موضوع: سوره نسا

عنوان: تفسير سوره مبارکه نساء جلسه 14

مدت زمان: 35.59 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 4.11 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 8.23 MB دانلود

رديف
نوع عنوان
عنوان
1

طرح بحث در چگونگي پيدايش نسل دوم بشر
2

ثابت بودن اصول کلي و متغير بودن فروع اديان الهي
3

فطري بودن ثبات و تغيير در اديان الهي
4

بررسي روايات تکثير نسل دوم بشر
5

نحوه خلقت حواء (عليها‌السلام)
6

کيفيت ازدواج فرزندان آدم و حوا (عليهم‌السلام)
7

بيان اول: حليت فرزندان آدم نسبت به هم
8

بيان دوم: خلق زوج بهشتي براي فرزندان آدم
9

بيان سوم: ازدواج فرزندان آدم با جن
10

چگونگي رفع تعارض بين نصوص
11

احتمال اول و نقد حضرت استاد
12

احتمال دوم: نظريه بعضي از محدثين قديم و مرحوم فيض کاشاني
13

نقد و بررسي حضرت استاد بر بيان محدثين و و مرحوم فيض
14

احتمال سوم: بيان صاحب الميزان در تدريجي بودن صدور حکم محرمات
15

بيان احتمالات ديگر در مساله
16

بررسي علت قوت قول علامه طباطبايي(ره)
17


18





اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيراً وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبَاً ?1?
طرح بحث در چگونگي پيدايش نسل دوم بشر
يكي از فصولي كه ذيل اين كريمه مطرح است اين است كه كيفيت پيدايش نسل دوم چگونه بوده است? نسل اول يعني آدم و حوّا(سلام الله عليهما) و فرزندانشان از خودشان مشخص است؛ اما نسل بعد كه نوه‌هاي حضرت آدم(سلام الله عليه)اند اينها از كجا به دنيا آمدند. قبل از ورود در اين بحث، توجه به مقدمه‌اي كه مشتمل بر چند مطلب است لازم است. آن مقدمه اين است كه اين سؤال را همه ملّيون بايد پاسخ بدهند. يعني هر كس كه شريعتي را پذيرفته است، اعم از مسيحيت، يهوديت، زرتشتي و اسلام، بايد به اين سؤال پاسخ بدهند آ‌نها كه شريعتي را نپذيرفتند، حلال و حرام براي آنها مطرح نيست ولي كساني كه شريعتي را پذيرفتند بايد در اين سؤال شركت كنند و پاسخ بدهند چون يك سؤال مشترك است. چه اينكه همه صاحبان مذاهب يك دين هم بايد به اين سؤال پاسخ بدهند، اختصاصي به اماميه ندارد[بلکه] ساير مذاهب اسلامي هم بايد به اين سؤال پاسخ بدهند، اين يك مطلب.
ثابت بودن اصول کلي و متغير بودن فروع اديان الهي
مطلب دوم آن است كه ديني كه فطري است به اين معناست كه اصول كلي اعتقادات، اصول كلي اخلاق، اصول كلي حقوق، اصول كلي فروع دين و مانند آن اينها ثابت است [و] برابر با فطرت است؛ هم فطرت، تغييرناپذير است چون فرمود: ?فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ?[1] و هم از يك طرف ديگر فرمود: ?إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ?[2] همه انبيا(عليهم السلام) يك دين آوردند و همه انسانها هم با يك فطرت خلق شدند. آن فطرت، ثابت است تغييرناپذير و اين دين هم ثابت است، تغييرناپذير و هر پيامبري كه آمده است در خطوط كلي ياد شده، پيامبر قبلي را تصديق كرده است: ?مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيه?[3].
مي‌ماند آن فروع جزئي كه در هر عصر و نسلي تغييرپذير است. كه پس گذشته از خطوط كلي دين، يك سلسله فروع جزئي هست كه آن فروع جزئي را قرآن متغيّر ياد كرد، بعضي از احكام است كه در شريعت قبل، حلال است در شريعت بعد، حرام و بعضي به عكس. در اين بخشي كه شريعت قبلي به وسيله شريعت بعدي نسخ مي‌شود، سخن از ?مُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ? نيست [بلکه] در اين‌‌گونه از موارد، سخن از تحليل محرّم و تحريم حلال است. نشانه‌اش آن است كه در خطوط كلّي دين وقتي سخن انبيا به ميان مي‌آيد، قرآن كريم مي‌فرمايد: ?مُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ? اما در خطوط جزئي دين، در فروع جزئي دين تحليل و تحريم خاص را هم ذكر مي‌كند. مثلاً در آيه? 160 سوره? «نساء» مي‌فرمايد: ?فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ طَيِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَبِصَدِّهِمْ عَن سَبِيلِ اللّهِ كَثِيراً?؛ بعضي از چيزهايي كه قبلاً بر يهودها حلال بود، در اثر ستمي كه روا داشتند حرام شده است.
در سوره? مباركه? «آل‌عمران» وقتي از مسيح(عليه السلام) سخن به ميان مي‌آيد، آيه? پنجاه سوره? «آل‌عمران» اين است كه ?وَلأُحِلَّ لَكُم بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ وَجِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِن رَبِّكُمْ فَاتَّقُوا اللّهَ وَأَطِيعُونِ?[4] اين آيه، در ضمن اينكه مي‌فرمايد عيساي مسيح(سلام الله عليه) مصدِّق موسي و تورات موسي است، مي‌فرمايد يك چيز تازه‌اي هم به همراه دارد و آن اين است كه بعضي از چيزهايي كه قبلاً حرام بود، حلال مي‌شود ?وَلأُحِلَّ لَكُم بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ?. اين آيه، هم ناظر به دين است هم ناظر به شريعت. خطوط كلي دين را تصديق مي‌كند، جا براي نسخ نيست [و] بعضي از فروع جزئي دين را نسخ مي‌كند.
بنابراين انبيا(عليهم السلام) دينشان يكي است كه ?إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ?[5] و براي هر كدام يك فروع خاصي است و اين دوتا آيه‌اي كه يكي در سوره? «نساء»[6] و ديگري در سوره? «آل‌عمران» است، شاهد اين مطلب است.
فطري بودن ثبات و تغيير در اديان الهي
مطلب بعدي آن است كه فطرت كه تغييرناپذير است و فروع دين كه تغييرپذير است، چگونه دين مي‌شود فطري? اگر دين فطري است و فطرت تغييرناپذير است، چگونه دين مي‌شود متغيّر?

