موضوع: سوره نسا

عنوان: تفسير سوره مبارکه نساء جلسه 3

موضوع بحث: تفسر آيه اول
عنوان عام عنوان خاص عنوان اخص1و2و3
رديف
تساوي انسانها اصل جامع حاکم بر آيه اول
1
تفاوت احکام زن در مقابل شوهر
2
حاکم بودن اصل ?الرجال قوامون علي النساء? در روابط خانوادگي
3
تاکيد بر واحد بودن حقيقت انسان در آفرينش
4
عام بودن اصل تساوي انسانها بر اساس قيد «ايهاالناس»
5
تبيين واحد بودن ذات انسانها در خلقت
6
تفاوت داشتن حقيقت انسان در نشئات مختلف
7
تفصيل بيان اجمالي سوره در ساير سور قرآن
8
مفطور بودن روح و جسم ومخلوق بودن انسان
9
نقد نظر مفسرين از نفس واحد و بيان حضرت استاد
10
تناسب آيه شش سوره «زمر» با آيه اول سوره «نساء»
11
تناسب آيات در خصوص حقيقت واحد انسانها
12
اثبات حقيت واحد زن ومرد در خلقت
13
اشرفيت حضرت آدم (ع)بر حوا به واسطه پيامبري نه تفاوت جنسي
14
يکسان بودن مرد و زن به عنوان نمونه­اي از مردم
15
حقيقت واحد داشتن تمام زوجها ازنظر قرآن کريم
16
بيان تفاوت آيه اول سوره «نساء» با آيه سيزده سوره «حجرات»
17

يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيرًا وَنِسَاء وَاتَّقُواْ اللّهَ­ الَّذِي تَسَاءلُونَ بِهِ وَالأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا ?1?

تساوي انسانها اصل جامع حاکم بر آيه اول
براي اينكه احكام و مطالب اين سوره، زير پوشش عنوان اوّلي قرار بگيرد، آيه اول يك اصل جامعي را مطرح فرمود چون در اين سوره، مسئله? تساوي زن و مرد در بسياري از آيات، مطرح است اين يك حُكم. تساوي زن و شوهر، در خيلي از احكام مطرح است، اين دو حكم. تساوي خردسالان و بزرگسالان در خيلي از احكام مطرح است، اين سه حُكم. زن در مقابل مرد يك سلسله احكام دارد، زن در مقابل شوهر يك سلسله احكام ديگري دارد.
تفاوت احکام زن در مقابل شوهر
در بحثهاي قبل هم اشاره شد، مبسوطاً هم به خواست خدا خواهد آمد كه ?الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَي النِّسَاءِ?[1] اين براي زنِ در مقابل مرد نيست [بلكه] اين براي زنِ در مقابل شوهر است.
بنابراين در همان محيط خانوادگي، ممكن است زني قوّام باشد بر مرد، مثل اينكه مادر در خيلي از موارد، حقّ حُكم كردن بر فرزند دارد ولو فرزندش در بسياري از رشته‌ها متخصّص باشد، مجتهد باشد، حتي مرجع تقليد باشد بايد از مادر اطاعت كند. در اين‌گونه از موارد خانوادگي، گاهي زن، قوّام بر مرد است زنِ در محيط خانواده گاهي در مقابل شوهر است، گاهي در مقابل برادر است، گاهي در مقابل فرزند است، گاهي در مقابل پدر و مادر و مانند آن است.
حاکم بودن اصل «الرجال قوامون علي النساء» در روابط خانوادگي
زن، در محيط خانوادگي يك سلسله احكام دارد، زن در مقابل مرد يك سلسله احكام ديگر دارد. هرگز مسئله ?الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَي النِّسَاءِ?[2] درباره? زنِ در مقابل مرد نيست [بلكه] زنِ در مقابل مرد هيچ سِمتي ندارد، قوّاميت ندارد مردِ در مقابل زن هم هيچ قوّاميت ندارد. وقتي خانواده تشكيل داده شد، آن وقت يك سلسله احكامي در درون خانواده ذكر مي‌شود.
تاکيد بر واحد بودن حقيقت انسان در آفرينش
به هر حال براي اينكه اين احكام زيرمجموعه اين آيه اُولي? جا بگيرد، فرمود ?يَا أَيُّهَا النَّاسُ? شما از خدايي بپرهيزيد كه همه شما را از يك حقيقت آفريد. بنابراين زن و مرد و زن و شوهر و بزرگ و كوچك در اين يكسانند. آن‌گاه مسئله رعايت حقوق ايتام و صِغار را ذكر مي‌كند كه ?وَلْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَافاً خَافُوا عَلَيْهِمْ?[3] و مانند آن، اين يك مطلب.
