موضوع: سوره نسا

عنوان: تفسير سوره مبارکه نساء جلسه 110

مدت زمان: 43.32 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 4.98 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 9.96 MB دانلود



رديف
نوع عنوان
عنوان
1

احكام متقابل زن و شوهر نسبت به هم
2

شأن نزول آيه در بيان اهل تفسير
3

ارتباط متقابل زن و مرد در خانواده
4

وجوب حَفض جناح نسبت به والدين
5

دخيل نبودن جنسيت در كسب تقرب الهي
6

تفاضل زن و مرد در امور اجرايي نسبت به هم
7

مشروط نبودن كمالان انساني به ذكورت وانوثت
8

معيار انسانيت بودن عقل در فرهنگ وحي
9

مباني تربيت و تقسيم كار زن و مرد در اجتماع
10

تحليل بيان ?الرجال قوّامون علي النساء?
11

تعظيم زن هاي مؤمنه و صالحه در قرآن
12

نشوز زن و احكام مربوط به آن
13

لزوم حفظ مراتب در اجراي حكم نشوز
14




اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَي النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلي بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللّهُ وَ اللاّتي تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبيلاً إِنَّ اللّهَ كانَ عَلِيًّا كَبيرًا ?34? وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَمًا مِنْ أَهْلِها إِنْ يُريدا إِصْلاحًا يُوَفِّقِ اللّهُ بَيْنَهُما إِنَّ اللّهَ كانَ عَليمًا خَبيراً?35?
احكام متقابل زن و شوهر نسبت به هم
در بحثهاي گذشته احكام زن و مرد، خواه از نظر ارث خواه از نظر غير ارث تا حدودي مشخص شد. الآن احكام زن و شوهر را بيان مي‌كند كه اين زن، در مقابل شوهر و شوهر در مقابل زن است، گرچه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) نظر شريفشان اين است كه اين ?الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَي النِّساء? براي بيان حكم زن و مرد است[1]، در حالي كه براي بيان حكم زن و شوهر است، نه زن و مرد.
شان نزول آيه در بيان اهل تفسير
در شأن نزول اين آيه، هم زمخشري در كشاف نقل كرد، هم مرحوم شيخ طوسي در تبيان نقل كرد ـ با يك تفاوت مختصري ـ كه زني از مردش سيلي خورد، پدر آن زن اين زن را گرفته، به حضور پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آورد، گفت كه «أَفرَشتُه كريمتي فَلَطَمَها»؛ من كريمه‌ام را يعني صبيه‌ام را ـ كه از او به كريمه ياد مي‌كردند ـ به اين مرد دادم و اين مرد يعني شوهر، صورت او را سيلي زد. رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم طبق نقل زمخشري و بعضي از اهل تفسير فرمود كه شما برويد قصاص كنيد يعني شما هم برويد و يك سيلي بزنيد. بعد آيه نازل شد كه ?الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَي النِّساءِ?[2]، آن‌گاه ?وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَمًا? كه مربوط به مسئله? شقاق است. در اين آيه اول كه آيه نشوز است، مرد را يعني شوهر را، قيّم زن قرار داد و اجازه زدن به زن را در حالتي كه زن، به وظيفه خود عمل نكند به مرد داده است. از اين شأن نزول معلوم مي‌شود كه حالا سعدبن‌ربيع بود يا ديگران كه سه نمونه را مرحوم طبرسي در مجمع‌البيان ذكر كرد كه دو نمونه، مربوط به سعدبن‌ربيع است، يكي هم مربوط به شخص ديگر2. در اين‌گونه از موارد، معلوم مي‌شود كه اين زن، ناشزه بود و شوهر براي رفع نشوز او، او را سيلي زد، نه بي‌جهت سيلي زده باشد.
آن‌گاه آن طوري كه مرحوم شيخ طوسي در تبيان به عنوان شأن نزول نقل كرد، خيلي صاف است مسئله كه رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بعد از شنيدن اين جريان، سخني نگفت. آن وقت آيه نازل شد، آن‌گاه حضرت حكم را به آنها ابلاغ كرد. ولي آن طوري كه زمخشري در كشاف دارد و همچنين ديگران نقل كرده‌اند، رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود كه شما برويد قصاص كنيد، بعد وقتي آيه اين نازل شد آنها را احضار كرد، فرمود برگرديد! الآن جبرئيل(سلام الله عليه) آمده است و اين آيه را نازل كرد و ما امري را اراده كرده‌ايم و خدا امر ديگري را اراده كرده است و آنچه را كه خدا فرموده است او خير است و مطاع.