بيان جواب اين است كه خطوط كلي دين همان طوري كه ياد شد با اصل فطرت هماهنگ است و تغييرناپذير؛ هرگز خطوط كلي دين نسخ نشده ?إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ? و فطرت هم كه ?لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ?[7]. ولي فطرت انسان، نظير فطرت فرشته‌ها نيست كه ثابتِ محض باشد. فطرتها دو قِسم است: فطرت مدبّرات امر و فطرت فرشته‌ها اينها ثابت محض‌اند، لذا برنامه‌هاي تكويني اينها هم ثابت محض است نه ساكن، بلكه ثابت است. اما فطرت انسان با طبيعت انسان همراه است. طبيعت انسان، تغييرپذير است؛ هر نسلي طبيعت خاصّه‌اي او را همراهي مي‌كند. بين فطرت انسان و طبيعت انسان هم وحدتي است كه انسان را جمعاً اين دوتا يك واقعيت مي‌كنند، اين‌چنين نيست كه انسان طبيعيِ محض باشد، مثل حيوانات و گياهان و اين طور هم نيست كه فطريِ صِرف باشد، مثل فرشته‌ها و اين‌چنين نيست كه بين جنبه? طبيعت و جنبه? فطرت او هيچ ربطي نباشد وگرنه انسان مي‌شد دو حقيقت، نه يك حقيقت، بلكه بين طبيعت متغيّر و فطرت ثابت او ربطي هست. قهرا ًاين طبيعت او از ثبات فطرت بهره‌اي مي‌برد و آن فطرت هم از تغيير طبيعت، ناچار متأثّر مي‌شود.
اين است كه گفته مي‌شود براي هر دوره‌اي، براي هر نسلي يك سلسله فروع جزئي را ذات اقدس الهي تنظيم و تقرير مي‌كند. بعضي از احكام، در شرايعي حلال و همان احكام در شرايع ديگر حرام مي‌شود. همين كه ديديم درباره يهوديها فرمود: ?فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ طَيِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ?[8] در سوره? «نساء» و ديديم در سوره? «آل‌عمران» وقتي برنامه مسيح(عليه السلام) را بازگو مي‌كند، مي‌فرمايد عيسي(عليه السلام) در عين حال كه تورات را تصديق دارد، گفته است كه ?وَلأُحِلَّ لَكُم بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ?[9] همان محرّمات زمان موساي كليم(عليه السلام) حلال شد در زمان عيساي مسيح(عليه السلام). چه اينكه در زمان رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در اوايل امر، بعضي از امور حلال بود و بعد در پايان امر حرام شد، چون احكام به تدريج نازل شده است. آن وقتي كه بعضي از احكام آمده است، آن وقت هم اسلام بود و دين فطري بود و مطابق فطرت، آن وقتي كه احكام تكميل شد باز هم اسلام هست و مطابق با فطرت؛ منتها چون فطرت با طبيعت مرتبط است و طبيعت با زمان و مكان مرتبط است، مقتضيات هر دوره‌اي بي‌اثر نيست، لذا احكام تدريجاً نازل مي‌شود.
از اين جهت معلوم مي‌شود كه دين، فطري است به چه معنا و تغييري كه در بعضي از فروع جزئي راه پيدا مي‌كند هم به چه معناست. آن وقت مجموعه دين، اعم از خطوط كلي و جزئي در هر عصر، مطابق با فطرت مردم همان عصر است، گرچه فطرت ثابت است ولي با طبيعت متغيّر همراه است، از اين جهت حُكمش هم تغيير مي‌پذيرد.
پرسش:...
پاسخ: اين طبيعتِ متغيّر اگر به آ‌ن فطرت الهي هماهنگ باشد، همه? آن تغيّرهايي كه بايد بيابد، يافت. مي‌ماند بعضي از مسائل اهم و مهم كه چه چيزي اهم است و چه چيزي مهم و كجا مهم را ترك كنيم و اهم را بگيريم يا مي‌ماند در بخشهايي كه مربوط به موضوعات است، آن را به وسيله? حكومت اسلامي تأمين كرده است يعني آن احكام را تثبيت فرمود، آن امور متغيّر را كه به موضوعات برمي‌گردد تشخيص «ما هو الأصلح الأهم» و تقديم او بر «ما هو الصالح المهم» او را به عهده? وليّ مسلمين كه فقيه جامع‌الشرايط است گذاشته. بنابراين اگر چيزي در زماني حلال شد در زمان ديگر حرام شد مخالف با فطرت نيست، برابر همين دوتا آيه? سوره? «نساء»[10] و سوره? «آل‌عمران»[11].
با گذشت اين مقدمه حالا وارد اصل بحث بشويم، ببينيم كه جريان پيدايش نسل دوم يعني تكثير نسل، نوه‌هاي آدم(سلام الله عليه) از چه راه بود.
پرسش:...
پاسخ: نه، اين‌هم فرق نمي‌كند يعني فطرت وقتي با طبيعت هماهنگ شد، هر وقتي اين طور است كه فطرت با طبيعت آن عصر كه هماهنگ شد، مقتضاي خاصّ خود را دارد؛ در هر دوره‌اي اگر فطرت با يك طبيعت خاصّه هماهنگ شد، حُكم مناسب آن نازل مي‌شود. در زمان مسيح(سلام الله عليه) فطرت با طبيعت هماهنگ شد، حُكم حليّت آمده است كه مسيح فرمود: ?وَلأُحِلَّ لَكُم بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ?[12] و همين حلّيت، قبل از ستم بني‌اسرائيل هم بود با ستمگري اينها مشمول قهر شدند: ?فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ طَيِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ?[13] شد
بررسي روايات تکثير نسل دوم بشر
به هر حال حالا وارد اصل بحث كه مي‌شويم، مي‌بينيم رواياتي كه درباره خلقت آدم و حوّا(عليهما السلام) وارد شد و همچنين رواياتي كه در تكثير نسل اين دو بزرگوار پيدا شد، مختلف است.
نحوه خلقت حواء (عليها‌السلام)
بعضي از روايات دارد كه حوّا(عليها سلام) از دنده? چپِ آدم(سلام الله عليه) خلق شد[14]، بعضي از روايات ديگر اين را تكذيب مي‌كند، مي‌فرمايد مگر ذات اقدس الهي قادر نبود كه حوّا را مثل آدم بيافريند، اين‌‌چنين نيست[15] و اگر يك وقت گفته شد حوّا از دنده? چپ آدم(عليهما السلام) خلق شد، اين ناظر به آن است كه ذات اقدس الهي مقداري طين را گرفت حالا البته آبي كه به تراب برسد، طين مي‌كند آن تراب را، طيني را گرفت با دو دست خودش، براي اينكه در قرآن دارد كه ?مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ?[16]؛ با اينكه او منزّه از دست است ولي تعبير به دو دست شد و در روايت دارد كه «كِلتا يَديهِ يمَيٌن»[17] هر دو دست خدا، راست است يعني او دست ندارد، هر كاري كه از خدا صادر مي‌شود با يُمن و بركت است. در اوصاف ابي‌ابراهيم موسي‌بن‌ جعفر(صلوات الله و سلامه عليه) هم آمده است كه «كِلتا يَديهِ يَميٌن»[18] هر دو دست او راست است. كاري كه امام معصوم(عليه السلام) با دست چپ مي‌كند راست است، چه اينكه كاري كه تبهكاران با دست راست انجام مي‌دهند چپ است، براي اينكه آنجا يمين و يسار به ميمنت و مشئمت برمي‌گردد وگرنه چپ و راست عادي كه فضيلتي نيست «كلتا يديه يمين»، آن‌گاه با دو دست خدا اين طين، فراهم شد و آدم(عليه السلام) بدنش با اين طين ساخته شد با بقيه آن طين، حوّا(عليها سلام) ساخته شد. اين تعبير به بقيه كردن، معناي فرع و اصل را تفهيم نمي‌كند، بالأخره طيني تهيه كرده با مقداري از اين طين بدن آدم، با مقدار ديگر بدن حوّا(عليهما السلام) ساخته شده. اما روحها اين‌‌چنين نيست، روح مستقيماً و مستقلاً تنزّل كرده است، روح حوّا(عليها السلام) و روح آدم(عليه السلام) مستقيماً تنزل كرده است.
پرسش:...
پاسخ: تقدّم و تأخّر زماني است، البته آدم نسبت به حوّا افضل است، چون پيغمبر است؛ اما نه مرد نسبت به زن افضل باشد، «ربّما يكون بالعكس».
پرسش:...
پاسخ: اين‌هم وقتي كه طيني درست شده است، آدم(عليه السلام) از همين طين است و حوّا(عليها سلام) هم از همين طين.
پرسش:...
پاسخ: بقيه ديگر نيست، فرمود اگر يك وقت شنيديد سخن از ضلع أَيسر است؛ دنده? چپ هست، يكي از پَرهاي قسمت چپ هست اين درست نيست. حضرت در روايت تكذيب مي‌كند، فرمود مگر ذات اقدس الهي عاجز است كه از همان كاري كه با آن كار، آدم را آفريد حوّا را بيافريد اين چه چيزي است كه مي‌گويند كه از پري چپ او و دنده? طرف چپ او خلق شده است. بنابراين خود روايت، اين را تكذيب مي‌كند[19]، اين يك بخش.
کيفيت ازدواج فرزندان آدم و حوا(عليهما السلام)
بخش ديگر درباره كيفيت ازدواج فرزندان آدم و حوّاست. در اين باب هم روايات، متعارض است. همان طوري كه در اصل پيدايش حوّا از آدم(عليهما السلام) متعارض بود، در حقيقت تعارضي نداشت، براي اينكه اين روايت دوم بيان كرد و او را تكذيب كرد.
بيان اول: حليت فرزندان آدم نسبت به هم
در باب كيفيت ازدواج فرزندان آدم هم همين تعارض هست. بعضي از نصوص اين‌‌چنين است كه خداوند فرزندان آدم را يكي با ديگري، بينشان مزاوجت برقرار كرد و اين كار، حلال بود و بعدها حرام شد[20] و مجوس نمي‌توانند به كار فرزندان آدم(عليه السلام) استدلال كنند، براي اينكه آن كار قبل از تحريم بود و روش مجوسيها بعد از تحريم است، اين يك طايفه از نصوص.
بيان دوم: خلق زوج بهشتي براي فرزندان آدم
طايفه ديگر دارد كه نه، اين‌چنين نيست خداوند از انسانها، براساس طِيب و طهارت پيمان گرفته است، چگونه مي‌شود انسانها از حرام، متكوّن شده باشند، هرگز اين‌‌چنين نيست و در همين روايت دارد كه امام صادق(سلام الله عليه) طبق اين نقل مي‌فرمايد به من گزارش رسيده است كه حيواني با خواهرش مزاوجت كرد، بعد از اينكه براي او روشن شد كه اين خواهر او بود، كاري كرد كه خود را كُشت[21]، حيوانها اين كار را نمي‌كنند چه رسد به انسان.
خب، بلكه راه‌حل اين است، راه‌حل عبارت از آن است كه خداوند براي فرزندان آدم(سلام الله عليه) حوري از بهشت آورد و پسرِ آدم(سلام الله عليه) با آن حوري ازدواج كرد[22]. حالا حور، حور كه آوردند، اين‌هم اين «الحور العين» هم جمع «الحوراء الأعيناء» است، هم جمع «الأحور الأعين» است، لذا هم براي مردها دعا وارد است كه «وزوّجني من الحور العين»[23] هم براي زنها اين دعا وارد است كه «وزوّجني من الحور العين». اگر حور هم جمع «حوراء» است و <عين> جمع <عيناء> است، دعاي مردها تأمين است و اگر حور، جمع «أحور» و «عين»، جمع «أعين» است، دعاي زنها تأمين است، اگر حور آمده براي مزاوجه با پسر آدم(سلام الله عليه) ، لابد حور ديگري آمد مذكّر، براي ازدواج با دختر آدم(سلام الله عليه).
بيان سوم: ازدواج فرزندان آدم با جن
بيان ديگر اين است كه از جن، خداوند كسي را مقرّر كرد كه با فرزند آدم ازدواج بكنند[24]، قهراً فرزندان آدم با بيگانه‌ها ازدواج كردند يعني پسر آدم با يك زن ديگري حالا يا حوري است يا بني‌الجان است ازدواج كرد، دختر آدم(سلام الله عليه) هم با يك أَحور أَعين يا با مردي از بني‌الجان ازدواج كرد.
چگونگي رفع تعارض بين نصوص
خب، اين روايات كه متعارض است، چگونه ما اين روايات را جمع بكنيم?
احتمال اول و نقد حضرت استاد
