موضوع: سوره نسا

عنوان: تفسير سوره مبارکه نساء جلسه 61

مدت زمان: 31.09 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 3.65 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 7.30 MB دانلود

رديف
نوع عنوان
عنوان
1

دو مقام مورد بحث در آيه پانزده
2

مقام اول حدّ يا نهي از منکر بودن حکم موجود در آيه
3

اشهاد و اقسام آن در آيات قرآن کريم
4

مراد از استشهاد در آيه محل بحث
5

شهادت در محکمه مراد آيه از استشهاد به قرينه داخل و خارج
6

دلالت «من نسائِکم» بر حرائر زنان
7

بررسي «جعل سبيل» بودن مجازات يا ردّ آن
8

بي­اثر بودن توبه بعد از رجوع به محکمه












اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِن نِسَائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنكُمْ فَإِن شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّي يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً?15? وَاللَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا مِنْكُمْ فَآذُوهُمَا فَإِن تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا إِنَّ اللّهَ كَانَ تَوَّاباً رَحِيماً?16?
دو مقام مورد بحث در آيه? پانزده
قبلاً بيان شد كه محور بحث در اين كريمه دو مقام است: مقام اول اينكه آيا اين آيه، ناظر به نهي از منكر است يا ناظر به حدّ؛ مقام ثاني بحث اين است كه اين حدّ، آيا مربوط به آن فحشا و منكري است كه دوتا زن با هم دارند يا فحشا و منكري است كه يك زن با يك مرد دارد?
مقام اول حدّ يا نهي از منکر بودن حکم موجود در آيه
در مقام اول چند نمونه و شاهد ذكر شد كه اين آيه، مربوط به مسئله نهي از منكر نيست، زيرا نهي از منكر نيازي به استشهاد و اقامه? شهادت ندارد. در توضيح همين مقام اول بايد عرض كرد كه شهادت، در قرآن كريم در دو مورد به كار رفته ـ غير از آن شهادتهاي تكويني ـ . يكي تحمل حادثه است، علم به آن حادثه است كه اين را مي‌گويند مقام تحمل. دوم مقام اداي آن معلوم است كه اين را مي‌گويند مقام اداي شهادت. شهادتي كه شاهد، در محكمه اقامه مي‌كند اين مقام اداست. اداي شهادت مسبوق به تحمل شهادت است يعني اين شاهد، در متن حادثه بايد حضور داشته باشد و اصلِ حادثه را تحمل بكند و علم پيدا بكند تا در محكمه، آنچه را كه عالِم شد ادا كند. پس شهادتِ در محكمه را اداي شهادت و اقامه? شهادت مي‌گويند و اين شهادت در محكمه، مسبوق به تحمل آ‌ن حادثه است كه او را مقام تحمل مي‌نامند و در قرآن كريم، هر دو قِسم استعمال شده است.
اشهاد و اقسام آن در آيات قرآن کريم
در سوره? مباركه? «بقره» اين‌‌چنين فرمود: ?فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ? اين ناظر به مقام حضور است كه كاري به محكمه و امثال ذلك ندارد ?فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ? اين ناظر به شهادتِ به معناي حضور است، نه شهادتِ به معناي تحمل حادثه و مانند آن. اصلاً كاري به مقام شهادتِ مصطلح كه در باب قضاست ندارد ?فَمَن شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَن كَانَ مَرِيضاً أَوْ عَلَي سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ?[1] يا ?إِنَّ كِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ ? وَمَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّيُونَ ? كِتَابٌ مَرْقُومٌ ? يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ?[2]، اين ?يَشْهَدُهُ? يعني «يحضره و يعلمه» اينجا شهادت، به معناي حضور و علم است.
