موضوع: سوره نسا
عنوان: تفسير سوره مبارکه نساء جلسه 123
مدت زمان: 36.21 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 4.16 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 8.32 MB دانلود
رديف
نوع عنوان
عنوان
1
نحوه شهادت دادن رسول اكرم (ص) به امت خويش
2
ملاك و معيار توزين اعمال در قيامت
3
تام نبودن معناي توزين گرفتن شهادت در آيه
4
مراحل تمني كفار و آخرين تمني آنان
5
ظهور ملكات دنيوي در قيامت انسان
6
زوال پذير بودن ملكات دنيوي در آخرت
7
تبيين مسأله دار عمل بودن دنيا و دار حساب بودن آخرت
8
بمنزله آيينه بودن تقوي و غبار بودن معصيت در قلب انسان
9
اقرار كفار و مشركين به شرك و كفر خود در قيامت
10
بسته شدن افواه و نحوه شهادت انسان در قيامت
11
بيان بي خاصيت بودن بحث از متعلق عذاب قبر انسان
12
13
14
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلي هؤُلاءِ شَهيدًا ?41? يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذينَ كَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوّي بِهِمُ اْلأَرْضُ وَ لا يَكْتُمُونَ اللّهَ حَديثًا ?42? يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكاري حَتّي تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لا جُنُبًا إِلاّ عابِري سَبيلٍ حَتَّي تَغْتَسِلُوا وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضي أَوْ عَلي سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْديكُمْ إِنَّ اللّهَ كانَ عَفُوًّا غَفُورًا ?43?
نحوه شهادت رسول اكرم (ص) به امت خويش
در مسئله شهادت كه هر امتي شاهدي دارد و وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم شاهد بر امت خود هست و بر گذشتهها، حرفي را در تفسير المنار ملاحظه ميفرماييد. ايشان شهادت را اينچنين معنا ميكنند كه پيغمبر هر امتي، شاهد آن امت است يعني عقايد، اخلاق، اعمال هر امت را با عقيده و خلق و عمل پيغمبر آن امت ميسنجند. اگر مطابق با عقيده و اخلاق و عمل پيغمبر آن امت بود اين امت، رستگارند و شهادت حق درباره اينها جاري است و اگر عقايد و اخلاق و اعمال امت، مطابق با عقيده و خلق و عمل پيغمبرشان نبود، اينجا پيغمبر، عليه آنها شهادت ميدهد. پس منظور از شهادت اين نيست كه پيغمبر يك عده را تصديق كند و عدهاي را تكذيب، بلكه منظور آن است كه اعمال امت را با عمل پيغمبر آن امت ميسنجند[1]، اين توجيهي است كه ايشان كردند. در اينجا دو مطلب هست: يكي اينكه انسان كامل معصوم، مثل امام و پيغمبر(عليهم الصلاة و عليهم السلام) اينها ميزان الاعمالاند[2]. اين سخن، حق است؛ سخن ديگر اين است كه به چه دليل ما شهادت را به معناي ميزان الاعمال بگيريم، ميزان الاعمال در آيات ديگر هست، در روايات ديگر هست. اينجا شهادت، همان معناي حقيقي خود را داراست يعني در محكمه عدل، امام معصوم يا پيغمبر(عليهم الصلاة و عليهم السلام) واقعاً شهادت ميدهند كه حق با كيست و حق با چه كسي نيست؟
ملاك و معيار توزين اعمال در قيامت
در مسئله توزين، در اوايئل سوره? مباركه? «اعراف» آنجا مشخص فرمود كه با چه چيزي عقايد و اخلاق و اعمال مردم را ميسنجند، چون به خواست خدا، بحث جدايي دارد و آن اين است كه ?وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ? يعني در قيامت، اگر بخواهند عقيده يا خُلق را بسنجند، با حق ميسنجند: ?وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ? كه قبلاً هم اين بحث اشاره شد. آيه? هشت سوره? «اعراف» اين است كه ?وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ? نه «و الوزن حقٌ» آنچه در آيه? هشت سوره? «اعراف» هست اين است كه ?وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ? يعني «الحق، وزن است. يعني در هر توزيني، ميزاني است و موزوني و يك وزن. شما اگر خواستيد نان را توزين كنيد در اين ميزان يعني در اين ترازو، يك وزن قرار ميدهيد كه سنگ است، يك نان قرار ميدهيد كه موزون است، در يك كفه ترازو نان را قرار ميدهيد در كفه ديگر، سنگ را. اين سنگ، وزن است آن نان، موزون. زميني را خواستيد مساحي كنيد يا پارچهاي را خواستيد متر كنيد، هر چيزي را با وزن خاص او توزين ميكنيد و ميسنجيد، يك وزن است و يك موزون. در قيامت كه بخواهند عقيده، اخلاق و اعمال را توزين بكنند با چه وزن ميكنند؟ با سنگ اينها وزن ميكنند يا با حقيقت، توزين ميكنند. فرمود: ?وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ?[3] يعني در يك كفه ترازو حق قرار ميگيرد در كفه ديگر عقيده، خُلق، عمل. حالا آن ترازو چه ترازويي است، مناسب با وزن و موزون خواهد بود. عقيده را با حق ميسنجند، اخلاق و اعمال را با حق ميسنجند و چون انسان كامل، مظهر تام اين حق است، عقيده او هم ميتواند وزن باشد، اينها حق است، آنها ميزان الاعمالاند. چه اينكه در بعضي از نصوص آمده است كه ائمه(عليهم السلام) فرمودند: «نحن الموازينُ القسط»[4] اين تام است.
