موضوع: سوره نسا

عنوان: تفسير سوره مبارکه نساء جلسه 152

مدت زمان: 33.48 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 3.86 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 7.73 MB دانلود



رديف
نوع عنوان
عنوان
1

خلاصه مباحث گذشته
2

فرق‌هاي ابتلاء و انتقام
3

اول يكسان بودن در صورت و تفاوت در سيرت
4

دوم خصوصيت نداشتن عذاب در ابتلاء
5

بيماري حضرت امير(عليه السلام) و تحليل آن
6

عام بودن مورد ابتلاء از انتقام
7

امتحان الهي حضرت سليمان(عليه السلام)
8

جايگاه مؤمنين صابر و شاكر مبتلا در قرآن
9

حَسَن بودن بلا در فرهنگ قرآن
10

فرق جوهري ابتلاء با انتقام
11

حكمت توبيخ در سيره حضرات ائمه(عليهم السلام)
12

ماجراي لطيفي از مرحوم الهي قمشه‌اي(ره)
13

كوشش منافقين در حفظ نفاق خود
14

سابق بودن رحمت الهي بر غضبش
15

نوش و نيش بندگان بر اساس رحمت واسعه الهي
16

تقدم مرحله رحمت بر قهر الهي



اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?فَكَيْفَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُصِيبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ ثُمَّ جَاءُوكَ يَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا إِحْسَاناً وَتَوْفِيقاً ?62? أُولئِكَ الَّذِينَ يَعْلَمُ اللّهُ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعِظْهُمْ وَقُل لَهُمْ فِي أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِيغاً ?63? وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرَوا اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوَّاباً رَحِيماً?64?
خلاصه مباحث گذشته
بعد از بيان تنها مرجع حلّ اختلاف, چه در مسائل علمي، چه در مسائل مالي و حقوقي, فرمود عده‌اي قصد تحاكمِ به غير وحي دارند يعني در حلّ اختلاف, به غير وحي مراجعه مي‌كنند و اين‌گونه از افراد, وقتي دعوت بشوند به رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از آن حضرت رو برمي‌گردانند; اعراض مي‌كنند. وقتي مصيبتي در اثر اين سيّئه نفاق دامنگيرشان بشود, آن‌گاه سراسيمه‌وار به حضور حضرت مي‌آيند و عذرخواهي مي‌كنند.
فرق‌هاي ابتلاء و انتقام
در اينجا چند مطلب, متمّم بحثهاي قبلي است. اول, فرق بين ابتلا و انتقام است.
اول يكسان بودن در صورت و تفاوت در سيرت
گاهي ممكن است صورتِ حادثه يكي باشد; اما سيرتش فرق مي‌كند. بيماري، فقر، مرگ، آتش‌سوزي و مانند آن صورتش يكي است; اما سيرتش فرق مي‌كند. آنجا كه سخن از ابتلاست با آنجا كه سخن از انتقام است فرق جوهري دارد. فرق جوهري ابتلا و انتقام آن است كه انتقام عذاب است با تحقير همراه است و كيفر خداست ولي ابتلا، عذاب نيست با تحقير همراه نيست.
ابتلا, در حقيقت آزمايش است تا آن استعدادهاي درون شكوفا بشود با اهانت همراه نيست، ولي انتقام، عذاب خداست و با تحقير و اهانت همراه است, اين فرق اول.
دوم خصوصيت نداشتن عذاب در ابتلاء
فرق دوم اينكه در ابتلا، عذاب خصوصيتي ندارد, مرض يا فقر يا مرگ خصوصيتي ندارد گاهي خداوند انسان را به نعمت امتحان مي‌كند، گاهي به نِقمت، گاهي به سلامت مي‌آزمايد، گاهي به مرض، گاهي به شهرت امتحان مي‌كند، گاهي به خامل‌الذكر بودن و فراموش شدن و منزوي شدن، گاهي به عزّت و جلال و شكوه امتحان مي‌كند، گاهي به مقابل آنها. ابتلا, اختصاصي به مصائب دردآور ندارد ولي انتقام, مربوط به آن مصائب دردآور است.
درباره? انتقام جز سختي و عذاب و درد و رنج چيز ديگر نيست و اين‌ هم به وسيله سيّئات قبلي است. لكن در ابتلا, گاهي خدا مي‌فرمايد: ?وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً?,[1] اين ?فِتْنَةً? همان مفعول مطلق نوعي است كه معناي او همان معناي ابتلاست; منتها از باب او نيست. مثل «قعدتُ جلسةً» يا «جلستُ قعدةً» كه لفظاً فرق مي‌كند ولي معناً همان است. اينجا كه فرمود: ?وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً? مثل آن است كه بفرمايد «ونبلوكم بالشرّ والخير بلائاً» گاهي انسان را خدا به سلامت كه خير است مي‌آزمايد، گاهي به مرض كه به حسب ظاهر, شرّ است مي‌آزمايد.