قِسم دوم، شهادت به معناي اداي همان معلوم است، نظير آنچه در سوره? «يوسف» آمده ?وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِنْ أَهْلِهَا إِن كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِنَ الْكَاذِبِينَ ? وَإِن كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَهُوَ مِنَ الصَّادِقِينَ?[3] كه اينجا ?شَهِدَ شَاهِدٌ مِنْ أَهْلِهَا? يعني آ‌نچه را كه مي‌دانست بيان كرد كه اين ناظر به اداي شهادت است. پس شهادت، هم به معناي حضور و اطلاع و علم است، هم به معناي اداي معلوم.
إشهاد هم گاهي به معناي احضار و دعوت كردن كسي است كه در متنِ حادثه حضور داشته باشد تا جريان را بفهمد، نه اينكه كاري به مسئله قضا داشته باشد، بلكه الآن آگاه بشود كه اگر در محكمه? قضا مورد نياز بود بيان بكند. نظير آنچه در سوره? مباركه? «بقره» در بخش پاياني‌اش آمده است. فرمود هنگامي كه خواستيد چيزي را بفروشيد اشهاد كنيد، آيه? 282 سوره? ‌«‌بقره» ?وَأَشْهِدُوا إِذَا تَبَايَعْتُمْ?؛ در هنگامي كه با يكديگر مبايعه و خريد و فروش داريد اشهاد كنيد يعني بعضي را شاهد بگيريد كه مبادا در روز اختلاف، مشكلي پيش بيايد. اشهاد كنيد يعني بعضي را شاهد بگيريد، چه اينكه در همين سوره? مباركه? «نساء» كه چند روز قبل آياتش بحث شد ?وَابْتَلُوا الْيَتَامَي حَتَّي إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ? آ‌ن‌گاه فرمود: ?فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ? بعد در ذيلش فرمود: ?فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ? آيه شش سوره? «نساء» كه قبلاً گذشت ?فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ? اين ?فَأَشْهِدُوا? يعني يك عده را شاهد بگيريد كه مال يتيم را به آنها داديد، براي اينكه اگر يك وقت كارِ شما به محكمه افتاد، مشكلي براي شما پيش نيايد. چه اينكه در باب طلاق هم دستور اشهاد داده شد؛ در آيه? دوم سوره? «طلاق» اين است كه ?فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنكُمْ?؛ دوتا شاهد عادل را اشهاد كنيد ?وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنكُمْ?.
بنابراين در اين سه مورد، يكي در مورد داد و ستد است كه فرمود: ?وَأَشْهِدُوا إِذَا تَبَايَعْتُمْ?. مورد ديگر اينكه اگر مال يتيم را خواستيد به او بدهيد، اشهاد كنيد ?فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ?. مورد سوم درباره اجراي طلاق كه ?وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنكُمْ? اينها ناظر به شهادتِ در مقام تحمل هست؛ منتها بعضي از اينها ارشادي است، بعضي الزامي است، بعضي مستحب است، بعضي شرطِ وضعي است اينها با هم فرق مي‌كنند. در باب بيع، خب يك حُكم ارشادي است و شايد خالي از رُجحان هم نباشد؛ اما شرطِ شرعي نيست و همچنين در باب دادنِ مال يتيم به آنها هنگامي كه بالغ شدند، شرطِ شرعي نيست ولي در باب طلاق شرط شرعي است يعني آ‌ن طلاقي شرعاً صحيح است كه دوتا شاهد عادل مستمع باشند: ?وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنكُمْ?.
اينها راجع به اشهادِ به معناي اول است يعني چند نفر را شاهد بگيريد كه در متن حادثه حضور پيدا كنند. اما استشهاد كه غير از اشهاد است، آن هم در قرآن به هر دو معنا به كار رفت يعني هم عده‌اي را دعوت كنيد تا در متن حادثه حضور داشته باشند و آگاه بشوند و هم به اين معنا به كار رفت كه عده‌اي را كه آگاه‌اند، آنها را دعوت كنيد تا در محكمه، شهادت بدهند.
