موضوع: سوره نسا

عنوان: تفسير سوره مبارکه نساء جلسه 186

مدت زمان: 30.28 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 3.48 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 6.97 MB دانلود

رديف
زمان
عناوين جلسه 186
1

غير ممكن بودن هدايت گمراه شوندگان بدست خداوند
2

فسق فاسقان منشأ گمراهي آنان به دست خداوند
3

بيان علت عدم هدايت گمراه شدگان به دست خداوند
4

هجر جميل حكم تعامل با منافقين مدينه
5

بيان علت تكرار آيه? جهادِ با كفار و منافقين در قرآن
6

حكم فقهي برخورد با منافقين
7

حكم به قتل منافقين در صورت عدم توبه
8

مستثنيات حكم قتل منافقين
9

بيان لخر رازي در توسل و شفاعت رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
10

تعميم مطلب به ذوات مقدس ائمه(عليهم السلام)
11


12


13


14


15


16




اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?فَمَا لَكُمْ فِي الْمُنَافِقِينَ فِئَتَيْنِ وَاللّهُ أَرْكَسَهُم بِمَا كَسَبُوا أَتُرِيدُونَ أَن تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللّهُ وَمَن يُضْلِلِ اللّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ سَبِيلاً ?88? وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَمَا كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَوَاءً فَلاَ تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِيَاءَ حَتَّي يُهاجِرُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوا فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُم وَلاَ تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيّاً وَلاَ نَصِيراً ?89? إِلَّا الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلَي قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ مِيثَاقٌ أَوْ جَاءُوكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَن يُقَاتِلُوكُمْ أَوْ يُقَاتِلُوا قَوْمَهُمْ وَلَوْ شَاءَ اللّهُ لَسَلَّطَهمْ عَلَيْكُمْ فَلَقَاتَلُوكُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقَاتِلُوكُمْ وَأَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلاً ?90?
غير ممكن بودن هدايت گمراه شوندگان بدست خداوند
در طليعه? بحث، ذات اقدس الهي فرمود چرا درباره? منافقين دو نظر داريد، آن وقت سؤال مطرح است كه پس كدام يك از دو نظر حق است چه كنيم؟ جوابش اين است كه حق با كساني است كه مي‌گويند ما با منافقين سازش نمي‌كنيم، به چه دليل؟ براي اينكه ?وَاللّهُ أَرْكَسَهُم? يعني «أنقصهم و أرجعهم الي الذُلّ»، چرا ?وَاللّهُ أَرْكَسَهُم?، براي اينكه ?بِمَا كَسَبُوا?. تمام اين جمله‌ها به هم منسجم است و بسته است، چرا «والله أركسهم و انقصهم و ردّهم»، براي اينكه ?بِمَا كَسَبُوا?.
خب، بعد شما در قبال اين نقصي كه دامنگير اينها شد، مي‌خواهيد اينها را از نقص برهانيد [و] به كمال برسانيد، اين ممكن نيست ?أَتُرِيدُونَ أَن تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللّهُ? كه اين استفهام، استفهام انكار است يعني نمي‌توانيد، چرا نمي‌توانيد؟ براي اينكه ?وَمَن يُضْلِلِ اللّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ سَبِيلاً?؛ كسي را كه خدا گمراه كرد، شما راهي براي هدايت او نداريد.
فسق فاسقان منشأ گمراهي آنان به دست خداوند
در سوره? مباركه? «بقره» هم گذشت كه ذات اقدس الهي هيچ كس را گمراه نمي‌كند، مگر فاسق را: ?وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ?[1] يعني از راه عقل و فطرت از درون، از راه وحي و شريعت از بيرون، انسانها را هدايت مي‌كند. اگر گناه كردند باز هم هدايت را ادامه مي‌دهد، مهلت مي‌دهد، درِ توبه را باز مي‌كند تا برگردند. اگر تجرّي‌شان ادامه پيدا كرد،؛ از آن به بعد اينها را گمراه مي‌كند، خدا گمراه مي‌كند و منشأ گمراهي خدا هم فِسق اينهاست. بعد هم فرمود اينكه خدا آنها را گمراه مي‌كند، نه يعني صفتي به عنوان ضلالت به اينها بدهد، اين‌‌چنين نيست، بلكه هم برابر آيه? سوره? «فاطر» و هم برابر سوره? مباركه? «اعراف» خدا انسانِ تبهكار را به حال خود رها مي‌كند؛ چيزي به او نمي‌دهد، لطفي نسبت به او اعمال نمي‌كند، نه اينكه او را گمراه بكند. در آيه? 186 سوره? «اعراف» فرمود: ?