پرسش:...
پاسخ: اين در مسئله? امور داخلي، بالأخره يك نفر بايد مدير مسئول باشد، در محدوده? خانوادگي مدير مسئول مرد است البته و در محدوده? خانوادگي گاهي فرمانروا زن است مثل مادر، نبايد گفت كه ?الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَي النِّسَاءِ? به زن بها نداد به مرد بها داد، زنِ در مقابل مرد فصلي از بحث طولاني را دارد، زنِ در مقابل شوهر هم يك فصل طولاني از بحث را دارد، اينها دوتا فصل كاملاً از هم جدا هستند، اين ?الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَي النِّسَاءِ?[4] درباره زنِ در مقابل شوهر است. در محدوده? خانوادگي گاهي هم زن، قوّام است. به هر حال چون اين احكام در اين سوره است و آيه اول به منزله? تابلوي ورودي هر سوره است بايد عصاره آن سوره را، اين تابلو در برداشته باشد، از اين جهت فرمود شما از يك حقيقت هستيد.
عام بودن اصل تساوي انسانها بر اساس قيد «ايهاالناس»
مطلب دوم آن است كه چون اين مسئله، اختصاصي به مؤمنين ندارد، هم عنوان ناس ذكر شد؛ نفرمود ?يا أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ? فرمود: ?يَا أَيُّهَا النَّاسُ? و هم عنوان ربّ ذكر شد نه اله، اله را مؤمنين قبول دارند كه مي‌پرستند « اله» يعني معبود، ولي ديگران هم كه الوهيّت را نمي‌پذيرند يعني مبعوديّت را قبول ندارند، ناچارند به ربوبيّت تن در بدهند، براي اينكه يك نفر هست، مبدئي هست كه اينها را مي‌پروراند. لذا عنوان الوهيّت اخذ نشده است؛ نفرمود «اتّقوا الهكم الذي كذا»، فرمود: ?اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم?.
تبين واحد بودن ذات انسانها در خلقت
مطلب بعدي آن است كه فرمود: ?خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ?، اين ?خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ? نفس يعني ذات «نفسُ الشيء ذاته»، «نفس الشيء عينه»، «عينه»، «نفسه» يعني «ذاته» يعني از يك ذات خلق شديد. گرچه معيار ذات در اشياء گوناگون است؛ ذات هر شيئي به حسب خود اوست و گرچه ذات انسان هم در نشئات گوناگون فرق مي‌كند كه دو مطلب است، جداي از هم. مطلب اول آن است كه «ذات كلّ شيء بحسبه»؛ ذات هر چيزي به حسب خود اوست.
تفاوت داشتن حقيقت انسان در نشئات مختلف
مطلب دوم آن است كه ذات انسان در نشئات فرق مي‌كند، حقيقت انسان و تمام الحقيقة انسان در نشئات، فرق مي‌كند. در دنيا تمام الحقيقة براي انسان، تمام حقيقت انسان، مجموعه روح است و همين بدن مادّي. اين بدن بدون روح را يا روحِ بدون بدن را نمي‌گويند تمام الحقيقه. ولي در نشئه برزخ، روح به تنهايي تمام الحقيقه است، حالا تا دوباره برگردد به مسئله معاد كه او حساب ديگري دارد ولي در برزخ، تمام الحقيقه همان روح است، چه اينكه هم در سوره? مباركه? «بقره» اين بحثش گذشت، هم در سوره? مباركه? «آل‌عمران»[5]. در سوره? «بقره» اين است ?وَلاَ تَقُولُوا لِمَن يُقْتَلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ وَلَكِن لاَ تَشْعُرُونَ?[6]؛ اينها كه مُرده‌اند گرچه بدن شريفشان در دنيا مانده و سوخته و قطعه قطعه شده و از بين رفته ولي اينها زنده‌اند، نه اينكه بعضي از اينها زنده باشند. اين‌‌چنين نيست كه شهيد، بعضِ او زنده باشد و بعضِ او از بين رفته باشد [بلكه] شهيد، تمام الحقيقه او زنده است. معلوم مي‌شود تمام الحقيقه در عالم برزخ، همان روح است. البته روح، بدن مثالي خود را هم دارد، بدن برزخي او را همراهي مي‌كند و مانند آن.
