موضوع: سوره نسا

عنوان: تفسير سوره مبارکه نساء جلسه 20

مدت زمان: 32.10 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 3.68 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 7.36 MB دانلود

رديف
نوع عنوان
عنوان
1

خوف عقلايي ؛ معني مراد از استعمال آيه.
2

آيات 238 و 239 سوره بقره شاهدي بر معناي فوق.
3

ناتمام ­بودن­ استشهاد ابوحنفيه به آيه در نکاح يتيم نابالغ.
4

بيان علت استعمال «ما» در «ماطاب».
5

دلالت بر وصف علت استعمال «ما» در ذوي‌العقول.
6

دريافت غلط از منطوق آيه علت برداشت وهمي از مفهوم شرط و جزا.
7

دريافت­هاي دوگانه از مفهوم شرط و جزا در آيه.
8

دريافت اول: خوف از عدم رعايت عدالت.
9

دريافت دوم: جواز ازدواج با ايتام در صورت عدم وجود خوف.
10

قول جواز ازدواج­هاي نه­گانه و نسبت دادن آن به رافضي­ها.
11

شيخ طوسي و «اسناد قول به شيعه اثناء عشري».
12

شخصي بودن منشاء خوف عدم رعايت عدالت.
13

اسلام و مبارزه با سنن جاهلي در امر ازدواج.
14

حکم عقد پنجم با وجود چهار زن.
15

گستره عدالت بر حيطه­هاي مختلف ازدواج.
16

برهان حاکم بر آيه دوم.
17


18


19


20


21


22


23


24


25



اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَي فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُم مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَي وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ذلِكَ أَدْنَي أَلَّا تَعُولُوا ?3?
خوف عقلايي ؛ معني مراد از استعمال آيه
خوف كه در اين آيه موضوع چند حُكم قرار گرفت، همان خوف عقلايي است كه از طمأنينه? عقلايي نشأت مي‌گيرد. اگر در موردي اطمينان حاصل شد به ضرر، اين خوف مي‌آورد. خوفي كه ناشي از اطمينان به ضرر است موضوع حُكم قرار مي‌گيرد، مثل اينكه گفتند در ماه مبارك رمضان، اگر خوف ضرر بود روزه نگيرد، در مسافرت اگر خوف ضرر بود، سفر نكند وگرنه نماز در آن سفر تمام است و مانند آن. پس خوف كه در اين‌‌گونه از موارد موضوع حُكم است، مسبّب از طمأنينه به ضرر است و طمأنينه عقلايي، خوف عقلايي مي‌آورد كه موضوع احكام است، چه در مسئله ?إِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا? و چه در مطلب ?فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا?.
آيات 238 و 239 سوره <بقره> شاهدي بر معناي فوق
اصل اين مسئله، در سوره? مباركه? «بقره» قبلاً گذشت؛ در كيفيت خواندن نماز حالا يا سواره يا پياده آيه? 238 و 239 سوره? «بقره» اين بود: ?حافِظُوا عَلَي الصَّلَوَاتِ وَالصَّلاَةِ الْوُسْطَي وَقُومُوا لِلّهِ قَانِتِينَ ? فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجَالاً أَوْ رُكْبَاناً? نمازها را به ترتيبي كه وارد شده است كمّاً و كيفاً حفظ كنيد، اگر در جنگ و مانند آن يا در خطريد و ترس داريد حالا يا پياده يا سواره با آن وضع، نمازتان را ادامه بدهيد، خوفي كه در آن آيه، موضوع تغيير حُكم قرار گرفت همان خوف عقلايي است كه ناشي مي‌شود از اطمينان عقلايي به ضرر، اين مطلب اول.
ناتمام ­بودن­ استشهاد ابوحنفيه به آيه در نکاح يتيم نابالغ