مَن يُضْلِلِ اللّهُ فَلاَ هَادِيَ لَهُ وَيَذَرُهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ? «يَذَرُ» يعني «يَدع»؛ خدا اينها را رها مي‌كند. اين همان است كه مي‌گوييم «اللهمّ لا تَكلِني الي نفسي طَرفةَ عَينٍ»[2] نه اينكه وصفي به عنوان ضلالت، خدا دامنگير اينها بكند، اين‌‌چنين كه نيست. خدا هيچ كس را گمراه نمي‌كند، معناي اضلالِ خدا همين امرِ سلبي است يعني هيچ چيزي به او نمي‌دهد. چند بار به او نعمت درون و بيرون داد، او بهره نبرد حالا خدا چيزي به او نمي‌دهد، همين! ?وَيَذَرُهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ?، نظير همان آيه? سوره? «فاطر» كه ?مَّا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِكَ لَهَا وَمَا يُمْسِكْ فَلاَ مُرْسِلَ لَه?[3] خدا نسبت به بعضيها درهاي رحمت را باز مي‌كند، آنها كساني‌اند كه از رحمت بهره‌هاي خوب بردند و مي‌برند. نسبت به ديگران هم درِ رحمت را باز كرده است، آنها كه بهره‌اي نبردند خدا مدتها مهلت مي‌دهد، بلكه بهره‌برداري كنند. اگر به نصاب رسيده است ديد هيچ بهره‌اي آنها از درِ باز الهي نمي‌برند، اين در را مي‌بندد، همين! فيض نمي‌رساند ?وَمَا يُمْسِكْ فَلاَ مُرْسِلَ لَه? نه اينكه خدا كسي را گمراه بكند، مثل اينكه كسي را عمداً پَرتش بكنند به طرف چاه، اين‌‌چنين نيست. چراغي روشن كردند كه او از اين چراغ استفاده كند، حالا اگر كسي چشمش را مي‌بندد، اعتنايي به چراغ ندارد، خب حالا ديگر چراغ را خاموش مي‌كنند [و] او را به حال خود رها مي‌كنند، همين! ?وَيَذَرُهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ?[4].
چنين كسي راه ندارد. وقتي راه نداشت، هدايت، درباره? او معنا ندارد. چه اينكه چنين كسي، هادي و وليّ و ارشادكننده ندارد، برابر آيه? هفدهم سوره? مباركه? «كهف» كه فرمود: ?مَن يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَن يُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِيّاً مُرْشِداً? چون سراسر نظام هستي مأموران الهي‌اند، اگر ذات اقدس الهي لطف خودش را از كسي گرفت، چه كسي مي‌تواند او را هدايت كند؟ لذا به اين ساده‌انديشان مدينه فرمود: ?أَتُرِيدُونَ أَن تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللّهُ وَمَن يُضْلِلِ اللّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ سَبِيلاً?. بعد برهان اين اضلالِ الهي را ذكر مي‌كند، ببينيد شما نظير اين اشكال رياضي همين طور است. هر شكل قبلي، زمينه است براي شكل هندسي بعدي، اين جمله‌ها هم اين‌چنين منسجم نازل شده است.
بيان علت عدم هدايت گمراه شدگان به دست خداوند
خب، فرمود شما مي‌خواهيد كساني را كه خدا گمراه كرده هدايت كنيد يعني نمي‌توانيد، چرا؟ براي اينكه آن كبراي كلي و اصل كلي اين است كه ?وَمَن يُضْلِلِ اللّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ سَبِيلاً? وقتي راه نباشد، هدايت هم ممكن نيست. حالا سؤالي اينجا مطرح است كه خدا چرا اينها را گمراه كرده يعني چرا اينها را به حال خود رها كرده؟ فرمود براي اينكه ?وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَمَا كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَوَاءً? همان كاري كه مشركين داشتند، اينها دارند. مشركين، برابر آيه? 217 سوره? مباركه? «بقره» تلاش و كوشش‌شان اين بود كه مسلمين، مرتد بشوند و دست از دين بردارند. آيه? 217 سوره? «بقره» اين بود كه ?وَلاَ يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّي يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا?.
خب، اگر مشركين مكه تلاش‌شان اين است كه مسلمين را مرتد كنند اگر بتوانند، منافقين مكه هم همين تلاش را دارند، بنابراين اينها شايسته نيستند كه خدا نسبت به اينها لطف، اعمال بكند. فرمود: ?وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَمَا كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَوَاءً? يعني خودشان مثل مشركين بودند و شما را هم مي‌خواهند مثل خودشان بكنند. حالا يا كافر بكنند يا منافق فرق نمي‌كند، آنها اگر توانستند شما را منافق مي‌كنند، چون اثر منافق بدتر از كافر است. اگر توانستند شما را منافق مي‌كنند، نتوانستند، همان كافر رسمي مي‌كنند. به هر تقدير، شما را مي‌خواهند كافر كنند، چون منافق هم كافر است. خب، اگر بناي آنها بر اين است كه ?وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَمَا كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَوَاءً? از اين جهت، خدا اينها را به حال خودشان رها كرده.

