موضوع: سوره نسا

عنوان: تفسير سوره مبارکه نساء جلسه 200

مدت زمان: 37.48 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 4.32 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 8.65 MB دانلود

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?وَإِذَا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاَةِ إِنْ خِفْتُمْ أَن يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنَّ الْكَافِرِينَ كَانُوا لَكُمْ عَدُوا مُبِيناً?101?
چون بحث در جهاد و هجرت بود، قهراً سفر را به همراه دارد و از آن جهت كه نماز در هيچ حالي ترك نمي‌شود و ستون دين است، حكم نماز در حال سفر و هجرت را بيان فرمودند و چون حكم نماز، در سفر و هجرت با حال حضر فرق مي‌كند آن را جداگانه ذكر كردند. فرمودند: ?وَإِذَا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ? كه «ضرب في الارض» همان سفر است. ?فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاَةِ?؛ حرجي بر شما نيست كه نمازتان را كوتاه كنيد.
بررسي معناي «ضرب في الارض»
چند مطلب در اين آيه? كريمه مطرح است: اول اينكه منظور از «ضرب في الارض» همان مسافرت است، چه اينكه قبلاً هم در بحث «ضرب في سبيل الله» گذشت كه منظور، جهاد و هجرت در راه خداست.
وجوه گفته شده در قصر نماز و تعيين وجه صحيح
دوّم اينكه فرمود شما قصر كنيد، منظور از اين قصر عبارت از كم كردن عدد ركعات است؛ منتها به نحو خاص، چون درباره قصر نماز چند وجه بيان شده.
وجه اوّل اين است كه منظور از قصر نماز، همان كم كردن ركعات نماز است؛ وجه دوّم آن است كه منظور از اين قصر صلات، كم كردن كيفيت و تغيير هيئت و كيفيت نماز است. مثل اينكه به جاي ركوع، ايما كند، اشاره كند و به جاي سجده هم اشاره كند؛ وجه سوّم آن است كه منظور از قصر صلات، جمع بين صلاتين است. چون بسياري از اهل‌سنّت، جمع بين دو نماز را جايز نمي‌دانستند مگر در روز عرفه و در شب مشعر[1]، يكي جمع تقديم است و ديگري جمع تأخير وگرنه جمع بين دو نماز را در حال عادي جايز نمي‌دانستند، بر خلاف مذهب اهل‌بيت(عليهم السلام) كه جمع بين دو نماز را در تمام حالات جايز دانستند[2]. ولي منظور از اين قصر، همان كم كردن ركعات نماز است نه تغيير كيفيت و نه جمع.
تغيير كيفيت در مسئله? نماز خوف مطرح است ولي در مسئله? نماز مسافر مطرح نيست. چه اينكه منظور از كم كردن ركعات فقط همين است كه نمازهاي چهار ركعتي در سفر، به دو ركعت تقليل مي‌يابد و نماز مغرب كه سه ركعت است فرقي بين سفر و حضر نيست، چه اينكه نماز مسافر كه دو ركعت است هميشه دو ركعت است؛ اين‌‌طور نيست كه اگر مسافر در حال امن بود نماز او دو ركعت است و در حال خوف بود نماز او يك ركعت، اين‌‌چنين نيست. پس منظور از اين قصر، قصر ركعات نماز است آن‌هم ركعات نمازهاي چهار ركعتي به دو ركعت تنزّل مي‌كند و نماز سه ركعتي همچنان محفوظ است. البته نافله‌هاي نمازهاي چهار ركعتي حذف مي‌شود كه آن ديگر قصر نيست، آن حكم فقهي جدايي دارد[3].
مفهوم نداشتن شرط موجود در آيه
مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ?أَن تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاَةِ إِنْ خِفْتُمْ? خوف را شرط كرد. ظاهرش اين است كه اگر مسافر، در حال امن بود و خوف نداشت، نمازش تمام است قصر نيست، براي اينكه شرط مفهوم دارد. ولي بايد گفت شرط، گرچه مفهوم دارد؛ لكن در جايي براي جمله? شرطيه مفهوم منعقد مي‌شود كه ذكر شرط براي نكته‌اي نباشد و اما اگر معلوم شد كه ذكر آن شرط براي يك نكته? خاصي است، چنين جمله? شرطيه‌اي مفهوم ندارد.
