موضوع: سوره نسا

عنوان: تفسير سوره مبارکه نساء جلسه 66

مدت زمان: 34.27 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 4.03 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 8.07 MB دانلود

رديف
نوع عنوان
عنوان
1

مراد از توبه در آيه «انما التوبةُ علي­الله».
2

عدم پذيرش توبه در حالت احتضار.
3

پذيرش توبه تا زمان وجود تکليف بر انسان.
4

عدم پذيرش توبه از حالت احتضار به بعد.
5

شواهد قرآني بر عدم پذيرش توبه محتضر.
6

روايات وارده در خصوص مباحث طرح شده.
7

روايت اول در عدم پذيرش توبه محتضر.
8

روايت کافي در عدم پذيرش توبه محتضر.
9

تبيين حديثي ديگر بر عدم پذيرش توبه در حال احتضار.
10

روايتي ديگر در عدم پذيرش توبه.


اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَي اللّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ فَأُولئِكَ يَتُوبُ اللّهُ عَلَيْهِمْ وَكَانَ اللّهُ عَلِيماً حَكِيماً ?17? وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّي إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الآنَ وَلاَ الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ اعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً أَلِيماً ?18?
چند مطلب در اين دو آيه مطرح است: اول اينكه منظور از اين توبه، توبه? خدا بر عبد است يا توبه? عبد به سوي خداست؟
مراد از توبه در آيه «انما التوبةُ علي­الله»
مطلب اوّلي كه در اين دو آيه مطرح است اين است كه آيا اين توبه‌اي كه فرمود: ?إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَي اللّهِ? توبه? بنده است به سوي خدا يا توبه? خداست بر بنده كه توبه? ابتدايي باشد.
سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) مسلّم گرفتند كه منظور از اين توبه، «توبة الله علي العبد» است،[1] توبه? خدا بر بنده يعني آن اوّلين توبه‌اي كه به عنوان لطف ، از طرف خدا شامل حال بنده مي‌شود كه بعد بنده توبه بكند و بار ديگر خدا توبه? او را بپذيرد. گرچه اصلِ مطلب حق است كه توبه? انسان محفوف به دو توبه است: يكي توبه? قبلي حق كه رجوع لطف خداست بر بنده ؛ ديگري هم توبه? حق يعني عفو از گناهان و پذيرش توبه? بنده ولي ظاهراً منظور از اين توبه ?إِنَّمَا التَّوْبَةُ? يعني توبه? خدا ؛ اما به معني قبولي توبه، نه توبه? ابتدايي و اول خدا.
در سوره? «انعام» فرمود: خداوند لطف و رحمت را بر خود لازم كرد كه اگر كسي گناه كرد بعد توبه كرد ، توبه? او را بپذيرد.[2] در اينجا هم مي‌فرمايد: ?إِنَّمَا التَّوْبَةُ? كه اين «الف» و «لام»، «الف» و «لام» عهد باشد يعني آن توبه? معهودي كه خدا بر بنده دارد ؛ منتها توبه? سوم نه توبه? اول، «توبة الله علي العبد» است ؛ منتها توبه? سوم ، آن توبه وقتي است كه عده‌اي از روي جهالت گناه بكنند ، بعد به فاصله كم توبه بكنند : ?إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَي اللّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ?. پس موضوع را ، اين آيه حفظ كرد. اينكه اول ، كارِ بد از روي جهالت باشد نه از روي عناد ، بعد هم توبه به فاصله? كم باشد . حالا ?ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ? را در آيه دوم مشخص فرمود يعني قبل از حضور موت. پس وقتي خدا توبه را مي‌پذيرد كه بنده از روي جهالت گناه بكند و در توبه ، سهل‌انگاري نكند ?إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَي اللّهِ? كه در حقيقت آن توبه? سوم است «توبة الله» هست ؛ اما توبه? سومِ خدا نه توبه? اول ، چون سه توبه مطرح بود . اول «توبة الله علي العبد» است كه فيض خدا شامل بنده مي‌شود و بنده را بيدار مي‌كند. دوم «توبة العبد الي الله» است كه از گناهان پشيمان مي‌شود. سوم «توبة الله علي العبد» است كه توبه? بنده را قبول مي‌كند. منظور از اين توبه، «توبة الله علي العبد» هست ؛ اما آن توبه? سومي نه توبه? اوّلي. ?