همين شخصي كه تمام الحقيقه او در دنيا، مجموعه روح و بدن بود، همين شخص تمام الحقيقه او در برزخ، روح است، البته قيامت كبرا حساب ديگري دارد. پس اينكه فرمود نفس، نفس هر چيز يعني ذات او، فرمود شما را از نفس واحد آفريد يعني از يك حقيقت آفريد. منظور از نفس، در اينجا آدم نيست [بلكه] منظور از نفس يك حقيقت است؛ منتها اوّلين كسي كه از اين حقيقت، خلق شد آدم(سلام الله عليه) است، از اين جهت گفته مي‌شود كه منظور از نفس، آدم است وگرنه خود آدم(عليه السلام) هم از اين حقيقت است و خود آدم(عليه السلام) هم مشمول همين آيه بود و همين حكم درباره او جاري بود يعني او هم جزء ناس است، او هم مأمور به تقواي ربّ است، او هم مخلوق خداست از يك اصل، اين‌‌چنين نيست كه خداوند به انسانها بفرمايد كه خدا شما را از آدم خلق كرد كه خود آدم، مشمول اين قانون نباشد، اين‌‌چنين نيست. مي‌فرمايد شما را از يك حقيقت خلق كرد؛ منتها اوّلين فردي كه از اين حقيقت، ظهور كرده است آدم(سلام الله عليه) است، نه اينكه شما از آدم هستيد، شما از يك حقيقت هستيد. آدم، هم از آ‌ن حقيقت است، حوّا(عليها السلام) هم از اين حقيقت است.
تفصيل بيان اجمالي سوره در ساير سور قرآن
حالا همين حقيقت را كه به طور اجمال در اين سوره بيان فرمود، به طور تفصيل در ساير سُوَر مشخص كرد؛ هم حقيقت بدني را مشخص كرد، فرمود انسان از طين است ?إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِن طِينٍ ? فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي?[7] هم مسئله طين را با درجاتش ذكر كرد و هم مسئله روح را با خصوصياتش ذكر فرمود.
در اين آيه به طور اجمال فرمود شما از يك حقيقت هستيد. اين حقيقت را در ساير سُوَر تشريح كرد، فرمود: ?إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِن طِينٍ ? فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي? يعني او از طين است و از روح كه جمعاً مي‌شود يك حقيقت. حالا به تشريح طبقات طين و درجات طين پرداخت كه «حمأ مسنون» هست، «صلصال» هست[8] و «تراب» هست[9]، «طين لازب» هست[10]، هر كدام از اين مراتب را يكي پس از ديگري ذكر مي‌كند، چه اينكه براي روح هم كه درجات و مراتبي است آنها را هم بازگو مي‌كند كه اصل شما يك حقيقت است: ?خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ? از يك حقيقت. اين كلمه ?وَاحِدَةٍ? هم براي آن است كه خيال نشود ?مِن نَفْسٍ? اين جنس است، بعضيها از صِنفي، بعضيها از صنف ديگر، نه ?مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ? از يك اصل. آن‌گاه هيچ راهي براي تعدّي و امتيازطلبي و امثال‌ذلك نيست. اگر مي‌فرمود: «من نفس»، اين توهّم مي‌شد كه ممكن بود بشود كه اين جنس است و تحت اين جنس، انواع يا اصناف است و هر كسي از صِنف خاصّي خلق شده است كه تمايزي در كار باشد، مي‌فرمايد نه، از يك حقيقت خلق شديد [و] چون از يك حقيقت خلق شديد، راه براي تمايز بسته است ?خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ?.
مفطور بودن روح و جسم ومخلوق بودن انسان
پرسش:...
پاسخ: نه خود روح هم مفطور است، بدن هم مفطور است. ولي انسان، مخلوق است از روح و بدن، فطر آن نوظهوري است، خَلق آن است كه موادّي را قبلاً بيافريند، از اين موادّ آفريده شيئي را بسازد. خلق، مسبوق به فطر است. فاطر يعني نوآور، گويا عدم را مي‌شكافد و از عدم ظهور مي‌كند يعني «لا شيء» شيء مي‌شود، نه «من لا شيء» شيء ايجاد كند، بلكه «لا من شيء» شيء ايجاد مي‌كند، آن مي‌شود فاطر، فاطر است و خالق است و باري است و مصوّر كه اينها هر كدام يكي قبل از ديگري است.
