موضوع: سوره آل عمران

عنوان: تفسيرسوره مبارکه آل عمران جلسه209

مدت زمان: 51:02 اندازه نسخه كم حجم: 5.30 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 10.06 MB دانلود


اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعًا وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانًا وَ كُنْتُمْ عَلي شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ ?103?
ظاهر اين كريمه آن است كه تنها محور نجات حبل الله است و چيزي نمي‌تواند در مقابل حبل الله عامل نجات باشد در حالي كه در همين سوره? مباركه? «آل عمران» آيه? 112 اين است ?ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ ما ثُقِفُوا إِلاّ بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النّاسِ? يعني بر يهوديها ذلت تثبيت شده است هر جا باشند محكوم به قتل‌اند مگر اينكه به حبل الهي اعتصام كنند ايمان بياورند يا به حبلي از مردم معلوم مي‌شود عامل نجات دو چيز است يكي حبل الله است يكي حبل الناس ?إِلاّ بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النّاسِ? در حالي كه عامل نجات غير از ذات اقدس الهي احدي نخواهد بود و چيزي نخواهد بود اگر منظور از اين ناس كه فرمود: ?وَ حَبْلٍ مِنَ النّاسِ? عترت طاهره باشند قهراً آن ?بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ? مي‌شود قرآن و اين ?وَ حَبْلٍ مِنَ النّاسِ? مي‌شود عترت طاهره و محصول اين دو تعبير همان حديث ثقلين است كه «اني تارك فيكم ثقلين كتاب الله و عترتي» در همان احاديث ثقلين آمده است كه حبلان يعني اين ثقلان حبلان‌اند و اگر منظور از اين ?وَ حَبْلٍ مِنَ النّاسِ? آن نباشد چه اينكه عده‌ زيادي از مفسرين بنا را بر اين گذاشتند كه منظور از اين ?وَ حَبْلٍ مِنَ النّاسِ? يعني تعهدات مردمي آن هم در مقابل حبل خدا نيست بيان ذلك اين است كه فرمود يهوديها در اثر آن كفر و تباهي كه داشتند مهدور الدم‌اند ?أَيْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا? مگر اينكه اينها ايمان بياورند كه به حبل الله اعتصام كنند يا تعهد مردمي برقرار بشود بر ترك تعرض پناهندگي سياسي پيدا كنند جزء مستأمنين باشد كه امان به آنها داده بشود اگر در پناه دولت اسلام بودند گرچه مسلمان نيستند اين ?حَبْلٍ مِنَ النّاسِ? است يا به كشوري پناهنده شدند كه با دولت اسلامي ميثاق بسته است اين ?حَبْلٍ مِنَ النّاسِ? است قهراً حكم مي‌شود تشريعي يعني اينها مهدور دم‌اند در نظام تشريع ?ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ? مگر اينكه يا مسلمان بشوند يا اينكه به كشوري يا به دولتي پناهنده بشوند كه با شما معاهده دارند كه اين مي‌شود ?وَ حَبْلٍ مِنَ النّاسِ? بنابراين ظاهر آيه? محلّ بحث كه فرمود: ?وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعًا? كه حصر است با آيه? 112 همين سوره كه به خواست خدا در پيش داريم منافاتي نخواهد داشت.