در سوره? مباركه? «بقره» همان آيه? 282 در هنگام كتابت دِيْن، اين‌‌چنين آمده است ?فَإِن كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهاً أَوْ ضَعِيفاً أَو لاَ يَسْتَطِيعُ أَن يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُوا شَاهِدَيْنِ مِن رِجَالِكُمْ فَإِن لَمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاءِ?؛ فرمود وقتي چيزي را به عنوان دِيْن به كسي داديد اولاً بنويسيد كه چقدر گرفتيد و چقدر داديد. ثانياً دوتا شاهدِ عادل را در جريان دِيْن احضار كنيد كه اينها آگاه بشوند كه اگر يك وقت اختلافي بين طلبكار و بستانكار پيش آمد، اينها در محكمه شهادت بدهند مشكل شما حل بشود، اين ?وَاسْتَشْهِدُوا شَاهِدَيْنِ مِن رِجَالِكُمْ? اين براي مقام تحمّل است.
مراد از استشهاد در آيه محل بحث
بعد هم درباره? مقام ادا همين آيه محلّ بحث است كه فرمود: چهار شاهد عادل را به محكمه دعوت كنيد كه اينها شهادت بدهند كه فلان زن به فلان تباهي تن در داد: ?فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنكُمْ? اين مسلماً مربوط به مقام اداي شهادت است نه مربوط به تحمل يعني اين‌‌چنين نيست كه اگر كسي فهميد زني بِزهكار شد بايد چهارتا شاهد عادل را دعوت كند بيايند اينها در متنِ حادثه حضور داشته باشند تا آگاه بشوند، آيه كه به اين معنا نيست. پس اين استشهادي كه در آيه محلّ بحث است، با استشهادي كه در جريان دِيْن و داد و ستد هست فرق مي‌كند. آنچه مربوط به دِيْن است استشهاد يعني دوتا شاهد عادل بگيريد كه اصل جريان را باخبر بشوند، اينجا كه فرمود چهارتا شاهد عادل را استشهاد كنيد، مربوط به محكمه است.
بنابراين اين نظير آن جمله? ديگري است كه در همان آيه? 282 سوره? مباركه? «بقره» آمده و آن اين است كه فرمود: شهدا اگر دعوت شدند براي ادا، اِبا نكنند اداي شهادت واجب است ?وَلاَ تَسْأَمُوا أَن تَكْتُبُوهُ صَغِيراً أَوْ كَبِيراً? ـ كه بعداً هم در بخش ديگر فرمود: ?وَمَن يَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ? ـ اين اداي شهادت، ناظر به محكمه است. بعد فرمود: ?ذلِكُمْ أَقْسَطُ عِندَ اللّهِ وَأَقْوَمُ لِلشَّهَادَةِ? يعني اگر شما مقررات حين داد و ستد را يا حين بدهكاري و بستانكاري را تنظيم كرديد، براي اينكه شهادت در محكمه، تأديه بشود اقوم است و بهتر راست در مي‌آيد. چه اينكه ?وَأَقِيمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ? هم در بخشهاي ديگر آمده است كه شما شهادت را براي خدا اقامه كنيد ?وَلاَ تَكْتُمُوا الشَّهَادَةَ وَمَن يَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ? كه اين در آيه? 283 همان سوره? مباركه? «بقره» است. در بخشهاي ديگر به عنوان ?وَأَقِيمُوا الشَّهَادَةَ? آمده است، اين ?وَأَقِيمُوا الشَّهَادَةَ? در سوره? «طلاق» آيه دو ياد شده است. فرمود: ?وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنكُمْ? كه اين مربوط به شهادتِ در مقام اصل حادثه است ?وَأَقِيمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ? كه اين مربوط به اداي شهادت است؛ شهادتِ در مقام ادا با ?وَأَقِيمُوا الشَّهَادَةَ? بيان شد، شهادت در مقام تحمل با ?وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنكُمْ? بيان شده است و قرآ‌ن كريم، شهادتِ به معناي ادا را هم زياد به كار برده. در سوره? مباركه? «نساء» و همچنين در سوره? «مائده» به اين معنا آمده.