نقد نظر مفسرين از نفس واحد و بيان حضرت استاد
پس همه از يك حقيقت هستند ?الَّذِي خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ? كه يعني حقيقت انساني ?وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا? يعني از همين حقيقت، زوجِ آن نفس واحده را هم آفريده است. منظور از اين نفس واحده، حقيقت واحد انسانيت است، اين يك مطلب. اوّلين كسي كه از اين حقيقت، ظهور كرده آدم(سلام الله عليه) است اين دو مطلب. به اين مناسبت، مفسّرين فرمودند كه منظور از نفس واحده آدم است[11]، براساس اين جهت است و به همين مناسبت هم ضمير ?وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا? به اين نفس برمي‌گردد به معناي آدم يعني همسرِ اين را، از اين آفريد، از همين حقيقت آفريد. همسر اين از جاي ديگر نيامده، همسر اين حقيقت از همين حقيقت است ?وَخَلَقَ مِنْهَا? از همين حقيقت، همسر او را، نه اينكه ?خَلَقَ مِنْهَا? يعني از يك گوشه بدنش يا از يك استخوان دنده? چپش و امثال‌ذلك اين‌‌چنين نيست از همين حقيقت، همسر آن حقيقت را آفريد. تعبيرات قرآني هم نشان مي‌دهد كه وقتي گفتند از اين حقيقت، همسر او را آفريديم از شما، همسر شما را آفريديم يعني همسر شما از حقيقت شماست. حالا ساير آياتي كه در اين زمينه آمده، قدري معنا را باز مي‌كند تا برسيم به آن آياتي كه درباره كلّ اشياء سخن دارد كه ما از هر حقيقتي يك زوج پديد آورديم، زوجين پديد آورديم از هر حقيقتي ما يك جفت آفريديم، نه اين است كه يكي را از ديگري ساختيم ?مِن كُلِّ شَيْ‏ءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ?[12]؛ از هر حقيقتي يك جفت خلق كرديم؛ هيچ‌كدام اصل نيستند و ديگري فرع باشد.
پرسش:...
پاسخ: نه، آن‌هم همين طور است، گِل كه زياد بيايد، براي او نيست كه اين گِل است و فراوان روح جداگانه، گِل جداگانه روحِ هر دو از يك حقيقت، گِل هر دو هم از يك حقيقت.
پرسش:...
پاسخ: حالا اين شواهد، به خواست خدا خوانده بشود، ببينيم كه از آن شواهد در موارد ديگر چه استفاده مي‌شود كه هرگز زن از مرد خلق نشده است، بلكه اينها يك حقيقت‌اند كه اين حقيقت، مبدأ پيدايش زن و مرد است. مثلاً آيه? يازده سوره? «شوري?» اين است ?فَاطِرُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ جَعَلَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً? اينكه به انسانها مي‌فرمايد خدا از شما، از نفسِ شما همسران شما را قرار داد جز به اين معناست كه از همين حقيقت شماست يعني از همين حقيقت است، از جاي ديگر نيست، از حقيقتِ شما همسران شما را آفريد، نه اينكه از فاضل طينت شما يا آن گِل اضافي شما يا عضوي از اعضاي بدن شما، اين‌‌چنين نيست.
تناسب آيه شش سوره «زمر» با آيه اول سوره «نساء»
خب، در آيه? شش سوره? «زمر» اين است كه ?خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا? بعد فرمود: ?وَأَنزَلَ لَكُم مِنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ يَخْلُقُكُمْ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ?. درباره انسان، تعبيري كه در آيه? شش سوره? «زمر» هست، مشابه همين تعبيري است كه در آيه? اول سوره? «نساء» است كه محلّ بحث است. فرمود: ?خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ ثمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا? كه آن ?ثُمَّ? ترتيب در ذكر است. بعد فرمود از انعام، هشت جفت خدا براي شما فرستاد و خلق كرد يعني اگر از فَرس است، يك جفت از فرس، نَر و ماده يا وحشي و اهلي، اگر بقر است يك جفت؛ نَر و ماده يا وحشي و اهلي، اگر غَنم است يك جفت؛ نَر و ماده يا وحشي و اهلي؛ از هر حقيقتي، يك جفت آفريد ?أَنزَلَ لَكُم مِنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ?[13] از حقيقت اسب يك جفت، از حقيقت گوسفند يك جفت، اين‌‌چنين نيست كه آنجا ماده از نر باشد و مانند آن، از هر حقيقتي يك جفت آفريده است.
در سوره? مباركه? «روم» آنجا هم مشابه اين آيه آمده است كه براي شما و از جنس شما، حقيقت شما را آفريده است. آيه? 21 سوره? «روم» اين است كه ?وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً?. خب، اين گاهي ?جَعل?[14] است، گاهي ?خَلَق? است، خطاب به انسانها مي‌فرمايد. فرمود كه از حقيقت شما همسران شما را آفريد يعني اين‌‌چنين نيست كه بين زن و مرد يا زن و شوهر فرقي باشد، زنها از حقيقت مرد خلق شده‌اند ?خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ?.
پرسش:...
پاسخ: آ‌ن براي تشكيل خانواده است كه ?لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا?[15]؛ براي شما خلق كرديم ?لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا? براي اينكه زن، در اين قسمت از آيات به عنوان محور قرار گرفت كه مرد، تمام تلاشها و خستگيها را براي تأمين همين زندگي خانگي تشكيل مي‌دهد و آرامشِ مرد به همين زن است، مايه? سَكينت و سكون و آرامش اوست.
