موضوع: سوره نسا

عنوان: تفسير سوره مبارکه نساء جلسه 151

مدت زمان: 31.23 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 3.59 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 7.18 MB دانلود



رديف
نوع عنوان
عنوان
1

رد عدالت مطلق صحابي به صراحت آيه
2

بررسي معناي صدّ ـ يصدُّ
3

توجه منافقان در مراجعه به محكمه طاغوت و جواب از آن
4

سبب تام نبودن هر سيئه‌اي براي مصيبت
5

مستند قرآني به علت تامه نبودن معصيت بر مصيبت
6

منافقان و اتكا به مسائل شرعي جهت توجيه گناهان
7

مستندات متعدد قرآني بر سوگند دروغ منافقين
8

شمول آيه? ‌?وَلاَ تُطِعْ كُلَّ حَلاَّفٍ مَهِينٍ? به منافقين
9

قسم منافقين در جريان مراجعه آنان به محكمه طاغوت
10

انتقام از تبه‌كاران به واسطه مبتلا كردن به مصيبت
11

دستور الهي مبني بر اعراض از منافقين حلاّف
12

معناي اعراض از منافقين در آيه
13

روش سازنده اسلام در مواجهه با منافقين
14


15





اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَي مَا أَنْزَلَ اللّهُ وَإِلَي الرَّسُولِ رَأَيْتَ الْمُنَافِقِينَ يَصُدُّونَ عَنكَ صُدُوداً ?61? فَكَيْفَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُصِيبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ ثُمَّ جَاءُوكَ يَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا إِحْسَاناً وَتَوْفِيقاً ?62? أُولئِكَ الَّذِينَ يَعْلَمُ اللّهُ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعِظْهُمْ وَقُل لَهُمْ فِي أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِيغاً ?63?
رد عدالت مطلق صحابي به صراحت آيه
در بين اصحاب رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كساني بودند كه صريحاً تمرّد مي‌كردند برابر همين آيات خوانده‌شده, آن‌گاه چگونه مي‌توان گفت هر صحابي عادل است و صِرف صحابت, موجب عدالت است. اينكه بعضي از علماي اسلام درباره عدالتِ هر صحابي سخن گفتند اين ناتمام است, براي اينكه خود قرآن كريم به صورت صريح مي‌فرمايد بعضي از افرادي كه در محضر حضرت بودند, صريحاً حرف او را نفي مي‌كردند, پس نمي‌شود گفت «كلّ صحابي عادل».
توجه منافقان در مراجعه به محكمه طاغوت و جواب از آن
خب, قبل از اينكه به جريان قيامت برسند فرمود: ?فَكَيْفَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُصِيبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ ثُمَّ جَاءُوكَ يَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا إِحْسَاناً وَتَوْفِيقاً?; فرمود اين سيئه‌اي كه اينها دارند خدا از اينها نمي‌گذرد; گرفتار مصيبتي مي‌شوند به وسيله? همين سيئه, به وسيله? نفاق, به وسيله? تحاكم به طاغوت, به وسيله? اعراض از تو, گرفتار مصيبت مي‌شوند. وقتي مصيبت, دامنگير آنها شد اينها منافقانه به تو مراجعه مي‌كنند و پناه مي‌برند, مي‌خواهند خود را تبرئه كنند. سوگند ياد مي‌كنند كه ما در اين مراجعه? به طاغوت يا به محكمه? غير شما, هدفي جز احسان نداشتيم. مي‌گويند ما براي اينكه مزاحمت شما را فراهم نكنيم, ما براي اينكه در محضر شما متخاصمين صدا را بلند نكنند و محضر شما بي‌ادبي نشود, ما براي اصلاح و ايجاد توافق و توفيق بين متخاصمين به فلان محكمه مراجعه كرديم, در حالي كه همه? اينها برخلاف شرع است بايد به محكمه? پيغمبر مراجعه بكنند (يك)، بايد ادب را رعايت بكنند، صدا را بلند نكنند كه ?لاَ تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ?[1] اين آداب را قرآن مشخص كرد, فرمود در محضر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه نشسته‌ايد صداي شما بلندتر از صداي پيغمبر نباشد همه اين آداب را هم بايد رعايت بكنيد, كسي نمي‌تواند بگويد براي اينكه ما به شما احسان بكنيم به محكمه? طاغوت مراجعه كرده‌ايم، كسي نمي‌تواند بگويد به بهانه? ايجاد توافق بين خَصمين, ما به محكمه? طاغوت مراجعه كرديم, زيرا محكمه? اسلام براي ايجاد توافقِ بين خصمين است, فصل‌الخطاب را بايد وحي بيان كند.