مطلب بعدي آن است كه اين حبل الله نظير صراط الله يك وجود خارجي دارد كه خب قرآن حبل الله است اين از وجود لفظي و عربي مبين گرفته تا ام الكتاب همه‌اش قرآن است و حبل الله است ?إِنّا أَنْزَلْناهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ? ?وَ إِنَّهُ في أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيُّ حَكيمٌ? اين جمله‌اي كه در اول سوره? «زخرف» آمده قرآن را به اين دو حد محدود كرده يك حدش ام الكتاب است كه ديگر نه عبري است و نه عربي يك حدش هم عربي مبين است انسان وقتي در محدوده لفظ و مفهوم و لغت و امثال ذلك به سر مي‌برد در خدمت اين عربي مبين هست وقتي يك مقدار بالا رفت از نشئه اعتبار گذشت آنجا ديگر سخن از علم حصولي صورت ذهني نيست وضع و اعتبار نيست لغت نيست عبري و عربي نيست مي‌شود ام الكتاب همه اين درجات قرآن كريم است و اعتصام به هر مرحله اثر خاص آن مرحله را دارد اين قرآني است كه در خارج است ولي اعتصام هم آيا يك اعتصام خارجي است نظير اينكه انسان صراط مستقيم را طي مي‌كند صراط مستقيم يك جايي است كه انسان طي مي‌كند يا اينها در درون انسان يك صراطي برقرار مي‌شود يك حبلي بر قرار مي‌شود كه از عبوديت انسان شروع كرده تا به لقاي ربوبيت حق برسد اين حبل الله است اين صراط الله است از ?أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلي? و از ?قالُوا بَلي? ?أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ? يعني در قوس نزول از ربوبيت حق تا عبوديت بنده و در قوس صعود از عبوديت بنده تا لقاي ربوبيت حق اين مي‌شود صراط الله مي‌شود حبل الله چيزي در خارج جان انسان باشد و انسان بخواهد از دور با او ارتباط برقرار بكند و به او تمسك بجويد كه نيست قرآن يك حقيقت خارجي است از عربي مبين تا ام الكتاب ولي اعتصام به او هم يك كار خارج از جان آدم است؟ يا اعتصام به او يك كاري است در درون جان آدم قهراً يك كاري است در جان آدم خب در درون اگر اعتصام هست در درون بايد حبل باشد يا نه؟ يعني اين قرآن بايد در دل جا داشته باشد كه انسان به اين قرآني كه در درون جا دارد متوسل بشود معتصم بشود يا نه؟ لابد اين‌چنين خواهد بود و همان طوري كه حبل تار و پودي دارد كه اين تارها و پودها را وقتي به هم بافتند مي‌شود حبل اين دين اين قرآن آيات‌اش روايت‌اش احكام‌اش حكم‌اش اينها تار و پود اين حبل‌اند اينها را وقتي به هم بافتند مي‌شود حبل الله و كسي كه در صدد تهيه حبل الله است اول اين احكام را اين حكم را مي‌فهمد بعد معتقد مي‌شود بعد متخلق مي‌شود و عمل مي‌كند تا به نوبه خود هر كدام از اين بندهاي حبل الله را گره با جان خود بزند در درون خود يك حبلي درست كند اين در طرف مثبت كاري كه شيطان مي‌كند اين است كه اين گره‌ها را يكي پس از ديگري باز مي‌كند اين رشته‌ها را پنبه مي‌كند كار شيطان اين است كه يكي پس از ديگري اين عقده‌ها و گره خوردها اين تارها را از پود و پودها را از تار جدا بكند و به صورت پنبه در بياورد پس يك حبلي در درون بايد بافت و به او معتقد شد و معتصم و به دست شيطان نداد اين شيطان يكي پس ديگري اين عقده‌ها را باز كند.
در بيانات حضرت امير(سلام الله عليه) در نهج‌البلاغه نظير آنچه كه در خود روايات هم هست حبل الله بر قرآن كريم اطلاق شده است چه اينكه در سخنان خود رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم آمده است كه حبل الله قرآن است و به قرآن شما متمسك بشويد ولي عمده آن است كه شيطان چه مي‌كند شيطان اين حبل را يكي پس از ديگري اين گره‌ها را باز مي‌كند اول مستحبات را از انسان مي‌گيرد كم كم مكروهات را به انسان تزريق مي‌كند دست انسان براي كارهاي مكروه باز مي‌شود رفته رفته به معاصي صغيره مبتلا مي‌شود تا كم كم با ترك واجب و فعل محرم مبتلا بشود كه كلاً ديگر دست آويز را از او مي‌گيرد شيطان كارش