قيد غالبي خوف در سفرهاي گذشته
خب اينكه فرمود: ?إِنْ خِفْتُمْ أَن يَفْتِنَكُمُ? كه ظاهرش دخالت خوف و شرطيت خوف است، چون هم به قرينه? سياق كه بحث در جهاد بود و هم به شهادت قرينه? داخلي كه فرمود: ?إِنْ خِفْتُمْ أَن يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنَّ الْكَافِرِينَ كَانُوا لَكُمْ عَدُوا مُبِيناً? چون آن روز بسياري از اين سفرها با خوف همراه بود، لذا اين قيد، وارد مورد غالب است. اگر اين قيد، وارد مورد غالب بود چنين قيدي و چنين شرطي مفهوم ندارد، نظير آنچه در سوره? مباركه? «نور» بيان شد. در سوره? «نور» آيه? 33 اين است كه ?وَلاَ تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَي الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً?. يكي از مثالهاي معروفي كه در كتابهاي اصول ملاحظه فرموديد همين است؛ آنجايي كه براي شرط يك نكته? ديگري است مثل ذكر غالب و مانند آن، چنين شرطي مفهوم ندارد. مضمون آيه? 33 سوره? «نور» اين نيست كه اگر اين كنيزها اراده? عفّت نداشتند، شما مي‌توانيد آنها را به ناپاكي امر كنيد و اگر اراده? عفّت كردند، نمي‌توانيد اين‌‌چنين نيست، بلكه وادار كردن به ناپاكي، حرام است چه آنها بخواهند چه آنها نخواهند. حالا چگونه اگر آنها مايل بودند، وادار كردند، متمشّي مي‌شود يك بحث ديگري است.
غرض آن است كه آن جمله? شرطيه در آيه? 33 سوره? «نور» مفهوم ندارد كه ?إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً? اكراه، حرام باشد و اگر اراده? تحصّن و عفّت نكردند اكراه، حرام نباشد، بلكه اكراه و وادار كردن به ناپاكي، مطلقا حرام است. چون آن قيد، وارد مورد غالب است اين جمله? شرطيه مفهوم ندارد. در محلّ بحث هم اين‌‌چنين است، اينكه فرمود: ?إِنْ خِفْتُمْ أَن يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا? چون غالباً آ‌ن روز، مسلمين در سفر مبتلا به خوف بودند اين قيد، براساس آن غالب ذكر شده است، نه اينكه دخيل در قصر نماز است كه اگر مسافر، خوف نداشت نمازش تمام باشد و اگر خوف داشت، نمازش شكسته باشد اين‌‌چنين نيست. پس اين قيد، وارد مورد غالب است.
پرسش:...
پاسخ: بله آن آيه? خوف كه دارد در حال جنگ، صلات خوف، مطارده، مسايفه از آيه? بعد استفاده مي‌شود به خواست خدا و آن شايد مسئله? سفر شرط نباشد يعني سفر مصطلح فقهي كه هشت فرسخ باشد كه آن مي‌شود حكم صلات خوف كه حكم صلات خوف، غير از حكم صلات سفر است؛ اما اين «ضرب في الارض» معيار بحث است.
بيان حكم نماز مسافر و عدم ارتباط آن با صلات خوف
اگر «ضرب في الارض» معيار بحث است، مي‌شود مسافرت و اين مسافرت خواه با خوف همراه باشد خواه با خوف همراه نباشد. اين ?إِنْ خِفْتُمْ? كه وارد شده است، براي اينكه وارد مورد غالب است و ?أَن يَفْتِنَكُمُ? همين است: ?إِنْ خِفْتُمْ أَن يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا? چون غالباً سفرهاي آن روز با خوف همراه بود. اصل محور را همان «ضرب في الارض» تشكيل مي‌دهد يعني سفر. خب، بنابراين اين قيد، چون وارد مورد غالب است مفهوم ندارد. وقتي مفهوم نداشت نكته? ذكرش همان غلبه است، قهراً محور بحث مي‌شود سفر. اگر كسي مسافر بود نمازش شكسته است. حالا حدودي براي اين سفر هست كه بايد هشت فرسخ باشد حالا يا رفتن يا مجموع رفت و برگشت، اين حكم و ساير شرايط و احكام را نصوص روايي بايد بيان كند[4].
