موضوع: سوره نسا

عنوان: تفسير سوره مبارکه نساء جلسه 199

مدت زمان: 32.13 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 3.68 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 7.37 MB دانلود

رديف
زمان
عناوين جلسه 199
1

گروه‌هاي شش‌گانه مهاجرين و احكام آن‌ها
2

ريشه داشتن نفاق در مكّه
3

نحوه مهاجرت غير مكلّفين و احكام آن
4

مأموريت مجاهدين در خصوص مستضعفين
5

وضعيت مستضعفين در روز جزا
6

وجود مراتب در بين مستضعفين
7

بشارت قرآن نسبت به مهاجرين
8

يك: وعده? تأمين نياز‌هاي ضروري
9

دو: برخرورداري از سعه? مورد نياز
10

معيار اصلي در هجرت
11

عدم منافات در روايات مربوط به هجرت
12

رحلت مهاجرين در بين راه و حكم كلامي مربوط به آن
13

عدم بيان حكم فقهي مسأله در آيه
14

مشمول دايره هجرت بر مقدمات آن
15

بيان معناي مهاجر
16


17


18


19


20


21




‌اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فُيهَا فَأُولئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيراً ?97? إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لاَ يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلاَ يَهْتَدُونَ سَبِيلاً ?98? فَأُولئِكَ عَسَي? اللّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَكَانَ اللّهُ عَفُوَّاً غَفُوراً ?99? وَمَن يُهَاجِرْ فِي سَبِيلِ اللّهِ يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُرَاغَماً كَثِيراً وَسَعَةً وَمَن يَخْرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهَاجِراً إِلَي? اللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَي? اللّهِ وَكَانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِيماً ?100?
گروه‌هاي شش‌گانه مهاجرين و احكام آن‌ها
تا كنون احكام شش گروه مشخص شد؛ سه گروه مربوط به كساني كه از مكه به مدينه مهاجرت كردند يا در مدينه بودند به نام انصار، سه گروه هم مربوط به كساني كه در مكه بودند و مهاجرت نكردند يا در صدد مهاجرت بودند. آن سه گروهي كه در مدينه بودند، خواه از مكه آمده باشند يا جزء انصار مدينه بودند، گروه اول مجاهدين في سبيل الله بالاموال و الانفس هستند، گروه دوم قاعدينِ ?غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ? هستند، گروه سوم قاعدين ‌«أُولِي الضَّرَرِ‌» هستند. مجاهدين به اموال و انفس، فضيلتي دارند، قاعدين ?غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ? از آن فضيلت جهاد محرومند و اگر جهاد بر آنها واجب عيني بود، البته محكومند. قاعدين اولوا الضرر هم در اصل فضيلت ايمان و اسلام سهيم‌اند، گرچه فضيلت جهاد و مانند آن را ندارند. اين سه گروه، مربوط به كساني كه در مدينه بودند؛ اما آن سه گروهي كه در مكه بودند اول، افرادي بودند كه ?ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ?؛ به خودشان ظلم كردند، قدرت مهاجرت داشتند ولي هجرت نكردند، حالا يا منافق بودند يا ضعيف الايمان بودند، بالأخره به خود ظلم كردند. كساني هستند كه ?إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ? درباره? آنهاست. گروه دوم كساني بودند كه از مكه به مدينه نيامدند و در اثر استضعاف بود كه اينها را هم استثنا فرمود، فرمود: ?إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ?.
گروه سوم از همين كساني كه در مكه بودند و در صدد هجرت بودند، كساني بودند كه وقتي اين آيه نازل شده است كه هجرت واجب است، اينها در صدد حركت بودند و آمدند ولي در بين راه مُردند و به مدينه نرسيدند. در تفسير الجامع لاحكام القرآن قرطبي است كه از عكرمه مولي ابن‌عباس نقل مي‌كند كه من چهارده سال زحمت كشيدم، تلاش كردم تا بفهمم اين شخص چه كسي بود كه به فرزندانش گفت مرا به طرف مدينه حمل بكنيد و او را از مكه بيرون آوردند و در بين راه مُرد تا بعد از چهارده سال فهميدند او چه كسي بود[1]. براي فهميدن اينكه آن شخص چه كسي بود، حاضر شدند چهارده سال تلاش و كوشش كنند. چه اينكه درباره? آن امرأتيني كه تظاهرتا، در آن بحث كه دو زن تظاهر كردند عليه رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم)، اين دو زن چه كسي بودند، در همان تفسير آمده است كه دو سال، ابن‌عباس تلاش و كوشش كرد تا بالأخره سوال كند و بفهمد كه اين دو زن چه كسي بودند[2]. اين مقدار اهتمام را داشتند. به هر تقدير، تا كنون شش گروه حكمشان مشخص شد.

