موضوع: سوره آل عمران
عنوان: تفسيرسوره مبارکه آل عمران جلسه222
مدت زمان: 24:09 اندازه نسخه كم حجم: 4.59 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 8.94 MB دانلود
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ ما ثُقِفُوا إِلاّ بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النّاسِ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كانُوا يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللّهِ وَ يَقْتُلُونَ اْلأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقِّ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ ?112? لَيْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ يَتْلُونَ آياتِ اللّهِ آناءَ اللَّيْلِ وَ هُمْ يَسْجُدُونَ ?113? يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ اْلآخِرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ أُولئِكَ مِنَ الصّالِحينَ ?114? وَ ما يَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَلَنْ يُكْفَرُوهُ وَ اللّهُ عَليمٌ بِالْمُتَّقينَ ?115?
درباره اهل كتابي كه به كفر و عنادشان اصرار دارند قرآن كريم فرمود اينها هر جا باشند ذليلاند ?ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ ما ثُقِفُوا? اين ثقافت به معناي مطلق گرفتن و اخذ نيست بلكه آن گرفتن و آگاهي با دقت است كه از اين جهت مسائل عميق فرهنگي و تمدن به صورت ثقافت ياد ميشود چون در قرآن كريم اين ثقافت در مقابل اخذ و انصاف قرار گرفت فرمود بعد از ثقافت اينها را بگيريد يعني وقتي كه اينها مورد ثقافت شما قرار گرفتند اينها را بگيريد در مواردي كه اينها مقابل هم قرار گرفتند معلوم ميشود كه به يك معنا نيستند آيه? 61 سوره? «احزاب» اين است كه ?مَلْعُونينَ أَيْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا? هر جا كه با اطلاع دقيق به آنها دسترسي پيدا كرديد آنها را بگيريد يا هر جا كه آنها مورد شناسايي قرار گرفتند اخذ ميشوند چه اينكه در سوره? «انفال» هم مشابه اين آمده است آيه? 57 سوره? «انفال» اين است كه ?فَإِمّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِي الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ? اگر آگاهي پيدا كرديد بر دشمنانتان در جبهه جنگ آنها را تشريد كنيد متفرق كنيد به اصطلاح تار و مار كنيد چه اينكه در سوره? مباركه? «نساء» آيه? 91 هم آمده است كه ?فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ? آنجايي كه اينها با ثقافت شما و پوشش اطلاعاتي شما به دست شما آمدند آنها را بگيريد و از بين ببريد كه ?فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ? پس ثقافت مطلق اخذ نيست و به قرينه تقابلي كه بين اخذ و ثقافت به كار رفت ?ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ ما ثُقِفُوا? يعني هر جا كه با اطلاعات و پوشش دقيق مورد شناسايي شما شدند ذليلاند مگر اينكه اينها به حبل خدا و حبل مردم معتصم باشند.