سبب تام نبودن هر سيئه‌اي براي مصيبت
خب، در اين كريمه چند نكته است نكته? اول اينكه هر مصيبتي كه دامنگير انسان مي‌شود به وسيله? سيّئات خود آدم است; اما هر سيّئه‌اي, زمينه? عروض مصيبت را فراهم نمي‌كند, چون خيلي از سيّئات را خدا عفو مي‌كند. پس هر مصيبت, به وسيله? سيّئه سابق است; اما هر سيّئه‌اي سبب تام باشد براي پديدآمدن مصيبت, اين‌‌چنين نيست.
در سوره? مباركه? «شوري?» به اين اصل اشاره فرمود, آيه سي سوره? «شوري?» اين است كه ?وَمَا أَصَابَكُم مِن مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ? كه اين آيه دوتا مطلب دارد: يكي اينكه هر مصيبتي در اثر سيّئات سابق است كه از اين طرف, موجبه كلّي است كه هر مصيبت, مسبوق به سيّئه است ولي از آن طرف, موجبه جزيي است, موجبه كلّي نيست; هر سيّئه و گناهي سبب آمدن مصيبت باشد اين‌‌چنين نيست چون خدا عفو مي‌كند و بسياري از معاصي را خدا مي‌گذرد, اين «يا مَنْ يَقْبَلُ الْيَسيرَ وَيَعْفُو عَنِ الْكَثيرِ»[2] از همين كريمه گرفته شده است, خدا از خيلي از معاصي مي‌گذرد.
مستند قرآني به علت تامه نبودن معصيت بر مصيبت
در سوره? مباركه? «مائده» فرمود هر گونه مصائبي كه پيش مي‌آيد اين, در اثر سيّئات خود مردم است و خيلي از معاصي است كه خدا از آنها عفو مي‌كند. همين دو مطلبي كه در سوره? «شوري?» بود. در آيه 49 سوره? «مائده» هم هست, فرمود: ?وَاحْذَرْهُمْ أَن يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ مَا أَنْزَلَ اللّهُ إِلَيْكَ فَإِن تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّمَا يُرِيدُ اللّهُ أَن يُصِيبَهُم بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ?; خدا مي‌خواهد اينها را به بعضي از معاصي‌شان مُصاب كند, نه به جميع معاصي‌شان. در بحثهاي ديگر فرمود: ?لَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِم مَا تَرَكَ عَلَيْهَا مِن دَابَّةٍ?;[3] اگر خدا هر معصيتي را كه بشر انجام مي‌دهد, كيفرِ فوري بدهد جُنبنده‌اي روي زمين نمي‌ماند چون ما از درون مردم خبر نداريم كه مردم در درونشان چه چيزي دارند.
خب، پس اينكه فرمود: ?إِذَا أَصَابَتْهُم مُصِيبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ? ناظر به آن است كه اين مصيبت كه دامنگير آنهاست, به وسيله? بعضي از سيّئات آنهاست. وقتي اين‌گونه از مسائل پيش آمد, منافقين سراسيمه مي‌شوند, حالا مي‌آيند عُذرخواهي مي‌كنند. نحوه? عذرخواهي كردن آنها هم اين است: ?إِذَا أَصَابَتْهُم مُصِيبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ ثُمَّ جَاءُوكَ يَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا إِحْسَاناً وَتَوْفِيقاً?.
منافقان و اتكا به مسائل شرعي جهت توجيه گناهان
