موضوع: سوره نسا

عنوان: تفسير سوره مبارکه نساء جلسه 46

مدت زمان: 28.55 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 3.39 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 6.78 MB دانلود

رديف
نوع عنوان
عنوان
1

مسئوليت انسانها نسبت به گناهان خود.
2

فرق ظلم به ايتام با ظلم‌هاي ديگر و اثر خاص آن.
3

تسلط ظالم بر ظالم براساس سنن حاکم بر عالم.
4

واقعي بودن تعابير مربوط به آثار سوء گناهان.
5

ادله قرآني بر واقعي بودن آثار سوء گناهان.
6

تنظر عالم رويا با عالم حاکم بر آثار سوء گناهان.
7

مجربمين و حکمت سنت استمهال الهي.
8

ماهيت گناهکاران و عفو و توبه آنها.
9

تعدي به مال و دو نحوه کيفر در خصوص آن.
10

تبييني مفهوم «سعير» و «تصليه».
11

مال يتيم و عقوبت دو گانه نسبت به متعديان آن.








اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?وَلْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَافاً خَافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللّهَ وَلْيَقُولُوا قَوْلاً سَدِيداً ?9? إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَي ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيراً ?10?
مسئوليت انسانها نسبت به گناهان خود
خلاصه بحث اين شد كه هر كسي هر گناهي را انجام بدهد در برابر آن گناه مسئول است. آياتي از قبيل ?وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي?[1] يا ?كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ?[2] ?كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ?[3] ناظر به اين مطلب اول است. پس اگر كسي به ايتام ستم كرد [و] مال آنها را خورد، اين‌‌چنين نيست كه در قيامت، مسئول كارِ خود نباشد يا وِزر او را ديگري به عهده بگيرد هرگز اين‌‌چنين نيست، اين معاقب است؛ هم ?إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً? هم ?وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيراً?.
فرق ظلم به ايتام با ظلمهاي ديگر و اثر خاص آن
مطلب دوم آن است كه هر گناهي به اندازه? اثر خاصّ خود كيفر دارد؛ ظلم به يتيم با ظلمهاي ديگر فرق دارد. يك وقت كسي مظلوم قرار مي‌گيرد ولي قدرت انتقام دارد. يك وقت كسي مورد ستم قرار مي‌گيرد و هيچ قدرت انتقام ندارد، لذا ظلم به يتيم كه هيچ قدرت دفاع و انتقام ندارد با ساير ظلمها فرق مي‌كند.
مرحوم طبرسي در احتجاج نقل مي‌كند كه از وجود مبارك حضرت امير(عليه السلام) سؤال كردند بين آسمان و زمين چقدر فاصله است? در بعضي از نقلهاست كه حضرت به امام مجتبي(عليه السلام) ارجاع داد كه شما پاسخ بدهيد، در بعضي از قسمتها دارد كه خود حضرت جواب داد. به هر تقدير، حضرت فرمود: «دعوة المظلوم و مدّ البصر»[4] اينكه سؤال كرديد بين آسمان و زمين چقدر فاصله است? «دعوة المظلوم و مدّ البصر» يعني اگر منظور آسمان ظاهر است، فاصله? بين زمين و آسمان، مقدارِ ديد انسان است؛ تا آنجا كه شما مي‌بينيد و اگر منظور آسمانِ باطن است، آهِ مظلوم چون مظلوم جز خدا تكيه‌گاه ديگري ندارد، وقتي جز خدا تكيه‌گاه ديگر نداشت دعاي او دعاي مخلِص است و دعاي مخلص مستجاب است و اگر كسي در دعا موحّد بود يعني جز خدا چيز ديگري را نديد و نخواست، او مستجاب‌الدعوه است. سرّ اينكه دعاهاي ما مستجاب نيست براي آن است كه ما در عين دعا كردن، به بسياري از علل و عوامل اميدواريم يعني اگر كسي طلب روزي مي‌كند، در عين حال كه دعا مي‌كند اميدش به مركز كار اوست، اميدش به درآمدهاي تجاري اوست و مانند آن. يا اگر كسي قدرتي دارد ولي مورد ستم قرار گرفت در عين حال كه به خدا شكايت مي‌كند، به قدرت قبيله? خود، به قدرت مقام خود و مانند آن هم چشم طمع دوخته است؛ دعاي او دعاي خالص نيست. ولي يتيم و مظلومي كه هيچ پناهي جز خدا ندارد، دعاي او دعايِ مخلص است و دعاي مخلِص دعاي موحّدانه است و دعاي موحّدانه مستجاب است. لذا حضرت فرمود: اگر منظور، آسمانِ باطن است فاصله بين زمين و باطنِ آسمانها دعا و آهِ مظلوم است: «دعوة المظلوم و مدّ البصر».
يتيم اين‌‌چنين است، لذا در بعضي از روايات دارد كه وقتي كسي مال يتيم را خورد، مثل اينكه او را كُشت[5]، او را از بين برد. اگر كسي به يتيم ستم كرده است دوتا كار كرد: يكي ظلمِ به يتيم [كه] اين ظلم به يتيم عقوبتش همان ?إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيراً? است؛ يكي هم كه اولياي آن يتيم را رنجاند، چون آنها بعد از مرگ متأثرند از اينكه ايتامشان زير سلطه? اين ظالم قرار گرفتند، آنها هم باخبرند.
اگر كسي به ايتامِ ديگران ستم كرد در حقيقت، اولياي اينها را رنجاند [و] بايد كيفر اين دو عذاب را بچشد، چون به يتيم ستم كرد: ?إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيراً? دامنگيرش مي‌شود، چون اولياي اينها را رنجاند بعد از مرگ خودش به عنوان وليّ يتيم گرفتار همين رنجش مي‌شود؛ اين طور نيست كه اوليا بعد از مرگ غافل از بازماندگانشان باشند. پس اگر كسي همان طوري كه در زمان حيات، كسي را اهانت كرد خود گرفتار توهين مي‌شود، اگر بعد از مرگِ كسي هم او را رنجاند، خودش هم بعد از مرگ مبتلا مي‌شود به رنجش، اين كارِ خود اوست.

