موضوع: سوره آل عمران

عنوان: تفسير سوره مبارکه ال عمران جلسه183

مدت زمان: 32:02 اندازه نسخه كم حجم: 4.92 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 8.00 MB دانلود


اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بَعْدَ إِيمَانِهِمْ ثُمَّ ازْدَادُوا كُفْراً لَن تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَأُولئِكَ هُمُ الضَّالُّونَ ? إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ كُفَّارٌ فَلَن يُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِم مِلْ‏ءُ الْأَرْضِ ذَهَباً وَلَوِ افْتَدَى بِهِ أُولئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِينَ ?91?
خلاصه اين دو كريمه آن است كه گرچه توبه انسان صالح مقبول هست آنها كه ?تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا? ولي كساني كه اصراري بر كفر و عصيان ورزيدند و در آخر عمر روي اضطرار توبه صوري آوردند كه اگر باز برگردند همان انحراف قبلي را دنبال مي‌كنند كه نظير اينكه جهنميها اگر از جهنم بيرون بيايند ?وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ? اين توبه آنها مقبول نيست.
پرسش: ...
پاسخ: نه عند الموت بله مي‌بينند كه ?وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ اْلأَسْبابُ? مطلب سوم آن است كه اگر كسي كافراً رخت بربندد عذاب او قطعي است پس سه مسئله شد مطلب اول اينكه اگر كسي گناه كرد چه كفر چه غير كفر و واقعاً توبه كرد و صالح شد توبه او مقبول است مطلب دوم اينكه اگر كسي كافر شد بعد از ايمان و روي كفرش اصرار ورزيد و سرانجام در اثر اضطرار و مشاهده نشانه‌هاي مرگ ايمان آورد چون اين توبه او صوري است و واقع نيست مقبول نيست به شهادت اينكه فرمود: ?وَ أُولئِكَ هُمُ الضّالُّونَ? يعني به همين تاعبين مي‌فرمايد همينهايي كه ?كَفَرُوا بَعْدَ إيمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا كُفْرًا لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ? به همينها مي‌فرمايد ?وَ أُولئِكَ هُمُ الضّالُّونَ? يعني اينها منقمر در ضلالت‌اند چگونه توبه ضال مقبول باشد؟ توبه كسي مقبول است كه ضال نباشد صالح باشد.
پرسش:..
پاسخ: غرض اين است كه اين همان است چون دارد ?وَ أُولئِكَ هُمُ الضّالُّونَ?.
پرسش:...
پاسخ: حتي در حال توبه، در هر حالي باشد باز هم مقبول نيست بله چرا؟ چون توبه اينها توبه صالح و صادق نيست ملاك عدم مقبوليت توبه اينها اين است كه توبه اينها توبه نصوح و صادق نيست
مطلب سوم آن است كه اگر كسي كافراً رخت بربندد هيچ راهي براي پذيرش او نيست نه شفاعت نصيبش مي‌شود نه از راه روابط مي‌تواند مشكلي را حل كند نه با ضوابط مي‌تواند مشكلي را حل كند انسان اگر در دنيا آسيبي ديد مشكل خود را يا خود حل مي‌كند اگر نيازي به غير نداشته باشد اگر خود توان حل اين نياز را داشت منتها كمبودي داشت ديگري او را در رفع نياز ياري مي‌كند اين مي‌شود نصرت اين دو مطلب و اگر به هيچ وجه توان رفع نياز را نداشت ديگري ولايت او را به عهده مي‌گيرد نه نصرت او را چون ولي عهده دار كار مولي عليه است بر خلاف ناصر كه ناصر متمم كار منصور است نه ولي مثل كودك كودك ناصر ندارد ولي دارد ولي جوان