إِنَّمَا التَّوْبَةُ? يعني آنكه خدا فرمود : توبه? شما را مي‌پذيريم و خدا توّاب است، آن توبه كه توبه? سوم است «توبة الله علي العبد» است وقتي است كه بنده از روي جهالت گناه بكند ، بعد هم در توبه سهل‌انگاري نكند . شايد نظر سيدناالاستاد از اينكه مي‌فرمايد: منظور ، «توبة الله علي العبد» است،[3] همين سومي باشد نه اوّلي ؛ منتها شواهدي كه در ذيل اين بحث اقامه مي‌فرمايند : با اين هماهنگ نيست . پس منظور از اين توبه، توبه? خدا بر بنده است كه خدا توّابِ رحيم است كه ?يَتُوبُ اللّهُ عَلَيْهِمْ? و توبه? سوم است . اين را خدا مقرّر مي‌كند به عنوان اصل تشريع و قانون‌گذاري ?إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَي اللّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ?، بعد فرمود: ?فَأُولئِكَ يَتُوبُ اللّهُ عَلَيْهِمْ? اين وفاي به وعده است : اول ، تعهّد است؛ دوم وفاي به وعده- اول اين است كه خدا در اين‌گونه از موارد متعهّد است كه اگر كسي از روي جهالت گناه كرد و در توبه سهل‌انگاري نکرد ، خدا اين را متعهّد است كه قبول كند. اگر كسي اين‌‌چنين بود ، خدا به وعده وفا مي‌كند: ?فَأولئِکَ يَتُوبُ اللّهُ عَلَيْهِمْ?.
پرسش:...
پاسخ: نه؛اگر اين توبه? اول باشد، ديگر موضوع را نمي‌شود احراز كرد. در حالي كه موضوع را اين آيه، محفوظ و مُحرز دانست. فرمود: ?إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَي اللّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ?. توبه? اول اگر باشد معنايش اين است كه لطف خدا براي كساني است كه زود توبه مي‌كنند، در حالي كه آن توبه، متوقّف بر لطف خداست، اينكه مي‌شود دُور؛ اگر منظور توبه اول باشد مي‌شود دُور، چرا؟ چون تا توبه? اول نيايد كه «توبة الله علي العبد» است توبه? دوم كه «توبة العبد الي الله» است آن هم حاصل نمي‌شود. در آيه فرمود: توبه براي كساني است كه گناهشان از روي جهالت است و بعد توبه مي‌كنند، معلوم مي‌شود اين توبه? اول نيست، چون اگر اين توبه? اول باشد تا اين توبه? اول حاصل نشود، توبه? بنده حاصل نخواهد شد، در حالي كه آيه، موضوع را محفوظ گرفته. فرمود: ?الّذين يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَ يتوبون­? اين موضوع ، توبه بر خدا درباره? اينهاست. معلوم مي‌شود اين توبه? اول نيست، اگر توبه? اول باشد بايد قبل از توبه? بندگان حاصل بشود تا آنها توبه كنند، پس اين ناظر به همان توبه? معروف است.
?إِنَّمَا? آن توبه? معروف يعني قبولِ توبه كه بر خدا لازم است، براي كسي است كه اين دو شرط را داشته باشد يعني از روي جهالت گناه كند و در توبه كردن هم سهل‌انگاري نكند. اگر اين دو شرط حاصل بود ، خدا به عهدش وفا مي‌كند. پس اول براي جَعْل قانون و تعهّد است، اين ?إِنَّمَا التَّوْبَةُ? آنچه هم كه در ذيل آمده يعني ذيل آيه اُولي? ?فَأُولئِكَ يَتُوبُ اللّهُ عَلَيْهِمْ? بيان وفاي به عهد است.
پس منظور، توبه? خدا بر بنده است؛ منتها توبه? سوم . ذات اقدس الهي اين‌‌چنين تعهّد مي‌كند كه وقتي خدا توبه را مي‌پذيرد كه بندگان از روي جهالت گناه كنند و در توبه كردن، سهل‌انگاري نكنند، اگر اين دو شرط را دارا بودند خداوند به وعده‌اش وفا مي‌كند: ?يَتُوبُ اللّهُ عَلَيْهِمْ?. اين كلمه «أُولئِكَ» هم در آيه? اول، هم در آيه? دوم ذكر شده است؛ منتها آيه? اول براي ترفيع درجات است، آيه? دوم براي تبعيد دركات، چون «أُولئِكَ» اشاره به دور است.گاهي اشاره است به چيزي كه منزلتش دور است، مثل ?ذلِكَ الْكِتَابُ?[4] يا چيزي كه دركاتش خيلي پَست است. در آيه دوم فرمود: ?أُولئِكَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً أَلِيماً? در آيه اول فرمود: ?فَأولئِکَ ُولئِكَ يَتُوبُ اللّهُ عَلَيْهِمْ?، اين «أُولئِكَ» اول ناظر به ترفيع درجات آنهايعني تائبين، است ، «أُولئِكَ» دوم ناظر به تبعيد دركات ظالم و كافر است.