يعني انسانِ مضطرب به يك اصل تكيه مي‌كند و مي‌آرامد. اين يك وسيله براي آرامش است ?وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً?[16] و مانند آن.
تناسب آيات در خصوص حقيقت واحد انسانها
در مسائل حقوقي كه رسيدند، فرمود: ?وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ?[17] حقوق متقابل را آن آيات، مشخص كرده است. غرض اين است كه در اين كريمه فرمود: ?خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً?[18] نه يعني از زائده? ماء يا تراب و طين شما و نه يعني از زائده? اضلاع شما اين‌‌چنين نيست، بلكه «من حقيقتكم» است.
در سوره? مباركه? «نحل» مشابه اين تعبير آمده است كه آيه? 72 سوره? «نحل» ?وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً? اين ?جَعَلَ? است كه يك مفعول مي‌گيرد ?والله جَعَلَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً وَجَعَلَ لَكُم مِّنْ أَزْوَاجِكُم بَنِينَ وَحَفَدَةً وَرَزَقَكُم? خب اينكه فرمود: ?جَعَلَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً? يعني «من ذواتكم»، «من حقائقكم»؛ از حقيقتهاي شما، از نفوس شما، از ذوات شما، همسران شما را آفريده است كه هيچ مِيزي از اين جهت نيست.
پرسش:...
پاسخ: اين مرد كه تلاش و كوشش به عهده? اوست، اين بايد به جايي بيارمد، به بيگانه آرامش پيدا نمي‌‌كند از حقيقت او براي او يك منشأ آرامشي ما ساختيم. پس اين‌‌چنين نيست كه آن زن يك جنس ديگري باشد، فرع اين باشد و مانند آن، از همين حقيقت است ولاغير.
اثبات حقيت واحد زن ومرد در خلقت
پرسش:...
پاسخ: چرا، اين ?لَكُم? براي تأمين آسايش شماست، مثل اينكه براي تأمين آسايش فرزند، پدر و مادر عهده‌دار مسئوليت‌اند، براي تأمين نيازهاي يك عده، اولياي اينها عهده‌دار حراست اينهايند، براي سرپرستي گروهي بعضيها عهده‌دار كفالت‌اند و مانند آ‌ن. منشأ سكينت و آرامش مردي كه مشغول تلاش و كوشش است، زن است و اين زن از همين حقيقت است، نه از چيز ديگر ?خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ?[19] يا ?جَعَلَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ? اين آيات، مربوط به زن و مرد است، خواه زن در مقابل شوهر، خواه زن در مقابل مرد. بعد از اين آيات كه جلوتر رفتيم مي‌بينيم مسئله زوج يعني فردي كه از مماثل اين هست و از همين حقيقت است و دوتايي، يك جفت آن شيء را تشكيل مي‌دهند گفته خواهد شد. درباره حيوانات كه داشتيم ?وَأَنزَلَ لَكُم مِنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ?[20] درباره فواكه و روييدنيها هم دارد كه ?مِن كُلِّ فَاكِهَةٍ زَوْجَانِ?[21]، اين ?مِن كُلِّ فَاكِهَةٍ زَوْجَانِ? يعني از هر ميوه يك جفت، معلوم مي‌شود يك اصل است، يك حقيقت است، دو سنخ ميوه دوتا فرد ميوه از يك حقيقت است. پس يك طايفه از آيات درباره انسان است، از اين وسيع‌تر درباره حيوانات است كه ?وَأَنزَلَ لَكُم مِنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ? از اين أَوسع درباره گياهان است كه ?مِن كُلِّ فَاكِهَةٍ زَوْجَانِ? و از اين وسيع‌تر ?و من كلّ شيء خلقنا زوجين? است كه در سوره? مباركه? «ذاريات» اين آيه، اعم است از همه آياتي كه خوانده شد، آيه? 49 سوره? «ذاريات» اين است كه ?وَمِن كُلِّ شَيْ‏ءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ?؛ از هر حقيقتي ما يك جفت آفريديم.
حالا مسئله جذب و دفع، در انسان هم هست، در حيوان هم هست، در گياهان هم هست، در جمادات هم هست؛ هر خاكي يك خاك ديگر را جذب نمي‌كند، اين مثبت و منفي در برق هم هست، در رعد هم هست. از هر حقيقتي ما يك جفت آفريديم كه اينها دوتايي با هم، آن محدوده? خود را تأمين كنند، از انسان گرفته تا رعد و برق آسمان تا خاكهاي دلِ كوه كه بخواهند جمعاً معدني را متكوّن كنند ?وَمِن كُلِّ شَيْ‏ءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّمْ تَذَكَّرُونَ?، پس معلوم مي‌شود زن و مرد يك حقيقت‌اند.