اين‌چنين است در خطبه 121 كتاب شريف نهج‌البلاغه خطر شيطان اين‌چنين گوشزد شد فرمود كه مواظب باشيد «إِنَّ الشَّيْطَانَ يُسَنِّي لَكُمْ طُرُقَهُ، وَ يُرِيدُ أَنْ يَحُلَّ دِينَكُمْ عُقْدَةً عُقْدَةً،وَ يُعْطِيَكُمْ بِالْجَمَاعَةِ الْفُرْقَةَ، وَ بِالْفُرْقَةِ الْفِتْنَةَ» خواسته شيطان و اراده شيطان اين است كه تك تك اين گره ها را باز كند وقتي اين گره‌ها را كم كم باز كرد يك مشت رشته‌ها شده پنبه چيزي در دست نبود به پنبه كه نمي‌شود تمسك جست كار او اين است كه «يُرِيدُ أَنْ يَحُلَّ دِينَكُمْ» يعني باز كند دينتان را منتها عقدة عقدة گره گره باز كند كم كم باز كند «وَ يُعْطِيَكُمْ بِالْجَمَاعَةِ الْفُرْقَةَ» خب وقتي كه يك گره باز شد آن كسي كه به اين يك گره دست يازيد و به اين متمسك شد اين دست‌اش خالي است چون وقتي اين يك گره باز شد ديگر معتصَم نيست عاصم نيست اين شخص افتاده گره ديگر را كه باز كرد آن شخص ديگر افتاده يا همين يك شخص در درون خود وقتي يك گره ديني را از دست داد در حقيقت بخشي از دست او از اين حبل الله كنار افتاد ديگر او قدرت تمسك ندارد چون به آن باز شده نمي‌شود تمسك جست قهراً اينها پراكنده مي‌شوند اينجا است كه تفرقه به جاي اجتماع مي‌نشيند «وَ يُعْطِيَكُمْ بِالْجَمَاعَةِ الْفُرْقَةَ» بعد از اينكه تفرقه پيدا شد فرقه فرقه پيدا شد و فريق پيدا شد «وَ بِالْفُرْقَةِ الْفِتْنَةَ» بعد ديگر فتنه شروع مي‌شود بنابراين اعتصام بايد از درون شروع مي‌شود و اوصافي را كه براي فرشته‌ها ذكر مي‌كند سعي مي‌كنند مؤمن در حد فرشته زندگي كند در خطبه 91 همان خطبه اشباح فرشته‌ها را كه معرفي مي‌كند مي‌فرمايد كه « وَ لَمْ يَخْتَلِفُوا فِي رَبِّهِمْ بِاسْتِحْوَاذِ الشَّيْطَانِ عَلَيْهِمْ» چون شيطان بر كسي اگر مسلط بشود ?اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللّهِ? خواهد داشت ياد حق را از دل او مي‌برد فرشته‌ها اين‌چنين نيستند كه شيطان بر آنها مسلط بشود «وَلَمْ يُفَرِّقْهُمْ سُوءُ التَّقَاطُعِ، وَ لاَ تَوَلاَّهُمْ غِلُّ التَّحَاسُدِ» اين بد برخورد كردن بد يكديگر را طرد كردن در بين فرشته‌ها نيست اينها هم با يكديگر حسادت ندارد بغضا نداشت اين بغضا و حسادت هم در ساير خطبه‌ها آمده كه «وَ لاَ تَبَاغَضُوا فَإِنَّهَا الْحَالِقَةُ» در آنچه كه از رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم رسيده است آن هم همين است «فَإِنَّهَا الْحَالِقَةُ» فرمود با يكديگر كينه و عداوت نداشته باشيد براي اينكه اين حالق است «فَإِنَّهَا الْحَالِقَةُ» در بعضي از قسمتها همين جمله است «فَإِنَّهَا الْحَالِقَةُ» در قسمتهاي ديگر دارد «و اياكم و التباغض فانها الحالقة لدينكم» يا «والبغضاء فَإِنَّهَا الْحَالِقَةُ لدينكم» حالق آن تراشيدن سر را مي‌گويند حلق فرمود اين بغضا و كينه و عدوات يك تيغ تيزي است كه به دست دو طرف هست به دست اين متخاصمين هست خب حالا شما ملاحظه مي‌فرماييد اگر كسي مكه مشرف شد و صروره بود مثلاً در دهم ذيحجه در منا سرش را تيغ كرد مدتها بايد صبر بكند تا مو روييده بشود حالا اگر كسي تيغ تيز دست‌اش داشته باشد هر روز سرش را تيغ مي‌كند اين ديگر جايي براي روييدن مو نيست حضرت فرمود اختلاف و كينه نسبت به برادران ايماني مثل آن است كه هر روز اينها زير اين بوته‌هاي دين را تيغ كند كه چيزي از دين نمي‌رويد «فانها الحالقة بدينكم» اوايل انسان مي‌داند كه اين كار بد است ولي به اميد جبران بعدي دست به اين كار مي‌زند كم كم باورش مي‌شود كه اين كار خوب است ?وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا? اگر رنگ دين به كار خود داد و خيال كرد اين كار كار خوبي است ديگر نمي‌شود اين تيغ تيز را از دست او گرفت فرمود كه «فانها الحالقة لدينكم» فرشته‌ها اين تيغ تيز را ندارند كه دينشان را تيغ بكند
پرسش:...
