موضوع: سوره نسا

عنوان: تفسير سوره مبارکه نساء جلسه 2

موضوع بحث: تبيين عصر نزول قرآن کريم
عنوان عام عنوان خاص عنوان اخص1و2و3
رديف
تام نبودن ادله قائلين به مکي بودن سوره مبارکه «نساء»
1
آيه 58 مستندي بر مکي بودن سوره
2
ردّ استناد مستندين به آيه 58
3
محتواي سوره، شاهد اصلي بر مدني بودن آن
4
عصاره محتواي سوره مبارکه «نساء»
5
تناسب آغاز سوره «نساء» با ساير سور
6
معلل بودن خطوط کلي معارف قرآني
7
تعليق وصف تقوا مشعر به عليت? الذي خلقکم? در آيه اول
8
اقامه دو برهان متلازم در آيه
9
وجود دو حد وسط دلالت بر وجود دو برهان درآيه شريفه
10
تفاوت آيات در اقامه برهان
11
حد وسط در آيه مستند اصلي در تفاوت برهانها
12
استدلال رسول اکرم(ص)دليلي بر اقامه برهان
13
تفاوت حد وسط برهان در سوره مبارکه «نساء» و«حج»
14
دلالت حد وسط بر مبدأ درسوره مبارکه «نساء»
15
تفاوت براهين در سوره مبارکه «نساء» و«حج»
16
اقامه ادله سه گانه بر شمول «الناس»به تمام مردم
17
اعلان اصل عدم تفاضل بين انسانها خصيصه اصلي سوره مبارکه «نساء»
18
استناد قرآني داشتن عمل امير المومنين(ع)
19
تساوي انسانها در بعد مادي و تفاضل آنها در بعد معنوي
20



اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيراً وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبَاً ?1?
تام نبودن ادله قائلين به مکي بودن سوره مبارکه «نساء»
در اينكه سوره? مباركه? «نساء» مدني است يا مكّي، مقداري از بحثش در نوبت قبل گذشت. بعضيها خواستند بگويند چون صدر اين سوره، كلمه ?يَا أَيُّهَا النَّاسُ? دارد و هر جا ?يَا أَيُّهَا النَّاسُ? است در مكه نازل شد، پس بخش اول اين سوره در مكه نازل شد يا كلّ اين سوره در مكه نازل شد[1].
اين‌هم گفتند تام نيست، براي اينكه سوره? مباركه? «بقره» در مدينه نازل شد، با اينكه در دو جاي اين سوره، سخن از ?يَا أَيُّهَا النَّاسُ? است: يكي در آيه? 21 سوره? «بقره» است كه فرمود: ?يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ? كه از نظر مضمون هم نزديك به اين آيه است و يكي هم آيه? 168 سوره? «بقره» است كه ?يَا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلاَلاً طَيِّباً وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ?. خب، پس صِرف ?يَا أَيُّهَا النَّاسُ? داشتن يك آيه يا يك سوره دليل مكّي بودن او نيست.
آيه 58 مستندي بر مکي بودن سوره
مطلب ديگر آن است كه در ذيل همان آيه ?إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ الي أَهلها?[2] كه در سوره? مباركه? «نساء» است و در بحث ديروز به عنوان شاهد اقامه شده است، شاهد براي كساني كه مي‌گفتند اين در مكه نازل شد اين بود كه گفتند وقتي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مكّه را فتح كرد و وارد كعبه شد و بتها را دور انداخت و كليد را از كليدداران كعبه گرفت و خواست به عباس بدهد، به دستور همين آيه‌اي بود كه نازل شده است: ?إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَي أَهْلِهَا?[3].
در اينجا بعضيها نقل كردند در همان تفسير قرطبي ذيل همان آيه هست كه وقتي حضرت وارد كعبه شد، اين آيه بر او نازل شده است. اين البته بايد با يك روايت معتبري ثابت بشود كه اين آيه، در درون كعبه بر او نازل شده است؛ اما آنچه را كه بعضي از همراهان رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل كردند اين بود كه حضرت وقتي از درون كعبه بيرون آمد، اين آيه را خواند، و ما قبلاً اين آيه را از پيغمبر نشنيده بوديم كه حضرت، اين آيه ?إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَي أَهْلِهَا? را خواند «وما كنت سمعتها قبل منه»؛ من قبلاً از پيغمبر نشنيده بودم[4].