ريشه داشتن نفاق در مكّه
مطلب ديگر آن است كه از آيات سابق به صورت روشن بر مي‌آمد و از ضمن بحث آيه? كنوني هم بر‌آمده است كه در مكه منافقين بودند نفاق، در همان مكه ريشه داشت. البته در مدينه به صورت باز وسيع نفاق، ظهور كرد يعني منافقيني پيدا شدند ولي در مكه نفاق، ريشه داشت.
نحوه مهاجرت غير مكلّفين و احكام آن
مطلب سوم آن است كه اين مستضعفيني كه عبارت از رجال و نساء و ولدانند، ولدان گرچه قدرت هجرت دارند از نظر بدني ولي در تحت تكفل پدر و مادرند، چگونه اينها بتوانند مهاجرت بكنند. اگر خردسال باشند كه توان مهاجرت ندارند، هجرت هم بر آنها واجب نيست. اگر نوجوان باشند، گرچه شرعاً مكلف نيستند و عقل مي‌گويد شما الان بايد احكام را ياد بگيريد كه بعد از اينكه پانزده سال شما تمام شد، بخواهي انجام بدهي بتواني و بايد الان هجرت كني ولي چون در تحت قيموميت و تكفل پدر و مادر هستند، براي اينها به تنهايي هجرت مقدور نيست.
مأموريت مجاهدين در خصوص مستضعفين
ولي از آن طرف مجاهدين، براي نجات اين مستضعفين مأمور به جهادند. لذا در همين سوره? مباركه? «نساء» كه بحثش قبلاً گذشت از مستضعفين مكه و مانند آن ياد مي‌كند، بعد مي‌فرمايد شما مجاهدين بايد براي نجات اين سه گروه تلاش و كوشش كنيد و جهاد كنيد. آيه? 75 سوره? «نساء» اين بود: ?وَمَا لَكُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا? آنجا سخن از تكليف نيست [بلكه] سخن از رفع ظلم است. حالا اگر آنها مكلف نبودند كه از سرزمين ظلم بيرون بيايند، ديگران مكلفند كه آنها را در همان سرزمين از سلطه? ظالمان برهانند و اين معنا، اختصاصي به مكلف و غير مكلف ندارد. حالا اگر كسي بالغ نبود صبيّ غير بالغ بود ولي مسلمان‌زاده است و موحد است و مي‌گويد ?رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا? خب، تأمين امنيت او هم واجب است. در آنجا بر مجاهدين لازم بود كه زنان، مردان، كودكان را از زير ستم ظالمان نجات بدهند، اختصاصي به مكلف ندارد. نجات غير مكلف هم بر مكلف واجب است، آنجا مشكلي نبود كه چطور ولدان ذكر شده است. لذا مفسرين، آنجا اين شبهه را مطرح نكرده‌اند كه چطور ولدان، درقبال رجال و نساء ذكر شده‌اند؛ اما اينجا كه سخن از تكليف و وجوب هجرت است، رجال و نساء و ولدان استثنا شده‌اند، اينجا جاي سوال است كه بر ولدان ـ بر فرض هم مستضعف نباشد ـ مهاجرت واجب نيست، چرا ولدان ذكر شده‌اند؟ اين بود كه آن پاسخ داده شد.
وضعيت مستضعفين در روز جزا
مطلب بعدي آن است كه درباره? آن گروهي كه مهاجرت بر آنها واجب بود و قدرت داشتند و هجرت نكردند، خدا وعيدش را مشخص فرمود، فرمود: ?فَأُولئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيراً? ولي درباره? اينها فرمود اميد است خدا به اينها كمك بكند، براي اينكه اگر كسي مكلف به هجرت نبود و مستضعف بود و هجرت نكرد معذب نمي‌شود، نه اينكه متنعم باشد. لذا عذاب، به طور يقين از اينها گرفته مي‌شود، چون هرگز خدا كسي را بدون قيام و حجت عذاب نمي‌كند؛ اما ثواب و عفو و مغفرت الهي هم شامل حالش بشود، اين ديگر مربوط به لطف خدا است، لذا فرمود: ?فَأُولئِكَ عَسَي? اللّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ? بعد، ضمناً هم مژده داد كه ?وَكَانَ اللّهُ عَفُوَّاً غَفُوراً?.
