موضوع: سوره نسا

عنوان: تفسير سوره مبارکه نساء جلسه 54

مدت زمان: 34.43 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 4.06 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 8.13 MB دانلود

رديف
نوع عنوان
عنوان
1

حکيمانه بودن تفسير احکام از جانب ذات اقدس الهي.
2

شمول مصلحت جعل احکام اجتماعي بر منافع دنيوي و اخروي.
3

محور بودن انسانيت در حکمت جعل احکام الهي.
4

ادله وجوبي بودن احکام حاکم بر ارث.
5

سرّ استعمال «لابويه» براي پدر و مادر در آيه 12.
6

ارجاع ضمير «ن» به «رجل» در آيه 12.
7

تساوي سهم‌الارث زن و مرد در مسئله کلاله.
8

دلالت کلاله آيه 12 سوره نساء بر کلاله امّي براساس روايات.
9

علت ذکر فراز «غيرمضار» در ارث کلاله امي.
10

حالت‌هاي سه‌گانه حاکم بر نحوه ارث‌بري زن و مرد.
11

روايات مربوط علت «برابر بودن سهم‌الارث مرد در مقايسه با زن».
12

روايت کافي از امام هشتم عليه‌السلام در ترجيح مرد بر زن.
13

علت دو برابر بودن سهم‌الارثِ مرد در سخنان امام عسكريC






اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?تِلْكَ حُدُودُ اللّهِ وَمَن يُطِعِ اللّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ?13? وَمَن يَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خَالِداً فِيهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُهِينٌ?14?
حکيمانه بودن تفسير احکام از جانب ذات اقدس الهي
نكاتي كه در اين آيات ارث مانده است بعضي از آن نكات ذكر شد و بعضي از آنها با دليل هم ذكر شد و ادله بعضي از آنها مانده است، عبارت از اين است كه آ‌نچه از مجموعه اين بخش از ارث برمي‌آيد اين است [كه] ذات اقدس الهي منافع جامعه را در تقرير احكام رعايت مي‌كند. احكام گرچه براي ما كه جاهلِ به مصالحيم، تعبّد محض نشان مي‌دهد ولي براي كسي كه عالِم به اسرار است ـ مثل ذات اقدس الهي ـ اين تعبّد محض نيست [بلكه] اين يك تبيّن صِرف است، اين يك تعقّل محض است. براي اينكه در ذيل آن بخش اول از آيه ارث فرمود: ?آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ لاَ تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً?[1] اين اختصاصي به آن آيه اول ندارد، اختصاصي به ارث پدر و مادر و فرزند ندارد. شامل ارث برادر و خواهر هم مي‌شود، شامل ارث زوج و زوجه هم مي‌شود، شامل ارث جدّ و جدّه و عمّ و عمّه، خال و خاله و امثال ذلك هم خواهد شد يعني ما در تنظيم سِهام ارث، نفع شما را رعايت كرديم. شما نمي‌دانيد نفعتان در چيست؟ ?لاَ تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً?؛ ما مي‌دانيم آنكه «أقرب إليكم نفعاً» است كيست و چقدر بايد بيشتر ببرد، اين يك مطلب.
شمول مصلحت جعل احکام اجتماعي بر منافع دنيوي و اخروي
ثانياً منظور از اين نفع، نفعِ دنيايي محض نيست [بلكه] منظور از نفع، مصلحت انسانيّت است، جامعه انساني است. لذا گاهي مي‌فرمايد كه: ?عَسَي أَن تَكْرَهُوا شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَي أَن تُحِبُّوا شَيْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ?[2]؛ ما مصالح شما و خيرِ شما را در نظر داريم گاهي شما چيزي را خير مي‌پنداريد، در حالي كه شرّ است براي شما. گاهي چيزهايي را شرّ مي‌پنداريد، در حالي كه براي شما خير است. پس منظور از اين نفع، آن خير است و خير هم به لحاظ انسانيّتِ انسان است، نه تنها سودِ مادّي.
محور بودن انسانيت در حکمت جعل احکام الهي