ردّ استناد مستندين به آيه 58
اين‌هم دليل نيست بر اينكه اين آيه، در مكه نازل شد. يك وقت است گوينده حضرت امير(سلام الله عليه) است اين وقتي بفرمايد من قبلاً نشنيدم يعني قبلاً نازل نشد، چون هر آيه‌اي كه بر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نازل مي‌شد به حضرت امير(سلام الله عليه) ابلاغ مي‌كرد. حضرت مي‌فرمود شب يا روز، در سفر يا در حضر، هر اتفاقي كه مي‌افتاد، از وحي چيزي بر پيغمبر نازل مي‌شد براي من مي‌خواند[5]. ولي يك فرد ديگر اگر بگويد من قبلاً نشنيدم، اين دليل نيست بر اينكه قبلاً اين آيه نازل نشده. پس نشانه اينكه بعضي از آيات اين سوره در مكه نازل شده باشد هم نيست.
محتواي سوره، شاهد اصلي بر مدني بودن آن
مسئله بعدي آن است كه در تفسير قرطبي آمده كه اين سوره، در مدينه نازل شد، براي اينكه عايشه گفت وقتي اين سوره نازل شده است كه من همسر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بودم[6] و عايشه هم معلوم است كه در مدينه، همسر پيغمبر بوده است. البته اين تأييد هست؛ اما قسمت مهمّ شاهد، همان شهادت دروني است يعني بررسي متن همين سوره? «نساء» نشان مي‌دهد كه در فضاي مدينه نازل شده است. قرآني كه ?تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ?[7] است، خودش را به خوبي بيان مي‌كند يعني بررسي در خود سوره نشان مي‌دهد كه اين در مكه نازل شد يا در مدينه نازل شد.
عصاره محتواي سوره مبارکه «نساء»
اما محتواي اين سوره، قسمت مهمّ اين سوره مربوط به تكاليف و احكام است و صدر اين سوره، درباره رعايت اصول خانوادگي، حقوق اعضاي خانواده، حقوق اطفال، حقوق اولاد، حقوق ايتام و امثال‌ذلك است. پايان اين سوره هم باز درباره رعايت اموال و حقوق خانوادگي است، مسئله ارث و مانند آن است كه اين از باب نتيجه‌گيري و بازگشت پايان سوره به صدر سوره، انسجامي را در اين مجموع ايجاد مي‌كند. اول سوره با جريان مسائل مالي و رعايت اصول خانوادگي و رعايت حقوق، نازل شده، آخر سوره هم باز در همين زمينه ميراث و رعايت حقوق خانوادگي و امثال‌ذلك است، اينها درباره مجموعه اين سوره.
تناسب آغاز سوره «نساء» با ساير سور
اما آغاز اين سوره اين است كه ?يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم? اين عنوان در اول دوتا سوره ذكر شده است: يكي همين سوره? «نساء» است و ديگري سوره? «حج» است. در اول سوره? «حج» اين‌‌چنين آمده است ?يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْ‏ءٌ عَظِيمٌ? آنجا ?يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا? است، اينجا هم ?يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا?. در تفسير امام رازي هم هست كه اين سوره? «نساء»، چهارمين سوره از قسمت اول قرآن است يعني از جزء اول تا جزء پانزدهم و آن سوره? «حج» هم چهارمين سوره از قسمت دوم قرآن است[8] يعني از جزء شانزدهم تا پايان قرآن اين نيمه? اول قرآن در سوره? چهارم، «نساء» قرار گرفت كه اولش ?يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا? است، در نيمه دوم قرآ‌ن هم چهارمين سوره‌اش سوره? «حج» است كه اولش ?يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا? است، اينها خب ديگر مطالب غير مهمّي است. عمده، برهان مسئله است چون ذات اقدس الهي فرمود: ?قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ?[9].
معلل بودن خطوط کلي معارف قرآني
قسمت مهمّ معارف و اخلاق و خطوط كلّي عبادات، در قرآن مُعلَّل است. البته خطوط جزئي معلّل نيست، براي اينكه عقلها درك نمي‌كند آن تعبّدها و رازها را مگر به رمز؛ اما خطوط كلّي عقايد، خطوط كلّي اخلاق، خطوط كلّي عبادات، در قرآن معلَّل است، علتش ذكر شده. تقوا، عبادت و اطاعت و مانند آن از اموري است كه در قرآن معلّل است، علتش ذكر شده است.
