موضوع: سوره نسا

عنوان: تفسير سوره مبارکه نساء جلسه 103

مدت زمان: 36.47 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 4.21 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 8.42 MB دانلود

رديف
نوع عنوان
عنوان
1

بيان سرفصل مباحث موجود در آيه
2

علت قرين بودن مباحث علمي با تربيتي در قرآن
3

علماء وارثان انبيا در تعليم و تزكيه مردم
4

گذري به وظايف علماي دين در جامعه
5

نحوه عمل متخصصان علوم غيرحوزي در اجتماع
6

درياي بيكران علوم حوزي و تعمق علماء درآن
7

طبيبانه بودن نقش مبلغين در اجتماع
8

نهي از تمني اموال ديگران پس از بيان احكام ارث و نكاح
9

قضا و قدر الهي و كار و كوشش دو اصل موجود در آيه







اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلي بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ وَ سْئَلُوا اللّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللّهَ كانَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمًا?32?
بيان سرفصل مباحث موجود در آيه
اين آيه, همان طوري كه قبلاً ملاحظه فرموديد سه قسمت دارد: قسمت اولش مربوط به نهي از تمني چيزي كه نزد ديگران است; قسمت دوم استقلال هر يك از زن و مرد, درباره كسب و كار خودشان است, چه معنوي چه مادي; قسمت سوم دستور مسئلت فضل از خداست كه از خدا فضلش را طلب كنيد. قسمت اول و قسمت سوم اين آيه, جنبه تربيتي و اخلاقي‌اش كاملاً مشهود است. قسمت دوم اين آيه, همان جنبه فقهي و حقوقي‌اش محفوظ است ـ گرچه جنبه تربيتي هم دارد ـ زيرا آن اكتساب مسائل معنوي را هم شامل مي‌شود.
علت قرين بودن مباحث علمي با تربيتي در قرآن
اينكه قرآن نوع مسائل علمي را خواه فقهي باشد خواه حقوقي و مانند آن به مسائل تربيتي و اخلاقي قرين مي‌كند, براي آن است كه هم تعليم كتاب و حكمت, تام باشد هم تزكيه و تربيت نفوس يعني مهم‌ترين برنامه انبيا(عليهم السلام) كه تعليم كتاب و حكمت است از يك سو و تزكيه نفوس است از سوي ديگر, در نوع آيات مشهود است. تلاوت آيات اين اولين رسالت رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است كه ?يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ?[1] اما مهم‌ترين رسالت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) همان تزكيه و تعليم است كه: ?يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ?.[2] اين رسالت, در نوع آيات مشهود است يعني اگر آيه‌اي تعليم يك مطلب اعتقادي را در بردارد, پشتوانه او همان مسائل تربيتي و تزكيه است كه آن را ذكر مي‌كند يا اگر يك مسئله حقوقي فقهي و مانند آن را بيان مي‌كند, در كنارش مسائل تربيتي و اخلاقي را هم ذكر مي‌كند اگر جريان جنگ و جبهه و دفاع است كه يك سلسله مسائل نظامي است باز هم در كنارش مسائل اخلاقي و تربيتي را ذكر مي‌كند. شما مطلبي را در قرآن سراغ نداريد كه علم محض باشد, بدون اقتران به مسائل اخلاقي و تربيتي, فقط دليل عقلي صرف باشد يا حكم فقهي صرف باشد يا حقوقي محض باشد و اگر در همان آيه, جريان تربيت و تزكيه بازگو نشد به مناسبت ديگر در آيه ديگر, جريان تربيت و تزكيه را به مضمون همان آيه مرتبط مي‌كند, قهراً مي‌شود ادعا كرد كه رسالت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه يك ركن تعليم دارد يك ركن تزكيه, در نوع بحثهاي قرآني هست چه اينكه در نوع بحثهاي روايي هست, اين مطلب اول.
علماء وارثان انبيا در تعليم و تزكيه مردم
مطلب دوم آن است كه قرآن كريم و همچنين سنت معصومين(عليهم السلام), وظايفي براي جانشينان انبيا و ائمه(عليهم السّلام) ذكر كردند. اگر در دين, علماي دين به عنوان وارثان انبيا هستند, براي آنها هم همين دو سِمَت را حفظ كردند. البته سمتهاي ديگر به اين دو عنصر اصلي و دو ركن برمي‌گردد يعني ركن تعليم و ركن تزكيه; بعضيها شرايط‌اند, بعضيها معدّات‌اند, بعضي مقدمات‌اند يا بعضي نتايج‌اند به هر تقدير, آن وظايف ديگر به اين دو ركن اصلي برمي‌گردد.