مطلب ديگر آن است كه آنها اصلاً اين قَسَم را ياد گرفتند براي توجيه تبهكاري‌هايشان. بعضيها مسائل شرعي را ياد مي‌گيرند براي آن موارد استثنايي, چون هر گناهي بالأخره يك موارد استثنايي دارد, تركِ هر واجب، فعلِ هر حرام يك موارد استثنايي دارد. بعضيها اين حلال و حرام را ياد مي‌گيرند براي توجيه آن سيّئات كه در دربار خلفاي ستم اين‌‌چنين بودند. منافقين هم اين سوگند را يك سپر خوبي قرار دادند; هر جا به خطر افتادند قسم مي‌خورند كه ما قصد اصلاح داشتيم.
در رجوع به محكمه? طاغوت, قسم مي‌خورند، در جبهه نرفتن قسم مي‌خورند، در دفاع نكردن قسم مي‌خورند، در كمك نكردن به مجاهدين قسم مي‌خورند، در افشاي اسرار نظامي مسلمين براي كفار و مشركين قسم ياد مي‌كنند نوعِ قَسمهاي اينها را خدا ذكر مي‌كند بعد يك اصل كلي در قرآن كريم است كه از حلاّف معين اطاعت نكن. حلاّف يعني انسانِ پرحلف، پرسوگند كه ?لاَ تُطِعْ كُلَّ حَلاَّفٍ مَهِينٍ?,[4] در اين مورد كه رجوعِ به محكمه? طاغوت است, اينها سوگند ياد كردند. در جريان جبهه و جنگ هم مكرّر سوگند ياد كردند كه بسياري از سوگندهاي آنها در سوره? «توبه» هست.
مستندات متعدد قرآني بر سوگند دروغ منافقين
آيه 56 سوره? «توبه» اين است كه ?وَيَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنَّهُمْ لَمِنكُمْ وَمَا هُمْ مِنكُمْ وَلكِنَّهُمْ قَوْمٌ يَفْرَقُونَ?; اينها قسم ياد مي‌كنند كه از شما مؤمنين, محسوب مي‌شوند; جزء شما هستند ولي هرگز از شما نيستند, اينها سنگِ تفرقه مي‌اندازند و مرزشان از مرز شما جداست. در آيه 62 همان سوره? «توبه» اين‌‌چنين است: ?يَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَكُمْ لِيُرْضُوكُمْ?; اينها به خدا قسم مي‌خورند تا رضاي خاطر شما را جلب بكنند ولي ?وَاللّهُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَن يُرْضُوهُ? اينها بايد به واجبها عمل بكنند و از محرّمات بپرهيزند تا خدا و پيامبر را راضي كنند, نه اينكه با سوگندِ دروغ, بخواهند رضايت مسلمين را فراهم بكنند.
در همان سوره? «توبه» عذرخواهي اينها را در آيه 66 ذكر مي‌كند, مي‌فرمايد: ?لاَتَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ إِن نَعْفُ عَن طَائِفَةٍ مِنكُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً بِأَنَّهُمْ كَانُوا مُجْرِمِينَ? در همان سوره? «توبه» سوگندِ ديگري از اينها نقل شده است كه قسم ياد مي‌كنند غرضِ سويي نداشتند; آيه 74 همان سوره? «توبه» است ?يَحْلِفُونَ بِاللّهِ مَا قَالُوا وَلَقَدْ قَالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَكَفَرُوا بَعْدَ إِسْلاَمِهِمْ وَهَمُّوا بِمَا لَمْ يَنَالُوا?; اينها تصميم گرفتند كه كارشكني بكنند ولي موفق نشدند. در همان سوره? «توبه» آيه? 95 اين است ?سَيَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَكُمْ إِذَا انقَلَبْتُمْ إِلَيْهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ? شما وقتي از جبهه برگشتيد اينها كه در شهر ماندند و كمكي نكردند نه آمدند و نه كمك كردند اينها سوگند ياد مي‌كنند مي‌گويند ما معذور بوديم تا رضايت شما را جلب بكنند ?سَيَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَكُمْ إِذَا انقَلَبْتُمْ إِلَيْهِمْ?; اينها اسراري است كه خدا براي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فاش كرد; اما الآن كه شما در جبهه‌ايد, وقتي به شهر برگرشتيد, منافقين مي‌آيند نزد شما قسم ياد مي‌كنند كه ما معذور بوديم ولي نپذيريد حرفهاي اينها را ?لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ?; پليدند ?وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ جَزَاءَ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ?.
