موضوع: سوره نسا

عنوان: تفسير سوره مبارکه نساء جلسه 73

مدت زمان: 30.20 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 3.55 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 7.11 MB دانلود

رديف
نوع عنوان
عنوان
1

لزوم بيان مسائل مربوط به توبه
2

صبغه فقهي و کلامي در آيات و روايات مربوط به توبه
3

بررسي نحوه وجوب­پذيري حالتهاي نفساني انسان
4

وجوب­پذيري توبه به لحاظ داشتن مبادي اختياري
5

تمثيل حضرت امام علي(عليه السلام) در سمّ بودن حقيقت گناهان
6

درجات فراوان توبه و وجوب آن بر صالح و طالع
7

مراتب هفتگانه توبه از ديدگاه شيخ محمد حسين(ره)
8

پي آمدهاي مختلف جنگ دروني انسان
9

دشواريهاي مبارزه دروني انسان
10

اهميت تربيت صحيح و نقش آن در پاکي انسان



اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَي اللّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ فَأُولئِكَ يَتُوبُ اللّهُ عَلَيْهِمْ وَكَانَ اللّهُ عَلِيماً حَكِيماً ?17? وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّي إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الآنَ وَلاَ الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً أَلِيماً ?18?
لزوم بيان مسائل مربوط به توبه
توبه از آن جهت كه يك مسئله اخلاقي هم هست و محلّ ابتلاي همه ما هم هست، اگر مقداري درباره آن توضيح داده بشود سودمند است.
تا حدودي روشن شد كه حقيقت توبه را علم و حال و فعل تشكيل مي‌دهد. حالا اين سه امر يا واقعاً عناصر اصلي توبه‌اند يا يكي مقدمه توبه است و يكي نتيجه توبه و يكي خود توبه يعني آن علم و معرفت، مقدمه توبه است، آن جبران گذشته و عزم بر ترك در آينده ثمره توبه است و خود توبه همان ندامت است كه «كَفَي بِالنَّدَم تَوْبةً»[1] به هر يك از اين دو مبنا، تحصيل هر سه امر واجب است، خواه اينها عناصر اصيل در تحقّق توبه باشند، خواه يكي مقدمه باشد و يكي نتيجه و يكي خود توبه، امر اول اين است.
صبغه فقهي و کلامي در آيات و روايات مربوط به توبه
امر دوم آن است كه هم قرآن كريم درباره مسئله توبه حُكم فقهي دارد و هم حُكم اخلاقي و هم روايات درباره توبه حُكم فقهي دارند و حُكم اخلاقي يعني هم آيات دو طايفه است، هم روايات. اما آياتي كه دلالت مي‌كند بر وجوب توبه، بخشي از آنها قبلاً گذشت ?تُوبُوا إِلَي اللَّهِ جَمِيعاً?[2] يا ?تُوبُوا إِلَي اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً?[3] اين طايفه از آيات، امر به توبه مي‌كنند.