بيماري حضرت امير(عليه السلام) و تحليل آن
مرحوم امين‌الاسلام طبرسي در مجمع, ذيل همين آيه نقل مي‌كند كه وجود مبارك اميرالمؤمنين(عليه السلام) بيمار شد, بعضي از اصحاب به عيادت آن حضرت رفتند عرض كردند «كيف تجدك» فرمود: «بشرٍّ»; عرض كردند حالتان چگونه است? فرمود بد است. عرض كردند شما هم تعبير به شرّ مي‌فرماييد? فرمود بله، براي اينكه خدا در قرآن فرمود: ?وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً?.[2] گاهي تعبيرهاي ائمه(عليهم السلام) براي تفسير خود قرآن است وگرنه آنها در هر حال مي‌گفتند «الحمدلله». سيره? اهل‌بيت(عليهم السلام) اين بود كه اگر نعمتي به آنها مي‌رسيد, مي‌گفتند: «الحمد لله علي هذه النعمة» و اگر حادثه? دردناكي هم دامنگيرشان مي‌شد, مي‌گفتند: «الحمد لله علي كلّ حال».[3]
خب، اينكه به شخص عيادت‌كننده بفرمايد «بشرٍّ» براي آن است كه زمينه? يك تفصيل باشد براي آيه ?وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً? چه اينكه در آيه ديگر, ذات اقدس الهي فرمود خداوند فرمود: ?بَلَوْنَاهُم بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّيِّئَاتِ?;[4] ما آنها را به خيرها و شرها، به خوبيها و بديها مي‌آزماييم.
در آيه سوم يعني غير از ?وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً? و غير از آيه ?بَلَوْنَاهُم بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّيِّئَاتِ? اين آيات سوره? «فجر» يك مفسّر و مبيّن خوبي است, فرمود: ?فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ ? وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاَهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ ? كَلَّا بَلْ لَا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ?[5] فرمود طَبع انسان اين است اگر خدا به او سلامت بدهد، نعمت بدهد, مي‌گويد خدا مرا گرامي داشت و اگر سلامت و نعمت را از او بگيرد, مي‌گويد خدا مرا اهانت كرده است ?كَلَّا? اين اهانت نيست اين امتحان است, براساس اين تفصيل سوره? «فجر» هم آنها كه سالم‌اند مبتلا به سلامت‌اند، هم آنها كه بيمارند مبتلا به مرض‌اند مبتلا يعني مُمتحن, اين‌‌چنين نيست كه خداوند انسان را به بيماري امتحان بكند ولي به سلامت امتحان نكند. الآن كه همه? ما به لطف الهي از نعمت سلامت برخورداريم, اين يك امتحان الهي است كه از اين نعمت چگونه استفاده مي‌كنيم. همان‌طوري كه مريض مبتلاي به مرض است يعني ممتحن به مرض است, سالم هم مبتلاي به سلامت است و همان‌طوري كه فقير, مبتلاي به فقر است, غني هم مبتلاي به غناست, اينها ابتلاست.
پس ?وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً? يك آيه، ?بَلَوْنَاهُم بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّيِّئَاتِ? آيه ديگر و شرحش در سوره? «فجر» است كه ?فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ ? وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاَهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ ? كَلَّا?, اين ?كَلَّا? براي ردع هر دو پندار باطل است, فرمود اين‌چنين نيست.
عام بودن مورد ابتلاء از انتقام
كرامت يا اهانت, در سايه معاصي و طاعات ظهور مي‌كند وگرنه اين‌گونه از نعمتها, همه‌اش امتحان است. چون انتقام با عذاب همراه است و كيفر الهي است ولي ابتلا با كيفر و عذاب همراه نيست و اين شواهد هم او را تأييد مي‌كند, لذا موردِ ابتلا اعمّ از مورد انتقام است انتقام مخصوص بدان است، مخصوص معصيت‌كاران است ابتلا اعم است لذا هم مؤمنين امتحان مي‌شوند، هم اولياي الهي امتحان مي‌شوند چه اينكه غير اينها هم امتحان مي‌شوند.
وجود مبارك ابراهيم امتحان شد، سليمان امتحان شد، ساير انبيا(عليهم الصلاة و عليهم السلام) هم امتحان شدند, آن نعمت عظيمي را كه خداوند به سليمان مرحمت كرد, آن سلطنت الهي را سليمان به عنوان ابتلا مي‌داند مي‌گويد من مبتلا به سلطنت شدم، من مبتلا هستم به شاگرداني كه شاگردان من طي‌ّ‌الأرض دارند, حتي كرامتها هم ابتلاست. آنجايي كه وجود مبارك سليمان فرمود: ?أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَن يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ ? قَالَ عِفْرِيتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَ? كه حضرت فرمود مثلاً اين مقدار دير است ?قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ?.