آيه 96 همان سوره? «توبه» باز سوگند اينها را ذكر مي‌كند كه ?يَحْلِفُونَ لَكُمْ لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِن تَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنَّ اللّهَ لاَيَرْضَي عَنِ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ?; اينها سوگند ياد مي‌كنند تا رضايت شما مسلمين را فراهم بكنند, شما حق نداريد از اينها راضي باشيد. بر فرض شما از آنها راضي باشيد, خدا كه از اينها راضي نخواهد شد.
باز از سوگند اينها در همان سوره? «توبه» هست ـ آيه? 107 ـ اينها با ساختن مسجد ضِرار كه قصدي جز تفرقه و نفاق نداشتند, بعد از اينكه آ‌ن قصد مشئومشان روشن شد و دستور رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) صادر شد كه آ‌ن مسجد را تخريب كردند, حالا آمدند سوگند ياد مي‌كنند. در سوره? «توبه» آيه 107 فرمود: ?وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِرَاراً وَكُفْراً وَتَفْرِيقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَإِرْصَاداً لِمَنْ حَارَبَ اللّهَ وَرَسُولَهُ مِن قَبْلُ وَلَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَي?. در آيه محلّ بحث كه رجوع به محكمه طاغوت است ?يَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا إِحْسَاناً? آمده، در آيه مربوط به مسجد ضرار آمده است كه ?وَلَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَي? يعني خصلت حُسنا، عاقبت حُسنا، صفت حُسنا, اينها گاهي مي‌گويند ما جز احسان، گاهي مي‌گويند جز حُسنا يعني صفت حُسنا و عاقبت حُسنا و خصلت حُسنا هدفي نداشتند.
شمول آيه? ‌?وَلاَ تُطِعْ كُلَّ حَلاَّفٍ مَهِينٍ? به منافقين
اينها نشانه‌هاي تحليف كاذبانه? اينهاست از مجموع اين حرفها, شخص مي‌شود حلاّف و مشمول آيه ده سوره? «قلم» است كه ?وَلاَ تُطِعْ كُلَّ حَلاَّفٍ مَهِينٍ? «مَهين» يعني حقير, اينها واقعاً حقيرند در درون ضعيف و ذليل‌اند. «حلاّف» مثل افّاك، مثل «كذّاب» گاهي به عنوان صيغه? مبالغه است، گاهي به عنوان حرفه و پيشه است كسي كه پردروغ است شغل اوست مي‌گويند حلاّف، كذّاب، افّاك, كسي كه پيشه? او نيست لكن يك دروغِ بزرگ گفت اين به تنهايي مي‌شود كذّاب. گفتند جعفر كذّاب اين‌‌چنين بود, پردروغ نبود ولي يك دروغ بزرگ گفت و آن داعيه? امامت بود، پس انسان يا پردروغ است يا يك دروغ بزرگ مي‌گويند, به هر تقدير افّاك است و كذّاب است حلاّف هم اين‌‌چنين است گاهي پرقسم است، گاهي يك قسمِ بزرگ ياد مي‌كند كه باز هم مي‌شود «حلاّف», اين‌گونه از موارد يا اين كلمه? فعّال يا پيشه و حرفه است يا مبالغه است يا يك عمل واحد است كه در اثر عظمت, كسي به آن وصف متّصف مي‌شود. به هر تقدير منافقين, هر سه اين امر را داشتند; هم حرفه آنها اين بود [كه ?اتَّخَذُوا أَيْمَانَهُمْ جُنَّةً?][5] و هم پردروغ بودند كه موارد فراواني در سوره? مباركه? «توبه» بود و هم اينكه هر كدام از اين كارها كار بزرگ است، سوگند بزرگ است.
قسم منافقين در جريان مراجعه آنان به محكمه طاغوت
به هر تقدير اينها آمدند در حضور رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) سوگند ياد كردند كه ما جز احسان, قصد ديگر نداشتيم: ?ثُمَّ جَاءُوكَ يَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا إِحْسَاناً?; ما خواستيم نسبت به شما احسان بكنيم, مزاحمت شما را فراهم نكنيم و مانند آن, اينها در حضور شما بلند سخن نگويند ?وَتَوْفِيقاً? يعني ايجاد توافق و وِفق بين متخاصمين. خب, اگر ايجاد توافق است كه بايد در محكمه? اسلام بشود كه, اين ‌هم مطلب بعدي.