اين ذيل اگر نباشد بهتر است، چه اينكه در تفسير تبيان اين ذيل نيست، زيرا رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بدون دستور الهي، حكمي صادر نمي‌كند و اگر حكمي صادر كرد، معلوم مي‌شود كه برابر آن قواعد عامه بود؛ قواعد عامه قصاص. ولي اينجا يك حكم خاصي است بين زن و شوهر كه شوهر مي‌تواند نسبت به زن، آن حق الهي را اعمال بكند. حالا بعدها به خواست خدا از نظر بحث فقهي روشن خواهد شد كه اين قيّم بودن شوهر نسبت به زن، اين‌چنين نيست كه حق داشته باشد او را بي‌خود بزند، بلكه اگر زن معصيت كرده است يا دارد معصيت مي‌كند، همان وظيفه‌اي كه در امر به معروف و نهي از منكر هست، همان وظيفه بين زن و شوهر هست يعني اگر كسي دارد خلاف شرع مي‌كند، شما به عنوان نهي از منكر، اول او را موعظه مي‌كنيد، بعد اظهار انزجار مي‌كنيد، بعد مرحله سوم نهي از منكر و امر به معروف كه تأديب است شروع مي‌كنيد و شايسته‌ترين شخص براي امر به معروف و نهي از منكر نسبت به زن، شوهر اوست. اين نه به آن معناست كه شوهر حق داشته باشد زن‌اش را بزند، براي اينكه حالا چرا مثلاً غذا را يك مقدار ديرتر حاضر كرد يا غذا يك مقدار شور شد يا تلخ شد اين كارها جزء منكرات نيست تا اينكه شوهر بتواند زن را بزند، آنجا كه خلاف شرع كرده است. خب، اگر خلاف شرع كرد كسي بالأخره بايد نهي از منكر بكند يا نه؟ شايسته‌ترين شخص براي امر به معروف و نهي از منكر براي زن، همان شوهر اوست و اين مراحل سه‌گانه موعظه و اظهار انزجار و بعد تأديب بدني، اين مراحل امر به معروف و نهي از منكر است.
در كتابهاي فقهي حتي در زمان غيبت، براي مرد حق اقامه حدود را نسبت به زن داده‌اند كه حدود الهي را مرد مي‌تواند نسبت به زن خود اعمال بكند[3]. البته بايد عالم به احكام باشد، عادل باشد، اين شرايط را داشته باشد ديگر و از آيه بعد هم كه فرمود: ?وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما? معلوم مي‌شود كه اين درباره زن و شوهر است، نه درباره مطلق زن و مرد. ولي ايشان مي‌فرمايند كه يعني سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) كه هيچ‌كدام از اين قرينه‌ها، نشانه مقيد بودن صدر آيه نيست، بلكه صدر آيه، مطلق است و اينها فروعات آن صدرند2 ولي ظاهراً اين‌چنين نيست. به هر تقدير، شأن نزول همان است كه زمخشري نقل كرد3، مرحوم شيخ در تبيان نقل كرد4، بعد مرحوم امين‌الاسلام هم در مجمع ذكر كرد5، مرحوم طبرسي در مجمع وقتي وارد بحث مي‌شود، مي‌فرمايد كه خداوند چون فضيلت مردها را بر زنها مشخص كرده است، الآن دارد ولايت آنها را ذكر مي‌كند6، در حالي كه تاكنون سخن از فضيلت مرد بر زن نبود، اگر مسئله ميراث بود كه مشخص شد ارث، گاهي ارث زن دو برابر ارث مرد است، گاهي ارث زن برابر ارث مرد است، گاهي هم ارث مرد، دو برابر ارث زن است.
پرسش:...
پاسخ: بله ديگر، در حقيقت آن وقت هم بحث شد فعلاً آنچه در خارج اين مال، براساس همان تقسيم مي‌شود و به دست آنها مي‌رسد، در حقيقت به دست دختر دو برابر پسر مي‌رسد يعني اگر كسي بميرد و فرزندان او قبلاً مرده باشند و جز، نوه دختري و پسري چيزي نداشته باشد، آنچه در خارج براساس آن، اين اموال جدّ تقسيم مي‌شود اين است كه اين نوه‌ها هر كدام نصيب من يتقرب را مي‌برند؛ نوه‌هاي دختري يك برابر مي‌برند، نوه‌هاي پسري دو برابر. حالا اگر آن نوه‌هاي پسري، دختر بودند و نوه‌هاي دختري، پسر بودند در خارج، مال جدّ وقتي تقسيم مي‌شود به اين دخترها دو برابر آن پسرها مي‌رسد، اين حكم خارجي است ديگر، هم مروي است[4] هم مفتي به2 است.
ارتباط متقابل زن و مرد در خانواده
حالا فرمود: ?الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَي النِّساءِ? در بحثهاي قبل هم اشاره شد كه بحث زن و مرد در جامعه، غير از بحث زن و مرد در داخله منزل و خانواده است. در داخله منزل و خانواده گاهي زن قيّم مرد است، گاهي مرد قيّم زن است. حالا در داخل خانواده، مادري است و فرزنداني، فرزندان او هم متأهل‌اند و معيل و اين فرزندان متأهل و معيل هم هر كدام داراي فضيلتهاي علمي‌اند، بعضي مجتهد‌اند، بعضي طبيب‌اند، بعضي متخصص‌اند، بعضي كاسب و كارگرند، آيا بايد از مادر اطاعت كنند يا نه؟ آيا عقوق و عصيان مادر حرام است يا نه؟ خلاصه بايد مطيع فرمان مادر باشند يا نه؟ در داخله خانواده گاهي زن فرمانرواست، گاهي مرد فرمانرواست، اين زن و شوهر است.


