موضوع: سوره آل عمران
عنوان: تفسير سوره مبارکه ال عمران جلسه197
مدت زمان: 41:52 اندازه نسخه كم حجم: 5.30 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 10.06 MB دانلود
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذي بِبَكَّةَ مُبارَكًا وَ هُدًى لِلْعالَمينَ ?96? فيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِنًا وَ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلاً وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِيُّ عَنِ الْعالَمينَ ?97?
درباره اين بيت كه مبارك هست و آيات بيني در آن حرم بيت هست و بلد امن هست شواهدي نقل شده يكي از آن آيات بينه كه مايه بركت اين بيت است اين است كه بعضي اهل تفسير نقل كردند اگر سالي باران در قسمت شمالي اين بيت ببارد يعني به طرف ركن شامي باران بيايد آن محدوده سرزمين شام و قسمت شمال و شمال غربي حرم آن سال پر بركت خواهد بود باران فراواني ميآيد و اگر در قسمت ضلع جنوبي كه ركن يماني است آن طرف باران بيايد طرف سرزمين يمن و آن محدوده جنوب بارندگي ميشود و اگر باران در همه اطراف كعبه ببارد همه بلاد خواه شمالي خواه جنوبي آن سال پر بركت خواهد بود اين را هم عدهاي نقل ميكردند و منظور از بكه و مكه يكي است و مراد همان بلد الحرام است قهراً ضمير فيه به آن بلد برميگردد نه خصوص بيت البته حرمتي كه براي آن بلد هست بركتي كه براي آن بلد هست به جريان كعبه است خود آن سرزمين ذاتاً اين چنين نيست كه مبارك و هدي باشد
پرسش: ...
پاسخ: بيت آيات بيّن و امثال ذلك در آن نيست اين همه آياتي كه ذكر شده است مبارك بودن و ...?وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِنًا? ناچاريم كه به آن بلد برگردانيم اگر بيت باشد ضمير ?وَ مَنْ دَخَلَهُ? هم به بيت برگردد.
پرسش: ...
پاسخ: آنجا خود آن بيت امن است اما اينها مقيد اين اطلاق ?وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِنًا? نيست رواياتي كه در بحث ديروز خوانده شد نشانه آن است كه هر كسي وارد بلد بشود در امان است و در روايات به همين ذيل ?وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِنًا? استدلال شده است به اينكه اگر كسي وارد سرزمين مكه بشود در امان است بنابراين طبق اين شواهدي كه در روايات هم مورد تأييد است ضمير ?دَخَلَهُ? به بلد برميگردد و گرچه اسم بلد در آيه نيامده ولي بكه آمده كه بكه همان مكه است و همان سرزمين است و برابر با دعاي ابراهيم خليل (سلام الله عليه) است كه دو بار دعا كرد ?رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَدًا آمِنًا? در بار ديگر دعا كرد ?رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا?
پرسش: ...
پاسخ: بكه همان مكه است همان منظور سرزمين مكه است ديگر ?فيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِنًا? بعضيها خواستند بگويند ?وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِنًا? ناظر به آن آيهاي است كه در سوره «فتح» ذات اقدس الهي به رسولش (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بشارت ميدهد آيه 27 سوره «فتح» كه ?لَقَدْ صَدَقَ اللّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللّهُ آمِنينَ مُحَلِّقينَ رُؤُسَكُمْ وَ مُقَصِّرينَ لا تَخافُونَ فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِكَ فَتْحًا قَريبًا? ولي اين ميتواند به عنوان يكي از مصاديق براي ?وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِنًا? باشد لكن هرگز منظور آيه كه يك امر مطلق است خصوص آنچه كه در آيه 27 سوره «فتح» آمده نيست البته ?لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ آمِنينَ? اين ?آمِنينَ? يك امر تكويني است يعني شما موفق ميشويد پيروز ميشويد در كمال امن وارد ميشويد آن ?وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِنًا? اعم از تكوين و تشريع است كه حكم تشريعياش هم در رواياتي كه ديروز قرائت شد بيان شد.