رخصت يا عزيمت بودن حكم قصر
مطلب ديگر آن است كه آيا اين حكم به نحو عزيمت مطرح است يا به نحو رخصت يعني آيا بر مسافر واجب است كه نمازش را دو ركعت بخواند يا براي مسافر جايز است. ظاهر آيه، رخصت است نه عزيمت. چون ظاهر آيه اين است كه فرمود: ?إِذَا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاَةِ? يعني حرجي براي شما نيست. اين نفي حرج، نفي گناه سه مصداق دارد: در كار واجب گناه نيست، در كار مستحب گناه نيست؛ در كار مباح هم گناه نيست. آ‌ن‌گاه موارد خاصّه را با ادلّه? مخصوص بايد اثبات كرد. آنچه جامع بين اين موارد سه‌گانه است همان نفي حرج است يعني گناهي بر شما نيست، قهراً ترخيص است يعني مُجاز هستيد كه در مسافرت نمازتان دو ركعتي باشد. در حالي كه فقه اماميه بر آن است كه اين حكم، عزيمت است نه رخصت يعني بر مسافر، واجب است كه نمازش را دو ركعت بخواند و اگر مسافري عمداً يا سهواً نمازش را چهار ركعت خواند و تمام خواند دوباره بايد اعاده كند، مگر جهلاً اين كار را كرده باشد يعني نمي‌دانست كه مسافر نمازش شكسته است.
ادله عزيمت بودن حكم قصر
خب، از كجا اين آيه دلالت بر رخصت نمي‌كند و دلالت بر عزيمت مي‌كند.
اول: بيان اصول كلي در قرآن و تبيين آن توسط معصومين (عليهم السلام)
اولاًّ خطوط كلّي حكم فقهي را قرآن بيان مي‌كند كه به منزله? قانون اساسي است، تبيين و شرح قرآن به وسيله? معصومين(عليهم السلام) است كه ذات اقدس الهي رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را به عنوان مفسّر و مبيّن حدود الهي معرفي كرد. فرمود: ?وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ?[5] فرمود قرآن، بر تو نازل شده است تا تو از راههاي غيب كه معارف و حدود الهي را دريافت مي‌كني براي مردم بيان بكني احكام را، قيود را، شرايط را و اوصاف را. لذا در سوره? «حشر» فرمود: ?مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا?[6] چون رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به عنوان مبيّن قرآن از طرف خدا معرفي شده است. فرمود: ?لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ? و چون خود رسول اكرم از نزد خود چيزي ندارد، پس همه? احكام و حِكَم را از راه الهامهاي غيبي از ذات اقدس الهي دريافت مي‌كند، بعد به صورت حديث قدسي و مانند آن براي مردم شرح مي‌دهد، اين اصل كلّي است. همين معنا را شاگردان ائمّه(عليهم السلام) از خود آنها سؤال كردند. در قرآن كريم، اوّل خط كلّي مشخص مي‌شود بعد نصوص خاصّه او را تفسير مي‌كند.
شواهدي بر بيان خطوط كلي در قرآن
مشابه اين درباره روزه هم آمده، درباره حج هم آمده؛ درباره روزه آيه? 184 سوره? مباركه? «بقره» اين است كه ?أَيَّاماً مَعْدُودَاتٍ فَمَن كَانَ مِنْكُم مَرِيضاً أَوْ عَلَي سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ وَعَلَي الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ فَمَن تَطَوَّعَ خَيْراً فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ وَأَن تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ? با اينكه بعد فرمود: ?شَهْرُ رَمَضَانَ? كه ?أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ? آنجا فرمود: اگر مسافر نبود و مريض نبود بايد روزه بگيرد[7]؛ روزه براي او مكتوب است در حقيقت. ولي مع‌ذلك، تعبير قرآن كريم اين است كه ?وَأَن تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ?.
پرسش:...
پاسخ: بله ما با قرائن ديگر مي‌گوييم اين خير، نظير ?أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ?[8] است كه افعل تفضيلي نيست، خير نيست امثال‌ذلك نيست. در حالي كه روزه فرض است نه تنها خير، با اينكه احكام ديگر نشان مي‌دهد كه تنها خوب بودن مطرح نيست، واجب بودن مطرح است. خير، معنايش اين است كه اگر روزه را گرفتيد فضيلتي نصيب شما مي‌شود و اگر نگرفتيد، مشكلي ندارد. در حالي كه اگر كسي روزه نگرفت گرفتار عذاب الهي خواهد شد. اين تعبير در قرآن كريم هست، چه اينكه در خصوص حج هم مشابه اين تعبير آمده است كه فرمود: ?إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِن شَعَائِرِ اللّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا?[9].