ناصر دارد پدر نسبت به كودك ولي است ولي نسبت به جوان بزرگسال ناصر است اين سه مطلب يا خود به استقلال رفع مشكل را به عهده مي‌گيرد يا خود مشكل را حل مي‌كند كمبودش را ديگران كمك مي‌كنند مي‌شود نصير يا خود هيچ گونه توان حل مشكل را ندارد كل كار را به ديگري واگذار مي‌كند اين مي‌شود ولي كافر در قيامت به هيچ وجه خود عهده دار حل مشكل نيست زيرا چيزي را از خود انسان نمي‌پذيرند اگر هم كره زمين كره طلا مي‌باشد به فرض و دو برابر او را اين شخص در اختيار داشته باشد به فرض و بدهد آن روز روز كفاره و فديه نيست لا عدلٌ اصلاً روز كفاره نيست كه لاي نفي جنس است يعني عديل و بديل و فدا در آن روز راه ندارد كفاره سيئات در دنيا است آن روز ?لا يُؤْخَذُ مِنْكُمْ فِدْيَةٌ? ?وَ لا يُقْبَلُ مِنْها عَدْلٌ? و امثال ذلك گاهي تعبير نفي قبول است بالقول المطلق گاهي به عنوان نفي جنس اصلاً در آن روز لا حلةٌ و لاشفاعه و مانند آن پس خود شخص نمي‌تواند مشكل را حل كند نصير و ولي هم كه شاهدانند به كمك او نمي‌شتابند چون هيچ شفيعي بدون اذن خدا شفاعت نمي‌كند و خداوند فقط درباره كساني اذن مي‌دهد كه دين او مرضي حق باشد ?مَنْ ذَا الَّذي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِهِ? و در جاي ديگر هم فرمود كه ?لا يَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضي? يعني اگر در آية الكرسي فرمود شفاعت بدون اذن نيست در جاي ديگر آن مأذونها را مشخص كرد كه مرضي الدين مأذون‌اند مرضي الدين هم بايد مسلم باشد چون ديني كه مرضي خدا است يا خدا‌پسند است همان است كه در سوره مائده مشخص شد ?وَ رَضيتُ لَكُمُ اْلإِسْلامَ دينًا? قهراً اگر كسي مسلم نبود مرضي الدين نيست وقتي مرتضي نبود مأذون نيست كسي از آنها شفاعت كند وقتي مأذون نبود به نحو نفي جنس مي‌شود لا شفاعه اما اين نه به آن معناست كه در آنجا شفاعت نيست شفاعت فراوان هست لا تنفعهم شفاعة الشافعين معلوم مي‌شود شفاعت هست شافعين فراواني هستند منتهي به حال اينها نافع نيست در قيامت اگر كسي بخواهد روي مسايل مالي مشكلش را حل كند آنجا سخن از مال نيست بخواهد روي نصرت و ولايت مشكلش را حل كند مقدور نيست بخواهد روي روابط و دوستي و رفاقت و امثال ذلك حل كند ?لا يَسْئَلُ حَميمٌ حَميمًا? اصلاً دوست حميمي و دوست حميم و گرم به سراغ دوست ديگر نخواهد رفت در قيامت هيچ دوست حميمي و صميمي يعني آن دوستي كه گرم است دوستي‌اش گرم است اين هرگز به سراغ دوست ديگر نخواهد رفت خودش اينقدر مشكل دارد كه به سراغ ديگران نخواهد رفت اگر هم مشكلي نداشته باشد مأذون نيست در دنيا راهها همين است ولي در آخرت مي‌فرمايد كار را به قدري دشوار است كه انسان نه تنها حاضر است كه كره زمين يا دو چندان او پر از طلا باشد و بدهد و از آن عذاب نجات پيدا كند بلكه حاضر است فرزندانش را هم قرباني كند اينكه براي آنها دينش را در دنيا باخت كه ?وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ? «عدوٌ لكم اؤ عدواً لكم» مال شما دشمن است فرزند شما دشمن است اينكه به مال و فرزند آنقدر دل بسته بود كه دين را فداي آنها كرد امروز حاضر است مال و فرزند را فداي خود بكند اين هم يك بخش آن را در سوره? مباركه? معارج بيان فرمود.
پرسش: ...