وجوب حَفض جناح نسبت به والدين
اما اگر فرمود: ?وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ?[5]؛ وقتي به انسانها مي‌گويد شما در برابر پدر و مادر خفض جناح كنيد، به آنها اف نگوييد، حق نداريد عقوق فراهم بكنيد، عصيان فراهم بكنيد يعني اطاعت مادر واجب، اطاعت پدر واجب. حالا اگر پدر مُرد و مادر ماند و بزرگ اين خانواده مادر شد ـ چه اينكه اين‌گونه از خانواده‌ها، در جامعه كم نيستند ـ آيا اطاعت آن مادر بر همه اين فرزندان، چه دختر چه پسر واجب است يا نه؟ حالا اگر اين شخص بگويد حالا من مجتهدم يا من مرجع تقليدم، من نبايد حرف مادرم را گوش بدهم، مادر اگر به اين مجتهد گفت من راضي نيستم شما اين مسافرت را برويد و من مي‌رنجم خب، بر او حرام است.
پرسش:...
پاسخ: بسيار خب، پس در داخله خانواده، در داخله خانواده گاهي زن قيّم است، گاهي مرد قيّم است. غرض در داخله خانواده يك حكم است، در فضاي جامعه حكم ديگر. در فضاي جامعه براي مرد در مقابل زن هيچ قيموميتي و ولايتي نيست. در داخله خانواده گاهي زن قيّم است، گاهي مرد قيّم است. آنجا كه مرد قيّم است يعني شوهر نسبت به زن خود قيّم است.
پرسش:...
پاسخ: بله ديگر يعني زن و شوهر، براي اينكه مسئله نشوز مطرح است و مسئله شقاق. نشوز و شقاق دو حكم فقهي است براي زن و شوهر، اينكه ناشزه مي‌شود يا گرفتار شقاق مي‌شوند، اين حكمي است براي زن و شوهر. آن هم كه فرمود: ?وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ?[6] اين در داخله خانواده است، در فضاي جامعه هيچ حقي مرد بر زن يا زن بر مرد ندارد، در جامعه، مرد از آن جهت كه مرد است، قيّم زن ‌باشد.
دخيل نبودن جنسيت در كسب تقرب الهي
حالا كسي وليّ جامعه شد، اين كسي كه وليّ جامعه است، اين كسي كه مسئول جامعه است، اطاعت او براي حفظ نظم واجب است؛ اما اين به آن معنا نيست كه اين اقرب عندالله است. ممكن است مولّي عليه‌‌اي اعلم باشد و اتقي و اقرب الي الله باشد. براي نظم جامعه يك نفر، مسئول لازم است و چون كار اجرايي است، در صلاحيت مرد است نه در صلاحيت زن. صرف اينكه كسي مرد است، صرف اينكه كسي زن است، كسي مقرّب باشد براي اينكه مرد است، اين‌چنين نيست. پس بحثهاي اجرايي فضايش جداست، بحثهاي معنوي و قرب الي الله و كمالات حسابش جداست. در بحثهاي كمال الي الله، نه در داخله منزل نه در داخله جامعه، هيچ دليلي نيست كه صرف ذكورت، دليل تقرب الي الله باشد و أنوثت، دليل بُعد عن الله باشد. اين قرب الي الله كه كمال اساسي براي اوست، اين به معرفت و تقوا وابسته است، چه در جامعه و چه در داخله منزل.
تفاضل زن و مرد در امور اجرايي نسبت به هم
اما مي‌ماند مسئله مديريت و كارهاي اجرايي، از اين جهت در داخله منزل يك حُكم است، در داخله جامعه حكم ديگر. در داخله منزل گاهي فرمان، فرمان زن است، مثل مادر. گاهي فرمان، فرمان مرد است، مثل شوهر. در داخله جامعه هم آن كه زعيم جامعه است، مسئول جامعه است بايد از او اطاعت كرد، نه معنايش اين است كه آن كسي مسئول جامعه است اين اقرب الي الله است، نه اين مديرتر است و مدبرتر است [و] بهتر مي‌تواند جامعه را اداره كند، اين يك وظيفه است. در همان جامعه هم ممكن است بعضي از مولّي عليه‌ها اعلم باشند و اتقي باشند و اقرب الي الله باشند. كارهاي اجرايي را هرگز با كمالات معنوي ما نبايد دو بحث را يكجا طرح بكنيم، كارهاي اجرايي به عهده مرد است، آن هم معلوم نيست كه كارهاي اجرايي زن را زن نتواند به عهده بگيرد.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ چون كارهاي اجرايي قوت بدني مي‌خواهد، تماس مي‌خواهد، حق ارتباط مي‌خواهد [و] مرد در اينكه اين اوصاف را دارد ترديدي در او نيست.
پرسش:...
پاسخ: آن ?وَ لِلرِّجالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ?[7] هم در سوره? مباركه? «بقره» بحث شد، آن هم زن و شوهر هست، نه زن در مقابل مرد.
پرسش:...
پاسخ: تفاوت الي الله را؟ بله، كاملاً نفي مي‌كنيم. كارهاي اجرايي بله كاملاً متفاوت‌اند؛ اما اين فخر نمي‌آورد
مشروط نبودن كمالان انساني به ذكورت وانوثت
ارتباط عبد و مولا را كسي بخواهد بسنجد هيچ كمالي از كمالات انساني نه مشروط به ذكورت است، نه ممنوع به انوثت، از اول تا آخر دين. در اديان هند و غير هند اين حرفها بود كه كمالي داشته باشيم كه قرب الي الله بياورد و اين قرب الي الله، مشروط به ذكورت باشد يا ممنوع به انوثت، اين اصلاً نيست. مي‌ماند كارهاي اجرايي، كارهاي اجرايي كه فخر نمي‌آورد. البته خيلي از كارهاست كه مردها بهتر انجام مي‌دهند، چه اينكه خيلي از كارهاست كه زنها بهتر انجام مي‌دهند. حتي آنهايي هم كه افراط كردند و زنها را بي‌بند و بار، بار آوردند و همه امكانات را در اختيارشان گذاشتند، موفق نشدند، ديدند كه زن نمي‌تواند كشور را خوب اداره كند، زن نمي‌تواند فرمانروايي جنگ و فرماندهي جنگ را به عهده بگيرد. در همان كشورهاي بي‌بند و بار و رها كه تجربه‌هاي زيادي را پشت‌سر گذاشتند، ديدند كه از زن، فرماندهي جنگ، كار قضا، رهبري جامعه ساخته نيست، اينها كه فضيلت نيست، اينها وظيفه است.
پرسش:...