تسلط ظالم بر ظالم براساس سنن حاکم بر عالم
مطلب سوم آن است كه اگر بعد از مرگِ او فرزندان او، را ظلم بكنند فرزندان او قدرت انتقام دارد، مأجور است، مي‌تواند شكايت بكند «كما مرّ». ولي در اثر سوء تربيت پدر، ممكن است اين فرزندي كه امروز يتيم است و مظلوم فردا كه بالغ شد او هم راه پدر را ادامه بدهد؛ او هم ظالم بشود در اثر شركت در خون و يا تعليم سوء و مانند آن. ولي در زمان خردسالگي مظلوم مي‌شود ـ گرچه مأجور است ـ تا پدر بعد از مرگ انتقام ببيند بي‌اجر و اين آيه? ?وَكَذلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمِينَ بَعْضاً?[6] سنّتي را بيان مي‌كند. مي‌فرمايد كه اگر كسي ظالم بود، خدا ظالمي را بر او مسلّط مي‌كند كه او مظلوم بشود ولي مأجور نباشد: ?وَكَذلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمِينَ بَعْضاً?. از همين قبيل است اين حديث: «مَن أعان ظالماً سلّطه الله عليه»[7]؛ اگر كسي جزء اعوان ظلمه بود، خدا همان ظلمه را بر اين معاونين مسلّط مي‌كند و اين معاونين، مظلوم مي‌شوند ولي مأجور نخواهند بود.
پس اگر كسي به ايتام ديگران ستم كرده است در حقيقت، اولياي آن ايتام را رنجاند، خودش هم بعد از مرگ به عنوان وليّ يتيم كه مُرده است رنجيده مي‌شود بدون گنج أجر. روايات هم اين معنا را تأييد مي‌كند[8] كه در بحث روايي به خواست خدا خوانده خواهد شد.