مطلب ديگر آن است كه اينكه فرمود: ?إِلاّ بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النّاسِ? چرا به أو ياد نكرد نفرمود «إِلاّ بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ أو حَبْلٍ مِنَ النّاسِ» و چرا به واو ذكر كرد آيا در مقابل حبل خدا حبل مردمي هم هست يا نه اگر در مقابل آن دستآويز الهي دستآويز مردمي هم بود به أو ياد ميشد كه يا حبل الله است يا حبل الناس حبل مردمي در مقابل حبل خدا نيست بلكه در طلق حبل خداست اين دو تايي بايد با هم باشند پس أو ذكر نشد واو ذكر شد براي آن است كه اينها رو در روي هم نيستند كه هر كدام مستقل باشند بلكه با هماند اين يك مطلب حالا كه با هماند حبل الله و حبل الناس در عرض هماند دو جزء همسان يك مجموعهاند يا يكي اصل است و ديگري فرع يعني اين دو جزء هيچ تمايزي بين آنها نيست يا يكي اصل است و ديگري در سايه او اثر ميكند برابر آن روايتي كه ?حَبْلٍ مِنَ النّاسِ? به ولايت تفسير شد اين حكمش مشخص است كه اين برميگردد به همان حبل الله چون بعضي از روايات دارد كه منظور از ?حَبْلٍ مِنَ النّاسِ? همان ولاي عليابنابيطالب(عليه السلام) است و اگر به آن برنگردد نظير اين امانهايي كه در جبهههاي جنگ يك واحد نظامي نسبت به ديگران روا ميدارد اين هم زير پوشش حبل الهي است بيان ذلك اين است كه اهل كتاب يا جزيه مسلمان ميشوند كه موضوعاً و تخصصاً خارج است يا با حفظ اهل كتاب جزيه ميپذيرند اين ميشود حبل الله يا در صحنه پيكار يك واحد نظامي در جنگ آنها را امان ميدهد كه «يسعي بذمتهم ادناهم» اين ميشود ?حَبْلٍ مِنَ النّاسِ? چون «المسلمون اخوه» كه شبيه هماند هم «يد علي من سواهم تتكافع دمائهم يسعي بذمتهم ادناهم» به همين معنا بود يعني يك واحد نظامي اگر كافري را در جنگ امان داد ديگران بايد كوشش كنند سعي كنند كه به امان اين عمل كنند و احترام بگذارند خب در اينگونه از موارد كه حبلِ ناس است زير پوشش آن حبل الله يعني يك مسلمان به استناد دستورات الهي با استفاده از قوانين ديني ميتواند يك غير مسلماني را پناه بدهد اينگونه از موارد استثنا شدند شاهد اينكه اين ?حَبْلٍ مِنَ النّاسِ? در مقابل ?ِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ? نيست اين است كه به أو عطف نشد به واو عطف شد و شاهدش اين است كه در قرآن كريم به همه اين خطوط جزئي يك سلسله اصولي قرار دارد كه اشراف دارند در قرآن فقط يك حبل را منشأ نجات ميداند چه اينكه در دو مورد همين سوره? مباركه? «آل عمران» بحثاش گذشت يكي اينكه بود كه ?وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلي صِراطٍ مُسْتَقيمٍ? يكي هم اين بود كه ?وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعًا? كه در همين سوره? مباركه? «آل عمران» بحثاش گذشت آيه? 103 سوره? «آل عمران» اين بود كه ?وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعًا? ديگر اين چنين نيست كه «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّه و حَبْلٍ مِنَ النّاسِ» ديگر ممكن نيست ناس در مقابل مردم قرار بگيرد چه اينكه در آيات قبل هم سخن اين بود كه ?وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلي صِراطٍ مُسْتَقيمٍ? دو حبل از نظر قرآن شناخته نشد كه دو منشأ باشد يكي آيه? 101 است يكي هم آيه? 103 در بخشي از آيات قرآن كريم حضور مردم را با عنايت خدا در كنار هم ذكر كرد فرمود كه ?يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ? يعني پيامبرا خدا و مؤمنين كافياند نيازي به ديگران نيست ?حَسْبُكَ اللّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ? يعني خدا و مردم با ايمان اين ظاهر آيه اين ظاهر آيه موهم آن است كه آنچه كه مايه نجات و سعادت است حضور مردم است و عنايت خدا و اين با توحيد سازگار نيست لذا احتمال داده شد كه اين كلمه ?حَسْبُكَ اللّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ? اين ?