مطلب دوم آن است كه اينكه فرمود: ?وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَي فَانْكِحُوا? معنايش اين نيست كه اگر خوفِ ظلم و خوفِ جور نداريد، مي‌توانيد با يتيم «بما أنّها يتيم» ازدواج كنيد كه از ابي‌حنيفه نقل شد. بعضي از مفسّرين اهل سنّت، نظير قرطبي در جامع از ابوحنيفه نقل كرده است كه او قائل است كه يتيمه را مي‌شود ازدواج كرد قبل از بلوغ و به همين آيه هم استشهاد كرده است[1] و اين استدلال ناتمام است براي اينكه، اينكه فرمود ?أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَي?، نظير ?وَآتُوا الْيَتَامَي أَمْوَالَهُمْ?2 است آنجا منظور علاقه? «ما كان» است يعني كسي كه قبلاً يتيم بود و الآن بالغ شد، مالِ او را به او بدهيد، هرگز منظور اين نيست كه يتيم در ظرف يُتم با حفظ يتيم بودن، مال او را به او بدهيد، اين‌‌چنين كه نيست، بلكه فرمود: ?وَابْتَلُوا الْيَتَامَي حَتَّي إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ?3 همان طوري كه آنجا كه فرمود: ?وَآتُوا الْيَتَامَي أَمْوَالَهُمْ? منظور كسي است كه قبلاً يتيم بود و هم‌اكنون بالغ است، به قرينه آيه? شش همين سوره اينجا هم كه مي‌فرمايد: ?وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَي? معنايش اين است كه اگر نترسيديد كه جور و ستم، دامنگيرتان بشود، مي‌توانيد با خود يتاما ازدواج كنيد، اگر مي‌ترسيد با زنهاي ديگر ازدواج كنيد.
خب، اينكه مي‌فرمايد: ?وَإِنْ خِفْتُمْ? كه مفهومش اين است «وان لم تخافوا» مي‌توانيد، نه يعني با كسي كه نابالغ است ازدواج كنيد، بلكه با كسي كه قبلاً نابالغ بود و هم‌اكنون بالغ است، به شهادت قرينه? قبل و به شهادت آيه ديگري كه مكرّر، مورد استشهاد قرار گرفت در همين سوره? مباركه? «نساء» است؛ آيه? 127 سوره? «نساء» است كه فرمود: ?فِي يَتَامَي النِّسَاءِ اللَّاتِي لاَ تُؤْتُونَهُنَّ مَا كُتِبَ لَهُنَّ وَتَرْغَبُونَ أَن تَنكِحُوهُنَّ?، ?يَتَامَي النِّسَاءِ? نساء يتيم مثل رجال يتيم است يعني كساني كه قبلاً يتيم بودند. نساء يتيم يعني كسي كه قبلاً يُتم داشت و الآن بالغ است مثل اينكه بگويند رجال يتيم يعني كساني كه قبلاً يتيم بودند، چون لغتاً بالغ و نابالغ هر دو را مي‌گويند يتيم و اين اصطلاح شرعي است كه فرمود: «لا يُتمَ بعدَ الحُلُم»[2] كه حُكم فقهي وضع مي‌شود، بنابراين اين استدلال ابي‌حنيفه2، ناتمام است.
بيان علت استعمال «ما» در ?ماطاب?
مطلب سوم آن است كه اينكه فرمود: ?وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَي فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُم مِنَ النِّسَاءِ? چرا «من طاب» نفرمود، ?مَا طَابَ? فرمود (ما) تعبير كرده، با اينكه «ما» براي غير ذوي‌العقول است. مي‌فرمايد جوابش اين است، گرچه «مَن» براي ذوي‌العقول و «ما» براي غير ذوي‌العقول به كار مي‌رود؛ اما اين‌‌چنين نيست كه <من> مختصّ به ذوي‌العقول يا «ما» مختصّ به غير ذوي‌العقول باشد. در سوره? مباركه? «شمس» دارد كه ?وَالسَّماءِ وَمَا بَنَاهَا?3 منظور از «ما» همان خداست ديگر؛ قسم به آسمان و خدايي كه آسمان را بِنا كرد، منظور از «ما» اينجا ذات اقدس الهي است كه علمِ محض است، پس نمي‌شود گفت «ما» هميشه براي غير ذوي‌العقول است و «من» هميشه براي ذوي‌العقول، بلكه گاهي «ما» براي كسي كه عينِ علم است هم به كار مي‌رود، چه اينكه گاهي كلمه? «من» براي غير ذوي‌العقول هم به كار مي‌رود، نظير آيه? 45 سوره? «نور» كه فرمود: ?وَاللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مَن مَاءٍ فَمِنْهُم مَن يَمْشِي عَلَي بَطْنِهِ وَمِنْهُم مَن يَمْشِي عَلَي رِجْلَيْنِ وَمِنْهُم مَن يَمْشِي عَلَي أَرْبَعٍ? حيوانها را به سه قِسم تقسيم فرمود و از هر قِسم هم به (مَن) ياد كرده است. بنابراين آن يك استعمال قالبي است، نه اينكه استعمال منحصر و تمام كلمه را در يكجا بخواهد حصر كند.