پاسخ: نه، كارهاي اجرايي وظيفه است نه قرب الي الله. عمده، آن قرب الي الله است. در قرب الي الله كه اساس تعليم انبيا همان تعليم كتاب و حكمت و تزكيه است، بين زن و مرد فرقي نيست. كارهاي اجرايي را هم اسلام تقسيم كرد، حالا اگر گفتن امامت نكنيد يعني حتي زن، امام جماعت زنها هم نشود. اگر گفتند مرجعيت كه دليلي هم نبود، براي زن نيست يعني حتي زن مرجع تقليد زنان هم نشود، اينكه نيست. زن ممكن است مرجع تقليد تربيت بكند كه شاگردان او بشوند مرجع تقليد، زن ممكن است كه در دانشكده حقوق تدريس بكند كه شاگردان او بشوند قاضي و خودش قضا نكند. آن علم و معرفت كه معيار كمال است زن دارد، كارهاي اجرايي بزن و بگير و ببند و اعدام كن و زندان ببر را مرد، به عهده بگيرد.
پرسش:...
پاسخ:
معيار انسانيت بودن عقل در فرهنگ وحي
عقلي كه «عُبد به الرحمن و اكْتُسِبَ به الجِنان»[8] اين معيار انسانيت است و ذات اقدس الهي كسي كه اين را دارد، او را انسان مي‌داند. اگر اين را نداشته باشد، او را ?كَاْلأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ?2 مي‌شمارد. الآن خيلي از انديشه‌وران غرب هم كه در ساختن صنايع و تكنيك تخريبي و آدم‌كشي خيلي هوشمندند، اما اينها در فرهنگ وحي ?كَاْلأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ? هستند. معيار انسانيت هر انسان همان «ما عُبدَ به الرحمن و اكْتُسِبَ به الجِنان» است، انسان اين است، اگر فضاي بازي باشد، امكانات را به هر دو گروه بدهند، آن‌گاه معلوم مي‌شود چه كسي مقرب‌تر است. كارهاي اجرايي را تقسيم مي‌كنند، بحث تن و بدن را كه به معيار نمي‌آورند؛ چرا ديه زن كمتر است؟ اينها دهها بار گفته شد، براي كلاب ديه است سگ، ديه دارد3 ديه، نشانه ارزش نيست. اگر براي سگ، قيمتي گذاشتند آن قيمت، در مرگ سگ دخيل نيست. حالا اگر سگي با تصادفي اتومبيلي كشته شد بايد ديه او را بپردازد. ديه، كاري به تن دارد. همين ديني كه مي‌گويد ?إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاكُمْ?4 اگر «اتقي الناس و اعلم الناس و اشرف الناس» خطأً كشته شد، با «اجهل الناس» كشته شد، ديه هر دو يكي است. ديه، كه معيار ارزش نيست. حالا اگر مرجعي خطأً كشته شد با يكي از مقلدين ساده او خطأً كشته شد ديه، مگر فرق مي‌كند. اينها را نبايد به حساب انسانيت انسان آورد. تن، قصاص ديه امثال‌ذلك اينها به مسائل مادي و بدني برمي‌گردد، زن البته در توليد مال، مثل مرد نيست، كارهاي اقتصادي مرد قوي‌تر است، لذا قصاص او ديه او حكم ديگري دارد. شما دور بحث را خط بكشيد كه ببينيد اين منطقيها كه گفتند اول، خوب منطق بخوانيد براي آن است كه انسان بحث «ماهو» را از «هل هو» از «لِمَ هو» از «كم هو» جدا كند. بعدها در كتابهاي ديگر زحمت كشيدند كه اول، محل نزاع را مشخص كردند كه محل نزاع كجاست و چيست. سخن در تن نيست [بلكه] سخن در انسانيت است كه «ما به يتقرب العبد من المولي» كه آن مهم است. آيا در اين فضايل،در اين معارف، در اين كمالات كه انسانيت هر انسان به او بسته است، بين زن و مرد فرق است يا نه؟ كارهاي اجرايي را تقسيم كردند، حالا هركسي در كار خود با خلوص‌تر بود موفق‌تر است. ممكن است مردي را رياست يك فلات وسيعي بدهند و او مخلصاً كار نكند، زني هم در خانه مشغول پرورش فرزندان باشد مخلصاً كار كند، مردم راحت‌اند ملائكه هم راحت‌اند، اين مربوط به خلوص هركسي است در كار خود. سرّ اينكه شعاع كار مرد بيشتر از شعاع كار زن است، دليل فضيلت نيست. مثل اينكه ديگران گفتند: ?هُمْ أَحْسَنُ أَثاثًا وَ رِءْيًا?[9] سخن در تقسيم كارهاي اجرايي نيست، سخن در اين است كه آيا در انسانيت انسان كه قرب بنده به ساحت قدس مولاست، بين زن و مرد فرق است يا نه؟ هيچ فرقي نيست، همه علوم و معارف در اختيار زنها و مردهاست، اين علوم و معارف را زن و مرد هر كسي بهتر ياد گرفت، با اخلاص ياد گرفت، با اخلاص عمل كرد و منتشر كرد، اقرب الي الله است.
مباني تربيت و تقسيم كار زن و مرد در اجتماع
هركسي در كار خود مخلص‌تر بود، مؤيدتر است. كارهايي كه ارتباط با ديگران دارد خب، اينجا مرد به دو دليل اصلح از زن است: هم به دليل توانمندي بدني؛ هم براي اينكه مي‌تواند با همه مردم تماس بگيرد. اما اينكه بايد روبگيرد ?فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ?[10] به دو دليل ضعيف‌تر است: يكي ناتواني بدني؛ يكي ‌[اينكه] بايد روبگيرد اما اين معنايش اين نيست كه كارهايي كه به عهده اوست، اگر اين كارهايي كه به عهده اوست او مخلصاً انجام بدهد، ثواب مرد را ندارد. اين ديني كه دستور داده است اگر توانسته‌ايد زنها را طوري تربيت كنيد كه غير از شوهرهاي خود با هيچ مردي تماس نگيرد كه در بيان حضرت امير(سلام الله عليه) هست، در بيان ديگر هست، اين معنايش اين است كه زن را در يك خانه محصور كنيد كه او محتاج به هيچ كار نباشد يا معنايش اين است كه زنها را طوري تربيت كنيد كه مشكلات خودشان را حل بكنند. دين از طرفي زيارت اعتاب مقدسه و براي زن و مرد مستحب كرده زيارت بيت الله را بر زن، واجب كرده. خب، اين زني كه بخواهد مسافرت بكند بايد دهها كار اجرايي را انجام بدهد، همه اين كارها را بايد زنهاي ديگر براي او انجام بدهند يا مرد انجام بدهد. اگر معاينه پزشكي را يك زن بكند بهتر است يا يك مرد؟ پس بايد در جامعه زناني باشند كه همه احتياجات زنان را انجام بدهند، اينجاست كه مي‌شود گفت حضرت فرمود زن، غير از شوهر خود با هيچ نامحرمي تماس نگيرد2، نه معنايش اين است كه زن در خانه بنشيند فقط شوهرش را ببيند يعني هيچ سفر نكند، از آن طرف هم سفر بيت الله بر او واجب باشد.


