موضوع: سوره نسا

عنوان: تفسير سوره مبارکه نساء جلسه 127

مدت زمان: 37.20 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 4.27 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 8.54 MB دانلود

رديف
نوع عنوان
عنوان
1

گمراهي اهل كتاب و داد ستد كردن ضلالت
2

عوام ضلالت و خواص ضلالت فروشِ اهل كتاب
3

منظور از بيع و شرا در مسائل اعتقادي
4

عذاب مضاعف سران ستم بلحاظ گناه مضاعفشان
5

عذاب در برابر تابع و متبوع ستمكاران
6

اعلام كفايت ولايت و نصرت الهي
7

تحريف تعاليم ديني توسط علماء يهود
8

قبول تحريف علماي اهل كتاب در كمال بي ادبي
9

علماي اهل كتاب و طعنه زدن به مباني ديني
10

لعن خداوند به علماء محرّف اهل كتاب
11

استثناء عده قليلي از علماي اهل كتاب در ايمان آوردن




اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?أَ لَمْ تَرَ إِلَي الَّذينَ أُوتُوا نَصيبًا مِنَ الْكِتابِ يَشْتَرُونَ الضَّلالَةَ وَ يُريدُونَ أَنْ تَضِلُّوا السَّبيلَ ?44? وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدائِكُمْ وَ كَفي بِاللّهِ وَلِيًّا وَ كَفي بِاللّهِ نَصيرًا ?45? مِنَ الَّذينَ هادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ يَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَيْنا وَ اسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ وَ راعِنا لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْنًا فِي الدِّينِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اسْمَعْ وَ انْظُرْنا لَكانَ خَيْرًا لَهُمْ وَ أَقْوَمَ وَ لكِنْ لَعَنَهُمُ اللّهُ بِكُفْرِهِمْ فَلا يُؤْمِنُونَ إِلاّ قَليلاً?46?
گمراهي اهل كتاب و داد ستد كردن ضلالت
معمولاً در هر بخشي از مطالب يك سوره، اول آن سرفصل به عنوان اجمال ياد مي‌شود، بعد به صورت تفصيل بازگو مي‌شود. اين آيه? ?أَ لَمْ تَرَ إِلَي الَّذينَ أُوتُوا نَصيبًا مِنَ الْكِتابِ? به عنوان سر فصل اين بخش است كه عده‌اي دادوستد آنها در گمراهي است يعني گمراهي مي‌خرند و گمراهي مي‌فروشند، كارشان اين است. بيع و شرائشان درباره ضلالت است و اين كار، چون خيلي زياد است و از مرحله باطن به ظاهر ظهور كرده است، از رأي فكري به رؤيت بصري رسيده است، لذا مي‌فرمايد: ?أَ لَمْ تَرَ إِلَي الَّذينَ? گرچه اين كار، به رأي است نه به رؤيت ولي چون خيلي محسوس است، از رأي به رؤيت منتقل شده است.
عوام ضلالت و خواص ضلالت فروشِ اهل كتاب
مطلب بعدي آن است كه عوامشان ضلالت­بخر‌ هستند و خواصشان هم ضلالت­بخر هستند، هم ضلالت فروش. همان طوري كه عوام مؤمن سعي مي‌كند كه گليم خود را نجات بدهد و نقشي در هدايت ديگران ندارد، مگر خيلي ضعيف، عوام اهل كتاب هم اگر منحرف شد فقط در مسير خاص خود گمراهي را ادامه مي‌دهد، به فكر گمراه كردن ديگران نيست، مگر به طور كم. آن كه هم گمراه است و هم گمراه مي‌كند، عالم دين است. بنابراين نمي‌شود اين اشتراء را به اشتراي ظاهر معنا كرد، چون بعضيها گفتند منظور از اين اشتراء اشتراي ظاهري است، مثل اينكه عوام اهل يهود اينها پولي مي‌دادند و برگه طلب مغفرت دريافت مي‌كردند و آن احبار و رهبان هم ?لَيَأْكُلُونَ أَمْوالَ النّاسِ بِالْباطِلِ?