اشرفيت حضرت آدم (ع)بر حوا به واسطه پيامبري نه تفاوت جنسي
پرسش:...
پاسخ­: آن به خاطر پيغمبر بودن اوست، نه به خاطر اينكه مرد است. او شرافتي براي حضرت آدم(سلام الله عليه) است چون پيغمبر است، نه چون مرد است و در بحثهاي روايي به خواست خدا خواهد آمد كه يك ميليون آدم آمدند و رفتند، تازه نوبت به آدم ما رسيد. تاريخ عالم اين نيست كه در ناسخ‌التواريخ و امثال‌ذلك نوشته شده هفت، هشت ده ميليارد سال هم شايد بيشتر باشد ما چه مي‌دانيم، سخن از ميليون نيست سخن از ميليارد است. حالا روايتي كه مرحوم صدوق در خصال نقل كرد كه الف، الف آدم آمدند و رفتند، الف، الف يعني يك ميليون، يك ميليون آدم آمدند و رفتند تا نوبت به آدم و حوّاي ما رسيد[22]. اگر تازه اين ناظر به كثرت نباشد، اگر ناظر به كثرت باشد كه سخن از ميليون و ميليارد هم مي‌گذرد شايد ناظر به كثرت باشد، مثل اينكه فرمود اگر براي آنها هفتاد بار استغفار كني اثر ندارد نه يعني حالا 71 بار اگر استغفار كردي اثر دارد. فرمود درباره منافقين ?إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَن يَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ?[23] اين معنايش اين رقم خاص نيست كه اگر هفتاد بار استغفار بكني فايده ندارد حالا اگر هشتاد بار استغفار كردي فايده دارد، اين طور نيست [بلكه] منظور، كثرت است. در اينجا اگر منظور از اين الف، الف؛ هزار، هزار يعني يك ميليون. اگر منظور، كثرت باشد معلوم مي‌شود به حساب عدد خاص درنمي‌آيد اگر هم نه، ما جمود بكنيم بر همين لفظ، خب يك ميليون آدم آمد گذشت، هر آدمي بالأخره نسلي داشتند، انبيايي بودند، اوليايي بودند، بشري بودند، انديشه‌ها و فكري بودند، منقرض شدند تا نوبت به ما رسيد.
خب، بنابراين ممكن است در اين خلقتها گاهي زن، قبل از مرد خلق شده باشد، گاهي مرد خلق شده باشد، اين سَبق و لحوق زماني مايه افتخار نيست، عمده درباره حضرت آدم(سلام الله عليه) براي نبوت اوست كه خب مقام عظيم دارد.
يکسان بودن مرد و زن به عنوان نمونه­اي از مردم
پرسش:...
پاسخ: معمولاً مردم شده نه مردها، اين فرهنگ مذكّرگرايي نيست در قرآن كه تهمت زدند [بلكه] اين يك ادبيات خاصّي است كه ادب محاوره است چه در بين عرب، چه در بين عجم، وقتي سخن مي‌گويند، مي‌گويند مردم نه مردها. وقتي هم قرآن مي‌خواهد از زنها به عظمت ياد كند، زنهاي برجسته را كه نام مي‌برد، مي‌فرمايد اين الگوي مردم بافضيلت‌اند مريم، اسوه? مردم بافضيلت است، نمي‌گويد اسوه? زنان بافضيلت است يا آن زنِ نوح و زنِ لوط كه كافرند اينها نمونه? مردم كافرند. آسيه و مريم(عليهما السلام) نمونه? مردم باايمان‌اند ?ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَةَ فِرْعَوْنَ?[24] نه «للاتي آمنّ». نمونه? مردمِ خوب، مريم است، نمونه? مردم خوب، آسيه است، نمونه? مردم بد، زنِ نوح است، نمونه? مردم بد، زنِ لوط است: ?ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَةَ نُوحٍ وَامْرَأَةَ لُوطٍ?[25] نه «للاتي كفرن»، اين يك ادب محاوره است كه هم زن، نمونه? مردم است، هم مرد، نمونه? مردم.
پرسش:..
پاسخ: از حقيقتِ شما، نه از خاك شما يا گِل شما يا حمأ مسنون شما يا طين لازب شما يا ضلع چپ شما، اين‌‌چنين نيست، از حقيقت شما. شما هم از همان حقيقتيد، زنها هم از همان حقيقت‌اند شما هم بالأخره حقيقتي داريد ديگر، از همان حقيقت، زنها را خدا خلق كرد، نه اينكه از بدن شما كه شما بشويد اصل. جامع‌ترين آيه همين آيه? سوره? «ذاريات» است كه فرمود ما از هر حقيقتي، يك جفت آفريديم[26] يا از آن نازل‌تر فرمود: ?مِن كُلِّ فَاكِهَةٍ زَوْجَانِ?[27] ما از هر ميوه يك جفت خلق كرديم، هيچ‌كدام اصل نيستند، اصل آ‌ن حقيقت است.
