاويلِ َلأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمينِ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتينَ فَما مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزينَ? كه در سوره «حاقه» است تعبيرش خيلي حادتر از اين است كه درباره وجود مبارك پيغمبر آمده يا تعبير ?لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ? تعبير تندتري است ولي سرّش آن است كه نظير ?لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللّهُ? اين قضاياي شرطيه در ممتنعات هم به كار مي‌رود خواه ممتنعات بالذات نظير ?لَوْ كانَ فيهِما آلِهَة? خواه ممتنعات بالعرض نظير ?لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ? و بالاتر از همه اينها آنچه كه در جريان فرشته‌ها آمده در سوره «انبياء» آيه 21 به بعد سخن كساني كه درباره فرشته‌ها گفتند اينها فرزندان خدايند مطرح است و تخطئه مي‌شود آنهايي هم كه فرشته پرستي را ترويج كردند حرفهاي آنها هم ابطال مي‌شود آيه 26 سوره «انبياء» اين است ?وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَدًا سُبْحانَهُ? براي ابطال اين گروه از وثنيين اول تسبيح طرح مي‌شود يعني او منزه از آن است كه شريك داشته باشد ?سُبْحانَهُ? او منزه از آن است كه فرزندي اتخاذ كرده باشد و فرشته‌ها فرزندان خدا نيستند ?بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ? آن‌گاه فرمود: ?يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضي وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ? يعني ذات اقدس الهي آمر است و سابق اينها مأموراند و مسبوق و خداوند محيط به اينها است جلوي اينها و پشت سر اينها را مي‌داند و اينها هيچ حق شفاعتي ندارند مگر كسي را كه دين‌اش مرضي حق باشد و اين فرشتگان از ترس خدا در هراسند آن‌گاه در آيه 29 همين سوره «انبياء» اين چنين فرمود: ?وَ مَنْ يَقُلْ مِنْهُمْ إِنّي إِلهٌ مِنْ دُونِهِ فَذلِكَ نَجْزيهِ جَهَنَّمَ كَذلِكَ نَجْزِي الظّالِمينَ? گروهي كه فرشته‌ها را مي‌پرستيدند در قيامت خداوند از فرشته‌ها سؤال مي‌كند آيا آنها شما را عبادت مي‌كردند فرشته‌ها عرض مي‌كنند اينها ?كانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ? ما را عبادت نمي‌كردند جن و شيطان را عبادت مي‌كردند چون ما كه نگفتيم فرشته را بپرستيد شيطان به اينها گفت كه فرشته را بپرستيد اينها حرف شيطان را گوش دادند چون حرف شيطان را گوش دادند حرف جن را عبادت كردند علي‌اي‌حال فرشته منزه از آن است كه يك چنين سخني داشته باشد ولي اگر هم فرشته بر فرض محال مردم را به شرك دعوت بكند جزاي او جهنم است با اينكه ذات اقدس الهي خودش تصديق كرد در آيه 27 همين سوره كه اينها هرگز حرفي را بدون اذن حق نمي‌زنند ?لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ? عصمت آنها را با اين بيان امضا كرده است ولي براي عظمت مسئله به عنوان جمله شرطيه اين‌چنين ياد كرد كه هر كدام از اينها بگويند ما را عبادت كنيد جزاي او جهنم است پس به صورت جمله شرطيه سخن گفتن درباره انبيا هم روا است درباره فرشته‌ها هم رواست بلكه درباره ذات اقدس الهي هم رواست چون قضيه شرطيه صدق‌اش به تلازم مقدم و تالي است نه به تحقق مقدم بنابراين اين جمله ?فَمَنْ تَوَلّي بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ? اين دليل نيست كه اين ?وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ ميثاقَ النَّبِيِّينَ? يعني ميثاق الامم للنبيين.