واقعي بودن تعابير مربوط به آثار سوء گناهان
مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ?إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَي ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً? يعني اين شخص واقعاً دارد آتش مي‌خورد؛ آتش‌خور است خلاصه [و] بعداً هم به عذاب الهي گرفتار مي‌شود. در رواياتي كه ذيل همين آيه وارد شده است مي‌خوانيم كه عده‌اي در قيامت وقتي از قبر برمي‌‌خيزند، از دهن آنها آتش مي‌جوشد كه اينها معلوم مي‌شود مال يتيم‌خور بوده‌اند[9]، هنوز بساط جهنم براي او مطرح نيست تازه از قبر سر برداشت، وارد صحنه? قيامت مي‌شود مواقفي را در قيامت طي مي‌كند، سؤال هست، انطاق جوارح هست، تطاير كتب هست، مسئله عبور از صراط هست، بالأخره سرانجام به جهنم مي‌رود كه ?وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيراً? ولي قبل از ?سَيَصْلَوْنَ سَعِيراً? همين كه وارد صحنه? قيامت مي‌شود ـ قبل از ورود در جهنم ـ آتش از دهن او بيرون مي‌آيد كه معلوم است او يك مال‌ يتيم‌خور است. اين مَلكه همين عمل است، به همان دليل كه عده‌اي در قيامت به صورت حيوانات خاص ظهور مي‌كنند آ‌ن كس كه امروز درنده است، درندگي مي‌كند حقيقتاً حيوانِ درنده است. اين ?أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ?[10] ناظر به سه مرحله است: يك عده نزديكِ به حيوانيّت مي‌شوند، وقتي آ‌ن كار زشتشان را ادامه دادند واقعاً مي‌شوند حيوان، وقتي اصرار بر آن معصيت ورزيدند از حيوان هم پايين‌تر مي‌شوند: ?بَلْ هُمْ أَضَلُّ?.
خب، نزديك حيوانيّت به حيوانيّت رسيدن، از حيوانيّت سقوط كردن اينها در قيامت به صورت همان حيوان محشور مي‌شوند. عده‌اي هم كه در دنيا مال يتيم خوردند و در حقيقت اين آتش‌خوري است، در قيامت به عنوان آتش‌خوار محشور مي‌شوند، بعد حسابشان، كتابشان بررسي مي‌شود و وارد جهنم مي‌شوند كه اين نشان مي‌دهد دو مطلب است نه يك مطلب و نشان مي‌دهد كه سخن از تشبيه نيست، واقعيّتي است.
ادله قرآني بر واقعي بودن آثار سوء گناهان
نشانه? اينكه اگر كسي در گناه، غوطه‌ور شد خود مشتعل مي‌شود، همان آيه? سوره? مباركه? «جن» است؛ آيه پانزده سوره? «جن» كه فرمود: ?وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً? آنها كه اهل قَسط‌اند يعني اهل جور و ظلم‌اند، نه اهل قِسط و عدل، اينها هيزم نسوز جهنم‌اند. آنكه اهل قِسط و عدل است، مي‌شود مُقسِط كه قِسط ديگران را مي‌پردازد و محبوب خداست ?إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ?[11] و اما آنكه اهل قَسط است، قَسط در مقابل عدل است به معناي جور، قِسط رديف عدل است. قاسطيني كه در مقابل حضرت امير(سلام الله عليه) قيام كردند از همين گروه‌اند. خب، اگر كسي اهل قَسط و اهل ظلم بود، هيزم نسوز جهنم است. در جهنم درخت نسوز هست، هيزم نسوز هست كه فرمود: ?إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِي أَصْلِ الْجَحِيمِ?[12]؛ درختي است كه با آتش آبياري مي‌شود و معناي نسوز يعني خاكستر نمي‌‌شود وگرنه سراسر افروخته است، نه اينكه نمي‌سوزد يعني خاكستر نمي‌شود [و] مرتّب در حال احتراق است، اين خودِ شخص هيزم است. حالا اگر هيزم بزرگ بود وقود ديگران هم خواهد بود، ديگران را هم با آتش خود مي‌سوزاند و مانند آن، آن يك بحث جدايي است. حالا اگر جهنم بخواهد افروخته بشود با همين هيزمها افروخته مي‌شود و آن شعله? اصلي هم از درون برمي‌خيزد كه فرمود: ?نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ? الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَي الْأَفْئِدَةِ?[13] اين از فؤاد و از باطنْ سر مي‌كشد، لذا هيچ فرار كردن هم ممكن نيست.
پرسش: ...