پرسش:..
پاسخ: چون نوعاً و غلبه و كثرت اين است كه مشكلات را مرد در بيرون تحمل مي‌كند، وقتي به خانه آمد ?لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا?[28]؛ آرام مي‌شود.
خب، ?الَّذِي خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا? يعني از همين حقيقت، زوج او را. زوج يعني موجودي كه اگر در كنار همنوعش قرار بگيرد، عنوان زوج تشكيل مي‌شود، خواه در انسان باشد، خواه در حيوان باشد، خواه در گياه باشد، خواه در موجودات نازل‌تر از گياه كه اين چهار طايفه آيات قرآني نشان داد.
خب،
حقيقت واحد داشتن تمام زوجها ازنظر قرآن کريم
?وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا?، ?مِنْهَا? به اين نفس واحده برمي‌گردد چون نفس، مؤنث مجازي است، لذا وصف او هم «واحده» است. زوج يعني فردي كه اگر در كنار همنوعش قرار بگيرد، جمعاً اين وصف زوجيت ظهور مي‌كند. مرد، هم زوج زن است، زن هم زوج مرد. كلمه? زوجه همان طوري كه از مفردات راغب نقل شده است يك لغت ردي اي است[29] لذا در قرآن كريم اصلاً از زن به عنوان زوجه ياد نشده است. زوج، درباره زن گفته شد، ازواج هم كه جمع زوج است درباره او گفته شد، نه زوجات. زوجه و امثال‌ذلك اصلاً در قرآن به كار نرفته ?وَلَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ?[30] يا همين آيه كه ?خَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا? و امثال‌ذلك يا ?خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً?[31]، ?جَعَلَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً?[32] زوجه يك لغت فصيحه‌اي نيست، فصيحش زوج است؛ هم مرد زوج است، هم زن زوج است. حالا اينكه فرمود: ?وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا? يعني از همين حقيقت، فردِ ديگري آفريد كه اين دوتايي با هم شدند زوج، خواه اين مسئله زوج براساس زناشويي و عقد نكاح و امثال‌ذلك باشد، نظير اين آياتي كه بخشي از اينها خوانده شد و درباره دنيا همين طور است. يا نه، حقيقتي باشد كه درباره گياهان هم صادق است، نه نكاح اعتباري و قراردادي، بلكه يك مزاوجه? تكويني است نظير آنچه درباره بهشتيها گفته شد: ?لَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ? آنجا كه عقد شرعي و ايجاب و قبول و اينها كه نيست، چون عالم شريعت فقط در دنياست، عالم اعتبار هم در دنياست. آنجا نشئه‌اي باشد كه زن و مردي به اين معنا كه ازدواج بكنند، نكاحي بكنند، عقدي بخوانند، ايجاب و قبولي داشته باشند و حقوقي داشته باشند، اين‌‌چنين كه نيست [بلكه] دار، دار عصمت است و هر دو نفر هم با هم زندگي مي‌كنند، آنجا هم تعبير به ازواج شده است، با اينكه آنجا زوجيت به اين معنا كه در دنيا باشد و يك نكاح ايجاب و قبولي باشد و يك امر قرارداد و پيوند اعتباري باشد، اين‌‌چنين نيست.
زوج، از همين حقيقت است يعني فردِ ديگري از همين حقيقت كه دوتايي يك جفت را تشكيل مي‌دهند، مرد هم زوج زن است، زن هم زوج مرد ?وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيراًونساءً? يعني از اين نفس واحده كه در اينجا مصداقش آدم(عليه السلام) است و از همسرش كه حوّا(عليها سلام) است، نسل فراواني خدا را پراكنده كرد. «مبثوث» يعني پراكنده، ?بَثّ? يعني پراكنده كرد. غم از آن جهت كه پراكنده مي‌شود [و] كلّ دل را اشغال مي‌كند، از اين جهت غم را «بَث» گفتند ?إِنَّمَا أَشْكُوا بَثِّي وَحُزْنِي إِلَي اللَّهِ?[33] وگرنه «بَث» به معناي غم نيست، چون لازمه? غم، فراگيري است نظير ابر كه فرامي‌گيرد، مثل غمامه؛ اندوه فرامي‌گيرد، از اين جهت او را «بَث» گفتند. خب ?بَثّ? يعني پراكنده كرد از اين دو نفر، رجال فراوان و نساء فراواني را.