و اما مطلب بعدي كه اگر پيامبري آمد شما موظفيد به او ايمان بياوريد و او را نصرت دهيد ياري كنيد معنايش روشن خواهد شد اگر پيامبري با اين نشانه‌ها كه نشانه حقانيت به همراه او است آمده پيامبر قبلي و امتهاي او موظف‌اند كه به اين پيامبر بعدي ايمان بياورند و او را ياري كنند همان طوري كه هر امتي پيامبر خود را بايد ياري كند اين پيامبر جديد را هم بايد ياري كند نصرت اقسامي دارد انواعي دارد در هر جا به يك سبكي است نسبت به پيامبر جديد هم به همان سبك خواهد بود ?لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ? آن‌گاه خداوند به انبيا مي‌فرمايد وقتي به انبيا فرمود به امتها هم مي‌فرمايد: ?ءَ أَقْرَرْتُمْ? آيا اقرار كرديد ?وَ أَخَذْتُمْ عَلي ذلِكُمْ إِصْري? انبيا هم خودشان اقرار مي‌كنند و هم شاهد اقرار امت‌اند هم عهد خدا را از خدا تلقي مي‌كنند اخذ يعني قبول و هم عهد خدا را از امتها مي‌گيرند اخذ يعني گرفتن وقتي نوبت به خود انبيا مي‌رسد خدا مي‌فرمايد : ?وَ أَخَذْتُمْ عَلي ذلِكُمْ إِصْري? ?اخذتم? يعني «استمسكتم» گرفتيد عهد مرا يا نه يعني عهدي كه من به شما دادم اين عهد را گرفتيد يا نه قبول كرديد يا نه؟ اخذ هو القبول است درباره حق تعالي آمده كه ?يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ يَأْخُذُ الصَّدَقاتِ? خدا صدقات را اخذ مي‌كند يعني قبول مي‌كند آيا شما قبول كرديد يا نه؟ و اما انبيا كه رابط و واسطه‌اند عهد خدا را از مردم براي خدا مي‌گيرند اين اخذ همان گرفتن هست مثل اينكه انبيا براي خدا از مردم بيعت مي‌گيرند اينجا اخذ به معناي همان آن گرفتن است نه قبول و جامع اينها هم اصل و پذيرش است ?وَ أَخَذْتُمْ عَلي ذلِكُمْ إِصْري? اصر آن عهد مؤكد است ?قالوا? انبيا گفتند ?أَقْرَرْنا? ديگر نيازي به تفصيل نبود كه بگويند كه «اقررنا و اخدنا علي ذلكم اصرك» گفتند ?اقررنا? چون حذف ما يعلم منه جائز اين چنين است آن‌گاه خدا فرمود: ?فَاشْهَدُوا? شما شاهد باشيد ?وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشّاهِدينَ? من هم با شما جزء شاهدينم اين ?وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشّاهِدينَ? يعني من هم در همه مراحل حضور و ظهور دارم نظير آنچه كه به موسي و هارون (عليهم السلام) فرمود كه با فرعون به محاوره بنشينيد ?إِنَّني مَعَكُما أَسْمَعُ وَ أَري? اين يك تقويت قلبي است براي آن دو بزرگوار و يك تهديد ضمني است براي فرعون وقتي مي‌فرمايد: ?إِنَّني مَعَكُما أَسْمَعُ وَ أَري? يعني من همه جا حاضرم در هر لحظه شما از من كمك بخواهيد كمك من به شما خواهد رسيد چه اينكه در هر لحظه بخواهم طاغي را بگيرم توان آن را دارم اين يك وعده ضمني است به نيكان و يك وعيد ضمني است نسبت به بدان ?وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشّاهِدينَ? در بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در نهج‌البلاغه هست كه «اِتَّقُوا مَعَاصِيَ اللَّهِ فِي الْخَلَوَاتِ» در غير نهج‌البلاغه هم هست ?فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاكِمُ? از گناه بپرهيزيد براي اينكه آن كس كه امروز شاهد صحنه است فردا همان شخص قاضي محكمه است اگر قاضي خود شاهد باشد و معصوم حكم او يقيني است و صد در صد صحيح و صواب اين ?اِتَّقُوا مَعَاصِيَ اللَّهِ فِي الْخَلَوَاتِ، فَإِنَّ الشَّاهِدَ? يعني «فان الشاهد اليوم هو الحاكم غداً» ?فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاكِمُ? پرسش: ...