عدم پذيرش توبه در حالت احتضار
مطلب بعدي آن است كه فرمود: ?وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ? پذيرش توبه يا تعهّد قبولي توبه، به سود اين گروه نيست ?وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ? ؛ خدا تعهّد نكرده كه توبه اينها را قبول بكند يا اينها اگر توبه كردند، توبه? اينها نشانه قبول در آنها نيست ?وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ? كه آن آيه قبل ?يَعْمَلُونَ السُّوءَ? بود، اين ?يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ? است، حالا اضافه شد يعني گناهها متراكم شد. آيه اول ?بِجَهَالَةٍ? بود، اينجا كلمه «بِجَهَالَةٍ» ندارد ?يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّي إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الآنَ?؛ اين حضورِ موت اگر نظير آن سه آيه‌اي[5] بود كه در بحث قبل بيان شد كه هر سه درباره? وصيّت بود تا انسان مكلّف است [ و ] زنده است اگر وصيّت او نافذ است و اگر به توبه، مكلّف است، توبه? او مقبول است. معلوم مي‌شود اين ?حَتَّي إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ? كه در آيه توبه است، نظير سه‌تا آيه که مربوط به وصيّت است نيست . چون اين جمله در آن آيات سه‌گانه اي كه مربوط به وصيّت است حضور موت، كمال اختيار هست؛ شخص هنوز نشانه‌هاي مرگ را نديد يعني وارد برزخ نشد، كاملاً مختار هست، مكلّف هست، لذا وصيّت او نافذ. اگر در اين حال توبه بكند ، توبه? او مقبول است [ و] دليلي بر عدم مقبوليّت توبه او نيست، زيرا اگر مكلّف به توبه است يقيناً توبه اگر بكند مقبول است. البته براي اين گروه بسيار سخت است كه موفق بشوند يا درجات اينها اگر هم توبه‌شان قبول بشود بسيار كم است، اينها را مي‌شود پذيرفت؛ اما اصل اينكه توبه? اينها قبول نيست، اين را نمي‌شود پذيرفت. اگر كسي در حالتي است كه وصيّت او نافذ است مكلّف به همه احكام هست، معنا ندارد كه مكلّف باشد ولي خدا توبه? او را يا ساير اعمال او را نپذيرد، اين دو مرحله. اگر از اين جلوتر رفت يعني از مرحله‌‌اي كه ? إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ?[6] كه مربوط به وصيّت است از آن گذشت، ديگر مشاعرش را از دست داد، اختيار و اراده‌اش را از دست داد، وارد برزخ شد ، ديگر تكاليف دنيا از او سلب شد، اينجا همان طوري كه وصيت او و ساير حرفهاي او نافذ نيست ، توبه? او هم مقبول نيست. بعضي از روايات در خصوص اين آيه، از امام(عليه السلام) سؤال مي‌كنند ?إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ? يعني چه؟ فرمود: «إذا عايَنَ أَمرَ الآخرة»[7] اين هم شاهدِ جمع است.
اگر وارد برزخ شد يعني ديگر بستگان و پرستاران كنار بستر مرض را نمي‌شناسد، چشم او ديگر كسي را نمي‌بيند، فكر او درباره? دنيا كار نمي‌كند وارد برزخ شد. اينكه در دالان ورودي برزخ است ، تكاليف از او سلب است، وصيّت او نافذ نيست، اگر هم حرفي بزند حرفِ او اثر شرعي ندارد، توبه? او هم مقبول نيست.
پرسش:...
پاسخ: مثل آدمِ خواب؛ آدمِ خوابيده حرف مي‌زند، حرفهاي اساسي هم مي‌زند؛ اما محصول ترسِ اوست. يك وقت است انسان در عالم خواب، سخن اضغاث احلامي دارد، اين هيچ. مثل اينكه در بيداري هم گاهي به جِدّ سخن نمي‌گويند ولي گاهي در عالم خواب مي‌گويد اين مال را به مسجد بدهيد، از اين حرفها هست يا من از فلان كس طلبي كه داشتم به او بخشيدم، از اين حرفهاي معنادار در خواب كم اتفاق نمي‌افتد ولي هيچ كدام از اينها اثر فقهي ندارند.