پاسخ: نه، كورِ ظاهري اگر نظير «أبي بصير» باشد كه كور نيست. قرآن يك عده را كور مي‌داند، مي‌فرمايد: ?صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَيَرْجِعُونَ?[14]، ?لاَ يَعْقِلُونَ?[15] امثال ذلك. اما ابي‌بصيري كه از شاگردان خاصّ امام صادق(سلام الله عليه) است اين اعما نيست كه، اين بصير است. اگر كسي آيات الهي را نبيند كور است: ?مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَي ? قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَي وَقَدْ كُنتُ بَصِيراً ? قَالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذلِكَ الْيَوْمَ تُنسَي?[16]؛ تو در دنيا كور بودي، آيات الهي را نمي‌ديدي الآ‌ن هم كوري.
پرسش ...
پاسخ: اين ظلم، وجود مثالي‌اش آتش است و الآن با او هست. چون الآن با او هست او درك نمي‌كند، چون گرفتار عالم طبيعت است. وقتي اين پرده كنار رفت: ?فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ?[17] معلوم مي‌شود عمري در آتش بود. الآن هم يك عده در آتش دارند زندگي مي‌كنند: ?يَطُوفُونَ بَيْنَهَا وَبَيْنَ حَمِيمٍ آنٍ?[18]. يك وقت كه اين سُكر طبيعت برطرف بشود، حالا اگر كسي را بيهوش كردند و گذاشتند در آتش او احساسي ندارد، در سوخت و سوز هست ولي درك نمي‌كند. اگر به هوش آمد، آن وقت فريادش بلند است. اين سُكر طبيعت، سُكر دنيا اين نمي‌گذارد انسان احساس بكند تخديرشده است، وقتي اين علايق برطرف شد [و] انسان بيدار شد آن وقت احساس مي‌كند، فريادش بلند است. اين حقيقتاً در آتش است: ?إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً? بعد هم با همين وضع از قبر سر برمي‌دارد، وارد صحنه قيامت مي‌شود و مشخص است اين چه كاره بود. بعد وارد محكمه? عدل الهي مي‌شود حسابش، كتابش، تطاير كتبش، انطاق جوارحش همه مي‌گذرد، بعد وارد جهنم مي‌شود.
مجرمين و حکمت سنت استمهال الهي
پرسش ...
پاسخ: درباره? امهال مجرمين كه مهلت مي‌دهد، اين ممكن است كه ذات اقدس الهي يك عده را عفو كند، يك عده را مهلت بدهد؛ اما نفرمود كه من هر مجرمي را مهلت مي‌دهم. فرمود: ما يك عده مجرمين را اگر ديديد نگرفتيم اين براي آن است كه يك كيفر سنگين‌تري به انتظار اوست ?وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَبَقُوا?[19] و امثال ذلك ولي درباره بعضي از عقوبتها فرمود: خدا ?سَرِيعُ الْعِقَابِ?[20] است. درباره بعضي از امور فرمود كه مثلاً بيش از سه روز مهلت نداريد[21]. در بعضي از امور هم او مهلتهاي طولاني مي‌دهد، اين ديگر مربوط به حكمتِ خود خداست كه در چه عصري نسبت به چه شخصي امهال، مصلحت باشد، استدراج مصلحت باشد و مانند آن. كجا ?سَرِيعُ الْعِقَابِ? است? كجا املاء و امهال دارد، آن ديگر به حكمت الهي وابسته است.
به هر تقدير، خودِ شخص اول به طرف گناه كه مي‌رود، مثل آن است كه چوبي را به طرف آتش بردند نزديك كردند و گرم شد. بعد كم‌كم چهره‌اش برمي‌گردد [و] آتش‌گونه مي‌شود، بعد سراسر اين چوب را آتش مي‌گيرد، طرف گناه رفتن هم همين طور است. اوايل عادي است راه براي برگشت باز است؛ اما اگر خدا مهلت داد [و] درِ توبه را باز كرد ولي خود آن شخص به جايي رسيد كه گفت: ?سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ?[22] براي ما بي‌تفاوت است، آن‌گاه خدا هم به پيغمبرش مي‌فرمايد: ?سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ?[23] بعد با همين حالت تعدّي و عناد وارد قيامت مي‌شود، آنجا هم در جهنم مي‌گويد كه ?سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِن مَحِيصٍ?[24]. همينها كه به جايي رسيدند كه به پيغمبرشان مي‌گفتند چه موعظه بكني چه موعظه نكني ما گوش نمي‌دهيم، همينها وارد جهنم كه شدند مي‌گويند: ما الآن به جايي رسيديم كه چه جزع بكنيم چه جزع نكنيم بي‌اثر است، اين همان مَلكه است ديگر.
پرسش:...