يكي از راههاي جمع آن است كه آن رواياتي كه دارد برادر و خواهر باهم ازدواج كردند، اين درباره يك نسل است. آن رواياتي كه دارد از بهشت، حورالعيني آمده و فرزند آدم با او ازدواج كرده است، اين مربوط به نسل ديگر است. انبيا و مرسلين و اصفيا از اين نسل‌اند، ديگران از آن نسل‌اند. اين جمعي است كه خيلي شاهد حديثي ندارد و خيلي هم فنّي نيست كه به تبعيض مورد، جمع بشود يعني آن روايتي كه دارد فرزندان آدم با حوري ازدواج كردند، مربوط به پيدايش نسل انبيا و مرسلين و اصفيا(عليهم السلام) است، آن روايتي كه دارد برادر و خواهر باهم ازدواج كردند مربوط به ديگران است، اين به جمع تبرعي شبيه‌تر است تا يك جمع فنّي.
احتمال دوم: نظريه بعضي از محدثين قديم و مرحوم فيض کاشاني
راه ديگر راهي است كه مرحوم فيض(رضوان الله عليه) در صافي اين راه را طي كرده است، بعد مرحوم ميرزا محمد مشهدي(رضوان الله عليه) در اين تفسير كنزالدقائق همان راه را پيمود، چون خيلي از بيانهاي ايشان و تفسيرهاي ايشان و تعبيرهاي ايشان، به روال همان تفسير مرحوم فيض است در صافي. ايشان هم آن راه را طي كردند، اين است كه اين دوتا روايت كه متعارض‌اند، آن كه مي‌گويد برادر و خواهر باهم ازدواج كردند، چون موافق عامّه است مطروح است و آن روايت كه مي‌گويد اينها با بني‌الجان يا با حوري بهشت ازدواج كردند، آن معتمد است[25] و يكي از راههاي ترجيح احدي‌الحجتين بر حجت ديگر يا تمييز حجت از لاحجت، موافقت عامّه و مخالفت عامّه است.
پرسش:...
پاسخ: حالا اولاً عامّه بايد ثابت بشود كه اصراري بر اين مسئله دارد يا نه، چون مسئله‌اي نيست كه حالا آنها بخواهند يك فقه جديدي، چون آنچه محلّ ابتلاي آنهاست، مثل محلّ ابتلاي ساير اماميه، همان تحريم خواهر و برادر است و بعضي از اين روايات هم از امام رضا(سلام الله عليه) است[26] و حضرت كه در خراسان تشريف داشتند، با قدرتي فتوا مي‌دادند. آنجا فتواي رسمي كه حاكم بر آن منطقه باشد و حضرت در رعب و وحشت و تقيّه باشد نبود. در مدينه و امثال‌ذلك ممكن بود كه امام صادق(سلام الله عليه)، امام باقر(عليه السلام) اينها تقيّه كرده باشند، چون فتاواي رسمي در آن روزگار بود؛ اما امام رضا(سلام الله عليه) با قدرتي هم فتوا مي‌داد. گرچه دستگاه بني‌العباس با فتاواي ديگران تقريباً تضمين‌شده بود ولي امام رضا(سلام الله عليه) در يك فضاي بازي سخن مي‌گفت، محتمل هست تقيّه‌اي در بيانات امام هشتم باشد؛ اما حمل سخنان امام هشتم بر تقيّه آسان نيست.
نقد و بررسي حضرت استاد بر بيان محدثين و و مرحوم فيض
اين بياني كه مرحوم فيض پذيرفت در تفسير كنزالدقائق هم آمد، اين مشكل را دارد. مضافاً كه گذشته از اشكال جمع متعارضان، در محدوده? داخلي اين نصوص هم استبعادي هست و آن اين است كه آيا واقعاً حورالعيني كه در بهشت هستند، آنها به عالم طبيعت مي‌آيند? آيا حورالعين با بشر مي‌تواند ازدواج بكند در اين عالم? و آيا طايفه جن با بشر مي‌توانند ازدواج بكنند و يك خانواده تشكيل بدهند? البته محال نيست در بني‌الجان، چون اينها هم موجود مادي‌اند. استبعاد در فرشته‌ها و حورالعين، بيشتر از استبعاد در بني‌الجان است؛ اينها بتوانند خانواده تشكيل بدهند با كسي كه از نوع اينها نيست، اين بعيد است.
و اگر چيزي مُستبعَد بود، مايه ضعف ظهور است يا آن مَحمل را تضعيف مي‌كند. پس اگر ما بخواهيم بين اين دو طايفه از نصوص جمع بكنيم، بگوييم آنچه مربوط به حورالعين و امثال‌ذلك است اين براي نسل انبياست و اصفيا، آنچه دارد برادر و خواهر باهم ازدواج كردند، مربوط به افراد عادي است يا با بني‌الجن ازدواج كردند مربوط به افراد عادي است. اين جمع و همچنين آن جمع كه روايتي كه مي‌گويد برادر و خواهر باهم ازدواج كردند حمل بر تقيّه بكنيم، اين‌هم شواهد قوي‌تري طلب مي‌كند.
احتمال سوم: بيان صاحب الميزان در تدريجي بودن صدور حکم محرمات
راه سوم همان است كه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) آن راه را طي كرده است و آن راه عبارت از اين است كه دين، به تدريج احكامش آمده. همان طوري كه محرّمات اسلام در صدر اسلام حلال بود بعد به تدريج حرام شد، همه? احكام در زمان آدم(سلام الله عليه) كه يكجا نيامده. حالا حرمت ازدواج برادر و خواهر صرف‌نظر بشود، مسئله حرمت خَمر و خنزير همه محرّمات الهي يكجا بر آدم(سلام الله عليه) آمده يا به تدريج? محرّمات الهي هم كه فرقي ندارد، مسئله? حجاب چطور? همه? محرّمات، يكجا بر آدم(عليه السلام) آمد يا به تدريج? اثبات اينكه در همان اوّلين لحظه? تكليف، همه محرّمات براي آدم و حوّا(عليهما السلام) نازل شده است، سخت است. چه اينكه نوع انبيا كه آمدند به تدريج، احكام آوردند و اگر تدريجي بودن احكام، در زمان ساير انبيا(عليهم السلام) مشكوك باشد، در زمان خاتمشان(عليهم الصلاة و عليهم السلام) كه مشكوك نيست. نوعِ اين بحثها و آياتي كه مربوط به زكات است يعني زكات فقهي نه تزكيه نفس يا زكات مستحب، نوع آياتي كه مربوط به زكات است، آياتي كه مربوط به صوم است، آياتي كه مربوط به جهاد است، آياتي كه مربوط به خمس است و امثال‌ذلك، اينها همه بعد از سيزده سال آمده. اول، مسئله توحيد و عقايد اوّليه و امثال‌ذلك بود و نماز و مانند آن وگرنه اين احكام، نه محرّماتش اول بود نه واجباتش اول بود. روزه كه بر مردم در صدر اسلام واجب نبود، بعد از اينكه حضرت وارد مدينه شدند، كم‌كم اين‌‌چنين شد. مسئله خمس، مسئله زكات اين زكات فقهي مصطلح در مدينه آمده وگرنه اين زكاتي كه در سُوَر مكّي هست يا تزكيه نفس است يا زكات مستحب.
خب، پس واجبها بسياري از اينها به تدريج نازل شده، محرّمات، بسياري از اينها به تدريج آمده. يحتمل، كه اين مسئله‌اي كه محرّم است هم به تدريج آمده، اين يكي از وجوه. وقتي اين‌‌چنين شد، چون روايات متعارض‌اند و مرجع حلّ روايات قرآن كريم است و ظاهر قرآ‌ن كريم اين است كه هم از يك پدرند، چه اينكه روايات هم فرمود: «كلُّكم مِن آدم»[27] و ظاهر اين جمله هم اين است كه هر فردي كه پيدا شد از آدم و حوّا پيدا شد: ?وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيراً وَنِسَاءً? نه «منهما ومن غيرهما» ظاهرش اين است كه اين حرمت، به تدريج آمده[28].
پرسش:...
پاسخ: فطرت كه در آ‌ن مقدمه حل شد، آن روزي كه ساير محرّمات حلال بود، چطور با فطرت مي‌ساخت? شُرب خَمر از همان زادروز ابراهيم خليل يا زادروز آدم(عليه السلام) حرام بود.
پرسش: ...
پاسخ: چرا، رسول نبود از اولواالعزم نبود به آن معنا وگرنه رسالت نسبت به فرزندان خود كه داشت.
پرسش: ...
پاسخ: ذكر نشد وگرنه نمي‌شود بشري مكلّف باشد بي‌شريعت، خودش، عيالش، فرزندانش بالأخره شريعت طلب مي‌كنند، منتها يك شريعت محدود و ساده.
پرسش:..
پاسخ: شِرعه مفصّل به وسيله مجموعه قوانين يعني حدود، قصاص، ديّات، تعزيزات اين‌گونه از قوانين حكومتي و مانند آن، از نوح به بعد آمده وگرنه بشرهاي اوّلي مكلّف‌اند و مكلّف، بدون حلال و حرام و واجب و مكروه و مستحب زندگي نمي‌كند، اين‌هم يك احتمال.
بيان احتمالات ديگر در مسأله
احتمال ديگر اين است كه ذات اقدس الهي، همان طوري كه آدم و حوّا را از طين خلق كرد، يك مؤنث و مذكري را هم از طين خلق بكند، نه اينكه از بهشت حوري آورده باشد و نه اينكه فرزندان آدم با بني‌الجان ازدواج كرده باشد، اين محتمل هست؛ منتها آيه نفرمود.
احتمال ديگر آن است كه در روايات قبلي كه در بحثهاي گذشته خوانده شد، اين بود كه دوازده هزار عالم[29]، يك ميليون عالم و آدم[30]، قبل از آدم(سلام الله عليه) بودند، البته درباره نسل فعلي آمده است كه اين نسل فعلي كه منقرض مي‌شود، با مجموعه? اين نظام منقرض مي‌شود، بعد خدا يك آسمان و زمين جديدي خلق مي‌كند. ولي درباره? نسلهاي گذشته دارد اينها يك ميليون نسل آمدند و رفتند، ديگر نفرمود آسمان و زمين هم يك ميليون‌بار يا كمتر و بيشتر عوض شد، لذا آن فسيلهايي كه كشف مي‌‌شود، جمجمه‌هايي كه كشف مي‌شود براي انسانهاي دو ميليون سال بر فرض دو ميليون سال، يا دويست ميليون سال هم كشف بشود، به جايي آسيب نمي‌رساند، براي اينكه يك ميليون آدم و اينها آمدند و رفتند. حالا درباره آنها كه ندارد زمينشان عوض شد، آسمانشان عوض شد اينكه ندارد كه، درباره انسانهايي كه فعلي هستند دارد كه اين نسل كه منقرض بشود، خدا يك آسمان و زمين جديدي با يك نسل نويي خلق مي‌كند.
به هر حال ممكن است كه بعضي از نسلهاي گذشته، مانده بودند و فرزندان آدم و حوّا(عليهما السلام) با آنها ازدواج كرده باشند، اين‌هم محتمل هست.
پرسش: ...
پاسخ: بله، در جمع، ما ناچاريم يك خلاف ظاهري را مرتكب بشويم. جمع، هميشه همين طور است، كجا ما دوتا روايت متعارض را جمع مي‌كنيم كه به ظهور هيچ‌كدام آسيبي نرسد، خواه و ناخواه اين‌‌چنين است در جمع دلالي، يكي از دو ظهور، كم و بيش آسيب مي‌بيند.
پرسش:
پاسخ: البته خلاف ظاهر است ديگر؛ در جمع، سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) مي‌فرمايد مرجع، قرآن كريم است هم در اصل حجّيت روايات و هم در ترجيح احدي المتعارضتين، مرجع قرآن كريم است و اگر روايات، متعارض بودند ما بر قرآن عرضه مي‌كنيم، هر چه كه موافق با قرآن است مي‌گيريم[31]، اين يك راه فقهي است غير از آن راهي است كه مرحوم فيض پذيرفته در كنزالدقائق هم آمده كه خلاف عامّه است[32]، آن سهل‌المعونه نيست اثبات حمل بر تقيّه، چون مسئله? فتواي رايج نيست كه انسان حمل بر تقيّه كند [بلکه] يك مسئله علمي محض است، برخلاف آن فتواهاي رايج كه آنها فتوايشان اين است و اگر نظير مسح رأس يا غَسل رأس يا مَسح پا يا غَسل پا يا وضوي منكوس، اينها جا بر تقيّه هست. اما اين فقط يك فايده علمي دارد، فايده عملي كه ندارد. عملاً ازدواج برادر و خواهر حرام است [و] هيچ ثمري ندارد و همه ملّيون در برابر اين سؤال هم بايد پاسخ بدهند.
بررسي علت قوت قول علامه طباطبايي(ره)
راهي كه سيدناالاستاد طي كرد يك راه عميق فقهي است؛ منتها تنها راه اين نيست. حالا اگر كسي اين راه را قبول كرد، چه بسيار خب، قبول نكرد بايد اين خلاف ظاهرها را هم مرتكب بشود. احتمال اينكه ذات اقدس الهي يك مذكّر و مؤنّثي را از اين طين بيافريند با فرزندان آدم ازدواج بكنند هست، اين قدرت هست. احتمال اينكه از بقاياي نسل قبلي، فرزندان آدم و حوّا(عليهما السلام) ازدواج بكنند مايه تكثير نسل باشد هست.
«و الحمد لله رب العالمين»


