موضوع: سوره نسا

عنوان: تفسير سوره مبارکه نساء جلسه 8


رديف
نوع عنوان
عنوان
1

ظهور آيه در بازگشت نسل بشر به آدم و حوا(عليهما‌السلام)
2

صاحب المنار(ره) بيان ابا و امهات متعدد انسان
3

شواهد صاحب المنار بر تعدد نسل بشر
4

اختلاف نژادها شاهدي بر مسئله
5

ميسر نبودن سفر از غرب به شرق عالم
6

تبين ضعف استدلال صاحب المنار در اختلاف نژادها
7

عدم دليل قطعي در خصوص وضع جغرافيايي جهان
8

بياني درمقام علمي معنوي علامه طباطبايي(ره)
9

قضيه شخصيه بودن موضوع آدم در بيان قرآن کريم
10

وحدت نوع و وحدت نسل در آيه مورد بحث
11

استدلال به آيه بر اثبات اخوت ميان نسل بشر
12


13


14


15





اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيراً وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبَاً ?1?
ظهور آيه در بازگشت نسل بشر به آدم و حوا(عليهما‌السلام)
ظاهر اين كريمه آن است كه نسلِ موجودِ بشر در روي زمين, فعلاً به اين دو نفر منتهي مي‌شود كه يكي آدم(سلام الله عليه) است كه قرآن, اسمش را برد و ديگري حوّا(عليها السلام) است كه در روايات آمده. در نتيجه همه افراد نوع, به يك پدر, به يك مادر منتهي مي‌شوند و يك نسل‌اند.
صاحب المنار(ره) بيان ابا و امهات متعدد انسان
در مقابل اين، سخني هست كه در تفسير المنار و در نوشته‌هاي صاحب‌نظران ديگر هم ارائه مي‌شود و آن اين است كه انسانها به يك پدر و مادر ختم نمي‌شوند, اينها نسلهاي گوناگوني‌اند كه از آبا و امّهات متعدّدي نشأت گرفته‌اند.[1] آنها اگر بتوانند اين مطلب را اثبات كنند, ديگر آن مشكل فقهي براي اينها مطرح نيست كه كيفيت پيدايش نسل بعد چگونه است؟ آيا برادر و خواهر با هم ازدواج كردند يا نه؟ آيا حرام بود يا نه؟ و مانند آن, اين سؤال براي آنها اصلاً مطرح نيست, زيرا به زعم آنها مردان زياد و زنان زيادي را خدا آفريد, اين مردها با آن زنهاي زياد ازدواج كردند و نسل, تكثير شد كه يكي از آن مردها و زنها, آدم و حوّا(عليهما السلام)اند.
شواهد صاحب المنار بر تعدد نسل بشر
آنها شاهدي كه اقامه مي‌كنند يك سلسله مسائل تجربي است, مي‌گويند ما چندتا شاهد داريم بر تعدّد آبا.
اختلاف نژادهاشاهدي بر مسئله
يكي اختلاف نژاد است, بعضيها سفيدپوست‌اند، بعضي زردپوست‌اند، بعضي سياه‌پوست‌اند، بعضي سرخ‌پوست‌اند. اين رنگين‌ بودن پوستهاي گوناگون نشانه آن است كه اينها نسلهاي متنوّع‌اند نه يك نژاد, نه يك نسل و چون اختلاف زياد است نه كم معلوم مي‌شود اينها يك نسل نيستند يك نوع هستند; اما يك نسل نيستند, اين شاهد اول.
ميسر نبودن سفر از غرب به شرق عالم
شاهد دوم آن است كه الآن سفرهاي شرق به غرب و بالعكس ميسّر است; اما قبلاً كه سفرهايي از مشرق زمين به مغرب زمين و بالعكس ميسّر نبود و آمريكا مدّتهايي است كه كشف شده, از ديرزمان كشف نشده بود افرادي كه در آن طرف اقيانوس كبير زندگي مي‌كنند, مثل آمريكاييها آنها با مردمي كه در اين طرف اقيانوس كبير زندگي مي‌كنند, نمي‌توانند اهل يك نسل باشند براي اينكه اگر اينها برادر و خواهر هم بودند از يك پدر و مادر متكوّن شده باشند, در يك سرزمين زندگي مي‌كردند با چه وسيله از اين اقيانوس كبير گذشتند؟ امروز كه با وسايل هوايي, سفر ميسّر است انتقال از غرب به شرق سهل است ولي قبلاً كه اين وسايل هوايي نبود, هيچ ممكن نبود كسي از آن طرف درياي كبير يا اقيانوس كبير به اين طرف بيايد يا بالعكس, معلوم مي‌شود آنها براي هميشه در آن منطقه زندگي مي‌كردند و ديگراني كه در شرق اقيانوس كبير به سر مي‌برند, از همان اول در اين قسمت زندگي مي‌كردند.