پاسخ: همين زمينه‌سازي همين نشر افكار او همين تبليغ براي پذيرش او مثل اينكه همه ائمه (عليهم السلام) ناصران ولي عصر (ارواحناه فداه) بودند و هستند همه ما كه الآن خودمان را معتقد مي‌دانيم مؤمنيم به اينكه انصار حجت (سلام الله عليه) ايم براي اينكه فكر او و روش او و زمينه او [را] براي مردم منتشر مي‌كنيم كه اگر ان‌شاء‌الله خودمان اين توفيق را داشتيم كه طوبي لنا و حسن مآب نداشتيم وظيفه‌مان كه آماده كردن افكار مردم است را فراهم مي‌كنيم اين مي‌شود نصرت ديگر ?فَمَنْ تَوَلّي بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ? البته ممكن است در اين زمينه باز مسايلي باشد بحثهاي ادبي فراواني دارد كه همان‌طوري كه مرحوم امين الاسلام در مجمع ذكر كرد از آيات پر بحث ادبي است حالا اگر در خلال آن مباحث ادبي نكته اي تفسيري مشاهده شد ممكن است دوباره عرض بشود.
اما اين كريمه كه فرمود: ?أَ فَغَيْرَ دينِ اللّهِ يَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ طَوْعًا وَ كَرْهًا وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ? به همين گروهي كه تعهد الهي را نمي‌پذيرند هشدار مي‌دهد مي‌فرمايد شما خلاصه در جهت خلاف با همه موجودات مي‌خواهيد شنا كنيد كسي كه اسلام را نمي‌پذيرد با كل نظام هماهنگ نيست در مسير خلاف دارد شنا مي‌كند چون همه موجودات در مسير وفاق‌اند يك انسان غير مسلمان در جهت خلاف دارد زندگي مي‌كند لذا بعد از يك مدتي هم خسته و فرسوده خواهد شد چون همه تابع قانون يك مبدءاند انسان ممكن نيست بگويد من قانون نمي‌خواهم يا قانون‌ام را خودم تدوين مي‌كنم يا ديگري كه مثل من است تنظيم مي‌كند لذا مي‌فرمايد: ?أَ فَغَيْرَ دينِ اللّهِ يَبْغُونَ? در آن بحثهايي كه مربوط به ?إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللّهِ اْلإِسْلامُ? يا ?وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ اْلإِسْلامِ دينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ? آنها مسايل عام را مطرح شد اما اين آيه يك مقدار بازتر و ريزتر طرح كرد فرمود آيا اينها غير دين حق را دين خدا را مي‌پذيرند در حالي كه سراسر جهان مسلمان‌اند ما موجود كافر در جهان تكوين نداريم ?وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ? اين اسلام همان انقياد است هيچ موجودي نيست كه مسلم و منقاد نباشد ?وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ طَوْعًا وَ كَرْهًا وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ?.
پرسش: ...
پاسخ: تكويني چون نظام غير انساني نظام تكويني است يعني درياها، درختها، سنگها، آسمانها و زمين و هر موجود ذي شعور و غير ذي شعور اين منقاد حق است اين اسلام، اسلام عمومي است كه ?وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ? همان تسبيح است كه ?يُسَبِّحُ لِلّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي اْلأَرْضِ? همان سجده است كه ?يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي اْلأَرْضِ? همان طوع و اطاعت است كه ?وَ لِْلأَرْضِ ائْتِيا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قالَتا أَتَيْنا طائِعينَ?.
پرسش: ...
پاسخ: نه، اسلام تكويني را پذيرفته‌اند همه‌شان اما اين قرآن اين ولايت، اين امامت، اين معرفتي كه انسان دارد اين درجه را آنها توان تحمل نداشتند وگرنه همه آياتي كه در چهار پنج طايفه خلاصه مي‌شود دلالت دارد كه سراسر جهان مطيع حق‌اند هم آيات تسبيح كه به صورت سبح، يسبح و امثال ذلك فراوان آمده كه سراسر جهان تسبيح گوي حق است و جامع همه اينها آيه سوره «اسراء» است كه ?وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ? اين مال يك طائفه از آيات كه فراوان‌اند درباره تسبيح طائفه ديگر آيات سجده‌اند كه ?يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي اْلأَرْضِ? قريب به اين مضمون در چند جا آمده كه هر چه در جهان هست در پيشگاه خدا ساجد است طائفه ديگر آيه اسلام است كه اسلم، يسلم هر موجودي كه در آسمان و زمين مسلم است يعني منقاد است گردن نهاده به حكم خدا طائفه رابعه طائفه اطاعت است كه سراسر موجودات آسمان و زمين مطيع حق‌اند ?ثُمَّ اسْتَوي إِلَي السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِْلأَرْضِ ائْتِيا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قالَتا أَتَيْنا طائِعينَ? خداوند به آسمان و زمين فرمود بياييد بي‌ميل يا با ميل يعني خواه و ناخواه ?طَوْعًا أَوْ كَرْهًا? يعني خواه و ناخواه بايد بياييد عرض كردند ما خواه مي‌آييم نه خواه و ناخواه ?قالَتا أَتَيْنا طائِعينَ? نه «اتينا طائعَين» اينها تثنيه‌اند اما در هنگام جواب به جمع جواب دادند يعني ما به همراه همه اين قافله در حركتيم ?أَتَيْنا طائِعينَ?.
