موضوع: سوره نسا

عنوان: تفسير سوره مبارکه نساء جلسه 98


تام و خارج از مسير بودن بيان شيخ طوسي (ره)
اختصاص داشتن تکفير، تبديل و مغفرت سيئات به ذات اقدس الهي
بررسي ملاكهاي شناخت معاصي صغيره و كبيره
ملاك نبودن وجود حدّ يا وعده آتش براي تشخيص معاصي كبيره
بررسي روايات مربوط به آيه31 از تفسير نورالثقلين
روايت اول در تببين معاصي كبيره
روايت دوم از امام صادق (عليه السلام)
روايت سوم از وجود مبارك امام رضا (عليه السلام)
روايت چهارم از امام هفتم (عليه السلام)
روايت پنجم از امام صادق (عليه السلام)
روايت ششم از ابي جعفر (عليه السلام)
روايت هفتم از وجود مبارك امام صادق (عليه السلام)
بررسي ضوابط بيان شده براي معاصي كبيره در روايات فوق

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

?إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَريمًا ?31?
تام و خارج از مسير بودن بيان شيخ طوسي (ره)
مطالبي كه مربوط به اين كريمه است و مانده عبارت از اين است كه اولاً آنچه را كه مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) فرمود اين سخن, گرچه في نفسه حق است ولي خارج از مسير آيه است. مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) فرمود كه همه معاصي نزد ما كبيره است, براي اينكه تمرد عبد است در برابر خدا[1] (و اين تمرد, كبير است هر معصيتي كبيره است). اين سخن, حق است ولي خارج از بحث, زيرا خود تمرد, عنوان طغيان دارد و معصيت كبيره است. روي هر كاري اين عنوان تمرد عارض بشود, مايه كبير شدن آن گناه است. گناهي كه معنون است به عنوان طغيان و تمرد, اين دو عنوان دارد اول عنوان خاص خود را دارد; دوم عنوان تمرد و طغيان را در حقيقت بازگشت فرمايش مرحوم شيخ طوسي اين خواهد شد كه تمرد برخدا معصيت كبيره است خب, اين درست است اما گناه بدون اينكه انسان توجه داشته باشد كه اين تمرد برخداست و در حالي هم كه اين گناه را انجام مي‌دهد منفعل است نه متمرد و طاغي, براساس اينكه قواي حيواني بر او غالب شد يا قواي درندگي براو غالب شد, اين كار را دارد انجام مي‌دهد. اين كار فقط عنوان خاص خود را دارد, بنابراين آن بيان مرحوم شيخ طوسي في نفسه تام است ولي خارج از مسير آيه.
اختصاص داشتن تکفير، تبديل و مغفرت سيئات به ذات اقدس الهي
مطلب دوم آن است كه سيئات كه در مقابل معاصي كبيره قرار گرفته شد; گاهي گفته مي‌شود كه كارهاي خير و حسنات, اين سيئات صغيره را از بين مي‌برد نظير آنچه در آيه? 114 سوره? «هود» به اين صورت نازل شده است كه ?إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ?; آيا حسنات, سيئات را از بين مي‌برد يا مكفِّر سيئات, ذات اقدس الهي است. البته در نوع آيات مشخص فرمود كه تكفير سيئات, ستر سيئات, مغفرت سيئات, تبديل سيئات به حسنات همه و همه به لطف الهي وابسته است; اين طور نيست كه حسنات, خود به خود بتواند سيئات را از بين ببرد [بلكه] حسنات, زمينه را فراهم مي‌كند تا خداوند در زمينه مساعد, آن سيئات و معاصي صغيره را از بين ببرد. پس اگر اين فعل گاهي به حسنات اسناد پيدا مي‌كند, گاهي به الله تعالي نه براي اين است كه اينها دو كار است: يكي را خدا انجام مي‌دهد; يكي را حسنات و نه براي آن است كه حسنات, در برابر ذات اقدس الهي مؤثرند, اين‌چنين كه نيست, بلكه آيات ديگري كه شرط از بين بردن سيئات را اطاعت خدا قرار داد, تقواي خدا قرار داد فرمود: ?إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقانًا وَ يُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ?[2] و مانند آن, اين آيه 114 سوره? «هود» هم به همان روال است يعني اگر شما حسنات را انجام داديد خداوند, سيئات شما را مي‌آمرزد: ?إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ? يعني «إن فعلتم الحسنات ان احسنتم يذهب الله سيئات» را و مانند آن.