دلالت بر وصف علت استعمال «ما» در ذوي‌العقول
در خصوص مقام [ومطلب موردبحث] نكته ديگري هم هست و آن اين است كه اگر سؤال از خود شخص باشد به «من» ياد مي‌شود؛ اما اگر سؤال يا بحث، درباره? شخص باشد «بما أنه موصوف و وصف» از آنجا به «ما» ياد مي‌شود. الآن در حقيقت، محور بحث اين است كه «فانكحوا الطيّب» در برابر «لا تنكحوا الخبيث»، چون در همين سوره? «نساء» هم طيّب مشخص شد، هم خبيث. خبيث را به عنوان ?حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ وَبَنَاتُكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ?[3] و كذا و كذا مشخص فرمود كه ?يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ?2 پس اين محرّمات مي‌شود خبائث، آن محلّلات مي‌شود طيّب. منظور، ذات «بما أنه ذات» نيست[بلکه] «بما أن لها وصفاً» است، مثل آن است كه بفرمايد: «فانكحوا الطيب»، آن وقت «الطيّب» در مقابل «الخبيث» كه قرار گرفت، چون وصف مراد است نه ذات، اين مصحّح اطلاق كلمه? «ما» خواهد بود: ?فَانْكِحُوا مَا? يعني «الطيّب» را، به اين مناسبت و كلمه? ?طَابَ? هم نشانه همين است كه طيّب را كه حلال است ازدواج كنيد، نه خبيث را كه حرام است ازدواج كنيد.
دريافت غلط از منطوق آيه علت برداشت وهمي از مفهوم شرط و جزا
برخي خيال كردند كه اين جمله شرطيه كه مفهوم دارد منطوقش اين است که: «ان خفتم ألا تقسطوا، فانكحوا المتعدّد و إن لم تخافوا فلا تنكحوا المتعدّد، فانكحوا واحدة» چون اگر جمله، مقدم و تالي و شرط و جزا اين‌‌چنين تقرير بشود، همان توهّم ايشان را تأييد مي‌كند «ان خفتم ألا تقسطوا في اليتامي، فانكحوا مثني و ثلاث و رباع» يعني اگر مي‌ترسيد كه عدل را در يتامي? رعايت نكنيد، همسرهاي متعدّد بگيريد. خب، اگر نترسيديد، حقّ همسرهاي متعدّد نداريد، مفهوم اين است، حتي به نظر كساني كه معتقدند جمله? شرطيه مفهوم دارد يا نه، آن كه شرط و جزاست تمام شده است اين قيد، خارج از محور شرط و جزاست. آنكه شرط و جزاست اين است كه ?إِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَي فَانْكِحُوا مَا طَابَ? اين تمام شد، اگر مي‌ترسيد كه با ايتام ازدواج كنيد با ساير زنهاي حلال ازدواج كنيد، اگر نمي‌ترسيد، براي شما جايز است كه با ايتام ازدواج كنيد. آنچه جزاست، نكاح زنهاي حلال است، نه نكاح ?مَثْنَي وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ? حالا كه نكاح زنهاي حلال، در اين زمينه حُكم شما شد، يك مطلب بعدي هم اضافه مي‌شود و آن اين است كه زنهاي حلال تا دوتا و سه‌تا و چهارتا براي شما رواست، نه اينكه اين قيد در جزا قرار بگيرد و در مفهوم‌گيري نقش داشته باشد كه جمله? شرطيه اين باشد: «ان خفتم ألا تقسطوا في اليتامي، فانكحوا مثني? و ثلاث و رباع»، آن‌گاه «ان لم تخافوا لا يجوز لكم مثني و ثلاث و رباع» فقط يكي جايز است، اين‌‌چنين نيست آنچه كه جزاي شرط است، اصل ?فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُم مِنَ النِّسَاءِ? است. همين، ?إِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَي فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُم مِنَ النِّسَاءِ?، «إن لم تخافوا يجوز لكم نكاح اليتامي?» همين.
دريافت­هاي دوگانه از مفهوم شرط و جزا در آيه
آن امري هم كه از اين مفهوم برمي‌آيد، امرِ در موقع توهّم حذر است، مفيد تجويز است نه الزام؛ نه معنايش اين است كه «إن لم تخافوا أن لا تقسطوا في اليتامي?، فانكحوا اليتامي?» نه [بلکه] يعني «يجوز لكم نكاح اليتامي?».