انتقام از تبه‌كاران به واسطه مبتلا كردن به مصيبت
پرسش:...
پاسخ: مصيبتِ لغوي يعني چيزي كه به سر آدم مي‌آيد, اين كه نقص نيست هر انساني در جهان مصيبت موت را دارد: ?إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُم مَيِّتُونَ?[6] اين مطلب اول و اين خارج از بحث است, اين را كه نمي‌گويند مصيبتِ مصطلح. مطلب دوم آن است كه مصيبتي كه معلّل به سيّئه است, در سوره? «شوري?» فرمود: ?مَا أَصَابَكُم مِن مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ?[7] اين دو نكته‌اي كه در سوره? «شوري?» بود, نكته دوم اين است كه از بعضي از سيّئات, عفو مي‌كند, معلوم مي‌شود اين مصيبت، انتقام است نه امتحان. اينكه فرمود: ?وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ? قرينه? تقابل نشان مي‌دهد كه اين مصيبتي كه دامنگير تبهكارها شد اين انتقام الهي است, چون در مقابلش عفو قرار گرفته فرمود: ?مَا أَصَابَكُم مِن مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ? اين جمله? اُولي? ?وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ? اين جمله? ثانيه، پس آن اصابه? مصيبه در مقابل عفو است چيزي كه در مقابل عفو است انتقام است و خدا از تبهكاران انتقام مي‌گيرد فرمود: ?إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنتَقِمُونَ?[8] و اما آنچه براي اولياي الهي مي‌رسد آن امتحان است, نه انتقام. لذا مي‌فرمايد: ?قُل لَن يُصِيبَنَا إِلَّا مَاكَتَبَ اللّهُ لَنَا?[9] نه «علينا», آن مي‌شود امتحان اگر معلّم كلاس بخواهد شاگردانش را مورد محبّت قرار بدهد، اگر دانشگاه بخواهد به دانشجويان احسان كند, امتحان مي‌گذارد. امتحان, يك تكريم است, لذا فرمود: ?لَن يُصِيبَنَا إِلَّا مَاكَتَبَ اللّهُ لَنَا? نه «علينا», آن مصيبتهايي كه امتحان است او تكريم است, مي‌خواهد جوهره? او را بيازمايد و شكوفا كند, آن خارج از بحث است. آن مصيبتي كه مصداق انتقام است و در مقابل عفو است او اصلاً درباره اوليا نيست, اين سؤال و جوابي كه در مجلس عبيدالله‌بن‌زياد ملعون در كوفه اتفاق افتاد از همين قبيل است. به زينب كبرا(سلام الله عليها) ابن‌زياد ملعون گفت «كيف رأيت صنع الله بأخيك» خلاصه اينكه اين سفر چگونه سفري بود? حضرت فرمود: «ما رأيتُ الاّ جميلا»;[10] ما جز خوبي چيزي نديديم, معلوم مي‌شود اين امتحان الهي است و تكريم است نه تحقير آن مصيبتي كه در مقابل عفو است مصيبتِ انتقامي است, اين مخصوص تبهكاران است.
دستور الهي مبني بر اعراض از منافقين حلاّف
به هر تقدير, منافقين براي توجيه تبهكاريهايشان آمدند سوگند ياد كردند كه ?يَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا إِحْسَاناً وَتَوْفِيقاً? آن وقت ذات اقدس الهي فرمود كه خدا مي‌داند در قلب اينها چيست ?أُولئِكَ الَّذِينَ يَعْلَمُ اللّهُ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ?; از اينها اِعراض بكن.
معناي اعراض از منافقين در آيه
اين اعراض, نه يعني اينها را رها بكن قرآن كريم به رسول خود دستور مي‌دهد تا آخرين لحظه با اين مردم باش; اگر كافرند دست برندار و اگر منافق‌اند دست برندار و اگر مؤمنِ ضعيف‌الايمان‌اند دست برندار و اگر مؤمن كامل‌اند كه در بين آنها هستي تو موظّفي در بين اينها باشي تا آخرين لحظه تبليغ بكني, بخواهي مردم را رها بكني اين صحيح نيست.
