موضوع: سوره نسا

عنوان: تفسير سوره مبارکه نساء جلسه 70

مدت زمان: 27.43 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 3.25 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 6.50 MB دانلود

رديف
نوع عنوان
عنوان
1

بررسي فوريت و عدم فوريت توبه
2

جايگاه عزم بر ترک گناه در توبه اشخاص
3

قبولي توبه در شرايط مختلف آن
4

توبه نصوح و مفهوم آن
5

معناي توبه نصوح در روايات امام صادق (عليه­السلام)
6

بيان محقق طوسي و ردّ قول شيخ بهايي(ره)
7

وصف تائب بودن خصوصيات بيان شده
8

مستحب بودن غسل براي توبه
9

شيخ بهايي و بيان فروعات فقهي روايات امام صادق (عليه­السلام)
10

نحوه جبران گناهان گذشته پس از توبه
11

وضعيت توبه در صورت عدم جبران حقوق گذشته



اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَي اللّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ فَأُولئِكَ يَتُوبُ اللّهُ عَلَيْهِمْ وَكَانَ اللّهُ عَلِيماً حَكِيماً ?17? وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّي إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الآنَ وَلاَ الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ اعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً أَلِيماً ?18?
مسائلي كه درباره توبه مطرح بود مقداري از آنها را مرحوم شيخ بهايي(رضوان الله عليه) در حديث سي و هشتم [كتاب] اربعينشان ذكر كردند كه بعضي از آن مسائل گذشت.
بررسي فوريت و عدم فوريت توبه
يكي از آن فروع و مسائل اين است كه آيا توبه، واجب فوري است يا نه? چون دليل عقلي بر لزوم توبه اقامه شده است، خود آ‌ن دليل عقلي عهده‌دار بيان فوريت توبه هم است. زيرا اگر كسي گناه را يك امر اعتباري بداند يا عِقاب گناه را هم يك امر اعتباري بپندارد، مي‌گويد كاري بود كه انجام گرفت و در آينده هم محاكمه مي‌شويم و شايد مورد عفو باشيم يا مورد عِقاب. ولي اگر بداند كه گناه، روح را تيره مي‌كند [و] در حقيقت سَمّي است كه خورده است، هر چه زودتر اقدام مي‌كند به نجات از آن سَمّ. نظير استفراغ كسي كه سَمّ خورده است؛ او بر خود لازم مي‌داند كه فوراً آن سمّي كه خورد دفع كند و اگر فوراً سمّي كه خورد دفع نكند، از يكي از دو خطر مصون نيست، اگر گناه به منزله? سمّ است «كما هو الحق» و او در توبه تأخير كرد، از يكي از دو خطر مصون نيست يا ممكن است به فاصله? كم بميرد، چون هيچ كس نمي‌داند كه چه موقع مي‌ميرد: ?مَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَداً?[1]، چه اينكه ?وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ?[2]؛ هيچ كس نمي‌داند فردا چه مي‌كند و هيچ كس نمي‌داند در چه زمين يا چه زمينه‌اي مي‌ميرد. شايد قبل از توبه با همين بارِ گناه مُرد، اين يك خطر و اگر گرفتار اين مرگِ فوري نشد به اين خطر نرسيد، در اثر تأخير و تراخي توبه، اين گناه روزافزون در او اثر مي‌كند. مثل سمّي كه اگر زود معالجه نشود، بالأخره انسان را از پا درمي‌آورد. اين بار، ممكن است مرگِ طبيعي انسان زود فرا نرسد ولي آن گناه از آن جهت كه حجاب است و رِين و غبار است صحنه? دل را آلوده مي‌كند. وقتي صحنه? دل را آلوده كرد، كم‌كم انسان نسبت به گناه بي‌تفاوت مي‌شود. وقتي نسبت به گناه بي‌تفاوت شد، در اصلِ گناه سهل‌انگار است، در توبه? از گناه تسامح‌كار است بعد اصلِ معصيت را هم گناه نمي‌پندارد. كم‌كم اصل واقعيت را هم انكار مي‌كند كه ?ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوءي أَن كَذَّبُوا?[3] و آخرش هم سر از شرك و كفر در مي‌آورد.
مثلاً اگر كسي با دستِ آلوده‌اي اين آينه شفّاف را تيره كرد، بر او لازم است كه زود اين آينه را تطهير كند. اگر طول كشيد، اين غبار وقتي بماند روي آينه [و] مدّتي ادامه پيدا كند، كم‌كم صحنه آينه را تيره مي‌كند. گناه هم اين‌‌چنين است؛ وقتي مدّتي در نفس بماند، روح را آلوده مي‌كند. بنابراين يكي از اين دو خطر هست [و] چاره جز فوريّت توبه نيست، اين هم يكي از آن فروع.
رواياتي هم در اين زمينه نقل مي‌كنند كه از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) نقل شده است كه ايشان مي‌فرمود: «كان أبي يقول»؛ پدرم امام باقر(سلام الله عليه) مكرّر مي‌فرمود: «ما مِن شيء أفسدَ للقلب من خطيئة إنّ القلبَ لَيُواقِعُ الخطيئةَ فلا تَزالُ[4] بِهِ حتّي تَغْلِبَ عليه فيصير أعلاه أسفلَه»[5]؛ هيچ چيزي براي دل، بدتر از گناه نيست. اين گناه وقتي وارد قلب شد، اگر زود زدوده نشود اين قلب را منقلب مي‌كند يعني زيرورو مي‌كند. قلب را كه زيرورو كرد، اگر همه? عالم نسبت به اين شخص اقدام بكنند به نصيحت، در او اثر نمي‌كند، چون دهنه? اين قلب و دهان اين قلب و چشم و گوش اين قلب بالاست؛ متوجّه نصيحتِ ناصحان است. گناه او را زيرورو مي‌كند يعني بالاي قلب را پايين و پايين قلب را بالا مي‌كند. مثل كاسه‌اي كه اگر كسي او را برگرداند، زيرورو بكند. خب، اگر هر چه باران ببارد كه در اين كاسه قطره‌اي فرو نمي‌رود، همه از پشت اين كاسه مي‌گذرد. كاسه وقتي باران مي‌پذيرد كه دهنه‌اش بالا باشد؛ اگر دهان كاسه بالا بود باران كه آمد در آن جا مي‌گيرد ولي اگر برگشت [و] زيرورو شد، همه از پشت كاسه مي‌گذرد. قلب هم اين‌‌چنين مي‌شود، اينها كساني‌اند كه منكوس‌اند.
حديث ديگري را هم از وجود مبارك امام باقر(عليه السلام) نقل مي‌كنند كه هيچ بنده‌اي نيست، مگر اينكه در قلبش يك نكته? سفيد هست و اگر گناه كرد، يك نكته? سياهي بيرون مي‌آيد و اگر آن نكته? سياه زدوده شد به وسيله توبه، آن سفيد مي‌ماند و اگر اين شخص در گناه ادامه داد راه را، آن نكته سياه زياد مي‌شود تا همه آن قسمت سفيد را مي‌پوشاند و صاحبش ديگر به خير برنمي‌گردد و اين همين است كه خدا در قرآن فرمود: ?كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَي قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ?[6]. «رانَ» يعني چرك گرفت، «رِيْن» يعني غبار و چرك. امام باقر(سلام الله عليه) در ذيل آن حديث به اين آيه استشهاد مي‌كنند كه ?كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَي قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ? و اگر هم كسي زباني بگويد من توبه كرده‌ام، قلباً غافل است و اهل توبه نخواهد بود، اين خلاصه امر درباره فوريّت توبه.