تام نبودن معناي توزين گرفتن شهادت در آيه
اين مستلزم آن نيست كه ما شهادت را هم به معناي توزين معنا كنيم. شهادت، معناي خاص خود را دارد وزن، معناي خاص خود را، در هنگام محاسبه كردن، در هنگام داروي جا براي شهادت هست، در هنگام محاسبه كردن، جا براي وزن، هر كدام موقف خاص خود را دارد. در بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در نهجالبلاغه هم وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به عنوان شاهد يوم القيامه معرفي شد. در خطبه? 72 اينچنين آمده است: «فهو» يعني وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) «أَمِينُكَ الْمَأْمُونُ وَ خاَزِنُ عِلْمِكَ الَْمخْزُونِ وَ شَهِيدُكَ يَوْمَ الدِّينِ وَ بَعِيثُكَ بِالْحَقِّ وَ رَسُولُكَ إِلَي الْخَلْقِ» كه شاهد يوم القيامه رسول اكرم است. چه اينكه در خطبه? 106 هم همين مضمون آمده است: «حَتَّي أَوْرَي قَبَساً لِقَابِسٍ وَ أَنَارَ عَلَماً لِحَابِسٍ فَهُوَ أَمِينُكَ الْمَأْمُونُ وَ شَهِيدُكَ يَوْمَ الدِّينِ وَ بَعِيثُكَ نِعْمَةً وَ رَسُولُكَ بِالْحَقِّ رَحْمَةً». بنابراين شاهد معناي خاص خود را دارد و وزن بودن و ميزان بودن، معناي مخصوص خود را دارد، نبايد اينها را به هم مرتبط كرد.
مراحل تمني كفار و آخرين تمني آنان
مطلب ديگر اين است كه اينكه فرمود: ?يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذينَ كَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوّي بِهِمُ اْلأَرْضُ? اين آخرين تمني كافران است. كافران تمنيهاي زيادي دارند كه بخشي از آنها اين است كه اي كاش! فديهاي از آنها قبول ميكردند، شفاعتي پذيرفته ميشد، نوري كسب ميكردند. مثل اينكه ?يَوْمَ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذينَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا?[5] اينها مراحل گوناگوني از تمنيات را پشت سر ميگذارند تا ميرسند به اينجا كه ميگويند اي كاش! ما به اندازه همه زمين يا دو برابر آنچه در روي زمين است داراي گنج و طلا ميبوديم و اينها را فديه ميداديم و از عذاب، نجات پيدا ميكرديم كه اين مضمون، در چند جاي قرآن هست[6] آيه? 36 سوره? «مائده» اين است كه ?إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِي اْلأَرْضِ جَميعًا وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لِيَفْتَدُوا بِهِ مِنْ عَذابِ يَوْمِ الْقِيامَةِ ما تُقُبِّلَ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ? گرچه اين صريحاً تمني اينها را بازگو نميكند ولي ميفرمايد آنها در حالتي هستند كه اگر نظير آنچه در روي زمين است يا دو برابر آن، داراي طلا و ذخيرههاي گنجي ميبودند، حاضر ميشدند كه اينها را فديه كنند و از عذاب برهند. وقتي اين تمنيات هم اثر نكرد، ميرسند به آخرين تمني كه ميگويند ?يا لَيْتَني كُنْتُ تُرابًا?[7]، ?يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذينَ كَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوّي بِهِمُ اْلأَرْضُ? اين آخرين آرزوي آنهاست. چه اينكه آن جمله بعدي كه فرمود: ?وَ لا يَكْتُمُونَ اللّهَ حَديثًا? اينهم آخرين كار آنهاست.