مَن? عطف بر كاف خطاب باشد يعني رسول من تو و مؤمنين كه فعلاً در زحمتايد خدا براي هر دوي شما كافي است «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حسبك و حسب مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ اللهُ» يعني الله كافي است ?أَ لَيْسَ اللّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ? نه اينكه براي تو خدا و مؤمنين كافياند بلكه خدا براي تو و مؤمنين كافي است كه ?حَسْبُكَ اللّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَ? يعني «حسبك و حسب المومنين اللهُ» شاهد اين معنا آن است كه در بخشهاي ديگر قرآن ذات اقدس الهي آن توحيد را تبيين ميكند ميفرمايد كه اگر نصرتي از مردم به تو رسيده است مردم سپاه و ستاد حقاند همان طوري كه كمك غيبي براي خداست نه روي تصادف كمك مردمي هم براي خداست نه براي مردم چون مردم سربازان الهياند فرمود: ?هُوَ الَّذي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنينَ? اوست كه تو را از راه غيب كمك كرد و اوست كه دلهاي مردم را به سمت تو گرايش داد نه اينكه خدا و خلق خدا خلق خدا جزء جنود الهياند ?لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ? ?وَ ما يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلاّ هُوَ? بعضي از جنود مربوط به نشئه غيباند مثل فرشتگاني كه نازل ميشوند بعضي از جنود براي نشئه شهادتند مثل همين مردمي كه در صحنه حاضرند اينها سربازان الهياند اينها قلبشان به دست احدي نيست نه به دست خودشان هست نه به دست ديگري فقط به دست ذات اقدس الهي است لذا خليل الرحمن(صلوات الله عليه) عرض كرد ?فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوي إِلَيْهِمْ? دلهاي گروهي از مردم را به سمت اينها متمايل كن ديگر نميشود گفت خدا شريكي دارد ـ معاذ الله ـ خدا و خلق خدا، خدا و بندگان خدا اين چنين نيست اگر هو الاول است و هو الاخر بايد گفت كه ?هُوَ الَّذي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنينَ? اوست كه با كمك غيبي و كمك حسي از شهادت و غيب به سود تو فيض فرستاده است خب پس ديگر كسي به خودش اجازه نميدهد كه بگويد به نام خدا و خلق خدا يا به نام خدا و ملائكه خدا يا به نام خدا و مردم با ايمان يا خدا و مردم اين چنين نيست اگر خداست هو الاولي است كه هو الاخر است و غير خدا هر كه هست و هر چه هست ستاد و سپاه حقاند اوست كه به وسيله مردم يا كمكهاي غيبي كسي را از ياري برخوردار ميكند اين چنين نيست كه دو تا حبل در عالم باشد لذا در آيه? 101 و 103 همين سوره? مباركه? «آل عمران» كه خوانده شد يك حبل شناخته شد و يك مرجع اعتصام فرمود: ?وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلي صِراطٍ مُسْتَقيمٍ? يا ?وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعًا?
پرسش:...
پاسخ: اگر برهان
پرسش:...
پاسخ: سنت الهي بر نفي شرك است
پرسش:...
پاسخ: بله سنت الهي بر نفي شرك
پرسش:...
پاسخ: سنت الهي هم برابر توحيد است ديگر
پرسش:...
پاسخ: بسيار خب نه اولاً ذات اقدس الهي او را بر گروهي مسلط ميكند آن گروه ايمان ميآورند بعد كم كم اين گروه گروه ديگر را لذا در قرآن كريم فرمود حالا اگر كسي در صحنه نبود تو را كمك نكرد ?لا تُكَلَّفُ إِلاّ نَفْسَكَ? تو تنها بايد قيام كني
پرسش:...
پاسخ: خب سنت الهي بايد با توحيد هماهنگ باشد يك وقت است كه يك آيه با ظاهر آيه ديگر موافق است يا مخالف است او را ممكن است به عنوان وجه تفسيري بگوييم بعضي اين چنين معنا كردند بعضي آنچنان اما اگر ظاهر آيهاي با خط حاكم بر قرآن موافق نبود اين را بايد درست تبيين كرد هر آيهاي معمولاً داراي احتمالات گوناگوني است كه اهل نظر در تفسيرشان بيان ميكنند اما بعضي از احتمالات است كه با آن اصل حاكم سازگار نيست ظاهر آيه اين است كه خدا و مردم كافياند با اينكه خدا فرمود: ?أَ لَيْسَ اللّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ?
پرسش:...