پاسخ: آنجا به صورت من تبعيضيه در سوره صف بيان كرد «من اموالكم و اولادكم عدوٌ لكم يا ازواجكم» ولي يك موجبه كليه در همان آن سوره صف است يك موجبه جزئيه موجبه كليه اين است كه فرمود: ?وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ? يعني امتحان است خدا به هر كه مال داد فرزند داد امتحان كرد اما همه دشمن نيستند بعداً به عنوان موجبه جزئيه مي‌فرمود «ان من اموالكم و اولادكم عدوٌ لكم».
پرسش: ...
پاسخ: تغابن است ?يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ذلِكَ يَوْمُ التَّغابُنِ? آنگاه فرمود: ?وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ? اين موجبه كليه است به دنبالش موجبه جزئيه را فرمود كه «ان من اموالكم و اولادكم يا ازواجكم عدوٌ لكم» همه دشمن نيستند همه امتحانند ولي همه دشمن نيستند اين كه براي مال و فرزند دينش را باخت امروز حاضر است كل مال را و همه فرزندان را قرباني كند و نجات پيدا كند و از او قرباني قبول نمي‌كنند در سوره? مباركه? معارج آيه 10 به بعد اين است ?وَ لا يَسْئَلُ حَميمٌ حَميمًا? اصلاً دوستي به سراغ دوست در قيامت نمي‌رود چون ?اْلأَخِلاّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوُّ إِلاَّ الْمُتَّقينَ يُبَصَّرُونَهُمْ يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدي مِنْ عَذابِ يَوْمِئِذٍ بِبَنيهِ? آنها مبصر مي‌شوند ديده مي‌شوند به شما نشان مي‌دهيم تبصير مي‌كنيم شما را بصير مي‌كنيم آنها مورد بصارت شما قرار مي‌گيرند شما مي‌بينيد كه يك انسان تبهكار علاقمند است كه فرزندانش را قرباني كند ?وَ صاحِبَتِهِ وَ أَخيهِ ? وَ فَصيلَتِهِ الَّتي تُؤْويهِ ? وَ مَنْ فِي اْلأَرْضِ جَميعًا ثُمَّ يُنْجيهِ? همه دوستان را قرباني كند تا خودش نجات پيدا كند اين شدني نيست اين مراحل چندگانه را قرآن كريم در كنار هم تبيين كرد فرمود كه اگر چنانچه ما في الارض در اختيارشان باشد و دو برابر هم باشد حاضرند فديه بدهند و نجات پيدا كنند ولي پذيرفته نمي‌شود آيه 47 سوره زمر اين است ?وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذينَ ظَلَمُوا ما فِي اْلأَرْضِ جَميعًا وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لاَفْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ الْعَذابِ يَوْمَ الْقِيامَةِ? چون هيچ عذابي مثل عذاب ذات اقدس اله نيست مي‌فرمايد ?لا يُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ ? وَ لا يُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ? اصلاً مقدور نيست اين چنين نيست كه اگر كسي را در آتش مرتب بسوزانند اين نظير سوخت و سوز جهنم باشد چون آنچه در دنيا دارد مي‌سوزد در يكي از گوشه‌هاي ذهنش يك اميدي بسته است كه يك وقتي انتقام بگيرد همين او را راحت و سبك مي‌كند اين يك،يا خود را بي گناه مي‌پندارد و تبهكاريهايش را توجيه مي‌كند مي‌گويد من بالأخره اين رنج را تحمل مي‌كنم در تاريخ زنده يادم اين دو، ولي در قيامت كل واقع روشن مي‌شود كه نه قدرت انتقام دارد و نه حق با او بود راهي هم براي جبران ندارد اين است كه تعذيب الهي در قيامت همتا ندارد كه كسي بتواند در دنيا مثل عذاب قيامت كسي را معذب كند ?لا يُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ? خب اين سه مسئله پس كنار هم هماهنگ‌اند اما مطلب اول كه توبه اگر نصوح و خالص باشد قبول مي‌شود ولو آخرين لحظه حيات آدم ولو يك لحظه مانده به مرگ اما واقعاً ايمان بياورد مثل كسي را كه دارند اعدام مي‌كنند او پشيمان شد مي‌گويد چرا عذاب دنيا و آخرت را با هم تحمل كنم در دنيا آسيب ديدم در آخرت چرا معذب باشم واقعاً مومن باشم اين شخص توبه او مقبول است همان طوري كه جناب طبري گفتند و اشكالات مرحوم شيخ طوسي وارد نبود روايتي را كه در كتاب شريف نور الثقلين ذيل همان آيه سوره نساء يعني ?وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ? ذيل آن آيه اين حديث را در تفسير نور الثقلين از من لا يحضر الفقيه مرحوم اين بابويه قمي (رضوان الله عليه) نقل كردند
پرسش: ...
