موضوع: سوره نسا

عنوان: تفسير سوره مبارکه نساء جلسه 124

مدت زمان: 37.41 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 4.31 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 8.62 MB دانلود

رديف
نوع عنوان
عنوان
1

علم مطلق الهي به اسرار مكتوم درون انسان
2

بررسي ارتباط آيه43 با آيات قبل
3

ديدگاه مرحوم بلاغي (ره) و نقد روايات عامه در ذيل آيه43
4

نظر علامه طباطبايي (ره) در ترتيب نزول آيات مربوط به خمر
5

بيان تعليل بودن ?حتي تعلموا ما تقولون? در آيه
6

شمول عموم تعليل?حتي تعلموا ما تقولون? به ساير سُكرها
7

معني مصلي داشتن «صلات» در آيه به قرينه ساير آيات
8

هماهنگ بودن صدر و ذيل آيه با دلالت صلات بر مصلي
9

لزوم اخذ طهارت ظاهري و معنوي در ورود به مسجد
10

ادب قرآن در تعبير از موارد قريب الذكر
11

دستور به تيمم در صورت معذور بودن از وضو
12

خلاصه مباحث مطرح شده در خصوص آيه43





اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذينَ كَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوّي بِهِمُ اْلأَرْضُ وَ لا يَكْتُمُونَ اللّهَ حَديثًا ?42? يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكاري حَتّي تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لا جُنُبًا إِلاّ عابِري سَبيلٍ حَتَّي تَغْتَسِلُوا وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضي أَوْ عَلي سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْديكُمْ إِنَّ اللّهَ كانَ عَفُوًّا غَفُورًا ?43?
علم مطلق الهي به اسرار مكتوم درون انسان
در ذيل آيه قبل اين‌چنين آمده بود كه ?وَ لا يَكْتُمُونَ اللّهَ حَديثًا? گرچه ذات اقدس الهي به همه اعمال قلبي و بدني انسان عالم است، فرمود: ?وَ اللّهُ يَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَكْتُمُونَ?[1] اما آنچه را كه انسان، در درون خود كتمان مي‌كند، يك وقت خدا او را اظهار مي‌كند. حالا اظهار آن اسرار مكتوم يا در دنياست ـ به صورت امتحان ـ يا در آخرت است، به عنوان ?يَوْمَ تُبْلَي السَّرائِرُ?[2] در بخشي از آيات قرآن كريم، مثل جريان بني‌اسرائيل فرمود: ?وَ اللّهُ مُخْرِجٌ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ?[3] آنچه را كه بني‌اسرائيل در جريان آن قتل، كتمان كرده‌اند، خداوند به وسيله امتحان اظهار كرده است ?وَ اللّهُ مُخْرِجٌ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ?. چه اينكه در سوره? 47 كه به نام مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هست، آيه? 29 اين‌چنين است ?أَمْ حَسِبَ الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ يُخْرِجَ اللّهُ أَضْغانَهُمْ?؛ آنها كه در قلب يك بيماري دارند، خيال كردند كه خداوند، آن ضغن و كينه و آن بيماريشان را بالأخره بيرون نمي‌آورد. حالا كيفيت بيرون آوردن اسرار دل، گاهي به صورت امتحان است در دنيا، گاهي هم به عنوان ?يَوْمَ تُبْلَي السَّرائِرُ?[4] است در آخرت. در حقيقت، هر چه كه انسان در درون خود دارد يك وقت بالأخره ظاهر مي‌شود. پس يك مطلب اين است كه خداوند همه آن اسرار مكتوم را مي‌داند. مطلب دوم آن است كه آنچه را كه مكتوم است گاهي در دنيا به وسيله امتحان اظهار مي‌كند و مطلب سوم آن است كه هر چه كه در نهان افراد مكتوم است در قيامت، علني خواهد شد.
بررسي ارتباط آيه43 با آيات قبل
اما آيه‌اي كه بعد از آن قرار دارد اين است كه فرمود: ?يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكاري?. اين آيه، ارتباط مستقيمي با بحث قبل ندارد و نمي‌شود گفت كه اين آيه، يك جمله معترضه است. چون جمله معترضه اين است كه انسان يك كلام منظم و متصلي را بيان مي‌كند، در وسط كلام، به مناسبتي مطلبي را بازگو مي‌كند اين را مي‌گويند جمله معترضه. ولي اگر اين كلام تدريجاً شروع بشود، به مناسبتهايي چند آيه نازل بشود، بعد از مدتي يك آيات ديگر نازل مي‌شود، بعد از مدتي آيات ديگر نازل مي‌شود، اين را نمي‌گويند جمله معترضه. آيه? محلّ بحث گرچه خيلي ارتباط مستقيمي با گذشته و آينده ندارد و انسان به حسب ظاهر خيال مي‌كند اين يك جمله معترضه است ولي اين طور نيست. اگر سوره? مباركه? «نساء»، نظير سوره? «انعام» يا بعضي از سور ديگر، دفعتاً نازل مي‌شد و در خلال اين سوره‌اي كه دفعتاً نازل شد بعضي از آياتش با گذشته و آينده ارتباط زيادي نداشته باشد، مي‌گويند اين جمله معترضه است لنكتةٍ. ولي اگر سوره‌اي در طي چند سال يا چند ماه به تدريج نازل مي‌شود، در هر فرصتي هم به مناسبتي آيات مربوط به آن مناسبت نازل مي‌شود، اين را نمي‌گويند جمله معترضه، سوره? مباركه? «نساء» از اين قبيل است.
ديدگاه مرحوم بلاغي (ره) و نقد روايات عامه در ذيل آيه43
مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ?يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ? اين تفسير شريف آلاء الرحمان را ملاحظه بفرماييد. مرحوم آقاي بلاغي(رضوان الله عليه) يك سعي بليغي تحمل كردند كه رواياتي را بيگانه‌ها در ذيل اين آيه نقل كردند، اينها را جمع كردند و تحليل كردند و بطلان اينها را مشخص كردند. چون عصاره بعضي از آن روايات اين است كه شما مستانه نماز نخوانيد، در حالي كه مستيد به نماز نزديك نشويد. بعد روايات فراواني را از ديگران نقل مي‌كند كه ـ معاذ الله ـ عده‌اي از اصحاب؛ عبد الرحمان عوف بود و گروه ديگر و وجود مبارك حضرت امير ـ معاذ الله ـ هم بودند، آنجا مهماني بود و بعد مثلاً شرابي خورده شد و بعد حضرت را به عنوان امام جماعت انتخاب كردند و او هم امام اين گروه شد و بعد هم در هنگام قرائت، خلافي قرائت كرده ـ معاذ الله ـ گفت «نعبد ما تعبدون» و كلماتي از اين قبيل يا به جاي ?لَكُمْ دينُكُمْ وَ لِيَ دينِ? ليس آورده« ليس لي دين و ليس لكم دين»[5] از اين حرفها و اباطيل. حالا وقتي اين روايات را شما بررسي مي‌كنيد، صدر و ساقه‌اش نشانه افترا هست، هم از اين جهت كه مهماندار چه كسي بود، هم از آن جهت كه امام جماعت چه كسي بود و هم از آن جهت كه جمله‌هايي كه به بطلان گفته شد چه چيزي بود. از هر سويي اين روايات مختلق است و مفتري و گفتند ناظر به آن است بعد هم گفتند كه اين چون قبل از تحريم خمر نازل شده است، لذا اصحاب كه مثلاً مِي خوردند، آن وقتي بود كه حلال بوده است مثلاً. در حالي كه اهل‌بيت عصمت و طهارت، از همان اول مطهر از اين آلودگيها بودند.
نظر علامه طباطبائي (ره) در ترتيب نزول آيات مربوط به خمر
گذشته از اين سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) در كتاب شريف الميزان نظرشان اين است كه آياتي كه مربوط به خمر است، در پنج بخش به ترتيب نازل شده است. اول، فوايد انگور بيان شده كه شما مي‌توانيد از آن رزق حلال بگيريد ولي زمينه براي سوء استفاده هم هست. بعد كم كم به عنوان يك اصل كلي بيان شده است كه خداوند هر چه اثم است و گناه است ـ چه اثم و گناه ظاهري چه اثم و گناه باطني ـ را حرام كرده است. بعد هم فرمود كه خمر، اثم كبير دارد ?يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فيهِما إِثْمٌ كَبيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ?[6] چون اثم است و هر اثمي هم كه محرّم است، پس اين محرم است. اما يك تحريم حاد و تندي در اينجا محسوس نيست، زيرا در عين حال كه فرمود: ?إِثْمٌ كَبيرٌ? ضمناً، فرمود: ?وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ?. آن بخش پاياني‌اش همان سوره? مباركه? «مائده» است كه به صورت صريح فرمود: ?إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ اْلأَنْصابُ وَ اْلأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ?[7] و اين آيه? سوره? «نساء» بعد از آيه? «نحل» و آيه? سوره? «اعراف» نازل شد و قبل از آيه? سوره? «بقره» و سوره? «مائده» نازل شد. در سوره? «نحل» آيه‌اش اين است كه فرمود؛ آيه? 67 سوره? «نحل»: ?وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخيلِ وَ اْلأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَرًا وَ رِزْقًا حَسَنًا?