طايفه ثانيه آياتي‌اند كه حُكم اخلاقي را در بردارند نه حُكم فقهي را، نظير ?إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ?[4] كه يك ترغيب اخلاقي است كه تائب، محبوب خداست. متطهّر، محبوب خداست به همين وِزان كه آيات دو طايفه بود بعضيها حُكم فقهي را در برداشتند، بعضيها حُكم اخلاقي را، روايات هم دو طايفه‌اند؛ بعضيها حُكم فقهي را در بردارند كه توبه از گناه را امر مي‌كنند، بعضيها حُكم اخلاقي را در بردارند كه براي توبه فضيلت ذكر مي‌كنند مي‌گويند تائب، محبوب خداست [و] خداوند از توبه? تائبين خوشحال مي‌شود بعد مَثلي در محجّة‌البيضاء و امثال محجةالبيضاء آمده است كه اگر مسافري خسته بشود و بخوابد بعد وقتي بيدار شد ببيند راحله? او و مركوب او گُم شد خيلي نگران است. اگر تلاش و كوشش بكند كه در بيابان، مركوب خود را پيدا بكند بعد از اينكه خستگي و تشنگي بر او چيره شد اگر بر مركوب خود مسلّط شد و او را پيدا كرد خيلي خوشحال مي‌شود يا اگر به آب در بيابان سوزان دسترسي پيدا كرد خيلي خوشحال مي‌شود. خوشحالي خداوند از توبه? بنده? گنهكار، بيشتر از خوشحالي اين مسافر است كه در بيابان، راحله? گُم‌كرده? خود را يافت يا مثلاً آب زلال را پيدا كرد[5].
اينها روايات فقهي در كنار آن نصوص اخلاقي است. پس همان طوري كه آيات دو طايفه است بعضيها حُكم فقهي را بيان مي‌كنند بعضيها حُكم اخلاقي را، روايات هم تبعاً للآيات دو طايفه‌اند: بعضي حُكم فقهي را بيان مي‌كنند؛ بعضي حُكم اخلاقي را كه حالا بعضي از آن روايات، تبرّكاً خوانده مي‌شود.
بررسي نحوه وجوب­پذيري حالتهاي نفساني انسان
مطلب بعدي آن است كه تحصيل فعل واجب است فعل مكلّف، وجوب‌پذير هست و اثباتش هم دشوار نيست؛ اما حالتهاي نفساني چگونه وجوبِ فقهي دارند؟ آيا آن حالتهاي نفساني هم در اختيار انسان‌اند آنها هم وجوب فقهي مي‌پذيرند يا نه؟ البته حالتهاي نفساني كه به هيچ وجه تحت اختيار انسان نباشد تكليفي ندارد ولي اگر حالات نفساني، مبادي اختياري داشت كه آن مبادي اختياري، قابل تكليف بود آن احوال نفساني هم قابل تكليف هست. ندامت، پشيماني يك حالت نفساني است [كه] اين حالت نفساني، مبادي اختياري دارد [و] آن مبادي اختياري قابل تكليف است، قهراً تحصيل آن حالتهاي نفساني هم مع‌الواسطه قابل تكليف خواهد بود. گرچه ابتدائاً نمي‌شود به يك انسان گفت تو خوشحال باش يا غمگين باش يا نادم باش، نمي‌شود گفت ولي مي‌شود گفت كه درباره فلان امر بينديش، اگر انديشيدي و از اين راهنمايي كه ما براي تو فرستاديم كمك گرفتي به نتيجه مي‌رسي. آن‌گاه غمگين بودن يا خوشحال بودن يا متأثر بودن، تحت تكليف قرار مي‌گيرد. انسان اگر در برابر گناهي خوشحال باشد، اين در روايات هست كه اگر كسي گناهي را با خوشحالي و خنده انجام بدهد، اين با گريه وارد جهنم مي‌شود[6]. اين خنده? او و نشاط او، نشاط دروغ است. هر دروغ يك راستي دارد؛ نمي‌شود هم نشاط دروغ باشد هم ضدّ نشاط. اگر اين نشاط، نشاط كاذب است و دروغ، پس اندوه كه خلاف اين است راست است و قيامت، ظرفِ ظهور حقيقتها و راستهاست؛ هر چه صحيح است فردا ظاهر مي‌شود. كسي كه در حال گناه خوشحال بود و بانشاط، چون اين نشاط او نشاط كاذب است، اين خنده? او خنده? دروغ است، يك غم و گريه? صادق را هم در پشت‌سر دارد و قيامت كه ظرف ظهور صِدق و حق است، آنچه حق است ظاهر مي‌شود، آنچه صِدق است ظهور مي‌كند، غم او و اشك او فردا مي‌ريزد، لذا در اين نصوص آمده است كه اگر كسي گناه بكند «و هو ضاحك دخل النار و هو باكٍ»[7]، چون باطن اين گناه همان آتش است كه خود فراهم كرد و اين خنده? دروغ يك گريه? راستي را دارد. آن گريه كه حق است و صِدق است، فردا كه روز ظهور حق و صِدق است ظاهر مي‌شود.