وجود مراتب در بين مستضعفين
مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود مستضعفين، مستثنا هستند و شما بايد براي نجات اينها تلاش و كوشش بكنيد، حالا اگر تلاش و كوشش نكرديد، آنها تا آن اندازه‌اي كه مقدورشان است بايد امتثال بكنند، از آن به بعد مشكلي ندارد. اگر كسي تلاش و كوشش خود را كرد و بيش از آن مقدور او نبود، اين واقعاً معذوراست. بعضيها هستند كه اگر بخواهند از وطنشان هجرت كنند برايشان دشوار است، به حد حرج نمي‌رسد؛ اما سخت است. براي اينها اميد عفو است، براي اينكه معلوم مي‌شود يك كوتاهي كرده‌اند، گرچه به حرج نرسيده بود، مادون حرج بود تا حدودي ممكن بود سختي را تحمل بكنند ولي تحمل نكردند. اينها هم با آنهايي كه هجرت براي آنها حرجي بود يكسان نيستند، اينها هم باز درجاتي دارند.
بشارت قرآن نسبت به مهاجرين
خب در همين زمينه كه مسئله? هجرت مطرح است، بشارت داد [و] وعده داد، فرمود: ?وَمَن يُهَاجِرْ فِي سَبِيلِ اللّهِ يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُرَاغَماً كَثِيراً وَسَعَةً?؛ فرمود شما مشكلتان اين است كه از سرزمينتان، از وطنتان بيرون بياييد. وطن كه مطلوب بالاصاله نيست، وطن را انسان براي همين طلب مي‌كند كه بتواند وظيفه? ديني را انجام بدهد. شما اگر در سرزمين خودتان در فشاريد، اگر از آن سرزميني كه تحت فشاريد بيرون بياييد، اين دو خصوصيت براي شما هست.
يك: وعده? تأمين نيازهاي ضروري
اولاً هم مسكنتان تأمين مي‌شود، هم كشاورزيتان تأمين مي‌شود، هم جاي زيستتان تأمين مي‌شود و هم از آن فشار، بيرون مي‌آييد ?وَمَن يُهَاجِرْ فِي سَبِيلِ اللّهِ? دو چيز را مي‌يابد: ?يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُرَاغَماً كَثِيراً? اين ‌«مراغم‌» اسم مكان باب مفاعله است، جمع نيست [بلكه] مفرد است. ‌«رغام‌‌» يعني خاك، ‌«مراغم‌‌» يعني جايي كه انسان بخواهد با ديگري در زمين مقابله كند و مغالبه كند، مثلاً برنده مي‌شود ‌«راغمتهُ‌‌» يعني من در آن مرغمه و در مزرعه يا در آن خاك و مانند آن، با او منازعه كرده‌ام. ‌«مراغَم‌» هم از آن رغام است. ‌«رغام‌‌» هم اصلش تراب است و اين كه مي‌گويند ‌«رغم انف‌» همان است كه مي‌گويند دماغش را خاك مالي كرده‌اند، در قبال كسي كه تكبر دارد مي‌گويند ‌«رغم ‌‌انف». جايي كه انسان در هنگام سجده، بيني را روي او مي‌گذارد آن مِرغَمِه است يعني آن رغام و ترابي كه انسان در سجده، دماغش را خاك مالي مي‌كند كه تكبر و منيّت او گرفته بشود، مي‌گويند مرغمة الأنف كه اين وضع انف بر آن مرغمه، در حال سجده مستحب است. به هر ‌حال بايد براساس ما يسجد سجود باشد. خب، پس اگر كسي در راه خدا هجرت كرد، از نظر زمين و آب و خاك و مزرعه مشكلش حل مي‌شود. ممكن است كسي در همان وطنش كه كشور كفر و شرك بود، نظير مكه كه شهر كفر بود، آنجا مراغَم داشته باشد يعني سرزمين وسيعي داشته باشد براي دامداري يا مانند آن ولي در ضيق باشد نه در سعه. در اينجا فرمود شما وقتي هجرت بكنيد هم مراغم پيدا مي‌كنيد ?مُرَاغَماً كَثِيراً? كه بتوانيد از جايي به جايي منتقل بشويد و هم گشايش در كارتان پيدا مي‌شود، آن فشار برطرف مي‌شود. شما اگر در راه خدا هجرت كرديد، آن فشارتان برداشته مي‌شود.