؛ هم مي‌توانيد از او مسكر بگيريد، هم از او مي‌توانيد انواع و اقسام شربتها و شيرينيها بگيريد، اين يك لحن نيمه نرم و زمينه تحريم است. در سوره? «اعراف» به عنوان اينكه هر گناهي، هر اثمي را خدا منع كرده است ياد كرد. آيه? 33 سوره? «اعراف» اين است ?قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ اْلإِثْمَ وَ الْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ?؛ هر اثمي را خدا تحريم كرده است، اين كبراي قياس. صغراي قياس هم در سوره? «بقره» آمده است كه ?يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فيهِما إِثْمٌ كَبيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ?[8]. پس آنچه در سوره? «اعراف» آمده است كه خدا هر اثمي را تحريم كرده است[9]، وقتي آيه? سوره? «بقره» صغراي اين قياس بشود كه خمر، اثم است پس معلوم مي‌شود كه در سوره? «اعراف» خمر، تحريم شده است. گرچه به صورت صريح، نامي از خمر در اين آيه? سوره? «اعراف» نيامده ولي فرمود هر چه اثم است حرام است و «اعراف» هم در مكه نازل شد، نه در مدينه اين سوره? «بقره» و سوره? «نساء» است كه در مدينه نازل شد. پس در سوره? «نحل»، زمينه تحريم را فراهم كرد[10]. در سوره? «اعراف» فرمود هر اثمي حرام است. در سوره? «بقره» فرمود خمر، اثم است. در سوره? «مائده» به صورت صريح فرمود: ?مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ? است ?فَاجْتَنِبُوهُ?[11] اين چهار بخش. آيه? محل بحث يعني همين آيه? سوره? «نساء» بين آيه? سوره? «نحل» و «اعراف» از يك سو و بين آيه? سوره? «بقره» و سوره? «مائده» از سوي ديگر قرار گرفت يعني اول، آيه? سوره? «نحل» است، بعد آيه? سوره? «اعراف» هست، بعد آيه? سوره? «نساء» است، بعد آيه? سوره? «بقره» است، بعد آن لحن نهايي‌اش سوره? مباركه? «مائده» است. در سوره? «بقره» همان آيه‌اي كه قبلاً بحث شد كه ?يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فيهِما إِثْمٌ كَبيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ? آيه? 219 سوره? «بقره» است خب، در عين حال كه فرمود اثم است، سخن از منفعت خمر و ميسر هم را ذكر كرد؛ لكن در سوره? «مائده» به صورت روشن و جزمي، حرمت او و اينكه عمل شيطان است بازگو فرمود. آيه? 90 سوره? «مائده» است ?يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ اْلأَنْصابُ وَ اْلأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ? و چون در سوره? «اعراف»، مسئله حرمت اثم مطرح شد و به ضميمه سوره? «بقره» خمر، اثم است پس حرمت خمر در مكه بيان شده است، نمي‌شود گفت كه خمر قبلاً حلال بود و در مدينه تحريم شد. اما اين آيه كه دارد ?يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكاري? اين استعمال خمر در حال صلات را شامل مي‌شود، نهي مي‌كند. اگر منظور از اين سكاري يعني مست باشد و اما اگر منظور اين است كه شما سكر نوم داشته باشيد، آن ديگر خارج از بحث است يعني شما كه از خواب برخواستيد، وقتي خواب آلود هستيد و نمي‌دانيد چه مي‌گوييد، وارد نماز نشويد: ?لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكاري?. نظير آنچه در همين سوره? مباركه? «نساء» آمده است كه منافقين، اينها در حال كسالت وارد نماز مي‌شوند.
آيه? 142 سوره? «نساء» اين است كه ?إِنَّ الْمُنافِقينَ يُخادِعُونَ اللّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ إِذا قامُوا إِلَي الصَّلاةِ قامُوا كُسالي يُراؤُنَ النّاسَ وَ لا يَذْكُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَليلاً? بالأخره كسي كه خواب آلود است، نبايد وارد نماز بشود، براي اينكه بايد بفهمد دارد چه مي‌گويد: ?لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكاري حَتّي تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ?؛ اما نوعاً اين را به همان حالت سكر از شراب تفسير كرده‌اند و اگر روايتي هم در اين ذيل هست[12]، آن‌هم به عنوان يك مصداق براي سكر ياد شده است. پس مستانه وارد نماز نشويد، اين ممنوع است.