امتحان الهي حضرت سليمان(عليه السلام)
خب، اين از آن مصداقهاي كامل طيّ‌الأرض است. يك وقت طيّ‌الأرض اين است كه انسان در كوتاه‌ترين مدت يك راه طولاني را طي مي‌كند. يك وقت است كه نه تنها طي مي‌كند مي‌رود, بلكه مي‌رود و مي‌آيد و چيزي را هم به همراه مي‌آورد. حالا يا اين طيّ‌الأرض است كه واقعاً زمين‌پيمايي است يا زمينها را درنورديدن است كه با اراده, تخت را از يَمن به فلسطين آوردن است اين فاصله زياد به هر تقدير يكي از شاگردان مكتب سليمان(سلام الله عليه) اين كار را كرد ?قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ? گفتن همان و حضور در محضر سليمان(سلام الله عليه) همان ?فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرّاً عِندَهُ قَالَ هذَا مِن فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي ءَأَشْكُرُ أَم أَكْفُرُ?[6] فرمود اين فضل خداست, مي‌خواهد مرا بيازمايد.
خب، پس سلطنت الهي هم امتحان است, داشتن شاگرداني كه آنها داراي طيّ‌الأرض باشند اين هم امتحان است. نعمتهايي كه امتحان نيست, فقط در بهشت است وگرنه در دنيا, هر نعمتي كه ذات اقدس الهي به كسي داد, در حدّ امتحان است.
خب, پس محورهاي اصلي ابتلا با آن مدارهاي اصلي انتقام فرق مي‌كند لذا ذات اقدس الهي در مورد امتحان, فرمود: ?وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالَّثمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ?;[7] امتحان مي‌كند تا اينها را بيازمايد بعد اينها را به بهشت و صلوات بشارت بدهد.
جايگاه مؤمنين صابر و شاكر مبتلا در قرآن
در سوره? مباركه? «احزاب» به عنوان اصل كلّي فرمود خداوند بر مؤمنين صلوات مي‌فرستد و ملائكه? خدا هم بر مؤمنين صلوات مي‌فرستند: ?هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلاَئِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ?.
خب، ولي در سوره? مباركه? «بقره» به خصوص, مصيبت‌زده‌هاي شاكرِ صابر را نام مي‌برد, مي‌فرمايد: ?أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِن رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ? اينها كه از عهده? امتحان به خوبي برآمدند, گفتند: ?إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ? اين اختصاصي ندارد به مسئله مرگ. بيماري هم همين‌طور است، هر حادثه? تلخي كه براي مؤمن پيش مي‌آيد بايد بداند كه همه نعمتها از اوست، بازگشتش هم به اوست. خب, اينها موارد ابتلاست, حالا معلوم مي‌شود كه افرادي هم كه مورد امتحان‌اند هم مؤمنين‌اند، هم انبياي غير اولواالعزم‌اند، هم انبياي اولواالعزم. از انبياي غير اولواالعزم كه سليمان, جريانش در سوره? «نمل» هست.[8] درباره مؤمنين هم در سوره? مباركه? «انفال» آيه هفده سوره? «انفال» اين است كه ?فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلكِنَّ اللّهَ رَمَي وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلاَءً حَسَناً?.
حَسَن بودن بلا در فرهنگ قرآن
خب، بلا حَسن هست; هم في‌نفسه حَسن است هم براي مبتلا حَسن است. ولي انتقام براي مورد انتقام كه حَسن نيست, عذاب است، سَخط خداست. همينهايي كه در جبهه, گرفتار شرايط سختِ جنگ‌اند بلايِ حَسن دارند. آن جريان ذبح وَلد بلاي مُبين است. فرمود خداوند, ابراهيم را به بلاي حَسن ابتلا كرده است,[9] چه اينكه ?وَإِذِ ابْتَلَي إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ?[10] نشانه آن است كه انبياي اولواالعزم هم مورد ابتلاي‌اند.
فرق جوهري ابتلاء با انتقام