در سوره? «مائده» اين‌‌چنين است كه شما اگر خواستيد شهادت بدهيد يعني بايد شهادت بدهيد، واجب است كه عادلانه شهادت بدهيد ولو به ضرر بستگانتان باشد. آيه? هشت سوره? «مائده» اين است ?يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَي أَلَّا تَعْدِلُوا إِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَي?[4] همين معنا را بازتر در سوره? مباركه? «نساء» بيان فرمود، آيه? 135 سوره? «نساء» ?يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلّهِ وَلَوْ عَلَي أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ إِن يَكُنْ غَنِيّاً أَوْ فَقِيرَاً فَاللّهُ أَوْلَي بِهِمَا فَلاَ تَتَّبِعُوا الْهَوَي أَن تَعْدِلُوا وَإِن تَلْوُو أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيراً?، خب شهداي لله بودن، ناظر به مسئله? محكمه است.
شهادت در محکمه مراد آيه از استشهاد به قرينه داخل و خارج
فتحصّل كه در نوعِ اين موارد، گرچه شهادت به دو معنا به كار رفت و همچنين استشهاد به دو معنا به كار رفت؛ اما آ‌نچه به قرينه داخل و خارج مربوط به آيه محلّ بحث است اين اسشتهاد در محكمه است نه در حينِ حادثه و چون در محكمه است و نهي از منكر محتاج به استشهاد چهارتا شاهد عادل نيست، معلوم مي‌شود كه اين آيه، ناظر به نهي از منكر نيست [بلكه] مربوط به اجراي حدود و مربوط به محكمه است، امرِ قضاست، اين خلاصه سخن در امر اول كه فرمود: ?وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِن نِسَائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنكُمْ?.
اما از اينكه فرمود: ?أَرْبَعَةً مِنكُمْ? نشانه آن است كه آن اصلِ موضوع، مطلق است زناني كه تبهكار مي‌شوند، شما چهارتا شاهد عادل اقامه كنيد. اين چهارتا شاهد بايد مسلمانِ عادل باشند ?مِنكُمْ? باشند ولو آن ?اللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ? مسلمان نباشند آن يكي مطلق است ولي شاهد مقيّد است، آن هم كه فرمود: ?وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِن نِسَائِكُمْ? يعني همان حرائر، نه اينكه «من نسائكم المؤمنات». لذا اگر درباره? ذمّيّه هم بخواهد حُكم، جاري بشود همين حكم است، ديگر نمي‌شود گفت چهارتا شاهد ذمّي كه در دين خود عادل باشند، اين‌‌چنين نيست. شهادت غيرمسلم پذيرفته نمي‌شود و اگر جايي ضرورت اقتضا بكند كه شهادت غير مسلم قبول بشود، آنجا را قرآن گوش‌زد مي‌كند، نمي‌فرمايد: ‌«مِنْكُمْ‌‌» مي‌فرمايد: ‌«مِنْ غَيْرِكُمْ‌»، مثل آيه 106 سوره? مباركه? «مائده» كه اين است كه ?يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا شَهَادَةُ بَيْنِكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِنكُمْ أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَيْرِكُمْ?؛ اگر در مسافرت هستيد، خواستيد وصيت بكنيد [و] دسترسي به دوتا شاهدِ عادلِ مسلمان نداريد، از غيرِ مسلمين دوتا شاهد دعوت كنيد كه متنِ وصيت شما را شاهد باشند، آ‌نجا بيان فرمود: ?مِنْ غَيْرِكُمْ? اما در آيه محلّ بحث كه مي‌فرمايد: ?أَرْبَعَةً مِنكُمْ? اين معلوم مي‌شود كه بايد مسلمان باشند. چهارتا مسلمان و مرد اينها را از خود آيه مي‌شود استفاده كرد، عدالت را البته بايد از دليل ديگر استفاده كرد، مسلمان بودن را از ?مِنكُمْ? مرد بودن را از ?أَرْبَعَةً مِنكُمْ فَإِن شَهِدُوا? كه همه اينها بر اساس قوانين مذكر پياده شد هم فرمود: ?فَإِن شَهِدُوا? هم نفرمود «فاستشهدوا أربعاً»، بلكه فرمود: ?أَرْبَعَةً? معلوم مي‌شود معدود، مذكر است.