از اين آيه‌اي كه درباره ارث وارد شده است و همچنين از آن آياتي كه درباره جهاد وارد شده است[3] معلوم مي‌شود كه احكام الهي، تابع مصالح خفيه‌اي است كه انسانيّت را محور ملاحظه قرار مي‌دهد، نه خصوص فرد را و نه خصوص سود و زيان مادّي و دنيايي را. پس همه احكام به سود انسانيّت است؛ منتها سود بالمعني العام، نه اختصاص به مصالح و سودهاي دنيايي داشته باشد. چه اينكه نمي‌شود از اين آيه ارث و از آنچه درباره آيه جهاد وارد شد گفت كه فقط سِهام ارث، داراي مصالح هست يا جهاد داراي مصالح هست؛ اما ساير احكامي كه در مقرّرات عبادي و معاملي و مانند آن وارد شد اين‌‌چنين نيست، چون به طور اطمينان مي‌شود گفت كه هيچ خصوصيتي براي مسئله ارث نيست كه خدا در تنظيم سِهام ارث، مصالح جامعه را رعايت بكند ولي در تنظيم مسائل حج، مصلحت جامعه را رعايت نكرده است، يك تعبّد محض است بدون مصلحت. يا در ساير احكام عبادي و غيرعبادي ديگر، مصالح انسانيّت را رعايت نكرده است. اين فقط درباره ارث است كه مصالح را رعايت كرده يا خصوص مسئله جهاد است كه رعايت شده، اين‌‌چنين نيست و اين كاملاً پيداست كه خصوصيتي براي مسئله ارث يا مسئله جهاد نيست. آ‌ن‌گاه مي‌شود گفت كه دين، كه شامل احكام و حِكَم هست، داراي مصالح فراواني است و ذات اقدس الهي همان طوري كه اين حرف را درباره خصوص ارث فرمود، درباره مجموعه مقرّرات ديني هم مي‌فرمايد كه اين دين كه داراي قوانين و مقرّرات است، شما نمي‌دانيد چه چيزي براي شما نافع است چه چيزي براي شما ضارّ [بلكه] همه اينها داراي مصالح‌اند و مصالح انسانيّت ملحوظ است و مصالح اعمّ از دنيا و آخرت ملحوظ است و آن مصالح، براي شما روشن نيست، اين مطلب اول.
ادله وجوبي بودن احکام حاکم بر ارث
مطلب دوم آن است كه از كلمه? ?يُوصِيكُمُ?[4] و امثال ذلك، مبادا كسي توهّم كند كه اين سِهام ارث به نحو استحباب تنظيم شده است، بر اساس چند جهتي كه قبلاً بحث شد. يكي از آن جهات اين است كه همين مسئله كَلاله را در پايان سوره? مباركه? «نساء» يعني همين سوره? محلّ بحث، فرمود: خدا در اين زمينه فتوا مي‌دهد: ?يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلاَلَةِ?[5] اين فتواي خداست، نه تنها سفارش الهي باشد. پس هم كلمه? وصيّت در بسياري از موارد، در قرآن كريم در حُكم لزومي استعمال شد[6] (يك) و هم فريضه، در آيه ارث ياد شده است فرمود: ?فَرِيضَةً مِنَ اللّهِ?[7] اين (دو) و هم در پايان آيه ارث فرمود: اين حدود الهي است، اگر كسي از حدود الهي تعدّي كند به جهنم مي‌رود و عذاب مي‌شود اين (سه) و هم در پايان سوره? «نساء» فرمود: خدا در اين زمينه فتوا مي‌دهد و اين اختصاصي ندارد به خصوص كَلاله كه حالا ما بگوييم درباره كلاله مثلاً فتواي خداست ولي درباره فرزندان يا درباره آبا و امّهات، فتوا نيست.
پرسش:...
پاسخ: بله، اين فتواي مصطلح است؛ اما وقتي گفتند خدا فتوا مي‌دهد يعني امر مي‌كند ديگر.
خب، پس طبق اين نكات چهارگانه و مانند آ‌ن، اين حُكم مي‌شود فريضه? الهي.
سرّ استعمال «لابويه» براي پدر و مادر در آيه? 11
مطلب سوم آن است كه در آيه‌اي كه سخن از ارثِ پدر و مادر هست، مثل اولاد تعبير نكرد؛ نفرمود درباره آبا، آبا اين قدر ارث مي‌برند [بلكه] فرمود: ?وَلأَبَوَيْهِ?[8]. اين نشان مي‌دهد كه در اين طبقه? ارث، پدر و مادر بلافصل سهم دارند ديگر جدّ و جدّه سهم ندارند وگرنه مي‌فرمود «آباء» و اينكه در ذيل فرمود: ?آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ?[9] اين براي موارد است يعني مجموع در مقابل مجموع است. مثل اينكه بفرمايد: ?يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ?[10]، ?أَوْفُوا بِالْعُقُودِ? يعني هر كسي به عَقد خود وفا كند، نه بر هر كسي واجب است كه به جميع عقود وفا كند ولو عقود ديگران، اينجا كه فرمود: ?آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ? يعني كلّ واحد پدري داريد و پسري. پس سرّ اينكه در آيه قبل درباره پدر و مادر با تثنيه ياد كرد، فرمود: ?لأَبَوَيْهِ? نفرمود «ولآبائهم» براي آن است كه مسئله جدّ و جدّه را شامل نشود. البته گرچه اب و ابوين گاهي بر جدّ و جدّه اطلاق مي‌شود؛ اما آن با قرينه است. نظير آ‌نچه در سوره? مباركه? «اعراف» آمده است؛ آيه? 27 سوره? «اعراف» اين است كه: ?يَا بَنِي آدَمَ لاَ يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِنَ الْجَنَّةِ? اينجا ابوين يعني جدّ و جدّه؛ اما خب، با قرينه ياد شده است.
ارجاع ضمير «ه» به «رجل» در آيه 12
مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ?وَإِن كَانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلاَلَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ?[11] اين ضمير ?لَهُ? به آن ?رَجُلٌ? برمي‌گردد، چون اصلِ جمله اين است [كه] اگر كسي بميرد كلاله‌اي باشد يا كلاله‌اي داشته باشد، حالا آن كسي كه مُرد و كلاله? او از او ارث مي‌برد او يا مرد است يا زن ?وَإِن كَانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلاَلَةً أَوِ امْرَأَةٌ? كه ‌«تورث كَلاَلَةً‌»، آ‌‌‌ن‌گاه ?وَلَهُ? يعني براي آ‌ن رجل ?أَخٌ أَوْ أُخْتٌ? چون اين دو جمله است در حقيقت به دو جمله منحل مي‌شود، مثل آن است كه فرموده باشد كه: «إن كان رجلٌ يورث كلالةً و له أخ أو اختٌ حُكمه كذا وإن كانت إمرأةٌ تورث كلالةً و لها أخ أو اختٌ حُكمه كذا» چون قبل، سخن از مرد بود، لذا ضمير را مذكّر آورد فرمود: ?وَإِن كَانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلاَلَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَلَهُ? يعني براي آن رجل ?أَخٌ أَوْ أُخْتٌ? حُكمش اين است.
تساوي سهم‌الارث زن و مرد در مسئله کلاله
مطلب بعدي آن است كه يكي از مواردي كه قرآن كريم دلالت مي‌كند بر اينكه زن و مرد در ارث مساوي هم‌اند، همين مسئله كَلاله است. كلاله يعني برادر و خواهرِ ميّت كه هم ميّت و اين متوفّا كلاله? آنهاست، هم آنها كلاله? اين متوفّا هستند. اگر كلاله از متوفّا خواست ارث ببرد، اينجا مساوي هم ارث مي‌برند؛ اين‌‌چنين نيست كه مرد دو برابر ارث ببرد، زن يك دوم مرد ارث ببرد؛ منتها درباره كلاله امّي نه مطلقا. چرا اين تفاوت استفاده مي‌شود? براي اينكه در همين آيه محلّ بحث يعني آيه دوازده سوره? «نساء» فرمود: ?وَإِن كَانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلاَلَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ? يعني اگر كسي بميرد، يك برادر يا يك خواهر داشته باشد هر كدامشان يك ششم مي‌برند. حالا اگر زوج و زوجه و امثال ذلك داشت حساب ديگري، بعد ممكن است كه بقيه به رَد به اينها برسد. بعد فرمود: ?فَإِن كَانُوا أَكْثَرَ مِن ذلِكَ?، ?فَإِن كَانُوا? يعني اين كلاله، اكثر از يك برادر يا يك خواهر بودند، يك برادر يا يك خواهر بودند هر كدام سُدس مي‌برند، اگر بيش از يك نفر بودند حالا يا چندتا برادرند يا چندتا خواهرند يا بعضي برادر و بعضي خواهرند يعني اگر كسي بميرد و يك برادر و دو خواهر داشته باشد يا دو برادر و دو خواهر داشته باشد ?فَإِن كَانُوا? يعني آ‌ن كلاله ?أَكْثَرَ مِن ذلِكَ فَهُمْ شُرَكَاءُ فِيْ الثُّلُثِ?[12]؛ همه اين برادر و خواهرها در يك سوم مال، علي‌السويه سهيم‌اند، اين‌‌چنين نيست كه برادر دو برابر خواهر ببرد در مسئله كلاله [بلكه] ارث برادر و ارث خواهر در كلاله، مساوي است.
دلالت کلاله آيه 12 سوره? ‌«نساء‌‌» بر کلاله امّي براساس روايات
خب، اينكه فرمود: ?فَهُمْ شُرَكَاءُ فِيْ الثُّلُثِ? با اينكه جريان كلاله را در پايان همين سوره? مباركه? «نساء» مشخص كرد. فرمود: كلاله‌ها ارثشان متفاوت است؛ برادر دو برابر خواهر مي‌برد. خب، معلوم مي‌شود كلاله‌اي كه در آيه دوازده سوره? «نساء» است، با كلاله‌اي كه در پايان سوره? «نساء» است با هم فرق مي‌كنند؛ اينها يك سنخ نيستند.
در پايان سوره? «نساء» فرمود: ?يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلاَلَةِ إِنِ امْرُوا هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ وَهُوَ يَرِثُهَا إِن لَمْ يَكُن لَهَا وَلَدٌ فَإِن كَانَتَا اثْنَتَيْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَكَ وَإِن كَانُوا إِخْوَةً رِجَالاً وَنِسَاءً فَلِلْذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ?[13]؛ براي كلاله چند فرض درست كرد: يكي از آن فروضي كه در اينجا ذكر فرمود اين است كه اگر كسي بميرد و كلاله? او عبارت باشند از برادر و خواهر، اگر اين‌‌چنين بودند: ?وَإِن كَانُوا إِخْوَةً رِجَالاً وَنِسَاءً?؛ بعضيها مردند، بعضيها زن‌اند يعني اگر كسي بميرد برادر و خواهر از او بمانند، اينها ?فَلِلْذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ?.