پاسخ: بسيار خب ملائكه هم در اينجا اين چنيناند و اين قانون را خدا گذاشته است اما دست خدا همچنان باز است ?يَداهُ مَبْسُوطَتانِ? قانون را خودش وضع كرد و خودش اجرا ميكند نه اينكه او قانون وضع كرد و مدبرات امر اجرا كنند اين طور نيست او قانون گذاشت سنت گذاشت كه يك عدهاي ايمان بياورند و ياري كنند اما كارگردان كل صحنه كيان اوست همين كاري كه به مدبرات نسبت ميدهد همين كاري كه به باد و باران نسبت ميدهد مبادا كسي توهم كند كه بادي از يكجا برخاست و ابري را باردار كرد يا روانه كرد و اين ابر حامل بارش شد و در يك سرزميني باريد و بعد به وسيله ابر آن گياهان تلقيح شدند و با بارش باران آماده شدند و مزرعه رشد كرد همه اين حرفها را در بخشي از آيات به باد و باران نسبت ميدهد بعد ميفرمايد منم كه زمين را رويانيدم منم كه بادها را جابجا كردم منم كه ابر را باردار كردم منم كه تلقيح كردم در عين حال كه ميفرمايد: ?فَتُثيرُ سَحابًا? يعني آن باد سحاب و ابر را پراكنده ميكند گاهي ميفرمايد كه ?هُوَ الَّذي يُرْسِلُ? كذا و كذا منم كه اين كارها را ميكنم خداست كه ابرها را جابجا ميكند خداست كه باران ميفرستد تا مبادا كسي توهم كند كه كار به اسباب و علل بسته و سرانجام سلسله اسباب به خدا منتهي ميشود كه او سرسلسله است اين طور نيست او سرسلسله است او وسط سلسله است او در آخر سلسله است كارگردان كل سلسله اوست در هر مرتبهاي به نامي از نامهايش ظهور ميكند پس اين چنين نيست كه در مقابل حبل الله يك حبل الناسي هم باشد تا كسي به خود اجازه بدهد بگويد به نام خدا و خلق قهرمان اين همان شرك است اگر در مقابل خدا چيزي باشد ديگر با توحيد افعالي حق سازگار نيست اگر سخن از حبل الله و حبل الناس است قبلاً مسبوق به اين اصل كلي است كه ?وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعًا? خطاب به همه است يعني بيش از يك حبل نداريد و خود ناسي كه تازه آنها هم حبلاند ميفرمايد شما هم نسبت به مردم در شرايط خاص حبل به حساب ميآييد ولي شما خودتان بايد به حبل الله معتصم باشيد اين خطاب ?وَ اعْتَصِمُوا? كه مخصوص به گروه معين نيست خطاب به همه مردم است ?وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعًا وَ لا تَفَرَّقُوا? به خود اين حبلها هم ميگويد شما به حبل الله تمسك كنيد بنابراين «لا حبل الا حبل الله» چون لا اله الا الله
پرسش:...
پاسخ: بله اينجا
پرسش:...
پاسخ: آنها كه حبل الله است چون به دين خداست به الله برميگردد ولي در نظام توحيدي و نظام تكوين اگر كسي كفر ورزيد جزء جنود شيطان هست و شيطان هم زير پوشش قدرت حق دارد اداره ميشود اين طور نيست كه در دين شيطان در مقابل رحمان باشد آن طوري كه منصوب به بعضي از زرتشتيهاست شيطان هم نظير كلب معلم است يك حساب و كتابي دارد كجا بايد پارس كند كجا بايد بگزد كجا بايد حمله كند همه مشخص است اين طور نيست كه شيطان در مقابل الرحمان باشد در نظام تشريع چرا ولي تكويناً تابع است ديگر
پرسش:...
پاسخ: اما همين خدا فرمود كه ?أَ لَيْسَ اللّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ? اين حصر است
پرسش:...
پاسخ: خب چون حصر است
پرسش:...
پاسخ: معلوم ميشود كه حصر آن است كه ذات اقدس الهي حسيب است و كافي است و «لا كافي غيره» آنگاه ديگران را هم او وادار كرد و اعزام كرد فرمود: ?هُوَ الَّذي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنينَ?
پرسش:...