بنابراين علماي دين هم گذشته از مسئله تلاوت آيات و مانند آن, مهم‌ترين كارشان تعليم كتاب و حكمت است از يك سو و تزكيه نفوس است از سوي ديگر و راه تزكيه را هم ذات اقدس الهي هم براي رسول اكرم مشخص فرمود, هم براي جانشينان او. نمونه‌هايي را هم مثلاً ذكر فرمود كه فرمود اگر اين كار را بكنيد پاك مي‌شويد. درباره زكات مثلاً فرمود: ?خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها?[3] زكات, براي رفع فقر است و فوايد فراواني دارد, آن فاصله طبقاتي را كم مي‌كند, نياز نيازمندها را برطرف مي‌كند, مشكلات فكري و عقده‌اي پيدا نمي‌شود و مانند آن, اينها از يك سو. از سوي ديگر هم صاحب مال را كه زكات مي‌دهد پاك مي‌كند, فرمود: ?خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها? معلوم مي‌شود كه پرداخت واجبهاي مالي, مايه تزكيه آن موظفين و مؤدّي‌ها است يعني كسي كه زكات مالش را مي‌دهد, از ناپاكي درمي‌آيد پاك مي‌شود و همچنين وجوهات, خمس, سهم امام(عليه السلام) را كه مي‌دهد پاك مي‌شود يعني خود شخص, پاك مي‌شود. البته مال هم پاك مي‌شود ولي عمده, پاك شدن خود شخص است و اين اختصاصي به زكات ندارد [البته] خمس, سهم امام, كفارات, نذورات هر حق مالي كه بر كسي واجب شد او نپرداخت, آلوده است وقتي پرداخت پاك مي‌شود اينها نمونه‌هاست. يا مثلاً از نظر مسائل اخلاقي مي‌فرمايند اگر شما بدون قرار قبلي بدون وقت ملاقات رفتيد منزل كسي و او عذرخواهي كرد نتوانست شما را بپذيرد, گفت الآن من فرصت ديدار ندارم شما برگرديد, اين كار ?أَزْكي لَكُمْ?;[4] اين مايه تزكيه روح شماست, شما طلبي كه نداريد وقت هم كه نگرفتيد, او از شما دعوت هم كه نكرد ?وَ إِنْ قيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكي لَكُمْ?[5] اگر بخواهيد جايي برويد قبلاً وقت تعيين كنيد, قرار ملاقات داشته باشيد يك تعهد متقابلي باشد, بعد آن‌گاه او اگر نپذيرفت حق گله داريد ولي بدون دعوت يا بدون تعهد و قرار قبلي اگر رفتيد جايي و او آماده نبود شما را بپذيرد, گفت الآن نمي‌توانم شما هيچ گله نكنيد چون هيچ حقي هم نداريد وقتي به شما گفته شد ?ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكي لَكُمْ?.
خب, هم در ساده‌ترين دستورات مسئله تزكيه مطرح است در اين ديدارهاي خصوصي, هم در مهم‌ترين مسائل اقتصادي به عنوان وجوه شرعي زكات, خمس, نذورات, كفارات و مانند آن, مسئله تزكيه مطرح است و بالاتر از همه اينها ترس از جهنم است كه اگر كسي بخواهد علوم الهي را فرا بگيرد و به تزكيه نفس موفق بشود, مهم‌ترين عاملش ترس از قيامت است, لذا ذات اقدس الهي به رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ?قُمْ فَأَنْذِرْ?;[6] برخيز و مردم را از قيامت بترسان. وقتي جامعه از قيامت ترسيد اصلاح مي‌شود و هيچ چيز مردم را اصلاح نمي‌كند بشر را اصلاح نمي‌كند مگر ترس از قيامت; ترس عالمانه محققانه كه با ايمان بداند هر عملي كه انجام داد با او هست و او را رها نمي‌كند تا حسابش را پس بدهد, چه در خلوت و چه در جلوت ?قُمْ فَأَنْذِرْ?. آن‌گاه مسئله تعليم و تلاوت و امثال‌ذلك, اينها مقدمه است براي اينكه انسان به آن هدف برسد.