پاسخ: يك گناه ديگري است روي اين، خودِ اين شخص الآن با اين عذاب نقد، معذّب مي‌شود [و] بعد هم به آن عذاب اليم گرفتار خواهد شد. مثل كسي كه در بحث ديروز هم گذشت اگر كسي آتش‌خوري كرد خب، خودكشي حرام است ديگر، سَم‌خوري كرد سَم‌خوري حرام است ديگر، حالا اگر كسي با آتش، خود را انتحار كرد، اين هم آتش خورد؛ خود را از بين برد يعني بدنش را از بين برد و هم اينكه ?سَيَصْلَوْنَ سَعِيراً?؛ در قيامت مي‌سوزد، اين دوتا آتش خورده.
پرسش:...
پاسخ: يعني خودت را از بين بردي [و] ديگر هيچ راهي براي درمان نيست، اين خطر هست. مثل اينكه كسي به آدمهاي معتاد به موادّ مخدّر نصيحت مي‌كند، مي‌گويد كه با سم بازي نكن! تو داري سم مي‌خوري، اين كِيف نيست، اين سَم است. او چون خُمار است، احساس ندارد. يك پزشك به انسان معتاد مي‌گويد: سم نخور! با سم بازي نكن! او يك لذّت كاذب مي‌برد، خيال مي‌كند كه لذيذ است. حالا اگر خود را معتاد كرد، ديگر ?سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ?[25]. پس خودِ انسان به جايي مي‌‌رسد كه مي‌شود هيزم جهنم.
پرسش:...
پاسخ: چرا، آنجا خود يمين و يسار را قرآن مشخص كرد كه يمين نه يعني دستِ راست. عده‌اي اصحاب يمين‌اند يعني اصحاب ميمنت‌اند: ?وَأَصْحَابُ الْيَمِينِ مَا أَصْحَابُ الْيَمِينِ?[26] در سوره? «واقعه» مشخص كرد كه ?فأصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ?[27] كساني كه با يُمن و بركت زندگي كردند. اينها دست چپشان، دست راست است، چه اينكه دست راستشان هم دست راست، آنجا كه راست و چپ مطرح نيست. كساني كه اصحاب المشئمه‌اند [و] با شئامت و زشتي زندگي كرده‌اند، دست راستشان چپ است، همان طوري كه دست چپشان چپ است.
درباره حضرت ابي‌ابراهيم؛ امام كاظم(عليه السلام) رسيده است كه «كلتا يديه يمين»[28]؛ اين هر دو دستش راست است، او اصلاً چپ ندارد. چه اينكه درباره ذات اقدس الهي هم اين حديث وارد شده است[29] ‌«يَد‌‌» يعني كنايه از منشأ قدرت و آ‌نجا جز ميمنت، چيز ديگر نيست.
به هر تقدير، اين‌گونه از امور در آ‌نجا ظهور مي‌كند. خب، نامه كسي را با دست راستش مي‌دهند. البته نامه‌اي به اين صورت كه دفترچه‌اي باشد و امثال ذلك كه نيست، اين با ميمنت اين نامه را مي‌گيرد، عده‌اي با مشئمت و شئامت آن نامه را مي‌گيرند.
ماهيت گناهکاران و عفو و توبه آنها
خب، پس عده‌اي به صورت هيزم در مي‌آيند و خودشان را هيزم كردند. البته كجا عفو مي‌شود? كجا توبه مي‌شود? آنها به عنايت الهي وابسته است. در سوره? «شوري?» آيه سي فرمود: ?وَمَا أَصَابَكُم مِن مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ?. اين دعاي معروف «يا مَنْ يَقْبَلُ الْيَسيرَ، وَيَعْفُو عَنِ الْكَثيرِ»[30] از همين آيه سي سوره? «شوري?» گرفته شده. خدايي كه اعمال خير ولو كم باشد قبول مي‌كند، خدايي كه از بسياري از لغزشها عفو مي‌كند. حالا ممكن است كسي را عفو بكند، بر اساس حكمتي كه خودش دارد؛ پدران صالحي داشتند يا فرزندان صالحي از او به بار مي‌آيند يا عده‌اي از اوليا درباره او شفاعت كردند، آن حساب ديگري است ولي طبع قضيه اين است كه به آ‌نجا منتهي مي‌شود.
تعدي به مال و دو نحوه کيفر در خصوص آن
مطلب بعدي آن است كه تعدّي به مال، يك وقت است كه به اموال عمومي است كه وليّ مسلمين متولّي اوست، نظير زكات يا مانند آن، اين يك كيفر دارد. يك وقت است تعدّي به مال بي‌پناهي است كه جز خدا هيچ پناه ديگري ندارد، مثل يتيم، لذا دو نحوه كيفر در قرآن كريم مشخص شد.