وجوب­پذيري توبه به لحاظ داشتن مبادي اختياري
خب، روايات اخلاقي مثل روايات فقهي كم نيست. عمده اين است كه به ما راه نشان دادند كه حال، گرچه مستقيماً قابل تكليف نيست ولي چون مبادي اختياري دارد قابل تكليف است. به ما گفتند بايد پشيمان بشويد، به ما گفتند اگر گناه كرديد بايد غمگين باشيد. نشاطِ بر گناه حرام است، غمگين‌بودن بر انجام گناه، واجب است. مؤمن كسي است كه حَسنات او، او را خوشحال بكند، سيّئات او، او را نگران بكند[8]، اينها را بايد داشته باشد به عنوان لازمه? ايمان. اين‌گونه از احوال، چون مبادي اختياري دارد قابل تكليف هست. آن مبادي اختياري همين مسئله? علم و معرفت است يعني به ما گفتند شما برويد به سراغ گناه‌شناسي، ببينيد كه ائمه(عليهم السلام) [و] مرسلين، اينها گناه را به عنوان يك سمّ معرفي كردند يا نه؟ گفتند گناه واقعاً سمّ است يا نه؟ گناه نظير اين كارهاي اعتباري نيست كه قراردادي باشد، يك مجازات اعتباري [باشد]. در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد يك وقت است كه يك بزهكار را قاضي محكمه محكوم مي‌كند به زندان اين يك امرِ قراردادي است، لذا برابر قانونها و كشورها و ملّتها اينها فرق مي‌كنند. بعضي از امور را كشوري گناه مي‌داند، كشوري گناه نمي‌داند. آنهايي هم كه گناه مي‌دانند كيفرش را بعضي تازيانه مي‌دانند، بعضي غرامت مالي مي‌دانند، بعضي زندان مي‌دانند، بعضي محروميتهاي ديگر مي‌دانند، اينها يك امور اعتباري است. اما درباره مسائل اخلاقي، انسان در هر ملتي باشد، در هر كشوري زندگي كند حقيقت گناه سمّ است و اين سمّ، پرهيز از او لازم است. اگر كسي اشتباهاً سمّ خورد بعد فهميد سمّ است غمگين مي‌شود، چه رسد به اينكه عمداً دست به اعتياد بزند.
در بيان نوراني حضرت امير در نهج‌البلاغه آن بيان، به عنوان تمثيل است نه تعيين. آن بيان را كه مكرّر ملاحظه فرموديد در همان قصه? عقيل كه فرمود برادرم عقيل از من چيزي خواست و من ندادم و بالأخره آهني را گداخته كردم و به او گفتم نزديك بيا و دست در دستش گذاشتم و او همين كه دستش به آهن گداخته رسيد، دادش درآمد و بعد گفتم «أتَئِنُّ مِن الأذي و لا أَئِنُّ مِن لَظَي» آن قصه‌اش كه معروف است، در ذيل همان قصه در خطبه نهج‌البلاغه اين جريان هست. فرمود كسي شبانه آمده منزل ما، چيزي به همراه داشت _حالا يا حلواي شيريني يا متاع ديگري به همراه داشت_ به او گفتم اگر اينها صدقه است، صِله است، زكات است [و] امثال ذلك كه يك عنوان فقهي دارد و حلال است، اين براي اهل اوست [و] به من نمي‌رسد. من مستحقّ اين‌گونه از عناوين نيستم، به ماها نمي‌رسد اين مال. اگر اين عناوين فقهي ندارد يعني به عنوان زكات و صِله و امثال ذلك نيست «أمُختبِطٌ أنت» يعني اگر قصد ديگري داري و به قصد رشوه آوردي، مخبَّطي چرا؟ براي اينكه اين مالي كه تو آوردي و به عنوان رشوه خواستي به من بدهي، اين مثل آن است كه چيزي را افعي بخورد، بعد قِي بكند، آن وقت قِي‌ كرده افعي را به صورت يك خمير دربياورند [آيا] هيچ عاقلي حاضر است كه آن قِي‌ كرده? افعي را كه به صورت خمير درآوردند، بخورد. فرمود: اين حلواي شيريني كه به صورت رشوه مي‌دهي، اين همان است[9].
يك وقت است كه اين تعبيرات براي ترس از گناه و اينها از اديبي، از شاعري و امثال ذلك به صورت نثر يا نظم درمي‌آيد، اين‌گونه از امور هر چه اغراق‌آميز‌تر، مبالغه‌اش بيشتر از باب «أحسنه أكذبه»[10] گيراتر است، اين فقط صنعت ادبي دارد. مي‌بينيم در اين شعرها گاهي هم در اين نثرهاي ادبي، مي‌گويند اين قدر ما اشك ريختيم كه طوفان نوح در برابر اشك ما يك قطره است. خب، اين يك صنعت ادبي است كه «أحسنه أكذبه». يك وقت است يك معصوم بياني را دارد اين از هر اغراق و مبالغه‌اي منزّه است. اين حقيقت گناه را مي‌بيند؛ همين معصومي كه مي‌فرمايد: «أفأَعبُد ما لا أَري»[11] همين معصوم، گناهان را هم مي‌بيند كه حقيقت گناه چيست؟ فرمود رشوه آن است كه يك‌بار از مسير سمّ بگذرد كه افعي آ‌ن را بخورد، بار ديگر همين مسير را طي كند كه افعي آن را قِي بكند[12]، خود تهوّع‌ شده مرغوب كسي نيست، چه رسد كه متاعي، غذايي دوبار از مسير سمّ بگذرد.
تمثيل حضرت امام علي (عليه السلام) در سمّ بودن حقيقت گناهان
سؤال اين است كه آيا فقط رشوه است كه اين طور است، ربا اين طور نيست، مال وقف اين طور نيست، اختلاس اين طور نيست، سرقت اين طور نيست يا اين تمثيل است نه تعيين. البته حرامها فرق مي‌كند گناه، بعضي كبير است بعضي اكبر. سمّ هم فرق مي‌كند، اين طور نيست كه در بين گناهان مال حرام فقط رشوه اين طور باشد. حالا اگر از بيت‌المال گرفتند مثلاً اين طور نيست يا سرقت‌كردن يا از وقف‌گرفتن اين طور نيست، اينكه نيست كه.
خب، حالا گناه فقط خوردنِ مال سم‌خوردن است، ترك واجب چطور؟ ترك نماز ـ معاذ الله ـ چطور؟ ترك روزه چطور؟ آنها همين طور هيچ عيب ندارد يا گناه است ديگر؟ پس حقيقت گناه، سمّ است يعني اگر انسان گناه‌شناسي كند، آسيب‌شناسي كند، مي‌بيند گناه يك امر قراردادي نيست؛ نظير رفتنِ در خياباني كه ورود ممنوع است نيست كه حالا يك قراردادي باشد، اين حقيقتش سمّ است. اگر اين علم و معرفت را كه ادلّه عقلي تأييد مي‌كند، راهنمايان غيبي هدايت كردند اگر انسان به سراغ اين مسائل برود، آن حال هم پيش مي‌آيد. پس اينكه گفتند اگر گناه كرديد واجب است غمگين باشيد [يا اگر] گناه كرديد واجب است پشيمان بشويد[13]، اين ندامت و حزن و مانند آن, كه احوال نفساني‌اند، چون مبادي اختياري دارند قابل تكليف‌اند و مبادي اختياري اينها انسان را كاملاً به اين راه مي‌رساند. لذا مي‌شود گفت كه توبه چه به معناي مركّب از علم و حال و عمل باشد واجب است، چه خصوص حال باشد و آن علم و عمل يكي مقدمه باشد و ديگري نتيجه باز واجب است. به هر تقدير، تحصيل آن حالت چون مبادي اختياري دارد ممكن است و چيزي كه ممكن باشد قابل تكليف است، اين هم يك بحث.