بيان تعليل بودن ?حتي تعلموا ما تقولون? در آيه
اينكه فرمود مستانه وارد نماز نشويد: ?حَتّي تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ? اين غايت نيست، اين تعليل است. يعني معنايش اين نيست كه شما وقتي مستيد، صبر كنيد به حالت عادي برگرديد و وارد نماز بشويد و اگر آن حالتتان عادي شد، وارد نماز شديد، عيب ندارد كه اين غايت باشد براي او. اگر غايت باشد، معنايش اين است كه اصل ميگساري جايز است، وقتي آن حالت مستي برطرف شد، آن‌گاه ورود در نماز عيب ندارد، اگر غايت باشد؛ اما اگر تعليل باشد، معنايش اين است كه شما مبادا مست بشويد، براي اينكه بايد بفهميد چه داريد مي‌گوييد با خدايتان، اين تعليل است نه غايت.
شمول عموم تعليل?حتي تعلموا ما تقولون? به ساير سُكرها
خب پس ?يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكاري حَتّي تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ?، اين ?حَتّي تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ? شامل سكر خواب هم مي‌شود؛ اگر كسي نمي‌فهمد در اثر خواب آلود بودن چه مي‌گويد، اين دليل او را مي‌گيرد. يا در اثر اضطراب نمي‌فهمد دارد در نماز چه مي‌گويد دليل، او را مي‌گيرد، چون عموم تعليل از خصوصيت معلل مي‌گذرد. فرمود: ?حَتّي تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ? يعني بفهميد داريد چه مي‌گوييد و اگر در بعضي از روايات، سخن از سكر خواب آمده است[13] نه براي آن است كه از كلمه سكاري گرفته‌اند، بلكه از تعليل ?حَتّي تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ? شايد استفاده كرده‌اند. اين در صورتي است كه منظور از صلات، همان نماز باشد و اما اگر منظور از صلات مصلي? باشد؛ جاي نماز باشد يعني مسجد مثلاً، آن‌گاه حكم ديگر دارد يعني شما مستانه وارد مسجد نشويد؛ ورود مست در مسجد ممنوع است؛ منتها نكته اين منع، همان چيزي است كه فرمود: ?حَتّي تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ? چون مسجد، جاي نماز است و بنده با مولاي خود در مسجد سخن مي‌گويد، راز و نياز دارد و عبادت مي‌كند بايد بفهمد دارد چه مي‌گويد. احتمال اينكه منظور از صلات، مصلي? يعني مسجد باشد به قرينه بعد تأييد مي‌شود و آن اين است كه فرمود: ?لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكاري حَتّي تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لا جُنُبًا إِلاّ عابِري سَبيلٍ? يعني «لا تقترب» صلات را در حال جنب، مگر به عنوان رهگذر. اين مگر به عنوان رهگذر، اين استثنا نشان مي‌دهد كه منظور، مسجد است نه نماز، چون در مسجد است كه جنب به طور رهگذر مي‌تواند بگذرد وگرنه در نماز كه جنب به عنوان رهگذر نمي‌گذرد، استثنا‌پذير نيست. البته مسجدين يعني مسجد الحرام و مسجد النبي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مستثناست كه آنجا، عبورش هم جايز نيست
معني مصلي داشتن «صلوت» در آيه به قرينه ساير آيات