پذيرش توبه تا زمان وجود تکليف بر انسان
پس مادامي كه شخص مكلّف است، آنجا كه حضورِ موت هست به معناي اينكه كم‌كم فهميد بايد برود حالا يا در اثر پيري يا در اثر مُزمن بودن بيماري و مانند آن, كه وصيّت او مسموع و نافذ است حالا يا از ثلث است يا از اصلِ مال، در آن مرحله اگر توبه بكند، چون توبه بر او واجب است توبه? او قبول است. البته فرق مي‌كند با توبه? ديگران. ولي اگر از اين مرحله گذشت، وارد برزخ شد آخرت را يعني برزخ و قيامت صغرا را مشاهده كرد، اينجا توبه? او مسموع نيست، تكليف هم ندارد. چه اينكه با كساني كه از برزخ وارد قيامت شدند در كنار هم ذكر فرمود، فرمود: ?وَلاَ الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمْ كُفَّارٌ? حالا اگر كسي وارد برزرَبَّنَا خ شد توبه نكرد، وارد قيامت شد آنجا اظهار ندامت كرد، گفت: ?ربَّنا­ أَبْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صَالِحاً?[8] اثر ندارد. پس وقتي كه وارد برزخ شد ورود برزخ نه يعني او را در قبر گذاشتند، همين كه شخص بدنش سرد شد و در اتاقش هست يا روي تخت بيمارستان است الآن در برزخ است. ما چهار عالم كه نداريم؛ يك دنيا، يك برزخ، يك قبر، يك قيامت كه، بيش از سه عالم نيست دنياست، برزخ است، قيامت. قبر، همان برزخ است و اين شخص همين كه مُرد در قبرش رفت، حالا يا «روضةٌ مِن رياض الجنّة» يا «حُفرةٌ مِن حُفَرِ النِّيران»[9] يك قبرِ فقهي هم هست كه در گورستان مسلمين او را دفن مي‌كنند، اينكه قبر نيست، قبر همان برزخ است. حالا اگر كسي را چند شب در سردخانه نگه داشتند، خب او در برزخ است ديگر ، اين‌‌چنين نيست كه بايد در گورستان در زمين دفن كنند، همين كه مُرد وارد برزخ مي‌شود.
خب، پس همه اين مقاطع حُكمش مشخص است.
پرسش:...
پاسخ: اينهايي كه احكام فقهي است ، واجب هست. حالا اگر كسي در دريا مُرد و دفن نشد، اين برزخ دارد ديگر در «­ روضة من رياض الجنة » است يا در «في حُفَرة من حُفَرِ النيران»[10] . در جريان طوفان نوح ذات اقدس الهي مي‌فرمايد اينها كه قبر نداشتند. فرمود همان طوفان كه آمد اينها را فروبرد، اينها در آب كه رفتند در همان آب رفتند در آتش: ?أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَاراً?[11]، نه «ثمّ ادخلوا نارا» با «فاء» عطف كرد. فرمود: اينها غرق شدند، بلافاصله رفتند در آتش، چون آتشِ برزخي در دريا هم هست. الآن اين‌‌چنين نيست كه اگر يك انسان تبهكار را در سردخانه گذاشتند اين نسوزد، آتشِ برزخ در سردخانه هم هست ?أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَاراً? ، نه «ثمّ يدخلون النار» قيامت كه حسابش محفوظ است. همين قوم نوح در طوفان كه غرق شدند، در همان درونِ آب رفتند در آتش. پس لحظه به لحظه حُكم توبه مشخص شد؛ اگر كسي گناه كرد بلافاصله توبه كرد مقبول است، فاصله انداخت تا اواخر عمر يا اواخر شدّت بيماري، مقبول هست با درجه? ضعيف‌تري يعني آن مرحله‌اي كه مكلّف است، وصيت او نافذ است؛ اگر نماز بخواند مقبول هست، روزه بگيرد مقبول هست، حقوق الهي را تأديه كند مقبول هست، حق‌الناس را تأديه كند مقبول هست، توبه هم بكند مقبول است.