درجات فراوان توبه و وجوب آن بر صالح و طالع
مطلب بعدي آن است كه براي توبه، درجات فراواني ذكر كردند. سرّ اينكه براي توبه، درجات فراوان ذكر كردند اين است كه توبه مثل نماز بر همه واجب است. اگر توبه فقط بر گنهكارها واجب بود، خب آنها كه عادل‌اند و گناه نكردند مستثنايند چه رسد به معصومين. اما اگر گفتيم ?تُوبُوا إِلَى اللّهِ جَميعاً?[14] خطاب به همه مؤمنين است، همه مشمول اين امرند. قهراً توبه درجاتي پيدا مي‌كند، براي اينكه مكلّفين داراي مراتبي‌اند. بعضي افراد عادي‌اند گناه مي‌كنند، بعضي عادل‌اند، عمداً گناه نمي‌كنند، بعضي معصوم‌اند، سهواً هم گناه نمي‌كنند. قهراً توبه درجاتي دارد يا بايد توبه را به آن معناي وسيع شرح كرد تا عموم ?تُوبُوا إِلَى اللّهِ جَميعاً? محفوظ بماند. اگر اين عموم محفوظ نماند و گفتيم خطاب به مؤمنيني است كه گناه كرده‌اند، آن‌گاه توبه را به همين معناي متعارف بايد حمل كرد يعني توبه? از گناه. قهراً عادلها و معصومها مشمول اين عام نيستند ولي اولي? همان است كه توبه را ما توسعه بدهيم و عموم اين آياتي كه آمد به توبه‌اند حفظ بكنيم كه ?يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَي اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً?[15].
مراتب هفتگانه توبه از ديدگاه شيخ محمد حسين(ره)
براي توبه مراتبي ذكر كردند كه هفت مرتبه? از آن مراتب را مرحوم آقاشيخ محمدحسين(رضوان الله عليه) در همان رساله اجتهاد و تقليدشان كه هم در اين بحوثٌ في الاصول چاپ شد، هم سابقاً كنار آن بحث اجاره‌شان چاپ شد؛ با آن كتاب فقهيشان چاپ شد. هفت مرتبه براي توبه ذكر مي‌كنند، مراتب هفت‌گانه كه اين مراتب هفت‌گانه شامل همه انسانها مي‌شود [و] هر كسي در مرتبه‌اي از مراتب قرار دارد. قهراً با توسعه? معناي توبه، عموم آيه محفوظ مي‌ماند؛ منتها ايشان يك حُكم ديگري دارند، مي‌فرمايند كه وجوب توبه جعلي نيست؛ نه عقلي است و نه نقلي، بلكه جِبلّي است كه آن اگر بحث به آنجاها لازم بود و منتهي شد، ممكن است آن را هم عرض بكنيم.
مي‌فرمايند انسان بالجِبل، وقتي خطر گناه را فهميد سمّ است برمي‌گردد. اين جعلي نيست نه به دليل عقلي، نه به دليل نقلي، بلكه جِبلّي است. شايد اين بيان تام نباشد؛ اما آن لطايفي كه از كتابهاي اخلاقي به نوشته? مرحوم آقا شيخ محمدحسين منتقل شده است آنها بيان لطيفي است [كه] اصلش در احياءالعلوم غزالي است، بعد مرحوم فيض در محجّه آن را باز كرده است _در بحث توبه ظاهراً جلد هفتم محجّه است آن را باز كرده_ و بحث شيريني در باب توبه ايشان دارند، بعد هم شامل حال همه انسانها مي‌دانند. لذا استغفار و توبه انبيا و مرسلين هم معنا پيدا مي‌كند، استغفار و توبه افراد عادل هم معنا پيدا مي‌كند، استغفار و توبه تبهكاران هم معنا پيدا مي‌كند، اين هم يك مطلب.
