موضوع: سوره نسا

عنوان: تفسير سوره مبارکه نساء جلسه 163

مدت زمان: 18.53 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 2.16 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 4.32 MB دانلود

رديف
زمان
عناوين جلسه 163
1

بهره‌مندي مطيعان خدا و رسول از همراهي با انبياء در حال حيات
2

مؤيد اول فراز ?أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ ? سوره? حمد
3

مؤيد دوم اقتدا كردن به امام زمان(عج) در نماز اول وقت
4

فصل جديدي از آيات و بيان تفصيلي مسئله جهاد
5

دقيق‌تر بودن تفسير آيات بر اساس فضاي حاكم بر مسير نزول
6

بيان علامه طباطبائي در خصوص جو حاكم بر نزول آيات
7

دعوت مؤمنين به فرزانگي و هوشمندي در آيه
8


9


10


11


12


13


14


15







اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَكُمْ فَانفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُوا جَمِيعاً ?71?
اين يك فصل جديدي از بحثهاي سوره? «نساء» است. فصل قبلي تمام شد، فصل قبلي از ?يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُول?[1] شروع شد تا به ?وَمَن يُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ?[2] به پايان رسيد كه اين از باب ردّالعجز الي الصدر، يك مجموعه است.
بهره‌مندي مطيعان خدا و رسول از همراهي با انبياء در حال حيات
يكي از نكات مانده? در ذيل بحث قبل، اين است كه اينكه خدا فرمود هر كس مطيع خدا و پيامبر شد با انبيا و صدّيقين و شهدا و صالحين است، اين مخصوص آخرت نيست چون آيه، مطلق است. پس ممكن است هم‌اكنون كسي كه مطيع خدا و پيامبر است با انبيا باشد، چون منظور آن معيّت تكويني و توفيق الهي است. حالا اگر فعلاً نبيّي وجود ندارد، صدّيقين و شهدا و صالحين هستند، امام زمان(صلوات الله و سلامه عليه) هست، اگر كسي مطيع خدا و پيامبر بود با نبيّين و صدّيقين و شهدا و صالحين است، همراه اينهاست.
شأن نزول، در جريان قيامت است ولي همان طوري كه شأن نزول، مخصّص عموم يا اطلاق وارد و آيه نيست، مخصّص آن مقطعي هم نيست يعني همان طوري كه ثُوبان، مولاي رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) يا آن مرد انصاري يا گروهي از انصار يا گروهي از مؤمنين كه چهار شأن نزول براي آ‌ن آيه قبل ذكر شد[3]، همان طوري كه اختصاصي به هيچ كدام از آ‌ن شئون چهارگانه ندارد، اختصاصي هم [به] مسئله? معاد ندارد. ظاهر آيه اين است كه اگر كسي مطيع خدا و پيامبر بود، با نبيّين و صدّيقين و شهدا و صالحين است.
مؤيد اول فراز ?أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ ? سوره? حمد
مؤيّد مطلب هم اين است كه ما در نماز، در «فاتحةالكتاب» به خدا عرض مي‌كنيم: ?اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ ? صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ?[4]، اين ?أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ? هم كه در آيه? محلّ بحث مشخص شد نبيّين و صدّيقين و شهدا و صالحين‌اند. صراط هم براي راه است، نه براي مقصد؛ در قيامت كسي به مقصد رسيد ديگر راه نيست. راه در دنياست، قبل از رسيدن به حشر اكبر، انسان در راه است. ما الآن در «فاتحةالكتاب» در هنگام قرائت نماز به خدا عرض مي‌كنيم راهِ مُنعَم‌عليه را به ما بده يعني آن مسيري كه اينها مي‌روند ما هم برويم. حالا اگر خدا، اين دعاي ما را مستجاب كرد [و] ما را به راه اينها رساند، پس ما در مسيري هستيم كه پيشاپيش ما صدّيقين و شهدا و صالحين‌اند، ما هم به دنبال اينها راه افتاديم.