دريافت اول: خوف از عدم رعايت عدالت
پس دومطلب از اين شرط بر مي آيد: يكي اينكه آنچه محور شرط و جزاست اين است كه اگر مي‌ترسيد عدل را رعايت نكنيد، در ازدواج با ايتام، با ساير زنها ازدواج كنيد، اين تمام شد. حالا ساير زنها رقمشان از دو تا سه تا چهار ممكن است ادامه پيدا كند كه مسئله تعدّد زوجات است كه از اين بحث بيرون است، اين يك مطلب.
دريافت دوم: جواز ازدواج با ايتام در صورت عدم وجود خوف
مطلب دوم اين است كه مفهوم اين قضيه شرطيه اين نيست كه «إن لم تخافوا ألا تقسطوا في اليتامي فانكحوا اليتامي» كه حتماً با يتامي? ازدواج كنيد، بلكه مفهومش امر در مقام توهّم حذر است كه اگر نمي‌ترسيد با يتامي? ازدواج كنيد، مي‌توانيد با ايتام ازدواج كنيد.
قول جواز ازدواج­هاي نه­گانه و نسبت دادن آن به رافضي­ها
خب، ?وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَي فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُم مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَي وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ? اينكه فرمود: ?مَثْنَي وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ? در بحث ديروز ملاحظه فرموديد كه برخي اين احتمال را دادند، حالا چه كسي است و از چه گروه است، مشخص نيست كه تا نُه زن، ازدواج آنها جايز است و احياناً به عمل رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم تمسّك كردند. اين سخن را مرحوم شيخ طوسي، همان روزهاي اول به عرضتان رسيد كه در تبيان رد كرد و در تبيان هم ايشان فرمود اين حرف، خلاف اِجماع است[4] با اينكه مرحوم شيخ طوسي قبل از قُرطبي، مفسّر جامع‌البيان و احكام قرآن است، مع‌ذلك در همين تفسير الجامع‌ لاحکام القرآن قرطبي آمده كه «الذي صار الي هذه الجهالة و قال هذه المقالة الرافضة و بعض اهل الظاهر»2؛ رافضه آمدند گفتند كه تا نُه زن جايز است، اين رافضه چه كساني‌اند؟ البته رافضه به اصطلاح مِلل و نِحل، اختصاصي به شيعه ندارد. شيعه چندين فرقه‌اند كه يكي از آن فِرَق كه همان فرقه ناجيه است، اماميه است، آن‌هم اماميه اثني?‌عشريه. اگر در بعضي از كتابها چيزي به عنوان اماميه اثني‌?‌عشريه اسناد داده شد ما هستيم و اما اگر چيزي به رافضه اسناد داده شد، غير ما را هم شامل مي‌شود، چه اينكه اگر به شيعه اسناد داده شد غير ما را هم شامل مي‌شود. آن طوري كه شهرستاني در ملل و نحل و ديگران شيعه را رقم‌شماري كردند، چندين گروه‌اند. اماميه اثني‌?‌عشريه ما هستيم، آن وقت رافضه هم بر اماميه و شيعه‌ها اطلاق مي‌شد، هم بر بعضي از گروه اهل سنّت كه آنها را هم مي‌گفتند رافضه و اينكه از بعضي از رجبيّون نقل شد كه رافضه را به صورت خنزير و مانند آن ديدند، نه معنايش آن است كه اماميه را ـ العياذ بالله ـ يا شيعه? اثني?‌عشريه را به اين صورت ديدند. بعضي از گروه مخالف را هم رافضه ناميدند، البته بر ما هم كلمه? رافضه را اطلاق مي‌كنند.
شيخ طوسي و «اسناد قول به شيعه اثنا عشري»
به هر حال اين شخص كه در جامع، اين قول را اسناد داد، يك آدم متتبّعي هم هست [و] بعيد است كه در كمال لجاجت و تعصّب، جاهلاً تجاهل كند و به رافضه اين حرف را اسناد بدهد، با اينكه قبل از ايشان، مرحوم شيخ طوسي فرمود اين اصلاً برخلاف اجماع است كه نُه‌تا زن براي افراد عادي جايز است و آيه هم همين را مي‌خواهد بگويد، فرمايشي كه مرحوم شيخ طوسي داشت هم تحليل ادبي كرد، هم تحليل فقهي، خيلي زودتر و جلوتر از جناب قرطبي در جامع است.