1. سوره روم ، آيه 30
2. سوره آل عمران، آيه 19
3. سوره مائده ، آيات 46و48
1. سوره آل عمران ، آيه 50
2. سوره آل عمران، آيه 19
3. سوره نساء ، آيه 160
1. سوره روم، آيه 30
2. سوره نساء ، آيه 160
1. سوره آل عمران ، آيه 50
1. سوره نساء ، آيه 160
2. سوره آل عمران، آيه 50
3. سوره آل عمران ، آيه 50
4. سوره نساء ، آيه 160
1. من لايحضره الفقيه ، ج3 ، ص381
2. ر.ک: من لا يحضره الفقيه ، ج3، ص379
3. سوره ص ، آيه 75
4. الکافي ، ج2، ص126
5. قرب الإسناد، ص128
1. من لايحضره الفقيه ، ج3 ، ص379
2. تفسير نورالثقلين ، ج1 ، ص433
1. علل الشرايع ، ج1 ، ص17
2. تفسيرالعياشي ، ج1 ، ص216
3. اقبال الاعمال، ص75
4. تفسيرالعياشي، ج1 ، ص216
1. ر.ک : تفسيرالصافي ، ج1 ، ص418؛ تفسيؤکنزالدقائق ، ج3 ، ص316
2. بحارالانوار، ج11 ، ص226
1. مشکاة الانوار، ص59
2. ر.ک: الميزان، ج4 ، ص144-146
1. الخصال (شيخ صدوق) ، ج2 ، ص639
2. التوحيد ( شيخ صدوق) ، ص277؛ الخصال(شيخ صدوق) ، ج2، ص652
1. ر.ک: الميزان ، ج4 ، ص147
2. ر.ک: التفسير العياشي ، ج1 ، ص418؛ تفسيرکنزالدقائق، ج3 ، ص316
رديف
نوع عنوان
عنوان
1