پس اينكه فرمود: ?ولا جنباً? يعني همان طوري كه در حال مستي شما نمي‌توانيد نزديك بشويد، در حال جنابت هم نمي‌توانيد نزديك بشويد، مگر در حال عبور. معلوم مي‌شود كه منظور، قرب به مسجد است نه قرب به نماز و چون در مسجد، نماز خوانده مي‌شود و انسان بايد بفهمد كه با خدا چه مي‌گويد، از اين جهت از مسجد به صلات تعبير شده است. گاهي از مكان نماز به نماز ياد مي‌شود، نظير آنچه در سوره? مباركه? «حج» آمده است كه فرمود اگر عده‌اي به دستور الهي قيام نكنند و جلوي ظلم ظالمان را نگيرند، مراكز ديني ويران مي‌شود. آيه? 40 سوره? «حج» اين است: ?وَ لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ يُذْكَرُ فيهَا اسْمُ اللّهِ?؛ اگر قيام مدافعان الهي نباشد، ملحدان همه اماكن مذهبي را از بين مي‌برند؛ هم اماكن مذهبي يهوديها، هم اماكن مذهبي مسيحيها و هم مصلّا‌ها و مسجدها ?وَ لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ?؛ صومعه‌اي كه يك راهب در او عبادت مي‌كند. بِيَع و كنيسه‌اي كه اهل كتاب در او عبادت مي‌كند، مصلايي كه مسلم در او نماز مي‌گذارد يا مسجدي كه مسلمين در او نماز مي‌گذارند، همه اين اماكن ويران مي‌شود. خب، شما در اين الحادهاي كمونيستي ديديد كه نه تنها مسجدها را ويران كردند، كليساها را هم ويران كردند، مراكز مذهبي را هم ويران كردند. از محل نماز، از مصلي? به صلات ياد شده است، فرمود: ?وَ لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ? كه منظور از صلوات يعني مصلاها. بنابراين احتمال اينكه منظور از اين صلات در آيه? ?يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكاري? مصلي? باشد بعيد نيست، به قرينه جمله بعد كه فرمود: ?وَ لا جُنُبًا إِلاّ عابِري سَبيلٍ? چون عبور راه، مخصوص به مسجد است كه در مسجد، اين حالات استثنا شده است. خب، البته نظر نهايي هنوز اعلام نشده است تا به آن جمع بندي برسيم.
هماهنگ بودن صدر و ذيل آيه با دلالت صلات بر مصلي
لزوم اخذ طهارت ظاهري و معنوي در ورود به مسجد
خب ?لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكاري حَتّي تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لا جُنُبًا إِلاّ عابِري سَبيلٍ حَتَّي تَغْتَسِلُوا وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضي أَوْ عَلي سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعيدًا طَيِّبًا? پس حكم اولي آن است كه اگر كسي جنب بود بايد تطهير كند. مسئله سكر، يك جنابت معنوي است، مسئله معرفت يك طهارت معنوي. انسان مست، روح او جنب است، وقتي عاقل شد مثل اينكه غسل كرده است. جمله بعد مربوط به جنابت ظاهري است كه بدن آلوده مي‌شود. اين جنابت، آلودگي تن است كه با غسل ظاهر، تطهير مي‌شود. آن سكر، جنابت روح است كه با معرفت، تطهير مي‌شود. به هر تقدير كسي كه بخواهد نماز بخواند يا به مسجد برود هم بايد داراي روح پاك باشد هم داراي بدن پاك. حالا اگر بدن او پاك نبود، نيازي به آب داشت ولي يا آب براي او ضرر داشت يا به آب دسترسي نداشت حالا يا چون جنب شد احتياج به آب دارد يا نه، چون محصور بود و قضاي حاجت كرده است، احتياج به آب دارد، در همه اين صور مي‌فرمايند اگر شما در حدث اكبر يا در حدث اصغر، محتاج به آب بوديد ولي آب نداشتيد يا آب برايتان ضرر داشت، به جاي غسل، تيمم بدل از غسل كنيد و به جاي وضو، تيمم بدل از وضو. فرمود: ?وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضي? كه در حال مرض، آب برايتان ضرر دارد ?أَوْ عَلي سَفَرٍ? كه آب نداشتيد، حالا اين خواه در اثر حدث اكبر باشد كه قبلاً ياد كرده است يا مربوط به حدث اصغر و اكبر باشد كه هردو را در كنار هم در جمله بعد ذكر مي‌كند، مي‌فرمايد: ?أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ?
ادب قرآن در تعبير از موارد قبيح الذكر