پاسخ: آن در بحثهاي قبل تا حدودي بحث شد به اينكه معلوم نيست كه اين فطرس ملك بوده و فرشته بوده چون در آن دعاي سوم شعبان سخن از فرشته بودن او نيست دارد «.. الفطرس بمهده» حالا اين كه بود و چه چيزي بود هم بايد ثابت بشود اولاً فرشته بود يا نه و سند اين هم بايد مشخص بشود كه سند قابل اعتباري دارد يا نه؟ بر فرض اينكه اين دو مرحله گذشت يعني ثابت شد كه او فرشته بود و دلالت تام بود و سند هم تام بود چون مخالف با قرآن كريم است بايد توجيه بشود چون قرآن كريم فرشته‌ها را معصوم مي‌داند ?لا يَعْصُونَ اللّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ? فرشته‌هايي كه موكل جهنم‌اند معصوم‌اند چه رسد به فرشته‌هايي كه موكل بهشت‌اند و در مراحل بالاتر از بهشت به سر مي‌برند فرشته‌ها مصون از وسوسه شيطنت شيطان است.
در خطبه? 176 مصداق حبل الله را همان قرآن مي‌داند يعني قرآن مصداق حبل الله است هم ما را به حبل الله دعوت مي‌كند و هم خطر اعتصام را گوشزد مي‌كند در همان خطبه? 176 فرمود: «وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَعِظْ أَحَداً بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ، فَإِنَّهُ حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِينُ» قرآن حبل الله است و متين و استوار هم هست «وَ سَبَبُهُ الْأَمِينُ، وَ فِيهِ رَبِيعُ الْقَلْبِ، وَ يَنَابِيعُ الْعِلْمِ» اين حبل متين است آن‌گاه در پايان همين خطبه يعني در پايان همين خطبه? 176 آن جمله‌اي كه ديروز بحث شد آمده است فرمود كه «فَإِيَّاكُمْ وَ التَّلَوُّنَ فِي دِينِ اللَّهِ» همه‌تان يك صبغه داشته باشيد رنگارنگ نباشيد چرا؟ «فَإِنَّ جَمَاعَةً فِيما تَكْرَهُونَ مِنَ الْحَقِّ، خَيْرٌ مِنْ فُرْقَةٍ فِيما تُحِبُّونَ مِنَ الْبَاطِلِ» البته دور هم جمع شدن براي ذائقه همه گوارا نيست اين مكروه است لذيذ نيست اما چون حق است اين ?وَ عَسي أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ? «فَإِنَّ جَمَاعَةً فِيما تَكْرَهُونَ مِنَ الْحَقِّ، خَيْرٌ مِنْ فُرْقَةٍ فِيما تُحِبُّونَ مِنَ الْبَاطِلِ» اين تفرقه‌ها براي عده‌اي لذيذ است «كل يجر النار علي قرصه» اما اين تفرقه علي الباطل است اين لذت من الباطل است آن كراهت من الحق است آن‌گاه در ذيل اين جمله را مي‌فرمايد: «وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يُعْطِ أَحَداً بِفُرْقَةٍ خَيْراً مِمَّنْ مَضَي، وَ لاَ مِمَّنْ بَقِيَ» ذات اقدس الهي احدي را از راه اختلاف و تفرقه خيري نداده است نه در گذشته نه در آينده يعني اين سنت الهي است مسئله تجربه نيست كه ما بگوييم بسيار خب شايد در آينده مثل گذشته نباشد اين جزء سنن الهي است.