اوايل تا ممكن است يا انكار ميكنند يا توجيه ميكنند، اواخر كه همه شواهد عليه اينها قائم شده است، ديگر هر چه دارند اظهار ميكنند و چيزي را كتمان نميكنند. پس همان طوري كه تمنيات كافران، درجاتي دارد، كتمان و عدم كتمان اينها هم درجاتي دارد. اينها تمنيات گوناگوني دارند، گاهي ميگويند اي كاش! كسي به ما نور ميداد يا فرياد ميزنند كه نوري به ما بدهيد يا داد ميزنند كه ما را برگردانيد يا اعتراف ميكنند كه ميگويند حالا ما قبول كرديم، ما را برگردانيد يا ميگويند اي كاش! ما به اندازه دو برابر زمين، گنجي در اختيار ميداشتيم و ميداديم و نجات پيدا ميكرديم، از همه اين تمنيات كه نااميد شدند، آنگاه ميگويند ?يا لَيْتَني كُنْتُ تُرابًا?[8] اين آخرين تمني آنهاست. چه اينكه آن مراحل انكار يا مراحل توجيه يا مراحل تخطئه ديگران و بهانهگيري كه تمام شد، آنگاه هر چه در نهان و نهادشان هست اظهار ميكنند و چيزي را كتمان نميكنند. لذا آنچه در سوره? مباركه? «مجادله» آمده است[9]، آن ميتواند درباره اوايل امر باشد.
ظهور ملكات دنيوي در قيامت انسان
پرسش:...
پاسخ: چون ملكات اينها كذب و افترا و بهانهجويي و امثالذلك است، اينها هم بايد ظهور كند ديگر. يعني كسي كه در دنيا با دروغ زندگي ميكرد، با بهانهگيري زندگي ميكرد همين ملكات، در قيامت ظهور ميكند در قيامت هم دروغ ميگويد، مثل آدم خوابيده كه ميخواهد حرف بزند. آدم دروغگو خواب خوب هم نميبيند، خواب يك نعمت بسيار خوبي است. خيلي از بزرگان به وسيله خواب، راههايشان را حل كردند، همان طوري كه نعمت خوب را خداوند اين آب را، اين هوا را، اين ميوه را، اين زمين را طيب و طاهر آفريد، به عدهاي داد آنها ?خَلَطُوا عَمَلاً صالِحًا وَ آخَرَ سَيِّئًا?[10] اين را با حرام مخلوط كردند، در بيداري اين حلال را با حرام مخلوط كردند و كارشان خيانت است و دروغ، در خواب هم كه خيلي از نعمتها را خدا به اينها ميدهد، اينها در خواب هم دروغ ميگويند يعني چه دروغ ميگويند؟ يعني آنچه را كه ميبينند واقعيت است. چون روحشان به كم و زياد و خيانت عادت كرده، مقداري روي آن ميگذارد، مقداري از روي او ميگيرد، صبح كه برخواست چيزي در ذهن اوست، به معبر ارائه ميكند، آن معبر ميماند كه چطور تعبير كند. درست، خواب ديد دروغ، بيان كرد. دست خودش نيست، اين روح پليدي كه به كم و زياد كردن عادت كرد، در خواب هم اين ملكه براي او هست. يك صحنه آموزنده بسيار خوبي ديد، كسي را ديد كه در عالم خواب او را نصيحت كرده است و همين تذكري است براي او. چون روح او روح خائن است، فوراً اين را به سود خود كم و زياد ميكند و آنچه را كه كم و زياد كرد همان در خاطرش ميماند، با همان خاطره از خواب برميخيزد و همان را براي تعبير كننده بازگو ميكند، در حالي كه آنكه ديد چيز ديگر بود، آنكه كم و زياد كرد چيز ديگر است.
آدم دروغگو آن توفيق را هم ندارد كه خواب خوب ببيند، وقتي هم كه در عالم خواب ميخواهد حرف بزند، به حرف او هم اعتباري نيست. در اتاق عمل، وقتي بيهوش شد بدن از كار افتاد، روح با خاطرات خودش سرگرم است، در آن حال هم باز كم و زياد ميكند، چون عادت كرده. در هنگام مرگ، اوايل امر اين ملكات تا هست همين خلاف كاري هست. آن آيات سوره? «نحل» و مانند آن كه در بحث ديروز گذشت از اين قبيل بود كه اينها ميگفتند ?ما كُنّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ?[11]؛ ما بد نميكرديم يا گاهي سوگند ياد ميكنند، ميگويند ?وَ اللّهِ رَبِّنا ما كُنّا مُشْرِكينَ?[12] يا سوگندي كه در آيه? هجده سوره? «مجادله» هست، آنهم از همين باب است: ?يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللّهُ جَميعًا فَيَحْلِفُونَ لَهُ كَما يَحْلِفُونَ لَكُمْ? همان طوري كه در دنيا براي شما قسمهاي دروغ ياد ميكردند، در قيامت هم براي خدا دارند قسم دروغ ميخورند. اينهم براي اوايل امر است؛ آنچه به دنيا و ملكات دنيا برميگردد كم كم به تدريج از آنها گرفته ميشود.