نمونه? ديگرش همان جريان سعي بين صفا و مروه است، با اينكه سعي بين صفا و مروه از امور واجب در حج است و امر مستحبي نيست. فرمود: ?إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِن شَعَائِرِ اللّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا?.
آيه? 158 سوره? مباركه? «بقره» اين است ?إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْرًا فَإِنَّ اللّهَ شاكِرٌ عَليمٌ? آنجا هم همين دو تعبير آمده كه ظاهرش نفي جناح است يعني نفي حرج است يعني عيب ندارد بين صفا و مروه سعي كني، بعد هم فرمود اگر بين صفا و مروه سعي كرديد براي شما خير است، در حالي كه تركش گناه است و فعلش هم واجب، مع‌ذلك هم نفي جناح دارد هم اثبات خير.
پرسش: ...
پاسخ: خب، با دليل مي‌گويد يعني خير با دو مصداق مي‌سازد ولي با واجب و با مستحب. نفي جناح با سه مصداق مي‌سازد، آنجايي كه واجب باشد يا مستحب باشد يا مباح باشد نفي جناح است. خير، با دو مصداق مي‌سازد و حالي كه سعي بين صفا و مروه فقط واجب است يعني در مسئله? حج و عمره واجب است، چه اينكه صوم هم واجب است.
پرسش:...
پاسخ: آنها به اطلاق تمسّك مي‌كنند ولي چون اين مطلق است و سه قسم را شامل مي‌شود، ما بايد ببينيم كدام يكي از اين اقسام را معصومين بيان كردند. چون خدا فرمود تو براي مردم بيان كن ?لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ?[10] اگر رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و همچنين اهل‌بيت(عليهم السلام) مبيّن قرآن‌اند، بايد در اين‌گونه از موارد بيان كنند كه منظور، كدام يك از اين مصاديق سه‌گانه است.
دوم: تبيين روايتي از امام باقر (ع) در وجوب قصر
چون عده‌اي از اهل سنّت به ظاهر اين تمسّك كردند و گفتند قصر در سفر رخصت است، نه عزيمت و ائمّه(عليهم السلام) فرمودند عزيمت است، نه رخصت همين باعث سؤال اصحاب شد كه اصحاب يعني زراره، محمد بن‌مسلم اين‌گونه از شاگردان امام(عليهم السلام) سؤال مي‌كردند و توضيح مي‌خواستند. اين روايت را مرحوم صاحب وسائل تقطيع كرد و چون تقطيع كرد خيلي از نكات، در اين تقطيع كردن از دست مي‌رود. ولي مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) در كتاب شريف من لايحضره الفقيه جلد اوّل، صفحه? 434 باب صلات در سفر را اين‌‌چنين بيان مي‌كنند، حالا ممكن است چاپها مختلف باشد ولي كتاب صلات از من لا يحضره الفقيه، باب صلات مسافر «الصلاة في السفر».
روايت اوّل اين است كه زراره و محمد بن مسلم هر دو گفتند كه «قلنا لابي جفعر(عليهم السلام) ما تقول في الصلاة في السفر كيف هي و كم هي؟»؛ از امام باقر(سلام الله عليه) سؤال كرديم كه نماز مسافر چگونه است، كمّاً و كيفاً چطور است «فقال ان الله عزوجل يقول ?وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِي اْلأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ?»؛ حضرت با يك استدلال فرمود نماز مسافر شكسته است به دليل آيه، «فصار التَّقصيرُ في السفر واجباً كَوُجوبِ التَّمام في الحضر»؛ همان طوري كه تمام در حال حضر بر حاضر واجب است، قصر هم در حال سفر بر مسافر واجب است. «قالا»؛ زراره و محمد بن مسلم گفتند كه «قلنا انما قال الله عزوجل ?فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ? و لم يَقُلْ افْعَلوا»؛ زراره و محمد بن مسلم به حضرت عرض كردند كه شما كه به قرآن استدلال مي‌فرماييد، ظاهر آيه اين است كه جناحي بر شما نيست، نه اينكه اين كار را بكنيد. اگر مي‌فرموديد «افعلوا» ظاهر امر، به وجوب بود ولي نفي جناح غير از امر به وجوب است، امر به شيء است «ولم يَقُل إفعَلوا فكيف أَوجبَ ذلك كما أوجب التَّمام في الحضر»؛ چگونه خداوند با اين جمله، قصر را در سفر واجب كرده است، آن طوري كه تمام را در حضر واجب فرمود: «فقال عليه السلام أَوَليس قد قال الله عزوجل في الصَّفا و المروه ?فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما?[11]»؛ چطور همين تعبير، درباره سعي بين صفا و مروه در حج و در عمره آمده است و شما آنجا حرفي نداريد. آنجا سعي بين صفا و مروه واجب است، نه اينكه فقط جايز باشد.