پرسش:...
پاسخ: البته اصلِ مسئله بنا بر كتمان است، اصل مسئله بنا بر كتمان است و سخت‌گيري در اين امور است، از آن طرف فرمودند تطلّع عورات ديگران حرام است[5]، از اين طرف هم فرمودند خودِ طرف، خودِ متّهم يا متّهمه اگر اقرار كرد ولي كمتر از چهاربار بود، مسموع نيست، بايد چهاربار اقرار بكند[6]، كمتر از چهاربار مسموع نيست. در قَذف هم فرمودند چهارتا شاهد عادل بايد سخن قاذف را صحّه بگذارند در همان سوره? مباركه? «نور» آيه چهارم اين است كه ?وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ? ـ البته قذف مُحصنات ـ ?فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً? خود اين رامي و تهمت‌زننده را هشتاد تازيانه مي‌زنند كه حدّ قَذف است. اگر در محكمه، با اقرار يك يا دو يا سه‌بار شخص، اقرار كرد كه ثابت نمي‌شود، اگر چهاربار اقرار كرد، اصلِ مطلب ثابت مي‌شود. حالا اگر قبل از اينكه به محكمه بيايد توبه كرده باشد كه حدّ از او ساقط است[7]، اگر بعد از رجوع به محكمه توبه كرده است و اصلِ گناهِ او با اقرار او ثابت شده باشد، حاكم شرع مخيّر است بين اجراي حدّ و بين عفو[8] و اگر با بيّنه، ثابت شده باشد اينجا جاي حدّ است ديگر، جاي عفو نيست[9].
پرسش:...
پاسخ: نه، ?مِنكُمْ? كه خطاب به مسلمين است.
پرسش ...
پاسخ: مسلمين است، چون اين خطاب به مسلمين است اين خطاب به مردم است نه مردان، اين تعبيرات در قرآن كريم زياد هست كه خطاب به مردم است و اين هم يك فرهنگ محاوره‌اي است، اين‌‌چنين نيست كه اختصاصي به قرآن داشته باشد. ما وقتي گفتيم مردم، رأي دادند، مردم، انقلاب كردند، مردم، در تظاهرات آمدند، مردم، به مساجد رفتند نه يعني مردها، اين تعبير فارسي ما هم هست، ديگران هم همين تعبير را دارند. اين مردم، شامل مرد و زن مي‌شود؛ اما مردان، در مقابل زنان است، تعبيرات قرآني هم همين طور است.
به هر تقدير، مسئله تبهكاري هَتك عفّت، آن‌قدر مهم است كه بناي شارع مقدس بر كتمان است در همه اين موارد، حتي اقرار هم اگر كمتر از چهاربار بود، مسموع نيست[10].
خب، پس اينكه فرمود: ?فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنكُمْ? اين معلوم مي‌شود كه مربوط به مسئله قضاست، پس آ‌ن سخن كه آيه ناظر به نهي از منكر است، ظاهراً ناتمام است.
پرسش:...