مطلب ديگر آن است كه اينكه فرمود: ?وَ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ? روي عظمتي كه براي كعبه هست در بخشهاي ديگر مشخص فرمود كه احترام اين سرزمين به كعبه است و اين بلد شده بلد امين و بلد الحرام اما تلويحاً فرمود احترام اين سرزمين هم به وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است وگرنه خود كعبه از آن جهت كه حجري است روي حجر آنچنان نيست كه داراي مقامي منيع باشد در سوره «بلد» فرمود: ?لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ ? وَ أَنْتَ حِلُّ بِهذَا الْبَلَدِ? يعني اگر ما به مكه قسم ميخوريم به احترام شما پيغمبر است كه در مكه هستي وگرنه او يك سرزميني بيش نيست ?لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ ? وَ أَنْتَ حِلُّ بِهذَا الْبَلَدِ? يعني اگر سوگندي هست به احترام شماست يا اگر لا زائده باشد يعني نه قسم به مكه چون مكه خيلي عزيز است و انسان نبايد سوگند ياد كند اين به پاس احترام شماست رواياتي كه درباره زيارت مدينه بعد از مكه آمده است آنجا چند تا روايت است كه از ائمه (عليهم السلام) رسيده است كه فرمود مردم مأمور شدند مكه مشرف بشوند و طواف بكنند «و من تمام الحج لقاء الامام» بعد بيايند در مدينه تجديد عهد كنند ارتباط ولايي برقرار كنند ولايت ما را بپذيرند ما را به عنوان رهبر قبول كنند و ياريشان را اعلام كنند و مانند آن وگرنه كعبه حجري است كه «لايضر و لا ينفع» اين حرف را اگر غير امام بگويد مقبول نيست كه انسان بگويد كعبه سنگي است و سودي ندارد ضرري ندارد كسي به خودش اجازه نميدهد كه درباره كعبه معظمه اين تعبير را داشته باشد ولي خب ولي الله است فوق كعبه است و بالاتر از هر مقامي كه تصور بشود مقام انسان كامل است لذا در اين روايات آمده كه مردم موظف شدند مكه مشرف بشوند دور كعبه طواف كنند و بعد بيايند به حضور ما عرض ولايت كنند وگرنه كعبه حجري است كه «لايضر و لاينفع»
پرسش: ...
پاسخ: بله ديگر آن هم به احترام انسانهاي سلف بود روايات فراواني هست كه آدم (سلام الله عليه) حج كرده است تا خاتم همه انبيا حرمت مينهادند در بحثهايي كه از آيه سوره? مباركه? «مريم» (عليها سلام) خوانده شد اين استفاده شده است كه اين نبيين از آدم و ذراري آدم تا نوح از نوح و ذرارياش تا ابراهيم از ابراهيم تا ذرارياش خاتم فرمود: ?أُولئِكَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ? كه ?إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّدًا وَ بُكِيًّا? معلوم ميشود اهل سجده بودند اهل نماز بودند و اهل عبادت بودند و قهراً يك قبلهاي هم بايد داشته باشند و اگر قبله غير از كعبه بود با ظهور ?إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ? سازگار نيست همه در برابر كعبه خضوع داشتند اما احترام كعبه به همان مقام شامخ انسان كامل است
پرسش: ...
پاسخ: كه چه؟
پرسش:...
پاسخ: نه سندش تام دلالتش هم تام اما ... بعد از استحباب است ديگر در قبالش روايات ديگري است كه قبلاً از مدينه زيارت كنند و بعد بروند به مكه چون احرام از مسجد الشجره اولي است و آنها كه مدينه بعداند اين توفيق را ندارند كه از مسجد الشجره احرام ببندند از ساير مواقيت احرام ميبندند اين فضيلت از دست آنها گرفته ميشود و اما آنها كه مدينه قبلاند اين فضيلت را دارند ولي رواياتي كه دارد اول مكه زيارت كنيد بعد بياييد مدينه از آن فضيلت محرومند اما جمله ?وَ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلاً? اين مسئله وجوب حج را با تاكيدهاي فراواني ذكر ميكند حج از آن جهت كه از اركان اسلام به شمار ميآيد« بني الاسلام علي الخمس» كه يكي از آن پنج تا مسئله حج است در او ترديدي نيست اما نحوه تعبيري كه درباره حج آمده است درباره كمتر عبادتي آمده اولاً با جمله خبريه ذكر شده است نه با جمله انشائيه
پرسش: ...
پاسخ: بله اما حالا ببينيم اين جهات فراواني كه در حج آمده در آنجا هست يا نه
پرسش: ...