پاسخ: همين ديگر پس «حسبك الله و حسب المومنين» نه اينكه مؤمنين در مقابل الله حسيباند كه
پرسش:...
پاسخ: مؤمنين هم حسباند
پرسش:...
پاسخ: نه اين امر بر همه آن نقلها مقدم است
پرسش:...
پاسخ: بسيار خب گويا نه كان نه أنّ است انه است فرمود: ?هُوَ الَّذي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنينَ?
پرسش:...
پاسخ: مستقيماً اينها را وادار كرده كه تو را كمك كنند چطور اگر باران بيايد فرمود من در جريان جنگ بدر باران آوردم يا در جريان جنگ احزاب با يك مشت شن مسئله را حل كردم مثل جريان طبس
پرسش:...
پاسخ: خب فرق نميكند آنكه شن را جابجا ميكند مشكل را حل ميكند مثل احزاب و طبس آن هم دلهاي مؤمنان را ميشوراند ديگر
پرسش:...
پاسخ: بسيار خب اين است كه در سوره? مباركه? «يوسف» فرمود كه اكثر مؤمنين مشركاند ?وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ? نفرمود اكثر مردم مشركاند كه يك تقسيمي است كه مردم دو قسماند يك عده مشركاند يك عده مؤمن اين يك تقسيم تقسيمي كه در سوره? مباركه? «يوسف» است اين است كه مؤمنين دو قسماند اكثرشان مشركاند اقلشان موحد اكثر مؤمنين مشركاند آن وقت از امام(عليه السلام) سؤال ميكنند كه چطور اكثر مؤمنين مشركاند ميفرمايد همين كه ميگويد «لو لا فلان لهلكت» اگر اين طبيب نبود ما شفا پيدا نميكرديم يا همين تعبير رايج كه اول خدا دوم فلان كس اين يك شركي است در درون انسان با دست شيطان جاسازي شده اگر كسي به ما احسان كرد بگوييم الحمد لله رب العالمين خدا را شكر كه از اين راه به ما خير رسانده چطور اگر باران آمد ميگوييم رحمت خدا چون قرآن از باران به رحمت تعبير كرد فرمود: ?بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ? فرمود قبل از رحمت باد را مأمور ميكند ?بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ? يعني «بين يدي امتاعه» الآن مؤمنين ميگويند رحمت آمد به جاي اينكه بگويند باران آمد ميگويند رحمت آمد خب چون تعبير قرآن اين است كه قبل از رحمت باد را مأمور ميكند اگر كسي بينشاش اين باشد كه خدا هست اما، ولي، اين اما و ولي ديگر با آن توحيد سازگار نيست اين همين است كه در سوره? «يوسف» فرمود اكثر مؤمنين مشركاند اما اگر كسي بگويد خدا را شكر كه از اين راه به ما مدد كرد خدا را شكر كه با باران مزرعه را سبز كرد خدا را شكر كه با زيد و عمر مسئله را حل كرد اين توحيد است لذا فرمود: ?هُوَ الَّذي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنينَ? نه ?أَ لَيْسَ اللّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ? آسيب ميبيند نه اين ?هُوَ الَّذي? كه لسانش حصر است آسيب ميبيند بنابراين آنجا كه فرمود: ?حَسْبُكَ اللّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَكَ? اگر اين ?مَن? عطف بر كاف باشد كه توهمي را ايجاد نميكند اگر هم نباشد نظير ?إِلاّ بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النّاسِ? است كه در اصل كلي انسان را آگاه ميكند اين دو تا در عرض هم نيستند بلكه اين يكي مأمور و امربر ديگري است اوست كه اين طناب را آويزان كرده گفت بگيريد اين است آنگاه در مقابل خدا چيزي قرار نخواهد گرفت اين
پرسش:...
پاسخ: سنت الهي بر اين است كه به وسيله مؤمنين از اول تا آخر اين راه را اداره كند
پرسش:...
پاسخ: بله اما همه اينها زير كارگرداني يك واحد است او رب العالمين است
پرسش:...