بررسي ملاكهاي شناخت معاصي صغيره و كبيره
مطلب سوم آن است كه در تفسير كبير و صغير, اختلاف فراواني است كه در حدود ده تفسير را و ده تعريف را سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) در كتاب شريف الميزان ذكر فرمودند كه همه آنها بايد مطرح بشود. يك سلسله بحثهاي كلامي است كه خواه و ناخواه, خود را به تفسير كشانده. ولي قبل از اينكه به آن بحثهاي كلامي اشاره بشود بايد حدود بحث تفسيري بيان بشود كه خود تفسير به استناد آيات به آيات ديگر, با كمك روايات مشخص بكند كه كبير و صغير چيست؟ آن‌گاه به آن بحث كلامي برسيم [كه] معتزله از يك سو, اشاعره از سوي ديگر [مباحثي مطرح كردند]. در قرآن كريم بعضي از گناهان به عنوان كبير ياد شدند, نظير آنچه در سوره? «بقره» درباره شرب خمر آمده است كه: ?يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فيهِما إِثْمٌ كَبيرٌ?.[3] اين بيان, معلوم مي‌شود كه آن عنواني كه مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) داشت آن تام نيست كه هر معصيتي از آن جهت كه طغيان و تمرد در برابر خداست كبير است,[4] اين‌چنين نيست. بازگشت آن سخن به اين است كه طغيان معصيت كبيره است آن سرجايش هست; اما آنچه از سوره? «بقره» استفاده مي‌شود اين است كه خود اين گناه «في نفسه معصية كبيره», خود شرب خمر, خود قمار في نفسه ?إِثْمٌ كَبيرٌ?.
تعريفي براي معصيت كبيره ذكر كردند گفتند كه هرچه كه بر او آتش جهنم به عنوان تهديد و وعيد بيان شد و حدّي براي او ذكر شد اين معصيت كبيره است; لكن اين تعريف, ممكن است مانع اغيار باشد ولي جامع افراد نيست. براي اينكه بعضي از معاصي كبيره, حدّ ندارد, تعزير غير از حدّ است. بعضي از معاصي كبيره حدّ ندارد مثل ربا ولي مع‌ذلك معصيت كبيره است. در كبيره بودن معصيت, شرط اين نيست كه هم وعيد به آتش و هم حدّ معيني داشته باشد, اين‌چنين نيست [بلكه] همان وعيد به آتش كافي است و همان طوري كه گاهي واجب را به صورت امر ذكر مي‌كنند ولي از شواهد, معلوم است كه اين واجب مهم است حرام را هم با نهي ذكر مي‌كنند; لازم نيست كه حتي براي او تهديد به آتش بشود ولي از شواهد ديگر معلوم است كه او جزء معصيت كبيره است. با هر ظهوري استنباط شد كه اين معصيت, داراي اهميت است مي‌شود معصيت كبيره, حالا خواه حدّ برايش ذكر شده باشد يا نه خواه وعيد به نار داده باشند يا نه, وقتي از شواهد, استنباط شد كه اين مفسده‌اش زياد است اين مي‌شود معصيت كبيره. چه اينكه در بعضي از امور, قرآن كريم به آن مصلحت و مفسده اين احكام اشاره مي‌كند, مي‌فرمايد: ?تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي اْلأَرْضِ وَ فَسادٌ كَبيرٌ?[5] خب, اين نه وعيد به نار است نه حدّ; اما اينكه مي‌فرمايد كه فساد فراواني در جامعه پيدا مي‌شود, فتنه مي‌شود معلوم مي‌شود, معصيت كبيره است.