پرسش: ...
پاسخ: چون اگر در خلاف جهت بردن باشد اين ديگر طوع نيست يعني هر موجودي را در همان راهي كه با آن راه هماهنگ است رهبري مي‌كند نظام جهان با محبت و تسخير اداره مي‌شود نه با شتاب و فشار و قهر و قسر مانند آن هر موجودي يك هدفي دارد يك راهي دارد ذات اقدس الهي آن موجود را با طي آن راه به همان هدف مي‌رساند.
پرسش: ...
پاسخ: نه منقاد تكويني كه هست انسان چه كافر چه غير كافر منقاد تكويني كه هست يعني اين چنين نيست كه بخواهد در جهان زندگي كند بدون تغذيه يا هر چه را بتواند بخورد اين طور نيست اين بدون تغذيه نمي‌شود بدون آشاميدني نمي‌شود بدون خواب نمي‌شود بدون مسكن نمي‌شود هر طوري كه اين دستگاه گوارش او مي‌خواهد او برابر همان آن خواسته دستگاه گوارش زندگي مي‌كند منتها در بيان تشريع دو گونه فرض هست انسان بدون خواب نمي‌شود بايد بخوابد اما جاي غصبي يا جاي مباح؟ تشريع براي تنظيم اين كارها است يعني همه اين كارها را بايد با آن مصداق حلال‌اش انجام داد در تشريع عصيان‌پذير است يعني انسان نمي‌تواند بگويد من مي‌خواهم طوري زندگي كنم كه غذا نخورم اصلاً مثل فرشته اين نمي‌شود اين منقاد حق است خداوند او را درباره پيامبر به ديگران هم فرمود درباره پيامبر فرمود: ?وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَدًا لا يَأْكُلُونَ الطَّعامَ? انسان نمي‌تواند با اين تكوين مخالفت كند كه بگويد من مثل فرشته مي‌خواهم زندگي كنم مي‌خواهم يك هشتاد، نود سال زندگي كنم آب ننوشم غذا نخورم و نخوابم مثل فرشته اين نمي‌شود اينجا مسلم و منقاد است اين اسلام تكويني است اما براي رفع نيازهاي خود دو تا فرض دارد ?إِنّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ? اين يك ليوان آبي را كه بايد بنوشد دو تا مصداق دارد يك حلال دارد يك حرام آن ناني كه بايد بخورد دو مصداق دارد حلال دارد و حرام تشريع براي آن است كه اين قوانين اعتباري را هماهنگ با آن قوانين تكويني بكنند اينجا است كه انسان احياناً عده‌اي مسلمانند عده‌اي كافرند در نظام تشريع و خداوند انسان را كه با اعتبارات و قوانين كار مي‌كند طوري پرورانده كه نظام تشريع او هماهنگ با تكوين باشد در اينجا است كه جا براي عصيان است آن وقت انسان در اين مورد كه معصيت بكند مي‌فرمايد كه شما معصيت مي‌كنيد كسي را كه همه حرف او را گوش مي‌دهند حتي خود شما به كافر مي‌فرمايد شما در نظام تكوين حرف او را گوش مي‌دهي همه حرف او را گوش مي‌دهند در نظام تشريع هم بايد حرف او راگوش بدهيد.
«و الحمد لله رب العالمين»