پرسش: ...
پاسخ: مصطلح اگر توسعه پيدا كرد، معناي خودش را حفظ مي‌كند. توبه? مصطلح هست؛ منتها توبه? گنهكارها نيست. اگر داراي هفت درجه شد، اگر توبه با معناي وسيع، با مفهوم عام بيان شد، براي اينكه عموم ?يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا?[16] را حفظ بكنيم، همه اينها توبه است. اگر ما خواستيم توبه? عادي بدانيم، ناچاريم كه در عموم تصرّف بكنيم.
مطلب بعد آن است كه اين ضرورت توبه را براي اين مي‌دانند كه اين جنگ دروني براي نوعِ انسانها هست يعني خداوند، ابزاري داده به نام شهوت و غضب و ابزاري داده به نام عقل، راههاي اينها را به وسيله عقل و وحي هم مشخص كرد؛ منتها ابزار جهل سعي مي‌كنند كه راه عقل را ببندند. اين همان تزاحمي است كه در درون هست. انسان بالأخره از اين سه حال بيرون نيست: يا فاتح مي‌شود؛ يا شهيد مي‌شود يا اسير. فاتح‌شدن نصيب همه نمي‌شود، شهيد‌شدن نصيب عده‌اي است و اسيرشدن هم نصيب عده‌اي. در جهاد اصغر، جنگ با دشمن بيرون انسان سه حال دارد: يا بر رقيب مسلّط مي‌شود و اسير مي‌گيرد، فاتحانه برمي‌گردد. يا اگر نتوانست اسير بگيرد، اسير هم نمي‌شود، تسليم هم نمي‌شود تا آخرين لحظه مي‌جنگد و شهيد مي‌شود، اين دو حال. يا در اثر ضعف، بالأخره تن به اسارت مي‌دهد. در جنگ بيرون، اين سه حال هست انسان يا فاتح است يا شهيد است يا اسير.
پي آمدهاي مختلف جنگ دروني انسان
در جنگ درون هم همين حالت است. انسان يا آن اهريمن را، آن ابليس را به اسارت مي‌گيرد، اين همان انبيا و مرسلين و ائمه معصومين(عليهم السلام)اند كه رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود كه شيطانِ من در تحت اختيار من مسلم شد[17] يعني مطيع و منقاد شد؛ من او را به اسارت گرفتم، معصومين اين‌‌چنين‌اند. ديگران اگر به آن حد نرسند كه شيطان را به اسارت بگيرند و هرگز نلغزند، اما ديگر تسليم او نمي‌شوند تا آخرين لحظه مبارزه مي‌كنند هر خاطره‌اي كه پيش بيايد استغفار مي‌كنند، اشتباهي كردند توبه مي‌كنند، همين طور جنگ و گريز ادامه دارد تا بميرند. اين همان است كه در بعضي از نصوص آمده اگر كسي در بستر استراحت خود بميرد و او محبّ اهل‌بيت باشد، شهيد است يعني اين شخص تا آخرين لحظه تسليم نشد، ايمانش را حفظ كرد، عقيده‌اش را حفظ كرد، ولايتش را حفظ كرد، به هيچ وسوسه‌اي هم اعتنا نكرد وسوسه شد؛ اما اعتنا نكرد، مختصري لغزيد ولي جبران كرد به جايي نرسيد كه اصلاً وسوسه در او پيدا نشود و نلغزد ولي هر بار وسوسه كرد جبران كرد، هر بار لغزيد تدارك كرد يعني اگر يك تير زد، يك تير خورد بالأخره، با همين حال بميرد شهيد است. اين همان است كه «مَن منكم ماتَ علي فراشه»؛ در بستر خوابش بميرد و ولايت اهل‌بيت را داشته باشد، شيعه باشد و چيزي از سرمايه‌هاي ايمان را نباخته باشد شهيد است[18].