حدّاقل آن است كه دو نسل‌اند. آن شاهد اوّلي مي‌گويد حدّاقل اين است كه ما چهار نسل داريم سفيدپوست، سياه‌پوست، سرخ‌پوست، زردپوست و مانند آن, اينها اختلافات اساسي رنگ پوست است; حدّاقل به چهار نژاد و نسل ختم مي‌شود و اين شاهد دوم مي‌گويد حدّاقل آن است كه اينها دو نسل‌اند, كساني كه در آن بخش اقيانوس كبير زندگي مي‌كنند, ممكن است كه چند پدر و چند مادر داشته باشند ولي حدّاقل, يك پدر و مادر دارند و كساني كه در شرق اقيانوس كبير به سر مي‌برند, اينها هم ممكن است كه از چند پدر و مادر متكوّن شده باشند ولي حدّاقلش اين است كه اينها يك نسل جدايي‌اند, اين‌هم دو شاهد. بنابراين نمي‌شود گفت همه مردم روي زمين به يك پدر و مادر ختم مي‌شوند.
تبين ضعف استدلال صاحب المنار در اختلاف نژادها
جواب اين شبهه همان طوري كه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) ارائه كردند اين است كه هيچ كدام از اينها در حدّ برهان نيست، [بلكه] در حدّ تخمين و مظنّه است ما چه دليلي داريم كه اينها اول يك رنگ نبودند و در اثر اختلاف در منطقه‌هاي زيست, رنگين‌پوست نشدند? كسي رفته براي تحصيل معيشت در منطقه? استوايي, سوزان آنجا كم‌كم پوستش عوض شد، رنگش عوض شد، نسل او يك مقدار تيره شد، نسل بعد تيره‌تر، نسل بعد تيره‌تر تا شده اسود, بعد از دويست سال، سيصد سال، چهارصد سال، دو هزار سال يا كمتر و بيشتر. كساني هم كه در منطقه‌هاي شمالي به‌سر مي‌بردند اين‌چنين است، كساني هم كه در خاوردور به‌سر مي‌بردند آن‌هم اين‌‌چنين است. ما چه برهان قطعي داريم كه اختلاف سرزمين، اختلاف هوا، اختلاف فضا, تأثيري در رنگين‌كردن پوست ندارد، اين يك مطلب.
عده‌اي هم به تعبير ايشان به اين فكر افتادند كه با يك سلسله وسايل درماني و دارويي رنگها را عوض كنند, معلوم مي‌شود كه اين با يك سلسله عوامل و علل طبيعي تغييرپذير است اين ذاتي نيست, اين‌هم دو جواب.
عدم دليل قطعي در خصوص وضع جغرافيايي جهان
اما درباره شاهد دوم ما كدام دليل قطعي را ديديم كه اين اقيانوس كبير از همان اوّلي كه زمين خلق شده است اينجا اقيانوس بود, بعد هم كبير بود به كدام دليل؟ [آيا] علم ثابت كرد, وحي ثابت كرد كه اينجا از همان اوّلي كه زمين خلق شد اينجا دريا بود و اقيانوس كبير بود شايد اصلاً اينجا خشكي بود، سرزمين بود، باغ و بوستان بود كم‌كم در اثر آمدند سيلها و طوفانها و بارش بارانهاي سنگين و برفهاي ممتد, كم‌كم شده رود و درياچه و دريا و اقيانوس.[2]
اصل مجموعه, آب بود زمين از مجموعه آب, به‌در‌ آمده حالا از كجا مي‌توان ثابت كرد كه از همان اوّلي كه زمين ظهور كرده ـ به تعبير ديني دحوالأرض شده ـ از همان اول, اين قسمتش اقيانوس بود اين را كه نمي‌شود ثابت كرد. اگر احتمال داديم كه اين اقيانوس, در طيّ چند قرن پيدا شده الآ‌ن چهل قرن است، پنجاه قرن است، شصت قرن است پيدا شده, اين جلوي آن وحدت نسل را نمي‌گيرد. يا راهي بوده، جزايري بوده، تردّدي بوده, بعد اين جزاير به‌هم آمده. اگر يك سلسله جزايري در اقيانوسها بوده كه مسير خشكي دو طرف را تأمين مي‌كرد بعد در اثر طغيان آب اين جزاير زير آب رفته [و] مجموعاً شده يك اقيانوس و غربيها از شرقيها و بالعكس از يكديگر جدا شدند بعد مجبور شدند صعنت كشتي و امثال‌ذلك را راه‌اندازي كنند, اين دليل نيست بر اينكه آن طرفيها يك نژاد ديگري‌اند از يك پدر و مادر ديگري‌اند و اين طرفيها از پدر و مادر ديگري‌اند.