پاسخ: بالأخره حال النيرين مشتق حقيقت بر متلبس مبدأ ديگر من قضاء را كه نمي‌گيرد كه الا مجازاً هم الضالون اينها ضالون‌اند ديگر
پرسش: ...
پاسخ: توبه واقعي ديگر فرض ندارد كه چون ضالون‌اند توبه واقعي ندارند
پرسش: ...
پاسخ: همين ديگر ?ثُمَّ ازْدادُوا كُفْرًا? اين كسي است كه ?لَوْ رُدُّوا لَعادُوا? توبه نكرده واقعاً وگرنه اگر توبه، توبه واقعي باشد ذات اقدس الهي قبول مي‌كند ولو آناًماي قبل الموت
پرسش: ...
پاسخ: فرقي در تكليف اصول و فروع نسبت به كافر و مسلم نيست چون آن قبلي هم كافر بودند ديگر آن ?إِلاَّ الَّذينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا? آنها هم كافران بودند كه خدا استثنا كرده ديگر، ولي در همان آيه قبل كه فرمود آنها كساني هستند كه ?عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النّاسِ أَجْمَعينَ خالِدينَ فيها لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ? با آن غلاظ و شداد فرمود الا الذين معلوم مي‌شود كه اينها كساني‌اند كه واقعاً توبه كردند چه كافران چه مسلمان همه اينها به اصول و فروع يكسان مكلف‌اند اگر آناًماي قبل الموت واقعاً توبه كند خب هيچ دليلي براي عدم قبول نيست حالا ببينيم روايتي كه در ذيل آن آيه است و مرحوم صدوق (رضوان الله عليه) در كتاب شريف من لا يحضر نقل كرد چيست «قال رسول الله (صلّي الله عليه و آله و سلّم) في آخر خطبةٍ خطبها» آن آخرين خطبه‌اي كه حضرت قرائت كردند اين است كه فرمود: «من تاب قبل موته و سنه تاب الله عليه» اگر كسي يك سال قبل از مرگ توبه كرد توبه او مقبول است «ثم قال (صلوات الله و سلام عليه) و ان سنة لكثيرٌ» يك سال زياد است «من تاب قبل موته بشهرٍ تاب الله عليه ثم قال (عليه آلاف التحية والثناء) و ان الشهر لكثير من تاب قبل موته بيومٍ تاب الله عليه ثم قال ان يوماً لكثير من تاب قبل موته بساعه تاب الله عليه ثم قال و ان الساعة لكثير» ساعت به اصطلاح روايات همان شصت دقيقه نيست يعني يك لحظه يك دقيقه يا چند دقيقه فرمود: «و ان الساعة لكثير فمن تاب و قد بلغت نفسه هذه» روحش به اينجا بيايد «و اهوي بيده الي حلقه تاب الله عليه» خدا توبه‌اش را قبول مي‌كند خب اين كسي است كه توبه‌اش مقبول است در ذيل همين روايت حديث ديگري را مرحوم مؤلف شريف نور الثقلين از صدوق (رضوان الله عليه) من لا يحضره الفقيه نقل مي‌كند «و سئلت صادق (عليه السلام) عن قول الله عز و جل و ليست التوبة للذين يعملون السيئات حتي اذا حضر احدهم الموت قال اني تبت الآن قال ذلك اذا آين امر الآخره» يعني عندالاحتضار، عندالاحتضار يعني كسي كه آناماي قبل الموت نيست ديگر مات
پرسش: ...