در بعضي از سور هم مسئله? هجرت را به اين صورت بازگو فرمود كه اگر شما بخواهيد هجرت بكنيد، سرزمين خدا وسيع است. در سوره? مباركه? «عنكبوت» آيه? 56 و همچنين آيه? شصت، ناظر به اين دو قسمت است. در آيه? 56 سوره? «عنكبوت» فرمود: ?يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِي واسِعَةٌ فَإِيَّايَ فَاعْبُدُونِ? سرزمين من زياد است، يك جا نشد جاي ديگر؛ يك جاي معين نشد جاي ديگر. آيه? شصت همان سوره? «عنكبوت» اين است كه ?وَكَأَيِّن مِن دَابَةٍ لَّا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُهَا وَإِيَّاكُمْ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ?؛ فرمود اين جنبنده‌ها كه هجرت مي‌كنند، ييلاق و قشلاق دارند، اينها روزيهايشان را كه به همراه نمي‌برند، فرمود: ?وَمَا مِن دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَ عَلَي? اللَّهِ رِزْقُهَا?[3]؛ هيچ جنبنده‌اي نيست مگر اينكه خدا روزي او را مي‌دهد، اين يك اصل كلي است. جنبنده‌ها هم دو قسم‌اند: بعضي اهل پس‌انداز و ذخيره‌اند، مثل مور، موش و مانند آن. بعضي آزادانه زندگي مي‌كنند، مثل بلبلها و امثال اينها. فرمود خداوند كه رازق هر جنبنده است، هر دو گروه را روزي مي‌دهد. يا آنهايي كه مسافرت‌هاي ييلاقي و قشلاقي دارند، اين‌چنين نيست كه روزي‌هاي خود را از جايي به جايي حمل كنند، خدا در هر دو حال، رازق اينهاست. وقتي اين كريمه نازل شد ?وَكَأَيِّن مِن دَابَةٍ لَّا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُهَا وَإِيَّاكُمْ?[4] بعضي از ايثارگران مسلمانهاي مكه، اينها حركت كردند از مكه آمدند به مدينه. اموال اينها مصادره مي‌كردند، اموال غيرمنقول را از اينها نمي‌خريدند، معاملاتش ممنوع بود، اموال منقول را هم اجازه نمي‌دادند كه اينها هم به همراه ببرند. بعضيها با دست خالي از مكه حركت كردند آمدند در مدينه، جزء اصحاب صفه شدند. خب، آدم در شهر خودش يك زندگي داشته باشد، يك محل كار داشته باشد، يك درآمدي داشته باشد، فقط براي رضاي خدا با دست خالي از مكه بيايد مدينه. خب، اين خيلي عظمت است ديگر. اينها را همين آيه تربيت كرده است، از جاي ديگر كه نگرفته‌اند. بعضي با اين ايثار حركت كردند، لذا ذات اقدس الهي در مدح اين‌گونه از مهاجرين، در كمال جلال از اينها ثناگويي كرده است كه اينها همه چيز را پشت سر گذاشتند، آمدند به مدينه براي حفظ دينشان.
دو: برخورداري از سعه مورد نياز
به هر تقدير، اگر كسي هجرت بكند، نه تنها مسئله? نان و آبش تأمين مي‌شود، آن سعه‌اي را كه مي‌خواست آن را هم در‌مي‌يابد: ?وَمَن يُهَاجِرْ فِي سَبِيلِ اللّهِ يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُرَاغَماً كَثِيراً وَسَعَةً?، چون خودش فرمود: ?إِنَّ أَرْضِي واسِعَةٌ?[5] نه تنها ارض، واسع است، آن گشايش الهي مهم‌تر از وسعت خاك و آب است. افرادي هم كه مهاجرت مي‌كردند حالا يا از مكه به حبشه مي‌رفتند يا از مكه به مدينه مي‌آمدند يا قبل از اسلام، اين هجرت بود، مثل اينكه وجود مبارك حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) هجرت كرد، گفت ?