هجر جميل حكم تعامل با منافقين مدينه
مطلب ديگر آن است كه بعضي از منافقين در داخل مدينه به سر مي‌بردند، اينها دين را ياري نمي‌كردند، مسلمين را هم كمك نمي‌كردند. اما اين‌‌چنين نبود كه جاسوسِ مخفي مشركين باشند يا عليه مسلمين دست به سلاح ببرند، كارِ مثبتي انجام نمي‌دادند، ظاهراً مي‌گفتند مؤمنيم، باطناً كافر بودند، كارِ مثبتي نمي‌كردند. درباره? آنها ذات اقدس الهي فرمود اينها را رها كنيد، هَجر جميل داشته باشيد، موعظه‌‌شان كنيد، بلكه هدايت بشوند كه در همين سوره? مباركه? «نساء» بحثش قبلاً گذشت؛ آيه? 62 و 63 اين بود، فرمود: ?فَكَيْفَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُصِيبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ ثُمَّ جَاءُوكَ يَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا إِحْسَاناً وَتَوْفِيقاً ? أُولئِكَ الَّذِينَ يَعْلَمُ اللّهُ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعِظْهُمْ وَقُل لَهُمْ فِي أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِيغاً?؛ با آنها فرمود از راه موعظه رفتار بكن؛ اما منافقيني كه در مكه‌اند و مثل كافرين تلاش و كوشش مستمر براي ارتداد مسلمين دارند، نسبت به آنها فرمود كه هيچ رحمي نسبت به آنها نكنيد، براي اينكه ?وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَمَا كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَوَاءً?.
بيان علت تكرار آيه? جهادِ با كفار و منافقين در قرآن
از اينجا يك مطلب ديگر ظاهر مي‌شود و آن اين است كه در سوره? مباركه? «توبه» و همچنين سوره? «تحريم»، فرمود با كفّار و منافقين جهاد كنيد. آيه? 73 سوره? «توبه» اين است كه ?يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ? همين تعبير در سوره? مباركه? «تحريم» آيه نُه آمده است، بدون كم‌ترين تفاوت. اين آيه، دو بار نازل شده است، آيه? نُه سوره? «تحريم» اين است كه ?يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ? يك‌جا مي‌فرمايد: ?فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعِظْهُمْ وَقُل لَهُمْ فِي أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِيغاً?[5]؛ با منافقين اين‌چنين رفتار بكن. يك جا مي‌فرمايد: ?جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ? اين يا مربوط به درجات نفاق است، يك توجيه و يك جمع يا مربوط به دوران ضعف و قدرت حكومت اسلامي است، يك توجيه و يك جمع يا مربوط به منافقين مكه و مدينه است، اين هم يك جمع و يك توجيه. منافقين مدينه چون به حسب ظاهر، در پناه دولت اسلامي بودند، مالشان و خونشان محترم بود. منافقين مكه در پناه دولت اسلامي نبودند و كار كفار را انجام مي‌دادند، از اين جهت هم از نظر بحثهاي كلامي فرمود شما به فكر هدايت اينها نباشيد، اينها هدايت‌شدني نيستند، چون هدايت و تبليغ در صورتي است كه احتمال تأثير باشد، شما مطمئن باشيد كه اينجا اثر ندارد.
خب، در اين‌گونه از موارد نهي از منكر، امر به معروف، ارشاد، هدايت سودي ندارد، نسبت به اين گروه. از اين به بعد حُكم فقهي شروع مي‌شود، آن بحثهاي كلامي كه تمام شد به آن احكام تشريعي مي‌پردازد.
حكم فقهي برخورد با منافقين