خب، از اينكه در آيه دوازده سوره? «نساء» فرمود: كلاله اگر بيش از يكي، دو نفر بودند ?فَهُمْ شُرَكَاءُ فِيْ الثُّلُثِ?، ديگر نفرمود برادر بيش از خواهر مي‌برد، اينها شريك در يك سوم‌اند؛ چه همه‌شان برادر باشند چه همه‌شان خواهر باشند، چه بعضي برادر و چه بعضي خواهر و در كلاله‌اي كه در پايان سوره? «نساء» آمده است، فرمود كه اگر اينها برادر و خواهر بودند برادر، دو برابر خواهر ارث مي‌برد، معلوم مي‌شود كه اين كلاله‌ها يكي نيستند اين مقدار از دوتا آيه برمي‌آيد؛ منتها روايات باب كاملاً مشخص كرد، فرمود: كلاله? آيه دوازده سوره? «نساء» كلاله? اُمّي است يعني برادر و خواهر امّي، كلاله پايان سوره? «نساء» ابويني است و ابي است[14].
خب، بنابراين در بعضي از موارد، برادر و خواهر ارثشان تفاوت مي‌كند؛ برادر، دو برابر خواهر مي‌برد؛ برادرِ متوفّا، در بعضي از موارد، برادر و خواهر يكسان ارث مي‌برند. پس تاكنون ما چندجا را يافتيم كه ارث زن و مرد يكسان است، چه اينكه در بعضي از جاها يافتيم ارث مرد بيشتر است، در بعضي از جاها هم يافتيم ارث زن بيشتر است.
علت ذکر فراز «غيرمضار» در ارث کلاله امي
مطلب بعدي آن است كه اينكه در خصوص جريان ارثِ كلاله فرمود: ?مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصَي بِهَا أَوْ دَيْنٍ غَيْرَ مُضَارٍّ?[15]، اين ?غَيْرَ مُضَارٍّ? در اينجا ذكر شده است. تاكنون چندبار كلمه ?مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ?[16] آمده ولي كلمه? ?غَيْرَ مُضَارٍّ? نيامد؛ اما اينجا آمده. البته خصوصيتي براي اينجا نيست، در هيچ موردي آن وصيّتي كه زيانبار باشد نافذ نيست، چه اينكه در سوره? مباركه? «بقره» گذشت كه: ?فَمَنْ خَافَ مِن مُوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً فَأَصْلَحَ بَيْنَهُمْ?[17] مثلاً كذا و كذا. يك وقت است در اثر اينكه رابطه? اين شخصي كه در حال مرگ است يا مي‌خواهد وصيّت كند با بعضي از بستگانش خوب نيست، چون او مي‌داند كه بعد از مرگ، همين بستگان او بايد ارث ببرند و اين هم رابطه‌اش با آنها خوب نيست اين يا اقرار مي‌كند به دِيْن كه من به فلان مؤسسه يك مقدار بدهكارم يا چون عالم به مسئله نيست، همه مالش را مي‌گويد كه در راه خير صرف بكنيد اين بود و هست، چون عالِم به مسئله نيست مي‌گويد همه مال مرا در فلان راه خير صرف بكنيد. اين وصيّتي است زيانبار، چون وصيّت مادامي كه از حدّ ثلث نگذرد نافذ است، از حدّ ثلث بگذرد ديگر نافذ نيست. معمولاً اگر وارث، پدر يا مادر يا فرزند باشد بر اساس علاقه‌اي كه بين متوفّا و اين طبقه هست، اينها وصيّتشان را از ثلث نمي‌گذرانند ولي اگر وارثِ شخص، برادر و خواهر او باشند [مثلاً] اين شخص يا عقيم بود يا فرزندانش مُردند، الآن مي‌بيند كه محصول عمر او را ديگري دارد مي‌برد مثلاً، حالا خواهر او مي‌برد كه در اختيار يك مرد ديگر قرار بدهد، اينجا ممكن است كه وصيت كند همه مال را يا دو سوم مال را كه در راه خير صرف مي‌كنند. در اين‌گونه از موارد اين وصيتها زيانبار است، لذا فرمود: ?مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصَي بِهَا أَوْ دَيْنٍ غَيْرَ مُضَارٍّ?[18]؛ مادامي كه اين وصيّت، ضرري به حقّ ورثه نرساند يا اقرار مي‌كند به دِيْن، مي‌گويد من اقرار مي‌كنم كه به فلان شخص يا فلان مؤسسه خيريه اين مقدار بدهكارم اين اقرارش به دِيْن، زيانبار است يعني اقرار بيجا كرده است، اگر دِيْن واقعي داشته باشد كه البته خارج مي‌شود از اصل مال. ولي او بخواهد در وصيت‌نامه بگويد من وصيت مي‌كنم كه اين مقدار من بدهكارم، اين مقدار را از اصل مال خارج كنيد چون اين وصيت، واجب است؛ اگر كسي بدهكار است بر او واجب است وصيت كند، اين ديگر از ثلث مال نيست [بلكه] از اصل مال است. اين‌‌چنين بخواهد وصيت بكند و مال را از دست ورثه بيرون بياورد اين صحيح نيست، لذا فرمود: ?غَيْرَ مُضَارٍّ?. اينها مطالب فرعي اين بخش از آيات بود، حالا بعضي از نصوصي كه در مسئله است تبرّكاً آنها را بخوانيم.