پاسخ: بله... هست اما حالا ببينيم اين جهاد فراواني كه در حج آمده در انجا هست يا نه
پاسخ: بله خب حالا ببينيم نحوه تأكيد مستفاد از اين كريمه چيست يكي از آن جهات اين است كه به صورت جمله خبريه آمده است و جمله خبريه در دلالتش بر انشا اقواي از جمله انشائيه است گويا واقع شده است و دارند خبر ميدهند اين يك نكته دوم اينكه جمله خبريه گاهي به صورت فعليه است نظير اينكه در روايات دارند كه يعيد كه يعيد به معناي اعد هست ولي اگر يعني جمله خبريهاي است كه القيت بداع الانشاء ولي اگر اين جمله خبريه اسميه باشد اين آكد در آن معناي ثبوت است پس اگر مطلبي را با جمله خبريه بگويند قويتر است تا جمله انشائيه اين يك، و اگر آن خبريه اسميه باشد اقوي است تا فعليه اين دو كه فرمود: ?لِلّهِ عَلَى النّاسِ? نكته بعدي هم اين است كه اين خبر كه مقدم است و مبتدا مؤخر روي اهميت اين لله بودن است و در تعبيرات ديگر ملاحظه فرموديد اين چنين نيست كه تعبير لام شده باشد آن لام در ?وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ? آن لام يا لام اختصاص است يا لام ... نه لام تكليف اين چنين نيست كه« لله علي ارباب المكاسب ان يخمس ان يؤتي» الكذا و كذا آن لام ?لِلّهِ خُمُسَهُ? نظير لام ?لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى? است اما اين لام ?و لِلّهِ عَلَى النّاسِ? لام تكليف است يعني از طرف خدا بر رقبه مردم اين تكليف جعل شده است نظير آنچه كه در صيغه نذر گفته ميشود كه و لله علي ان افعل كذا و اين دو تعبير پشت سر هم گاهي ميگويند علي الناس مثل اينكه علي اليد ما اخذت حتي تؤدي اين فقط با يك تعبير تكليف تفهيم شده است گاهي ميگويند لله اينكه شما اين فعل را انجام بدهيد باز هم با يك تعبير انجام شده است گاهي هم لام است هم علي كنار هم بدون فاصله نظير همين آيه محل بحث ?لِلّهِ عَلَى النّاسِ? اين هم يك تأكيد ديگر.
مطلب بعدي آن است كه درباره ساير احكام تكليفيه نظير همان خمس يا امثال خمس به كساني كه متمكناند خطاب شده است ?وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ? اما اينجا از مكلفين دو بار نام برد يكي بالاجمال ثم التفصيل يكي بالعموم ثم التخصيص نفرمود «لله علي المستطيع حج البيت» مثل اينكه آنجا فرمود: ?أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ? اينجا فرمود: ?لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ? بعد آن ناسي كه مكلفاند آنها را به صورت ?مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلاً? تبيين كرده اين بدل بعض من الكل تفصيل بعض از اجمال اين به منزله تكرار است نكته بعد آن است كه بعضي از تكاليف است كه مخصوص مرد است بعضي از تكاليف است مخصوص زن است در مواردي كه مشتبه باشد تكليف خيلي روشن نيست و مانند آن اما اينجا سخن از ناس است اگر ناس بود چون عنوان رجال و نساء و امثال ذلك هيچ چيز اخذ نشده بنابراين اين به عموم باقي است الا ما خرج بالدليل ?وَ لِلّهِ عَلَى النّاسِ? هم تعبير ناس كردن و هم تكرار كه بدل ذكر كردن و تفصيل بعد از اجمال اينها نشانه اهميت مطلب است ?وَ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ? از اينكه به فعل نياورد به مصدر يا به تعبير ديگر اسم مصدر آورد معلوم ميشود كه اصل اين وصف را ذات اقدس الهي از انسان مسئلت ميكند ?حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ?