درباره كساني كه اكتناز مي‌كنند؛ زكات نمي‌‌دهند يا انفاق نمي‌كنند، آيه 35 سوره? «توبه» نازل شده است كه: ?يَوْمَ يُحْمَي عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَي بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هذَا مَا كَنَزْتُمْ لأَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا مَاكُنْتُمْ تَكْنِزُونَ?؛ اين پولها همين پولها، پولِ نسوز در مي‌آيد همين سكّه‌ها، سكّه‌هايي كه آب نمي‌شوند. اين پول كه براي اوّلين‌بار به دست اين شخص نيفتاد و آخرين نفر هم اين نبود. حالا يا اسكناس است كه او اكتناز كرده يا نقدين است كه اكتناز كرده، بالأخره دستهاي فراواني را ديد تا به دست او رسيد و از دست او هم به دست ورثه او رسيد و تحوّلات فراواني را ديد. يك عده همان پول را مي‌بينند كه براي اينها روح و ريحان مي‌شود. اين شخصي كه اكتناز كرد [و] صدقات واجب را نداد و مانند آن مي‌بيند همين پول به صورت يك نقره گداخته در مي‌آيد به پيشاني و پهلو و پشت او مي‌چسبد، همين پول است در يك روز هم هست، او اين طور مي‌بيند و ديگران طور ديگر مي‌بينند. خب، اگر اين پول بعد از او به دست وليّ مسلمين رسيد به دست يك مسلمان متعهّد رسيد [و] او در راه خير صرف كرد او را روح و ريحان مي‌بيند ديگر و همين پول را اين شخصي كه اهل اكتناز بود به صورت يك نقره گداخته مي‌بيند يا اسكناس نسوز مي‌بيند.
در اينجا ندارد كه درونِ او پر از آتش است، اين يك روسوزي است پيشاني را داغ مي‌كنند، پهلو را داغ مي‌كنند، پشت را داغ مي‌كنند[31] و در توجيه اين آيه سوره? «توبه» هم گفتند كه اين سه ضلع و سه عضو كه وسيله تحقير اين محرومين است بايد داغ بشود؛ پيشاني را داغ مي‌كنند، صورت را داغ مي‌كنند، پهلو را داغ مي‌كنند، پشت را داغ مي‌كنند؛ اما اين‌‌چنين نيست كه اين مال حرام به درون او رفته باشد كه از درون او سر بزند، نداد اين مال را. ولي آن‌كه مال مردم را به درون كشيده است اين ?إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً?. پس بين اين آيه? محلّ بحث، با آن آيه سوره? «توبه» اين تفاوت هست.
تبيين مفهوم «سعير» و «تصليه»
اما ?سَيَصْلَوْنَ سَعِيراً? درباره ‌«‌صَلْي» و ‌«تَصليه‌‌» و ‌«اصلأ‌‌» قرآن كريم تعبيرات گوناگوني دارد. يك وقت است چيزي روسوزي است، يك وقت درون‌سوزي است. يك وقت چيزي را روي آتش مي‌گيرند كه مختصري روي او سوخته مي‌شود ولي درونش آتش نمي‌بيند. اين ‌«صَلي‌‌» است كه ثلاثي مجرّد است. يك وقت است كه نه، درون‌سوزي هم هست؛ اين تصليه جحيم است ?سَأُصْلِيهِ سَقَرَ?[32] ماده ‌«اِصلأ‌» يعني هيئت ‌«اِصلأ‌» كه ?سَأُصْلِيهِ سَقَرَ?، ?وَتَصْلِيَهُ جَحِيمٍ?[33] كه باب تفعيل است، اينها شديدتر از اين ثلاثي مجرد است كه ?سَيَصْلَوْنَ سَعِيراً? است و چون او آتش را به همراه خود دارد، پس درون‌سوزي و برون‌سوزي هر دو تأمين است.
مي‌ماند بعضي از بخشهاي ديگر و روايات مسئله. حالا شايد موقع اذان است نرسيم همه روايات را بخوانيم ولي يك روايت را تبرّكاً مي‌خوانيم و بقيه روايات را براي روز بعد يا به طور اجمال اين روايات را اشاره مي‌كنيم و تفصيلش براي روز بعد.
مال يتيم و عقوبت دو گانه نسبت به متعديان آن
در روايات آمده است كه اگر كسي مالِ يتيم را خورد، خدا دوتا عقوبت براي او مشخص كرده است: يكي اينكه ايتام او را گرفتار مي‌كند؛ يكي مسئله آتش است. اين دو عقوبت[34]، يكي در آيه ?وَلْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَافاً خَافُوا عَلَيْهِمْ? هست كه به اين استدلال شده، يكي هم ?إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً? است. بنابراين سخن از سنّت نيست كه اگر كسي ظلم كرده است، ظلم كردن را در جامعه به عنوان سنّت قرار داد بعد فرزندان او هم مورد ستم قرار مي‌گيرند. چون اگر سخن از سنّت باشد، هر يتيمي گرفتار ظلم مي‌شود ولو پدرانش آدم صالحي باشند ولي آيه، لسانش اين است كه اگر كسي بد كرد فرزندان او گرفتار مي‌شوند نه، اگر كسي بد كرد اين سنّت را گذاشت، ايتام او گرفتار مي‌شوند، چون اگر كسي ظلم كردن را به عنوان يك سنّت سيّئه در جامعه طرح بكند ايتام آسيب مي‌بينند ولو ايتام اوليايي كه آنها اهل عدل و قِسط بودند.
«و الحمد لله ربّ العالمين»