مي‌فرمايد با اينها هيچ‌گونه رابطه نداشته باشيد: ?فَلاَ تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِيَاءَ حَتَّي يُهاجِرُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ? نه اينكه اينها بيايند از مكه به مدينه و ارقام و آمار منافقين مدينه را زياد كنند. هجرت از مكه به مدينه مهم نيست، اين هجرت صغراست، هجرت از كفر به اسلام مهم است كه هجرت كبراست ?وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ?[6]؛ از پليدي هجرت كن «المهاجِرُ مَن هَجَر السيّئات»[7].
خب، اگر هجرت كبرا مهم است بايد اينها «في سبيل الله» هجرت كنند، مثل اينكه مجاهدين، «في سبيل الله» جهاد مي‌كنند. بعد از اينكه هجرت كبرا حاصل شد؛ اول توبه كردند و مسلمان شدند، بعد هجرت صغرا بر آنها واجب است كه از بلاد شرك بايد به بلاد اسلامي بيايند، مگر اينكه اسلام به همان بلاد شرك برود [و] مردم آنجا را مسلمان كند، كه ديگر هجرت تمام بشود. لذا رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بعد از فتح مكه فرمود: «لا هجرةَ بعدَ الفتح»[8] از اين تاريخ به بعد ديگر لازم نيست كسي از مكه به مدينه بيايد. هجرت، براي قبل از فتح بود، بعد از فتح مكه، هجرت واجب نيست: «لا هجرةَ بعدَ الفتح».
حكم به قتل منافقين در صورت عدم توبه
خب، در اينجا فرمود: ?فَلاَ تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِيَاءَ حَتَّي يُهاجِرُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ? نه «يهاجروا من مكّة الي المدينه» اگر هجرت نكردند «في سبيل الله» و توبه نكردند و مسلمان نشدند ?فَإِن تَوَلَّوا? از هجرت كبرا و از اسلام واقعي، ?فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُم?؛ اينها را هر جا گرفتيد بكُشيد. اينها را هر جا گرفتيد بكُشيد، نشانه‌ آن است كه در مكه هم اينها مهدورالدم‌اند. در حالي كه قتال «عند المسجد الحرام» جايز نيست، حرمت حَرم و مكه واجب‌المراعات است. ولي براي اين حرم، هم قصاص است، هر شيء محترمي را اگر دشمن رعايت نكرد، شما مي‌توانيد رعايت نكنيد. خون هر كسي محترم است وقتي در نظام اسلامي زندگي مي‌كند. اگر صاحب خون، حرمت خون ديگري را رعايت نكرد [و] دست به قتل كسي زد، خون او هم مهدور است، نه محترم. لذا فرمود: ?وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُوْلِي الْأَلْبَاب?[9] ماههاي حرام هم همين طور است؛ اگر ذيقعده و ذيحجه و محرم و رجب محترم است، جنگ در آنها حرام است، اگر كسي در يكي از اين ماههاي چهارگانه به شما حمله كرد، براساس ?وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ?[10] شما هم مي‌توانيد در اين چهار ماه با آنها بجنگيد. اگر كسي در جوار مسجدالحرام، در حرم خدا در مكه، دست به اين كارهاي كفرآميز زد، شما هم مي‌توانيد جواب كفرآميز او را با شمشير بدهيد. اينكه فرمود: ?وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُم? هر جا يافتيد با اينها بجنگيد يعني چه در حرم، چه در حِل. اما در حِل يعني خارج حرم كه حُكمش روشن است. در حرم براساس ?وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ? چون او حرمت حرم را رعايت نكرده است، شما هم مجازيد.