مطلب بعدي كه با يك تأكيد است اين است كه مقابل كسي كه حَج البيت دارد و حِج البيت دارد اين نيست كه و من ترك فرمود و من كفر پس ?وَ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلاً وَ مَنْ كَفَرَ? اين ?وَ مَنْ كَفَرَ? به منزله «من لم يحج» يعني كسي كه حج نكند تعبير از ترك حج به كفر نشانه آن است كه اين از تكاليف خيلي مهم است البته منظور كفر عملي است نه كفر اعتقادي نظير اين رد كردن حكم حاكم شرع يا حكم والي مسلمين كه «الراد عليه كالراد علينا و الراد علينا كالراد علي الله» كه اين رد و كفر عملي است نه كفر اعتقادي رد بر امام معصوم (سلام الله عليه) يا رد بر خدا از نظر اعتقاد كفر است ولي رد حكم حاكم شرع رد حكم ولي مسلمين به منزله رد حكم امام معصوم است كه اين كفر عملي است و نه كفر اعتقادي لذا اينكه فرمود: ?وَ مَنْ كَفَرَ? يعني و من ترك در روايات هم من كفر و من ترك بر من ترك الحج تطبيق شده است
پرسش:...
پاسخ: بله، كفر اعتقادي خب مايه خلود در نار است و انسان ديگر مسلمان نيست اما كفر عملي با اسلام سازگار است در مقام عقيده شخص مسلمان هست خدا و قيامت و وحي و رسالت را قبول دارد ولي در مقام عمل كفر ميورزد ?وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِيُّ عَنِ الْعالَمينَ? يعني اگر كسي حج را ترك كرد همان خدايي كه ما گفتيم لله علي الناس اين چنين نيست كه اين تكليف به سود خدا باشد بلكه از طرف ذات اقدس الهي تكليفي بر رقبه مردم جعل شده است ?فَإِنَّ اللّهَ غَنِيُّ? اين ?غَنِيُّ? يك اظهار بي اعتنايي است به شخص بعد فرمود اگر اين كار را نكردي او بي نياز است خودت آسيب ديدي آن هم نه تنها از تو و از كار تو بي نياز است از عالمين بي نياز است و تو حرف كسي را زير پا گذاشتي كه از عالمين بي نياز است اين هفت هشت جهت تاكيدي از اين كريمه استفاده كردند در دلالتش بر وجوب لذا در جريان حج رواياتي هم كه از كريمه استفاده ميشود نقل خواهد شد در روايات حج آمده است كه «من وجب عليه الحج» كسي كه حج بر او واجب شده است «فلم يحج» مكه نرفت «فاليمت يهودياً او نصرانيا» اين «فاليمت يهودياً او نصرانيا» نشانه آن است كه اين كفر عملي كم كم انسان را به كافران ملحق ميكند نه به مشركان بالأخره اين شخص موحد هست ولي در صف اهل كتاب قرار ميگيرد «من وجب عليه الحج فلم يحج فاليمت يهودياً او نصرانيا» يعني ميميرد حالا يا در صف يهوديها يا در صف نصرانيها ديگر به ميل او نيست لذا در روايات ديگر آمده است كه در قيامت اين شخص را در يكي از اين صفوف اهل كتاب جا ميدهند مسئله احترام كعبه طوري است كه در روايات ما آمده كه مادامي كه كعبه محفوظ است و به حال خود قائم است دين محفوظ است «لايضار الدين قائماً ما قامت الكعبه» اين روايات را مرحوم صاحب وسائل در كتاب وسائل كتاب الحج ابواب وجوب الحج و شرائطه باب چهار نقل كرده است كه نظر به كعبه فضيلت دارد و كعبه را تنها نگذاريد آن روايتي كه از امام صادق (سلام الله عليه) است اين است كه «لايزال الدين قائما ما قامت الكعبه» در همين باب روايت هشتماش اين است كه از امام صادق (سلام الله عليه) نقل شده است «ان ناس من هولاء القصاص يقولون اذا حج الرجل حجةً ثم التصدق و وصل كان خيراً له» به امام صادق عرض كردند كه بعضي ميگويند يك بار كسي كه مكه رفت كافي است بقيه را در صدقات و كارهاي خير صرف بكند فرمود: «كذب لو فعل هذا الناس» يعني «لو فعل الناس هذا لعطل هذا البيت ان الله عزوجل جعل هذا البيت قياماً للناس» تنها زيارت و عمل مستحبي نيست آنجا خلاصه جاي قيام براي مردم است يعني جاي