جايگاه عزم بر ترک گناه در توبه اشخاص
مطلب بعدي آن است كه عزم بر تركِ گناه در حقيقتِ توبه يا به عنوان ركن، دخيل است يا به عنوان ثمر و ميوه? توبه دخيل است. آيا عزم بر ترك بايد با امكان گناه همراه باشد يا اگر گناه ممكن نبود، عزم بر ترك حاصل نمي‌شود [و] قهراً اين توبه ثمر ندارد يا مقوّم ندارد. مثلاً كسي كه قبلاً دست داشت با دستش معصيت مي‌كرد يا چشم داشت با چشمش گناه مي‌كرد. الآن كه چشم را از دست داد، مي‌تواند از گناهِ گذشته توبه كند يا نه? اگر در حقيقتِ توبه عزم بر ترك مأخوذ باشد و عزم بر ترك هم در صورت امكانِ عود است، اين شخص امكان عود ندارد قهراً عزم بر ترك هم ندارد، قهراً ثمره? توبه يا مقوّم توبه حاصل نيست. ولي اگر عزم بر ترك، مقوّم توبه نباشد، بلكه اگر آن تائب، ممكن بود آينده معصيت كند بايد عزم بر ترك داشته باشد و اگر ممكن نبود آينده معصيت كند، مثل اينكه چشم را از دست داد ديگر نمي‌تواند به نامحرم نگاه كند، اين بايد قلباً از نگاه به نامحرم منزجر باشد [و] بايد قلباً اين‌‌چنين تصميم داشته باشد كه اگر چشم او هم از راه قدرت غيبي به او برگشت، باز هم نگاه نكند اين حالت كافي است در توبه. گرچه دو قول در مسئله هست ولي ظاهراً اكثر محقّقين اين قسمت را مي‌پذيرند كه امكان بر عود، لازم نيست. پس اگر كسي قلباً از گناه منزجر شد و مي‌گويد بر فرض كه من بتوانم از راه غيب، آينده امكان پيدا كنم باز هم منصرفم، اين در تحقّق توبه كافي است.
وقتي اين در تحقّق توبه كافي بود، به طريق اولي? توبه? كسي كه در حال مَرض هست و پزشكان گفتند اين مرض علاج‌پذير نيست. او يقين به مرگ ندارد، شايد در لحظه? بعد باخبر بشود كه يك داروي معالجي كشف شد ولي ظنّ متاخِم دارد يعني گمانِ قريب به يقين دارد، اطمينان دارد كه مي‌ميرد. قطعِ به مرگ نيست، اطمينان به مرگ است، مظنّه مرگ است. اگر توبه? كسي كه امكان گناه ندارد پذيرفته است، كسي كه امكان دارد آينده، معصيت بكند ولي مظنّه دارد كه مي‌ميرد، اين شخص نسبت به آينده اگر عزم بر ترك داشته باشد مقبول است به طريق اولي?، نسبت به گذشته هم چون مكلّف است و هنوز وارد برزخ و حالت احتضار نشد، آن هم توبه‌اش مقبول است. پس اين‌‌چنين نيست كه اگر كسي بيمار بود و مظنّه مرگ داشت، ديگر توبه? او مقبول نباشد. البته توبه? اين‌گونه از افراد در درجه? ضعف از قبولي است. توبه? كسي كه وارد برزخ شد و احوال آخرت را مشاهده كرد، البته مقبول نيست.
قبولي توبه در شرايط مختلف آن