طرح بحث در چگونگي پيدايش نسل دوم بشر
2

ثابت بودن اصول کلي و متغير بودن فروع اديان الهي
3

فطري بودن ثبات و تغيير در اديان الهي
4

بررسي روايات تکثير نسل دوم بشر
5

نحوه خلقت حواء (عليها‌السلام)
6

کيفيت ازدواج فرزندان آدم و حوا (عليهم‌السلام)
7

بيان اول: حليت فرزندان آدم نسبت به هم
8

بيان دوم: خلق زوج بهشتي براي فرزندان آدم
9

بيان سوم: ازدواج فرزندان آدم با جن
10

چگونگي رفع تعارض بين نصوص
11

احتمال اول و نقد حضرت استاد
12

احتمال دوم: نظريه بعضي از محدثين قديم و مرحوم فيض کاشاني
13

نقد و بررسي حضرت استاد بر بيان محدثين و و مرحوم فيض
14

احتمال سوم: بيان صاحب الميزان در تدريجي بودن صدور حکم محرمات
15

بيان احتمالات ديگر در مساله
16

بررسي علت قوت قول علامه طباطبايي(ره)
17


18





اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيراً وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبَاً ?1?
طرح بحث در چگونگي پيدايش نسل دوم بشر
يكي از فصولي كه ذيل اين كريمه مطرح است اين است كه كيفيت پيدايش نسل دوم چگونه بوده است? نسل اول يعني آدم و حوّا(سلام الله عليهما) و فرزندانشان از خودشان مشخص است؛ اما نسل بعد كه نوه‌هاي حضرت آدم(سلام الله عليه)اند اينها از كجا به دنيا آمدند. قبل از ورود در اين بحث، توجه به مقدمه‌اي كه مشتمل بر چند مطلب است لازم است. آن مقدمه اين است كه اين سؤال را همه ملّيون بايد پاسخ بدهند. يعني هر كس كه شريعتي را پذيرفته است، اعم از مسيحيت، يهوديت، زرتشتي و اسلام، بايد به اين سؤال پاسخ بدهند آ‌نها كه شريعتي را نپذيرفتند، حلال و حرام براي آنها مطرح نيست ولي كساني كه شريعتي را پذيرفتند بايد در اين سؤال شركت كنند و پاسخ بدهند چون يك سؤال مشترك است. چه اينكه همه صاحبان مذاهب يك دين هم بايد به اين سؤال پاسخ بدهند، اختصاصي به اماميه ندارد[بلکه] ساير مذاهب اسلامي هم بايد به اين سؤال پاسخ بدهند، اين يك مطلب.
ثابت بودن اصول کلي و متغير بودن فروع اديان الهي
مطلب دوم آن است كه ديني كه فطري است به اين معناست كه اصول كلي اعتقادات، اصول كلي اخلاق، اصول كلي حقوق، اصول كلي فروع دين و مانند آن اينها ثابت است [و] برابر با فطرت است؛ هم فطرت، تغييرناپذير است چون فرمود: ?فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ?[1] و هم از يك طرف ديگر فرمود: ?إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ?[2] همه انبيا(عليهم السلام) يك دين آوردند و همه انسانها هم با يك فطرت خلق شدند. آن فطرت، ثابت است تغييرناپذير و اين دين هم ثابت است، تغييرناپذير و هر پيامبري كه آمده است در خطوط كلي ياد شده، پيامبر قبلي را تصديق كرده است: ?مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيه?[3].
مي‌ماند آن فروع جزئي كه در هر عصر و نسلي تغييرپذير است. كه پس گذشته از خطوط كلي دين، يك سلسله فروع جزئي هست كه آن فروع جزئي را قرآن متغيّر ياد كرد، بعضي از احكام است كه در شريعت قبل، حلال است در شريعت بعد، حرام و بعضي به عكس. در اين بخشي كه شريعت قبلي به وسيله شريعت بعدي نسخ مي‌شود، سخن از ?مُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ? نيست [بلکه] در اين‌‌گونه از موارد، سخن از تحليل محرّم و تحريم حلال است. نشانه‌اش آن است كه در خطوط كلّي دين وقتي سخن انبيا به ميان مي‌آيد، قرآن كريم مي‌فرمايد: ?مُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ? اما در خطوط جزئي دين، در فروع جزئي دين تحليل و تحريم خاص را هم ذكر مي‌كند. مثلاً در آيه? 160 سوره? «نساء» مي‌فرمايد: ?فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ طَيِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَبِصَدِّهِمْ عَن سَبِيلِ اللّهِ كَثِيراً?؛ بعضي از چيزهايي كه قبلاً بر يهودها حلال بود، در اثر ستمي كه روا داشتند حرام شده است.
در سوره? مباركه? «آل‌عمران» وقتي از مسيح(عليه السلام) سخن به ميان مي‌آيد، آيه? پنجاه سوره? «آل‌عمران» اين است كه ?وَلأُحِلَّ لَكُم بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ وَجِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِن رَبِّكُمْ فَاتَّقُوا اللّهَ وَأَطِيعُونِ?[4] اين آيه، در ضمن اينكه مي‌فرمايد عيساي مسيح(سلام الله عليه) مصدِّق موسي و تورات موسي است، مي‌فرمايد يك چيز تازه‌اي هم به همراه دارد و آن اين است كه بعضي از چيزهايي كه قبلاً حرام بود، حلال مي‌شود ?وَلأُحِلَّ لَكُم بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ?. اين آيه، هم ناظر به دين است هم ناظر به شريعت. خطوط كلي دين را تصديق مي‌كند، جا براي نسخ نيست [و] بعضي از فروع جزئي دين را نسخ مي‌كند.
بنابراين انبيا(عليهم السلام) دينشان يكي است كه ?إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ?[5] و براي هر كدام يك فروع خاصي است و اين دوتا آيه‌اي كه يكي در سوره? «نساء»[6] و ديگري در سوره? «آل‌عمران» است، شاهد اين مطلب است.
فطري بودن ثبات و تغيير در اديان الهي
مطلب بعدي آن است كه فطرت كه تغييرناپذير است و فروع دين كه تغييرپذير است، چگونه دين مي‌شود فطري? اگر دين فطري است و فطرت تغييرناپذير است، چگونه دين مي‌شود متغيّر?