«ألا ترون» دنباله? فرمايشات حضرت فرمود: «ألا ترون أَنَّ الطواف بهما واجبٌ مفروضٌ» براي اينكه «لأنَّ الله عَزَّوَجَل ذَكَرَه في كتابه» اين اصل كلّي، «وصَنَعه نَبيُّه»؛ پيامبر(صلوات الله و سلامه عليه و علي اهل بيته) هم اين كار را انجام داد و به عنوان يك فرض، به امّت تعليم كرد «و كذلك التَّقصير في السفر شيءٌ صَنَعه نبي(صلي الله عليه وآله وسلم) و ذَكَره الله تعالي ذكره في كتابه قالا»؛ زراره و محمد بن مسلم عرض كردند «قلنا له فمن صلّي في السَّفر اربعاً أ يعيد أَم لا»؛ حالا اگر كسي نماز را در سفر، چهار ركعت خواند تمام خواند بايد اعاده كند، اين نمازش باطل است يا نه؟ «قال إن كان قَد قُرِئت عليه آيةُ التَّقصير و فُسِّرَتْ له فَصلَّي اربعاً أَعادَ و إن لم يكن قُرِئت عليه و لم يَعْلَمْها فلا إعادةَ عليه» آن روزها محور تعليم احكام، همين قرآن بود. فرمود اگر كسي اين آيه? قصر نماز بر او قرائت شد، براي او تفسير شد [و] معنا شد او طبق اين آيه فهميد كه نماز مسافر شكسته است، بعد عمداً نماز را تمام خواند يا سهواً نماز را تمام خواند، اين نمازش باطل است بايد إعاده كند. ولي اگر اين آيه? تقصير بر او خوانده نشد و اين حكم به او تعليم نشد و نمي‌دانست كه نماز مسافر شكسته است؛ جهلاً تمام خواند اينجا اِعاده لازم نيست. اين از آن مواردي است كه در حال جهل به حكم هم معفو است و خيلي كم است مواردي كه با جهل به حكم، جاهل معفو باشد. جهل به موضوع مطلبي است جدا؛ اما جهل به حكم همان مسئله? جهر و اخفات و قصر و اتمام و اين‌گونه از موارد را استثنا كردند آ‌ن‌هم اتمام در موضع قصر.