بيان علت هدايت بودن قرآن كريم
از همين جا معلوم مي‌شود كه چرا قرآن به عنوان هدايت نازل شده است كه اين كتاب ?هُدًي لِلنّاسِ?[7] است ?هُدًي لِلْمُتَّقينَ?[8] است. تنها «تعليماً للناس» نيست, بلكه ?هُدًي لِلنّاسِ? است, ?هُدًي لِلْمُتَّقينَ? است, ?ذِكْري لِلْبَشَرِ?[9] است اينها برنامه‌هاي اصيل قرآن است, برنامه‌هاي اصلي رسالت است و همين برنامه‌هاي اصلي به وارثان انبيا(عليهم السلام) هم رسيده است يعني آنها هم مؤظف‌اند بعد از تعلُّم, تعليم بدهند, بعد از تزكّي, تزكيه كنند [و] بعد از اينكه خود ترسيدند, جامعه را از قيامت بترسانند. خب, لذا وقتي وظيفه وارثان علوم ديني را ذكر مي‌كند, مي‌فرمايد: ?فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ?[10] معلوم مي‌شود كه وظايف علما در مراكز علمي, گذشته از اينكه آشنا شدن به علوم ديني و اسلامي است وارستگي هم است, بعد وقتي كه به مراكز تبليغي‌شان برمي‌گردند, گذشته از تعليم تزكيه هم است كه اساس كار همان انذار است كه علماي دين وقتي به مراكز علمي آمدند و فقيه شدند فقه به اصطلاح قرآني نه به اصطلاح حوزوي فقه به اصطلاح قرآني اعم از اصول و فروع است يعني به اصول دين, عالم شدند به فروع دين عالم شدند به علوم قرآني آشنا شدند به علوم حديثي آشنا شدند وقتي متفقه شدند بعد ديگران را انذار كنند [و] بترسانند. پس اگر قرآن براي انذار آمده, وظيفه علماي دين هم انذار مردم است اگر قرآن براي تعليم و تزكيه آمده علماي دين عهده‌دار تعليم و تزكيه‌اند. اگر قرآن براي هدايت مردم آمده علماي دين عهده‌دار هدايت مردم‌اند از اين نمونه‌ها در قرآن و حديث فراوان است كه برنامه‌هاي عالمان دين را همان برنامه‌هاي انبيا(عليهم الصلاة و عليهم السلام) مي‌دانند و همان طوري كه انبيا ضامن دين مردم‌اند و دين مردم امانت خداست, به دست انبيا سپرده شده و به جامعه داده شد علماي دين هم ضامن دين مردم‌اند هم ايجاد دين و هم حفظ دين. اين دين را بايد با تعليم, با تزكيه در جامعه احيا كرد و زنده كرد, مردم را ديندار كرد. وظيفه يك طبيب, تنها اين نيست كه بگويد فلان دارو براي فلان درد خوب است بلكه اگر يك طبيب, دلسوز بود و وظيفه ديني‌اش را انجام داد بايد به بالين بيمار بشتابد, او را معالجه كند. يك وقت است كسي درس طب مي‌دهد او طبيب نيست اين استاد كرسي پزشكي و طب است, اين را نمي‌گويند طبيب [بلكه] اين معلم طب است. يك وقت است در جامعه, سِمت طبابت دارد; طبيب جامعه است. طبيب جامعه گذشته از اينكه بايد روشن كند چه چيزي مايه بيماري است و چه چيزي بيماري را دفع مي‌كند, به سراغ بيماران برود, معالجه كند آنها را. حالا يا با دارو يا با جراحي, بالأخره طبيب بايد معالجه كند. وقتي وجود مبارك اميرالمؤمنين(عليه افضل صلوات المصلين) در نهج‌البلاغه, برنامه طبي رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را تشريح مي‌كند, مي‌فرمايد او «طبيبٌ دَوّارٌ بِطِبِّه»;[11] طبيبي است كه علوم طب را به همراه دارد و مي‌گردد و مي‌گرداند كجا جاي دارو است مرهم مي‌نهد كجا جاي برش است جراحي مي‌كند, كجا بايد داغ كرد داغ مي‌كند, همه اينها را در نهج‌البلاغه مشخص كرد كه كجا را بايد داغ بكند كجا را بايد مرهم بنهد «طبيبٌ دوارٌ بطبه» و حكيمانه آنجا كه جاي مرهم است مرهم مي‌نهد و آنجا كه جاي كيّ و جراحي و برش و داغ كردن است كيّ و جراحي مي‌كند. پس پيغمبران, عموماً و وجود مبارك پيغمبر خاتم, خصوصاً(عليهم الصلاة و عليهم السلام) هم معلم جامعه هستند هم مربي جامعه هستند, هم طبيب جامعه هستند مُزكِّي نفوس‌اند و مانند آن. همين كار به ائمه(عليهم السّلام) رسيده است و همين كار به شاگردان ائمه كه علماي دين‌اند رسيده است.