عدم پذيرش توبه از حالت احتضار به بعد
مقطع سوم آن است كه نه؛ ديگر مشاعر دنيايي او كار نمي‌كند، وارد برزخ شده است و عزرائيل(سلام الله عليه) را دارد مي‌بيند، فرشتگان ديگر را مي‌بيند: ?قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ ? لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحاً?[12] اينجا قبول نيست.
مقطع چهارم اينكه وارد قيامت شد، آنجا هم حالا مي‌خواهد بگويد: ? رَبَّنَا أَبْصَرْنَا وَسَمِعْنَا?[13] آنجا هم مقبول نيست. آنجا بخواهد چيزي را فِديه بدهد باز هم مقبول نيست، اينها محدوده? كار است.
شواهد قرآني بر عدم پذيرش توبه محتضر
در اين كريمه كه فرمود: ?وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ? شواهد ديگر هم او را تأييد مي‌كند.پس اگر در زمان اختيار، توبه كرد ولو با درجه? ضعيف قبول هم هست ولي اگر وارد نشئه? برزخ شد، نشانه‌هاي مرگ را ديد البته مقبول نيست. در سوره? مباركه? «انعام» آيه 158 اين‌‌چنين آمده: ?هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَن تَأْتِيَهُمُ الْمَلاَئِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ? حالا يا رجعت است يا حال احتضار است ولي بالأخره آيات الهي وقتي كه آمد، در آن لحظه‌اي كه بعضي از آيات الهي ظهور كرد­: ?يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ لَا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمَانُهَا? كه ?لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْراً?؛ اگر آيات الهي آمد، براي دو گروه بي‌اثر است: يكي اينكه بخواهند تازه ايمان بياورند، قبلاً ايمان نداشتند حالا تازه مي‌خواهند ايمان بياورند­: ?لَا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمَانُهَا? كه ?لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ? اين يك گروه. گروه دوم كساني‌اند كه قبلاً ايمان آوردند ولي عمل صالح انجام ندادند: ?أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْراً?،[14] اين ?كَسَبَتْ? عطفِ بر منفي است كه حرف نفي روي او داخل مي‌شود يعني «ما كسبت في ايمانها خيرا» پس اين دو گروه نفعي نمي‌برند؛ در حال مشاهده? نشانه‌هاي مرگ و آيات الهي يعني ورود در برزخ كه ديگر مشاعر دنيايي كار نمي‌كند اگر كسي بخواهد ايمان بياورد، تازه مؤمن بشود، ايمان او نافع نيست. يا قبلاً ايمان آورده بود، حالا مي‌خواهد دستور بدهد كه چه كارهايي را انجام بدهيد، ذكري بگويد و امثال ذلك، اين توبه و مانند آن اثر ندارد ?أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْراً? يعني «أو ما كسبت في ايمانها خيرا».
خب، از اين مرحله كه بگذريم، مرحله? حضورِ موت آن كاملاً مقبول هست؛ منتها با درجه? ضعيف‌تري. در سوره? مباركه? «يونس» آيه 90 و­­91، جريان فرعون و آل‌فرعون را ذكر مي‌كند. مي‌فرمايد: ?وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْياً وَعَدْواً حَتَّي إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرَائِيلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ?. در جواب به او گفته شد ?آلْآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ? اين حالت كه حالتِ فرورفتن در مرگ است و مشاهده? آيات الهي اين حالت، حالت قبولي توبه نيست. اگر قبل باشد، در آن مرحله‌اي كه انسان مكلّف به توبه است البته مقبول است، از آن مرحله كه بگذرد ديگر مقبول نيست.
در آيه 85 سوره? «غافر» اين است كه­?فَلَمْ يَكُ يَنفَعُهُمْ إِيمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا?. البته اگر اين مرحله باشد يعني مشاعر هست ولي قطع پيدا كردند كه عذاب الهي به حيات آنها خاتمه مي‌دهد، شايد ذات اقدس الهي تهديد كرده، فرمود تا اين مرحله ما مي‌پذيريم، به اين حالت كه رسيد قبول نمي‌كنيم. چون جريان قوم يونس را استثنا فرمود[15] در بعضي از آيات ديگر؛ اما اگر كسي نه، يقين پيدا كرد كه مُردني است، به هيچ‌جا اميدوار نيست، چون بيماران و سالمندان تقريباً ظنّ متاخم دارند نه يقين، چون تا آخرين لحظه فكر مي‌كنند كه كسي ممكن است دارويي كشف بكند كه اينها را از مرض يا مرگ برهاند؛ اما وقتي كه صددرصد شد، ايمانشان ايمان اختياري نيست، اين از روي اضطرار است، لذا در آيه 85 سوره? «غافر» مي‌فرمايد كه ايمانِ اين گروه پذيرفته نمي‌شود و اين هم سنّت خداست.