ملاك نبودن وجود حدّ يا وعده آتش براي تشخيص معاصي كبيره
مطلب بعدي كه پشتوانه مطلب قبلي است آن است كه چون احكام الهي تابع مصالح و مفاسد است, همان طوري كه در واجبها مصلحت, گاهي زياد است گاهي زيادتر, لذا بعضي از واجبها مهم‌اند بعضي اهم, درباره محارم و مفاسد هم اين‌چنين است; بعضي از مفسده‌ها زياد است بعضي زيادتر, قهراً آن گناهي كه پشتوانه‌اش معصيت زياد است يك حكم دارد آنكه معصيتش زيادتر است حكم ديگر اگر به حد مصلحت يا مفسده ملزمه نرسد كه وجوب و حرمتي در كار نيست اگر به حد مصلحت يا مفسده ملزمه برسد و از آن نصاب بگذرد مسئله اهم و مهم مطرح است مسئله صغير و كبير مطرح است پس بنابراين معيار اين نيست كه حتماً وعده آتش بدهند يا حدي براي او مشخص بكنند. اگر عناوين ديگري اين حكم را همراهي كرد, خدا فرمود مثلاً مايه فساد مي‌شود فتنه و آشوب به پا مي‌كند اين مي‌شود معصيت كبيره. حالا به عنوان نمونه, بعضي از نصوص باب خوانده بشود تا معلوم بشود كه معيار كبير و صغير بودن آن تمرد نيست اولاً و معيار اين نيست كه حتماً حدي براي او ذكر شده باشد ثانياً, ممكن است چيزي معصيت كبيره باشد و حدي هم براي او نباشد.
بررسي روايات مربوط به آيه31 از تفسير نورالثقلين
بعضي از اين نصوص را در تفسير شريف نورالثقلين ذيل همين كريمه ?إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ? مي‌خوانيم كه معياري باشد براي مطالعه آن, نُه يا ده تعريفي كه ايشان ذكر فرمودند و بررسي كردند.
روايت اول در تبيين معاصي كبيره
در جلد اول اين تفسير صفحه? 472 روايات از اينجا شروع مي‌شود. روايت اول كه از ابي‌جعفر(سلام الله عليهما) نقل شده است كه حضرت فرمود به اصحابش: «اني لأحب ريحَكم و ارواحَكم و انّكم لَعلي دين الله» آن‌گاه يكي از شاگردان به حضرت عرض كرد: «فمن كان علي دين الله تَشهد أنّه من اهل الجنه»; اگر كسي بر دين خدا باشد شما شهادت مي‌دهيد كه او اهل بهشت باشد؟ «فمكث هنيئةً»; مقداري تأمل كرد, بعد فرمود: «نَوِّروا انفسكم»; خودتان را نوراني كنيد «فان لم تكونوا اقترفتم الكبائر فانا أشهد». اين دو بيان دارد: يكي اينكه خودتان را نوراني كنيد يكي اينكه از كبائر پرهيز كنيد يعني تنها ترك معاصي كبيره كافي نيست نوراني كردن هم لازم است يك وقت است انسان معصيت كبيره را مرتكب نمي‌شود, براي اينكه ميل ندارد يا مبتلا به او نيست اين نوراني نشد قلب وقتي نوراني مي‌شود كه خود را مطيع بداند, بگويد چون خداي من نهي كرده است من در برابر نهي خدا خاضع‌ام اين حالت انقياد, مايه نورانيت قلب خواهد بود. اطاعات هم اين‌چنين است لذا فرمود: «نوروا انفسكم فان لم تكونوا اقترفتم الكبائر فانا اشهد»; من شهادت مي‌دهم كه شما اهل بهشت‌ايد «قلنا و ما الكبائر قال(عليه السلام) هي في كتاب الله علي سبع», اين «علي سبع» يك حصر اضافي است. «قال(عليه السلام) هي في كتاب الله علي سبع قلنا فعُدَّها علينا جعلنا فداك»; اين هفت گناه را كه جزء گناهان كبيره است بشماريد بر ما بشماريد «قال الشرك بالله العظيم و اكل مال اليتيم و اكل الربا بعد البيّنة و عقوق الوالدين و الفرارُ من الزَّخف» يعني وقتي دشمن حمله كرده است, انسان در ميدان جهاد باشد و از ميدان جنگ فرار كند «و قتل المومن و قذف المحصنه قلنا ما بنا احدٌ اصاب من هذا شيئا»; عرض مي‌كند كسي از ماها به اين هفت گناه مبتلا نشد «قال فانتم اذاً»[6] يعني شما, من شهادت مي‌دهم كه اهل بهشت‌ايد. در اينجا ضابطه شيخ طوسي(رضوان الله عليه) مطرح نيست كه هر گناهي از آن جهت كه تمرد عبد در برابر مولاست كبيره است,[7] آن سخني است حق ولي خود طغيان مي‌شود معصيت كبيره و خارج از بحث است. در اينجا خود اين اشياء را, اين عناوين مشخصه را معصيت كبيره دانست.