وظايف علماي دين در جامعه
بنابراين وظيفه? حوزه‌هاي علمي و علماي دين, تنها تعليم مسائل نيست هم تعليم مسائل است هم تزكيه نفوس است هم هدايت كردن مردم است, هم مردم را از قيامت ترساندن است هم طبيبانه با مردم رفتار كردن. اگر كسي بنشيند در حوزه علميه فقط درس بگويد, اين معلم است نه مُزكي و طبيب. اين يك گوشه از كارهاي انبيا را دارد البته اين به تمام معني الكلمه وارث نيست اين يك ارث ضعيفي دارد بعضي از شئون را ارث برده است. ولي اگر كسي بخواهد هم علوم را فرا بگيرد هم به اصلاح خود بپردازد هم به اصلاح جامعه علاقه‌مند باشد هم به سراغ بيماران اجتماعي برود و بيماريها را بشناسد و آنها را معالجه كند, اين وارث پيغمبر است به نوبه خود البته, بيماريها را هم ذات اقدس الهي در قرآن مشخص فرمود; نفاق را فرمود مرض هست و انحراف را فرمود مرض هست. ?في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضًا?[12] اينها را به عنوان مرض ياد كرده است يا اگر كسي نتواند در برابر صداي نامحرم خود را كنترل كند, اين قلبش مريض است, چه اينكه در سوره? «احزاب» به زنان پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ?فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذي في قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفًا?.[13] حالا اگر جامعه‌اي از راه گوش با شنيدن آهنگها آلوده شد اين قلب, مريض است با چشم, با نگاه نامحرم آلوده شد اين قلب, مريض است. فرمود: ?فَيَطْمَعَ الَّذي في قَلْبِهِ مَرَضٌ? اين‌گونه از محرمات را هر كسي مرتكب شد مريض است. اگر ذات اقدس الهي قرآن را به عنوان شِفا مشخص كرد, مرض را هم مشخص كرد. فرمود: ?وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ?[14] خب, قرآن شفاست, از چه چيزي؟ از مرض. مرض چيست؟ نفاق را فرمود مرض است, ضعف ايمان مرض است, گناه كردن مرض است همه اينها را مشخص كرد گاهي به صورت روشن فرمود: ?في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضًا? گاهي فرمود: ?فَتَرَي الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسارِعُونَ فيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشي أَنْ تُصيبَنا دائِرَةٌ?[15] بعضيها مرض سياسي دارند; ممكن است نامحرم را نگاه نكند ولي به نظام اسلامي دلبسته نيست ارتباط مرموزش را با بيگانه‌ها حفظ مي‌كند. مي‌گويد شايد نظام اسلامي شكست خورد, شايد بيگانه‌ها آمدند من چرا رابطه‌ام را با بيگانه‌ها قطع كنم؟ اين را در سوره? «مائده» فرمود فرمود: شما كه الآن با بيگانگان در جنگيد, يك عده در بين شما هستند كه مرموزانه با بيگانه‌ها ارتباط دارند ?فَتَرَي الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسارِعُونَ فيهِمْ? و از آنها بپرسي كه چرا با بيگانه‌ها ارتباط داريد مي‌گويند؟ ?يَقُولُونَ نَخْشَي أَنْ تُصيبَنا دائِرَةٌ? يعني شايد روزگار برگردد, اوضاع برگردد, وقتي برگشت اين نظام ـ معاذ الله ـ سقوط كرد, ما سالم بمانيم اين يك مرض سياسي است. مرض اخلاقي را هم در سوره? مباركه? «احزاب» بيان كرد خب, اگر كسي به نامحرم نگاه مي‌كند يا از راه گوش, لذت نامحرمانه مي‌برد اين مريض است. اين‌گونه از مرضها چه مرض سياسي, چه مرض اعتقادي, چه مرض اخلاقي, تك تك اينها را قرآن مشخص كرد, بعد فرمود: ?وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ?,[16] بعد هم فرمود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اولاً و ائمه(عليهم السلام) ثانياً عهده‌دار اجراي همين قرآن‌اند, بعد هم علماي دين و حوزه‌هاي علميه جانشين همينها هستند پس حوزه يك نهاد تعليمي محض نيست كه كاري به ايمان مردم نداشته باشد [بلكه] هم تعليم است هم تزكيه است هم تربيت است مردم را بايد مؤمن كند و ايمان مردم را حفظ كند; نگذارد ايمان آسيب ببيند, اشكالاتي دارند اشكالات آنها را حل كنند شبهاتي دارند, شبهات آنها را حل كنند, ضعف اخلاقي دارند آن ضعف اخلاقي را برطرف كنند.