[1] اينها كه اموال مردم را به باطل مي‌خوردند، در حقيقت به اينها طلب مغفرت و راه مغفرت ارائه مي‌كردند، آنها با دادن مقداري پول به اين احبار و رهبان فكر مي‌كردند كه نجات پيدا مي‌كنند [و] بهشت مي‌خرند، در حالي كه ضلالت خريده‌اند[2]. اگر بحث، درباره خصوص عوام باشد اين اشتراء همان معناي ظاهري خود را دارد يعني پول مي‌دهند چيز مي‌خرند ولي چون مربوط به علماي آنهاست و شواهدي ديگر هم تأييد مي‌كند و مشابه اين آيه هم در بخشهاي ديگر آمده است، منظور از اشتراء، همان دادوستد معنوي است، نه دادوستد ظاهري كه پولي بدهند و چيزي بخرند اين‌چنين نيست، بلكه يك امر معنوي را به نام ايمان مي‌دهند يك امر باطني را به عنوان كفر مي‌خرند ?اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدي وَ الْعَذابَ بِالْمَغْفِرَةِ فَما أَصْبَرَهُمْ عَلَي النّارِ?[3] اين گونه از تعبيرها نشان مي‌دهد كه اين بيع و شراء، يك بيع و شراء محسوس نيست كه پول بدهند چيز بخرند، بلكه يك فكري و يك اعتقادي را مي‌دهند، يك فكر و اعتقاد ديگر را مي‌خرند. گر­چه علماي آنها ?لَيَأْكُلُونَ أَمْوالَ النّاسِ بِالْباطِلِ? كه از احبار و رهبان قرآن كريم خبر داد كه آنها مال حرام مي‌خورند ولي اين مسئله اشتراء، كاري به آن ندارد.
منظور از بيع و شرا در مسائل اعتقادي
مطلب ديگر آن است كه در بيع و شراء ظاهري آن كه فروشنده است، متاعي را مي‌فروشد و چيزي را كه خريد، براي او محترم است و خريدار، متاعي را كه داد در مقابل‌اش چيزي مي‌گيرد كه نزد او محترم است؛ هم فروشنده در عين حال كه مثمن را دارد، ثمن را گرامي مي‌دارد و نگه مي‌دارد، هم خريدار كه ثمن داد مثمن را گرامي نگه مي‌دارد، اين خاصيت بيع و شراست. ولي در مسائل اعتقادي، كار اين‌‌چنين نيست، گر­چه به حسب ظاهر قرآن كريم بيع و شراء تعبير كرده است، چون قرآن ?تِبْيانًا لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ?[4] است، باز مي‌كند كه منظور از اين بيع و شراء چيست. منظور از اين بيع و شراء در مسائل اعتقادي آن است كه آنها يعني كافران در قبال پولء به مؤمنين مي‌گويند آن عقيده‌تان و ايده و فكرتان را بيندازيد، نه به ما بدهيد، تخليه كنيد؛ بيندازيد دور. به اين گروهي كه مي‌خواهند آنها را اضلال كنند، چيزي مي‌دهند تا آن مؤمنين از ايمانشان دست بردارند، نه اينكه ايمانشان را به خريدار بدهند. پس در حقيقت بيع و شراء نيست، نه بيع و شراي ظاهري است، براي اينكه سخن از پول و امثال‌ذلك نيست، سخن از نقل و انتقال آرا و انديشه و مكتب و عقيده است و نه خريدار، چيزي را كه مي‌خرد يا فروشنده، چيزي را كه فروخت، آنچه فروخته شد به عنوان ثمن، آن را كسي گرامي نمي‌شمارد، آن را مي‌اندازد دور يعني كافران كه از مؤمنين، هدايت مي‌خرند، منظور اين نيست كه هدايت آنها را بگيرند، ضلالت به آنها بدهند [بلكه] منظور آن است كه هدايت را از آنها دور بدارند و بيندازند دور و ضلالت را به جاي هدايت، جايگزين كنند. اينكه گفتند اشتراء در اين گونه از موارد به معناي استبدال است، يك چنين شواهدي هم او را تأييد مي‌كند. بعضي از آيات دلالت مي‌كند بر اينكه منظور از اين بيع و شراء اين است كه مؤمنين، آن عقيده حقي كه دارند، آن را بياندازند دور، همين است كه در بعضي از آيات، تعبير شده است ?فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ?، اين ?فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ? يعني شما ايمانتان را بياندازيد دور و اين كفر را به جاي ايمان مستقر كنيد. آيه? 187 سوره? «آل عمران» كه قبلاً بحثش گذشت اين بود ?وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ ميثاقَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَليلاً فَبِئْسَ ما يَشْتَرُونَ?؛ اين گروه اهل كتاب كه متاع دنيا گرفتند، اين‌چنين نيست كه اين ايمانشان يا علوم اسلامي‌شان را به عده‌اي منتقل بكنند، بلكه اين ايمان و علوم اسلامي‌شان را به دور مي‌اندازند، پشت سرشان مي‌اندازند و يك متاع دنيايي را مي‌گيرند. پس اين بيع و شراء، نه تنها با بيع و شراي مادي فرق دارد كه كالاي محسوسي جا­به‌­جا نمي‌شود، بلكه جوهره اينها، همان سنخ تخليه است، نه نقل و انتقال، اين است. آن كه ضلالت فروش است، هدايت­بخر نيست، او هدايت را ارتجاع مي‌داند، لذا ?فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ? قهراً از جامعه رخت برمي‌بندد، ديگر چيزي در دست مردم به عنوان هدايت نيست. يك وقت است كسي چيزي را مي‌خرد انبار مي‌كند، بالأخره آنچه را كه خريد، محفوظ است. يك وقت كسي چيزي را مي‌خرد او را به دور مي‌اندازد، آن وقت چيزي در آن جامعه از آن متاع نمي‌ماند، اين ?فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ? اين پيام را دارد.
عذاب مضاعف سران ستم بلحاظ گناه مضاعفشان
مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ?وَ يُريدُونَ أَنْ تَضِلُّوا السَّبيلَ? عده‌اي در قيامت مي‌گويند خدايا ?إِنّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبيلاَ?؛ ما حرف اينها را گوش داديم، اينها ما را گمراه كردند. آيه? 66 سوره? «احزاب» اين است كه ?يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النّارِ يَقُولُونَ يا لَيْتَنا أَطَعْنَا اللّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولاَ? وآيه 67 اين است كه ?وَ قالُوا رَبَّنا إِنّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبيلاَ? اين 67، بعد همين گروه گمراه شده مي‌گويند ?رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْنًا كَبيرًا?[5]؛ مي‌گويند خدايا! اين سران شرك و انحراف را دو برابر عذاب بكن، براي اينكه اينها هم گمراه شدند، هم ما را گمراه كرده‌اند ?رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْنًا كَبيرًا?[6]. در بخشهاي ديگر، قرآن كريم به اين گروه پاسخ مي‌دهد، مي‌فرمايد: ?لِكُلِّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ?[7] هم آن سران الحاد، دو برابر عذاب مي‌شوند، هم شما دو برابر عذاب مي‌شويد. چون عذاب، در برابر گناه است اين يك مقدمه. اگر كسي دو گناه كرد، دو عذاب دارد [اگر] يك گناه كرد، يك عذاب، اين‌هم مقدمه ديگر. سران ستم دو گناه كردند: يكي اينكه خودشان گمراه شدند؛ يكي اينكه ديگران را گمراه كردند، چون دو تا گناه كردند دو عذاب دارند. پيروان اين سران ستم هم دو گناه كردند، چون دو گناه كردند، آنها هم عذابشان دو برابر است. گناه اول، اصل ارتكاب به كفر و فساد و معصيت و فسق و مانند آن. گناه دوم، انتخاب اين سران ستم به عنوان امامان جامعه است كه ائمه كفر‌ند، آن كه واقعاً مستضعف فكري است كه عذاب نمي‌بيند، اين جزء ?مرجون لامر الله?[8] است حالا بهشت مي‌رود يا نه، مطلب ديگر است؛ اما آن كه مي‌تواند تحقيق كند، آن نبايد در تقليد، مقلد باشد، در تقليد بايد محقق باشد.