تعليق وصف تقوا مشعر به عليت ?الذي خلقکم? در آيه اول
در اينجا هم فرمود: ?يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم? اين تعليق وصف، مُشعر به عليت است. اگر بگويند «أحسِن الي من أحسَن اليك» يا «أحسِن الي من علّمك»، «أحسِن الي من أدّبك» اين حُكمي است كه علت را به همراه دارد. «أحسِن الي من أدّبك»، «أحسِن الي من علّمك» يعني اگر اين بخواهد به صورت استدلال، تبيين بشود آن تعليم و تأديب حدوسط قرار مي‌گيرد؛ گفته مي‌شود مثلاً زيد مؤدِّب عمرو است و هر مؤدِّبي شايان احسان است، پس زيد شايان احسان است، اين وصف مي‌تواند حدوسط دليل قرار بگيرد. در اين‌گونه از موارد مي‌گويند تعليق حُكم بر وصف، مُعشر به عليت اوست.
آياتي كه دستور تقوا مي‌دهد اين‌‌چنين است: ?يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم? اين دوتا برهان است. معيار در وحدت و تعدّد برهان آن حدوسط است نه نتيجه، ممكن است نتيجه? دوتا برهان يكي باشد؛ اما اينها دوتا واقعاً دوتا دليل باشند تكرار نباشد، تأييد هم نباشد [بلكه] دوتا برهان جدا باشد. معيار در وحدت و تعدّد برهان، وحدت نتيجه نيست، معيار وحدت و تعدّد حدّ‌وسط است. اگر حدّ‌وسط يكي بود به دو تقريب، به دو لسان اين يك دليل است نه دو دليل ولي اگر واقعاً حدّ‌وسط دو چيز بود، اين مي‌شود دوتا برهان. مثلاً اگر كسي هم معلِّم بود هم مربّي بود، مودِّب بود دوتا كار كرد، در اينجا مي شود گفت كه اين شخص را چه كسي تعليم كرد، چه كسي سرپرستي شما را به عهده گرفت نسبت به او احسان كنيد، اين دوتا برهان است. مثلاً مي‌گويند زيد عهده‌دار تأمين هزينه? تحصيلي عمرو بود و هر كس عهده‌دار تأمين هزينه? تحصيلي يك متعلِّم باشد شايان احسان است، پس زيد شايان احسان است و زيد معلّم هست و هر معلّمي شايان احسان است، پس زيد شايان احسان است. اگر دوتا وصف را در كنار هم ذكر كردند كه اينها عبارت اُخراي يكديگر نبودند، تأييد نبودند، دوتا وصف جدا بودند، اين مي‌شود دوتا برهان.
اقامه دو برهان متلازم در آيه
در اين كريمه هم دوتا برهان ذكر شده است: خدا ربّ است، خدا خالق است. خلقت و ربوبيّت دو چيز است، گرچه ملازم‌اند، اما واقعاً دوتا كارند. آفريدن غير از پروراندن است، آفريدن به اصطلاح «كان» تامّه مي‌دهد يعني چيزي را كه نبود، بود مي‌كند. پرورنده «كان» ناقصه مي‌دهد يعني يك شيء موجود را به كمالاتش مي‌رساند؛ يكي اصل هستي را مي‌بخشد، ديگري به اين هست، كمالات زايد اعطا مي‌كند. در جهان تكوين اعم از انسان و غيرانسان خالقي براي اينها جز خدا نيست، ربّي هم براي اينها جز خدا نيست. همه جهان و انسان را خدا آفريد و همه انسان و جهان را هم خدا مي‌پروراند. مشركين، يكي را قبول دارند؛ اما در ديگري حرف دارند يعني مشركين قبول دارند كه خدا انسان و جهان را آفريد ?وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ?[10] خالق انسان خداست؛ اما پرورنده? انسان او نيست. حالا يا قدّيسين بشرند، يا ملائكه‌اند يا ستاره‌هايند يا ارباب متفرّقون ديگرند، به گمان باطل اينها ربّ، غير از خالق است و خالق، غير از ربّ است، ربوبيّت هم غير از خالقيّت است. ممكن است كسي خالق باشد و ربّ نباشد، ممكن است كسي ربّ باشد و خالق نباشد. ولي قرآن كريم اين هر دو وصف را براي ذات اقدس الهي ثابت مي‌كند و اينها را ملازم هم مي‌داند، مي‌گويد آن كس كه خالق است يقيناً ربّ است و آن كه ربّ است، يقنياً همان شخص، خالق است.