[1] . سوره? انعام، آيه? 164.
[2] . سوره? مدثر، آيه? 38.
[3] . سوره? طور، آيه? 21.
[4] . الاحتجاج، ج 1، ص 268؛ بحار الانوار، ج 10، ص 88.
[5] . تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 446.
[6] . سوره? انعام، آيه? 129.
[7] . الخرائج و الجرائح، ج 3، ص 1058.
[8] . تفسير نور الثقلين، ج1 ، ص 447.
[9] . تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 449.
[10] . سوره? اعراف، آيه? 179.
[11] . سوره? مائده، آيه? 42.
[12] . سوره? صافات، آيه? 64.
[13] . سوره? همزه، آيات 6 و 7.
[14] . سوره? بقره، آيه? 18.
[15] . سوره? بقره، آيه? 171.
[16] . سوره? طه، آيات 124 ـ 126.
[17] . سوره? ق، آيه? 22.
[18] . سوره? الرحمن، آيه? 44.
[19] . سوره? انفال، آيه? 59.
[20] . سوره? انعام، آيه? 165.
[21] . ر . ك: سوره? هود، آيه? 65.
[22] . سوره? شعراء، آيه? 136.
[23] . سوره? يس، آيه? 10.
[24] . سوره? ابراهيم، آيه? 21.
[25] . سوره? يس، آيه? 10.
[26] . سوره? واقعه، آيه? 27.
[27] . سوره? واقعه، آيه? 8.
[28] . قرب الإسناد، ص 128.
[29] . الكافي، ج 2، ص 126.
[30] . اقبال الأعمال، ص 76.
[31] . سوره? توبه، آيه? 35.
[32] . سوره? مدثر، آيه? 26.
[33] . سوره? واقعه، آيه? 94.
[34] . تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 447.