فتحصّل كه ابتلا, فرق جوهري با انتقام دارد; هم از نظر اينكه ابتلا با تحقير همراه نيست و انتقام با تحقير و عذاب همراه است و هم اينكه ابتلا, اختصاصي به درد و رنج و عذاب ندارد, به جلال و شكوه و علم و مال هم خدا امتحان مي‌كند و هم اينكه گاهي به مرگ امتحان مي‌كند، گاهي به حيات و دادن فرزند و مال مثلاً, هم به مرض هم به سلامت، هم به شهرت هم به خامل‌الذكر بودن و مانند آن و اينكه مورد ابتلا هم، هم مؤمنين‌اند، هم انبياي غير اولواالعزم‌اند، هم انبياي اولواالعزم ولي مورد انتقام, فقط كافران‌اند و منافقان‌اند و امثال‌ذلك. لذا وقتي فرمود: ?فَكَيْفَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُصِيبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ? اين نشان مي‌دهد كه اين مصيبت، مصيبت انتقامي است نه ابتلايي, با آن مصائب فرق مي‌كند.
پرسش:...
پاسخ: انسان اگر سيّئه? سابقي دارد, لااقل احتمال كيفر را مي‌دهد و اگر هيچ سيّئه‌اي ندارد, مثل معصومين(عليهم السلام) مي‌داند اين امتحان است ولي براي افراد عادي كه احتمال غفلت، نسيان، عصيان، امثال‌ذلك در اينها هست, احتمال اينكه امتحان باشد هست، احتمال اينكه كيفر باشد هست ولي وظيفه? او اين است كه در مقابل اين, عكس‌العملي نشان ندهد.
حكمت توبيخ در سيره حضرات ائمه(عليهم السلام)
پرسش:...
پاسخ: وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) در جمعي, نسبت به يكي از شاگردان خود اظهار بي‌مِهري فرمود فرمود من با اين كار, تو را حفظ كردم. اينها مأمورين عباسي بودند, بني‌العباس بودند آمدند اينجا كه شناسايي كنند. اسم تو و امثال تو را بردند يا خواستند ببينند كه تو با من رابطه داري در دستگاه ما رابطه داري يا نه? من با اين كار گفتم او از ما جداست تا خونِ تو را حفظ بكنم وگرنه تو نزد ما محترم و محبوبي, بعد به اين آيه استشهاد كرد ?أَمَّا السَّفِينَةُ فَكَانَتْ لِمَسَاكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِيبَهَا?.[11]
ماجراي لطيفي از مرحوم الهي قمشه‌اي(ره)
اين آيه را يكي از اساتيد ما مرحوم آقاي الهي قمشه‌اي(رضوان الله عليه) كه به حق, مؤمنِ عارفي بود وقتي يكي از عزيزترين فرزندانش بيمار شد, ايشان اين آيه را مكرّر در درس مي‌خواند و به پسرش هم مي‌فرمود. مي‌فرمود كه ما كه نمي‌دانيم چرا بيمار شدي و از درس و بحث افتادي ولي اگر بگوييم «رضي الله رضانا اهل ‌البيت»[12] سودي برده‌ايم. گاهي يك كِشتي سالم را, خِضر راه سوراخ مي‌كند كه به چنگ غاصبان نيفتد ما چه مي‌دانيم كه اگر تو سالم بودي چه مشكلي براي تو پيش مي‌آمد همان بياني كه امام ششم(سلام الله عليه) درباره يكي از شاگردان فرمود كه خضرِ راه مي‌رسد و سالم را مي‌شكند تا محفوظش نگه‌بدارد, گاهي خدا اين‌‌چنين است مؤمن اگر حادثه‌اي براي او پيش آمد, اگر بيماري و حوادث ديگر پيش آمد بايد بگويد «رضي الله رضانا اهل ‌البيت» اين تعارف نيست, ما نمي‌دانيم كه اگر سالم بوديم چه پيشنهادي به ما مي‌دادند و قبول مي‌كرديم و سقوط مي‌كرديم, نمي‌دانيم كه. اين است كه فرمود: ?وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ?[13] اينها ايمانِ به غيب دارند, اينها كساني‌اند كه ?يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ?.[14]
ايمانِ به غيب به قدري ارزش دارد كه كلّ هستي انسان را تابع همان ذات اقدس الهي مي‌كند, لذا خداوند مؤمنيني را كه به غيب ايمان دارد, به خوبي خريدار اينهاست, اين مطلب اول با فروع فراواني كه همراه داشت.
پرسش:...
پاسخ: الآ‌ن اگر كودكي بخواهد شتابزده در اين اتوبان حركت كند, پدر يا مادر مهربانش دستش را بگيرد فشار بدهد, مختصري گوش‌مالي بدهد يك سيلي به صورتش بزند و او چند قطره اشك بريزد, اين بهتر است يا اين كودك به سرعت برود و تصادف بكند و بميرد ما كه نمي‌دانيم اينكه جلوي ما را گرفتند براي نجات ماست, مي‌شود بلاي حَسن ديگر. الآن آن پدر و مادر نسبت به آن كودك جفا كردند يا وفا كردند? اين واقعاً وفا و لطف است.
كوشش منافقين در حفظ نفاق خود