إِنِّي مُهَاجِرٌ إِلَي? رَبِّي?[6] كه اينها آمدند به طرف سرزمينهاي فلسطين با لوط(سلام الله عليه) اينها هجرت كردند ?إِنِّي مُهَاجِرٌ إِلَي? رَبِّي? كه لوط هم او را همراهي مي‌كرد در بخشي از اين مهاجرتها. يا براي ترس از جان خودشان، مثل اينكه وجود مبارك حضرت موسي(سلام الله عليه) از مصر به مدين مهاجرت كرده.
معيار اصلي در هجرت
هجرت، لازم نيست از كشوري به كشوري باشد يا از شهري به شهري باشد. گاهي از مجلسي به مجلس ديگر است. آدم وقتي وارد مجلسي شد، مي‌بيند آنجا جاي گناه است خب، هجرت لازم است، اينكه خصوصيتي ندارد. معيار اصلي اين است كه انسان اگر در جايي باشد كه خدا معصيت مي‌شود و او توان نهي از منكر و امربه معروف ندارد و يا خودش آلوده مي‌شود يا بايد آلودگان را ببيند، بدون اينكه نهي از منكر بكند خب، نبايد آنجا باشد. اين خواه از كشوري به كشور ديگر يا از شهري به شهر ديگر يا از مجلسي به مجلس ديگر، اين اصل كلي هجرت است. در سوره? مباركه? «انعام» راجع به اين بخش از هجرت فرمود كه آيه? 68 سوره? «انعام»: ?وَإِذَا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آيَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّي يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ وَإِمَّا يُنسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ فَلاَ تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ?؛ فرمود اگر جايي ديديد كه دارند خدا, پيغمبر, دين را مسخره مي‌كنند نبايد آنجا بنشينيد؛ نشستن در آنجا حرام است از آنجا بايد بلند بشويد و جاي ديگر برويد.
عدم منافات در روايات مربوط به هجرت
اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه دارد «والهجرةُ قائمةٌ»[7] تا روز قيامت هجرت هست، مثل اينكه تا روز قيامت جهاد هست، راجع به اين بخشهاست و اين منافات ندارد با بيانات رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه فرمود: «لا هِجرةَ بعدَ الفَتح»[8]، آن «لا هجرة بعد الفتح» ناظر به هجرت از مكه به مدينه است. وقتي كه اسلام، فراگير شد و مكه را فتح كرده است، ديگر دليلي ندارد كه مسلمين مكه از مكه به مدينه بيايند، براي اينكه نماينده‌هاي پيامبر اينها در مكه مستقر شدند. لذا فرمود: «لا هجرةَ بعد الفتح»، پس آنكه در نهج‌البلاغه دارد كه «وَ الْهِجْرَةُ قَائِمَةٌ»؛ هميشه حكم هجرت هست، مثل اينكه هميشه حكم جهاد هست، آن درباره? خطوط كلي هجرت است و آنكه رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «لا هجرةَ بعد الفتح» يعني هجرت از مكه به مدينه.
رحلت مهاجرين در بين راه و حكم كلامي مربوط به آن