اصل مسئله كه با مشركين، كنار مسجدالحرام نجنگيد، اين را در سوره? مباركه? «بقره» بيان فرمود و اگر آنها اين حرمت را رعايت نكرده‌اند، آن‌گاه شما مي‌توانيد اين حرمت را رعايت نكنيد و هر جا اينها را گرفتيد با اينها بجنگيد. در همان سوره? مباركه? «بقره»، به اين حُرمات اشاره فرمود. آيه? 191 سوره? مباركه? «بقره» اين است: ?وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُم وَأَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ القَتْلِ?؛ اما ?وَلاَ تُقَاتِلُوهُمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ? در مكه، در حرم با اينها جنگ نكنيد، مگر اينكه آنها ابتدا به جنگ كنند ?حَتَّي يُقَاتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِن قَاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذلِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِينَ?. چه اينكه در آيه? 194 همان سوره? مباركه? «بقره» فرمود: ?الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ?، بعد به طور كلّي فرمود كه ?وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ? زمانهاي محترم را اگر آنها رعايت نكردند، شما مي‌توانيد رعايت نكنيد، مكانهاي محترم را اگر گرامي نشمردند، شما مي‌توانيد [گرامي] نشمريد ?وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ? چه حرمتهاي زماني و چه حرمتهاي مكاني.
از اين جهت، هم درباره? منافقينِ مكه اين آيه نازل شد، هم درباره? كفار و مشركين مكه، آيه? پنج سوره? «توبه» نازل شد كه فرمود: ?فَإِذَا انسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ? اين اشهر حُرم سوره? «توبه» آن اشهر حُرم معروف نيست؛ بين دولت اسلامي و بين مشركين، پيمان ترك مخاصمه? چهارماهه بسته شد. فرمود اين چهار ماه كه گذشت، ديگر حالا شما آزاديد: ?فَإِذَا انسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ? ولو در مكه، براي اينكه آنها در مكه كارشكني مي‌كنند و خونريزي مي‌كنند ?وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَد?. بنابراين اينكه فرمود: ?فَإِن تَوَلَّوا فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُم? ناظر به اين تعميم حِلّ و حرم است، براي اينكه آنها رعايت نكردند.
مستثنيات حكم قتل منافقين
و از آن جهت كه حُكم اصلي اسلام صلح و سازش است و جنگ را به عنوان دفاع مي‌پذيرد، حتي جهادهاي ابتدايي، رنگ دفاع دارند در حقيقت، راه را براي توبه باز گذاشته. فرمود همين گروه كه با شما در نبردند، دو جمعيت از اينها مستثنا هستند: يك عده كساني‌اند كه فرار كنند به قوم يا عشيره يا دولتي كه با شما ميثاق عدم تعرّض بسته‌اند، پناه ببرند. اگر يكي از اين منافقين مهدورالدم، مثل مشرك مهدورالدم فرار بكند، پناهنده بشود به يك قوم يا عشيره يا دولتي كه با شما پيمان عدم تعرّض و زندگي مسالمت‌آميز دو جانبه بسته‌اند ببرد، حق نداريد او را متعرّض بشويد. اگر دولت اسلامي با دولتي ميثاق زندگي مسالمت‌آميز بست، ميثاق عدم تعرّض بست، وفاي به ميثاق واجب است ولو طرف ميثاق مسلمان نباشد. اگر يك مشرك يا كافري، به دولتي كه هم ‌ميثاق دولت اسلامي است پناهنده شد، دولت اسلامي حق ندارد نسبت به او متعرّض بشود، چرا؟ براي اينكه اين پناه برد به دولتي كه ميثاق عدم تعرّض با دولت اسلامي بسته است. قهراً به ميثاق آن دولت و به قوانين آن دولت احترام مي‌گذارد، خود آن دولت با دولت اسلامي زندگي مسالمت‌آميز دارد؛ كاري با دولت اسلامي ندارد، اين كسي هم كه پناهنده شد به آن دولت، او هم كاري نخواهد داشت. ولي اگر كسي پناه ببرد به دولتي كه با دولت اسلامي، ميثاق عدم تعرّض و ميثاق زندگي مسالمت‌آميز بست و خرابكاري را آنجا شروع كرد، اين در پناهندگي هم منافق است.