در همه موارد قرآن كريم, به رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌فرمايد كه جريان نوح را نگاه كن تو كه الآن فرض 22، 23 سال زحمت ديدي او 950 سال رنج ديد ابراهيم را نگاه كن، موسي را نگاه كن، ?وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ?[11] كذا اين ?وَاذْكُرْ?، ?وَاذْكُرْ? يعني به ياد اينها باش. بعد يكجا نهي مي‌كند مي‌فرمايد: ?وَلاَ تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ?;[12] در انبيا مثل يونس نباشي كه قهر كني خب قهركردن كه كار انبيا نيست، كار اوليا نيست بعد فرمود او هم بالأخره زود برگشت و ما هم از او گذشتيم, اين جزء اولياي ماست[13] ولي تو مثل يونس نباش به ياد اينها باش بعد هم اگر خواستي قهر كني، قهرِ جميل و زيبا، نه قهرِ جاهلانه. فرمود: ?وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِيلاً?[14] در بين اينها باش خُلق و خوي اينها را نگير, اينها را رها كن; پيشنهادهاي اينها را قبول نكن، حرفهاي اينها را قبول نكن, بدان در درونِ اينها فساد است بلند شوي بروي بيرون اين كار نشد بايد هنر داشته باشي مردم را بسازي وگرنه قهركردن, اين با تبليغ سازگار نيست در مردم باش نه سواري بده، نه فتنه را شير بده. اين از بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه «كُنْ فِي الْفِتْنَةِ كَابْنِ اللَّبُونِ لاَ ظَهْرٌ فَيُرْكَبَ وَ لاَ ضَرْعٌ فَيُحْلَبَ»[15] بعضيها هستند كه در جامعه وقتي فساد و فتنه‌اي پيش آمده است, در اثر فريب‌خوردگي براي سواري‌دادن خوب‌اند، بعضيها هستند براي سواري‌گرفتن خوب‌اند فتنه‌پردازند, اين فتنه? كوچك را با نمّامي زياد مي‌كنند فرمود اين ابن‌لبون, اين بچه شتر هنوز به جايي نرسيده كه كسي رويش سوار بشود سواري بدهد و پستان شيرده هم ندارد كه با شيردادن, اين فتنه? كوچك را بزرگ كند. در مردم باش, به هيچ كسي سواري هم نده, فتنه‌ها را هم شير نده بزرگ نكن, بلكه كم‌كم تجربه بياموز و بيندوز و مردم را اصلاح بكن, اين مي‌شود هَجر جميل، هَجر جميل.
آنها كه مادّي‌اند, درباره آنها فرمود: ?فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّي عَن ذِكْرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا ? ذلِكَ مَبْلَغُهُم مِنَ الْعِلْمِ?[16] درباره آنها. درباره منافقين هم فرمود: ?فَأَعْرِضْ عَنْهُم?، ?فَأَعْرِضْ عَنْهُم?، يعني رهايشان كن، رهايشان كن نه يعني تبليغ نكن، نه يعني احتجاج نكن، نه يعني دعوت نكن, اين همان اعراض جميل است كه ?وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِيلاً? هَجر جميل اين است كه آدم در مردم باشد, حرف آنها را باور نكند، خُلق و خوي اينها را نگيرد، به اينها پيام برساند اينها را اصلاح بكند, اين مي‌شود هَجر جميل. آن قهركردن, هَجر غيرجميل است.
روش سازنده اسلام در مواجهه با منافقين
فرمود: ?فَأَعْرِضْ عَنْهُم?، يعني اينها را فعلاً رها كن، خب بالكل رها كن، متاركه كن، نه در جمع با اينها حرف نزن چون نصايح در حال اجتماع, در بين مردم شما بخواهيد كسي را نصيحت بكني مستقيم يا غيرمستقيم اين اثر ندارد حالا كسي در يك شهر يا يك روستا, معروف شد به كاري كسي در منبر روي سخنراني طرزي حرف بزند كه مستمعين او را نگاه كنند خب اينكه اثر ندارد كه جز اينكه او برنجد و خجالت بكشد و ديگر نيايد اينكه راه نيست اين انتقام‌گيري است نه تبليغ، اين آبروبردن است يك وقت انسان افشاگري مي‌كند در برابر كفّار, آن كار، كار خوبي است يك وقت است نه، يك شهري در شهر يا روستايي در دهستاني كاري كرده و مردم هم مي‌دانند كه او اين كار را كرده يا او متّهم به اين كار است, حالا آن واعظ طرزي سخنراني بكند در آن مجلس كه مستمعين اين را نگاه كنند, اينكه اثري ندارد اينكه ساختن نيست.