روايت در بخش گناهان صغيره به واسطه عدم ارتكاب كبائر
روايت بعدي كه احمد‌بن‌عمرحلبي از امام صادق(سلام الله عليه) نقل مي‌كند ذيل همين آيه, فرمود: «مَن اجتنَبَ ما أوعد عليه النار اذا كان مؤمناً كفَّر الله عنه سيئاته و يدخله مدخلاً كريماً»; اگر كسي چيزي را كه خدا بر او وعيد آتش داد, ايعاد كرد; وعيد كرد; تهديد به آتش كرد [و] او را پرهيز كرد خدا سيئات او را مي‌پوشاند و محو مي‌كند و او را بر جايگاه كريم داخل مي‌كند. از اين بيان, ضابطه معصيت كبيره مشخص مي‌شود, معصيت كبيره چيزي است كه «أوعَدَ الله عليه النار» يا «أوعِدَ عليه النار» حالا يا در قرآن يا در لسان نصوص.
«والكبائر سبع الموجبات» اين است يعني آن هفت گناهي كه موجب دخول در نار است اين است: «قتل النفس الحرام و عقوق الوالدين و اكل الربا و التعرُّب بعد الهجره» يعني اگر كسي مهاجرت كرد از آن خوي جاهليت درآمد مسلمان شد, دوباره برگردد همان خوي جاهلي و عربي باديه‌نشين را بپذيرد, اين را مي‌گويند «تعرُّب بعدَ الهجره», «و قذف المحصنه و اكل مال اليتيم و الفرار من الزجف»[8] اين «تعرّب» اگر ارتداد باشد كه خب از معاصي كبيره است, روشن است, اگر از حوزه اسلامي رفتن, به ديار كفر پيوستن كه نتواند احكام الهي را در آنجا انجام بدهد خب, اين هم جزء معصيت كبيره است. خود همين دو روايت باهم اختلاف دارند, مثلاً تعرّبِ بعد الهجره در اين حديث دوم آمده است و در حديث اول نيست, در آنجا شرك بالله آمده است.
روايت سوم در پوشيده شدن صغاير اجتناب كنندگان از كبائر
در روايت سوم كه از وجود مبارك امام رضا(صلوات الله و سلام عليه) است, فرمود كه ـ‌ در ذيل همين آيه? ـ ?إِنْ تَجْتَنِبُوا? فرمود: «مَن اجتنبَ ما أوعد الله عليه النار اذا كان مومناً كفَّر عنه سيئاته».[9] يك وقت است كسي ميل به گناه ندارد يا محلّ ابتلاي او نشد, آن معيار نيست يك وقت هست كسي مؤمن است و در ظرف ايمان دست به گناهي كه خدا تهديد به آتش كرد نزد, اين به بهشت وارد مي‌شود اين‌هم نشانه آن ضابطه است كه معيار گناه كبير آن است كه خدا وعيد آتش داده باشد. اما هيچ‌كدام از اينها تعريف حدي نيست كه مثلاً مانع اغيار باشد كه اگر چيزي وعيد نار نشد, جزء معاصي كبيره نيست. ممكن است از خود آن نهي استفاده بشود, از شواهد ديگر استفاده بشود كه اين فساد است فتنه است و مانند آن ولي به صورت روشن, وعيد به آتش داده نشده.