پاسخ: آن مطلب اما مطابق با مطلب سوم است كه يعني بعد الموت ديگر قبول نيست كافراً بميرد اما همين كه آينَ يعني عزرائيل (سلام الله عليه) را ديد ديگر تمام شد تكليف از او منقطع شد او مكلف نيست لا بالاصول و لا بالفروع نه اينكه توبه بر او واجب است معذلك مقبول نيست اين فرض صحيح ندارد يك كسي مكلف باشد به يك امري تكليف هم بالعقل و الشرع كه اگر آن تكليف را امتثال نكند معاقب باشد معذلك اگر آن تكليف را امتثال كرد خالصاً و مخلصاً خدا قبول نكند اين طور كه نيست پس برابر آن روايت اولي توبه يك انساني كه خالصاً لوجه الله توبه كرد مقبول است ولو آناماي قبل الموت باشد البته حق ناس حسابش جداست ديوني كه دارد حسابش جداست قضاء صلواتها و صيامها و حج حسابش جداست اين اصل حكم تكليفي برداشته شده آن آثار وضعي و قضاء و اينها حسابش البته محفوظ است اگر آناماي قبل الموت كه حال حال اختيار است يعني در اين عالم است نه وارد نشئه برزخ شده باشد كاملاً شاعر است و مدرك است و عاقل است و مريد و مختار اين البته مقبول است اما همين كه از اين لحظه گذشت ديگر طب مي‌گويد او از نظر ما زنده نيست و خودش با اين چشمي كه دارد هيچ كس را نمي‌بيند فقط عزرائيل (سلام الله عليه) را با آن چشم مي‌بيند اين كل تكاليف از او برداشته شد هيچ تكليفي ندارد چون تكليفي ندارد كار او كار نائم است اثري بر او مترتب نيست اين روايت دوم و اگر كافراً بميرد در آنجا چيزي از او مقبول نيست ?لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ? نه خليل و رفيق و رابطه بازي است نه شفاعت و ضابطه بازي چون او منقطعاً رفته او كسي است كه ارتباطش را از ذات اقدس اله قطع كرد و رفت لذا ضوابط يعني شفعا به حال او نافع نيستند روابط يعني خله، خليل، حميم، دوست به سراغ او نخواهند آمد ?وَ لا يَسْئَلُ حَميمٌ حَميمًا? اصولاً عشيره مي‌شود فصيله يعني اين بستگان و ارحام كه در دنيا معاشر او بودند و از اين جهت اين بستگان و فاميل را عشيره مي‌گفتند برابر سوره معارج همين عشيره مي‌شود فصيله چرا فصيله مي‌گويند؟ چون كلٌ ينفصل عن الآخر چرا در دنيا عشيره مي‌گفتند؟ چون كلٌ يعاشر مع الآخر همين عشيره مي‌شود فصيله ?وَ فَصيلَتِهِ الَّتي تُؤْويهِ? اين است كه در دنيا يكديگر را مأوا مي‌دادند مسكن مي‌دادند حالا در آخرت يكديگر را ترك مي‌كنند آن وقت اين سه مسئله كنار هم است
پرسش: ...
پاسخ: چرا نظير نائم توبه حقيقي نيست صورت توبه است تلفظ توبه است مثل نائم كه فعلش روي قصد نيست.
پرسش: ...
پاسخ: بله لذا همه حالات سه‌گانه را مشخص كرده حالت دنيا حالت برزخ حالت جهنم را هم ذكر كرده.
پرسش: ...