پرسش:...
پاسخ: چون وصيّت، بر انسان واجب نيست، مگر اينكه حقّ‌الله يا حقّ‌الناسي در ذمّه داشته باشد. اگر حقّ‌الله يا حقّ‌الناس در ذمّه نداشت، وصيت مي‌شود مستحب. وقتي حقّ‌الله يا حقّ‌الناس دارد اگر وجوه شرعيه بدهكار است يا حقّ مردم بر عهده? اوست، بر او واجب است كه وصيت كند كه من اين مقدار خمس يا زكات يا فلان شيء بدهكارم يا اين مقدار، نماز قضا دارم و فلان مقدار هم حقّ مردم در ذمّه من است، اين بايد وصيت بكند. اين وصيت كاري به ثلث ندارد [و] بر او واجب است كه وصيت بكند و بگويد كه من چه مقدار بدهكارم تا وصيّ، بعد از مرگ او دِيْن را خارج كند، بعد به ثلث بپردازد. حالا اگر كسي وقتي فهميد بعد از مرگ او مال او از خانه? او بيرون مي‌رود به دست خواهرزاده‌ها و اينها مي‌افتد، ديگر به دست خواهر و دامادش و امثال اينها مي‌افتد اگر رابطه‌شان تيره باشد وصيت مي‌كند كه من اين مقدار، بدهكارم يا تعهّد كرده‌ام بايد مي‌پرداختم دِيْن شرعي من است، اين مقدار مثلاً وجوهات بدهكارم، اين مقدار مثلاً دِيْن دارم. اين وصيت به دِيْن، اين وصيت زيانبار است. چه اينكه در بخش وصيت مصطلح هم بخواهد زايد بر ثلث را وصيت كند، آن هم وصيت زيانبار است.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ دِيْن كه از صُلب مال خارج خواهد شد، حقّ كسي نيست، حقّ دائن است ديگر. موصي?‌به گاهي دِيْن است، گاهي وجوه بريّه. وصيت مي‌كند به دِيْن كه من اين مقدار بدهكارم، حالا يا حقّ‌الله يا حقّ‌الناس اين وصيتِ به دِيْن زيانبار است، اين (يك).
پرسش:...
پاسخ: حُكمش بله، ثبوتاً بله؛ اما اثبات ندارد، از كجا بفهمند?
در مقام اثبات، بر اين شخص واجب است كه وصيت بكند. چون خود وصيت كه شرعاً واجب نيست، مگر كسي حقّ‌الله يا حقّ‌الناس در ذمّه داشته باشد، آن وقت وصيت واجب است. ‌«عند امارات الموت‌» وقتي نشانه‌هاي مرگ فرارسيد، حقّ‌الله در ذمّه دارد، حقّ‌الناس در ذمّه دارد واجب است وصيت كند[19]، اين وصيت هم كاري به ثلث ندارد. اگر كسي رابطه‌اش با اين طبقات ارث تيره است، وصيت مي‌كند كه من اين مقدار، وجوه شرعي بدهكارم، اين مقدار به فلان مؤسسه بدهكارم؛ وصيت مي‌كند به دِيْن كه من دِيْن دارم، شما دِيْن مرا ادا كنيد اين وصيت، زيانبار است.
در كتاب شريفن نور الثقلين، روايات زيادي است كه مربوط به همين بخشهاي ارث است. بعضي از اينها مربوط به احتجاجهاي حضرت صديقه طاهره(سلام الله عليها) است[20] كه در خلال سخن، اشاره شده و اين حُكم مفروغ ‌عنه و مسلّمي است و اگر اصرار آنها در كتابهايشان نبود، او هم داعي نداشت اينها را مطرح كند؛ اما خب وقتي بحث تفسيري مطرح است، كساني كه اشتغال به بحث تفسيري دارند حرفهاي فخررازي[21] را نگاه مي‌كنند، مي‌بينند آن شبهات هست خب، بايد اينجا هم جواب داده بشوند ديگر. غرض اينكه از آن طرف اگر حمله‌اي نباشد، از اين طرف دفاعي نيست، حالا قسمت مهمّ اين نصوص ناظر به آن است كه چرا سهم زن كمتر از مرد است?
حالتهاي سه‌گانه حاکم بر نحوه ارث‌بري زن و مرد
اولاً مشخص شد كه در اسلام، ارثِ زن و ارثِ مرد به سه قِسم خواهد بود. در بعضي از موارد، مرد بيشتر از زن مي‌برد، در بعضي از موارد، زن بيشتر از مرد مي‌برد، در بعضي از موارد، زن و مرد به يك اندازه مي‌برند. البته درباره? فرزند و اينها نوعاً فرزند يا برادر و خواهرِ ابويني و ابي، مرد بيش از زن، دو برابر او ارث مي‌برد. پدر، بيش از مادر ارث مي‌برد در بعضي از موارد، آنجايي كه مادر، حاجب دارد. اين سؤالي شده بود و اين سؤال، در صدر اسلام هم بود، زنادقه آن روز هم سؤال مي‌كردند و ائمهG جواب مي‌دادند و آنها احياناً كه روح الحاد نداشتند يعني روح جَري نداشتند، قانع مي‌شدند. حالا همان سؤالها كه آن وقت مطرح بود و جواب داده شد، گاهي مي‌بينيد الآن هم همانها را مطرح مي‌كنند.