تحليل بيان (الرجال قوّامون علي النساء)
خب ?الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَي النِّساءِ? به چند دليل؟ به دو دليل: يكي ?بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلي بَعْضٍ? نفرمود «بما فضلهم عليهن»، براي اينكه همه مردها برهمه زنها اين‌چنين نيستند ?بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلي بَعْضٍ? كه منظور از اين بعض، همان رجال است كه مفضل‌اند، آن بعض ديگر كه مفضل عليه‌اند زنها هستند. خب، اين «باء» «باء» تعليليه است يعني خدا تفضيل دارد حالا اگر زن و شوهري اين‌چنين نبودند؛ هوش زني بيشتر بود، درك زني بيشتر بود باز هم اين‌چنين است، بازهم ?الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَي النِّساءِ? است؟ آيا اين قوّام بودن، نظير رمي جمره يك تعبد محض است يا معلل است؟ درباره رمي جمره فرمود شما بايد آن تل را رمي كنيد، يك تعبد محض است؛ اما اينجا خودش تعليل فرمود، فرمود: ?بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلي بَعْضٍ? اگر قدرت اداره باشد، مديريت داخلي باشد، هوش اجتماعي باشد، اگر زني بيش از مرد بود، باز هم اينجا ?الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَي النِّساءِ? يا آن ?الرِّجالُ?اي كه ?قَوّامُونَ عَلَي النِّساءِ? هستند، به سبب اين تفضيل است كه اگر جاي اين تفضيل نبود قيموميت نيست اين (يك)، ?وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ? براي اينكه وقتي كل هزينه منزل را مرد اداره مي‌كند خب، او مسئول است، او مدير داخلي است، قيّم اوست. حالا اگر زني در اثر ارث يا كار شخصي مرد را اداره كرد، باز هم اينجا مرد، قيّم بر زن هست؟ مي‌ماند انجام دادن آن احكامي كه ?وَ لِلرِّجالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ?[11] او را هم مشخص فرمود در سوره? «بقره» كه بعضي از حقوق است براي زن، بعضي از حقوق است براي مرد، به مردها فرمود: ?وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ ?[12] اگر اينها وظايفي دارند، حقوقي هم دارند؛ منتها مدير داخلي مرد است كه ?وَ لِلرِّجالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ? اين درجه? اجرايي است، نه درجه? فضيلتي. به اين دو دليل، مرد منزل، قيّم بر زن است ?الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَي النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلي بَعْض? در كارهاي مديريت، ?وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ ٍ? در مسائل اقتصادي؛ اما در معنويات چطور؟ فرمود معنويات اين طور نيست ?فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللّهُ? آن‌گاه شروع كرد از معنويات زن سخن گفتن كه مبادا شوهرها با شنيدن اين تعبير قيّم بودن، اشتباه بكنند، خيال بكنند كه مدير داخلي بودن هم قرب الي الله مي‌آورد، نه مدير داخلي بودن يك سمت است، ارتباط بنده با خالق‌اش حساب ديگر است.
در كارهاي اجرايي، در تأمين شئون منزل، مدير داخلي مرد است؛ اما زنهايي كه مؤمنه­‌اند، صالحه هستند، مطيع‌اند [و] دائماً در اطاعت حق‌اند، از آنها به عظمت نام مي‌برد ?فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ?، «قنوت» همان دوام بر اطاعت است ?فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ? اينها آبروي مرد را هم حفظ مي‌كنند، اسرار مرد را هم حفظ مي‌كنند، اموال مرد را هم حفظ مي‌كنند. خب، اينكه مي‌رود به سراغ كار تمام اموال او و عرض او و شئون او را چه كسي حفظ مي‌كند هم اسرار او را حفظ مي‌كند هم اموال او را در غيب حفظ مي‌كند: ?حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ? آبروي مرد را زن حفظ مي‌كند. پس نه تنها در غياب او مال او را حفظ مي‌كند «حافظات في الغيب» نيست [بلكه] ?حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ? است يعني آن عِرض او، آن آبروي او، اسرار او را حفظ مي‌كند و اگر بنا شد كه زنها بگويند آنچه را كه از مردها مي‌بينند، آن‌گاه آبروي مردها چه مي‌شد. پس ?فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ? يعني «دائماتٌ علي المتابعه و اطاعه» ?حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللّهُ? يعني «بما حفظهن الله» يعني «بحفظ الله اياهن» كه اين «باء» هم «باء» سببيه است «ما» هم «ما» مصدريه است يعني به سبب اينكه خدا اينها را حفظ كرده است، اينها حافظ اسرار منزل‌اند، اين براي صالحات.