روايت چهارم در موقّتي بودن عذاب و تكبين صغاير
روايت بعدي كه از كتاب توحيد مرحوم صدوق است, ابن‌ابي‌عمير از وجود مبارك امام هفتم(سلام الله عليه) نقل مي‌كند كه: «لايُخَلِّدُ الله في النار الا اهل الكفر و الجهود و اهل الضلال و الشرك و من اجتنبَ الكبائر مِن المومنين لم يُسئَلْ عن الصغائر»; اگر مؤمني گناهان كبيره را ترك كرد در برابر صغيره مسئول نيست, آن‌گاه «قال الله تبارك و تعالي ?إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَريمًا?»[10] اينجا نه ضابطه‌اي براي كبيره مشخص فرمود, نه نمونه‌اي و مثالي براي كبيره مشخص كرد.
روايت پنجم در تبيين صفات مؤمن در پرهيز از معاصي
روايت بعدي كه از كافي است و حلبي از امام صادق(سلام الله عليه) نقل مي‌كند, مي‌فرمايد: «الكبائر التي أوجب الله عزوجل عليه النار»[11] البته اين ضابطه‌اي كه در جزء تعاريف حدود ده‌گانه يا نه‌گانه‌اي است كه نقل مي‌شود آن ضابطه, در روايات هست; اما اين‌چنين نيست كه اين حد جامع و مانع باشد كه اگر يك روايت ديگري, بعضي از گناهاني كه وعيد آتش داده نشد, آن را معصيت كبيره بشمارد معارض با اين باشد. از نهج‌البلاغه, اين حديث شريف را نقل مي‌كنند كه: «وَ مُبايَنٌ بَيْنَ مَحَارِمِهِ مِنْ كَبِيرٍ أَوْعَدَ عَلَيْهِ نِيرَانَهُ، أَوْ صَغِيرٍ أَرْصَدَ لَهُ غُفْرَانَهُ»[12] خواه كبيري باشد معصيت محرّم و گناه كبيري باشد كه خدا وعيد آتش داد يا گناه صغيري باشد كه مغفرت را اميد داد و در رصد مغفرت, به انتظار مغفرت قرار داد.
روايت ششم در پوشاندن صغاير به واسطه ترك كبائر
روايت بعدي كه از روضه كافي است يعني جلد هشتم كافي «عن ابي‌جعفر(عليه السلام) انه قال اما والله يا فضيل ما لله عزوجل حاجٌ غيركم»; غير از شما كسي حاجي واقعي نيست. آن حديث معروف هم هست كه: «ما أكثر الضجيج و أقلّ الحجيج»[13] كه وجود مبارك امام سجاد دارد اشاره‌اي فرمود در صحنه عرفات و اين شخص, باطن خيلي از افراد را ديد. ديد واقعاً حاجيها كم هستند و جمعيت زياد است. آن سال تقريباً پانصد هزار نفر در عرفات حاضر بودند «اما والله يا فضيل ما لله عزّوجل حاجٌ غيركم و لايغفر الذنوب الا لكم ولا يقبل الا منكم» يعني خداوند گناه را نمي‌آمرزد مگر گناهان شما را, براي اينكه شما از كبائر اجتناب مي‌كنيد و احياناً مبتلا به صغيره‌ايد [اما] ديگران صغيره و كبيره براي اينها فرق نمي‌كند و مهم‌ترين گناه كبيره آنها همان ترك ولايت است «و إنّكم لأهل هذه الآية: ?إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَريمًا?».[14] ضابطه‌اي در اين حديث شريف مشخص نفرمود, نه نمونه ذكر فرمود نه ضابطه. آن احاديث ياد شده دو مطلب را در برداشتند: يا نمونه ذكر مي‌كردند يا ضابطه ذكر مي‌كردند.