ايستادگي است اين باب باز چند تا روايت در همين مضمون هست باب بعدي باب وجوب اجبار والي است حج يك جريان سياسي هم دارد يك سفر سياسي عبادي هم هست به تعبير آقايان لذا اگر كسي نخواست مكه برود يا مقدورش نبود كه مكه برود والي مسلمين بر او لازم است كه از بيت المال عدهاي را تجهيز كند و اين بِعثه و بَعثه از همين وادي است يك عدهاي را مبعوث كند كه مكه مشرف بشوند كه آنجا خالي نماند اين روايت باب پنج هست كه از امام صادق (سلام الله عليه) رسيده است كه «لو ... الناس الحج لوجب علي الامام ان يجبرهم علي الحج ان شاء و ان ابو فان هذا البيت انما وضع للحج» هم اجبار لازم است و هم اگر نداشتند بايد يك عدهاي را مبعوث كند و بروند روايت بعدي هم همين معنا را در بر دارد در روايت بعدي اين است كه «فان لم يكن لهم اموال انفق عليهم من بيت مال المسلمين» اگر مردم مستطيع نبودند بر والي مسلمانها لازم است از بيت المال هزينه سفر مكه اين گروه را فراهم كند قهراً وظيفه بعثه هم مشخص ميشود كه چيست چون همان مسئله قياماً للناس بايد محفوظ بماند خب اما اينكه فرمود: ?لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ? اين آقاياني كه آيات الاحكام مرقوم فرمودند چند تا مسئله فقهي را ذيل اين كريمه مطرح كردند يكي اينكه آيا اين واجب واجب فوري است يا فوري نيست يكي اينكه اين استطاعت معيارش چيست در اينكه واجب واجب فوري است از خود كريمه استفاده نخواهد شد براي اينكه امر نه دلالت بر ... دارد نه دلالت بر فور و آن مطلقات ?وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ? دليل نيست كه هر امري امتثالش واجب فوري است پس نه از خود آيه ميشود استفاده كرد نه از ادله خارج يعني ادله ?فَاسْتَبِقُوا? يا ?سارِعُوا? و امثال ذلك اگر دليل خاصي در زمينهاي وارد شده است البته آن دليل وجوب فوري است و اينكه ادعاي اجماع و امثال ذلك شده است اين حق است كه نوعاً قائلاند به اينكه وجوب حج وجوب فوري است اما ظاهراً اين اجماع هم محتمل المدرك هست چون همين رواياتي كه آمده است «من وجب عليه الحج فلم يحج» با فاء تفريع ذكر شده «فلم يحج ثم فاليمت يهوديا او نصرانيا» اين با فاء تفريع نشانه آن است كه وجوبش فوري است و چون يك چنين خطري در كار هست و مرگ هم مخفي است معلوم نيست چه وقت انسان ميميرد لذا هيچ كس حق تاخير ندارد يعني در عام استطاعه بايد برود آنهايي كه قائل بودند به اينكه وجوب حج فوري نيست احياناً به عمل خود رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) استدلال ميكردند مثل بعضي از علماي اهل سنت گفتند رسول خدا در سال هشتم مكه را فتح كرد آن سال خودش عمل حج انجام نداد و سال بعد هم انجام نداد خب چطور اين آيه كه فرمود: ?وَ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ? نازل شده و رسول خدا مكه نرفت معلوم ميشود تاخير جايز است خب جوابش همان طوري كه آقايان بيان كردند اين است كه قبل از فتح مكه كه اينها در حال مهادنه و قرارداد بودند كه اصلاً وارد سرزمين مكه نشوند بعد هم آمدند تا جريان حديبيه و اينها موافقت نكردند و حضرت برگشت مقدور نبود و اما بعد از فتح مكه كه حضرت امير را با يك عدهاي اعزام كرد و فرستاد و خودش هم در سال حجة الوداع مكه مشرف شدند و تشريف بردند و حج هم انجام دادند با اين دستورات اكيدي كه رسيد «من وجب عليه الحج فلم يحج فاليمت يهوديا او نصرانيا» به خوبي ميشود وجوب فوري را استفاده كرد درباره وجوب حج گذشته از همين آيهاي كه قرائت شد و محل بحث است بعضي از آيات را هم تطبيق كردند به مسئله حج
پرسش: ...