روايات مربوط علت «برابر بودن سهم‌الارث مرد در مقايسه با زن»
چند روايت را ما به عنوان تبرّك، در باب ارث مي‌خوانيم كه بعضي از اين مسائل را دارد.
تفسير نورالثقلين، جلد اول، صفحه? 450 به بعد. آنچه مربوط به احتجاج حضرت زهرا(صلوات الله و سلامه عليها) است ملاحظه بفرماييد، ديگر نيازي به بازگويي ندارد.
روايت کافي از امام هشتم C در ترجيح مرد بر زن
روايتي كه در صفحه? 451 از كافي كليني نقل مي‌كند اين است كه از وجود مبارك امام هشتم(صلوات الله و سلامه عليه)، يونس‌بن عبدالرحمن اين‌‌چنين نقل مي‌كند، عرض مي‌كند «جُعلت فداك كيف صار الرجلُ إذا ماتَ و وَلَده من القرابة سواء تَرِثُ النساء نصف ميراث الرجال و هُنَّ أضعف من الرجال و أقلّ حيلةً»؛ عرض كرد چطور با اينكه زنها ضعيف‌ترند و قدرت كسبشان هم ضعيف‌تر است، چرا سهم اينها كمتر است، مردها با اينكه قدرت كسبشان بيشتر است، سهم آنها بيشتر? «فقال: لأنّ الله تبارك و تعالي فَضَّل الرجال علي النساء بدرجة و لأن النساء يَرْجِعْنَ عيالاً علي الرجال»[22]؛ فرمود: خدا مرد را بر زن ترجيح داده است. در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد كه بحثهايي كه مربوط به زن هست، يك قِسم زن در مقابل مرد است، يك قِسم، زن در مقابل شوهر. زن در مقابل مرد، هيچ فضيلتي مرد بر زن ندارد [بلكه] هر كه باتقوا بود افضل است. شما در هيچ اثري از آثار دين نمي‌يابيد كه در زنِ در مقابل مرد و مردِ در مقابل زن كه مثلاً زن از آن جهت كه زن است، مرد از آن جهت كه مرد است وقتي بررسي بشود مرد، افضل باشد. مثلاً كمالي از كمالات دين، مشروط به ذكورت باشد يا ممنوع به انوثت باشد، اين را در هيچ‌ جاي دين نمي‌بينيد كه صِرف مذكر بودن، نشانه? تقرّب عند الله است، صِرف مؤنث بودن، نشانه? تقرّب نيست، اين يك فصل جدايي دارد كه جداگانه بحث مي‌شود. يك وقت زن، در مقابل شوهر است. زن، در مقابل شوهر مسئله ?الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَي النِّسَاءِ?[23] است كه اين فصل دوم، كاملاً از فصل اول جداست بحثهايش هم جدا، موضوع و محمول و مسائلش هم جدا.
زن در مقابل شوهر و شوهر در مقابل زن، البته شوهر فضيلتي دارد نه فضيلت عنداللهي، فضيلت خانوادگي. براي اينكه او مسئول زندگي است، او مدير داخلي است، بالأخره حرف آخر را در خانه آن مسئول بايد بزند، هزينه را او بايد تهيه كند، همه مشكلات را او بايد تحمل كند، هيچ چيزي هم بر زن واجب نيست، زن فقط مصرف‌ كننده است. خب، چه فضيلتي براي زن هست در داخل? هزينه‌ها را كه او بايد تهيه كند، مسكن را كه او بايد تهيه كند، غذا را هم كه او بايد تهيه كند، زن هم كه مي‌تواند بگويد من بچه را شير نمي‌دهم، مگر اينكه به من اُجرت بدهي، پخت و پَز هم نمي‌كنم، مگر اينكه اُجرت بدهي يا كارگر بياوري، رُفت و رو هم نمي‌‌كنم، شستشو هم نمي‌كنم هيچ كاري هم نمي‌توانم بكنم، اينها همه حقّ زن است ديگر.
خب، اين خانه را چه كسي بايد اداره كند؟ زن كه هيچ مسئوليتي ندارد. اين ?الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَي النِّسَاءِ?[24] يعني حفظِ اين خانه، در اين محدوده خانواده، يك كشور كوچكي است. مدير عامل، دولتمرد اين خانه مرد است، براي اينكه مسكن را كه او بايد تهيه كند، فرش و لباس را هم كه او بايد تهيه كند، غذا را هم كه او بايد تهيه كند، همه هزينه بيماري و غير بيماري هم او بايد به عهده بگيرد، حرف هم پس او بايد او بزند ديگر. اين معناي مديرِ داخلي بودن است، نه اينكه اين حالا عندالله مقرّب است نه، در حيطه?? خانوادگي، مسئوليّت براي مرد است.
اين است كه حضرت فرمود: «لأنّ الله تبارك و تعالي فضّل الرجال علي النساء بدرجة»[25] كه فرمود: ?الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَي النِّسَاءِ? يا ?لِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ?[26] و مانند آ‌ن.