هر كسي هر ملكهاي كه دارد، مادامي كه مدتي ترك بكند آن كار را نكند، آن ملكه از او گرفته ميشود. يك نويسنده ماهر كه خوشنويس است، او اگر ده، بيست سال ننويسد، اين ملكه نوشتن از او گرفته ميشود. يك مجتهد بارئ وقتي ده، بيست سال متاركه باشد، ديگر ميشود يك آدم عادي. هر هنرمندي، هر عالمي كه در رشته خاص خود مجتهد است ملكه دارد، وقتي مدتي طول كشيد و اين كار را ترك كرد، آن ملكه هم از او گرفته ميشود. آدمي كه به دسيسه و دروغ عادت كرده است و ملكه شد براي او؛ خوب ميتواند دروغ بگويد، خوب توجيه بكند، عادت كرده ملكه است براي او، اين اگر توبه بكند بيست سال، سي سال كم كم آن راههاي انحرافي را فراموش ميكند، ديگر يادش نيست. انسان كه ميميرد اوايل، هرچه دارد ممكن است با او باشد. يك مهندس وقتي سي سال، چهل سال ديگر نقشه نكشيد، كم كم يادش ميرود. آنجا هم كه جاي اين علوم نيست، وقتي كه مُرد چون اين اعمال ترك ميشود، كم كم بعد از يك مدت، همه اين ملكاتي كه مربوط به علوم دنيايي بود، از يادشان ميرود.
زوال پذير بودن ملكات دنيوي در آخرت
اين كارهايي كه مربوط به دنياست، اين زوالپذير است يعني همه اين عادات و آداب و سنن و رسوم و هنرها و علوم و اعمال بعد از مدتي تدريجاً از انسان گرفته ميشود، ميماند ايمان و كفر. در دنيا اين شخص منكر واقعيت بود و براساس انكار واقعيت، دست به آن كارها ميزد. مؤمن، معتقد به واقعيت بود و براساس اين اعتقاد صحيح، به كارهاي درست اقدام ميكرد. حقيقت اين اعتقاد كه حق است و حقيقت آن انكار كه باطل است يا به صورت روح و ريحان درميآيد كه ?فَأَمّا إِنْ كانَ مِنَ الْمُقَرَّبينَ ? فَرَوْحٌ وَ رَيْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعيمٍ?[13] ميشود ابد يا به صورت ?نارُ اللّهِ الْمُوقَدَةُ ? الَّتي تَطَّلِعُ عَلَي اْلأَفْئِدَةِ?[14] درميآيد ميشود، ابد. ديگر در آنجا جا براي كفر ورزيدن نيست كه او بشود كافر، چون اقرار ميكند كه من باطل بودم و الآن فهميدم: ?رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا?[15] منتها درد قيامت اين است كه انسان، حق را ميفهمد، نميتواند ايمان بياورد، مشكل اين است. مثل آدمي را كه راهنمايان به او گفتند تو تشنهاي، تشنه بايد آب زلال بنوشد و اين راه باطلي كه تو ميروي به طرف سراب است، نه به طرف چشمه، راه چشمه جاي ديگر است. حرف راهنمايان را گوش نداد، سراب زده [و] شتابان به طرف سراب حركت كرد و سراب هم كه افق ديدش وسيع است. اين تشنه، به سراغ سراب ميدود تا همه اعضا و جوارح را از دست بدهد. وقتي خسته شد و به هيچ وجه توان رفتن نداشت، تشنگي او هم چند برابر شد، تازه ميفهمد كه اين سراب است، چشمه جاي ديگر است كه عدهاي رفتند و آب گرفتند و سيراب برگشتند. سوخت و سوز اين شخص اين است كه الآن عطشش چند برابر شد (يك) فهميد راه چشمه كجاست؟ (دو) پاي رفتن ندارد (سه) نميتواند برود.
تبيين مسأله دار عمل بودن دنيا و دار حساب بودن آخرت
در قيامت، همه مخالفان حق را ميفهمند، ميگويند ?رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا?[16] اما نميتوانند ايمان بياورند، بگويند آمنا، چون آنجا جاي ايمان نيست. ايمان، فعل اختياري است و تحت تكليف است و جزء وظايف انسان است و انسان در آن روز موظف و مكلف نيست. اين بيان نوراني حضرت امير كه در نهجالبلاغه هست كه «إنَّ اليومَ عَمَلٌ و لا حِسابٌ و غداً حِسابٌ و لا عَمَلٌ»[17] يعني امروز جاي عمل است، خواه عمل قلبي خواه عمل بدني. فردا روز حساب است نه روز عمل، اينچنين نيست كه فردا كسي ايمان بياورد و راحت بشود، مشكل اين است، لذا ميشود ?يوم الحسرة?[18] هر كس هر اندازه كار كرد، همان اندازه است. آنها كه خوبند
|