پاسخ: اما سنت در مقابل سان و سنتگذار نيست سنت خداست سنت يعني راه سنن يعني طريق خب سالك اين طريق كيست فرمود سالك اين طريق خداست او پيشاپيش ميرود و اين قافله نظام هستي را به دنبال ميآورد ?ما مِنْ دَابَّةٍ إِلاّ هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها إِنَّ رَبّي عَلي صِراطٍ مُسْتَقيمٍ? هيچ جنبندهاي نيست مگر اينكه زمامش به دست خداست و خدا هم در صراط مستقيم دارد قافله هستي را سير ميدهد هيچ چيزي در صراط غير مستقيم نيست و هيچ چيز هم بيجا حركت نميكند اين ?ما مِنْ دَابَّةٍ إِلاّ هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها? اين اصل زمامداري خب كجا ميبرد چطور ميبرد ?إِنَّ رَبّي عَلي صِراطٍ مُسْتَقيمٍ? همه را دارد در راه خودش ميبرد بنابراين اين منافقين اين كلمه الله را هم به زحمت گذاشتند اول كه چهرههاي اينها شناخته شده نبود اولين بار كه يكي از اينها روي يك مقوايي اين را نوشت و به ما نشان داد همان اول انقلاب گفتند آن خلق قهرمان را خط بزنيد باورش نشد ما هم نميدانستيم اينها چرا باورشان نميشود آنگاه آن شرك را ميخواهند با اين آيات توجيه كنند كه ?فَأَمَّا الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ? او شرك خود را ميخواهد بر اين آيه تحميل كند وگرنه آيه را با اصل حاكم بر اينكه آيه? 101 و آيه? 103 همين سوره است ارجاع بدهيم ميبينيم «لاحبل الا حبل الله» در قبال حبل خدا كه حبلي نيست كه ذات اقدس الهي ما را به اعتصام او امر كند
پرسش:...
پاسخ: اين در مقام اثبات است ديگر
پرسش:...
پاسخ: نه در مقام احتجاج?وَ يَقُولُ الَّذينَ? آن آخر سوره? مباركه? «رعد» اين است ديگر ?وَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً? اين انكار رسالت تو دو تا شاهد بياور ?قُلْ كَفي بِاللّهِ شَهيدًا بَيْني وَ بَيْنَكُمْ? اين يك، ?وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ? اين دو من دو تا شاهد دارم اول خدا شهادت داد كه من پيامبر او هستم براي اينكه مهرش و امضايش به دست من است اين مهر اوست پيام خودش را به دست من داد نه كه خدا شهيد است يعني ميداند اين ترك احتجاج است يك آدم مظلومي كه راه براي اثبات بسته است وقتي كه در خلال حجت حرفش به اثبات نرسيد ولو هم ثبوتاً هم بر فرض حق باشد ميگويد خدا كه ميداند اين خدا ميداند كه ختم حجت است نه احتجاج دارد يعني ختم مكالمه است اين پيشنهاد كفايت مذكره است خدا ميداند يعني به قيامت موكول ميشود اينكه فرمود: ?كَفي بِاللّهِ شَهيدًا? اين بحبوحه احتجاج است فرمود من دو تا شاهد دارم يكي الله شاهد است الله شهادت داد كه من از طرف او رسولم چرا؟ براي اينكه حرفش را به دست من داد ميگوييد اين حرف او نيست مثل اين بياوريد ديگري هم ?مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ?
پرسش:...
پاسخ: اما در مقام احتجاج او بايد بپذيرد خب نظير اينكه شما علمايتان را بياوريد آنها شهادت بدهند تا كافي باشد براي مؤمن كافي است اما براي يك معاند بايد كسي كه ?عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ? است آن هم برابر كتابشان شهادت بدهد بنابراين چيزي در مقابل حبل الله نيست كه انسان به او تمسك كند لذا ميشود ?إِلاّ بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النّاسِ? چه تشريعاش و چه تكويناش بايد به آن اصل كلي توحيد هماهنگ باشد.