گاهي حرف آخر را بايد زن بزند، مثل خانواده‌اي كه حالا پدر مُرد، مادر هست، در اين خانواده فرزنداني هم تربيت شدند، بعضي مجتهدند، بعضي طبيب‌اند، بعضي مهندس‌اند؛ اما حرفِ آخر را بايد مادر بگويد ديگر. اطاعت آن مادر واجب است، عقوق آن مادر حرام است. اينجا سخن از مادر و پسر است، نه سخن از زن و مرد. در محدوده? خانوادگي، گاهي حرف آخر را مرد مي‌زند، گاهي حرف آخر را زن مي‌زند، گاهي اطاعت زن واجب است، گاهي اطاعت مرد واجب است. اين معنايش زن، در مقابل مرد نيست. خب، حالا اگر كسي مجتهد شد، جز اين است كه بايد مطيع مادر باشد. حالا به هر درجه‌اي از اجتهاد, مرجع تقليد هم شد، بالأخره اطاعت مادر بر او واجب است ديگر, بحثهايي كه در محور خانوادگي است يك حُكم دارد، بحثهايي كه مربوط به زن در مقابل مرد است حُكم ديگر دارد: فرمود: از طرف ديگر ‌«ولأن النساء يَرجِعن عيالاً علي الرجال‌»[27] خب، بالأخره اگر مرد يك سهم بيشتري از ارث دارد، همه هزينه‌هاي زن را هم او بايد تهيه كند، پس مصرف ‌كننده زن است، زن بيش از مرد بهره مي‌برد، مرد اگر مال دارد يك مقدار بايد سرمايه قرار بدهد، يك مقدار هزينه خود كند، يك مقدار هم مهريه زن بدهد، يك مقدار هم هزينه زن بدهد، آن وقت زن هر چه كه بُرد دارد از ارث و واجب‌النفقه مرد هم كه هست، پس بنابراين عدل و احسان رعايت شد.
علت دو برابر بودن سهم‌الارثِ مرد در سخنان امام عسكريC
روايت بعدي آن است كه از وجود مبارك ابي‌محمد؛ امام حسن عسكري(صلوات الله و سلامه عليه) سؤال كردند «ما بال المرأة المسكينة الضعيفه تَأخُذُ سهماً واحداً» حالا اينها دلسوزتر از صاحب شريعت شدند. چطور زنِ مسكينِ ضعيف، يك سهم مي‌برد «و يأخذ الرجل سَهمين». وجود مبارك امام عسكريC فرمود كه: «إنّ المرأة ليس عليها جهادٌ و لا نفقةٌ و لا عليها مَعقُلةٌ»؛ شما آخر چرا يك گوشه? حُكم را مي‌گيريد؟ ببينيد در نظام اسلامي هزينه‌ها روي دوش چه كسي است? جهاد و خرج جهاد به عهده مرد است. تأمين هزينه? زن و فرزندها به عهده مرد است، مَعْقُله يعني آ‌نجا كه دِيِه بر عاقله است، آنجا هم اگر خطري پيش آمد باز هم مرد است، ديگر عاقله كه همان «من يتقرب الي الأب» است و اما بايد مرد باشد؛ عمو، ديگر عمّه عاقله نمي‌دهد كه مَعقُله يعني دِيه، ديه بر عاقله، ديه بر عاقله است، پس همه فشارها و هزينه‌ها روي دوش مرد است.
اينكه در بعضي از نصوص دارد كه «ليس عليها عقلٌ»[28] يعني او جزء عاقله نيست كه دِيِه بدهد. عقل يعني آنجا همان كاري كه عاقله به عهده مي‌گيرد «ولا عليها مَعقُلة انّما ذلك علي الرجال» خب، پس بگو چرا مردِ بيچاره اين قدر بايد زيرِ بار باشد، نگو زنِ مسكين. «فقلتُ في نفسي»؛ آن سائل مي‌گويد كه ما اين جريان را از امام صادقC شنيده بوديم يعني نقل كردند كه ابن أبي‌العوجاء زنديق، از وجود مبارك امام صادقC هم مطلب را سؤال كرده و وجود مبارك امام صادقC هم همين جواب را داده، اين از قلب ما خطور كرد: «فقلت في نفسي قد كان قيل لي إنّ بن أبي‌العوجاء سأل ابا عبداللهC عن هذه المسئله فأجابه بهذا الجواب»؛ در ذهن ما خطور كرد كه يك وقت گفتند كه ابن‌أبي‌العوجاء از وجود مبارك امام صادق سؤال كرده، همين سؤال را حضرت هم همين جواب را داده. وجود مبارك امام يازدهمC خب، از غيب باخبر است، فوراً فهميد در قلب من چه گذشت. فرمود: بله، از امام صادق هم اين را سؤال كردند، صادق هم همين جواب را داده ولي وقتي سؤال يكي باشد، بين ما و امام صادق كه فرقي نيست. وقتي همين مطلب از ذهن من گذشت «فأقبل عَليَّ أبومحمدC»؛ وجود مبارك امام يازدهم به من رو كرد: «فقال: نعم، هذه المسئله مسئلة إبن أبي‌العوجاء والجواب منّا واحدٌ»؛ آنكه امام صادقC فرمود، همان را هم ما مي‌گوييم «إذا كان معني المسئلة واحدا»؛ اگر سؤال يكي باشد خب، جواب يكي است ديگر «أجري لآخرنا ما أجري لأوّلنا و أوّلنا و آخرنا في العلم سواء‌»؛ اما ‌«ولرسول الله2 ولأميرالمؤمنينC فضلهما»[29] حالا چندتا حديث است كه بقيه را فردا به خواست خدا مي‌خوانيم.
«و الحمد لله ربّ العالمين»