درباره متقيان مي‌فرمايد كه حالا كه انسان در درون خود اين رشته‌ها را بست و گره زد و در درون خود يك طنابي درست كرد سعي مي‌كند به آن مرحله بالاترش برسد اين طناب تشبيه بشود از توابع تشبيه معقول وبه محسوس تشبيه بشود به يك طنابي كه آن دامنه‌اش ضعيف است وسطش تا حدودي قوي است اما بالاترش اقوا و امتن است احكام الهي اين طور است همه مراحل انسان را از خطر حفظ مي‌كند ولي بعضي از مراحل حافظ‌اند بعضي از مراحل احفظ اينكه فرمود: ?وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ? يعني همه آنچه كه جزء احكام الهي است و نازل شده است حسن است ولي شما تابع احسن باشيد مثلاً اگر فرمود در سوره? «نحل» ?إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ اْلإِحْسانِ وَ إيتاءِ ذِي الْقُرْبي? عدل حسن است بر همه واجب است اما احسان احسن از عدل است عدل آن است كه به كسي ستم نكنيد و تجاوز نكنيد احسان آن است كه اگر كسي نسبت به شما بد كرد شما كيفر تلخ ندهيد اگر بخواهيد ?فَمَنِ اعْتَدي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدي عَلَيْكُمْ? عمل كنيد اين عدل است اگر بخواهيد ?فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا? را رعايت كنيد اين احسان است آن احسان احسن من العدل است لذا بعد از عدل ياد شد در بخشهاي ديگر كه فرمود: ?وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ? يعني به اين فكر نباشيد كه فقط در حد عدل به سر ببريد كه واجبها را انجام بدهيد و محرم را ترك كنيد بلكه از فضائل مستحبه هم غفلت نكنيد در اين خطبه‌اي كه در وصف متقيان است و خطبه? 87 هست آنجا مشخص فرمود كه انسان چه بكند و به كدام مرحله از مراحل تقوا تمسك بكند و به كدام مرحله اعتصام بكند در همين اوايل خطبه?‌ 87 فرمود: «واسْتَمْسَكَ مِنَ الْعُرَي بِأَوْثَقِهَا، وَ مِنَ الْحِبَالِ بِأَمْتَنِهَا، فَهُوَ مِنَ الْيَقِينِ عَلَي مِثْلِ ضَوْءِ الشَّمْسِ» گرچه ?منْ يَكْفُرْ بِالطّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللّهِ فقد استَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقي? اما خب چون ايمان درجاتي دارد كه هم درجات اگر ايمان درجاتي دارد اين عروه‌هاي وثقي هم درجاتي دارند لذا انسان متقي مي‌كوشد كه «واسْتَمْسَكَ مِنَ الْعُرَي بِأَوْثَقِهَا، وَ مِنَ الْحِبَالِ بِأَمْتَنِهَا» گرچه همه حبل متين‌اند اما مرحله بالاتر امتن است گرچه همه اين عروه‌ها ?لاَ انْفِصامَ لَها? هستند اما مرحله بالا اوسع است لذا وقتي متقيان را توصيف مي‌كند مي‌فرمايد اينها كساني‌اند كه «واسْتَمْسَكَ مِنَ الْعُرَي بِأَوْثَقِهَا، وَ مِنَ الْحِبَالِ بِأَمْتَنِهَا» هر مرحله‌اي كه بالاتر باشد متين‌تر است و موثق‌تر و محكم‌تر.
پرسش:...
پاسخ: اينها حقيقت است ديگر الفاظ براي ارواح معاني وضع شد اين طور نيست كه مثلاً حالا ام الكتاب را اگر كسي كتاب بگويد مجاز است براي اينكه آنجا لفظ نيست عبري و عربي نيست و مانند آن يا لوح قلم را كه چند تا روايت در ذيل لوح و قلم آمده اين طور نيست كه اطلاق لوح يا اطلاق قلم بر آن حقايق غيبي و مجرد مجاز باشد همه اينها حقيقت است تفاوت اينها در مفهوم نيست در مصداق هست بعضي مصاديق كامل‌اند بعضي اكمل بعضي ضعيف‌اند بعضي اضعف.
پرسش:...