پاسخ: آن ديگر حج فقهي مصطلح نبود چون وجوب حج بعدها نازل شده است در باب ششم ابواب وجوب حج در مسئله ?نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى? آن تطبيق شده است كه معاوية ابن عمار ميگويد كه من سؤال كردم از امام ششم (سلام الله عليه) مردي است كه مال دارد و مكه نرفته حضرت فرمود: «فهو ممن قال الله تعالي ?و نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى? قال قلت سبحان الله اعمي» او در قيامت كور محشور ميشود «قال (عليه السلام) اعماه الله عن طريق الحق» از اين معلوم ميشود اختصاصي به مسئله ترك حج ندارد گرچه در خصوص اين مورد نص است ولي ساير موارد را هم كه حق را انسان عمداً ترك كند اين احتمال خطر هست كه اعمي محشور بشود روايت پنجم اين باب هم از امام صادق رسيده است كه ?وَ مَنْ كانَ في هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِي اْلآخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبيلاً ? فرمود: «ذلك الذي يسوف نفس الحج» يسوف تسويف يعني سوف سوف ميكنند در بعضي روايات دارد كه يكي از چيزهايي كه انسان را به جهنم ميبرد همان تسويف است تسويف يعني سوف سوف كردن سوف استغفر سوف اتوب سوف افعل سوق اقضي سوف كذا سوف كذا يعني همين كه ما در تعبيرات فارسي ميگوييم خب بعداً ميكنيم بعداً ميكنيم چه عجله اين تسويف كم كم انسان را به جهنم ميكشاند چون معلوم نيست انسان تا چه وقت زنده است «ذلك الذي يسوف نفسه الحج يعني حجة الاسلام حتي يأتيه الموت» در روايت هشتم اين باب هم اين است كه سؤال شده است از ?نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى? حضرت هم تطبيق فرمود اين را بر كسي كه حج را ترك كرده و دوباره سؤال كرد كه سبحان الله اعمي؟ خدا او را كور محشور ميكند فرمود: «اعماه عن طريق الحق» مشابه اين هم هست كه ديگر نيازي به خواندن نيست عمده آن است كه اين استطاعتي كه آمده در روايت ?وَ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلاً? اين نظير خمس و زكات و امثال ذلك نيست كه مالك بودن شرط باشد مستطيع بودن شرط است استطاعت گاهي به اين است كه خود انسان مالك هست و آنچه را كه لازمه رفتن و آمدن است يك وقت است كه مالك نيست ولي توان آن را دارد و مستطيع است حالا يا مهمان كسي است يا ميتواند كاري انجام بدهد براي قافله نظير اين خدمه و مانند آن يا ماموريتي را براي اين كاروانها به عهده بگيرد كه هم كارش را انجام بدهد هم زيارت بكند و هم مناسكش را اينها هم مستطيعاند در صورتي كه به حيثيتشان صدمهاي وارد نشود مسئله خمس و زكات و امثال ذلك مالك بودن آن نصاب شرط است ولي مسئله وجوب حج مالك بودن آن زاد و راحله و نفقه شرط نيست بلكه مستطيع بودن شرط است گاهي انسان مهمان كسي است گاهي بذل ميكنند استطاعت بذلي دارند و مانند آن اگر كسي را مهمان كردند و مالي به او بذل كردند كه او مكه مشرف بشود يا به او گفتند كه هزينه شما را ما پرداخت ميكنيم و در پذيرش اين بذل سلب حيثيتي و هتك حرمتي نيست و ننگ نيست اين شخص ميشود مستطيع و مكه رفتن بر او واجب است چون مستطيع است عمده آن است كه معيار اين استطاعت چيست ظاهر آيه اين است كه ?وَ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ? خصوص زاد و راحله نيست چه اينكه بعضي از اهل سنت پنداشتند براي اينكه استطاعت بدني هم شامل است و خصوص استطاعت بدني نيست براي اينكه زاد و راحله هم شرط است لذا نه بر كسي كه زاد و راحله دارد ولي استطاعت بدني ندارد واجب نيست مگر اينكه بر او مستقر شده باشد آن وقت بتواند در زمان حيات خود نائب بگيرد يا نه استطاعت بدني دارد ولي تسكئاً فشار و رنج را تحمل بكند عقلاً مستطيع است ولي شرعاً مستطيع نيست باز هم بر او واجب نيست اينها روشن است اما عمده اين است كه از آيه بيش از استطاعت الي البيت استفاده نميشود اما استطاعت عن البيت هم لازم است يا نه به تعبير فقهي رجوع الي كفاية هم لازم است يا نه اين محل بحث است ظاهر آيه دارد كه ?وَ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ? اما ?مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلاً? كسي كه تا مكه ميتواند برود اما حالا هزينه برگشت را هم داشته باشد يا نه اين ممكن است كه در وجوب حج استطاعت الي البيت شرعاً استطاعت شرعي نه عقلي لازم باشد ولي در رجوع عن البيت استطاعت عقلي كافي باشد يعني اگر كسي به زحمت هم ميتواند برگردد ولي به راحتي ميرود ولي به زحمت برميگردد اين آيه شايد بگيرد لكن اطلاقات ديگري كه ?ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ? يا ?يُريدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُريدُ بِكُمُ الْعُسْرَ? و ادله ديگر كسي كه به راحتي ميرود و به زحمت برميگردد يعني استطاعت عقلي دارد در برگشت نه استطاعت شرعي گفتند واجب نيست لذا گفتند رجوع الي الكفايه لازم است يعني طوري بايد باشد كه با آساني برود و به آساني بيايد برگردد و همان شغل قبلياش را داشته باشد اين را از اطلاقات ديگر مدد گرفتند و بعضي از روايات هم اين را تأييد ميكند گرچه سند بعضي از اين روايات آنچنان قابل اعتماد نيست
پرسش: ...