عذاب در برابر تابع و متبوع ستمكاران
يك وقت است كسي معصيت مي‌كند، خب يك معصيت كرد، يك غيبت كرد، يك دروغ گفت، يك عذاب دارد. يك وقت در انتخاب رهبر، عمداً بيراهه مي‌رود، براساس تعصب يا جهات ديگر. خب، يك چنين شخصي دو تا گناه كرده است: يكي اينكه اين كسي كه لايق نبود و يك آدم فاسد و ظالمي بود او را به عنوان زمامدار پذيرفت؛ يكي اينكه به دنبال او كارهاي خود را تنظيم كرده است؛ لذا قرآن پيام‌اش اين است كه خداوند در قيامت به اينها مي‌فرمايد: ?لِكُلِّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ?[9]. پس آنچه در آيه? 66 و67 سوره? «احزاب» است، نشانه اين است كه يك عده به دنبال سران ستم به ضلالت مي‌افتند و در قيامت مي‌گويند ? رَبَّنا إِنّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبيلاَ* رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْنًا كَبيرًا?[10] آن وقت در آيات ديگر، قرآن جواب مي‌دهد كه ?لِكُلِّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ?. در آيه? 6 سوره? «لقمان» هم اين مضمون هست كه بعضي خلاصه، بنگاه ضلالت و اضلال دارند يعني انحرافها را مي‌گيرند، به ديگران هم تعليم مي‌دهند. اينكه در آيه? 6 سوره? «لقمان» فرمود ?وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَشْتَري لَهْوَ الْحَديثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبيلِ اللّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَها هُزُوًا أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهينٌ? همين است؛ اين دستگاه باطل را مي‌خرد تا مردم را گمراه بكند.
بنابراين به شهادت اين آيات، آيه? محلّ بحث مربوط به علماي اهل كتاب است، نه عوام آنها. عوام آنها كارشان ضلالت خريدن است، نه ضلالت فروشي. علماي آنها هم ضلالت خريدن هم ضلالت فروشي را به عهده دارند، لذا اين جمله كه فرمود: ?أَ لَمْ تَرَ إِلَي الَّذينَ أُوتُوا نَصيبًا مِنَ الْكِتابِ يَشْتَرُونَ الضَّلالَةَ وَ يُريدُونَ أَنْ تَضِلُّوا السَّبيلَ? به علمايشان برگردد اُولي است. چه اينكه اين بخش از آيات اين مقطع، نشانه‌اش همان كارهاي اضلالي علماي آنها است كه تحريف مي‌كنند، آيات الهي را كتمان مي‌كنند و مانند آن.
اعلام كفايت ولايت و نصرت الهي
بعد فرمود: ?وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدائِكُمْ وَ كَفي بِاللّهِ وَلِيًّا وَ كَفي بِاللّهِ نَصيرًا? خداوند در دوست و دشمن‌ شناسي از شما عالم­تر است؛ دشمنان شما را به خوبي مي‌شناسد و اگر شما در تشخيص عداوت و محبت، شك داريد بايد به الله مراجعه بكنيد، اين از نظر معرفت و اگر از نظر قدرت، كمبودي احساس مي‌كنيد تنها وليّ شما خداست، تنها ناصر شما هم خداست و نفرمود كه «و كفي بالله ولياً و نصيرا»، بلكه اين دو وصف از اوصاف حسناي الهي را جداي هم در دو جمله مستقل ذكر كرد، براي اهميت مطلب. فرمود: ?وَ كَفي بِاللّهِ وَلِيًّا وَ كَفي بِاللّهِ نَصيرًا? اگر مي‌فرمود «و كفي بالله ولياً و نصيراً» كافي بود؛ اما مورد، چون مهم است اقتضا مي‌كند كه هر كدام مستقلاً ذكر بشود، يك لطيفه ادبي فخر رازي دارد و آن اين است كه مي‌گويد ?وَ كَفي بِاللّهِ وَلِيًّا وَ كَفي بِاللّهِ نَصيرًا? اين اضافه «باء» براي آن است كه در اين كفايت، واسطه نيست. اگر گفته بشود ?وكفي الله المؤمنين القتال?[11] يا «كفي الله كذا»، اين معلوم نيست كه مع‌الواسطه است يا بلاواسطه هر دو را شامل مي‌شود؛ اما وقتي بفرمايد ?وَ كَفي بِاللّهِ وَلِيًّا? يعني ديگر واسطه‌اي در كار نيست، اين «باء» براي الصاق است[12]، اين كفايت، چسبيده به الله است، ديگر غيري در كار نيست، خود خدا كافي است. گاهي «باء» روي كلمه الله درمي‌آيد، گاهي روي كلمه آن متعلق، مثل ?