پاسخ: نه براي تفهيم اصل مطلب كه ما يك طنابي داشته باشيم اين طناب ظاهري دامنه‌اش ضعيف باشد بافت‌اش ضعيف باشد و ريشه‌هايش كم باشد و وسط‌اش بيشتر باشد و بالايش قوي‌تر اين از باب تشبيه معقول به محسوس است البته همه اينها هم در قيامت ممكن است به صورتهاي خاصي ظهور بكند اينكه گفته شد قرآن حبل الله المتين است يعني از عربي مبين تا ام الكتاب همه حبل الله است منتها ام الكتاب امتن است و اين عربي مبين متين است لذا در آن خطبه? 87 فرمود كه متقي كسي است كه «واسْتَمْسَكَ مِنَ الْعُرَي بِأَوْثَقِهَا، وَ مِنَ الْحِبَالِ بِأَمْتَنِهَا»
پرسش:...
پاسخ: اگر بخواهند نشان بدهيد همان طوري كه ?وَ جَعَلْنا لَهُ نُورًا يَمْشي بِهِ فِي النّاسِ? اگر كسي وارسته بود دارد حركت مي‌كند اين نشانه حبل الله است اين نوري است در جامعه دارد حركت مي‌كند سيره او و سنت او از حسي گرفته تا عقلي حبل الله است.
پرسش:...
پاسخ: از جود نه از احسان البته عدل بالاتر از سخا است عدل بالاتر از جود است احسان فوق عدل است جود در همان نامه‌ها هم هست جود و بخشش گاهي روي عدل است و گاهي روي غير عدل است فرمود شما عادل باشيد كشور اداره مي‌شود لازم نيست بخشنده باشيد وقتي عادل بوديد حق هر كسي را به او داديد جامعه تأمين مي‌شود ولي احسان بالاتر از عدل است و احسان غير از جود است همان بياني كه مرحوم صاحب جواهر(رضوان الله عليه) در يكي از بخشهاي كتاب صلاة است ظاهراً آنجا يك تعبيري بعضي از فقها نسبت به مشايخ اين رشته نسبت به بزرگان اين رشته تعبيري دارند كه خيلي مناسب نيست مرحوم صاحب جواهر فرمود كه گرچه ما هم اهل قلم‌ايم و مي‌توانيم بر اساس ?فَمَنِ اعْتَدي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدي عَلَيْكُمْ? عمل بكنيم و جواب او را بدهيم اما ذيل آيه نهي ما را دعوت به چيز ديگر مي‌كند يعني ?وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصّابِرينَ? ما به ذيل آيه عمل مي‌كنيم ما صبر مي‌كنيم اين چون تعبيرات تندي در بعضي از كتابهاي اخباريين است كه مثلاً اين طور روايت را معنا كنيد يا آن طوري كه فلان عالم اصولي از اين روايت استفاده كرده است اين يوجب الخروج من الدين اين تعبيرات يوجب الخروج من الدين در حدايق صاحب حدائق كم نيست غرض اين تعبيرات تند گاهي هست مرحوم صاحب‌جواهر مي‌فرمايد كه ما هم بلديم اينطور حرف بزنيم اما آن ?وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصّابِرينَ? جلوي ما را گرفت اين مي‌شود احسان اگر ?فَمَنِ اعْتَدي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدي عَلَيْكُمْ? باشد اين مي‌شود عدل اما ?وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصّابِرينَ? باشد اين مي‌شود احسان كه احسان بالاتر از عدل است.
پرسش:...
پاسخ: نه بر كفرشان افزوده مي‌شود برايشان هيچ خوبي ندارد.
پرسش:...
پاسخ: خير دنيا نيست حسنه دنيا نيست البته يك دنيايي است كمثل حياة الدنيا .. است كه آمده بعد از مدتي كوتاهي هم حطام مي‌شود سود نيست اين ?هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا? خب اينكه فرمود: ?وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعًا وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانًا وَ كُنْتُمْ عَلي شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها? بعضيها افتاده بودند اينها را درآورد بعضيها نزديك بود بيافتند از اينكه ضمير ?فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها? مذكر شد احتمال اينكه ?مِنْها? به نار برگردد يا حفره برگردد هست احتمال اينكه به شفا برگردد بنا بر اينكه تأنيث معنوي باشد هم هست اينكه فرمود: ?فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها? نسبت به آنهايي كه افتاده بودند خب انقاذ از نار است يا از حفره است دست آنها را گرفته و بالا آورده آنهايي كه نزديك بود بيافتند آنها هم انقاذ هست براي اينكه اينكه در لبه سقوط هست صادق است كه كسي بگويد ما اين را نجات داديم بنابراين اين تأنيث ضمير شامل هر دو گروه مي‌شود و اين طور هم بود يك عده‌اي در جاهليت در نار بودند يا حفره‌اي از نار بودند يك عده‌اي هم در لبه سقوط بودند و همه را دين نجات داده است ?فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ?.