حالا اگر كسي در اين فضا هجرت كرده است و به مقصد رسيد كه خب، هم خير دنيا دارد هم خير آخرت. اگر هجرت كرد و در بين راه، رحلت كرد، آن را هم ذات اقدس الهي بيان مي‌كند، حكم فقهي او جداي از حكم كلامي اوست. از نظر حكم كلامي فرمود: ?وَمَن يَخْرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهَاجِراً إِلَي? اللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَي? اللّهِ? اگر كسي حالا درباره? جندب‌بن‌ضمره است يا ديگري است كه گفت من مريضم؛ اما من را حمل كنيد، به بچه‌هايش گفت او را از مكه به مدينه آوردند ولي در راه، همان نزديكيهاي تنعيم و اينها گفتند رحلت كرد. يا بعضي درباره? ديگران گفتند كه در راه ماري آنها را زد و رحلت كردند[9]. به هر تقدير، حكم كلامي اينها اين است كه اجرشان بر خداست. آنجاهايي كه ذات اقدس الهي مي‌فرمايد: ?أَجْرُهُ عَلَي? اللّهِ? اين خيلي محتواي سنگيني دارد، اين خيلي بالاتر از آن جاهايي است كه مي‌فرمايد كه ?جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ?[10] اين يك اجر متوسط است. آنجايي كه مي‌فرمايد: ?أَجْرُهُ عَلَي اللّهِ? معلوم نيست كه خدا به او چه خواهد داد ?فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَي اللّه?؛ نظير اينكه «الصومٌ لي»[11] آن اجرهاي خيلي مهم است و اين گونه از اين موارد، چون واقعاً ايثار مي‌خواهد. انسان از همه? زندگي صرف‌نظر بكند، براي اينكه برود احكام خدا را ياد بگيرد، اين مي‌شود هجرت إلي الله و رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را زيارت بكند و دستورات ولايي و رهبري او را امتثال كند، مي‌شود هجرت إلي رسول الله. خب، اگر كسي براي اين دو هدف با هم متحد و هماهنگ حركت كرد كه ?وَمَن يَخْرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهَاجِراً إِلَي اللّهِ? يعني إلي الله و إلي رسوله، براي هر دو قسمت ?ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ? خب ?فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَي اللّهِ? اين خيلي مهم است. اين معلوم مي‌شود كه جز خدا، محبوب ديگري ندارد؛ از زن و فرزند و مال و زندگي، از همه دست كشيده آمده كه در سفره? مسجد مدينه بخوابد و احكام را ياد بگيرد و محضر پيغمبر را درك بكند و به دستور او عمل بكند، اگر هم لازم بود جهاد بكند، جهاد و اگر هم لازم نبود نه. چنين كسي معلوم است كه قلبش، متيم به حبّ خداست. اگر قلبش به حبّ خدا متيم است، اجرش هم علي الله است، حالا چيست و خدا به او چه خواهد داد، معلوم نيست. غرض، فوق اين ?جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ? را هم به او خواهد داد.
شمول دايره هجرت بر مقدمات آن
مطلب بعدي آن است كه بعد از رحلت وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) زرارة بن اعين، پسرش عبيدبن‌زراره را فرستاد مدينه تا از جريان امام هفتم كه موسي‌بن‌جعفر(سلام الله عليه) است بررسي كند، وضع عبدالله‌بن‌جعفر را هم آشنا بشود و مانند آن، اين كاري بود كه زراره(رضوان الله عليه) كرد. قبل از اينكه پسرش به مدينه برود يا از مدينه برگردد، خود زراره رحلت كرده است. محمد‌بن‌حكيم، طبق نقل ابن‌ابي‌عمير اين جريان را به عرض امام كاظم(صلوات الله عليه) رساند. وجود مبارك امام هفتم(سلام الله عليه) فرمود من اميدوارم كه زراره مشمول اين آيه باشد ـ دقت بفرماييد ـ زراره يعني آن پدر، مشمول آيه باشد كه ?وَمَن يَخْرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهَاجِراً إِلَي? اللّهِ?