پرسش: ...
پاسخ: بسيار خب، ماييم و ظاهر ادله? نقلي، ظاهر ادله? نقلي اين است كه همه بشرهاي روي زمين يك پدر و مادر دارند. اگر كسي بخواهد در اين ظاهر, دخل و تصرّف بكند يا برهان عقلي بايد ارائه بدهد يا برهان نقلي, هيچ‌كدام ارائه نشده.
آن‌كه المنار و ديگران دارند, اين است كه بشرِ موجود, داراي پدران و مادران فراواني‌اند و به همين شواهد علمي, اين را مي‌گويند انسان مرعوب مي‌شود در برابر فرضيه‌هاي علمي. اگر كسي يك پايگاه تفسيري نداشته باشد بيش از پيشرفت علم, پيش‌تر و جلوتر مي‌رود. خود علم, حرفي ندارد خود علم, اختلاف نژاد را دو گونه مي‌تواند توجيه كند: يكي اختلاف نسل; يكي تأثير درازمدت اقليم جغرافيايي. مسئله فاصله شرق و غرب را علم دو گونه مي‌تواند توجيه كند يكي تفاوت نسل كه مردم آن سَمت مغرب كه در آن كرانه? اقيانوس كبير زندگي مي‌كردند يك نسل جدايي براي هميشه آنجا زندگي مي‌كردند; مردمي كه در شرق زندگي مي‌كردند براي هميشه آ‌نجا زندگي مي‌كردند اينها دوتا نسل‌اند اين يك گونه. يا اينكه نه، قبلاً دريا نبود يا اگر بود جزاير فراواني داشت و راه بود بعداً راه بسته شد در اثر طغيان و طوفان و باران و امثال‌ذلك.
خودِ علم در اين زمينه حرفي ندارد; اما اگر كسي روشن‌فكر اين‌‌چنيني باشد زود مرعوب مي‌شود اين كارها در المنار كم نيست, آن روزي كه حوزه علمي از تفسير خالي بود و همه شيفته? تفسير بودند چون تفسير علمي نيست كه كسي او را نخواهد, همه شيفته‌اند و طلب دارند, حوزه‌ها خالي بود اين المنار آمد اين خلأ را با همه آن مشكلاتي كه داشت به خيال خود پُر كرد; طرز تفكّر وهابيّت را به همراه خود آورد، آب بستن زير خيلي از معجزات را به همراه آورد، توجيه كردن آيات, به روش روشن‌فكري را به همراه آورد، معجزات را بر مسائل مادي حمل كردن به همراه خود آورد. كسي، عالمي، معمّمي يا دانشجويي علاقه‌مند به تفسير بود, از همه‌جا بي‌اطلاع بود قلبش هم خالي بود اين كتاب را مطالعه كرد و پذيرفت. يك علامه طباطبايي را ذات اقدس الهي مبعوث كرد تا اين آيات را به اصلش و روايات را به اصلش [برگرداند] و جمع‌‌بندي كند به عنوان «الحديث يفسّر بعضه بعضا» «القرآ‌ن يفسّر بعضه بعضا»[3] مرعوب پيشرفت علم نشود و روشن‌فكرانه قرآن را تفسير نكند.
بياني درمقام علمي معنوي علامه طباطبايي(ره)
اين علامه طباطبايي از كساني است كه خيلي جلوتر از خود حرف مي‌زند; خيلي از حرفهاي او را آدم مي‌بينيد الان نو و تازه است همه چيزها را انسان از استاد ياد نمي‌گيرد, از درس و بحث ياد نمي‌گيرد چون ايشان چقدر درس خواندند هم مشخص است به تعبير بعضي از مشايخ ما(أيّده الله) ايشان الآن هم مي‌فرمايند من اساتيد آقاي طباطبايي را مي‌شناختم ديگر, هرگز به ملاّيي او نبودند. اينها ?ذلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ?[4] شما از شيخ طوسي تا علامه طباطبايي وقتي مي‌بينيد، مي‌بينيد فاصله خيلي است. اين كسي است كه در خدمت قرآن و عترت است در عين حال كه به علوم بها مي‌دهد; اما مرعوب پيشرفتهاي علمي نمي‌شود ظواهر كتاب و سنّت مأخوذ است مگر دليل قعطي اقامه بشود اين است كه در حديث, وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود كه «كلّكم مِن آدم و آدم مِن تُراب» اين «كلّكم مِن آدم» به شرقيها مي‌گويد يا به غربيها يا به هر دو? آنها كه در مغرب‌زمين‌اند و آن طرف اقيانوس كبيرند و اسلام آوردند جزء مهاجرين نيستند اسلام آوردند آيا اين «كلّكم من آدم و آدم من تراب» و همه دستورات اسلامي شاملش مي‌شود يا نه?? «كلّكم من آدم و آدم من تراب» يعني يك نسل مخصوص? يعني يك نژاد خاص مثلاً سفيدپوستها يا سياه‌پوستها اينها از آدم‌اند زردپوستها يا سرخ‌پوستها اينها از آدم‌اند يا «كلّكم من آدم و آدم من تراب» اين ظاهر روشني است. اگر كسي بخواهد دست از اين ظاهر بردارد بايد يك برهان قعطي حالا يا علمي يا فلسفي يا عقلي يا تجربي داشته باشد, نه اين است نه آن.
قضيه شخصيه بودن موضوع آدم در بيان قرآن کريم
و از طرفي هم در لسان حديث كه از ذات مقدس رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رسيده است, فرمود: «بُعثتُ الي الأحمر و الأسواد و الأبيض»;[5] من پيامبر همه‌ هستم بعد هم به همين مردمي كه براي آنها مبعوث شد, فرمود: ?يَا بَنِي آدَمَ لاَ يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ? در قرآن, عنوان ?يَا بَنِي آدَمَ? كم نيست در روايات, عنوان «يا ابن آدم» زياد است اين مي‌خواهد همه را به يك اصل برگرداند آيه? قرآ‌ن كه جريان آدم را تشريح مي‌كند يك آدم شخصي است يا آدم نوعي؟ جريان سجده? ملائكه براي آدم شخصي است يا آدم نوعي؟ وسوسه ابليس براي آدم شخصي است يا آدم نوعي «يأبن آدم» [يا] ?يَا بَنِي آدَمَ لاَ يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِنَ الْجَنَّةِ?[6] اين يك آدم شخصي است يك «قضية شخصية» در سوره? «اسراء» كه دارد شيطان وقتي ديد مرقوم شد و دماغش خاك‌مال شد و رجيم شد و مرجوم شد, گفت ?لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ?،[7] خب يعني من سوار تمام ذراري او مي‌شوم يك سوارِ اسب، اسب را احتناك مي‌كند يعني دَهَنه مي‌زند، افسار دارد حَنكش را مي‌گيرد كار سواركار احتناك مركوب است اين فَرسي كه راكب او را احتناك كرده حَنكش را گرفته افسار به دهنش زده و گردنش در اختيار اوست هر جا مي‌خواهد ببرد مي‌برد خب, اينكه در سوره? «اسراء» از شيطان نقل كرد كه ?لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ? اين ذريّه به آدم برمي‌گردد آدم شخصي يا آدم نوعي، ?فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي?[8] آدم شخصي است يا آدم نوعي, ما چندتا آدم داريم? طبق گفته جناب المنار ما چندين آدم داريم.
در حالي كه ظاهر اين همه آيات اين است كه شخص معيّني است به آدم(سلام الله عليه) كه شيطان با او طرف است, مي‌گويد او را از خاك خلق كردي, من را از آتش خلق كردي, من ذريّه او را اغوا مي‌كنم و مانند آن و ذات اقدس الهي فرمود: ?أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لاَّ تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ?[9] اينها همه‌اش نشان مي‌دهد كه افراد نه تنها واقعيّت اينها يكي است، پدر و مادر اينها هم يكي است آن‌گاه اين آيات چون ظاهرش وحدت نسل است آيه? سوره? مباركه? «نساء» كه محلّ بحث است دو مطلب را دارد يكي وحدت نوع، يكي وحدت نسل اگر دليل عقلي يا تجربي تامّي اقامه نشد اين ظواهر, حجت است.