رواياتي كه در ذيل اين كريمه هست به عنوان حديث ثقلين هم فراوان هست و هم معروف البته آن يك بحث مبسوطي دارد يعني خواندن آن روايات نوراني حديث ثقلين فراوان است كه هر دوي اينها حبل‌اند ولي چون هيچ تفرقه‌اي با هم ندارند در حقيقت يك حبل است كه به دو صورت در آمده يعني به صورت قرآن و عترت ظهور كرده اگر واقعاً دو حبل باشند و كثرتي در كار باشد يك تفرقه‌اي هست در حالي كه فرمود: «لن يفترقا حتي يردا علي الحوض» اينها هرگز از هم جدا نخواهند بود پس اين‌چنين نيست كه كسي بگويد حسبنا كتاب الله و اهل نجات باشد يا بگويد حسبنا العترت و اهل نجات باشد اين طور نيست چون اينها دو نام از يك حقيقت است و اينها ما ترك پيامبرند كه اگر پيامبر( عليه آلاء تحية و الثناء) را به صورت تفصيل بخواهد بيان كنيم مي‌شود ظاهر قرآن و سنت و به صورت اجمال بيان كنيم مي‌شود همين رسولي كه رسالت را ?نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ اْلأَمينُ عَلي قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرينَ? اين قرآني كه در درون او است و در قلب او است اين وقتي كه باز بشود به صورت قرآن و عترت ظهور مي‌كند وگرنه اينها دو حقيقت جداي از هم نيستند كه بگوييم دو چيزند و تفرقه پذير نيستند يك حقيقتند چون اين قرآن كه حبل است در درون اينها ظهور كرده لذا اينها گاهي مي‌فرمايند ما صراط مستقيم‌ايم يا در عرض ادبي كه به پيشگاه ائمه(عليهم السّلام) مي‌كنيم مي‌گوييم شما ميزان الاعمال‌ايد صراط مستقيم‌ايد حبل الله المتين‌ايد عروه وثقاييد و مانند آن همه اين القابي كه براي قرآن كريم است براي عترت طاهره هم هست سرّش اين است كه يك طنابي باشد يك قرآني باشد بيرون آن نيست اين قرآن بيروني را همه مي‌بوسند و بر بالاي سر مي‌گذارند اين اعتصام نيست كسي كه واقعاً در يك مقطعي گناه كرده است با اينكه قرآن در جيب او است مع ذلك اين اعتصام نكرده معلوم مي‌شود اين اعتصام همان بيان نوراني حضرت در آن خطبه است كه اين بايد در درون جان آدم يك حبلي بين الارض و السماء باشد انسان آن حبل را بگيرد و بالا برود اگر يك گوشه آن تافته‌ها را شيطان باز كرد در همان گوشه انسان مي‌لغزد.
پرسش:...