مطلب بعدي اين بود كه فرمود: ?ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كانُوا يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللّهِ وَ يَقْتُلُونَ اْلأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقِّ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ? كه اين دومي دليل دليل است نه دليل آن مدعي كه بحثاش گذشت و اين تعبير ?يَقْتُلُونَ اْلأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقِّ? كه در سوره? مباركه? «بقره» و ساير موارد ?يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ? و مانند آن آمده گرچه قيد قيد توضيحي است چون قتل انبيا نميشود به حق باشد حتماً ناحق است گرچه به اين معناست كه آنها عالماً عامداً دست به اين تباهي زدند اما براي تثبيت مطلب ميفرمايند كه اين وصف لازم قتل انبياست يك وقت است انسان ميگويند «اعطني باربعة زوجا» چهار تايي كه جفت است بياور اين را ميگويند قيد قيد توضيحي است در توضيح مطلب گفته شد و يك وقت نه منظور قيد قيد توضيحي نيست بيان يك دقيقه عقلي است و آن اين است كه اين زوجيت محال است اربعه را رها كند اين وصف لازم است براي آن است نه براي توضيح مطلب اين اصل در قرآن كريم در مواردي آمده يكي در پايان سوره? مباركه? «مؤمنون» است در آيه پاياني يعني آيه 117 سوره? «مؤمنون» اين است كه ?وَ مَنْ يَدْعُ مَعَ اللّهِ إِلهًا آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ? ?وَ مَنْ يَدْعُ مَعَ اللّهِ إِلهًا آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّما? اين ?فَإِنَّما? جواب است براي آن ?مَنْ يَدْعُ? اين ?لا بُرْهانَ لَهُ? صفت است براي ?إِلهًا آخَرَ? يعني اله ديگر لازمه ضروري او اين است كه دليل ندارد مثل اينكه لازمه ضروري اربعه اين است كه فرد نيست لازمه ضروري شرك بيدليل بودن است ?وَ مَنْ يَدْعُ مَعَ اللّهِ إِلهًا آخَرَ? كه ?لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ? اين ?لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ? صفت است براي ?إِلهًا آخَرَ? خداي دومي كه دليل بردار نيست اين نظير اينكه اربعهاي كه فرديت نميپذيرد اينجا هم فرمود: ?يَقْتُلُونَ اْلأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقِّ? قتل نبي حق نخواهد بود مثل اينكه شرك برهان پذير نيست مثل اينكه اربع فرديت پذير نيست براي اين نكته است كه نوعاً وقتي قتل انبيا ذكر ميشود اين كلمه ?بغير حقٍ? يا ?بِغَيْرِ الْحَقِّ? با الف و لام ذكر ميشود.
مطلب بعدي آن است كه فرمود: ?لَيْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ يَتْلُونَ آياتِ اللّهِ آناءَ اللَّيْلِ وَ هُمْ يَسْجُدُونَ? ملاحظه فرموديد نوع مفسرين بزرگوار اين چنين معنا كردند كه عدهاي از اهل كتاب حالا يا يهودي و مانند آن اسلام آوردند احبار و رهبانهاي آنها گفتند كه اينها شرار ما بودند كه ايمان آوردند و جزء اخيارمان نبودند آيه نازل شد كه نه اينها كه ايمان آوردند اين فضائل هشتگانه را دارند و ?مِنَ الصّالِحينَ?اند اين چيزي است كه نوع بزرگان تفسير اين را بيان كردند
پرسش:...
پاسخ: آن معناي لغوي خودش را دارد منتها چون اين دليل است براي آن دليل قبلي همان عصيان در مقابل امر خداست.
پرسش:...
پاسخ: نه معناي لغوياش همان تعدي است عصيان و سركشي است و همين عصيان و سركشي وقتي در برابر امر خدا قرار بگيرد معصيت مصطلح از او انتزاع ميشود حقيقت شرعي ندارد معناي لغوي است و منتها مصداقش مشخص ميشود عصيان كردن يعني سرپيچي كردن
پرسش:...