گروه سوم كساني‌اند كه خب اسير مي‌شوند. اينها كه مي‌گويند ما هر چه خواستيم مي‌كنيم، هر چه خواستيم مي‌گوييم، اين گوينده ديگري است در حقيقت [و] اينها بلندگوي آن شيطان‌اند. كسي كه بنده است كه نمي‌گويد من هر چه دلم خواست مي‌كنم، هر چه خواستم مي‌پوشم، هر چه خواستم مي‌گويم، اين معلوم شد كاملاً اسير است.
دشواريهاي مبارزه دروني انسان
خب، چون اين حالات هست، اوّلين‌باري كه انسان وارد صحنه? ميدان مي‌شود مي‌بيند كه دشمن آمده سنگرسازي كرده. ما دو گونه جنگ داريم: يك جنگي كه مي‌گويند هر جا را شما بخواهيد انتخاب بكنيد، انتخاب بكنيد يا قسمت شرق را يا قسمت غرب را يا شمال را يا جنوب را از اول قرارداد مي‌كنند، دوتا نيرو با هم وارد مصاف مي‌شوند. يك وقت است كه آن رقيب، غافل‌گيرانه وارد مي‌شود يك جاي خوب را انتخاب مي‌كند [و] شروع مي‌كند به سنگرسازي. در چنين زمينه‌اي، راندن آن رقيب از صحنه كار سختي است. ما اين طور خلق شديم يعني آن فطرت ما هنوز آماده نشد، فطرت را خدا به عنوان نيروي دفاعي به ما داد ولي هنوز آماده نشد. قبل از اينكه اين فطرت شكوفا بشود [و] به مصاف بيايند، شهوت و غضب كه جنود شيطان‌اند اينها در بچگي و نوجواني و نوسالي و دوران جواني مي‌آيند ميدان. وقتي آمدند ميدان، انسان چيزهايي را ياد مي‌گيرد، غذاهايي مي‌خورد، حرفهايي مي‌زند، كارهايي را مي‌كند كه هيچ كدام از اينها حساب‌شده نيست. حالا عده‌اي از همان اوايل كودكي درست تربيت مي‌شوند مستثنايند وگرنه نوع انسانها اين‌‌چنين‌اند. قبل از اينكه عقل و علمشان بيايد در مصاف، شهوت و غضب و بازي آمده در ميدان آمده سنگرگيري كرده. حالا اين عقل و اين علم بايد بيايد كم‌كم اينهايي كه زودتر آمدند در صحنه سنگرسازي كردند اينها را بيرون كند، اين كار سختي است، همه هم موظف‌اند اين كار را انجام بدهند.
اهميت تربيت صحيح و نقش آن در پاکي انسان
خوبها موظف‌اند براي اينكه آني غفلت نكنند. بدها موظف‌اند كه گناه نكنند يا گناهِ كرده را جبران كنند. خطر اين است كه دشمن، زودتر از دوست آمده صحنه‌سازي كرده، اين است كه گفتند كودكان را رعايت كنيد يعني نگذاريد كه رقيب بيايد در مصاف، در ميدان، جاي خوب را انتخاب بكند بعداً شما اين بچه را ببريد مدرسه و نماز و روزه يادش بدهيد و اينها، اين طور نباشد. اوّلين كاري كه شما مي‌كنيد بگذاريد اين هيچ حرفي نشنود، مگر اذان و اقامه بشنود اين تعليم. خب، اين تعليم چيز لغوي نيست ـ معاذ الله ـ كه يقيناً او درك مي‌كند يقيناً مي‌فهمد، او «حديث‌العهد بالربّ» است و درست مي‌گويد. اگر همان طوري كه همپاي دشمن آنها وارد مي‌شوند دوست هم وارد بشود، چندان مشكلي ندارد؛ اما اگر همه اينها را رها كردند، اينها را يك سلسله عادتهاي قومي يا سنّتهاي قومي تلقّي كردند، آن وقت اين فرزند بدون اينكه