نحوه عمل متخصصان علوم غيرحوزي در اجتماع
مطلب ديگر آن است كه يك عده گاهي توفيق پيدا مي‌كنند به مراكز علمي آشنا مي‌شوند, يك عده آن امكانات را فراهم نكردند يا برايشان فراهم نشد كه به مراكز علمي سري بزنند, اگر آنها هم به حوزه‌هاي علمي مي‌آمدند شايد از ديگران بهتر يا مثل ديگران مي‌شدند. حالا وقتي كه مشغول كار شخصي خود هستند, مشغول تجارت‌اند كشاورزي‌اند, دامداري‌اند يا كارگزارند يا كارمند‌ند يك كار آزادي دارند, آنها كه در اين نهاد تعليم و تزكيه تربيت شده‌اند, در نهاد انذار و شفا و پزشكي تربيت شده‌اند, دردها را شناسايي كردند داروها را شناسايي كردند خود را معالجه كرده‌اند اولاً, بعد به علاج جامعه سفر كردند, اينها بايد اين داروها را خوب تربيت كنند يعني چه؟ يعني وقتي مي‌خواهند اين دارو را بدهند, در يك شيشه تميزي باشد, با يك قاشق تميز باشد خيلي او را با زرق و برق, تحويلش بدهند كه آن نرنجد و او را تحويل بگيرد, نه اينكه باطل را ضميمه? حق بكنند ولي آن دارو را زيبا تحويل او بدهند; شيرينش كنند كه در ذائقه او تلخ نيايد, اين داروساز ماهر دارو مي‌دهد; اما در كنار اين دارو, نكات ديگر را هم رعايت مي‌كند كه در ظرف تميز مقداري هم شيرينش كند كه تلخ نشود و مانند آن. اين را خوب آن بيمار بچشد و درمان بشود و تشويقش هم مي‌كند كه بيماريتان برطرف مي‌شود, سلامتتان برمي‌گردد اين دستورات نصيحت و ارشاد را هم دارد.
درياي بيكران علوم حوزي و تعمق علماء درآن
حوزه‌ها اين درياي از معارف در آن هست. حالا فاصله ما با عصر وحي, خب در طي اين چهارده قرن اين فاصله زياد است روايات بعضي ضعيف‌اند بعضي قوي‌اند بعضي اقوا هستند, جمع دلالي دارند جمع سندي دارند. اصل اين نصوص و غَثّ و سمينش در جوامع روايي ما هست و به تعبير مرحوم علامه مجلسي(رضوان الله عليه) اين بحار است; در دريا همه چيز هست, حلال است و حرام, يك صياد ماهر مي‌خواهد كه اينها را شناسايي كند و آن حلالها را انتخاب بكند و اين حلالها را تغذيه بكند. حوزه علمي كه نهاد تعليم و تزكيه است در هر دو بخش, مجتهد است يعني كار او اين است كه هم در مسائل تعليمي, مجتهدانه برخورد مي‌كند هم در مسائل تزكيه و تربيت و تبليغ و مانند آن مجتهدانه برخورد مي‌كند. وقتي مجتهدانه برخورد كرد, اينها را جمع‌بندي مي‌كند, جمع دلالي مي‌كند, جمع سندي مي‌كند وقتي كه جمع كرد اين را به صورت يك معجون درمي‌آورد, به صورت يك كپسول قابل خوردن درمي‌آورد به مردم ارائه مي‌كند يا مي‌گويد يا مي‌نويسد. براي مردم كه ديگر سودي ندارد بگويد كه در فلان كتاب, در فلان كتاب دعا يا در فلان كتاب حديث يك چنين چيزي هست اين در خود حوزه مطرح است غصّ و سمينش مشخص مي‌شود, ظاهر و اظهر است, نص و ظاهر است, جمع دلالي هست, جمع سندي هست. اگر چيزي ضعيف بود خب, معتبر نيست اگر چيزي قوي بود مضمونش را ما نفهميديم علمش را به اهلش واگذار مي‌كنيم علمش را به اهلش واگذار مي‌كند حوزه, اينها كارهاي درون حوزوي است; اما آن رسالتي كه حوزه دارد بايد كه عصاره اين درسها را به زبان فصيح, به قلم فصيح, مثل شربت شيرين به مستمعين خود القا كند.