وجود دو حد وسط دلالت بر وجود دو برهان درآيه شريفه
به هر حال اينها دوتا شيءاند، وقتي دو شيء شدند مي‌توانند دوتا حدوسط باشند، قهراً دوتا برهان را تشكيل مي‌دهند ? اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم?، ?اتَّقُوا? كسي را كه مدبّر شماست، مالك است كه اين ربّ، همان تدبير است. تربيت، معناي اوّلي رب نيست چون تربيت، ناقص يايي است و ربّ، مضاعف است ربّ، آن مالكِ مدبّر را مي‌گويند. البته لازمه? تدبير، تربيت است، چون او ربّ است، مالك است، مدبّر است پس از او بپرهيزيد؛ اوامر او را اطاعت كنيد، از نواهي او برحذر باشيد. چون او خالق است، اصل هستي را به شما اعطا كرده است، اوامر او را اطاعت كنيد، او را عبادت كنيد، از نواهي او بپرهيزيد و مانند آن كه اين دوتا دليل است.
تفاوت آيات در اقامه برهان
در بعضي از آيات هر دو دليل ذكر مي‌شود، در بعضي از آيات يك دليل ذكر مي‌شود. مثلاً همان آيه? 21 سوره? مباركه? «بقره» اين‌‌چنين آمده است. هر دو دليل ذكر شده است، آيه? 21 سوره? «بقره» اين است ?يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ? آنجا عنوان عبادت است كه عبادت، زمينه تقواست. فرمود: ?اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ? شما را و گذشتگان شما را آفريد همه را خدا خلق كرده است، هم ربّ شماست، هم خالق شماست، عبادت كنيد تا از او تقوا داشته باشيد. مشابه همين آيه از بعضي از جهات، در سوره? مباركه? «شعراء» آمده كه تقوا پيشه كنيد خدايي كه شما را آفريد و پيشينيان را خلق كرده است.
حد وسط در آيه مستند اصلي در تفاوت برهانها
آيه? 184 سوره? «شعراء» اين است كه ?وَاتَّقُوا الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالْجِبِلَّةَ الْأَوَّلِينَ? اينجا فقط از خالقيّت استفاده شده است نه از خالقيّت و ربوبيّت، نظير سوره? «بقره» يا سوره? «نساء» نبود. در همان سوره? «شعراء» آيه? 77 به بعد، حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) در احتجاجاتش مي‌فرمايد همه اين بتهايي كه شما او را مي‌پرستيديد، اينها دشمنان من‌اند و من از همه اينها اِعراض كرد ?إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِينَ ? الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ ? وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ ? وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ ? وَالَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ?[11] يعني اينجا ربوبيّت را باز كرده است. ربوبيّت به اين است كه هدايت كند، اطعام كند، صقي كند، شفا مرحمت كند، اماته كند، احيا كند اينها پروراندن است، فرمود او مرا خلق كرد و در حالات گوناگون هم مي‌پروراند؛ منتها اين ربوبيّت را خيلي تشريح كرده است، فرمود او را بايد پرستيد و همچنين آيه‌اي كه خود وجود مبارك حضرت ابراهيم به آن استدلال كرده است كه ?وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ?[12] اين حدوسطش فاطر بودن است؛ بايد انسان به سَمت كسي متوجّه باشد كه فاطر است، پديدآورنده آسمان و زمين است. البته فاطر، قوي‌تر از خالق است. خالق، كسي است كه يك سلسله موجودات اوّليه هست آنها را جمع مي‌كند و شيئي را از آنها به بار مي‌آورد. خداوند، فاطر است اول آن موادّ اوّليه را خلق مي‌كند، بعد از موادّ اوليه، انسان مي‌سازد. مثلاً آب را، خاك را، روح را و امثال‌ذلك را خلق مي‌كند، از مجموع اينها انسان به بار مي‌آورد. آن نوع‌آور مي‌شود فاطر، آنكه عدم را به اصطلاح مي‌شكافد گويا كه عدم را شكافت و از نو پديد آورد او فاطر است كه فاطر، قبل از خالق است.