أَ لَيْسَ اللّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ?[13]، ?أَ لَيْسَ اللّهُ? آنجا «باء» روي كافي درآمده است. بالأخره در اين گونه از موارد، براي اثبات اينكه كفايت به الله مرتبط است يا الله به كفايت مرتبط است، در اين گونه از موارد «واو» ياد مي‌شود و ذكر مي‌شود ?وَ كَفي بِاللّهِ وَلِيًّا وَ كَفي بِاللّهِ نَصيرًا? فرق بين ولايت و نصرت هم در بحث قبل گذشت، اين سرفصل اين مقطع از بحث، حالا وارد اصل بحث مي‌شوند.
تحريف تعاليم ديني توسط علماي يهود
فرمود: ?مِنَ الَّذينَ هادُوا? اين علماي يهود، گروهي از اينها كساني‌اند كه آن تعاليم ديني را منحرف مي‌كنند؛ به جاي اينكه ?يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ?[14] باشند، اين ?يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ? هستند؛ حرفها را از جايش عوض مي‌كنند حالا يا نسياً منسيا حذف مي‌كنند يا كلمه‌اي را به جاي كلمه ديگر قرار مي‌دهند يا در تفسير؛ رأي خود را تحميل مي‌كنند و تفسير به رأي مي‌كنند؛ همه اينها جزء تحريف است. بعد از اينكه آيات الهي و كلمات الهي در جاي خود مستقر شد، اينها الفاظ را از جاي خود بيرون مي‌برند، معاني را از جاي خود بيرون مي‌برند حالا يا كلمات را جا­به­جا مي‌كنند يا جايش را خالي مي‌گذارند، بالأخره كلمه را از موضع‌اش تجاوز دادند كه اين حرف «عن» براي تجاوز است. ?يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ? يعني هر كلمه‌اي كه در جاي خود بود، اين را از آنجا مي‌كنند حالا يا چيز ديگر جاي او قرار مي‌دهند يا او را نسياً منسيا مي‌كنند. كلِم كه جمع كلمه است، چون بر حسب لفظ، حرف تأنيث ندارد فرمود: ?عن مواضعه? از آن جهت كه جمع است، هر كلمه‌اي موضعي دارد و مجموعه كلمه‌ها مواضع دارند و اما از آن جهت كه لفظ‌اش مذكر است، نفرمود «عن مواضعها»، فرمود ?عن مواضعه? به هر نحو تحريف هست. گاهي مي‌گويند رجم را برمي‌دارند به جاي او حدّ ذكر مي‌كنند، براي اينكه كسي در بين بني‌اسرائيل متهم بود به يك بزهكاري كه بايد رجم مي‌شد، براي اينكه رجم نشود آن رجم را به حد تبديل كردند كه با تازيانه هم قابل امتثال باشد. آنچه مربوط به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است او را حذف مي‌كنند يا نه؛ به مردم ابلاغ نمي‌كنند.
در بخشي از آيات قرآن كريم هست كه به علمايشان مي‌فرمايد كه ? قل فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ?[15]؛ شما اگر راست بگوييد اين توراتي كه در خانه‌هايتان پنهان كرده‌ايد او را بياوريد تلاوت كنيد، ببينيد همين حرفي كه ما داريم در تورات هست يا نه؟ چطور حرف قرآن را نمي‌پذيريد، در حالي كه همين حرف در تورات هست؟ ?قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ?. اينها مصاديق گوناگون تحريف است، پس ?مِنَ الَّذينَ هادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ?. در سوره? «مائده» دارد كه ?مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ?[16]، آن ?مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ? قدري بازتر است«يعني بعد الاستقرار كل كلمة في موضعها» آمدند اين را از جايش كندند، به احد انحاء ثلاثه يا كندن بلا بدل يعني نسياً منسيا، يا كندند جاي او كلمه ديگر گذاشتند يا نه، كلمه را در جاي خود گذاشتند ولي تفسير به رأي كردند.
قبول تحريف علماي اهل كتاب در كمال بي­ادبي