نشوز زن و احكام مربوط به آن
حالا اگر زني آمد و به اصول خانوادگي احترام نگذاشت، اينجا چه كار بايد كرد. يك وقت است كه مرد هم اين‌چنين است كه هر دو گرفتار ناسازگاري‌اند، آن مسئله شقاق است كه در آيه بعد مطرح است. يك وقت است كه تمرد، يك جانبه است نه دوجانبه؛ مرد برابر وظيفه‌اش حركت مي‌كند، زن ناسازگاري دارد، اينجا مسئله نشوز است. نشوز ناسازگاري زن است، شقاق ناسازگاري طرفين. اصل نشوز، آن برجستگي است يعني مثلاً تل و تپه را مي‌گويند «ناشز» كسي هم كه دارد برمي‌خيزد مي‌گويند «ينشز» در اوايل اسلام خب، مجلس رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) خالي بود، اواخر يا اواسط، كم كم جمعيت طوري شد كه براي افراد تازه وارد جا نبود. در سوره? «مجادله» فرمود وقتي كسي تازه به مجلس شما آمد، شما كه چهار زانو نشستيد دو زانو بنشينيد، جمع‌تر بنشينيد، جا بدهيد به تازه وارد. اگر اين هم كافي نبود ?وَ إِذا قيلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا?[13]؛ اگر به شما گفتند شما بلند شويد، حالا كه شما گوش داديد، كسي كه تازه وارد شده است او گوش بدهد، شما بلند شويد. اين برخاستن را مي‌گويند «نشوز» اين كسي كه پرخاش مي‌كند، برجستگي نشان مي‌دهد، تمكين نمي‌كند، خضوع در برابر قانون نمي‌كند نشوز دارد، اين حالت را مي‌گويند حالت نشوز. فرمود كه اگر شما نشانه‌هاي نشوز و ناسازگاري را ديديد، اين نشانه‌هاي معصيت است، براي اينكه مرد برابر ?وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ?[14] دارد به وظيفه عمل مي‌كند و زن به وظيفه عمل نمي‌كند، بيگانه بيايد اينجا امر به معروف و نهي از منكر بكند يا خود شوهر. اين كار حرام را چه كسي بايد جلوگيري بكند، شخص ثالث بيايد يا شايسته‌ترين فرد براي امر به معروف و نهي از منكر خود شوهر است. فرمود وقتي ديديد او دارد خلاف شرع مي‌كند، علايم‌اش كه پيدا شد، موعظه كنيد: ?وَ اللاّتي تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ?؛ موعظه كنيد. اگر ديديد نه، اين موعظه اثر نكرد و آنچه را كه مي‌ترسيديد، كم كم دارد عملي مي‌شود
?وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ?؛ خوابگاهتان را جدا كنيد، قهر كنيد به اصطلاح كه با اين آزموده بشود كه آيا او واقعاً به ديگري دل‌ بسته است يا به شما دل بسته است. اگر به شما دل بسته است، مضجعتان را رها نمي‌كند. حالا در يك مضجع است، طبق بيان حضرت امام باقر(سلام الله عليه) كه فرمود: «ان يحول ظَهرَه اليها»2؛ در يك مضجع پشت كند به او يا در دو مضجع بخوابند، در يك اتاق يا در دو اتاق بخوابند، به هر تقدير از او فاصله مي‌گيرد. اگر ديد نه، آنچه را كه مي‌ترسيد، عملي شد و علني؛ نه موعظه اثر كرد، نه قهر كردن اثر كرد اين گناه، علني شد، آن‌گاه نوبت زدن است. زدن است نه براي اينكه چرا مهمان را پذيرايي نكردي يا چرا جارو نكردي يا چرا رختخوابها را جمع نكردي؟ اينها كه به عهده زن نيست اصلاً، اگر مرد اين كارها را بكند كه خلاف شرع كرده است، چه توقعي دارد كه او برايش آشپزي كند، او برايش جارو كند و در برابر همه اينها حق اجرت المثل دارد ديگر. من مهمان داشتم چرا غذا را دير حاضر كردي يا چرا غذا حاضر نكردي، اصلاً براي زن واجب نيست.
لزوم حفظ مراتب در اجراي حكم نشوز