مطلب دوم آن است كه هر كسي هر مَلكه‌اي كه دارد, مي‌كوشد او را حفظ بكند. كافر, آن كُفر خود را اصل مي‌داند او را حفظ مي‌كند. مؤمن, ايمانش براي او اصيل است در حفظ او مي‌كوشد. منافق, اين لايه? نفاق را بايد هميشه حفظ بكند, اين دو چهره بودن را تمام كوشش منافق اين است كه آن نفاقش محفوظ بماند يعني درونش ديگر ظاهر نشود, لذا هر حادثه‌اي كه پيش مي‌آمد, فوراً به خدا قسم مي‌خوردند كه ما قصد سويي نداشتيم كه مبادا آن نفاق دروني‌شان ظاهر بشود. فرمود: ?فَكَيْفَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُصِيبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ? اين كم‌كم افشا مي‌شود; رازشان آشكار مي‌شود. اگر مصيبتي دامنگير منافقان شد در اثر تبهكاري نفاق ?ثُمَّ جَاءُوكَ يَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا إِحْسَاناً وَتَوْفِيقاً? اينها مي‌آيند و سوگند ياد مي‌كنند كه ما جز احسان به شما يا احسان به طرفين دعوا و اصلاح بين طرفين دعوا, قصد ديگر نداشتيم.
چون منافق هيچ پايگاهي در درون ندارد و همواره لرزان است كه مبادا آن نفاقش آشكار بشود, لذا با اين سوگندخوردن, خود را حفظ مي‌كند كه ?اتَّخَذُوا أَيْمَانَهُمْ جُنَّةً?[15] يعني با سِپر قسم دارند آن نفاقشان را حفظ مي‌كنند و چون پايگاه ديني ندارند ?يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ?; هر جا فريادي بلند شد اينها خيال مي‌كنند اينهاست چون او تكيه‌گاهي كه ندارد. در آيه? چهار سوره? مباركه? «منافقون» فرمود اينها اين‌‌چنين‌‌اند كه ?يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّي يُؤْفَكُونَ?. چه اينكه در بخشهاي ديگر قرآن كريم آمده است كه ?يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِي قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِءُوا? هم اينها منافقانه اين حرف را مي‌زدند، هم مي‌ترسيدند كه اسرارشان فاش بشود, مي‌گفتند نكند آيه‌اي نازل بشود و اسرار ما را براي پيغمبر و مسلمين بازگو كند ?يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِي قُلُوبِهِمْ? كه افشاگري كند اينها از اين مي‌ترسند گرچه چون به وحي معتقد نيستند, اين حرف را به مسخره مي‌گويند, فرمود: ?قُلِ اسْتَهْزِءُوا? ولي ?إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَا تَحْذَرُونَ?[16] ولي اين ترس را هم دارند بالأخره چه اينكه در موارد زيادي خداوند افشاگري كرده است چون هَمّ منافق حفظ نفاق است, لذا وقتي مصيبتهاي انتقامي دامنگيرشان شد, فوراً به قسم پناه مي‌برند، اين‌ هم مطلب دوم.
سابق بودن رحمت الهي بر غضبش
مطلب سوم آن است كه خداوند, در اوايل امر دستور نرمش و آرامش و امثال‌ذلك مي‌دهد; اما اين دستور هميشه نيست. اينكه فرمود: ?فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعِظْهُمْ?; موعظه‌شان بكن ?وَقُل لَهُمْ فِي أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِيغاً? اين براي همه مراتب نيست, اين در اوايل امر است وگرنه در آن مراحل نهايي خدايي كه «اشدّ المعاقبين»[17] است, در آن آخر, پرده? نفاق را مي‌درد بالأخره, اينها را محكوم به عذاب مي‌كند. هم درباره? خود ذات اقدس الهي اين دو وصف در دو مرحله ياد شد، هم درباره? انبياي الهي.
درباره خدا كه «سَبَقَت رحمتُه غَضَبه»[18] خودش در سوره? مباركه? «زمر» فرمود به بندگان من بگو: ?يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَي أَنفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِن رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً? ولي در مراحل پاياني مي‌فرمايد كه ?أُولئِكَ يَئِسُوا مِن رَّحْمَتِي?،[19] ?عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَالْمَلاَئِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ?[20] و امثال‌ذلك.
پس خود ذات اقدس الهي اول, نرمش نشان مي‌دهد, وقتي اثر نكرد آن شدّت عِقاب را ارائه مي‌كند. سرّش آن است كه خدا هم رحيم است، هم غضبان و رحمت او سابق بر غضب اوست و منظور اين سبقت هم سبقتِ زماني و امثال‌ذلك نيست, بلكه رحمت، امام غضب است. سابق بر غضب است يعني غضب, مأموم است و مسبوق و رحمت سابق است و امام; هر جا رحمت مي‌رود, غضب هم به دنبال او مي‌رود. گاهي رحمتِ بر نظام اسلامي اقتضا مي‌كند كه عده‌اي كيفر ببينند غضبِ بر كفّار و منافقين به دستور آن رحمتي است كه امام‌الغضب است وگرنه سَبق رحمت بر غضب كه سَبق زماني نيست يا اين‌‌چنين نيست كه مثلاً درجات رحمت, بيش از درجات غضب باشد ولي دو صفِ جدا, اين‌طور نيست. آنجا كه ذات اقدس الهي بخواهد رحمتش را براي نظامي تثبيت بكند و به جامعه‌اي رحم بكند, تبهكاران را برمي‌دارد.