به هر حال ?وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ?[13] چه اينكه در سوره? مباركه? «طه» وقتي سَحره? فرعون، حقّ موساي كليم را شناختند به او ايمان آوردند، در مقابل تهديد فرعون و آل‌فرعون مقاومت كردند، گفتند كه تو هر كاري از دستت برمي‌آيد انجام بده آيه72سوره«طه» است ?لَن نُؤْثِرَكَ عَلَي مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ والذي فطرنا?يعني ما هرگز دست از فاطرمان برنمي‌داريم ?فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِي هذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا?. در سوره? مباركه? «يس» هم به همين برهان استدلال شده است در آن شهيد سوره? «يس» آن كسي كه ? مِنْ أَقْصَي الْمَدِينَةِ?[14] آمد و بعد شربت شهادت نوشيد، حرفش اين بود؛ آيه? 21 و 22 سوره? «يس» ?اتَّبِعُوا مَن لَا يَسْأَلُكُمْ أَجْراً وَهُم مَّهْتَدُونَ ? وَمَا لِيَ لاَ أَعْبُدُ الَّذِي فَطَرَنِي وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ?؛ چرا من فاطرم را عبادت نكنم؟ خدا فاطر است، فاطر بايد معبود باشد، خدا معبود است. اينها آياتي است كه گاهي از مجموعه ربوبيّت و خلقت استفاده شد، اين در حقيقت دوتا دليل است، گاهي از يكي از اين دو دليل استفاده شد به نام خلقت و مانند آن.
استدلال رسول اکرم(ص)دليلي بر اقامه برهان
در بيانات خود رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در اوايل سوره? مباركه? «انعام» مشابه اين استدلال هست كه مي‌فرمايد من اگر خدا را اطاعت نكنم، در حقيقت وليّ‌نعمتم را اطاعت نكردم: ?قُلْ أَغَيْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِيّاً فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ يُطْعِمُ وَلاَ يُطْعَمُ?[15] هم از فاطر بودن، هم از ربّ بودن استفاده كرد، فرمود در استدلال توحيدي به اينها بگو آيا من غيرخدا را بپرستم، در حالي كه او فاطر است، در حالي كه او مُطعم است ?قُلْ أَغَيْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِيّاً? كه الله ?فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ? است ?وَهُوَ يُطْعِمُ وَلاَ يُطْعَمُ?.
تفاوت حد وسط برهان در سوره مبارکه «نساء» و«حج»
خب، اين سوره? مباركه? «نساء» هم استدلالش از همين قبيل است كه ?يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم?. تفاوت سوره? مباركه? «نساء» با سوره? «حج» اين است كه حدّوسط برهان در سوره? «نساء» مبدأ توحيدي است يعني اوصاف مبدأ است؛ حدوسط برهان، در اول سوره? «حج» اوصاف معاد است نه مبدأ. هر كدام هم مي‌تواند حدّوسط باشد يعني مي‌توان به شخص گفت شما بايد خدا را عبادت كنيد، چرا، چون او خالق است، چون او پرورنده و وليّ نعمت است اينها صفات مبدأ. مي‌توان گفت خدا را بايد عبادت كنيد، براي اينكه او حسابرس است اين‌هم حدّوسط؛ منتها اين حدّوسط به معاد برمي‌گردد، آن دوتا حدّوسط به مبدأ برمي‌گردد. در سوره? «حج» حدّوسط برهان بعد از مسئله? ربوبيّت كه توحيد است، مسئله معاد است فرمود:
دلالت حد وسط بر مبدأ درسوره مبارکه «نساء»
?يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ? اين برهان اول كه حدّوسط مبدأ است ?إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْ‏ءٌ عَظِيمٌ?[16] اين ?إِنَّ? برهان مسئله است، چرا ?اتَّقُوا? براي اينكه در قيامت يك حادثه سختي اتفاق مي‌افتد. خب، هنگام قيامت كلّ عالم مي‌لرزد، سخن از زمين‌لرزه نيست آن‌هم چند ثانيه [بلكه] كلّ عالم مي‌لرزد بالأخره؛ طوري است كه هيچ موجودي نمي‌تواند تحمل بكند، وقتي از قيامت ياد مي‌شود فرمود: ?ثَقُلَتْ فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ?[17]، ?ثَقُلَتْ? يعني «ثقلت الساعة» خود قيامت، تحملش براي آسمانها و زمين سنگين است؛ اين‌‌چنين نيست كه موجودي تحمل بكند موجود ديگر تحمل نكند. زلزله كه مي‌آيد در يك گوشه زمين است، گوشه ديگر تحمل مي‌كند يا احجار، تحمل مي‌كنند يا بعضي از جبال رواسي تحمل مي‌كنند. اصولاً جبال را براي اين قرار دادند كه جلوي لرزش زمين را بگيرد، رواسي آن ميخهايي هستند كه مايه دوام اين زمين‌اند. در بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در همان خطبه اول نهج‌البلاغه اين است كه فرمود: «وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَيَدَانَ أرْضِهِ»، «مَيَدان» يعني اضطراب «ماد، يميد» يعني «اضطرب، يضطرب» مَيَدان يعني اضطراب، مثل نوسان. فرمود با اين صخره‌ها و با اين كوهها جلوي مَيدان و اضطراب زمين را گرفته. خب، وقتي كه زلزله? قيامت فرا مي‌رسد همه اين جبال رواسي، اينها هم پودر مي‌شوند كه ?هَبَاءً مَّنثُوراً?[18] مي‌شود، ?كَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ?[19] مي‌شود و مانند آن ?إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْ‏ءٌ عَظِيمٌ?[20].
تفاوت براهين در سوره مبارکه «نساء» و«حج»
در اول سوره? «نساء» دوتا برهان بر مسئله بود؛ منتها هر دو به مبدأ برمي‌‌گشت. در اول سوره? «حج» دوتا برهان در مسئله است: يكي به مبدأ برمي‌گردد؛ يكي به معاد كه اين جامع‌تر از اوست از يك نظر. گرچه اوصاف مبدأ همان اوصاف معاد است و اوصاف معاد هم همان اوصاف مبدأ؛ اما ?يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ?، چرا؛ چون ربّ شماست اين برهان اول اين تعليق حُكم بر وصف مُشعر به عليت است. مثل اينكه گفتند «أحسن الي من أنعم عليك». دوم، چرا ?اتَّقُوا?، ?إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْ‏ءٌ عَظِيمٌ? اين دوتا برهان در مسئله است. البته چون بخشي از مسائل معاد در سوره? «حج» مطرح است، مناسب بود كه آغاز سوره از معاد يادي به ميان بياورد ولي در سوره? «نساء» قِسم مهم، بخشهاي تكليفي و مانند آن است، لذا دو وصف از اوصاف مبدأ ياد شده است كه فرمود: ?يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم? نظير سوره? «شعراء» نفرمود ?خَلَقَكُمْ وَالْجِبِلَّةَ الْأَوَّلِينَ?[21]، «جبلّه» يعني پيشينيان يا نظير سوره? «بقره» آيه? 21 نفرمود. در آيه? 21 سوره? «بقره» اين بود ? يَاايّهاالنَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ ? سوره? «بقره» و سوره? «شعراء» علي وِزان واحدند، آنجا ?اتَّقُوْا? است، اينجا ?اعْبُدُوا? ولي ?اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ? كه در سوره? «بقره» است يا ?خَلَقَكُمْ وَالْجِبِلَّةَ الْأَوَّلِينَ?[22] كه در سوره? «شعراء» است.
اما در اين سوره? «نساء» فرمود: ?يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيراً وَنِسَاءً? كه اين همان مضمون است يعني همه بشر را از يكجا آفريد، قهراً همه بشر را او خلق كرده است. پس آنچه در سوره? «شعراء» به صورت ?وَالْجِبِلَّةَ الْأَوَّلِينَ? آمده، آنچه در سوره? «بقره» به صورت ?وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ? آمده، در سوره? «نساء» با مزاياي ديگري ياد شده است يعني شما و همه ابناي بشر را او آفريده است.