پس سه‌تا مطلب شد: يكي اينكه در عزم بر ترك، امكان عود لازم نيست؛ دوم اينكه اگر كسي به بيماري صعب‌العلاج مبتلا شد و از درمان نااميد شد، ظنّ متاخِم به مرگ دارد ولي يقين ندارد باز هم توبه? او مقبول است. سوم همان است كه قبلاً هم بحثش گذشت كه اگر جريان برزخ پيش آمد و اين شخص به حالت احتضار درآمد، توبه? او مقبول نيست. اينجاست كه مرحوم شيخ بهايي(رضوان الله عليه) از بعضي از مفسّرين نقل مي‌كند كه لطف خدا آن قدر عميم و دقيق و رقيق است كه در هنگام قبض ارواح، مرگ را از پا شروع مي‌كند نه سر، تا انسان آن آخرين لحظه به ياد حق باشد و ذاكر و از ياد و ذكر حق سودي ببرد. حالا اين كار، ناظر به قبولي توبه نيست [بلكه] ناظر به اين است كه اگر كسي پايِ او مُرد ولي هنوز مشاعر او كار مي‌كند، زبان او كار مي‌كند، مغز و قلب او كار مي‌كند، چيز مي‌فهمد، هر اندازه كه ذكر بگويد يا ياد حق را در دل داشته باشد، به همان اندازه عبادت است اين معلوم مي‌شود كه لطف حق تا آخرين لحظه شامل حال بنده مي‌شود؛ اما اين دليل بر آن نيست كه در آن حال هم توبه مقبول است. البته آن اصلِ كلّي محفوظ است؛ اگر مرگ از پا شروع شد يعني پاي اين شخص، سرد شد [و] ديگر روح ندارد ولي او هنوز وارد برزخ نشد؛ كاملاً اطرافيان را مي‌شناسد، حرفش عادي است، مشاعرش كار مي‌كند و مانند آن، اين توبه? او البته مقبول است، براي اينكه وارد برزخ نشد، احكام دنيا بر او بار هست، حرفي كه دارد اگر خلاف شرع بود معصيت است [و] اگر موافق شرع بود، اطاعت است و مانند آن.
پرسش: ...
پاسخ: نه، منظور اين است كه اين تعبيري كه بعضي از اهل تفسير فرمودند، دليلِ قبولي توبه نيست [بلكه] قبولي توبه را بايد از راههاي ديگر اثبات كرد. از اينكه لطف خدا شامل حال بندگان است كه مرگ را از پا شروع مي‌كند، نه از سر و نه اينكه سر و پا يكجا بميرند، اين دليلِ لطف خداست نسبت به بندگان؛ آ‌نهايي كه مرگ را از پا احساس كردند، ممكن است مؤمن باشند، اذكاري داشته باشند، بر درجات ايمانشان افزوده بشود.
توبه نصوح و مفهوم آن
فرع بعدي آن است كه در سوره? «تحريم» ما را به توبه? نصوح دستور دادند كه ?يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَي اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً?[7] اين توبه? نصوح يعني چه? ?يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَي اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً? براي نصوح چند وجه ذكر كردند: يكي اينكه از نصيحت است خودِ اين توبه شخص را نصيحت مي‌كند يا ديگران را دعوت مي‌كند به «اخلاص العمل لله» واز «نُصْح» است؛ نصيحت است، نصيحت يعني خلوص [كه] اين يكي از معاني اوست. مثلاً وقتي گفتند عسلي است نَصُوح، نُصحِ عسل، عسل منصوح يعني عسلِ خالص از موم، عسلِ مصفّا، اين نُصح يعني خلوص. اين توبه هم انسان را از آلودگي خالص مي‌كند و هم در اين دعوتش شائبه‌اي نيست، لذا مي‌شود نصوح.
معناي توبه نصوح در روايات امام صادق (عليه­السلام)
و [از كافي نقل مي‌كند كه] از امام صادق(سلام الله عليه) سؤال كردند كه توبه? نصوح چيست? فرمود: «يتوب العبد عن[8] الذنب ثمّ لا يعود فيه»[9]؛ بنده از گناه توبه كند و ديگر آلوده به گناه نشود يعني واقعاً و خالصاً از گناه بيرون بيايد، هم از خود گناه، هم از علاقه? به گناه بيرون بيايد. اين معناي اول است كه دعوتش خالص است، معناي دومش اين است كه نصوح، «خالصاً لوجه الله» است كه مي‌گويند: عسلِ نصوح يعني عسلِ خالص از غير؛ خالص از موم كه اين دو وجهِ جداي از هم است.