بيان جواب اين است كه خطوط كلي دين همان طوري كه ياد شد با اصل فطرت هماهنگ است و تغييرناپذير؛ هرگز خطوط كلي دين نسخ نشده ?إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ? و فطرت هم كه ?لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ?[7]. ولي فطرت انسان، نظير فطرت فرشته‌ها نيست كه ثابتِ محض باشد. فطرتها دو قِسم است: فطرت مدبّرات امر و فطرت فرشته‌ها اينها ثابت محض‌اند، لذا برنامه‌هاي تكويني اينها هم ثابت محض است نه ساكن، بلكه ثابت است. اما فطرت انسان با طبيعت انسان همراه است. طبيعت انسان، تغييرپذير است؛ هر نسلي طبيعت خاصّه‌اي او را همراهي مي‌كند. بين فطرت انسان و طبيعت انسان هم وحدتي است كه انسان را جمعاً اين دوتا يك واقعيت مي‌كنند، اين‌چنين نيست كه انسان طبيعيِ محض باشد، مثل حيوانات و گياهان و اين طور هم نيست كه فطريِ صِرف باشد، مثل فرشته‌ها و اين‌چنين نيست كه بين جنبه? طبيعت و جنبه? فطرت او هيچ ربطي نباشد وگرنه انسان مي‌شد دو حقيقت، نه يك حقيقت، بلكه بين طبيعت متغيّر و فطرت ثابت او ربطي هست. قهرا ًاين طبيعت او از ثبات فطرت بهره‌اي مي‌برد و آن فطرت هم از تغيير طبيعت، ناچار متأثّر مي‌شود.
اين است كه گفته مي‌شود براي هر دوره‌اي، براي هر نسلي يك سلسله فروع جزئي را ذات اقدس الهي تنظيم و تقرير مي‌كند. بعضي از احكام، در شرايعي حلال و همان احكام در شرايع ديگر حرام مي‌شود. همين كه ديديم درباره يهوديها فرمود: ?فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ طَيِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ?[8] در سوره? «نساء» و ديديم در سوره? «آل‌عمران» وقتي برنامه مسيح(عليه السلام) را بازگو مي‌كند، مي‌فرمايد عيسي(عليه السلام) در عين حال كه تورات را تصديق دارد، گفته است كه ?وَلأُحِلَّ لَكُم بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ?[9] همان محرّمات زمان موساي كليم(عليه السلام) حلال شد در زمان عيساي مسيح(عليه السلام). چه اينكه در زمان رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در اوايل امر، بعضي از امور حلال بود و بعد در پايان امر حرام شد، چون احكام به تدريج نازل شده است. آن وقتي كه بعضي از احكام آمده است، آن وقت هم اسلام بود و دين فطري بود و مطابق فطرت، آن وقتي كه احكام تكميل شد باز هم اسلام هست و مطابق با فطرت؛ منتها چون فطرت با طبيعت مرتبط است و طبيعت با زمان و مكان مرتبط است، مقتضيات هر دوره‌اي بي‌اثر نيست، لذا احكام تدريجاً نازل مي‌شود.
از اين جهت معلوم مي‌شود كه دين، فطري است به چه معنا و تغييري كه در بعضي از فروع جزئي راه پيدا مي‌كند هم به چه معناست. آن وقت مجموعه دين، اعم از خطوط كلي و جزئي در هر عصر، مطابق با فطرت مردم همان عصر است، گرچه فطرت ثابت است ولي با طبيعت متغيّر همراه است، از اين جهت حُكمش هم تغيير مي‌پذيرد.
پرسش:...
پاسخ: اين طبيعتِ متغيّر اگر به آ‌ن فطرت الهي هماهنگ باشد، همه? آن تغيّرهايي كه بايد بيابد، يافت. مي‌ماند بعضي از مسائل اهم و مهم كه چه چيزي اهم است و چه چيزي مهم و كجا مهم را ترك كنيم و اهم را بگيريم يا مي‌ماند در بخشهايي كه مربوط به موضوعات است، آن را به وسيله? حكومت اسلامي تأمين كرده است يعني آن احكام را تثبيت فرمود، آن امور متغيّر را كه به موضوعات برمي‌گردد تشخيص «ما هو الأصلح الأهم» و تقديم او بر «ما هو الصالح المهم» او را به عهده? وليّ مسلمين كه فقيه جامع‌الشرايط است گذاشته. بنابراين اگر چيزي در زماني حلال شد در زمان ديگر حرام شد مخالف با فطرت نيست، برابر همين دوتا آيه? سوره? «نساء»[10] و سوره? «آل‌عمران»[11].
با گذشت اين مقدمه حالا وارد اصل بحث بشويم، ببينيم كه جريان پيدايش نسل دوم يعني تكثير نسل، نوه‌هاي آدم(سلام الله عليه) از چه راه بود.
پرسش:...
پاسخ: نه، اين‌هم فرق نمي‌كند يعني فطرت وقتي با طبيعت هماهنگ شد، هر وقتي اين طور است كه فطرت با طبيعت آن عصر كه هماهنگ شد، مقتضاي خاصّ خود را دارد؛ در هر دوره‌اي اگر فطرت با يك طبيعت خاصّه هماهنگ شد، حُكم مناسب آن نازل مي‌شود. در زمان مسيح(سلام الله عليه) فطرت با طبيعت هماهنگ شد، حُكم حليّت آمده است كه مسيح فرمود: ?وَلأُحِلَّ لَكُم بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ?[12] و همين حلّيت، قبل از ستم بني‌اسرائيل هم بود با ستمگري اينها مشمول قهر شدند: ?فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ طَيِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ?[13] شد
بررسي روايات تکثير نسل دوم بشر
به هر حال حالا وارد اصل بحث كه مي‌شويم، مي‌بينيم رواياتي كه درباره خلقت آدم و حوّا(عليهما السلام) وارد شد و همچنين رواياتي كه در تكثير نسل اين دو بزرگوار پيدا شد، مختلف است.
نحوه خلقت حواء (عليها‌السلام)
بعضي از روايات دارد كه حوّا(عليها سلام) از دنده? چپِ آدم(سلام الله عليه) خلق شد[14]، بعضي از روايات ديگر اين را تكذيب مي‌كند، مي‌فرمايد مگر ذات اقدس الهي قادر نبود كه حوّا را مثل آدم بيافريند، اين‌‌چنين نيست[15] و اگر يك وقت گفته شد حوّا از دنده? چپ آدم(عليهما السلام) خلق شد، اين ناظر به آن است كه ذات اقدس الهي مقداري طين را گرفت حالا البته آبي كه به تراب برسد، طين مي‌كند آن تراب را، طيني را گرفت با دو دست خودش، براي اينكه در قرآن دارد كه ?مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ?[16]؛ با اينكه او منزّه از دست است ولي تعبير به دو دست شد و در روايت دارد كه «كِلتا يَديهِ يمَيٌن»[17] هر دو دست خدا، راست است يعني او دست ندارد، هر كاري كه از خدا صادر مي‌شود با يُمن و بركت است. در اوصاف ابي‌ابراهيم موسي‌بن‌ جعفر(صلوات الله و سلامه عليه) هم آمده است كه «كِلتا يَديهِ يَميٌن»[18] هر دو دست او راست است. كاري كه امام معصوم(عليه السلام) با دست چپ مي‌كند راست است، چه اينكه كاري كه تبهكاران با دست راست انجام مي‌دهند چپ است، براي اينكه آنجا يمين و يسار به ميمنت و مشئمت برمي‌گردد وگرنه چپ و راست عادي كه فضيلتي نيست «كلتا يديه يمين»، آن‌گاه با دو دست خدا اين طين، فراهم شد و آدم(عليه السلام) بدنش با اين طين ساخته شد با بقيه آن طين، حوّا(عليها سلام) ساخته شد. اين تعبير به بقيه كردن، معناي فرع و اصل را تفهيم نمي‌كند، بالأخره طيني تهيه كرده با مقداري از اين طين بدن آدم، با مقدار ديگر بدن حوّا(عليهما السلام) ساخته شده. اما روحها اين‌‌چنين نيست، روح مستقيماً و مستقلاً تنزّل كرده است، روح حوّا(عليها السلام) و روح آدم(عليه السلام) مستقيماً تنزل كرده است.
پرسش:...
پاسخ: تقدّم و تأخّر زماني است، البته آدم نسبت به حوّا افضل است، چون پيغمبر است؛ اما نه مرد نسبت به زن افضل باشد، «ربّما يكون بالعكس».
پرسش:...
پاسخ: اين‌هم وقتي كه طيني درست شده است، آدم(عليه السلام) از همين طين است و حوّا(عليها سلام) هم از همين طين.
پرسش:...
پاسخ: بقيه ديگر نيست، فرمود اگر يك وقت شنيديد سخن از ضلع أَيسر است؛ دنده? چپ هست، يكي از پَرهاي قسمت چپ هست اين درست نيست. حضرت در روايت تكذيب مي‌كند، فرمود مگر ذات اقدس الهي عاجز است كه از همان كاري كه با آن كار، آدم را آفريد حوّا را بيافريد اين چه چيزي است كه مي‌گويند كه از پري چپ او و دنده? طرف چپ او خلق شده است. بنابراين خود روايت، اين را تكذيب مي‌كند[19]، اين يك بخش.
کيفيت ازدواج فرزندان آدم و حوا(عليهما السلام)
بخش ديگر درباره كيفيت ازدواج فرزندان آدم و حوّاست. در اين باب هم روايات، متعارض است. همان طوري كه در اصل پيدايش حوّا از آدم(عليهما السلام) متعارض بود، در حقيقت تعارضي نداشت، براي اينكه اين روايت دوم بيان كرد و او را تكذيب كرد.
بيان اول: حليت فرزندان آدم نسبت به هم
در باب كيفيت ازدواج فرزندان آدم هم همين تعارض هست. بعضي از نصوص اين‌‌چنين است كه خداوند فرزندان آدم را يكي با ديگري، بينشان مزاوجت برقرار كرد و اين كار، حلال بود و بعدها حرام شد[20] و مجوس نمي‌توانند به كار فرزندان آدم(عليه السلام) استدلال كنند، براي اينكه آن كار قبل از تحريم بود و روش مجوسيها بعد از تحريم است، اين يك طايفه از نصوص.
بيان دوم: خلق زوج بهشتي براي فرزندان آدم
طايفه ديگر دارد كه نه، اين‌چنين نيست خداوند از انسانها، براساس طِيب و طهارت پيمان گرفته است، چگونه مي‌شود انسانها از حرام، متكوّن شده باشند، هرگز اين‌‌چنين نيست و در همين روايت دارد كه امام صادق(سلام الله عليه) طبق اين نقل مي‌فرمايد به من گزارش رسيده است كه حيواني با خواهرش مزاوجت كرد، بعد از اينكه براي او روشن شد كه اين خواهر او بود، كاري كرد كه خود را كُشت[21]، حيوانها اين كار را نمي‌كنند چه رسد به انسان.
خب، بلكه راه‌حل اين است، راه‌حل عبارت از آن است كه خداوند براي فرزندان آدم(سلام الله عليه) حوري از بهشت آورد و پسرِ آدم(سلام الله عليه) با آن حوري ازدواج كرد[22]. حالا حور، حور كه آوردند، اين‌هم اين «الحور العين» هم جمع «الحوراء الأعيناء» است، هم جمع «الأحور الأعين» است، لذا هم براي مردها دعا وارد است كه «وزوّجني من الحور العين»[23] هم براي زنها اين دعا وارد است كه «وزوّجني من الحور العين». اگر حور هم جمع «حوراء» است و <عين> جمع <عيناء> است، دعاي مردها تأمين است و اگر حور، جمع «أحور» و «عين»، جمع «أعين» است، دعاي زنها تأمين است، اگر حور آمده براي مزاوجه با پسر آدم(سلام الله عليه) ، لابد حور ديگري آمد مذكّر، براي ازدواج با دختر آدم(سلام الله عليه).
بيان سوم: ازدواج فرزندان آدم با جن
بيان ديگر اين است كه از جن، خداوند كسي را مقرّر كرد كه با فرزند آدم ازدواج بكنند[24]، قهراً فرزندان آدم با بيگانه‌ها ازدواج كردند يعني پسر آدم با يك زن ديگري حالا يا حوري است يا بني‌الجان است ازدواج كرد، دختر آدم(سلام الله عليه) هم با يك أَحور أَعين يا با مردي از بني‌الجان ازدواج كرد.
چگونگي رفع تعارض بين نصوص
خب، اين روايات كه متعارض است، چگونه ما اين روايات را جمع بكنيم?
احتمال اول و نقد حضرت استاد