روايات وارده در خصوص مباحث طرح شده
چندتا روايت را مرحوم كليني نقل كرد در باب ايمان و كفر كافي و نوع روايات را مرحوم فيض(رضوان الله عليه) در كتاب شريف وافي همه را جمع كردند و آنچه مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) در من لا يحضره الفقيه نقل كرده، آن را هم فيض ذكر كرد كه بعضي از آن روايات را در تفسير شريف نورالثقلين مي‌خوانيم كه مربوط به من لا يحضره الفقيه است كه شاهد بحث است. البته روايات ديگري هم كه مرحوم كليني نقل كرده، آنها را هم مي‌خوانيم.
روايت اول در عدم پذيرش توبه محتضر.
جلد اول، صفحه 456 به بعد روايات توبه است در ذيل همين بحث. اوّلش از زراره است از امام باقر(عليه السلام) فرمود: «إذا بلغت النفس هذه و أهوي? بيده الي حنجر­ته لم يكن للعالم توبةٌ و كانت للجاهل توبة»[16] حالا اين جاهلِ قاصر است يا جاهلِ مقصّر است، كدام درجه از درجات قبول هست به هر تقدير، هر كدام باشد قبل از ورود در دالان برزخ است، قبل از مشاهده آيات مرگ است.
روايت کافي در عدم پذيرش توبه محتضر
روايت دوم هم كه از اصول كافي نقل فرمود، آن هم به همين مضمون هست كه بين عالم و جاهل فرق است. در ذيل آن روايت به اين آيه مباركه? محلّ بحث يعني ?إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَي اللّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ? استشهاد فرمود[17]­، معلوم مي‌شود كه اينجا جاهل را در مقابل عالم قرار دادند.
تبيين حديثي ديگر بر عدم پذيرش توبه در حال احتضار
از من لا يحضره الفقيه اين حديث را نقل مي‌كنند، از رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم): «في آخر خطبة خَطَبها» فرمود: «من تاب قبل موته بسنة تاب الله عليه» ، تا به اينجا كه فرمود: «وإنّ الساعة لكثيرة من تاب و قد بلغت نفسه هذه و أهوي? بيده الي حلقه تاب الله عليه».[18]
[در] حديث بعد، ذات اقدس الهي مي‌فرمايد: «و عزّتي و عظمتي لا احجب التوبة عن عبدي حتي يغرغر بها»[19] يعني نزديك جان دادن باشد.
روايتي ديگر در عدم پذيرش توبه
روايت ديگري كه از من لا يحضره الفقيه هست و شاهد جمع است اين است كه «سُئل الصادق(عليه السلام) عن قول الله عزّ و جل ?وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّي إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الآنَ? قال «ذلك إذا عايَن أمر الآخرة»[20] معلوم مي‌شود ?إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ? كه در آيه توبه است، غير از آن سه آيه مربوط به وصيت است،[21] چون اگر اين حضور موت، كنايه از معاينه آيات برزخ باشد وصيت قبول نيست، نه از ثلث، نه از اصل. آن سه آيه‌اي كه حضور موت را درباره? وصيّت ذكر فرمود يعني اواخر عمر، نه هنگام مشاهده? برزخ و ورود در برزخ، اين يك شاهدِ جمع خوبي است.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اگر وارد برزخ باشد كه يقين مي‌دانيم تكليف ندارد، حرفِ او نافذ نيست. اگر ، مشاعر دنيايي‌اش را از دست داد؛ كسي را نمي‌شناسد و نمي‌فهمد با چه كسي حرف مي‌زند ولو حرف، حرف صحيح و منطقي است ولي بايد از روي اختيار باشد. مثل آدمِ خوابيده؛ آدمِ خوابيده اگر حرف صحيح و منطقي بزند باز هم اثر فقهي ندارد، در عالم خواب بگويد كه اين فرش را به مسجد بدهيد خب، اين مسموع نيست[ و] اثرِ فقهي ندارد.
پرسش:...
پاسخ: سرّش اين است كه كاملاً مختار است؛ منتها نمي‌تواند حرف بزند. مثل اينكه اشاره اخرس در همه اقسام معاملات نافذ است. اگر اخرس اشاره كرد با زبان يا با سر اين معاطات نيست، اين بيعِ قولي است. اگر كساني در معاطات خدشه مي‌كنند كه معاطات آيا لازم هست يا لازم نيست، اصلِ جواز دارد؟ اشاره اخرس به منزله? «بِعتُ واشتريتُ» است، به منزله? لفظ است. حالا اگر كسي زبانش بند آمد ولي كاملاً مشاعرش كار مي‌كند، اگر نتوانست حرف بزند اشاره كرد، اشاره? او مسموع است.
«و الحمد لله ربّ العالمين»