اقامه ادله سه گانه بر شمول «الناس» به تمام مردم
بعضيها خيال كردند كه اين ?يَا أَيُّهَا النَّاسُ? ناظر به خصوص مردم حجاز است، مردم مكه است و امثال‌ذلك. براي اينكه در ذيل دارد ?وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ? آنها بودند كه ارحام را؛ الله يكجا و شبيه هم و كنار هم مورد سوگند قرار مي‌دادند[23]. ولي اين هيچ شهادت نمي‌دهد، براي اينكه خود ?النَّاسُ? كه عام است همه را شامل مي‌شود اين يك، دليلي هم كه در مسئله اقامه شده است خواه برهان ربوبيّت، خواه برهان خالقيّت، اين دوتا برهان هم كه عام است [و] شامل همه انسانها مي‌شود اين دو. تقوا هم كه وظيفه‌اي است براي همه انسانها اين سه. بنابراين طبق اين سه شاهد، هيچ دليلي نمي‌تواند براي اختصاص اين آيه? اول سوره? «نساء» به مردم حجاز يا خصوص مردم مكه تلقّي كرد، بلكه عام است.
پرسش:...
پاسخ: الآن هم ادب قرآن همين طور است ديگر، الآن هم ?يَا أَيُّهَا النَّاسُ? را كسي مي‌شنود شايسته است كه آن كه مؤمن است مي‌گويد «لبيك»، چون خطاب خدا بالأخره جواب طلب مي‌كند.
پرسش:...
پاسخ: خطابش هست؛ منتها ?يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا? با تأديب بيشتري همراه است وگرنه خطابهاي قرآن، هميشه زنده است.
اعلان اصل عدم تفاضل بين انسانها، خصيصه اصلي سوره مبارکه «نساء»
خب، در سوره? «نساء» خصيصه‌اي است كه در ساير سُوَر يا آيات نيست، براي اينكه مطالبي كه در اين سوره هست مستلزم آن است كه اين خصيصه رعايت بشود و آن اين است كه فرمود: ?يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ? چون مسائل خانوادگي، بعد مسائل ميراث، بعد مسائل حقوقي، بعد مسائل اخلاقي و همه اينها در كنار يكديگر در اين سوره مطرح است، بايد آن سرفصل هم مشخص بشود. مي‌فرمايد شما طبق قرارداد به يك شيء منتهي نيستيد كه بگوييم شما عضو فلان حزب هستيد يا عضو فلان هيئت هستيد، طبق قرارداد باشد. حالا كه عضو فلان حزب هستيد يا عضو فلان هيئت هستيد نسبت به يكديگر مهربان و رئوف باشيد، اين طور نيست [بلكه] شما واقعاً به هم مرتبط هستيد، چون واقعاً به هم مرتبط هستيد، حقوق يكديگر را رعايت كنيد ?خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا? شما واقعاً برادر و خواهر يكديگريد. اين‌‌چنين نيست كه قرارداد، شما را جمع كرده باشد و براساس قرارداد اعتباري به يكديگر علاقه داشته باشيد اين طور نيست. اگر تعاون است، اگر رعايت حقوق يكديگر است، اگر احترام است، اگر رعايت عدم تجاوز است، همه اينها به احترام يك اصل تكويني است و آن اين است كه ?خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ? بعد نه تنها رعايت آن بخشهاي اثباتي به استناد اين است كه ريشه همه شما يكي است، سلب آن اوصاف منفي هم به استناد همين وحدت ريشه است. تفاخر نكنيد، تكبّر نكنيد، هيچ‌كس خود را برتر از ديگران نداند كه اينها هم يك سلسله وظايف حقوقي و اخلاقي است كه بايد رعايت بشود به عنوان اوصاف سلبي منتفي بشود. ريشه همه اينها هم باز وحدت اصل است، بنابراين هيچ‌كس حق ندارد بگويد كه من افضل از او هستم. آن توهّم شيطاني هم در اين‌‌جا نمي‌آيد، تازه آنچه را كه شيطان توهّم كرده است يك توهّم بي‌جايي بود كه گفت ?خَلَقْتَنِي مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ?[24] ولي اگر كسي بخواهد بر‌اساس تفاخر حركت كند، آن بهانه? شيطان را هم ندارد. شيطان بالأخره به بهانه‌اي متمسّك شد و استكبار كرد، گفت ?خَلَقْتَنِي مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ? اما ديگران كه ابناي آدم‌اند(سلام الله عليه) اين بهانه را هم ندارند.