پاسخ: نه آن درباره خمس اين حرف را زدند كسي كه روحاني كاروان است كه كاملا مستطيع است ديگر روايات هشت از ابواب وجوب حج و شرايط حج اين مسئله را تثبيت ميكنند منتها بعضي از اين روايات كه دلالتشان تام است از نظر سند مشكلي دارند روايت اولش اين است كه از امام باقر (سلام الله عليه) سؤال شده است كه ?وَ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلاً? فرمود: «يكون له ما يحج به» اينها مشخص نميكند كه رجوع الي الكفايه لازم است ولي روايت چهار مشخص ميكند كه صحيح البدن باشد راهش امن باشد زاد و راحله داشته باشد اگر همه اين چيزها را داشت اين مشمول آيه است و ميشود مستطيع روايت پنج هم سخن از زاد و راحله و امثال ذلك را مطرح ميكند ولي روايات باب نه است كه اين مسئله را بازتر ذكر ميكند آن روايت باب نه از روايت اولش همين است كه «محمد ابن يعقوب عن عدة من اصحابنا عن احمد ابن محمد عن ابن محبوب عن خالد ابن جرير» تا ابن محبوب وضعش روشن است و تام اين خالد ابن جرير است كه وضعش مشكل است «عن ابي الربيع شامي قال سئل ابو عبدالله (عليه السلام) ان قول الله عزوجل ?وَ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلاً? ابي الربيع شامي ميگويد از امام ششم سؤال كردند اين آيه يعني چه حضرت فرمود: «ما يقول الناس» مردم در تفسير اين آيه چه ميگويند يعني فقهاي اهل سنت چه ميگويند «قال فقلت له الزاد والراحله» فتواي آنها اين است كه همين كه زاد و راحله باشد شخص ميشود مستطيع «قال فقال ابو عبدالله (عليه السلام) قد سئل ابو جعفر (عليه السلام) عن هذا فقال هلك الناس» امام ششم (سلام الله عليه) از ابي الربيع سؤال كرد كه نظر مردم چيست در اين آيه عرض كرد كه مردم يعني آنچه كه از فقهاي اهل سنت رسيده است اين است كه ميگويند همين كه زاد و راحله باشد براي وجوب حج كافي است امام ششم فرمود همين مطلب را از امام باقر (عليه السلام) سؤال كردند امام باقر فرمود اگر صرف زاد و راحله كافي باشد پس خيليها هلاكاند «هلك الناس اذا و لان كان من كان له زاد و راحله» اگر كسي زاد و راحله داشته باشد و بتواند فقط عيال خودش را تأمين بكند و برود مكه برگردد بعد تكدي كند اين شخص اگر مستطيع باشد و حج واجب باشد پس خيليها خلاف شرع ميكنند و معصيت ميكنند اگر همين مقدار داشته باشد بعد برگردد «ينطلق اليهم و يصلبهم اياه» فقط خرج زن و بچهاش را بگيرد برود مكه برگردد اين بعد هم كه آمد بايد تكدي كند كه «لقد هلكوا اذا فقيل له» به امام باقر عرض كردند كه «فما السبيل» اينكه در قرآن دارد ?مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلاً? سبيل چيست «قال (عليه السلام) السعة في المال اذا كان يحج ببعض» يعني وضعش طوري باشد كه هزينه سفر را داشته باشد يك، «و يبقي بعضاً لقوت عياله» اين دو، «اليس قد فرض الله الزكاة فلم يجعلها الا علي من يملك مأته درهم» خدا زكات را هم واجب كرده اما نه به مقداري كه انسان اگر زكات بدهد خودش محتاج بشود اين روايت به چند طريق نقل شده آنچه كه مرحوم مفيد از مغنعه از ابي الربيع نقل كرده يك زائدي هم دارد و