مؤيد دوم اقتدا كردن به امام زمان(عج) در نماز اول وقت
شاهد ديگر اين است كه گفتند اگر كسي نمازش را اول وقت بخواند به امام زمانش اقتدا كرده است، نه يعني يك نماز جماعتي است كه امام زمان، امام جماعت اوست. براي اينكه گاهي ممكن است حضرت در جايي نماز بخواند كه مَشهد باشد، هنوز افق انسان با او نيم ساعت فرق مي‌كند يا مكّه باشد كه بيش از نيم ساعت فرق مي‌كند. منظور، اين نيست كه اگر كسي نمازش را اول وقت خواند، يك نماز جماعتي خواند كه امام جماعتش وليّ‌عصر(ارواحنا فداه) است [بلكه] منظور اين است كه به امامش اقتدا كرد، چون امامش هميشه نماز را اول وقت مي‌خواند، اگر كسي نماز را اول وقت خواند به امام خود اقتدا كرده است، ثواب اين اقتدا را مي‌برد، نه نماز جماعت مصطلح.
از نظر ولايت، چون اعمال ما بخواهد بالا برود اين يك قافله است. همان طوري كه در سير ظاهري، يك راهنما و قائد و رهبر لازم است كه ديگران به دنبال او حركت كنند، در سير معنوي هم بشرح ايضاً[همچنين] و اگر كلمه? طيّب، به سوي خدا مي‌رود ?إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ? و اگر عمل صالح، در صعود كلمه? طيّب كمك مي‌كند كه فرمود: ?وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ? پس اگر كلمات طيّبه يعني عقايد ما و اعمال صالح، بخواهند صعود كنند يا رفيع بشوند، يك سير جمعي دارند. اين سير جمعي، بدون امامت نمي‌شود [بلكه] يك عقيده? كامل بايد پيشاپيش عقايد حركت كند، يك عمل صالح بايد پيشاپيش اعمال حركت كنند تا عقايد ما، اخلاق ما، اعمال ما به دنبال آن عقيده و خُلق و عمل حركت كند. اگر ?إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ? پيشاپيش همه? اين عقايد ما، اخلاق ما، اعمال ما، عقيده? وجود مبارك حضرت وليّ‌عصر، اخلاق آن حضرت، عمل صالح آن حضرت صعود مي‌كند، آن‌گاه عقايد ما مأموم عقيده? اوست، اخلاق ما به امامت اخلاق وليّ‌عصر بالا مي‌رود، اعمال ما به امامت اعمال وليّ‌عصر بالا مي‌رود، اين مي‌شود هدايت تكويني.
پس معلوم مي‌شود اگر كسي مطيع خدا و پيامبر بود در دنيا هم با آنهاست، اين نكته‌اي بود كه براي آيه قبل بود.
فصل جديدي از آيات و بيان تفصيلي مسئله جهاد
اما آيه‌اي كه امروز شروع شد، اين يك فصل جديد است، چندين آيه است كه مربوط به جهاد است و يك فصل جديد و جداست. فصل قبل، زمينه? اين فصل بعد است. مسئله? لزوم اطاعت را، اهميت اطاعت را، بركت و ثمره? اطاعت را در فصل قبل بيان فرمود،[آن گاه] به طور رسمي الآن وارد مسئله? جهاد شد، اين مطلب اول.
دقيق‌تر بودن تفسير آيات بر اساس فضاي حاكم بر مسير نزول
مطلب دوم آن است كه همان طوري كه آشنايي به شأن نزول در فهم آيه خيلي كمك مي‌كند، دقيق‌تر از شأن نزول، مسئله? فضاي نزول يا جوّ نزول است. شأن نزول يك قضيه? جزيي است مربوط به يك آيه. فضاي نزول، آن فكرِ حاكم بر فضاي زيست مسلمين است [كه] آن بيش از شأن نزول در درك آيات اثر دارد. در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد وقتي ما مي‌توانيم تا حدودي به معارف قرآن آشنا بشويم كه در سه مقطع آن كار اساسي را انجام بدهيم: يكي شأن نزول هر آيه است كه در فهم آيه واقعاً كمك مي‌كند اين يك كار ابتدايي است، اين كار ابتدايي را نوعِ مفسّرين كردند. دوم، جوّ نزول است كه مربوط به شأن نزول نيست، اين را مقداري مفسّرين انجام دادند و آن اين است كه هر سوره يك فصل تازه است؛ هر سوره كه با «بسم الله» شروع مي‌شود با آمدن «بسم الله» بعدي بسته مي‌شود. وقتي انسان مي‌تواند معارف اين سوره را درست بررسي كند كه بداند در ظرف اين چند سال، در فضاي اسلامي چه گذشت. چون بعضي از سوره‌ها طول مي‌كشيد تا مثلاً تمام بشوند، بعضي از سوره‌ها دفعتاً نازل مي‌شدند، اين جوّ نزول است.