بعضيها خيال كردند كه اين آيه اينكه فرمود: ?خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا? يعني خداوند شما را از يك پدر و مادر آفريد. هر كسي پدري دارد [و] يك مادري. حالا آدم(عليه السلام) مستثنا شد و عيسي(عليه السلام) مستثنا شد، آنها هم حسابشان جداست. آدم و حوّا مستثنا هستند و حضرت عيسي، بقيه هر كدام پدري دارد و يك مادر، آن وقت نبايد با هم فخر كنيد نبايد بر يكديگر مزيّتي تحميل كنيد و مانند آن. قهراً اين آيه، نظير آيه? سوره? «حجرات»[34] خواهد بود، در حالي كه به تعبير سيدناالاستاد، فرق فراواني بين اين دو آيه است[35].
آيه? سوره? «حجرات» اين است كه آيه? سيزده سوره? «حجرات» اين است كه ?يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِن ذَكَرٍ وَأُنثَي وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ? يعني مردم! هر كدام از شما يك پدر داريد يك مادر و بعد هم براساس اصول خانوادگي، كم‌كم قبيله و شعبه و نژاد پيدا شده است؛ هيچ مزيّتي بر شما نيست، اين‌‌چنين نيست كه كسي از جاي ديگر آمده باشد، اين طور نيست هر فردي كه در جامعه زندگي مي‌كند از يك پدر است و يك مادر، ديگر افتخاري نيست، اين آيه? سوره? «حجرات» اين مطلب را مي‌خواهد بگويد.
بيان تفاوت آيه اول سوره نساءبا آيه سيزده سوره حجرات
آيه? محلّ بحث سوره? «نساء» نمي‌خواهد بگويد كه هر كدام از شما يك پدر داريد و يك مادر [بلكه] مي‌خواهد بگويد [كه] انسانيت يك حقيقت دارد؛ چه شما، چه آن آدم اوّلي چه حوّا، چه آدم همگي يك حقيقت داريد. بين مضمون آيه? محلّ بحث يعني آيه? اول سوره? «نساء» با آيه? سيزده سوره? «حجرات» خيلي فرق است. آن آيه? سوره? «حجرات» مسائل خانوادگي را در مقابل مسائل قبيلگي و امثال‌‌ذلك مطرح مي‌كند، مي‌فرمايد هر كدام از شما يك پدر داريد و يك مادر ولي آيه? سوره? «نساء» مي‌خواهد بگويد همه انسانها يك حقيقت دارند، نه اينكه يك پدر دارند و يك مادر [بلكه] يك حقيقت دارند. حالا آيه? سوره? «حجرات» كه فرمود همه شما يك پدر داريد يك مادر، ممكن است پدر شما يك حقيقتي داشته باشد مادر شما يك حقيقت ديگر داشته باشد، ممكن است و اما آيه? سوره? محلّ بحث فرمود كه همه افراد، يك حقيقت دارند.
«و الحمد لله رب العالمين»


1. سوره نساء، آيه 34
1. سوره نساء،‌آيه 34
1. سوره نساء،‌آيه 9
2. سوره نساء،‌آيه 34
1. سوره آل عمران،‌آيه 169
1. سوره بقره،‌آيه 154
1. سوره ص،‌آيات 71 و 72
2. ر.ك: سوره حجر،‌آيه 26
3. ر.ك: سوره فاطر، آيه 11
4. ر.ك: سوره صافات، آيه11
1. ر.ك: التبيان في تفسيرالقرآن، ج3،‌ص99؛ الكشاف، ج1،‌ص461
1. سوره ذاريات، آيه 49
1. سوره زمر،‌آيه 6
1. سوره زمر،‌آيه 6
2. سوره روم،‌ آيه 21
3. سوره روم،‌ آيه 21
4. سوره نساء،‌آيه 19
5. سوره روم، آيه 21
1. سوره روم،‌آيه 21
1. سوره زمر، آيه 6
2. سوره الرحمن،‌آيه 52
1. ر.ك: الخصال،‌ج2،‌ص652
2. سوره توبه ،‌آيه 80
1. سوره تحريم، آيه 11
1. سوره تحريم،‌آيه 10
2. سوره ذاريات،‌آيه 49
3. سوره الرحمن،‌ آيه 52
4. سوره روم،‌ آيه 21
1. المفردات في غريب القرآن، ص384
2. سوره بقره، آيه 25
3. سوره روم،‌ آيه 21
4. سوره نحل، آيه 72
1. سوره يوسف، آيه 86
1. سوره حجرات، آيه 13
2. ر.ك: الميزان، ج4،‌ص135 و 136