بنابراين شيعه از او منزّه است، شيعيان و اماميه اثني?‌عشريه از او منزّه‌اند. چه اينكه به تعبير ايشان، اقبح از اين قول، قول ديگري است كه گفتند تا [جمع بين] هجده زن ازدواج جايز است ـ حالا مي‌بينيد چرا وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «إنّي تاركّ فيكم الثَّقلين»[5] وجود عترت طاهره چرا ضروري است كه اينها مفسّر راستين قرآن‌اند؛ اگر نباشد به دست هر عربي‌داني كه قرآن بيفتد به همين صورت درمي‌آيد ـ بعضي گفتند تا هيجده‌تا زن ازدواجشان جايز است، چرا؟ براي اينكه آيه فرمود: ?فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُم مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَي وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ?، ?مَثْنَي? يعني دوتا دوتا، دوتا دوتا مي‌شود چهارتا، ثلاث، سه‌تا سه‌تا، دوتا سه‌تا مي‌شود شش‌تا اين مي‌شود ده‌تا، رباع، چهارتا چهارتا، دوتا چهارتا مي‌شود هشت‌تا اين مي‌شود هيجده‌تا2. خب، اگر نباشند عترت طاهره، قرآن به اين صورت درمي‌آيد، اين عربي است و اين‌هم لغت است و اين‌هم معنا كردن به ميل، به اين صورت درمي‌آيد. اينكه فرمود: «لن يَفترقا»[6] براي همين است. قبل از اينكه ديگران به فكر اين حرفها بيفتند، عترت طاهره جلوي اينها را گرفتند. يكي از ادله? نياز به امام(عليه الصلاة و عليه السلام) همان تبيين قرآن است و صيانت دين، بعد از اينكه مردم به دين آگاه شدند، آن‌گاه مسئله اجراي احكام و اجراي حدود و مانند آن مطرح است. پس ?فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُم مِنَ النِّسَاءِ? به شهادت همان آيه? سوره? مباركه? «فاطر» كه فرمود: ?أُوْلِي أَجْنِحَةٍ مَّثْنَي وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ?2 اين‌‌چنين نيست كه هر كدام اينها داراي هيجده‌تا بال باشند كه، فرمود اينها گروه‌هاي مختلفي‌اند؛ بعضي داراي دو بال‌اند، بعضي داراي سه‌ بال‌اند، بعضي داراي چهار بال‌اند و مانند آن.
شخصي بودن منشاء خوف عدم رعايت عدالت
?فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُم مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَي وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ? كه باز منشأش خود آدم است كه اگر خوف عقلايي دارد، مي‌داند كه نمي‌تواند عدالت را رعايت كند ?فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً? يعني «واحدةً مما طاب لكم من النساء» يا نه، اگر يك زن هم مقدورتان نيست كه عدل را رعايت كنيد، با كنيزها ازدواج كنيد: ?أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ?، اين ?أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ? اگر حُكمش، مثل حُكم زنهاي آزاد بود، يك حُكم مي‌داشتند ديگر در مقابل آنها قرار نمي‌گرفتند. همين كه فرمود: ?فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُم مِنَ النِّسَاءِ? شامل حرائر و إماء مي‌شد، شامل زنهاي آزاد و كنيزكان مي‌شد، چون حُكمشان با هم فرق مي‌كند، لذا فرمود كه ?فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ? گرچه به «أو» عطف شده است ولي نشانه آن است كه اگر در اجراي عدل در يك همسر هم عاجزيد، با كساني ازدواج كنيد كه حقّ كمتري دارند: ?فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ?.
پرسش:...