پاسخ: اين همه آياتي كه درباره امر به معروف و نهي از منكر بود و رواياتي كه بود در سوره? مباركه? «آل‌عمران» خوانده شد، هيچ كدام در ذهن هيچ كسي نبود و هيچ آيه يا روايتي هم در اين زمينه طرح نشد، اين معلوم مي‌شود مفروغ عنه است ديگر. ?وَلِتَكُن مِنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلي الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ?[11] يا ?كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ?[12] قبلاً هم همين مسئله امر به معروف و نهي از منكر در اُمم سابقه بود و وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم به عنوان اينكه آمر به معروف و نهي از منكر است در كتب انبياي سلف معرفي شد كه ?الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِندَهُمْ فِي التَّورَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ?[13] اينكه سيره? انبيا بود، سيره? مؤمنين بود در صدر اسلام بود، هرگز كسي اين طور نقل نكرد يا خيالش هم به ذهنش نمي‌آمد كه امر به معروف و نهي از منكر، احتياج داشته باشد به چهارتا شاهد عادل. بنابراين اين پيداست كه مربوط به محكمه است، قهراً مربوط به مسئله قضاست. حالا كه مربوط به مسئله قضاست، ببينيم مربوط به فسادي است كه دوتا زن با هم مرتكب مي‌شوند كه برخيها گفتند يعني مساحقه يا زن و مرد.
آنهايي كه خواستند اين حرف را بزنند نظير ابومسلم، قبلاً ملاحظه فرموديد كه خلاصه حرفشان اين است كه اين تبهكاري يا بين دوتا زن هست كه آيه ?وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ? عهده‌دار بيان اوست يا بين دوتا مرد است كه آيه ?وَاللَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا مِنْكُمْ? عهده‌‌دار اوست يا بين زن و مرد است كه آيه سوره? «نور» عهده‌دار اوست[14] ?الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ?[15] لكن اين شاهدِ قرآني نداشت، چون اين ?وَاللَّاتِي يَأْتِينَ? مطلق است، فاحشه هم كه اعمّ از همه اين فجايع است، بنابراين آن تفصيل، تام نيست.
دلالت ?مِن نِسَائِكُمْ? بر حرائر زنان
پرسش ...
پاسخ: بله، اين كلمه ?مِن نِسَائِكُمْ? هم ناظر به حرائر هست، براي اينكه اگر اِماء و كنيزها، تبهكاري كردند ?فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَي الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ?[16] اين شايد ناظر به آن باشد ?مِن نِسَائِكُمْ? يعني «من نسائكم المسلمات» باشد، البته اين نمي‌سازد با آن حرفي كه ذمّيه را هم مي‌گيرد يا ?مِن نِسَائِكُمْ? ناظر باشد به اينكه «من حرائركم»، نه ?مِن نِسَائِكُمْ? ناظر باشد به اينكه يعني زنان شوهردار، چون آن رواياتي كه آمده است كه آيه جَلدي كه آمده دستور تازيانه، اين جعل سبيل است با آن سازگار نيست، نمي‌شود گفت كه اين روايات، متواتر نيست، خب روايات متواتره نيست ولي خب كمك تفسيري كه مي‌كند. آن رواياتي كه مي‌گويد وقتي آيه ?الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي?[17] نازل شده است، رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «خُذُوا عَنّي خذوا عنّي»؛ از من بگيريد! اين همان سبيلي است كه خدا قرار داده است[18]، در حالي كه آن آيه درباره? تازيانه است، درباره رَجم اصلاً چيزي ندارد و ظاهر اين آيه آن است كه مگر اينكه ما در آيه بعدي در اين زمينه سخني بگوييم، در حالي كه رَجم به وسيله روايات ثابت شده است، نه به وسيله آيه.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ ?مِن نِسَائِكُمْ? در برابر اِماست، نه در برابر غير مسلمين؛ در برابر اِماست، در برابر ?ما مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ?[19] است.