طبيبانه بودن نقش مبلغين در اجتماع
بنابراين اين كار مبلغان دين نيست كه با مردم كه سخن مي‌گويند مردمي كه اگر فراغت مي‌داشتند و به حوزه‌هاي علمي مي‌آمدند مثل همين علما مي‌شدند, چون آنها هم بالأخره اهل استعدادند و خدا به همه اينها لطف دارد. حالا مصلحت نبود يا نخواستند كه به حوزه‌هاي علمي بيايند دسترسي به اين متون اصلي ندارند ديگر نبايد انسان به جاي اينكه به اينها شربت بدهد, زخمي بر زخمهاي اينها بيفزايد بگويد در فلان كتاب درباره زن اين طور گفته شده يا در نهج‌البلاغه زن اين چنين شده. شما اين همه بحثهايي كه درباره عظمت زن شده ـ در طي قبل از انقلاب و بعد از انقلاب ـ از زبان عرفا نقل شده, از زبان حكما نقل شده از زبان مفسرين نقل شده, مستدل بيان شده كه نوع فلاسفه فرمودند اين ذكورت و انوثت به ماده برمي‌گردد, شيئيت شيء به صورت اوست. اين از الهيات شفا مرحوم بوعلي گرفته تا تحصيل بهمنيار بعد به شاگردانش رسيده كه زن و مرد بودن, به دو دليل نقشي در جامعه انساني ندارد: دليل اول اين است كه اين زن و مرد بودن به ماده برمي‌گردد يعني به تن و بدن برمي‌گردد, براي اينكه بدن دو نحو ساخته شده نه به روح, روح نه مذكر است نه مؤنث و شيئيت هر چيزي را صورت او و روح او و نوعيت او تأمين مي‌كند. پس انسانيت هر انسان به روح اوست كه انبيا براي تعليم و تزكيه انسان آمدند, نه براي تن او; تن يا اين‌چنين ساخته شد يا آن‌چنان, روح نه مذكر است نه مؤنث. اين از سخنان بلند مرحوم بوعلي بود, بعد در كتابهاي ديگر هم آمد.
دليل دومشان اين است كه شما مي‌بينيد اگر اين ذكورت و انوثت به انسانيت برمي‌گشت, چرا شما هر چه پايين‌تر مي‌بينيد باز مسئله ذكورت و انوثت هست. از انسان كه پايين‌تر مي‌رويد, مي‌بينيد در سطح حيوانات آنجا هم نر و ماده هست; مذكر و مؤنث هست از سطح حيوانات كه پايين‌تر مي‌رويد مي‌بينيد در سطح گياهان هم نر و ماده هست. اين تلقيح و جفت‌گيري گياهان براي باروري اين چيز روشني است پس به دو دليل مذكر و مؤنث بودن كاري به انسانيت ندارد, انسانيت انسان و حقيقت انسان نه مذكر است نه مؤنث بدنها دو نحو ساخته شده براي اينكه كارهاي اجرايي دو طور است آن حرفهاي بلندي كه در طي اين سالها علماي دين از قرآن گرفتند و گفتند; و از روايات گرفتند و گفتند قبل از انقلاب بعد از انقلاب و مهم‌تر از همه خود امام راحل كه محصول اين حوزه است اينها را به صورت باز [و] روشن بيان كرده. حالا انسان بيايد و بگويد كه فلان كس, در فلان حاشيه يك چنين حرفي زده است و اين را به حساب حوزه و مثلاًاين نهاد تعليمي و امثال‌ذلك بياورند, اينها كم لطفي است. به هر تقدير, وظيفه علماي دين همان وظيفه انبياست يعني هم تعليم هم تزكيه, بعد از تعلُّم و بعد از تزكِّي. لذا كمتر آيه‌اي را شما مي‌بينيد يا اصلاً آيه‌اي را, مطلبي را در قرآن نمي‌بينيد كه علمي محض باشد از اعتقادات گرفته تا بخشهاي حقوقي و بخشهاي فقهي, هر جا يك مطلب علمي هست يك مطلب تربيتي و تزكيه و اخلاق در كنارش ذكر مي‌كند.
دو مسئله تربيتي و اخلاقي موجود در آيه محلّ بحث
همين آيه? محلّ بحث كه يك مسئله مهم فقهي و حقوقي را در وسط ذكر مي‌كند, دو تا مسئله تربيتي و تزكيه و اخلاقي و ارشادي را در [هم] دو طرف اين آيه ذكر مي‌كند. در وسط آيه مي‌فرمايد كه ?لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ?;‌ زنها در مسائل اقتصادي مستقل‌اند, مردها مستقل‌اند هر چه كه زن كسب كرد براي اوست, هر چه مرد كسب كرد براي اوست, چه اينكه در علوم هم مستقل‌اند, چه اينكه در تزكيه هم مستقل‌اند. هر كاري كه چه در بخش مال و حق, چه در بخش علم و انديشه چه در بخش پرورش و نزاهت روح, سير و سلوك, هر چه [كه] باشد در هر سه بخش يعني مسائل مالي و مادي, مسائل علمي و انديشه‌اي مسائل سير و سلوك و تهذيب و تزكيه و امثال‌ذلك هر چه زن كسب كرد براي اوست, مرد كسب كرد براي اوست [و] اختصاصي البته به مسائل مالي و امثال‌ذلك ندارد, چون اين نصيب, هم در مسائل مادي به كار رفت در قرآن كريم [و] هم در مسائل معنوي و علوم.