قسمت سوم، فضاي نزول است كه آن براي كلّ قرآن است. وقتي انسان مي‌تواند به معارف قرآن آشنا بشود كه بفهمد در ظرف اين 23 سال در جهان آن روز چه گذشت، در داخله? حوزه‌هاي اسلامي چه گذشت? در خارج حوزه اسلامي چه گذشت? پيوند خارجيها و داخليها چه بود? چون خيلي نقش تعيين‌كننده دارد [كه] آدم بفهمد در چه فضايي اين سوره نازل شد، اين كار سوم خيلي كم انجام شد و يا اگر شد، ما خبر نداريم. يكي از مهم‌ترين راه درك معارف قرآن، آشنا شدن به جوّ يا فضاي نزول است، نه تنها شأن نزول.
بيان علامه طباطبائي در خصوص جو حاكم بر نزول آيات
چند جمله‌اي را سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) در بيان جوّ نزول اين فصل از سوره? «نساء» ذكر كرد. جوّ نزول اين آيات را، دشمنهاي چهارگانه تصاحب كرده بودند. از يك طرف، مشركين مكّه با هر عِدّه و عُدّه براي سركوب نظام اسلامي بسيج شده بودند، اين يك كه اينها در مكه بودند و اطراف مكه. قسمت دوم و عنصر سوء دوم، منافقين داخلي بودند كه اينها كارشان به ده نفر و صد نفر و دويست نفر ختم نمي‌شد، تقريباً يك سوم يا بيش از يك سوم مسلمانها را همين منافقيني كه جاسوس بيگانه‌ها بودند تشكيل مي‌دادند، چون در جنگ اُحد، هزار سرباز حركت كرد و بيش از سيصد نفر همين منافقين بودند كه برگشتند، در حضور پيغمبر. خب، يك هَنگ هزار نفره كه سيصد و چند نفرش منافق باشند، معلوم مي‌شود نفاق، يك عنصر قوي است ديگر. اينكه بسياري از آيات مدينه از نفاق و منافقين سخن مي‌گويد، افشاگري مي‌كند، براي اينكه رقم اينها واقعاً زياد بود، اينها كمرشكن بودند. حدّاقل يك سوم مسلّم مردم مدينه منافق بودند. زنان و كودكان كه حسابي نداشتند، مردي كه بتواند دست به سلاح ببرد تقريباً هزار نفر بود كه در جنگ احد حضور پيدا كردند، سيصد و چند نفر برگشتند و نيامدند، اين عنصر سوء دوم.
سوم، يهوديهاي اطراف مدينه بودند كه در اثر تمكّنات قوي مالي هميشه مزاحم بودند؛ ثروتهاي كلان به دست اينها بود، رباخواري و صرّافي براي اينها بود، مردم مستمند مدينه از اينها وام مي‌گرفتند، به اينها بدهكار بودند و اينها را متمدّن مي‌شمردند، اينها هم با منافقين داخلي در ارتباط بودند، هم با مشركين خارجي در پيوند، اين سه عنصر.
چهارم، گروه ضعيف‌الايمان، نه منافق بودند، نه يهودي بودند، نه مشرك، جزء ?الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ?[5] بودند، اينها ضعيف‌الايمان بودند. قرآن كريم گاهي ?الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ? را بر منافق اطلاق مي‌كند، گاهي در كنار منافق نام مي‌برد كه فرمود: ?لَئِن لَمْ يَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَة لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ?[6] اين چهار عنصر رسمي ضدّ نظام اسلامي[7].