بررسي «جعل سبيل» بودن مجازات يا ردّ آن
اگر زنهايي به اين آلودگي مبتلا شده‌اند ?فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنكُمْ فَإِن شَهِدُوا? كه اينجا هم ?فَإِن شَهِدُوا? كه اقامه? شهادت است، نظير ?شَهِدَ شَاهِدٌ مِن بَنِي إِسْرَائِيلَ?[20]، ?فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ? قهراً مي‌شود حدّ ?أَوْ يَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً?، اين ?أَوْ يَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً? معنايش اين نيست كه اينها را حبس ابد كنيد در خانه تا خداوند با «جعل سبيل علي عِدّة»، «جعل السبيل لهؤلاء» بكند. آن آقايان كه فكر مي‌كردند با آمدن حُكم بعدي اين زندانيها آزاد مي‌شوند بايد ملتزم بشوند كه اين «جعل السبيل علي عِدّة اُخَر» است و «جعل السبيل لهؤلاء المحبوسات» است، اينهايي كه مي‌گويند سنگسار كردن باعث نسخ است، خب سنگسار كردن كه «جعل السبيل علي عدّة» هست و مرجع ضمير هم به آن ?اللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ? برمي‌گردد كه فعل مضارع است و هميشه در هر عصري مصداق دارد يعني شامل مي‌شود، نه اينكه نسبت به كساني كه اين فحشا را مرتكب شدند حالا به زندان افتادند، خدا بخواهد فقط براي اين زندانيها جعل سبيل كند، آن هم با دستور سنگسار كردن نسبت به كساني كه همين گناهِ مشابه را انجام دادند. اين «جعل السبيل» است «علي عِدّة» كه مستلزم آزاد شدن اينهاست كه اين آزادي هم دليل ندارد، آن وقت گناه يكي، يك عده در خانه محترماً نگهداري مي‌شوند، يك عده سنگسار؛ آن وقت اين مي‌شود «جعل السبيل»، اين «جعل السبيل» نيست. يك عده در خانه محترماً زنداني هستند محبوس‌اند؛ همه امكاناتشان در خانه‌شان هست، در اتاقشان هست، وقتي كه دستور سنگسار زناني كه گناهِ مشابه اين را انجام دادند نازل شد، اينها آزاد مي‌شوند، براي اينكه «جعل السبيل» براي اينها شده است، اين چه جعل سبيل است براي يك عده با دستور سنگسار، براي كساني كه همين جرم را دارند? اگر مسئله تازيانه باشد درست است. خب، كسي كه حبس ابد هست با چندتا تازيانه خلاص مي‌شود بالأخره ديگر، اين جعل‌السبيل است.
بي­اثر بودن توبه بعد از رجوع به محکمه
مسئله توبه وامثال ذلك كه مطرح شد اين توبه، اگر قبل باشد اثر دارد، اگر بعد هم باشد بي‌اثر است، چون اگر بعد از رجوع به محكمه شد، فرض در اين است كه با اقرار ثابت نشد، با اقامه? بيّنه عادله ثابت شده است جا براي اجراي حد است جا براي عفو نيست[21]، قهراً نمي‌شود گفت كه توبه، جعل سبيل است براي اينها يا ازدواج، براي اينها جعل سبيل است، چون اگر ما گفتيم اينها مربوط به مُحصنات‌اند؛ زنهاي همسردارند ديگر ازدواج بكنند چيست? چون وجوهي كه گفته شد اين است كه اينها يا توبه بكنند يا سنّشان به پيري برسد كه ديگر به آلودگي رغبت نكنند يا همسرِ مناسبي براي اينها پيش بيايد كه اينها را در خانه نگه بدارد، خب اينها درباره زنهاي همسردار كه نيست، لابد درباره زنهاي غير همسردار هست.