نوش و نيش بندگان بر اساس رحمت واسعه الهي
رحمت, فتوا مي‌دهد كه كجا عذاب باشد و كجا نوش و كجا نيش. نقشه? عالم به دست رحمت خداست, نه به دست غضب خدا. مهندس اين جهان, رحمان است نه غضبان. آن‌گاه رحمت, دستور مي‌دهد كه كجا جاي بُرش است و عذاب است و سوزاندن است و امثال‌ذلك, لذا همين خدايي كه «ارحم‌الراحمين» است «في موضع العفو والرحمة», «أشدّ المعاقبين» است «في موضع النكال و النقمة»[21] اين دو نمونه درباره خود ذات اقدس الهي.
درباره پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه مظهر اتمّ ذات اقدس الهي است, همين دو نمونه است. فرمود ما تو را به عنوان رحمت جهاني فرستاديم ?مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ?,[22] بعد هم فرمود: ?وَلَوْ كُنتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ?.
تقدم مرحله رحمت بر قهر الهي
خب، خدايي كه پيامبرش را به عنوان ?رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ? مي‌فرستد و در سوره? «آل‌عمران» هم فرمود اگر تو فضّ غليظ‌القلب بودي, اينها از دور تو فاصله مي‌گرفتند. مع‌ذلك هم در سوره? «توبه», هم در سوره? «تحريم» اين آيه نازل شده است كه ?يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ?; فرمود با منافقين, به خشونت رفتار كن, اين براي اواخر امر است. اين آيه, بدون تفاوت هم در سوره? مباركه? «توبه» است هم در سوره? «تحريم». آيه 73 سوره? «توبه» اين است ?يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ? در سوره? «تحريم» همين آيه دوباره نازل شده است,[23] بدون هيچ تفاوتي، پس اينكه فرمود: ?فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعِظْهُمْ وَقُل لَهُمْ فِي أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِيغاً? اين براي اوايل امر است, نه براي اواخر امر. چه اينكه در جريان موسي و هارون(عليهما السلام) كه مأمور شدند براي هدايت آن طاغي در سوره? مباركه? «طه» فرمود: ?فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّيِّناً لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَي?[24] اين قولِ لَيّن تا آن مرحله‌اي بود كه حجت خدا بالغه بشود ?مَعْذِرَةً إِلَي رَبِّكُمْ?[25] بشود; اما از آن به بعد ?لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَيَحْيَي مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ?[26] است, لذا فرمود: ?فَغَشِيَهُم مِنَ الْيَمِّ مَا غَشِيَهُمْ?[27] ?فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذَابٍ?.
همين خدايي كه در اوايل امر, به موسي و هارون(عليهما السلام) دستور مي‌دهد كه با فرعون نرم‌رفتاري كنيد, براي اينكه حجت خدا بالغه بشود ?فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّيِّناً لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَي? در پايان مي‌فرمايد حالا كه اينها اصلاح شدند و نيستند ?فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ?;[28] اينها را گرفتيم انداختيم در دريا ?فَغَشِيَهُم مِنَ الْيَمِّ مَا غَشِيَهُمْ? يا ?فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذَابٍ ? إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ?.[29]
فتحصّل, اينكه فرمود: ?فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعِظْهُمْ وَقُل لَهُمْ فِي أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِيغاً? با آن آياتي كه در سوره? «توبه» و «تحريم» آمده كه ?وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ?[30] اينها براي دو مرحله است, چه اينكه كار ذات اقدس الهي هم دو مرحله است: اول رحمت است، بعد وقتي كه رحمتِ بالغه? حق را كسي اعتنا نكرد ?لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ?, آ‌ن‌گاه به دنبال اين مسائل, آن اصل كلي را ذكر مي‌كند كه فرمود: ?وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ?.
«و الحمد لله ربّ العالمين»