پاسخ: توبه حقيقي نيست لذا عند الاحتضار جزع مي‌كند مي‌گويد ?رَبِّ ارْجِعُونِ? اما كسي گوش نمي‌دهد در سوره? مباركه? نساء فرمود: ?وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتّي إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنّي تُبْتُ أَْلآنَ? كه اين مطلب دوم است ?وَ لاَ الَّذينَ يَمُوتُونَ وَ هُمْ كُفّارٌ? كه اين مطلب سوم است اين ?أُولئِكَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذابًا أَليمًا? كه مال مطلب دوم و سوم است در همين آيه محل بحث سوره آل عمران مبسوطاً از هم جدا شده فرمود: ?ثُمَّ ازْدادُوا كُفْرًا لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ? چرا؟ براي اينكه ?أُولئِكَ هُمُ الضّالُّونَ? نه اينكه كانوا ضالين هم اكنون ضالون‌اند توبه ضال كه مقبول نيست
پرسش: ...
پاسخ: نه چون ضال است توبه‌اش قبول نيست وگرنه هرگز ذات اقدس الهي كسي را امر نمي‌كند به يك چيزي و آن شخص مأمور امتثال بكند بعد خدا قبول نكند اينطور نيست كه ?إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفّارٌ فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْ‏ءُ اْلأَرْضِ ذَهَبًا وَ لَوِ افْتَدي بِهِ? اگر فرضاً به اندازه كل زمين او طلا مي‌داشت و در آيات ديگر دارد اگر دو برابر هم بود طلا داشت و مثله معه هرگز از او قبول نمي‌شد گاهي نظير مرحوم شيخ طوسي (رضوان الله عليه) در تبيان به آن آيه سوره غافر استشهاد مي‌كند كه توبه در حال آناماي قبل الموت يا مشاهده آثار مرگ نه احتضار مشاهده آثار مرگ مقبول نيست نظير آيه 84 سوره غافر كه مرحوم شيخ در تبيان استدلال فرمودند ?فَلَمّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنّا بِاللّهِ وَحْدَهُ وَ كَفَرْنا بِما كُنّا بِهِ مُشْرِكينَ فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إيمانُهُمْ لَمّا رَأَوْا بَأْسَنا سُنَّتَ اللّهِ الَّتي قَدْ خَلَتْ في عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْكافِرُونَ? به اين آيه استشهاد مي‌كند كه اگر كسي نافرماني را ادامه داد تا هنگام نزول عذاب وقتي بأس و عذاب الهي را ديد آنگاه گفت آمنت اين ايمان مسموع و مقبول نيست و اين سنت خدا است ?فَلَمّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنّا بِاللّهِ وَحْدَهُ وَ كَفَرْنا بِما كُنّا بِهِ مُشْرِكينَ? مي‌فرمايد ?فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إيمانُهُمْ لَمّا رَأَوْا بَأْسَنا? جواب اين بيان مرحوم شيخ طوسي و امثال ايشان (رضوان الله عليه) اين است كه اين مربوط به عذابهاي دنيا است درباره عذاب دنيا اين است لذا جريان قوم يونس را استثنا كرده و اما آن عذابهاي كلامي استثنا پذير نيست يعني آنچه كه مربوط به حال احتضار است استثنا پذير نيست آنچه كه مربوط به مطلب سوم يعني قيامت است استثنا پذير نيست آنچه كه در سوره? مباركه? آمده مربوط به عذاب دنياست عذاب دنيا گاهي استثنا پذير است نظير آيه 98 سوره يونس كه فرمود: ?