درباره مسائل مالي همين سوره? مباركه? «نساء» قبلاً گذشت كه آنچه پدر و مادر نهاده‌اند فرزندان, نصيب از او مي‌برند. اين كلمه نصيب, مربوط به ارث است كه يك امر مالي است. آيه هفت همين سوره? «نساء» كه قبلاً گذشت اين بود: ?لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ? چه اينكه نصيب, در سوره? مباركه? «آل عمران» هم كه بحثش قبلاً گذشت در آيه? 23, به آن علوم و معنويات برمي‌گشت: ?أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذينَ أُوتُوا نَصيبًا مِنَ الْكِتابِ يُدْعَوْنَ إِلي كِتابِ اللّهِ? خب, اينها كه نصيبي از كتاب خدا دارند يعني عالم به كتاب خدا هستند علم, نصيب است مال, نصيب است, چه اينكه نزاهت روح هم نصيب است. پس اينكه فرمود: ?لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ? با اينكه خودش مسئله اخلاقي را و مسئله تعليمي را هم در بردارد, مع‌ذلك قبل از اين جمله و بعد از اين جمله دو جمله تربيتي و تزكيه‌اي را ذكر فرمود.
نهي از تمني اموال ديگران پس از بيان احكام ارث و نكاح
اما اينكه فرمود: ?وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلي بَعْضٍ? كه بخش اول اين آيه است و مبسوطاً در بحث ديروز گذشت, ارتباطش با گذشته هم روشن است. براي اينكه در گذشته مواريث مشخص شد, نكاحها مشخص شد بعد حرمت اكل مال مردم مشخص شد, حرمت قتل نفوس محترمه مشخص شد. آن‌گاه فرمود مبادا در خود, تمني آنچه در دست ديگران است بپرورانيد, چون همين تمني, كم كم زمينه اكل مال را فراهم مي‌كند كم كم زمينه قتل نفس را فراهم مي‌كند. اگر فرمود: ?لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ?[17] يا فرمود: ?وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ?[18] راههاي تربيتي‌اش را هم ذكر فرمود: ?وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلي بَعْضٍ? كه مبادا خداي ناكرده, به آن وضع مبتلا بشويد. يا درباره مواريث و نكاحها اگر برنامه‌هايي را ذكر فرمود, فرمود: ?وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلي بَعْضٍ? مبادا در ارثها مداخله كنيد, در نكاحها مداخله كنيد خصوصيتهاي نكاح, خصوصيتهاي ارث برابر حكمت آن حكيم علي الطلاق تنظيم شده است و اين نكته را هم بدانيد كه كليد آسمانها و زمين به دست خداست. مفاتيح غيب هم به دست اوست, مفاتيح شهادت هم به دست اوست. هم ?عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ?[19] است هم ?مَقاليدُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ? براي اوست. ?عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ? كه در سوره? «انعام» است; اما در سوره? «شوري» آيه? دوازده اين است ?لَهُ مَقاليدُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ? كليد آسمانها و زمين به دست اوست. اگر خزائن الهي همه نِعم را داراست و كليد اين خزائن هم براي خداست و نزد خداست, براي هر كس هر چه مقدور بداند و مصلحت بداند نازل مي‌كند. لذا فرمود: ?لَهُ مَقاليدُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ?; اما ?إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمٌ?.
در همان سوره? «شوري?», بعد از اينكه در آيه? دوازده اين مطلب را فرمود, در آيه? 27 همان سوره? «شوري» فرمود: ?وَ لَوْ بَسَطَ اللّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِي اْلأَرْضِ وَ لكِنْ يُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما يَشاءُ إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبيرٌ بَصيرٌ?; اگر رزق را گسترش بدهد, همه را مال‌دار بكند فساد, عالمگير مي‌شود. چند نفر مالدارند كه اين طور كردند در عالم, اگر همه از امكانات مالي برخوردار باشند فساد, زمين را مي‌گيرد و اينها بغي در زمين مي‌كنند و خدا خبير است, خدا بصير است, مي‌داند چه چيزي بدهد چه مقدار بدهد به چه كسي بدهد و چگونه بدهد. پس اين سه اصل, هم تعليمي است هم تربيتي: اصل اول اينكه خزائن الهي مالامال از نعمت است; دوم اينكه كليد فقط به دست اوست; سوم اين است كه برابر با خبير بودن و بصير بودن ذات اقدس الهي تقسيم مي‌شود, لذا فرمود: ?وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلي بَعْضٍ?.