پاسخ: در ?مَا مَلَكَتْ? نه، در ?مَا مَلَكَتْ? هم اين شخص، حقوق آنها را بايد رعايت كند، اين‌چنين نيست كه ?مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ? كسي حقّ اهانت داشته باشد الآن كه نيست، اصلاً اسلام كتابش، كتاب عِتق است نه كتاب رِق. دستور دادند يكي از اين چند كتاب فقهي، دستور آزاد كردن دادند، نه دستور برده كردن و بردگي، كتاب‌العتق است كه كجا آزاد بكنيم. آنكه در فقه مطرح است، كتاب‌العتق است نه كتاب‌الرق كه به لطف الهي با اين دستورات، مسئله رقّيت برطرف شد؛ اما الآن شما آنچه را كه واقع در عالم مي‌بينيد يعني در محدوده? استكبار مي‌بينيد، رِقّ است يعني اينها كه داعيه حقوق بشر داشتند، ديديد بالعيان كه چه كردند با اين برادران سياه‌پوست و رنگين‌پوست.
اسلام و مبارزه با سنن جاهلي در امر ازدواج
خب، چون فرمود: ?فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُم مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَي وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ? در صدر اسلام كساني كه تازه مسلمان مي‌شدند مسبوق بودند به همان سنّت و سيره? جاهلي. در جاهليت، تعدّد ازواج رسمي بود، اينها بيش از چهار زن هم احياناً داشتند؛ هر كس مسلمان مي‌شد عرضه مي‌كرد. وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌فرمود: «اختر منهنّ أربعا»؛ چهار نفر را انتخاب بكن، بقيه را طلاق بده آزاد بگذارد. قبلاً اگر بيش از چهار زن مي‌داشتي، چون جاهليت بود. الآن كه مسلمان شدي، بيش از چهار زن حق نداري و بين اين زنها هم بايد قِسط و عدل را رعايت بكني.
كساني كه مسلمان مي‌شدند و مي‌گفتند كه ما بيش از چهار همسر داريم، رسول خدا مي‌فرمود: «اختر منهنّ أربعا» و اسامي‌شان هم در اين تفسيرها و همچنين در كتابهاي تاريخ هست كه فلان شخص آمده گفته من ده همسر دارم، در جاهليت بود ديگر، فرمود: «اختر منهنّ أربعا»[7] بقيه را طلاق بده. ديگري آمده گفته هشت‌تا همسر دارم، فرمود: «اختر منهنّ أربعا»2 آن چهارتاي ديگر را طلاق بده و مانند آن.
حکم عقد پنجم با وجود چهار زن
مطلب بعدي آن است كه اگر كسي داراي چهار عيال بود، بعد پنجمي را عقد كرد عالماً عامداً، اين محدود خواهد شد؛ بر او حد مي‌زنند، چون اين نكاح كه نكاح شرعي نيست حالا يا حدّ رجم است يا حدّ جلد است يا حدود ديگر است، بالأخره بر او حد جاري مي‌شود، اينكه ديگر نگاه شرعي نيست، اين مشمول ?فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ?3 خواهد بود يا مسئله رَجم است و امثال‌ذلك. ولي اگر مسئله براي او روشن نشده بود، در شبهه بود، از باب «إدرَءُوا الحدودَ بالشبهات»4 و مانند آن، حُكم ديگري دارد وگرنه عالماً عامداً با يك تقلّب، در شناسنامه دست برد يا در راههاي ديگر خود را مثلاً داراي سه زن و امثال‌ذلك معرفي كرد، اين محدود خواهد شد يعني بر او حد جاري مي‌شود.
گستره عدالت بر حيطه­هاي مختلف ازدواج
?فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُم مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَي وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً? آن‌گاه يك عدل در نفقه است، يك عدل در مِيل قلبي و امثال‌ذلك است كه اينها را در بحثهاي ديگر مطرح مي‌كنند كه فرمود: ?وَلَن تَسْتَطِيعُوا أَن تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسَاءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ فَلاَ تَمِيلُوا كُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَرُوهَا كَالْمُعَلَّقَةِ?