در آن احكامي كه امتثال‌اش بر زن واجب است، حالا اگر زن بخواهد معصيت كند، ديگري بيايد او را نهي از منكر كند يا نه، شوهرش نهي از منكر بكند. اين به آن معنا نيست كه در غير اموري كه امتثال آن امور بر زن واجب است، مرد حق دارد او را تنبيه بكند. گرچه «واو» براي مطلق جمع است؛ نفرمود «عظوهن فاهجروهن فاضربوهن يا ثم اضربوهن» ولي تناسب حكم و موضوع، نشان مي‌دهد كه اين ترتيب ذكري، ترتيب واقعي است؛ از خفيف به ثقيل و از ثقيل به اثقل، براي اينكه اين خلاف شرع بايد برطرف بشود. پس ?وَ اللاّتي تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ? وقتي كه مي‌ترسيد خوف عقلايي هست، نشانه‌هاي معصيت هست، او را موعظه كنيد كه اولين راه نهي از منكر است. حالا ?فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ? اگر در همان بار اول اطاعت كردند، ديگر به نوبت دوم نمي‌رسد و مرحله دوم اطاعت كردند، نوبت به مرحله سوم نمي‌رسد. در مرحله سوم با زدن، اطاعت كردند، ديگر به رخ آنها نكشيد كه سوابق كذايي داشتي ?فَإنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبيلاً? چرا؟ چون خدا علي كبير است. خدايي كه علي كبير است با شما چه رفتاري مي‌كند، شما اگر بد كرديد خدا موعظه كرد و شما هدايت شديد، ديگر كاري به شما ندارد. يا خيلي تعدي كرديد خدا تنبيهتان كرد بعد متنبه شديد، بعد ديگر كاري به شما ندارد. اگر خداي علي كبير با شما اين‌گونه حسن رفتار را دارد با همه قدرتي كه دارد، شما با همه ضعفي كه داريد نبايد نسبت به زيردستتان بيش از اين باشيد. خب، بنابراين مسئله، مسئله زن و شوهر است، نه زن و مرد اين (يك) و قيموميت هم معلل است به دو علت، نه يك امر تعبدي محض باشد. صرف اينكه اين شخص مذكر است، قيّم باشد، در حالي كه هزينه منزل را آن همسرش يا از ارث خود يا از كسب خود يا از حقوق كارگري خود تأمين مي‌كند. يا اينكه مديريت آن زن خيلي قوي‌تر از مديريت اين مرد است، صرف اينكه مذكر است قيّم باشد، اين‌چنين نيست. اگر زن دارد معصيت كند، خب شايسته‌ترين شخص براي امر به معروف و نهي از منكر در اجراي مراحل سه‌گانه، همان شوهر است ديگر.
پرسش:...
پاسخ: اينكه كمال نيست. كمال، در اين نيست كه كسي قدرت بازوهاي او بيشتر باشد. اگر بتواند خب بر او هم جايز است، بلكه واجب است، نهي از منكر اين‌چنين نيست كه زن نتواند نسبت به مرد نهي از منكر بكند، اين‌هم است. حالا چون غالباً اين زورمندتر است، عمل به دست اوست وگرنه حكم شرعي و مسئله شرعي كه روشن است. حالا اگر مرد دارد خلاف شرع مي‌كند، زن چون زن است، حق نهي از منكر ندارد؟
پرسش:...
پاسخ: بله ديگر، هر جايي كه ديگران دارند اينها هم دارند، منتها بخش سوم نهي از منكر، چون جنبه حكومتي او قوي‌تر است، او را دادند به دست حكومت وگرنه جنبه موعظه، آنهايي هم كه مي‌گويند نهي از منكر تا مرحله ضرب و شتم‌ در اختيار توده مردم است، در اينجا فرقي بين زن و مرد نيست؛ گفتند همين كه زن است نمي‌تواند نهي از منكر بكند، اين‌چنين نيست.
پرسش:...
پاسخ: نه «حافظات لأموالهم في الغيب»، نه «حافظات في الغيب» نيست. حالا مي‌رسيم به خواست خدا به بعضي از رواياتي كه گفتند كدام زن بهترين زنهاست براي اداره منزل؟ گفتند زني كه شوهر خود را در غياب او حفظ بكند يعني آمال‌اش را آبرويش را، اموال‌اش را حفظ بكند[15]. اين «حافظات في الغيب» است، برابر آن روايت، نه ?حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ? اين آيه دارد كه اينها غيب را حفظ مي‌كنند يعني آبروي مرد را حفظ مي‌كنند؛ كاري كه مرد اگر ديگران بفهمند شرمنده مي‌شود، زنش براي ديگران نمي‌گويد، آبروي او را حفظ مي‌كند ?حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ? نه «حافظات في الغيب». اين «حافظات في الغيب» يك كمال ديگري است كه روايت، براي زن ذكر فرمود كه زن، در غياب شوهر بچه‌هاي او را خوب نگهداري مي‌كند، اموال او را كاملاً حفظ مي‌كند، حيثيت و شخصيت او را در غياب او حفظ مي‌كند؛ اما اين ?حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ?يعني «حافظات للاسرار الغائبه» اين فضيلت زن است. پس ?فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللّهُ? «بحفظ الله» به بركت حفظ الهي، زن به اينجا رسيده است كه آبروي مرد را حفظ مي‌كند؛ اما اگر دارد خلاف شرع مي‌كند، شايسته‌ترين شخص براي نهي از منكر، مرد است، حالا تتمه‌اش براي بحث بعد به خواست خدا.
«و الحمد لله رب العالمين»