امتحان بودن برخورداري از نعمات الهي
گاهي هم آيه‌هاي مشخص و علامتهاي خاص را ارائه مي‌كند, اصل كلي را هم در سوره? مباركه? «تغابن» مشخص كرد كه ?إِنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ?;[20] اينها مايه سعادت نيست اينها امتحان است. حالا مبادا كسي مال دارد, فرزند دارد, بگويد اينها نعمت است [بلكه] اينها امتحان است. اگر بهره صحيح برد مي‌شود نعمت, بهره صحيح نبرد مي‌شود نقمت. خب, ديگر ابن‌زبير دشمن پدرش زبير بود. در جريان جنگ جمل به خباثت همان ابن‌زبير آمده در برابر علي‌بن‌ابي‌طالب كه «حربُك حربي»[21] خب, اين به دسيسه همان پسر بود ديگر.
بنابراين بعضي از اموال و اولاد واقعاً دشمن‌اند و همه اموال و اولاد امتحان‌اند. اگر اين ديد تربيتي هست, چرا انسان آرزو بكند آنچه در دست ديگران است از او گرفته شود؟ پس اين كار را نكند.
قضا و قدر الهي و كار و كوشش دو اصل مورد عنايت در آيه
پس ?وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلي بَعْضٍ? آن‌گاه ?ولِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ? اين دو اصل را به همراه دارد: يكي قضا و قدر الهي مشخص است يكي كار و كوشش لازم است قضا و قدر الهي بر اين نيست كه زيد چه كار بكند, چه كار نكند, چه درس بخواند چه درس نخواند, فلان مقدار را ما به او بدهيم اين‌چنين كه تنظيم نشد, يك قضاست و يك قدر. البته اينها سرانجام باهم موافق درمي‌آيند. قدر الهي و اندازه‌گيري الهي اين است كه اگر فلان شخص اين راه را طي كند از نظر وضع علمي به آن حد مي‌رسد, اگر راه مالي را طي كند از نظر مالي به آن حد مي‌رسد راه سير و سلوك را طي كند به آن درجه مي‌رسد, راههاي ديگر را طي كند به آن دركه مثلاً مي‌رسد, اينها همه مقدراست. ولي خدا مي‌داند اين شخص, به سوء اختيار خود يا به حسن اختيار خود, چه را انتخاب مي‌كند و سرانجام چه مي‌شود. چون خدا مي‌داند كه او چه انتخاب مي‌كند و چه مي‌شود اين در آن لوح محفوظ هست كه فلان كس, در فلان مرحله به اين حد مي‌رسد. پس ضمن اينكه فرمود: ?لَهُ مَقاليدُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ?,[22] در اينجا فرمود: ?لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ? هم قضا و قدر حق است [و] هم آزادي كار و عمل.
«و الحمد لله رب العالمين»






[1] . سوره? آل‌عمران, آيه? 164; سوره? جمعه, آيه? 2.
[2] . سوره? آل‌عمران, آيه? 164; سوره? جمعه, آيه? 2.
[3] . سوره? توبه, آيه? 103.
[4] . سوره? نور, آيه? 28.
[5] . سوره? نور, آيه? 28.
[6] . سوره? مدثر, آيه? 2.
[7] . سوره? بقره, آيه? 185.
[8] . سوره? بقره, آيه? 2.
[9] . سوره? مدثر, آيه? 31.
[10] . سوره? توبه, آيه? 122.
[11] . نهج‌البلاغه, خطبه? 108.
[12] . سوره? بقره, آيه? 10.
[13] . سوره? احزاب, آيه? 32.
[14] . سوره? اسراء, آيه? 82.
[15] . سوره? مائده, آيه? 52.
[16] . سوره? اسراء, آيه? 82.
[17] . سوره? نساء, آيه? 29.
[18] . سوره? نساء, آيه? 29.
[19] . سوره? انعام, آيه? 59.
[20] . سوره? تغابن, آيه? 15.
[21] . سوره? بحارالأنوار, ج24, ص261.
[22] . سوره? شوري?, آيه? 12.