اين ?أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ?، در بحثهاي قبل هم مشابه اين گذشت كه اين از ادبي‌ترين تعبيرات و از مؤدب‌ترين تعبيرات آن روز بود. غائط يعني يك جاي مخفي و منخفض كه اعراب، براي قضاي حاجت آنجا مي‌رفتند. آن محل مخفي و مستور و منخفض را مي‌گفتند غائط. اگر كسي از آن محل آمد يعني قضاي حاجت كرد و آمد، بعد كم كم اين غائط كه اسم مكان بود، بر آن مدفوع اطلاق شد و غائط كه مي‌گويند يعني مدفوع. اين معاني قبيحه، الفاظ فراوان دارد. سرّش اين است كه چيزي كه مستقبح الذكر است از او به كنايه ياد مي‌كنند، بعد از مدتي اين معناي كنايي، معناي صريح مي‌شود؛ يك لفظ ديگري براي او انتخاب مي‌كنند. بعد از مدتي آن لفظ هم معناي صريح مي‌شود، آن وقت يك لفظ سومي براي او انتخاب مي‌كنند. اينكه اين معاني قبيحه، الفاظ فراواني دارد براي همين جهت است. الآن تقريباً مؤدب‌ترين تعبير اين است كه بگوييم رفته به تجديد وضو يا دستشويي. خب، اين دستشويي كنايه از جاي قضاي حاجت است. بعد از چند سال اين كلمه دستشويي هم صريح مي‌شود در قضاي حاجت، ديگر لفظ ديگري براي اين انتخاب مي‌كنند وگرنه دستشويي كه به معناي قضاي حاجت نيست يا تجديد وضو كه به معناي قضاي حاجت نيست. الآن تعبير تجديد وضو يك تعبير مؤدبي است، بعد از مدتي مي‌بينيم اين هم آن ادبي بودنش را از دست مي‌دهد، آن تأدب را ديگر به همراه ندارد. در 1400 سال قبل، مؤدب‌ترين تعبير همين بود كه فرمود: ? جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ? نفرمود شما قضاي حاجت كرديد، فرمود شما اگر از آنجا آمديد، اين به آن مناسبت است ?أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ? چه اينكه از اين برخورد غريزه‌اي، تعبير به ملامسه كرده است، گاهي تعبير به مس، گاهي تعبير به لمس كه مؤدب‌ترين تعبير است. اين ? لامَسْتُمُ النِّساءَ? كنايه از آن اعمال غريزه است، آن ?أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ? كنايه از قضاي حاجت است .
دستور به تيمم در صورت معذور بودن از وضو
خب، يكي حدث اكبر، يكي حدث اصغر. از مجموع اين چهار تعبير برمي‌آيد كه اگر كسي محدث بود به حدث اكبر يا به حدث اصغر و در اثر مرض، آب براي او ضرر داشت يا در اثر سفر، آب نداشت ?فَلَمْ تَجِدُوا ماءً? آن‌گاه ?فَتَيَمَّمُوا صَعيدًا طَيِّبًا?. بعضيها بر اين‌اند كه سرّ اختلاف فقها در كيفيت وضو كه آيا از سر انگشت تا به آرنج است يا از آرنج به طرف سر انگشت است، از بالا به پايين بايد دست را شست يا از پايين به بالا، سرّش اين است كه دستور وضو گرفتن در سوره? مباركه? «مائده» آمده است، اين يك مقدمه. چون اوايل سوره? «مائده» جريان وضو را ذكر فرمود؛ آيه? 6 سوره? «مائده» اين است كه ?يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَي الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَي الْمَرافِقِ? وضو در سوره? «مائده» آمده است، اين يك مقدمه و سوره? «مائده» تقريباً در اواخر عمر شريف حضرت نازل شده است، چون جريان ?الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ?[14] مربوط به حجة الوداع است و در اين سوره است و اين سوره، در اواخر عمر حضرت نازل شده است، اين دو مقدمه. بين نزول سوره? «مائده» و رحلت رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) خيلي طول نكشيد، دستور وضو گرفتن در سوره? «مائده» آمده و چون خيلي طول نكشيد تا زمان حضرت، از اين جهت به همه مردم نرسيده است كه آيا در هنگام شستن دست، بايد از بالا به پايين شست يا از پايين به بالا. بعضيها فعل حضرت را ديدند كه از بالا به پايين است، بعضي ظاهر قول را مي‌بينند كه از پايين به بالاست اين اختلاف پيدا شد، اين توجيهي است كه بعضيها دارند. اما ظاهراً اين‌چنين نيست، براي اينكه سوره? مباركه? «نساء» خب، خيلي قبل از سوره? «مائده» نازل شد و چند سال قبل از او نازل شد و در سوره? «نساء» آمده است كه اگر محدث به حدث اكبر يا محدث به حدث اصغر شديد و آب نداشتيد، تيمم بكنيد، معلوم مي‌شود كه اگر آب داشته باشند بايد وضو بگيرند و وضو يا غسل هم معلوم بود. اين آيه دارد تيمم بدل از وضو يا بدل از غسل را ذكر مي‌كند، معلوم مي‌شود اصل مبدل منه معلوم بود. فرمود اگر مُحدث شديد به حدث اكبر يا حدث اصغر و آب نداشتيد، تيمم بكنيد يعني تيمم بدل از حدث اكبر يا حدث اصغر. خب، حالا اگر آب داشتيد چه؟ معلوم مي‌شود حكمش روشن بود ديگر، حالا چه وقت روشن بود آن را بايد با شواهد روايي يا قرآني تثبيت كرد ولي چند سال قبل از مائده، اين حكم آمده، چند سال! چون سوره? «نساء» چند سال قبل از مائده است، پس معلوم مي‌شود در همان سالهاي اوليه هجرت بالأخره مشخص بود كه وضويي داريم و غسلي و اگر كسي وضو و غسل مقدورش نبود، تيمم بدل از وضو و تيمم بدل از غسل بكند. اما چطور شد كاري كه رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مرتب مي‌كرد به مردم گفت دفعتاً برگرداندند، اين كارها را شما الآن هم مي‌بينيد هست. يعني يك امر بين الرشدي را بيگانه بين الغي مي‌كند، يك بين الغي‌اي را بيگانه، بين الرشد مي‌كند. آن روز هم كه كار به دست ديگران افتاده است باكشان نبود و هر چه را بايد بكنند كردند. بنابراين نمي‌توان گفت كه چون مسئله وضو در سوره? «مائده» آمد و بين آيات وضو و رحلت حضرت هم خيلي طول نكشيد، به مردم نرسيد نه، به مردم رسيده‌ها را برگرداندند.
خلاصه مباحث مطرح شده در خصوص آيه43
خب ?يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكاري? اين دو تا احتمال درباره سكاري و دو تا احتمال درباره صلات، اين چهار مطلب بود در جمله اولي? و يك نكته هم مربوط به ?حَتّي تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ? بود كه اين تعليل است نه غايت و تحديد. نظير آن مطلبي كه در آيه ?وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتّي يَأْتِيَكَ الْيَقينُ?[15] است، اين ?وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتّي يَأْتِيَكَ الْيَقينُ? آن «حتي» براي تعليل است، نه براي غايت. مي‌فرمايند مگر شما نمي‌خواهيد به مقام يقين برسيد؟ خب، نماز بخوانيد، عبادت كنيد. عبادت، انسان را به مرحله يقين مي‌رساند ?حَتّي يَأْتِيَكَ الْيَقينُ? غايت نيست كه حالا كه به مقام يقين رسيديد ديگر عبادت نكنيد ـ كه عده‌اي پنداشتند ـ بلكه تعليل است. مثل اينكه گفتند «صُوُموا تَصِحّوا»[16]؛ گفتند امساك كنيد تا سالم بشويد، پرخوري نكنيد تا سالم بشويد، اين معنايش اين نيست كه حالا كه سالم شديد ديگر پرخوري كنيد. اين تعليل است نه تحديد، اين علت و بيان فايده است نه بيان حد. اگر كسي يك بيماري داشت به پزشك معالج گفت فلان كار را نكن تا خوب بشوي، معنايش اين نيست كه حالا كه خوب شدي دوباره بكن، معنايش اين است كه اگر خواستي خوب بشوي بايد اين كار را بكني، اين جمله كه فرمود: ?وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتّي يَأْتِيَكَ الْيَقينُ?[17] اين براي تحديد و براي غايت نيست يعني عبادت بكن تا به مرحله يقين برسي، حالا كه به مرحله يقين رسيدي ديگر عبادت نمي‌خواهد، اين «حتي» لتعليل است، نه لتحديد. يعني اگر بخواهي به مقام يقين برسي، اگر بخواهي اين علمهاي حصولي بشود حضوري، اگر بخواهي از هر شكي برهي عبادت كن. ?وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتّي يَأْتِيَكَ الْيَقينُ? اينجا هم فرمود: ?حَتّي تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ? به اين دليل، نه اينكه براي تحديد و غايت باشد كه حالا كه به آن حد رسيد، پس معلوم مي‌شود كه قبلش عيب نداشت يا كار بدي نبود، اين طور نيست.
از اين ?حَتّي تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ? مي‌شود استفاده كرد كه همان طوري كه مستانه نمي‌شود وارد نماز شد، نائمانه هم نمي‌شود وارد نماز شد و اما جمله دوم كه فرمود: ?وَ لا جُنُبًا إِلاّ عابِري سَبيلٍ? اين نشانه آن است كه مربوط به مصلّاست يعني مسجد است البته، نه مصلاي فقهي. منظور از اين مصلّا همان مسجد است كه حكم مسجد را دارد ?حَتَّي تَغْتَسِلُوا? وقتي اغتسال كرديد، ديگر وضو لازم نيست. از اينجا هم معلوم مي‌شود كه غسل جنابت، مكفي از وضوست. در ساير اغسال، يك چنين دليلي نداريم كه مثلاً حالا غسل حيض كافي باشد، مكفي باشد؛ اما اينجا معلوم مي‌شود كه مكفي است، چون فرمود همين كه غسل كرديد كافي است. بعد هم درباره حدث اكبر و اصغر ذكر فرمود، از اينجا معلوم مي‌شود كه هم غسل حكمش مشخص بود هم وضو حكمش مشخص بود؛ منتها تيمم بدل از غسل و تيمم بدل از وضو، حكمش مشخص نبود كه اينجا بيان شده است و اما در ذيل كه فرمود: ?فَتَيَمَّمُوا صَعيدًا طَيِّبًا? كيفيتش را هم ذكر فرمود: ?فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْديكُمْ? حالا يك اختلاف نظري هست بين فقهاي خودمان كه آيا آنچه را كه انسان، روي او تيمم مي‌كند بايد مقداري از او به دست انسان بچسبد يعني انسان، روي خاك تيمم بكند يا روي سنگي تيمم بكند كه مقداري خاك دارد و روي سنگ املس و هموار، نظير اين مرمرها نمي‌شود تيمم كرد يا نه، روي همين سنگهاي صاف هم مي‌شود تيمم كرد. برابر آنچه در سوره? «نساء» است يعني همين آيه، مي‌شود روي سنگ صاف هم تيمم كرد، برابر آنچه در سوره? «مائده» هست دارد كه ?فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْديكُمْ مِنْهُ? از اين ?منه? مرحوم فيض و امثال فيض خواستند استفاده كنند كه چيزي بايد به دست انسان بچسبد كه با آن انسان مسح بكند[18] وگرنه صرف وضع اليد علي الحجر علي الارض است؛ چيزي از او در دست نيست كه انسان مسح بكند. آيا اين كلمه ?منه? كه در سوره? «مائده» است، تقييد مي‌كند اطلاقي كه در آيه? سوره? «نساء» است يا نه؟
«و الحمد لله رب العالمين»





1. سوره مائده،‌آيه99؛ سوره نور،‌آيه29
2. سوره طارق، آيه9
3. سوره بقره،‌ آيه72
1. سوره طارق، آيه9
1. ر.ك: آلاء الرحمن في تفسيرالقرآن، ج2،‌ص115 و 116
1. سوره بقره،‌آيه219
2. (سوره مائده، آيه90)ر.ك: الميزان، ج4،ص359
1. سوره بقره، آيه219
2. سوره اعراف، آيه33
3. ر.ك: سوره نمل،‌آيه67
4. سوره مائده،‌ آيه90
1. الكافي،‌ ج3،‌ص299
1. الكافي،‌ج3،ص299
1. سوره مائده، آيه3
1. سوره حجر،‌آيه99
1. الدعوات،ص76
2. سوره حجر، آيه99
1. ر.ك: تفسيرالصافي،ج1،ص455