وحدت نوع و وحدت نسل در آيه مورد بحث
اين آيه? محلّ بحث سوره? «نساء» دو مطلب را دارد: يكي وحدت نوع كه حقيقت همه انسانها يكي است ?يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ? يعني «من أصل واحدٍ», «من حقيقة واحدة» اين وحدت نوعي. ?وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيراً وَنِسَاءً? اين‌هم وحدت نسل يعني همه شما حقيقتهايتان يكي است همه‌تان انسان هستيد و پدر و مادر شما هم يكي است, همه برادريد, اين دو مطلب را اين سوره دارد.
مسئله اُولي? اين است كه همه افراد يك حقيقت دارند اگر همه افراد يك حقيقت دارند, هيچ فخري بعضها بر بعض ندارند كه, اين براي عقد سلبي قضيه خوب است.
استدلال به آيه بر اثبات اخوت ميان نسل بشر
مسئله دوم اين است كه گذشته از اينكه همه اينها يك حقيقت‌اند برادر و خواهر هم هستند, اين براي عقد اثباتي قضيه خوب است و آن اين است كه تعاطف داشته باشيد، تعاون داشته باشيد، گذشت داشته باشيد، رأفت و مهرباني داشته باشيد, اين براي عقد اثباتي قضيه است. آن مسئله اُولي? براي عقد سلبي قضيه است كه هيچ كسي بر ديگري فخر نكند, چون همه يك حقيقت‌اند, كسي شيطنت نكند. شيطان, حقّ شيطنت نداشت ولي بهانه‌اي داشت, گفت ?خَلَقْتَنِي مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ?[10] اما ديگران اين بهانه هم ندارند چون همه يك حقيقت‌اند، چون وحدت نوعي است يعني همه يك نوع‌اند پس كسي حقّ فخر بر ديگري ندارد.
مطلب دوم اين است كه چون نسل، نسل واحد است نه تنها حقّ تفاخر ندارند بلكه موظف‌اند با يكديگر متعاوناً زندگي كنند حالا اگر دليلي آمد كه گفت «يابن آدم» به همين ظهورش مأخوذ است ?لاَ يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم? ظهورش مأخوذ است «كلّكم من آدم و آدم مِن تراب» ظهورش مأخوذ است ?أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لاَّ تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ?[11] ظهورش مأخوذ است. اين مسئله ?يَا بَنِي آدَمَ? كه در قرآن كم نيست و «يا ابن آدم» كه در روايات فراوان است, نشان [از] وحدت نسل است يا ?إِنَّ مَثَلَ عِيسَي عِندَ اللّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ? آدم يعني يك واحد شخصي ديگر, يك اسم براي نوع كه نيست كه, آدم بود و حوّا، آدم كه مثل انسان نيست, آدم مثل بشر نيست كه آدم يعني انسانِ اوّلي، آدم يعني بشر اوّلي, اين‌‌چنين نيست. پس بنابراين ظواهر اين آيات, محفوظ است و خود اين آيات, بر ظواهرش حمل مي‌شوند, مگر برهان عقلي يا دليل معتبري بر خلافش اقامه بشود.
«و الحمد لله رب العالمين»


[1] . ر.ك: تفسير المنار, ج4, ص263 و 264.
[2] . ر.ك: الميزان, ج4, ص 141 و 142.
[3] . بحارالأنوار, ج29, ص352.
[4] . سوره? مائده, آيه? 54.
[5] . المناقب (ابن شهر آشوب), ج1, ص229.
[6] . سوره? اعراف, آيه? 27.
[7] . سوره? اسراء, آيه? 62.
[8] . سوره? حجر, آيه? 29; سوره? ص, آيه? 72.
[9] . سوره? يس, آيه? 60.
[10] . سوره? اعراف, آيه? 12.
[11] . سوره? يس, آيه? 60.