فرمود فعلاً در حضور مردم كاري با اينها نداشته باش; اما وقتي تنها شدي ?وَقُل لَهُمْ فِي أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِيغاً? وقتي شما شديد و اينها ?فِي أَنْفُسِهِمْ? شد; باهم شديد, حرفي بزن كه تا اعماق جان اينها اثر كند كه اگر قابل هدايت‌اند, هدايت بشوند. از عذاب الهي بترسان، از رسوايي دنيا و آخرت بترسان كه اين كار را بكني بالأخره تا آخرين لحظه, دست برندار ?وَقُل لَهُمْ فِي أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِيغاً? يعني «يبلغ إلي أعماق نفوسهم و فطرتهم» تا به تهِ دلشان برسد, دلنشين بشود بالأخره. مگر كسي كه بالأخره ?فطُبِعَ عَلَي قُلُوبِهِمْ?[17] وقتي ?فَطُبِعَ عَلَي قُلُوبِهِمْ? شد, حرف در آنها اثر نمي‌كند ?سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ?[18] آن راهِ ديگري دارد آ‌نها خودشان مي‌گويند آقا بي‌خود خودت را خسته نكن ?سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ?[19] ما نمي‌پذيريم, اينها همانهايي هستند كه در جهنم هم مي‌گويند ?سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِن مَحِيصٍ?[20] همينهايي كه مي‌گويند چه بگويي، چه نگويي ما گوش نمي‌دهيم, همينها در جهنم مي‌گويند چه داد بزنيم، چه داد نزنيم بايد بسوزيم اين طور تجرّي‌كردن، آن طور سوختن را هم به همراه دارد. اينكه صريحاً به پيغمبرش مي‌گويد چه بگويي، چه نگويي ما گوش نمي‌دهيم, روزي مي‌رسد كه بگويد چه بناليم، چه نناليم كسي به حرف ما گوش نمي‌دهد ?سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِن مَحِيصٍ?.
خب، در غير آ‌ن صورت فرمود: ?وَقُل لَهُمْ فِي أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِيغاً? مستدلّ; حرفي كه دلنشين باشد حالا خواه دلپذير باشد خواه نباشد. ممكن است نپذيرند ولي گوينده بايد دلنشين سخن بگويد, حالا شنونده اگر ?فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ?[21] بود, اين حرف براي او دلپذير نيست، اگر نه ?إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ?[22] بود, اين حرف براي او دلپذير است, آن ديگر مربوط به مخاطب است و شنونده, گوينده بايد حرفش دلنشين باشد نه دلخراش, كه اين بشود قولِ بليغ. فرمود تو اين كار را بكن, از آن به بعد مطلب ديگر است.
حالا چون امروز منسوب است به رحلت حضرت فاطمه معصومه, دختر موسي‌بن‌جعفر(صلوات الله عليهما), ثواب همه اين بحثها نثار روح مطهّر اين بانو باشد.
«و الحمد لله ربّ العالمين»


[1] . سوره? حجرات, آيه? 2.
[2] . من لا يحضره الفقيه, ج1, ص132.
[3] . سوره? نحل, آيه? 61.
[4] . سوره? قلم, آيه? 10.
[5] . سوره? مجادله, آيه? 16; سوره? منافقون, آيه? 2.
[6] . سوره? زمر, آيه? 30.
[7] . سوره? شوري?, آيه? 30.
[8] . سوره? سجده, آيه? 22.
[9] . سوره? توبه, آيه? 51.
[10] . اللهوف, آيه? 60.
[11] . سوره? مريم, آيات 16, 41, 51, 54 و 56.
[12] . سوره? قلم, آيه? 48.
[13] . ر.ك: سوره? قلم, آيات 49 و 50.
[14] . سوره? مزمل, آيه? 10.
[15] . نهج‌البلاغه, حكمت 1.
[16] . سوره? نجم, آيات 29 و 30.
[17] . سوره? منافقون, آيه? 3.
[18] . سوره? بقره, آيه? 6; سوره? يس, آيه? 10.
[19] . سوره? شعراء, آيه? 136.
[20] . سوره? ابراهيم, آيه? 21.
[21] . سوره? احزاب, آيه? 32.
[22] . سوره? صافات, آيه? 84.