فرمود: «ان كان قد قُرئت عليه آية التقصير و فُسِّرَت له فصلّي اربعاً أَعادَ و إن لم يكن قُرئت عليه و لم يَعلَمْها فلا إعادة عليه» پس عالم و ناسي، إعاده مي‌كنند و جاهل إعاده نمي‌كند. بعد فرمود: «و الصَّلوات كلها في السَّفر الفريضةُ ركعتان»؛ تمام نمازها نماز واجب در سفر دو ركعت است، مگر نماز مغرب «كل صلاةٍ الّا المغرب فإنها ثلاثٌ ليس فيها تقصير»؛ نماز مغرب، قصر‌بردار نيست «تَرَكَها رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم) في السَّفر و الْحَضر ثلاث ركعات»؛ نماز مغرب در هر حال سه ركعت است. بعد براي اينكه معلوم بشود فعل پيغمبر هم براي بيان وجوب است نه بيان ترخيص، تتمّه‌اي دارد. چون خود فعل، بيش از وجوب يا رجحان را نمي‌رساند، دليل بر وجوب نخواهد؛ بيش از جواز و رجحان را نمي‌رساند هرگز صرف فعل دليل بر وجوب نيست. براي تتميم اين مسئله مي‌فرمايد: «وقد سافَرَ رسول الله(صلي الله عليه وآله وسلم) الي ذي خُشُبٍ و هي مَسيرةُ يومٍ مِن المدينه» چون مسافت، حالا يا هشت فرسخ است يا سير يك روز كه سير يك روز تقريباً معادل بود با هشت فرسخ «إلي ذي خُشُب و هي مسيرةُ يومٍ من المدينه» كه «يكون إليها بَرِيدانِ» بريدان هم 24 ميل است «أَربعةٌ و عشرون ميلاً» بعد «فَقَصَّر»؛ نماز را شكسته خواند «و أَفْطَر»؛ روزه را هم افطار كرد «فصارت سنّةً» اين «سنّةً» نه يعني مستحب يعني «مافرضه النبي بإذن الله» شد يعني واجب شد. به چه دليل سنّت به معناي فريضه است، براي اينكه فرمود: «وقد سَمّي رسولُ الله(صلي الله عليه وآله وسلم) قوماً صاموا حين أَفطر الْعُصاة»؛ در يك مسافرت، خود پيغمبر(صلي الله عليه وآله وسلم) روزه را افطار مي‌كند، يك عدّه روزه را نگه مي‌دارند. خب، اين همان مفرط است در مسائل ديني، چه اينكه بعضي مُفرِّط‌اند. اين در برابر پيغمبر(صلوات الله و سلامه عليه) دارد اظهار مي‌كند كه روزه را كه نمي‌شود خورد. رسول خدا مي‌فرمايد كه اين روزه‌اي كه من افطار كردم حكمش همين است و در همين روز كه شما مسافر بوديد و روزه گرفتيد، نه تنها روزه‌تان صحيح نيست بلكه معصيت هم كرديد.
آن‌گاه هشدار داد فرمود: «وقد سَمَّي رسول الله(صلي الله عليه وآله وسلم) قوماً صاموا حين أَفطر العصاة» «سَمَّي» آنها را «اَلْعُصاة» فرمود اينها معصيت‌كار هستند «قال (عليه السلام) فهم العُصاةُ الي يوم القيامة»؛ اينها تا روز قيامت معصيت‌كار هستند. خب، چطور تا روز قيامت معصيت‌كار هستند؟ حضرت عنايت كرد؛ ديد اين گروه بدعت گذاشتند بعد ترميم آن بدعت هم كار سنگيني است تا روز قيامت. هر كسي در مسافرت روزه بگيرد در اثر بدعتي است كه آن بدعت‌گذارها انجام دادند و براساس «مَن سنّ سُنّةً سيّئه»[12] وزر ديگران هم روي دوش اوست، گذشته از اينكه خود ديگران هم گرفتار وزر‌اند. لذا فرمود: «فهم العُصاة الي يوم القيامة و إنا لَنَعْرِف ابنائَهُم و ابناءَ ابنائِهم الي يومنا هذا»[13] اين ديگر بيان امام باقر(سلام الله عليه) است. وجود مبارك پيغمبر(صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود اينها تا روز قيامت معصيت‌كار هستند. سرّش آن است كه بدعتي گذاشته‌اند كه ديگران از آن بدعت تبعيت مي‌كنند. ذيلش بيان خود امام باقر(عليه السلام) است فرمود، ما افراد و خانواده? آنها را مي‌شناسيم چه كساني تابع بدعت نياكان خودشان هستند را هم كاملاً مي‌شناسيم. اينها همانهايي هستند كه الآن مي‌گويند روزه در حال سفر هم صحيح است.
تفاوت افعل تعييني با افعل تفضيلي
پرسش: ...