[1] . الميزان ، ج 4 ، ص 238
[2] .سوره انعام ، آيه 54
[3]. الميزان ،ج4، ص 238
[4] . سوره بقره ، آيه 2
[5] . سوره بقره، آيات 133و 180 ؛ سوره مائده ، آيه 106 .
[6]. سوره بقره ، آيه 180
[7]. من لايحضره الفقيه ، ج 1 ، ص 133
[8] . سوره سجده ، آيه 12
[9] . بحار الانوار ، ج6 ،ص 214
[10] . بحارالانوار ، ج6 ،ص 214 .
[11]. سوره نوح ، آيه 25 .
[12] . سوره مومنون ، آيات 99 و 100
[13] . سوره سجده ، آيه 12
[14] . سوره انعام ، آيه 158
[15]. سوره يونس ،آيه 98
[16] . تفسير نور الثقلين ، ج 1 ، ص 456
[17]. تفسير نور الثقلين ، ج 1 ، ص 456 و457
[18] . تفسير نور الثقلين ، ج 1، ص 457
[19]. تفسير نور الثقلين ، ج 1 ، ص 457
[20] . تفسير نور الثقلين ، ج1 ، ص 458
[21] . سوره بقره ، آيات 133و 180 ؛ سوره مائده، آيه 106 .