[8] آنجا درباره مسائل گرايشهاي اخلاقي يا گرايشهاي غريزي و مانند آن، آيات، مسائلي را دارد كه اگر نمي‌توانيد قِسط و عدل را بين همسرها رعايت كنيد، مبتلا به تعدّد ازواج نشويد، براي اينكه آنها ?كَالْمُعَلَّقَةِ? است يعني همسر شما هست ولي با او زندگي نمي‌كنيد، اين كار را نكنيد. اگر همه احكام قِسط و عدل رعايت شد، آن‌گاه حُكم همين است كه ?فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُم مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَي وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ?؛ اما نفرمود بين اينها عدل را رعايت كنيد، از جمله? بعد كه فرمود: ?فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا?، معلوم مي‌شود كه بايد بين اينها به قِسط و عدل عمل بكند.
پرسش:...
پاسخ: بله ديگر، چون آنچه در جاهليت بود و در آ‌ن فضا اين آيات نازل شد. همين بود كه با زنهايي كه يتيم بودند و مالي داشتند ازدواج مي‌كردند، براي خاطر اينكه هم در جعل مَهر تعدّي كنند، هم در پرداخت مَهر تعدّي كنند، هم در هزينه و كِسوه و نفقه و مسكن تعدّي كنند و امثال‌ذلك، بعد هم اينها را رها كنند.
پرسش:...
پاسخ: بله ديگر، لذا فرمود اگر نمي‌توانيد قِسط و عدل را در ازدواج با زنهاي يتيم رعايت كنيد، با زنهاي ديگر ازدواج كنيد، اين يك مطلب كاملاً صدر و ذيل به هم مرتبط اين يك فرع. حالا كه مي‌خواهيد با زنهاي ديگر ازدواج كنيد رقمشان از دو تا سه تا چهار جايز است، چون يكي گفتند نمي‌خواهد كه. وقتي فرمود اگر نتوانستيد با ايتام ازدواج كنيد، با زنهاي ديگر ازدواج كنيد اينجا ديگر لازم نيست بگويد كه يكي، خب يكي ديگر قطعي است معلوم است ديگر. لذا دو تا سه تا چهار را فرمود، بعد هم منسجماً با او فرمود، اينجا بايد بين اين ازواج متعدّد قِسط و عدل را رعايت كنيد. اگر توان قِسط و عدل را نسبت به همسرهايتان نداشتيد، بيش از يك زن نگيريد، اگر توان اجراي عدل، درباره حقّ يك همسر هم نداشتيد، با كنيزكان ازدواج كنيد.
برهان حاکم بر آيه دوم
حالا چرا فرمود: ?فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ? اين را برهاني مي‌كند، فرمود: ?ذلِكَ أَدْنَي أَلَّا تَعُولُوا مسئله را برهاني مي‌كند. مي‌فرمايد اين بهترين راه است، براي اينكه به ستم نيفتيد: ?ذلِكَ أَدْنَي أَلَّا تَعُولُوا?، «و لاتميلوا عن الحق الي الباطل» «عال» يعني «انحرف عن الحق»، «عال، يعول» يعني «انحرف عن الحق»، «تعولوا» يعني «تنحرف عن الحق» فرمود براي اينكه از حق منحرف نشويد، اين راهها را ما به شما ارائه داديد ازدواج با يتامي?، تعدّد زوجات، ازدواج با يك همسر [و] ازدواج با كنيزكان اين چهارتا مسئله فقهي را ما بازگو كرديم، براي اينكه شما به ظلم و ستم مبتلا نشويد.
«و الحمد لله رب العالمين»


1. الجامع لاحکام القرآن ، ج5 ، ص13
2. سوره نساء ، آيه 2
3. سوره نساء ، آيه6
1. بحارالانوار، ج100، ص165
2. ر.ک: الجامع لاحکام القرآن ، ج5 ، ص13
3. سوره شمس، آيه 5
1. سوره نساء ، آيه 23
2. سوره اعراف ، آيه 157
1. التبيان في تفسير القرآن ، ج5 ، ص17
2. الجامع لاحکام القرآن ، ج5 ، ص17
1. الامالي (شيخ طوسي) ، ص255
2. الجامع لاحکام القرآن ، ج5 ، ص17
1. الامالي (شيخ طوسي) ، 255
2. سوره فاطر، آيه 1
1. تفسيرالقرآن العظيم (ابن کثير) ، ج2 ، ص184؛ الجامع لاحکام القرآن ، ج5 ، ص17
2. تفسيرالقرآن العظيم (ابن کثير) ، ج2 ، ص185؛ الجامع لاحکام القرآن ، ج5 ، ص17
3.سوره نور ، آيه2
4. من لا يحضره الفقيه ، ج4 ، ص74
1. سوره نساء ، آيه 129