يكي از راههاي جمع آن است كه آن رواياتي كه دارد برادر و خواهر باهم ازدواج كردند، اين درباره يك نسل است. آن رواياتي كه دارد از بهشت، حورالعيني آمده و فرزند آدم با او ازدواج كرده است، اين مربوط به نسل ديگر است. انبيا و مرسلين و اصفيا از اين نسل‌اند، ديگران از آن نسل‌اند. اين جمعي است كه خيلي شاهد حديثي ندارد و خيلي هم فنّي نيست كه به تبعيض مورد، جمع بشود يعني آن روايتي كه دارد فرزندان آدم با حوري ازدواج كردند، مربوط به پيدايش نسل انبيا و مرسلين و اصفيا(عليهم السلام) است، آن روايتي كه دارد برادر و خواهر باهم ازدواج كردند مربوط به ديگران است، اين به جمع تبرعي شبيه‌تر است تا يك جمع فنّي.
احتمال دوم: نظريه بعضي از محدثين قديم و مرحوم فيض کاشاني
راه ديگر راهي است كه مرحوم فيض(رضوان الله عليه) در صافي اين راه را طي كرده است، بعد مرحوم ميرزا محمد مشهدي(رضوان الله عليه) در اين تفسير كنزالدقائق همان راه را پيمود، چون خيلي از بيانهاي ايشان و تفسيرهاي ايشان و تعبيرهاي ايشان، به روال همان تفسير مرحوم فيض است در صافي. ايشان هم آن راه را طي كردند، اين است كه اين دوتا روايت كه متعارض‌اند، آن كه مي‌گويد برادر و خواهر باهم ازدواج كردند، چون موافق عامّه است مطروح است و آن روايت كه مي‌گويد اينها با بني‌الجان يا با حوري بهشت ازدواج كردند، آن معتمد است[25] و يكي از راههاي ترجيح احدي‌الحجتين بر حجت ديگر يا تمييز حجت از لاحجت، موافقت عامّه و مخالفت عامّه است.
پرسش:...
پاسخ: حالا اولاً عامّه بايد ثابت بشود كه اصراري بر اين مسئله دارد يا نه، چون مسئله‌اي نيست كه حالا آنها بخواهند يك فقه جديدي، چون آنچه محلّ ابتلاي آنهاست، مثل محلّ ابتلاي ساير اماميه، همان تحريم خواهر و برادر است و بعضي از اين روايات هم از امام رضا(سلام الله عليه) است[26] و حضرت كه در خراسان تشريف داشتند، با قدرتي فتوا مي‌دادند. آنجا فتواي رسمي كه حاكم بر آن منطقه باشد و حضرت در رعب و وحشت و تقيّه باشد نبود. در مدينه و امثال‌ذلك ممكن بود كه امام صادق(سلام الله عليه)، امام باقر(عليه السلام) اينها تقيّه كرده باشند، چون فتاواي رسمي در آن روزگار بود؛ اما امام رضا(سلام الله عليه) با قدرتي هم فتوا مي‌داد. گرچه دستگاه بني‌العباس با فتاواي ديگران تقريباً تضمين‌شده بود ولي امام رضا(سلام الله عليه) در يك فضاي بازي سخن مي‌گفت، محتمل هست تقيّه‌اي در بيانات امام هشتم باشد؛ اما حمل سخنان امام هشتم بر تقيّه آسان نيست.
نقد و بررسي حضرت استاد بر بيان محدثين و و مرحوم فيض
اين بياني كه مرحوم فيض پذيرفت در تفسير كنزالدقائق هم آمد، اين مشكل را دارد. مضافاً كه گذشته از اشكال جمع متعارضان، در محدوده? داخلي اين نصوص هم استبعادي هست و آن اين است كه آيا واقعاً حورالعيني كه در بهشت هستند، آنها به عالم طبيعت مي‌آيند? آيا حورالعين با بشر مي‌تواند ازدواج بكند در اين عالم? و آيا طايفه جن با بشر مي‌توانند ازدواج بكنند و يك خانواده تشكيل بدهند? البته محال نيست در بني‌الجان، چون اينها هم موجود مادي‌اند. استبعاد در فرشته‌ها و حورالعين، بيشتر از استبعاد در بني‌الجان است؛ اينها بتوانند خانواده تشكيل بدهند با كسي كه از نوع اينها نيست، اين بعيد است.
و اگر چيزي مُستبعَد بود، مايه ضعف ظهور است يا آن مَحمل را تضعيف مي‌كند. پس اگر ما بخواهيم بين اين دو طايفه از نصوص جمع بكنيم، بگوييم آنچه مربوط به حورالعين و امثال‌ذلك است اين براي نسل انبياست و اصفيا، آنچه دارد برادر و خواهر باهم ازدواج كردند، مربوط به افراد عادي است يا با بني‌الجن ازدواج كردند مربوط به افراد عادي است. اين جمع و همچنين آن جمع كه روايتي كه مي‌گويد برادر و خواهر باهم ازدواج كردند حمل بر تقيّه بكنيم، اين‌هم شواهد قوي‌تري طلب مي‌كند.
احتمال سوم: بيان صاحب الميزان در تدريجي بودن صدور حکم محرمات
راه سوم همان است كه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) آن راه را طي كرده است و آن راه عبارت از اين است كه دين، به تدريج احكامش آمده. همان طوري كه محرّمات اسلام در صدر اسلام حلال بود بعد به تدريج حرام شد، همه? احكام در زمان آدم(سلام الله عليه) كه يكجا نيامده. حالا حرمت ازدواج برادر و خواهر صرف‌نظر بشود، مسئله حرمت خَمر و خنزير همه محرّمات الهي يكجا بر آدم(سلام الله عليه) آمده يا به تدريج? محرّمات الهي هم كه فرقي ندارد، مسئله? حجاب چطور? همه? محرّمات، يكجا بر آدم(عليه السلام) آمد يا به تدريج? اثبات اينكه در همان اوّلين لحظه? تكليف، همه محرّمات براي آدم و حوّا(عليهما السلام) نازل شده است، سخت است. چه اينكه نوع انبيا كه آمدند به تدريج، احكام آوردند و اگر تدريجي بودن احكام، در زمان ساير انبيا(عليهم السلام) مشكوك باشد، در زمان خاتمشان(عليهم الصلاة و عليهم السلام) كه مشكوك نيست. نوعِ اين بحثها و آياتي كه مربوط به زكات است يعني زكات فقهي نه تزكيه نفس يا زكات مستحب، نوع آياتي كه مربوط به زكات است، آياتي كه مربوط به صوم است، آياتي كه مربوط به جهاد است، آياتي كه مربوط به خمس است و امثال‌ذلك، اينها همه بعد از سيزده سال آمده. اول، مسئله توحيد و عقايد اوّليه و امثال‌ذلك بود و نماز و مانند آن وگرنه اين احكام، نه محرّماتش اول بود نه واجباتش اول بود. روزه كه بر مردم در صدر اسلام واجب نبود، بعد از اينكه حضرت وارد مدينه شدند، كم‌كم اين‌‌چنين شد. مسئله خمس، مسئله زكات اين زكات فقهي مصطلح در مدينه آمده وگرنه اين زكاتي كه در سُوَر مكّي هست يا تزكيه نفس است يا زكات مستحب.
خب، پس واجبها بسياري از اينها به تدريج نازل شده، محرّمات، بسياري از اينها به تدريج آمده. يحتمل، كه اين مسئله‌اي كه محرّم است هم به تدريج آمده، اين يكي از وجوه. وقتي اين‌‌چنين شد، چون روايات متعارض‌اند و مرجع حلّ روايات قرآن كريم است و ظاهر قرآ‌ن كريم اين است كه هم از يك پدرند، چه اينكه روايات هم فرمود: «كلُّكم مِن آدم»[27] و ظاهر اين جمله هم اين است كه هر فردي كه پيدا شد از آدم و حوّا پيدا شد: ?وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيراً وَنِسَاءً? نه «منهما ومن غيرهما» ظاهرش اين است كه اين حرمت، به تدريج آمده[28].
پرسش:...
پاسخ: فطرت كه در آ‌ن مقدمه حل شد، آن روزي كه ساير محرّمات حلال بود، چطور با فطرت مي‌ساخت? شُرب خَمر از همان زادروز ابراهيم خليل يا زادروز آدم(عليه السلام) حرام بود.
پرسش: ...
پاسخ: چرا، رسول نبود از اولواالعزم نبود به آن معنا وگرنه رسالت نسبت به فرزندان خود كه داشت.
پرسش: ...
پاسخ: ذكر نشد وگرنه نمي‌شود بشري مكلّف باشد بي‌شريعت، خودش، عيالش، فرزندانش بالأخره شريعت طلب مي‌كنند، منتها يك شريعت محدود و ساده.
پرسش:..
پاسخ: شِرعه مفصّل به وسيله مجموعه قوانين يعني حدود، قصاص، ديّات، تعزيزات اين‌گونه از قوانين حكومتي و مانند آن، از نوح به بعد آمده وگرنه بشرهاي اوّلي مكلّف‌اند و مكلّف، بدون حلال و حرام و واجب و مكروه و مستحب زندگي نمي‌كند، اين‌هم يك احتمال.
بيان احتمالات ديگر در مسأله
احتمال ديگر اين است كه ذات اقدس الهي، همان طوري كه آدم و حوّا را از طين خلق كرد، يك مؤنث و مذكري را هم از طين خلق بكند، نه اينكه از بهشت حوري آورده باشد و نه اينكه فرزندان آدم با بني‌الجان ازدواج كرده باشد، اين محتمل هست؛ منتها آيه نفرمود.
احتمال ديگر آن است كه در روايات قبلي كه در بحثهاي گذشته خوانده شد، اين بود كه دوازده هزار عالم[29]، يك ميليون عالم و آدم[30]، قبل از آدم(سلام الله عليه) بودند، البته درباره نسل فعلي آمده است كه اين نسل فعلي كه منقرض مي‌شود، با مجموعه? اين نظام منقرض مي‌شود، بعد خدا يك آسمان و زمين جديدي خلق مي‌كند. ولي درباره? نسلهاي گذشته دارد اينها يك ميليون نسل آمدند و رفتند، ديگر نفرمود آسمان و زمين هم يك ميليون‌بار يا كمتر و بيشتر عوض شد، لذا آن فسيلهايي كه كشف مي‌‌شود، جمجمه‌هايي كه كشف مي‌شود براي انسانهاي دو ميليون سال بر فرض دو ميليون سال، يا دويست ميليون سال هم كشف بشود، به جايي آسيب نمي‌رساند، براي اينكه يك ميليون آدم و اينها آمدند و رفتند. حالا درباره آنها كه ندارد زمينشان عوض شد، آسمانشان عوض شد اينكه ندارد كه، درباره انسانهايي كه فعلي هستند دارد كه اين نسل كه منقرض بشود، خدا يك آسمان و زمين جديدي با يك نسل نويي خلق مي‌كند.
به هر حال ممكن است كه بعضي از نسلهاي گذشته، مانده بودند و فرزندان آدم و حوّا(عليهما السلام) با آنها ازدواج كرده باشند، اين‌هم محتمل هست.
پرسش: ...
پاسخ: بله، در جمع، ما ناچاريم يك خلاف ظاهري را مرتكب بشويم. جمع، هميشه همين طور است، كجا ما دوتا روايت متعارض را جمع مي‌كنيم كه به ظهور هيچ‌كدام آسيبي نرسد، خواه و ناخواه اين‌‌چنين است در جمع دلالي، يكي از دو ظهور، كم و بيش آسيب مي‌بيند.
پرسش:
پاسخ: البته خلاف ظاهر است ديگر؛ در جمع، سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) مي‌فرمايد مرجع، قرآن كريم است هم در اصل حجّيت روايات و هم در ترجيح احدي المتعارضتين، مرجع قرآن كريم است و اگر روايات، متعارض بودند ما بر قرآن عرضه مي‌كنيم، هر چه كه موافق با قرآن است مي‌گيريم[31]، اين يك راه فقهي است غير از آن راهي است كه مرحوم فيض پذيرفته در كنزالدقائق هم آمده كه خلاف عامّه است[32]، آن سهل‌المعونه نيست اثبات حمل بر تقيّه، چون مسئله? فتواي رايج نيست كه انسان حمل بر تقيّه كند [بلکه] يك مسئله علمي محض است، برخلاف آن فتواهاي رايج كه آنها فتوايشان اين است و اگر نظير مسح رأس يا غَسل رأس يا مَسح پا يا غَسل پا يا وضوي منكوس، اينها جا بر تقيّه هست. اما اين فقط يك فايده علمي دارد، فايده عملي كه ندارد. عملاً ازدواج برادر و خواهر حرام است [و] هيچ ثمري ندارد و همه ملّيون در برابر اين سؤال هم بايد پاسخ بدهند.
بررسي علت قوت قول علامه طباطبايي(ره)
راهي كه سيدناالاستاد طي كرد يك راه عميق فقهي است؛ منتها تنها راه اين نيست. حالا اگر كسي اين راه را قبول كرد، چه بسيار خب، قبول نكرد بايد اين خلاف ظاهرها را هم مرتكب بشود. احتمال اينكه ذات اقدس الهي يك مذكّر و مؤنّثي را از اين طين بيافريند با فرزندان آدم ازدواج بكنند هست، اين قدرت هست. احتمال اينكه از بقاياي نسل قبلي، فرزندان آدم و حوّا(عليهما السلام) ازدواج بكنند مايه تكثير نسل باشد هست.
«و الحمد لله رب العالمين»