به هر تقدير، توبه در اينجا نقشي ندارد چون ثابت شد كه اين مربوط به محكمه است و مربوط به اثبات جرم، به وسيله بيّنه است. گرچه توبه، آن گناهِ بين‌ العبد و بين‌الله را حل مي‌كند ولي اين حدّ الهي را كه اسقاط نمي‌كند كه. پس ?فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّي يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ? مي‌شود حدّ، حالا تا برسيم به آن حرفهاي نهايي. اين ?حَتَّي يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ? ظاهراً «يتوفّاهنّ مَلَكُ الموت» است. در ترجمه اين كلمه اگر ما بگوييم تا مرگشان فرا برسد، يك ترجمه آزاد است نه ترجمه‌اي كه مطابق با قوانين ادبي باشد؛ تا مرگشان فرا برسد، اين معناي ?يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ? نيست تا مرگ، آنها را فرا بگيرد. اگر عبارت اين بود «يصل اليهنّ موتهنّ» اين مي‌شد مرگشان فرا برسد كه مرگ آنها فرا برسد؛ اما عبارت اين است كه ?يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ? مرگ، آنها را فرا بگيرد نه مرگشان، اگر «موتهنّ» بود مرگشان فرا رسيدن مي‌شد؛ اما اگر گفتيم ?يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ? يعني مرگ، آنها را فرا بگيرد. اين است كه بعضيها مايلند بگويند ترجمه? قرآن اگر متعذّر نباشد متعسّر است. البته متعذّر نيست ولي متعسّر هست يعني خيلي دشوار است. انسان، عربي مبين را بخواهد به فارسي بيان كند؛ قرآن، عربي مبين هست[22] از اين جهت اين لسان عربي را عربيِ مبين گفتند كه «يُبِينُ الألْسُنَ و لا تُبِيُنُه الألسُنُ»[23] يعني عربي مي‌تواند ترجمه? خوبي براي زبانهاي ديگر باشد، چون وسيع است و باز ولي زبانهاي ديگر نمي‌توانند زبان عربي را خوب ترجمه كنند، ناچارند از چند كلمه مدد بگيرند يك جمله بسازند تا بخواهند يك مفرد را معنا كنند،؛ قهراً ضايعاتي هم دارد. ترجمه? قرآن كريم خيلي سخت است البته ?حَتَّي يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ? يعني تا مرگ، مرگِ آنها فرا برسد نه؛ مرگ، آنها را فرا بگيرد ?يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ? نه «يصل موتهنّ» مرگشان نه؛ مرگ، آنها را فرا بگيرد. البته مرگ، توفِّي نمي‌كند ?قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ?[24] آنكه توفّي مي‌كند ذات اقدس الهي است بالاصالة و عزرائيل(سلام الله عليه) و فرشتگان مأمور عزرائيل(سلام الله عليهم) بالتبع.
«و الحمد لله ربّ العالمين»



[1] . سوره? بقره، آيه? 185.
[2] . سوره? مطففين، آيات 18 ـ 21.
[3] . سوره? يوسف، آيات 26 و 27.
[4] . سوره? مائده، آيه? 8.
[5] . ر . ك: المؤمن، ص 71.
[6] . شرائع الاسلام، ج 4، ص 138.
[7] . تحرير الوسيله، ج 2، ص 462.
[8] . تحرير الوسيله، ج 2، ص 460.
[9] . تحرير الوسيله، ج 2، ص 462.
[10] . شرائع الاسلام، ج 4، ص 138.
[11] . سوره? آل‌عمران، آيه? 104.
[12] . سوره? آل‌عمران، آيه? 110.
[13] . سوره? اعراف، آيه? 157.
[14] . ر . ك: التفسير الكبير، ج 9، ص 528.
[15] . سوره? نور، آيه? 2.
[16] . سوره? نساء، آيه? 25.
[17] . سوره? نور، آيه? 2.
[18] . مجمع البيان، ج 3، ص 34.
[19] . سوره? نساء، آيه? 25.
[20] . سوره? احقاف، آيه? 10.
[21] . تحرير الوسيله، ج 2، ص 462.
[22] . سوره? نحل، آيه? 103؛ سوره? شعراء، آيه? 195.
[23] . الكافي، ج 2، ص 632.
[24] . سوره? سجده، آيه? 11.