فَلَوْ لا كانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إيمانُها إِلاّ قَوْمَ يُونُسَ لَمّا آمَنُوا كَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْيِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلي حينٍ? سنت ما بر اين بود كه وقتي عذاب را بر يك قومي نازل كرديم بايد آنها معذب مي‌شدند و ايمان حين مشاهده عذاب نافع نبود مگر جريان قوم يونس كه ايمان آوردند ما عذاب را برطرف كرديم آن وقت اين مي‌شود مال دنيا آن توبه‌اي كه فعلاً محل بحث است مال برزخ است و مال مسئله قيامت اينها دو باب جداي از هم‌ هستند اما اينكه توبه افرادي كه در حال ضلالت و انحراف دارند توبه مي‌كنند مقبول نيست نمونه‌اش در جريان جهنميهاست كه ?لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ? و نمونه ديگرش همين است كه در سوره? مباركه? توبه آيه 53 و 54 آمده كه به منافقين مي‌فرمايد ?قُلْ أَنْفِقُوا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا لَنْ يُتَقَبَّلَ مِنْكُمْ? نفقات را و طائفه انفاق را شرح مي‌دهد مي‌فرمايد كه حالا به منافقين شما بگوييد چه با ميل چه بي ميل حالا مي‌خواهند براي مؤسسه عام المنفعه پولي جمع بكنند گاهي منافق روي بي ميلي مي‌بيني كه ديگران دارند كمك مي‌كنند روي بي ميلي كمك مي‌كند اينجا از او مقبول نيست گاهي روي شوق و علاقه مي‌بيند كه مؤسسه مؤسسه خوبي است درمانگاه است مدرسه است راه است روي شوق خدمت مي‌كند مي‌فرمايد به منافقين بگوييد چه روي ميل چه بي ميلي طوعاً اؤ كرهاً خدمتي بكنيد از شما قبول نمي‌شود براي اينكه تو داري يا براي نان يا براي نام كار مي‌كني نه براي خدا عملي مقبول است كه هم حسن فعلي داشته باشد هم حسن فاعلي ?قُلْ أَنْفِقُوا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا لَنْ يُتَقَبَّلَ مِنْكُمْ? چرا؟ ?إِنَّكُمْ كُنْتُمْ قَوْمًا فاسِقينَ? نه اينكه قبلاً آدم بدي بوديد حالا توبه كرديد الآن توبه شما مقبول نيست خب خيلي از مشركين حجاز بودند كه واقعاً ايمان آوردند و جزء شهداي پاي ركاب پيغمبر شدند اينها مشرك بودند بعد توبه كردند و مسلمان شدند اسلامشان قبول شد به درجات عاليه رسيدند سابقه سوء اگر مستمر نباشد كه ضرري به پذيرش توبه ندارد فرمود سرّ اينكه ما توبه آنها را قبول نمي‌كنيم اين است كه ?وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلاّ أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لا يَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلاّ وَ هُمْ كُسالي وَ لا يُنْفِقُونَ إِلاّ وَ هُمْ كارِهُونَ? فرمود سرّش اين است كه اين منافقين درونشان كفر است نماز هم كه مي‌خوانند با كسالت مي‌خوانند نه يعني كسالت صوري خيلي هم ممكن است كه پيشاني اينها پينه ببندد اشك هم بريزند نظير خوارج فرمود اينها چون به خدا معتقد نيستند با كسالت نماز مي‌خوانند وقتي سخن از خدا و قيامت است كراهت دارند با اينكه با شوق و رغبت دارند براي درمانگاه كمك مي‌كنند اما دلشان را كه بشكافي مي‌بينند به خدا عقيده‌مند نيستند كراهت دارند به اين مسئله لذا فرمود طوعاً اؤ كرهاً كارتان مقبول نيست چرا چون درون كفر است نماز كه روي بي علاقگي مي‌آوريد و انفاق را هم روي بي ارادتي به خدا مي‌آييد انجام مي‌دهيد اين نشانه دنيا پس فتحصل اگر توبه محقق شد توبه‌اي كه تحت امر الهي است «‌اي موتٍ تحققت من‌ اي شخصٍ تحقق مقبول» است توبه‌اي كه با كفر و نفاق دروني آميخته باشد مقبول نيست «في ‌اي موت ان تحققت» حالت احتضار و هم چنين قيامت ديگر چون نشئه تكليف نيست سخن از پذيرش توبه نيست.
اعاذنا الله من شرور انفسنا و سيئات اعمالنا
«و الحمد لله رب العالمين»