1. سوره روم ، آيه 30
2. سوره آل عمران، آيه 19
3. سوره مائده ، آيات 46و48
1. سوره آل عمران ، آيه 50
2. سوره آل عمران، آيه 19
3. سوره نساء ، آيه 160
1. سوره روم، آيه 30
2. سوره نساء ، آيه 160
1. سوره آل عمران ، آيه 50
1. سوره نساء ، آيه 160
2. سوره آل عمران، آيه 50
3. سوره آل عمران ، آيه 50
4. سوره نساء ، آيه 160
1. من لايحضره الفقيه ، ج3 ، ص381
2. ر.ک: من لا يحضره الفقيه ، ج3، ص379
3. سوره ص ، آيه 75
4. الکافي ، ج2، ص126
5. قرب الإسناد، ص128
1. من لايحضره الفقيه ، ج3 ، ص379
2. تفسير نورالثقلين ، ج1 ، ص433
1. علل الشرايع ، ج1 ، ص17
2. تفسيرالعياشي ، ج1 ، ص216
3. اقبال الاعمال، ص75
4. تفسيرالعياشي، ج1 ، ص216
1. ر.ک : تفسيرالصافي ، ج1 ، ص418؛ تفسيؤکنزالدقائق ، ج3 ، ص316
2. بحارالانوار، ج11 ، ص226
1. مشکاة الانوار، ص59
2. ر.ک: الميزان، ج4 ، ص144-146
1. الخصال (شيخ صدوق) ، ج2 ، ص639
2. التوحيد ( شيخ صدوق) ، ص277؛ الخصال(شيخ صدوق) ، ج2، ص652
1. ر.ک: الميزان ، ج4 ، ص147
2. ر.ک: التفسير العياشي ، ج1 ، ص418؛ تفسيرکنزالدقائق، ج3 ، ص316