[1] . سوره? انبياء, آيه? 35.
[2] . مجمع‌البيان, ج7, ص74.
[3] . الكافي, ج2, ص97.
[4] . سوره? اعراف, آيه? 168.
[5] . سوره? فجر, آيات 15 ـ 17.
[6] . سوره? نمل, آيات 38 ـ 40.
[7] . سوره? بقره, آيه? 155.
[8] . سوره? نمل, آيات 38 ـ 40.
[9] . ر.ك: سوره? صافات, آيه? 106.
[10] . سوره? بقره, آيه? 124.
[11] . (سوره? كهف, آيه? 79); ر.ك: رجال الكشّي, ص 138 و 139.
[12] . اللهوف, ص61.
[13] . سوره? بقره, آيه? 155.
[14] . سوره? بقره, آيه? 3.
[15] . سوره? مجادله, آيه? 16.
[16] . سوره? توبه, آيه? 64.
[17] . تهذيب الأحكام, ج3, ص108.
[18] . اقبال الأعمال, ص363.
[19] . سوره? عنكبوت, آيه? 23.
[20] . سوره? بقره, آيه? 161.
[21] . تهذيب الأحكام, ج3, ص108.
[22] . سوره? انبياء, آيه? 107.
[23] . سوره? تحريم, آيه? 9.
[24] . سوره? طه, آيه? 44.
[25] . سوره? اعراف, آيه? 164.
[26] . سوره? انفال, آيه? 42.
[27] . سوره? طه, آيه? 78.
[28] . سوره? قصص, آيه? 40.
[29] . سوره? فجر, آيات 13 و 14.
[30] . سوره? توبه, آيه? 73.