پاسخ: بله آن و همين از موارد ديگر استفاده فرمودند كه نظير ?أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ?[14] است. از اين مواردي كه حتي در بيانات نوارني خود حضرت امير(سلام الله عليه) هم هست كه اين‌گونه از موارد، افعل افعل تعييني است، نظير ?أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَي بِبَعْضٍ? نه افعل تفضيلي است. حضرت در آن خطبه‌اي كه اواخر از دست مردم به ستوه آمد عرض كرد خدايا! تبديل بكن اينها را از من بگير [و] بهتر از اينها را به من بده، مرا از اينها بگير، بدتر از من را به اينها بده[15]. با ا ينكه خود حضرت معصوم بود و خير، اين شر نبود كه خدا بدتر از او را به مردم بدهد. مردم هم آدم خوب نبودند كه حضرت بفرمايد بهتر از اينها را به من بده، اينجا كه محفوف به قرينه است مشخص است كه از باب ?أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَي بِبَعْضٍ? است. نظير همان كه فرمود: ?أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدّي إِلاّ أَنْ يُهْدى?[16] يا در روايات دارد «اَلْحق أَحق أن يُتَّبع»[17]، اين «أحق» معنايش اين نيست كه باطل، حقيق است و حق احق، اين طور كه نيست. در موارد ديگر كه قرينه نيست البته خير، به معناي افعل تفضيل نيست.
وجوب عمل به رخصت الهي در احكام
در بعضي از روايات دارد كه حضرت فرمود صدقه‌اي است براي تخفيف مسافر. مسافر بالأخره در حال سفر آن آرامش حال حضر را ندارد؛ آن امكانات حال حاضر را ندارد. فرمود خداوند صدقه‌اي داد به شما بعد «فاقبلوا الصدقة»[18] فرمود خدا صدقه داد گرچه خود صدقه، ظهوري در وجوب ندارد؛ اما فرمود: «فاقبلوا الصدقة». حالا نصوص ديگري هم هست كه خداوند «يُحِبُّ أن يُؤْخَذَ بِرُخَصِهِ كما يُحِبُّ أن يؤخَذَ بِعَزائمِه»[19]؛ هر كاري را كه خدا ترخيص كرد همان را بپذيريد [و] هر كاري را تعزيم كرد يعني به عنوان عزيمت ياد كرد آن را هم به عنوان عزيمت بپذيريد. غرض آن است كه در اين‌گونه از موارد، وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به عنوان مبيّن مشخص كرد كه اينجا به معناي جواز نيست به معناي استحباب نيست فقط به معناي وجوب است و آنها هم كه بدعت گذاشتند، فرزندان اينها چون تابع اينها بودند در پذيرش بدعت و اليوم هم مي‌گويند نماز در حال سفر هم تمام است، معصيت همان گذشته‌ها را دارند با اضافه‌اي كه دامنگير خود آن گذشته‌ها مي‌شود، لذا فرمود: «فهم العُصاة الي يوم القيامه» تا اينجا بيان رسول خدا(صلي الله عليه و آله وسلم) بود. از اينجا به بعد، بيان امام باقر(سلام الله عليه) است كه فرمود: «و انّا لَنَعرف أبنائهم و ابناءِ ابنائهم الي يومنا هذا»[20]؛ تا امروز، كساني كه فرزندان همان بدعت گذارنده‌ها بودند ما كاملاً مي‌شناسيم.
پرسش:...
پاسخ: آن هم «ما فرضه الله» است؛ منتها به لسان الحديث القدسي وگرنه رسول خدا(صلي الله عليه و آله وسلم) كه از نزد خود حكمي را افزوده نمي‌كند، هرچه است برابر با وحي است؛ منتها وحي الهي گاهي به صورت قرآن كريم است گاهي به صورت احاديث قدسي است و مانند آن.
بيان علت عدم قصر در سفر معصيت
پرسش:...
پاسخ: در سفر معصيت، آن چون بر خلاف امتنان است ديگر، چون در همان نصوصي كه مشخص فرمود، فرمود كه امتناني است براي شما صدقه‌اي است[21]. خب هرگز كسي كه در راه حرام دارد حركت مي‌‌كند كه امتنان، شامل حال او نمي‌شود، ‌‌چنين صدقه‌اي به او نمي‌دهند لذا سفر معصيت مستثناست؛ سفري كه نفسش معصيت باشد يا هدفش معصيت باشد، اين با آن منّت سازگار نيست. خداوند بر كسي منّت مي‌نهد كه بخواهد در مسير اطاعت او باشد نه به كسي صدقه مي‌دهد و بر كسي منّت مي‌نهد و امكاناتش را فراهم مي‌كند كه در مسير معصيت او باشد.
تفاوت حكمت احكام يا علت آن
پرسش: ...