?وَ يَقُولُونَ? سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) احتمال مي‌دهند كه يكي از مصاديق تحريف، همين باشد كه ?وَ يَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَيْنا?[17] درست است كه اين ممكن است و از مصاديق تحريف مي‌تواند باشد؛ اما اگر اين «واو» نبود، نشان مي‌داد كه اين ?يَقُولُونَ? مصداقي است براي تحريف؛ اما چون اين «واو» دارد، معلوم مي‌شود كه اين يك فساد ديگر و گناه ديگري است، كاري به تحريف تورات يا انجيل ندارد. خب، اينها جسور و جري و بي‌ادب‌اند، براي اينكه صريحاً به جاي اينكه بگويند سمعاً و طاعةً، به جاي اينكه بگويند سمعنا و اطعنا مي‌گويند ?سَمِعْنا وَ عَصَيْنا?؛ ما شنيديم ولي گوش نمي‌دهيم، اطاعت نمي‌كنيم. آنها كه مي‌گويند سمعاً و طاعه يعني شنيديم و اين شنيدن، مقدمه اطاعت است و اطاعت مي‌كنيم؛ اما آنها مي‌گويند ?سَمِعْنا? ولي ?وَ عَصَيْنا? يعني گوش داديم شما چه گفتيد ولي نمي‌پذيريم، اين يك. بعد به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در كمال بي‌ادبي مي‌گويند ?وَ اسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ? بشنو ولي كسي اسماع نكرده، چيزي به گوشت نرسيده، براي اينكه از ما كه اجابت نمي‌شنوي كه، از ما كه اطاعت نمي‌بيني كه يا ?غير مسمع? يعني «لا اسمعك الله»؛ خدا تو را شنوا نكند يا نه، چون از ما لبيك و اجابت دريافت نكردي، پس چيزي نشنيدي ما چيزي اسماع نكرديم، ما دو تا حرف داريم مي‌گوييم: ?سَمِعْنا وَ عَصَيْنا? شنيديم ولي ترتيب اثر نمي‌دهيم، تو ?وَ اسْمَعْ?؛ بشنو كه ما شنيديم ولي ترتيب اثر، چون از ما ديده نمي‌شود، از ما اطاعت نمي‌بيني ما چون معصيت مي‌كنيم، از ما اجابت نمي‌شنوي. پس يا ناظر به حرف خودشان است يا ناظر به آن بي‌ادبي نفرين­گونه است كه ?غَيْرَ مُسْمَعٍ? باش يعني «لا اسمعك الله» ?وَ اسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ وَ راعِنا? اين بحث درباره ?راعنا? قبلاً مبسوطاً در سوره? مباركه? «بقره» گذشت.
مشابه اين مضمون در سوره? «بقره» اين است كه ?يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا وَ اسْمَعُوا وَ لِلْكافِرينَ عَذابٌ أَليمٌ?[18] اهل كتاب در همان لغت عبري شان، اين كلمه «راعنا» يك معناي بدي داشت. در عربي، اين كلمه بد نيست يعني رعايت بكن ما را، در عبري يك بار منفي داشت. آنها با استفاده از اينكه مسلمين به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌گفتند «راعنا»، همين كلمه «راعنا» را به پيغمبر مي‌گفتند؛ منتها منظورشان آن معناي عبري كلمه بود نه معناي عربي. لذا هم قرآن كريم به اهل كتاب دستور داد كه نگوييد ?راعنا?، بگوييد ?انظرنا? و هم به مؤمنين فرمود شما ديگر از اين بعد نگوييد ?راعنا? بگوييد ?انظرنا? چون شما كه هدفي نداريد، منظور بدي نداريد ولي ديگران از اين تعبيرتان سوء استفاده مي‌كنند. وقتي كاري كه شما منظورتان بد نيست ولي ديگران از او سوء استفاده مي‌كند، چرا اين كار را مي‌كنيد. حرفي كه منظورتان بد نيست ولي ديگران از آن حرف، سوء استفاده مي‌كنند خب، چرا آن حرف را مي‌گوييد، حرف ديگر را بگوييد. وقتي مطلبي را مي‌توان با دو بيان تأديه كرد، اگر با يك بيان و با يك تعبير مورد سوء استفاده ديگران است، خب چرا مي‌گوييد؟ ?يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا?[19]، «راعنا» در عربي معناي بدي ندارد (يك)، شما مؤمنين هم معناي بدي را اراده نمي‌كنيد (دو) ولي مورد سوء استفاده بيگانه‌ها است، شما نگوييد «راعنا» بگوييد «انظرنا». اين درباره مؤمنين بود كه در سوره? مباركه «بقره» بحثش گذشت. ولي در اينجا يعني در همين سوره? «نساء» مي‌فرمايد اينها كساني‌اند كه به پيغمبر مي‌گويند ?راعنا? ?وَ يَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَيْنا وَ اسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ وَ راعِنا? اين ?راعنا? حرف آنهاست.