استناد قرآني داشتن عمل امير المومنين(ع)
وقتي كه به حضرت امير عرض كردند چطور بين افراد تفاوت قائل نيستيد، فرمود بين بني‌اسماعيل و بني‌اسحاق خدا فرق نگذاشت. بني‌اسماعيل هاجرزاده‌اند بالأخره، بني‌اسحاق ساره‌زاده‌اند. خب، بين ساره و هاجر به حسب ظاهر خيلي فرق بود، او يك خدمتگزار ساده‌اي بود و او همسر برومندي بود براي ابراهيم(سلام الله عليه). فرمود خدا بين بني‌اسماعيل و بين بني‌اسحاق فرق نگذاشت[25]، گرچه پدرشان يكي بود ولي مادر، بالأخره دوتا شخصيت بود يكي هاجر بود و يكي ساره و خدا اين امتيازات را اصلاً به حساب نياورد، معلوم مي‌شود اين امتيازات مطرح نيست.خب، و مشابه اين بيان هم در فرمايشات حضرت رسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در همان خطبه «حجةالوادع» و ساير خُطَب هست[26].
تساوي انسانها در بُعد مادي و تفاضل آنها در بُعد معنوي
در اينجا كه مسائل خانوادگي و حقوق اجتماعي و رعايت مسائل اموال و اولاد و زن و مرد و برادر و خواهر و امثال‌ذلك را اين سوره، مبسوطاً به عهده مي‌گيرد بايد اول، تلقين كند كه همه شما از يك ريشه‌ايد. پس بنابراين نه كسي بايد خيال مزاياي بيشتر داشته باشد، نه به خودش اجازه فخرفروشي بدهد. يك سلسله امتيازاتي است كه براي ارواح انسانهاست [كه] آنجا هر كه ممتازتر است، متواضع‌تر است و خاكسارتر، او لازم به گفتن نيست او آنجا هر كه بالاتر رفت خودش پايين مي‌آيد، نبايد ما به او بگوييم كه همه‌تان از خاك هستيد، آنجا هر كه بالا رفت متواضع‌تر است؛ اما در نشئه طبيعت است كه هر كسي بالاتر رفت يعني در نشئه طبيعت متمكّن‌تر شد، زرق و برق دارتر شد خيال مي‌كند ? أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ?[27] خيال مي‌كند ? أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْياً? به او بايد تذكّر داد كه اينها تو را بالا نبرده؛ اما در آن جهت، در جهت معنوي انسان واقعاً بالا مي‌رود و بالا رفتن او مايه? تواضع اوست، او راحت است ولي در نشئه? طبيعت، اگر عده‌اي ?هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْياً?[28] شدند يا تلاش و كوشش كردند ?أَن تَكُونَ أُمَّةٌ هِيَ أَرْبَي مِنْ أُمَّةٍ?[29] اينها در معرض خطرند، بايد به اينها گفت كه ?فأَيْنَ تَذْهَبُونَ?[30] اصل شما كه يكي است، همه شما كه از آدم هستيد، آدم هم كه از خاك است به چه چيزي داريد افتخار مي‌كنيد؟
«و الحمد لله رب العالمين»


1. ر.ك: الجامع لأَحكام القرآن،‌ج5،‌ص1
1. سوره نساء،‌ آيه58
2. ر.ك: التبيان في تفسير القرآن،‌ج3،‌ص97
3. الجامع لأحكام القرآن،‌ج5،‌ص256
1. ر.ك: بحارالانوار،ج10،‌ص125
2. ر.ك: الجامع لأحكام القرآن،‌ج5،‌ص1
3. سوره نحل،‌ آيه 89
1. التفسيرالكبير، ج9،‌ص476
1.سوره حديد،‌ آيه 17
1. سوره لقمان،‌آيه 25
1. سوره شعراء،‌آيات77-81
1. سوره انعام،‌آيه 79
2. سوره انعام،‌آيه79
3. سوره يس،‌آيه20
1. سوره انعام،‌ آيه 14
1. سوره حج،‌آيه 1
2. سوره اعراف،‌آيه 187
1. سوره فرقان،‌آيه 23
2. سوره قارعه،‌آيه 5
3. سوره حج،‌آيه 1
4. سوره شعراء ، آيه 184
1. سوره شعراء ، آيه 184
2. التفسيرالكبير، ج9،‌ص475
1. سوره اعراف، آيه 12
1. ر.ك: الغارات، ج1،‌ص46
2. ر.ك: بحارالانوار،‌ج73،‌ص350؛ الكافي، ج8،‌ص246
3. سوره همزه،‌آيه3
1. سوره مريم،‌آيه7
2. سوره نحل، آيه 92
3. سوره تكوير، آيه 26