بيان محقق طوسي و ردّ قول شيخ بهايي(ره)
اينجاست كه آن سخن محقّق طوسي را مرحوم شيخ بهايي نقل مي‌كنند و رد مي‌كنند. مرحوم محقّق طوسي داشتند كه اگر كسي از گناه توبه كند براي ترس از جهنم، اين نَصوح نيست، اين خالص نيست. براي اينكه از گناه توبه نكرد، چون گناه بد است و بر خلاف گفته? خداست، بلكه از ترس جهنم توبه كرده است، پس اين خالص و نصوح نيست[10]. بعد خودِ ايشان در نقد محقّق طوسي مي‌فرمايند: همان رواياتي كه عبادتِ عابدان را به سه قِسم تقسيم كرد، فرمود يك عده از ترسِ جهنم خدا را عبادت مي‌كنند؛ اما بالأخره عبادت خداست. همان روايت تثليث، دليل بر صحّت اين‌گونه از عبادات است. بنابراين اگر كسي براي ترس از جهنم هم توبه بكند، توبه? او قبول است.
وجه سوم اين است كه نَصوح از نصاحت به معناي خياطت است. خياطت يعني دوختن؛ انسانِ تبهكار، آن پرده? بندگي را كه دريد حالا با توبه خياطت مي‌كند؛ مي‌دوزد و همان طوري كه خيّاط، قطعات جدا شده? ثوب و پارچه را جمع مي‌كند، اين شخص آن بريدگيها و انفصالها را جمع مي‌كند.
وصف تائب بودن خصوصيات بيان شده
وجه ديگر آن است كه اين نَصوح، وصف تائب است نه توبه و إسنادش به توبه، اسناد مجازي است و منظور از نصوح آن است كه شما خودتان را به اكمل وجه خالص كنيد نه توبه، خالص باشد [بلكه] خودتان را خالص كنيد، با زدودن غبارها. آن‌گاه به اين وجه اخير، آن حديثي كه مرحوم سيد رضي(رضوان الله عليه) در كتاب شريف نهج‌البلاغه ذكر كرده‌اند، آن در اينجا سازگار است كه وجود مبارك حضرت امير ديد كسي گفت: «استغفرالله» حضرت طبق اين نقل فرمود: «ثكلتك أُمّك أَتَدْرِي ما الاستغفار» براي استغفار، شش درجه ذكر كرد[11] كه آ‌ن را مسبوقيد و نيازي به خواندن ندارد.
بعضي از بزرگان فرمودند: توبه? از هر گناه به ترميم آن گناه است. مثلاً اگر كسي در مسجد گناه كرد، آ‌ن قدر در مسجد معتكف بشود و عبادت كند كه جبران كند. اگر با گوش لهو و لَعب شنيد، آيات قرآن را بشنود كه جبران بكند. اگر با دست گناه كرد نسبت به قرآن، اين قدر قرآن كريم را با وضو دست بزند و ببوسد و تلاوت كند كه جبران بكند و مانند آن، اين يك كار ذوقي است البته نه نشانه? فقهي كه راهِ جبران اين باشد.
مستحب بودن غسل براي توبه
فرعِ بعدي آن است كه غسل، براي توبه مستحب است. البته توبه يك وقت از كفر و شرك است، يك وقت از فسق. اگر از كفر و شرك باشد، دليلي هست كه دلالت مي‌كند غسل براي توبه مستحب است، چون بعضيها كه در صدر اسلام ايمان مي‌آوردند وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به آنها مي‌فرمود كه برخيزيد و غسل بكنيد. حضرت به حنفي و قيس‌بن‌عاصم وقتي مسلمان شدند دستور غسل داد. اما غسل براي توبه? از گناهان ديگر اين يك روايت مُرسلي سند اوست. مرحوم شيخ بهايي مي‌فرمايد: شيخ طوسي(رضوان الله عليه) در تهذيب اين حديث را از امام صادق(سلام الله عليه) نقل كرد كه مردي آمد حضور امام ششم(سلام الله عليه) عرض كرد: من همسايه‌هايي دارم، اينها نوازنده‌هايي دارند [كه] اهل غِنا هستند. گاهي براي قضاي حاجت مثلاً، جايي كه مي‌روم آنجا مي‌نشينم و اين صداها را گوش مي‌دهم. حضرت فرمود اين كار را نكن، اين شخص گفت من كه با پاي خودم براي شنيدن آن صدا نرفتم، حضرت فرمود خدا فرمود: ?إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ والفُؤادَ كُلُّ أُوْلئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً?[12] گرچه با پا براي آن كار نرفتي ولي گوش هم بايد گناه نكند. بعد آ‌ن شخص به حضرت عرض كرد: گويا من اين آيه را نشنيدم نه از عربي و نه عجمي، من آن كار را ترك مي‌كنم و استغفار مي‌كنم. حضرت فرمود كه «فاغتسِل و صلِّ ما بدا لك فلقد كنتَ مقيماً علي أمر عظيم ما كان أسْوَأَ حالَك لو متَِّ علي ذلك اسْتغفِرِ الله وَسَلْهُ[13] التوبةَ من كلّ ما يَكرَه فإنّه لا يكره إلاّ القبيح و القبيحَ دَعْهُ لأهله فإنّ لكلٍّ أَهْلاً»[14]؛ فرمود بلندشو، غسل بكن، نماز بخوان، استغفار بكن، توبه بكن و از هر چه خدا بدش مي‌آيد توبه بكن.
شيخ بهايي و بيان فروعات فقهي روايات امام صادق (عليه­السلام)
مرحوم شيخ بهايي چندتا بحث فقهي اينجا دارند كه آيا گوش دادن اينها معصيت كبيره است؟ معصيت صغيره است بعضي نقد مي‌كنند، بعد خودشان تأييد مي‌كنند كه بعيد است معصيت صغيره باشد كه آن بحثها خارج از مقصد است. عمده اين است كه مي‌فرمايد: اين روايت را مرحوم شيخ طوسي مرسلاً نقل كرده است و من مسنداً در هيچ كتاب حديثي نيافتم. ولي برابر آنچه در حديث سي و يكم چون چهل حديث در اينجا هست، حديث سي و يكم آنجا حديث «من بلغ» را نقل مي‌كند. مي‌فرمايد در شرح حديث سي و يكم كه حديث «من بلغ» آنجا مطرح شد، آنجا گفتيم كه اگر روايتي مثلاً ضعيف بود و ما را به كار مستحب دعوت مي‌كرد، برابر او ما اگر عمل كرديم مأجور خواهيم بود، پس اگر اين روايت، مرسل بود چون ما را به يك امر مستحبّي دعوت مي‌كند، در حقيقت انقياد از آن حديث «من بلغ» ثواب دارد، لذا ما به استناد حديث «من بلغ» مي‌توانيم بگوييم شايسته است اگر كسي بخواهد از هر گناهي توبه كند غسلِ توبه انجام بدهد. بقيه بحثهاي فقهي كه در اين زمينه است، خارج از بحث ماست.
نحوه جبران گناهان گذشته پس از توبه
فرع ديگر اين است كه حالا كه توبه كرده است بايد جبران بكند يا نه؟ گاهي بعضي از گناهها جبران‌پذير نيست. مثلاً اگر مرد، انگشتر طلا در دست داشت يا لباس حرير مي‌پوشيد، اين خلاف شرع بود حالا كه توبه كرد ديگر قضا ندارد اين، كفّاره ندارد كه جبران بكند، از اين قبيل است. يك وقت است كه نه، حقوق‌الله يا حقوق‌الناس را به دنبال دارد؛ قضاي نماز و روزه است يا حقّ مردم را تضييع كرده بايد آن حقوق را تأديه كند. اگر حقّ‌الله را و امثال ذلك را داشت كه بايد تأديه كند. حالا يك بحثي است كه اگر مال مردم را نداد، آن شخص كه مُرد بعد به ورثه مي‌رسد، از مال اين بالأخره بايد به ورثه داد؟ به ورثة الورثه داد، «حتي ينتهي إلي الإمام» كه «وارثُ من لا وارثَ له»[15] است. به هر تقدير، اين شخص بدهكار است بايد بپردازد مسائل مالي را.