جهاد و جنود عقلي‌اش وارد صحنه و پيكار و مصاف بشوند، سپاه شيطان رفته جاسازي كرده [و] جا را گرفته. حالا از دوران جواني به بعد، اين ده، سيزده سال عقب است، اين است كه سخت است. ولي اگر همان روز اول كه جنگ شروع مي‌شود، آدم چيزهاي خوب يادش بدهد طرز غذاخوردن، بسم‌الله گفتن، وقتي آب مي‌نوشد نام مبارك سيدالشهداء را ببرد هر كاري كه بالأخره دين به ما دستور داد، اين از همان اول ساخته مي‌شود راحت هم ساخته مي‌شود، بعد هم كه وقتي بزرگ شد يا جوان شد به آساني مي‌جنگد، نه اينكه در سنّ چهارده، پانزده سالگي تازه كم‌كم بخواهد عاقل بشود و چهل سالگي عقلش به كمال برسد، در حالي كه شهوت و غضب در جواني كامل‌اند، مي‌بينيد اين جنگ نابرابر است. با شهوت مي‌خواهد بجنگد، با غضب مي‌خواهد بجنگد كه بحبوحه? جواني، بحبوحه? شهوت و غضب است. خب، چه كسي مي‌خواهد با شهوت و غضب بجنگد؟ عقل. عقل چه موقع ظهور مي‌‌كند؟ اوايل بلوغ، چه موقع كامل مي‌شود؟ چهل سالگي. شهوت چه موقع كامل مي‌شود؟ پانزده سالگي، شانزده سالگي تا بيست سالگي. خب، آن دشمن از آن طرف كامل، اين دوست از اين طرف ضعيف، انسان هميشه گرفتار است. اين است كه هم جنگ سخت است، هم قبل از اينكه آن دشمن، كامل بشود ما بايد دوست را تقويت كنيم.
گفتند مواظب خواب اينها باشيد، برادرها را در يك رختخواب نخوابانيد، خواهرها را در يك رختخواب نخوابانيد[19]، چه رسد به اينكه برادر و خواهر را در يك رختخواب بخوابانيد: «فرِّقوا بين أولادكم في المضاجع إذا بلغوا سبع سنين»[20]؛ همين كه هفت، هشت ساله شدند، رختخوابهاي اينها را جدا كنيد، محلّ خوابهاي اينها را جدا كنيد. از غذاخوردن اينها، خوابيدن اينها، همه اينها به ما گفتند اينها را ياد بدهيد، براي اينكه اين پس‌فردا مي‌خواهد وارد كارزار بشود، آن ميدان را شهوت گرفته و غضب گرفته و بعد از چهل سال تازه آن عقل اگر در مسير صحيح بخواهد حركت كند مي‌شود كامل.
خب، پس دشمن كامل است و دوست ناقص [و] گفتند از همان دوران كودكي شروع كنيد كه مبادا به اين روز سياه مبتلا بشوند.
«و الحمد لله ربّ العالمين»


[1] - الكافي، ج 2، ص 426
[2] - سوره? نور، آيه? 31
[3] - سوره? تحريم، آيه? 8
[4] - سوره? بقرهً آيه? 222
[5] - ر.ك: الكافي، ج 2، ص 435؛المحجة البيضاء، ج 8، ص 8.
[6] - ثواب الاعمال، ص 223.
[7] - ثواب الاعمال، ص 223.
[8] - التوحيد(شيخ صدوق)،ص 408.
[9] - نهج‌البلاغه، خطبه? 224
[10] - ر.ك: المفردات في غريب القرآن، ص 456.
[11] - نهج‌البلاغه، خطبه? 179
[12] - نهج‌البلاغهف خطبه? 224
[13] - ر.ك: التوحيد(شيخ صدوق) ص 408.
[14] - سوره? نور، آيه? 31.
[15] - سوره? تحريم، آيه? 8
[16] - سوره? تحريم، آيه?8
[17] - تفسير ابن عربي، ج 1، ص 257؛ ر.ك: المناقب(ابن شهر آشوب)، ج 1، ص 229.
[18] - نهج‌البلاغه، خطبه? 190
[19] - من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 436 و 437
[20] - مكارم الاخلاق، ص 223