1. ر.ك: الميزان ،‌ج4 ، ص343
1. ر.ك‌: التبيان في تفسير القرآن ،‌ج3 ،‌ص189؛ الكشاف ،‌ج1 ، ص506
2.مجمع البيان،‌ج3 ،‌ ص68
1. ر.ك: اللمعة الدمشقيه،‌ص84
2. ر.ك: الميزان ،‌ج4،‌ ص343 و 344
3. الكشاف ، ج1 ،‌ص506
4. التبيان في تفسيرالقرآن ،‌ج3،‌ص189
5. مجمع البيان ،‌ج3،‌ص68
6. ر.ك: مجمع البيان ،‌ ج3، ص68 و69
1. الكافي ،‌ج7 ،‌ص88
2. ر.ك: الخلاف ،‌ج4،‌ ص 50
1. سوره اسراء ،‌ آيه 24
1. سوره اسراء ،‌ آيه 24
1. سوره بقره ،‌ آيه 228
1. الكافي ،‌ ج1 ،‌ ص11
2. سوره اعراف ،‌آيه 179
3. ر.ك: الكافي ، ج7 ،‌ص368
4. سوره حجرات ،‌ آيه 13
1. سوره مريم ، آيه 74
1. سوره احزاب ، آيه 53
2. ر.ك: نهج البلاغه ،‌ نامه 31 ؛‌ « وإن اِستَطَعتَ الّا يَعرفنَ غَيرَك فَافْعَل »
1. سوره بقره ،‌ آيه 228
1. سوره نساء‌ ،‌ آيه 19
1. سوره مجادله ،‌آيه 11
1. سوره نساء ،‌آيه 19
2. فقه القرآن ، ج2 ،‌ص192
1. ر.ك: الكافي ،‌ج5 ، ص327