پاسخ: آنها حكمت است ديگر، نه علّت. حالا ممكن است كسي در حال حضر باشد و نماز خواندن براي او دشوارتر از يك مسافر باشد. مسافري كه به جايي رسيده و مي‌خواهد كمتر از ده روز بماند و همه? امكانات براي او فراهم است و يك حاضر روستايي كه در روستاي خودش هم آب ندارد مي‌خواهد به زحمت برود آب تهيّه كند تا نماز بخواند در هواي سرد، خب براي اين خيلي دشوار است؛ اما اينها حكمتهايي غالبي است نه علّت تامّه? حكم.
پرسش:...
پاسخ: با خطوط كلّي‌اش، آن‌هم همين طور است. اگر آنها در همين محدوده سخن مي‌گويند يعني تقييد اطلاق است تخصيص عموم است شرح مجمل است تفصيل مبهم است، اينها مي‌شود تفصيل. اما اگر روايتي مخالف رو در رو با قرآن باشد خب او البته «مضروب علي الجدار» است. ولي خود قرآن فرمود من بيان همه? احكام را در قالب احاديث قدسي و الهامهاي وحي ديگر به رسول خدا(صلي الله عليه وآله وسلم) الهام كردم. برويد ببينيد من به پيغمبر چه گفتم؟ اگر خود ذات اقدس الهي رسول را به عنوان مبيّن و مفسّر مشخص كرده است و رسول(صلوات الله و سلامه عليه و علي اهل بيته) يك مقدار را خودش بيان كرد و مقداري را براساس «إنّي تاركٌ فيكم الثَقَلَين كتاب الله و عترتي»[22] تدوين كرد، آن وقت هيچ آيه‌اي با قطع نظر از نصوص نمي‌شود محور حجت بالغه? حق باشد.
پرسش:...
پاسخ: به هر تقدير، اگر مسافر خوف هم نداشته باشد نمازش شكسته است و اين حكم هم حكم عزيمت است، نه حكم رخصت. فرمود: ?فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاَةِ إِنْ خِفْتُمْ أَن يَفْتِنَكُمُ?.
مراد از فتنه در آيه
فتنه گرچه مصاديق فراواني دارد كه غير از قتل هم شامل مي‌شود كه فرمود: ?وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ القَتْلِ?[23] و مانند آن؛ اما در اين سياق كه سخن از جهاد و هجرت است به قرينه? آيه? بعد كه سخن از خوف است و نماز در حال جنگ و مانند آن، منظور از اين فتنه همان تعذيب و شرافكني و امثال‌ذلك است. فرمود اگر مي‌ترسيد كه كافران به شما آسيبي برسانند، شما نمازتان را شكسته بخوانيد كه اين خوف فتنه به عنوان قيد، وارد مورد غالب است و مفهوم نداشت ?إِنَّ الْكَافِرِينَ كَانُوا لَكُمْ عَدُوا مُبِيناً?.
«والحمدالله رب العالمين»


[1] - ر.ك: الخلاف، ج 1، ص 589.
[2] - ر.ك: الكافي، ج 3، ص 286 و 287.
[3] - ر.ك: الخلاف، ج 1، ص 586.
[4] - ر.ك: الكافي، ج 3، ص 432 و 433.
[5] - سوره? نحل، آيه 44.
[6] - سوره? حشر، آيه 7.
[7] - سوره? بقره، آيه 185.
[8] - سوره? انفال، آيه 75؛ سوره? احزاب، آيه 6.
[9] - سوره? بقره، آيه 158.
[10] - سوره? نحل، آيه 44.
[11] - سوره? بقره، آيه 158.
[12] - الفصول المختاره،ص 136.
[13] - من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 434 و 435.
[14] - سوره? انفال، آيه 75؛ سوره? احزاب، آيه 6.
[15] - ر.ك: نهج‌البلاغه، خطبه 25.
[16] - سوره? يونس، آيه 35.
[17] - غرر الحكم، ص 69.
[18] - التبيان في تفسير القرآن، ج 3، ص 307.
[19] - تفسير القمي، ج 1، ص 16.
[20] - من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 435.
[21] - الكافي، ج 4، ص 127؛ التبيان في تفسير القرآن، ج 3، ص 307.
[22] - كمال الدين (شيخ طوسي)، ج 1، ص 64.
[23] - سوره? بقره، آيه 191.