[12]. فرمود من اميدوارم كه زراره، مشمول اين آيه باشد ?وَمَن يَخْرُجْ?. زراره خودش خارج نشد [بلكه] پسرش را فرستاد، معلوم مي‌شود كه اگر كسي خودش به طرف جبهه نرفت، معذور بود ولي وسيله? اعزام عده‌اي را فراهم كرده است، اين ‌هم مشمول ?وَمَن يَخْرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهَاجِراً إِلَي? اللّهِ? مي‌شود وگرنه خود زراره هجرت نكرد اين در شهر خود بود، پسرش را فرستاد. آن كه حركت كرد، هجرت كرد آمد، آن كه رحلت نكرد و نمرد، آن كه هجرت نكرد يعني پدر، آن در شهر خود بود و مُرد، آن كه هجرت نكرد. پس آن كه مهاجر بود، نمرد و آن كه مُرد، مهاجر نبود. ولي چون پدر، وسيله? هجرت پسر را فراهم كرد و كار او راضي بود، او را به عنوان نماينده? خود اعزام كرده است و قبل از اينكه پسر برگردد، پدر رحلت كرد، حضرت فرمود اميد است كه پدر، مشمول اين آيه باشد كه ?وَمَن يَخْرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهَاجِراً إِلَي? اللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَي? اللّهِ? اين را مرحوم امين‌الاسلام(رضوان الله عليه) در مجمع ذكر كرده است.
كسي است كه حالا يا پسر ندارد يا بچه‌هاي او آماده نيستند، بالأخره وسيله? حركت طلبه‌اي را فراهم كرده است كه اين به حوزه? علميه? مقدس قم مشرف بشود و احكام الهي را ياد بگيرد. اين طلبه، جزء ?وَمَن يَخْرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهَاجِراً إِلَي? اللّهِ? است و آن آقا كه وسيله? اين را فراهم كرده است، نظير همان زراره است كه وسيله‌اش را فراهم كرده است. يك وقت است انسان توقع ابتدايي دارد خب، اين توقع ابتدايي بد نيست؛ اما خب برهان مي‌خواهد. ولي برابر تطبيق امام كاظم(سلام الله عليه)، اين برهان مسئله است. در حقيقت تحكيم موضوع است كه دايره? هجرت را توسعه مي‌دهد.
بيان معناي مهاجر
مهاجر يعني كسي كه مباشرتاً هجرت كند يا تسبيباً هجرت كند، اين ?وَمَن يَخْرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهَاجِراً إِلَي? اللّهِ? به استناد اين حديث شريف كه محمد‌بن‌حكيم از امام كاظم(سلام الله عليه) نقل كرده است، اعم از مباشرت و تسبيب است ?وَمَن يَخْرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهَاجِراً? يا بالمباشره، مثل پسر زراره يا بالتسبيب، مثل خود زراره.
?فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَي? اللّهِ? بعد هم فرمود: ?وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً?؛ لطف خدا و غفران و رأفت الهي هميشگي بوده است. اين ?كَانَ? از ازليت مغفرت و رحمت حكايت مي‌كند، نه اينكه فعل ماضي باشد.
«و الحمد لله رب العالمين»


[1] . ر . ك: الجامع لاحكام القرآن، ج 5، ص 348.
[2] . الجامع لاحكام القرآن، ج 5، ص 349.
[3] . سوره? هود، آيه? 6.
[4] . سوره? عنكبوت، آيه? 60.
[5] . سوره? عنكبوت، آيه? 56.
[6] . سوره? عنكبوت، آيه? 26.
[7] . نهج‌البلاغه، خطبه? 189.
[8] . الكافي، ج 5، ص 443.
[9] . الجامع لاحكام القرآن، ج 5، ص 349.
[10] . سوره? آل‌عمران، آيه? 15.
[11] . الكافي، ج 4، ص 63.
[12] . تفسير العياشي، ج 1، ص 270 و 271؛ مجمع البيان، ج 3، ص 153.