گروه پنجمي هم هستند كه يا جداي از اينها هستند يا همينها هستند كه در فرصتهاي لازم، آ‌ن سِمت خاص خود و وظيفه? خاص خود را ايفا مي‌كنند. قرآن كريم از اين گروه پنجم به عنوان مُرجفون ياد مي‌كند، اينكه ما اينها را به عنوان گروه پنجم مسلّماً نمي‌دانيم اين است كه بعيد است كه يك گروه جدايي از اين عناصر يادشده باشند. اينها همين منافقين يا يهوديهاي مدينه بودند كه جزء مُرجفون‌اند. مرجفون كساني‌اند كه شايعه‌پراكني به عهده آنهاست «رَجفه» يعني لرزه، شما وقتي روي ميزي نشستيد كه اين سالم نيست، شكسته است لرزه‌اي دارد، مي‌گويند اين رَجفه دارد. خبر، وقتي به يك جايگاه واقعي تكيه كند ثابت است، اگر جزء مجعولات باشد، چون رَجفه دارد ثابت نيست، اينها را مي‌گويند جزء اراجيف. «اراجيف» آ‌ن اخبار بي‌پايه است، ?الْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ?[8] كساني بودند كه اراجيف پخش مي‌كردند، همين شايعات. حالا يا منافقين اين كار را مي‌كردند يا يهوديها اين كار را مي‌كردند، به هر تقدير، قرآ‌ن كريم تهديد كرد، فرمود اگر منافقين و افراد مريض‌القلب و شايعه‌پراكنها دست برندارند، ما تصميم نهايي را مي‌گيريم[9]. خب، اين جوّ نزول [كه] در اين جوّ، آيات جهاد نازل شد.
پرسش:...
پاسخ: آنها معوّقين آيه? بعد است ?وَإِنَّ مِنكُمْ لَمَن لَيُبَطِّئَنَّ?[10] «تعويق» يعني به دنبال انداختن، «عائق» يعني مانع. آيه? بعد دارد كه ?وَإِنَّ مِنكُمْ لَمَن لَيُبَطِّئَنَّ? «معوّقين» همين مبطّئين‌اند. «تبطئه» يعني تأخير، «بُطء» در مقابل سرعت است، «تبطئه» يعني تأخيركردن، به عقب انداختن، حالا صبر كن، حالا لازم نيست، عده‌اي رفتند، حالا هوا گرم است يا حالا هوا سرد است يا حالا حالت خوب نيست، اينها تبطئه مي‌كنند. تبطئه غير از توطئه است. آيه? بعد، ناظر به مبطّئين است يعني مؤخّرين است، يعني معوّقين است كه آن بعد خواهد آمد، آنها هم از همين گروه‌اند. آن عناصر اصلي كه ضدّ نظام اسلام بودند سه گروه بودند، اين گروه چهارم كه ضعيف‌الايمان بودند، منتظر اين و آن بودند، اينها «يَميلونَ مع كلّ ريح»[11] بودند. خب، در اين جوّ، اين آيات جهاد نازل شد.
دعوت مؤمنين به فرزانگي و هوشمندي در آيه
مطلب بعدي آن است كه حالا كه معلوم شد در اين جوّ، آيات جهاد نازل شد، قبل از اينكه دستور مستقيم جهاد صادر بشود، مسلمانها و مؤمنين را به فرزانگي و هوشمندي دعوت كرد. فرمود: ?يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَكُمْ? «حِذر» يعني هوشمندي، انسانِ هاذر يعني زيرك و زرنگ و كيّس. فرمود عقلتان را بگيريد، هوشتان را بگيريد، باهوش باشيد، عقلتان را بگيريد و باهوش باشيد و عقلتان را رها نكنيد: ?خُذُوا حِذْرَكُمْ?، اين ?خُذُوا حِذْرَكُمْ? نشان مي‌دهد كه بدانيد در چه جوّي زندگي مي‌كنيد، دشمنها را بشناسيد كه چند گروه‌اند.
مشابه اين بياني كه در نهج‌البلاغه، وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) به پسرش ابن‌حنفيه دستور مي‌دهد كه «اِرْمِ بِبَصَرِكَ أَقْصَي الْقَوْم» يعني نگاه كن، ببين دشمن تا كجا صف بسته است.
خب، اين ?خُذُوا حِذْرَكُمْ? يعني آن هوشمنديتان را بگيريد. حالا به هر معنايي كه باشد، خواه به اين معنا كه ?خُذُوا حِذْرَكُمْ? يعني سلاح و ادواتي را كه با او، از دشمن برحذر مي‌مانيد بگيريد كه مرحوم طبرسي اين را از امام باقر(سلام الله عليه) نقل كرده است[12] يا به معناي ?خُذُوا حِذْرَكُمْ? يعني هوشتان را و فرزانگي‌تان را بگيريد كه لازمه? او اين باشد كه شما ابزار و سلاحتان را بگيريد.
«و الحمد لله ربّ العالمين»


1. سوره نساء‌ ،‌ آيه 59
2. سوره نساء ، آيه 69


1. التفسير الكبير، ج10 ،‌ص132
2. سوره فاتحه ،‌آيات 6و7
1. ر.ك: الميزان ،‌ج4 ،‌ص415و416
2. سوره مائده ، آيه 52
3. سوره احزاب ،‌ آيه 60
1. سوره احزاب ، آيه60
2. ر.ك: سوره احزاب ،‌آيه 60
3. سوره نساء ، آيه 72
1. نهج البلاغه ،‌ حكمت 147
2.نهج البلاغه ،‌ خطبه 11
1.ر.ك: التبيان في تفسير القرآن ،‌ج3 ،‌ص253