روايت هفتم در تكفير تمام گناهان به واسطه اجتناب از كبائر
روايت بعدي كه از من لايحضره‌الفقيه ابن‌بابويه‌قمي است از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) فرمود: «مَن اجتنبَ الكبائرَ كفَّر الله عنه جميع ذنوبه و في ذلك قول الله عزوجل ?إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَريمًا?»[15] اين حديثي هم كه ابن‌بابويه نقل كرد, هيچ كدام از آن دو اثر را ندارد: نه ضابطه مشخص فرمود; نه نمونه ارائه كرد. ولي آن رواياتي كه ضابطه را مشخص كردند يا نمونه را مشخص كردند, معلوم مي‌شود كه خود معصيت في نفسها دو قسم است: يا صغير است يا كبير. چه اينكه از آيه? سوره? «كهف»[16] هم به خوبي برمي‌آيد كه معصيت في نفسها يا صغير است يا كبير. حالا عنوان كبير بودن در اين‌گونه از نصوص مطرح است ولي گاهي عنوان موبقه بودن يعني مهلكه بودن. در بعضي از آيات فرمود كه اينها ?أَوْ يُوبِقْهُنَّ بِما كَسَبُوا وَ يَعْفُ عَنْ كَثيرٍ?[17] بعضي از كارها مايه آن است كه خدا, موبق اينها باشد يعني مهلك اينها باشد. از معاصي كبيره به عنوان معاصي موبقه يعني مهلكه هم ياد مي‌شود در سياق آياتي كه فرمود بعضيها ?لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيي مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ?[18] نشان مي‌دهد كه آن معصيتهايي كه باعث هلاكت است, آن معصيت كبيره است.
بررسي معيارهاي معاصي كبيره در روايات فوق
پس گاهي از راه وعيد به نار, گاهي از راه حدّ اين سخن هم البته سخن تامي نيست كه اگر چيزي حد ندارد معصيت كبيره نيست, اين ‌هم البته بايد بحث بشود, ضابطه خوبي است. ولي به هر تقدير, اگر چيزي حدّ داشت وعيد به نار شد يا وعيد به نار نه [بلكه] به خود عنوان كبير بر او اطلاق شد يا عنوان فتنه يا عنوان فساد يا عنوان مهلك يا عنوان مُوبق, هر كدام از اين عناوين باشد ثابت مي‌كند كه اين كار, معصيت كبيره است و خود اين عمل, معصيت كبيره است. آيا مي‌شود يكي از اين ضوابطي را كه در اين روايات اشاره شده است, آن را معيار قرار داد و ضوابط بعدي را به آنها ارجاع داد يا هر كدام از اين ضوابط ياد شده در حد علامت‌اند, نه ضابطه كلي و تقريباً در حد تمييز في الجمله معاصي كبيره‌اند, از معاصي صغيره نه حد جامع‌الاطراف كه جامع اطراف و افراد باشد و مانع اغيار.
«و الحمد لله رب العالمين»


[1] . التبيان في تفسير القرآن, ج3, ص182.
[2] . سوره? انفال, آيه? 29.
[3] . سوره? بقره, آيه? 219.
[4] . التبيان في تفسير القرآن, ج3, ص182.
[5] . سوره? انفال, آيه? 73.
[6] . تفسير نورالثقلين, ج1, ص472 و 473.
[7] . التبيان في تفسير القرآن, جح3, ص182.
[8] . تفسير نورالثقلين, ج1, ص473.
[9] . تفسير نورالثقلين, ج1, ص473.
[10] . نورالثقلين, ج1, ص473.
[11] . نورالثقلين, ج1, ص473.
[12] . نورالثقلين, ج1, ص473.
[13] . تفسير الإمام العسكري, ص606 و 607.
[14] . نورالثقلين, ج1, ص474.
[15] . نورالثقلين, ج1, ص474.
[16] . سوره? كهف, آيه? 49.
[17] . سوره? شوري?, آيه? 34.
[18] . سوره? انفال, آيه? 42.