[1] . سوره? نساء، آيه? 11.
[2] . سوره? بقره، آيه? 216.
[3] . سوره? ممتحنه، آيه? 1؛ سوره? بقره، آيه? 216.
[4] . سوره? نساء، آيه? 11.
[5] . سوره? نساء، آيه? 176.
[6] . ر . ك: سوره? انعام، آيات 151 و 152 و 153.
[7] . سوره? نساء، آيه? 11.
[8] . سوره? نساء، آيه? 11.
[9] . سوره? نساء، آيه? 11.
[10] . سوره? مائده، آيه? 1.
[11] . سوره? نساء، آيه? 12.
[12] . سوره? نساء، آيه? 12.
[13] . سوره? نساء، آيه? 176.
[14] . الكافي، ج 7، ص 101 ـ 103.
[15] . سوره? نساء، آيه? 12.
[16] . سوره? نساء، آيات 11 و 12.
[17] . سوره? بقره، آيه? 182.
[18] . سوره? نساء، آيه? 12.
[19] . ر . ك: الدروس الشرعية في فقه الامامية، ج 2، ص 298.
[20] . تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 450 و 451.
[21] . التفسير الكبير، ج 9، ص 514.
[22] . تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 451؛ لكافي، ج 7، ص 85.
[23] . سوره? نساء، آيه? 34.
[24] . سوره? نساء، آيه? 34.
[25] . تفسير نور الثقلين، ج1 ، ص 451.
[26] . سوره? بقره، آيه? 228.
[27] . تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 451.
[28] . ر . ك: كنز العرفان، ج 2، ص 331.
[29] . تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 451.