علماي اهل كتاب و طعنه زدن به مباني ديني
?لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْنًا فِي الدِّينِ?؛ اينها زبان پيچي مي‌كنند. حالا «لي» يعني پيچيدن «ملوي» يعني پيچيده «لاوي» يعني پيچند، حالا زبان مي‌پيچند كه «راعنا» به صورت «راعينا» در بيايد ـ معاذ الله ـ يعني چوپان ما «راعي» يعني چوپان، اين‌چنين زبان را مي‌پيچانند كه به اين صورت تلفظ بشود يا نه، اين زبان پيچي كردن كنايه از همان مطلب پيچي كردن است يعني آنچه را كه در دل دارند، نمي‌گويند. به هر تقدير قرآن نهي كرده، فرمود نگوييد راعنا و آن‌گاه فرمود: ?لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْنًا فِي الدِّينِ? آنها در دين مي‌خواهند طعنه بزنند، طعنه در دينشان هم تحريف است و هم اهانت با اين تعبير. ولي اگر اينها بگويند ?سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا? سمعاً و طاعه، بگويند ما شنيديم و اطاعت كرديم اين (يك) و بگويند«وَ اسْمَعْ» ديگر نگويند ?وَ اسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ? بگويند «واسمع» يعني از ما اين حرف را بپذير، تو دستور دادي ما هم اجابت كرديم، فرمان دادي ما هم امتثال كرديم «وَ اسْمَعْ» ديگر غيرمسمع را نگويند و به جاي «راعنا» بگويند «وَ انْظُرْنا»، ?لَكانَ خَيْرًا لَهُمْ وَ أَقْوَمَ?. پس به جاي اينكه بگويند «سَمِعْنا وَ عَصَيْنا» بگويند «سَمِعْنا وَ أَطَعْنا» اين (يك) به جاي اينكه بگويند ?وَ اسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ? بگويند «وَ اسْمَعْ» اين غير مسمع را نگويند اين (دو)، به جاي اينكه بگويند «راعِنا» بگويند «وَ انْظُرْنا» اين (سه)، اينها هم قلباً عبادت كردند هم لفظاً مؤدب بودند: ?لَكانَ خَيْرًا لَهُمْ وَ أَقْوَمَ?؛ هم براي اينها با قوام‌تر است هم براي آنها خير است. اين خير، در اين گونه از موارد، افعل تعييني است نه افعل تفضيلي. نظير همان ?أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلي بِبَعْضٍ?[20] است كه افعل تعييني است نه تفضيلي، نه معنايش اين است كه اين جمله قبلي خوب بود ولي جمله بعدي بهتر است، نظير ?وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَيْها وَ تَرَكُوكَ قائِمًا قُلْ ما عِنْدَ اللّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ?[21] اين معنايش اين نيست كه لهو، خوب است ولي ما عندالله بهتر از لهو است. رفتن به سراغ مال التجاره در حال خطبه خواندن پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در مسجد براي نماز جمعه، ترك كردن پيغمبر خوب است ولي ماندن در مسجد و گوش دادن خطبه‌هاي نماز جمعه بهتر است، اين ‌طور كه نيست. فرمود: ?وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَيْها وَ تَرَكُوكَ قائِمًا قُلْ ما عِنْدَ اللّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ? لهو كه خيري در او نيست، تجارت در حال نماز جمعه هم خيري در او نيست، چون در چند جمله قبل، نهي كرده فرمود: ?إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلي ذِكْرِ اللّهِ وَ ذَرُوا الْبَيْعَ?[22] چه خيري در اوست كه نهي شده. پس اينكه فرمود: ? ما عِنْدَ اللّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ?[23] اين خير تعييني است. در اينجا هم كه فرمود اگر اينها، اين جمله‌ها را به جاي جمله‌هاي قبلي بگويند خير است، نه معني‌اش اين است كه جمله‌هاي قبلي خوب بود ولي جمله‌هاي بعدي بهتر است، اين افعل تعييني است. مشابه اين‌هم در سوره? مباركه? «بقره» قبلاً گذشت، در سوره? «بقره» آيه? 103 اين است ?وَ لَوْ أَنَّهُمْ?؛ همين يهودي‌ها ?وَ لَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ خَيْرٌ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ? بعد از اينكه جريان سحر و امثال‌ذلك را بازگو كرد، فرمود اگر اينها ايمان بياورند و به ثواب الهي برسند، براي شما خير است. نه يعني آن كار خوب بود و اين كار بهتر است، اين خير تعييني است.