پاسخ: بله اما عصاره اين و حقيقت اينها يك واقعيت است كه وقتي در اين جهان ظهور مي‌كنند به صورت امام و به صورت قرآن در مي‌آيند وگرنه «لن يفترقا» اگر كسي گفت حسبنا كتاب الله اين به هيچ‌كدام متوسل نشد يا كسي گفت حسبنا العترت و گفت قرآن از حجيت افتاده ـ معاذالله ـ يا تحريف شده نظير پندارهاي باطل بعضي از قاري‌هاي تندرو اين به هيچكدام متوسل نشده براي اينكه قرآن را گفت ديگر حبل نيست نمي‌شود به او اعتصام كرد ـ معاذ الله ـ تحريف شده است ما هستيم و روايات اين در حقيقت به هيچ‌كدام متوسل نشد ولي غرض آن است كه ما اگر خواستيم ببينيم كه به حبل الله معتصم‌ايم يا نه همان خطبه نوراني نهج‌البلاغه براي ما كافي است كه فرمود شيطان اراده‌اش اين است «وَ يُرِيدُ أَنْ يَحُلَّ دِينَكُمْ عُقْدَةً عُقْدَةً» معلوم مي‌شود دين مي‌شود حبل المتين اين مي‌خواهد كم كم اين گره‌ها را باز كند چون انسان يك اعتقادي دارد اعتقاد در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد كه با دو تا گره حاصل مي‌شود يك گره بين محمول و موضوع قضايا است اينكه مي‌گوييم «الجنة حق ان النار حق و ان الساعة آتية لا ريب فيها» اينها گره بين محمول و موضوع است كه اينها را مي‌گويند قضاياي ديني كه قضيه را عقد مي‌گويند براي اينكه بين موضوع و محمول گره خورده است اين يك كار بعد عصاره اين قضيه بايد با جان آدم گره ديگر بخورد كه انسان بشود معتقد اين را مي‌گويند ايمان آن را مي‌گويند علم تا اين دو تا گره بسته نشود انسان معتقد نخواهد بود ممكن است عالم باشد ولي مؤمن نباشد وقتي مؤمن است كه محصول آن قضيه را با جان خود گره بزند شيطان اول اين گره ايماني را باز مي‌كند اگر توانست از اين راه موفق مي‌شود بعد هم جنبه علمي قضيه را باز مي‌كند اگر نشد جنبه علمي قضيه را باز مي‌كند كه بين موضوع و محمول ديگر رابطه‌اي نباشد اين شك علمي دارد بعد ايمان تقليدي بعد در درون خود هميشه بين .. است چون بين موضوع و محمول مي‌خواهد انسجام برقرار كند مي‌بيند نيست مي‌خواهد ايمان نداشته باشد با آن تقليد و سنت‌اش سازگار نيست هميشه در يك عذاب اليمي به سر مي‌برد اين كار شيطان است «وَ يُرِيدُ أَنْ يَحُلَّ دِينَكُمْ عُقْدَةً عُقْدَةً» و اگر كسي يكجا دست‌اش لرزيد اين مطمئن باشد كه ديگر دستاويز نداشت اگر دستاويز مي‌داشت ديگر آنجا نمي‌لغزيد اين مسئله ?فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطانُ?اي كه درباره آدم و حواء(عليهم السّلام) ذكر كرده مي‌گويند شيطان زير پاي اينها را خالي كرد خب اگر كسي دستاويز داشته باشد كه نمي‌افتد كه چون اعتصام نيست ?وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلي صِراطٍ مُسْتَقيمٍ? يا ?منْ يَكْفُرْ بِالطّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللّهِ فقد استَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقي? اينها تشبيه معقول به محسوس است حالا اگر كسي ?أَزَلَّهُمَا? شد يعني لغزيد اين معلوم مي‌شود كه به جايي دست‌اش بند نبود در همه موارد اين طور است اين است كه اگر ما خواستيم ببينيم كه واقعاً اهل اعتصام‌ايم يا نه حالا چه اعتصام فردي يا اعتصام جمعي هر جايي كه پاي ما لغزيد چه در معاصي فردي چه در معاصي جمعي آنجا انسان مطمئن است كه معتصم نيست و خب راه ترميم‌اش هم البته باز است ديگر يعني از درون بايد تار و پودش را تشكيل بدهد و ببافد آن هم كه مي‌فرمايد: ?وَ لا تَكُونُوا كَالَّتي نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثًا? هم در همين زمينه‌ها است چيزي را كه رشتيد درباره رشته‌ها را پنبه نكنيد.
پرسش:...
پاسخ: اين مرحله نازله كلام را بايد با مرحله نازله عترت طاهره(عليهم السّلام) سنجيد اين است كه كلام مي‌شود ثقل اكبر و اينها مي‌شوند ثقل اصغر براي حفظ كلام شهيد هم مي‌شوند ولي مرحله عاليه كلام كه ام الكتاب است و كتاب مبين است ?وَ إِنَّهُ في أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيُّ حَكيمٌ? در آن مرحله با عترت طاهره يك نورند تفاوتي در آن مرحله نيست.
«و الحمد لله رب العالمين»