آن زائد اين است كه ميزان استطاعت اين است كه كسي بتواند هزينه سفر را فراهم بكند يك، هزينه اهل و عيالش را تأمين بكند دو، «و يستغني به عن الناس» اما اگر برگردد «فيسئل الناس بكفه» تكدي كند اين ديگر مستطيع نيست اگر يك چنين كسي مستطيع باشد «لقد هلك اذاً» پس معلوم ميشود رجوع الي الكفايه لازم است البته فقها فتوا نوعشان اين است كه رجوع الي الكفايه لازم است اما استفادهاش از اين روايت دشوار است چون سند اين روايت تام نيست روايات بعدي هم مسئله اينكه هزينه رفتن داشته باشد هزينه عيال را هم داشته باشد بعد برگشت هم وقتي آمده بتواند زندگي را تأمين بكند «و ان يكون للانسان ما يخلفه علي عياله و ما يرجع اليه بعد حجه» روايتي را مرحوم شيخ حر عاملي از مجمع نقل ميكند ميگويد كه طبرسي امين الاسلام در ذيل ?وَ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلاً? اين چنين فرمود: «قال المروي عن ائمتنا (عليهم السلام) انه زاد والراحله و نفقة من تلزمه نفقته والرجوع الي كفاية» اينكه جناب امين الاسلام ميگويد «المروي عن ائمتنا» اين را ظاهراً از همان روايت مفيد و امثال مفيد استفاده كرده و اين روايات به زعم ايشان تام بود كه ميگويد «المروي عن ائمتنا» اين غير از روي است و امثال ذلك اين از آن مرسلههايي است كه خيلي مورد اعتماد خواهد بود «المروي عن ائمتنا انه الزاد والراحله و نفقة من تلزمه نفقته والرجوع الي كفاية» حالا مالي به اندازه كافي داشته باشد «اما من مالٍ او ضياع او حرفة» يا اينكه پيشه و شغلي داشته باشد كه وقتي برگشت تأمين بشود «مع الصحة في النص و تخلية الصرب من الموانع بامكان المسير» لذا شايد روايت ديگري به دست مرحوم امين الاسلام رسيده باشد يا از همين روايتي كه مرحوم مفيد نقل كرده است استفاده كرده باشد بنابراين رجوع الي الكفايه معتبر هست اين چنين نيست كه صرف هزينه سفر داشته باشد كافي است عمده اين است كه
پرسش:...
پاسخ: در ظرف امتثال نه اينكه اگر قبلاً مستطيع بود الآن تسكئاً هم كه شد به قدرت عقلي شد بر او واجب است اين يك، و اگر ميداند در ظرف امتثال مستطيع است ولو الآن مستطيع نيست يا رجائاً اين كار را ميكند نميداند ولي رجائاً اين كار را ميكند حجاش حجة الاسلام است ولي اگر رفته قرض كرده رفته مكه آمده نه در آن ظرف مستطيع بود نه آن اميدي كه داشت حاصل شد اين حجة الاسلام او نيست اين حج مستحب است بعداً كه مستطيع شد بايد انجام بدهد واجب است بر او كه انجام بدهد.
مطلب ديگر اين است كه رجوع الي الكفايه در متن حج اخذ نشده يك وقت است كه كسي ميخواهد برود همانجا مجاور بشود بماند اين ديگر رجوع الي الكفايه لازم نيست اينكه گفته شد ?مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلاً? براي اينكه آنچه كه مقوم زيارت بيت است همان تا مكه رفتن است حالا اگر كسي نخواست برگردد همين كه هزينه رفتن را داشته باشد كافي است لازم نيست كه هزينه عن البيت هم داشته باشد هزينه الي البيت را داشته باشد كافي است ولي چون غالباً ميروند مكه و برميگردند اين را فقها عنوان كردند.
«و الحمد لله رب العالمين»
|