لعن خداوند به علماء محرّف اهل كتاب
در دنباله اين[آيه46سوره «نساء»] فرمود: ?وَ لكِنْ لَعَنَهُمُ اللّهُ بِكُفْرِهِمْ? فرمود خداوند هدايت كرده است و هدايت مي‌كند، راهنمايي كرده است ولي اينها نمي‌پذيرند. توفيق را خداوند از اينها گرفت، چطور توفيق را از اينها گرفت، اينها ملعون شدند؟ «لعن» يعني بُعد از رحمت، خداوند اينها را لعنت كرده است يعني اينها از رحمت خاصه دور كرده است، چرا؟ براي اينكه عقل از درون به اينها اعطا كرد. فطرت از درون به اينها اعطا كرد كه هم با علوم حصولي مسائل را بفهمند، هم با علوم شهودي درك بكنند. اين دو دستگاه قوي در درون، وحي و رسالت و اعجاز و امامت و امثال‌ذلك كه ما از بيرون براي اينها اعزام كرده است. خب، با داشتن اين مجموعه، اينها به سوء اختيار خود راه باطل را طي كردند و خداوند هم مهلت داد و راه توبه را باز كرد. چندين بار مهلت داد، حسنه را چند برابر پاداش داد، سيئه را يك برابر كيفر داد راه توبه را باز گذاشت، بلكه بپذيرند. حالا وقتي به سوء اختيار خود همه اين فضا را سياه كردند ديگر حالا خدا اينها را به حال خودشان رها مي‌كند. در آن بحثهاي اوليه سوره? مباركه? «بقره» اين جمله گذشت كه فرمود: ?خَتَمَ اللّهُ عَلي قُلُوبِهِمْ?[24] ختم يعني امضا كرد، مهر كرد. خدا قلب اينها را مهر كرد. خب، چه زماني آدم نامه را مهر مي‌كند، توشيح به دست خداست، امضا به دست خداست؛ اما نويسنده اين نامه كيست؟ خود انسان است مي‌نويسد ديگر. اين صفحه قلب يك لوح شفافي است، عقايد و افكار و اخلاق و اعمال روزانه ما سيئاتي است كه روي اين صفحه دل مي‌آيد. حالا مكرر خداوند مهلت داد كه با آب توبه شستشو كنيم، نكرديم. چندين مرحله خدا عفو كرد و راه توبه را باز گذاشت، نكرديم. حالا كل اين صفحه قلب به آن سطر آخر رسيده است، اينجا ديگر جاي امضاي خداست ديگر، اينجا خدا مهر مي‌كند، اين قلب ديگر هدايت نمي‌شود ?خَتَمَ اللّهُ عَلي قُلُوبِهِمْ?؛ مهر كرده. اينجاست كه فرمود: ?طُبِعَ عَلي قُلُوبِهِمْ? كه ديگر?فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ?[25] آن مسئله ?صُمُّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَعْقِلُونَ?[26] واقع اين طور است. يك عده واقع كورند يعني هر چه شما بخواهيد هدايت كنيد اصلاً درك نمي‌كنند، مثل اينكه شما داريد با ديوار حرف مي‌زنيد. اين همه معجزات و آيات بينه را مي‌بيند و اصلاً كور است. در اينجا فرمود: ?وَ لكِنْ لَعَنَهُمُ اللّهُ بِكُفْرِهِمْ? درست كرده‌اند. خداوند چندين بار مهلت داد، موعظت كرد، نصيحت كرد، راه توبه را هم باز گذاشت، اينها كل صفحه شفاف دل را با سيئات خود تيره كردند، آن‌گاه فقط جاي يك كلمه مانده و او مهر خدا بود و امضاي خدا بود؛ خدا زيرش را امضا كرد و تمام شد، ديگر جا نيست. فرمود: ?وَ لكِنْ لَعَنَهُمُ اللّهُ بِكُفْرِهِمْ? خداوند اينها را با كفر و نقض ميثاقشان لعن كرده است، لذا ?وَ لكِنْ لَعَنَهُمُ اللّهُ بِكُفْرِهِمْ فَلا يُؤْمِنُونَ? اين براي اين.
استثناء عده قليلي از علماء اهل كتاب در ايمان آوردن
آن‌گاه ?إِلاّ قَليلاً? را استثنا كرده است. فرمود يك گروه كمي در بين اينها هستند كه حالا يا خودشان را آلوده نكردند يا زود توبه كردند ?فَلا يُؤْمِنُونَ إِلاّ قَليلاً? يعني گروه كم، نه اينكه «الا ايماناً قليلا»؛ ايمان اينها كم است، چون اگر ايمان كم باشد كه بالأخره انسان گرفتار عذاب ابد نمي‌شود كه، كافر نيست كه، ضعيف الايمان است ?فَلا يُؤْمِنُونَ الا? گروهي كه آن گروه كم‌اند، نه آن «فَلا يُؤْمِنُونَ الا ايماناً» كه آن ايمان، قليل است؛ ايمان كم در آنها نيست، كمي از آنها مؤمن‌اند [و] بقيه كافرند.


«و الحمد لله رب العالمين»





1. سوره توبه ،‌ آيه34
2. ر.ك: التبيان في تفسير القرآن،ج3،ص210
3. سوره بقره،‌آيه175
1. سورخ نحل،‌آيه89
1. سوره احزاب، آيه68
2. سوره احزاب، آيه68
3. سوره اعراف، آيه38
4. سوره توبه،‌آيه106
1. سوره اعراف، آيه38
2. سوره احزاب، آيات67 و 68
1. سوره احزاب،‌آيه25
2... ر.ك: التفسيرالكبير،ج10،ص92
1. سوره زمر،‌آيه36
2. سوره بقره، آيه129
1. سوره آل عمران،‌آيه93
2. سوره مائده،‌آيه41
1. ر.ك: الميزان، ج4،ص364
1. سوره بقره،‌آيه104
2. سوره بقره،آيه104
1. سوره انفال،‌آيه75
1. سوره جمعه،‌آيه11
1. سوره جمعه،‌آيه9
3. سوره جمعه،‌آيه11
1. سوره بقره،‌آيه7
1. سوره توبه،‌ آيه87
2. سوره بقره،‌ آيه171