و امّا درباره غيبت اگر از كسي غيبت كرده است، اين را مرحوم محقّق طوسي در متن تجريد ذكر كرده، علامه هم بدون اشكال پذيرفته يعني نقدي نكرده[16] و ايشان هم همان را نقل مي‌كنند يعني مرحوم شيخ بهايي در اربعين همان فرمايش مرحوم خواجه را نقل مي‌كنند. اين سيزده بحثي كه مرحوم خواجه در تجريد دارد، حتماً ملاحظه بفرماييد، بحثهاي نافعي است.
آنجا دارد كه اگر كسي غيبت كسي را مرتكب شد، اگر به آن شخص مُغتاب رسيد كه زيد از او غيبت كرده است، اين زيد بايد برود حلّيت طلب بكند، چون آزار كرده است بايد حق را به او بپردازد و رضاي او را جلب بكند. ولي اگر از كسي غيبت كرده است و اين خبر به گوش آن صاحب‌حق نرسيد، اينجا استغفار كافي است [و] لازم نيست از آن طرف غيبت‌ شده حلّيت طلب بكند، براي اينكه به او نرسيد و الآن هم كه دارد مي‌رود به او مي‌گويد، خاطره? او را مي‌رنجاند. خب، چه كاري است! او كه نشنيد، الآن شما چه ايذايي است كه بر او تحميل مي‌كنيد؛ اول مي‌رنجانيد بعد از او رضايت مي‌گيريد. اين است كه استحلال كردن از كسي كه به او نرسيده است و او هم متأثر نشد، به نظر محقّق طوسي و مرحوم علامه حلّي واجب نيست[17]، اين درباره حقوق مردم.
وضعيت توبه در صورت عدم جبران حقوق گذشته
به هر تقدير، حالا اگر كسي توبه كرد و قضاي گذشته را كه حقّ‌الله است بايد انجام بدهد انجام نداد يا حقوق مردم را كه بايد تأديه بكند، تأديه نكرد آنها يك سلسله واجبهاي مستقلّي‌اند كه بر عهده او هستند، نه اينكه توبه حاصل نشده. توبه يك واجب است، فروعات متفرّع بر آن هم واجبات ديگر؛ اين‌‌چنين نيست كه اين شخصي كه خلاف شرع كرده، گناه كرده، حق‌الله را از بين برده، به دستور خدا عمل نكرده، غصب كرده، حالا كه توبه كرد _آن معصيت را توبه كرد_ اگر نرسيد مال مردم را به مردم ادا بكند، در صدد غصب نيست بايد بپردازد. در صدد ايصال است، باز تجرّي بر غصب ندارد و مانند آن ولي نكرد اين كار را يا قضايي كه بنا بود به جا بياورد به جا نياورد، عزم داشت كه جبران كند ولي نشد، نكرد، اين‌‌چنين نيست كه توبه حاصل نشده باشد. پس جبران گذشته، مقوّم توبه نيست، آنها يك واجب مستقلّ ديگري‌اند[18].حالا بعضي از فروعات و مسائل توبه اگر خدا توفيق داد چون اين هفته تعطيل است، در هفته بعد بازگو مي‌شود _ان‌شاءالله_.
«و الحمد لله ربّ العالمين»


[1] - سوره? لقمان، آيه? 34
[2] - سوره? لقمان، آيه? 34
[3] - سوره? روم آيه? 10
[4] - در كافي «فما تزال» آمده است.
[5] - الكافي، ج 2، ص 269.
[6] - (سوره? مطففين، آيه? 14) الكافي، ج 2، ص 273.
[7] - سوره? تحريم، آيه? 8.
[8] - در كافي «مِن» آمده است.
[9] - الكافي، ج 2، ص 432.
[10] - كشف المراد، ص 567.
[11] - نهج‌البلاغه، حكمت 417.
[12] - سوره? اسراء، آيه? 36.
[13] - در تهذيب الاحكام «وَاسْأَلْهُ» آمده است.
[14] - تهذيب الاحكام، ج 1، ص 116.
[15] - الكافي، ج 7، ص 169.
[16] - كشف المراد، ص 571 و 572.
[17] - كشف المراد، ص 571و 572.
[18] - الاربعون حديثا (شيخ بهايي، جامعه مدرسين)، ص 460-471.