پناه‌بردن به يك دولت، پناهندگي سياسي، معنايش اين است كه من آمدم به اين كشور، همه? عهود و قوانين و مقرّرات و مواثيق داخلي و خارجي اين كشور را به رسميّت مي‌شناسم، اين معناي پناهندگي سياسي است. اگر كسي به دولتي پناهنده شد كه با نظام اسلامي ميثاق عدم تعرّض بست، آن‌گاه همين پناهنده? سياسي دست به تخريب و كارشكني و ترور زد، معلوم مي‌شود همان طوري كه با نظام اسلامي منافقانه برخورد مي‌كرد، با اين دولتي كه هم‌اكنون پناهندگي سياسي را از او دريافت كرد با او هم دارد منافقانه برخورد مي‌كند، چنين كسي خونش مهدور است، محترم نيست. ولي اگر كسي واقعاً پناهنده? سياسي شد؛ به كشوري پناه برد كه با نظام اسلامي ميثاق مسالمت‌آميز دارند، آنجا هم كه رفت هيچ كاري ندارد، قرآن اين گروه را استثنا كرد [و] فرمود: ?إِلَّا الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلَي قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ مِيثَاقٌ?.
عبارت سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) در الميزان اينجا مقداري نارسا به نظر مي‌رسد، چون از ظاهر عبارت اين‌‌چنين برمي‌آيد كه بين منافقين و بين آن دولت، چيزي است كه آنها را به هم وصل مي‌كند[11]، در حالي كه ظاهر آيه اين است كه اينها وصل بشوند به دولتي كه بين شما و بين آن دولت، ميثاق عدم تعرّض هست ?إِلَّا الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلَي قَوْمٍ? كه بين شماي مسلمانها و بين آن قوم، ميثاق هست. در صدر اسلام هم اين‌‌چنين بود؛ وجود مقدس رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با بعضي از قبايل مشرك، پيمان عدم تعرّض مي‌بست، يك ميثاق دوجانبه مي‌بستند كه كاري با هم نداشته باشند تا آ‌ن مرحله? نهايي كه دستور رسيده است كه بالأخره اگر كسي مسلمان نبود، خون او حرمتي ندارد.
خب، اين گروه را قرآ‌ن استثنا كرد، بعد از اينكه فرمود: ?فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُم? باز فرمود: ?وَلاَ تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيّاً وَلاَ نَصِيراً? كه فرق وليّ و نصير در بحثهاي قبل گذشت، دو گروه را استثنا فرمود. فرمود: ?إِلَّا الَّذِينَ? يعني مگر آن منافقيني كه ?يَصِلُونَ? به قومي كه آن قوم، مسلمان نيستند ولي با شما ميثاق زندگي مسالمت‌آميز بسته‌اند ?إِلَّا الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلَي قَوْمٍ? كه ?بَيْنَكُمْ? بين شما مسلمين و بين آن قوم كه به منافقين پناهندگي دادند ?مِيثَاقٌ?، رعايت ميثاق واجب است. در سوره? مباركه? «ممتحنه» فرمود كه كفّاري كه كاري با شما ندارند، شما موظّفيد نسبت به اينها عدل و قِسط را رعايت كنيد؛ آيه? هشت سوره? «ممتحنه» اين است ?لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُم مِن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ ? إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُم مِن دِيَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَي إِخْرَاجِكُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ?[12]؛ خدا نهي نمي‌كند شما را با كفّاري كه كاري با شما نكردند، كاري هم با شما ندارند، يك زندگي مسالمت‌آميز انساني با اينها داشته باشيد. نسبت به اينها قِسط و عدل كنيد، نهي نمي‌كند كه نسبت به اينها با قِسط و عدل رفتار بكنيد. بعد در ذيل آيه بيان فرمود، نه تنها نهي نمي‌كند، بلكه امر مي‌كند، فرمود: ?إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ? نه ?إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ? يعني «إنّ الله يحبّ المقسِطين بالنسبة الي المسلمين» آن وقت آيه، صدر و ساقه‌اش با هم هماهنگ نخواهد بود، بلكه صدر آيه دارد كه قرآن شما را نهي نمي‌كند از اينكه با كفّار نيكي كنيد، نهي نمي‌كند كه نسبت به اينها قِسط و عدل داشته باشيد، اين معنايش اين است كه بِرّ و نيكي و قِسط و عدل، نسبت به كفار حرام نيست؛ اما آيا راجح است و فضيلت دارد، آن را از ذيل آيه مي‌شود استفاده كرد، فرمود: ?إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ?[13]، خب.
بيان فخررازي در توسل و شفاعت رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
يك بيان لطيفي را فخررازي در تفسير دارد مي‌گويد كه اگر كسي در دنيا مهدورالدم بود و پناهنده شد به گروهي كه پيمان عدم تعرّض با دولت اسلامي بستند، اينها از عذاب دنيوي مصونند، اگر در قيامت كسي به پيغمبر پناه ببرد، يقيناً از عذاب خدا نجات پيدا مي‌كند[14]. خب، اين معناي توسّل است، اين معناي شفاعت است، اين‌‌چنين نيست كه توسّل، در دنيا شرك باشد، در آخرت شرك نباشد. احكام فقهي بين دنيا و آخرت فرق است، در دنيا فلان چيز پاك است، فلان چيز نجس است، فلان چيز واجب است، فلان چيز حرام است، اين احكام را بايد انجام بدهند؛ اما احكام اعتقادي و كلامي كه بين دنيا و آخرت فرقي ندارد. در آخرت اگر كسي غير خدا را مؤثّر بداند، شرك است، نه اينكه اين كار حرام است، اين كار باطل است، شدني نيست. خب، چطور توسّل در قيامت شرك نيست، شفاعت در قيامت شرك نيست، در دنيا شرك است.
تعميم مطلب به ذوات مقدس ائمه(عليهم السلام)
به هر تقدير، ايشان مي‌گويند كه اگر كسي در دنيا به دولتي كه با نظام اسلامي پيمان عدم تعرّض بست، پناهنده شد، جانش محفوظ است، اگر كسي در آخرت به پيغمبر پناهنده بشود، يقيناً از حرمت خاص استفاده مي‌كند، به ضميمه? آيه? شوري? كه ?لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي?[15] مي‌توان همين مطلب را درباره? پناهنده ‌شدن به اهل‌بيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) هم ذكر كرد.
«و الحمد لله ربّ العالمين»


[1] . سوره? بقره، آيه? 26.
[2] . اقبال الاعمال، ص 160.
[3] . سوره? فاطر، آيه? 2.
[4] . سوره? اعراف، آيه? 186.
[5] . سوره? نساء، آيه? 63.
[6] . سوره? مدثر، آيه? 5.
[7] . الكافي، ج 2، ص 235.
[8] . الكافي، ج 5، ص 443.
[9] . سوره? بقره، آيه? 179.
[10] . سوره? بقره، آيه? 194.
[11] . ر . ك: الميزان، ج 5، ص 31.
[12] . سوره? ممتحنه، آيات 8 و 9.
[13] . سوره? ممتحنه، آيه? 8.
[14] . ر . ك: التفسير الكبير، ج 10،ص 171.
[15] . سوره? شوري، آيه? 23.