پاسخ: نه يعني چون عصيان تعدي سركشي سرپيچي مقابلش هم زحمت و امثالذلك است به زحمت مياندازد علي اي حال اگر كسي رام نباشد ميگويند عاصي است حالا در مقابل امر شرعي يا غير امر اين معناي لغوي است منتها موردش فرق ميكند خب آنچه را كه اين بزرگان فرمودند اين البته مطلبي است حق يعني اگر گروهي از اهل كتاب ايمان ميآوردند يا آوردند و اگر احبار و رهبانشان درباره اينها بدگويي كردند و گفتند اينها جزء شرار بود قرآن ميتواند بگويد كه نه اينها جزء شرار نيستند اينها داراي اوصاف ثمانيهاند و ?مِنَ الصّالِحينَ?اند اما اين با ظاهر آيه هماهنگ است كه بفرمايد همه اهل كتاب يكسان نيستند بعضيشان اسلام ميآورند اگر اسلام آوردند كه ديگر اهل كتاب نيستند كه ظاهرش اين است كه همه اهل كتاب با داشتن اين وصف اهل كتاب اينها يكسان نيستند نظير آنچه كه در همين سوره? مباركه? «آل عمران» قبلاً گذشت قبلاً در آيه? 75 اين سوره گذشت فرمود گرچه درباره اهل كتاب سخنهاي فراواني رفته است اما همه اينها يكسان نيستند ?وَ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدينارٍ لا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلاّ ما دُمْتَ عَلَيْهِ قائِمًا? بعضي اهل كتاب هستند كه اگر مال فراواني به آنها امانت بدهيد اينها خيانت نميكنند برخي از اهل كتاباند اگر يك دينار هم به اينها بدهيد اينها خيانت ميكنند اين حق شناسي اين نژاد است با حفظ مليتشان يعني همه اهل كتاب يكسان نيستند بعضي خوباند بعضي بدند اين آيه? محلّ بحث هم كه ميفرمايد: ?لَيْسُوا سَواءً? آيا نظير همان آيه قبل ميخواهد بفرمايد كه اهل كتاب دو صنفاند يا همان معنايي را كه خيلي از بزرگان ذكر كردند آن را تفهميم ميكند اگر آن معنا را كه خيلي از بزرگان فرمودند تفهيم كند با ظاهر ?لَيْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ? هماهنگ نيست يعني همه اينها يكسان نيستند بعضي از اينها ايمان آوردند و مسلمان شدند و خوب شدند اين است منظور؟ آنگاه تعبير ?مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ? نظير آن مشتقاتي كه «انقضي عنه المبدأ» خواهد بود يعني اينهايي كه داراي اوصاف هشتگانهاند و ?مِنَ الصّالِحينَ?اند سابقاً اهل كتاب بودند بعضي از كساني كه سابقاً اهل كتاب بودند اسلام آوردند و در اثر اسلام و پيدايش اين اوصاف ?مِنَ الصّالِحينَ? شدند البته اين معنا هم تا حدودي رواست چه اينكه آيه? 110 همين سوره او را تأييد ميكند كه فرمود: ?كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتابِ لَكانَ خَيْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَكْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ? فرمود اگر اهل كتاب ايمان بياورند براي آنها خير است اما بعضي از اينها مؤمناند و اكثرشان فاسقاند يعني بعضي از اينها به قرآن ايمان ميآورند و اكثري اينها فسق ميورزند و حاضر نيستند ايمان بياورند برابر آن آيه اين ?لَيْسُوا سَواءً? به همين تفسيري كه معروف بين بزرگان است تبيين ميشود اما نظير آن آيه? ?وَ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدينارٍ لا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ? معلوم ميشود كه نه همه اهل كتاب يكسان نيستند بعضيها در عين حال كه اهل كتاباند اوصاف فراواني دارند و ?مِنَ الصّالِحينَ?اند البته اين معنا با اينكه اگر كسي به شريعت منسوخ عمل بكند اهل صلاح و فلاح نيست هماهنگ نيست.
«و الحمد لله رب العالمين»
|