موضوع: سوره آل عمران

عنوان: تفسيرسوره مبارکه آل عمران جلسه232

مدت زمان: 37:32 اندازه نسخه كم حجم: 3.11 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 7.36 MB دانلود


اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ?123? إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنينَ أَ لَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلين ?124? بَلي إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمينَ ?125? وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْري لَكُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ ?126? لِيَقْطَعَ طَرَفًا مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْ يَكْبِتَهُمْ فَيَنْقَلِبُوا خائِبينَ ?127? لَيْسَ لَكَ مِنَ اْلأَمْرِ شَيْ‏ءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ أَوْ يُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ ?128?
در جريان احد وجود مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) وقتي همّت گمارد كه حركت كند مردم را به صبر و بردباري دعوت كرد به وسيله اين آيات مردم را از سوابق انعام الهي آشنا كرد فرمود شما سابقه جنگ بدر را در خاطره‌ها داريد كه جنگي بود نابرابر چه از نظر عِده چه از نظر عُده ?وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ? گرچه آنها اعزّه نبودند ولي شما اذلّه بوديد و خدا شما را در جريان بدر ياري كرد بدر اسم سرزميني بين مكه و مدينه كه چاهي در آنجا است حالا يا آن آب را بدر مي‌گويند يا آن منطقه را بدر مي‌گويند اگر اسم آن آب است جنبه وصفي دارد كه آبي است شفاف بدرگونه و زلال يا اينكه اسم صاحب آن آب است مردي به نام بدر مالك آن آب بود علي‌ اي حال به يكي از اين وجوه آن منطقه را بدر‌ مي‌ناميدند و اين جنگ بدر هم اولين جنگي بود كه در اسلام اتفاق افتاد فرمود: ?وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ? بيگانگان اعزه نبودند و شما اذله بوديد ذلّت همان طوري كه ملاحظه فرموديد معناي نرمي و سستي و امثال‌ذلك را به همراه دارد گاهي عوارض جانبي او را همراهي مي‌كند اين طرف كه ذليل است داراي ذلّت است خزي و خواري و زبوني را هم دارد گاهي عوارض جانبي او را همراهي نمي‌كند در اينجا ذلّت همان نرمي و خضوع است همراه با خزي و وهن و زبوني نيست اين جامع موارد كلمه ذلّت است و غالباً آنجا كه ذلّت با خزي همراه است نظير ?مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزي? آنجا كلمه ذل به كار مي‌رود و كسي كه به آن ذُل مبتلا است او را ذليل مي‌گويند و جمع‌اش هم اذلّه يا اذلّا است و اگر اين نرمي با خواري و زبوني همراه نباشد ذِل به كار‌ مي‌رود و آن شيء يا آن شخص را ذلول مي‌گويند و جمع‌اش هم ذُلُل است گاهي ممكن است هر كدام از اينها در مورد ديگري به كار برود چون جامع دارد ولي نظم طبيعي‌اش اين است كه اگر نرمي بدون زبوني و خاري بود ذِل است و آن شيء يا شخص را ذلول مي‌گويند و جمع‌اش هم ذُلُل است و اگر آن نرمي با خاري يا زبوني همراه بود آن را ذُل مي‌گويند و آن شخص را ذليل مي‌نامند و جمع‌اش هم اذلّه است و اذلّا و مانند آن در قرآن كريم زمين را ذلول مي‌داند نه ذليل ?جَعَلَ لَكُمُ اْلأَرْضَ ذَلُولاً? يا آن گاوي كه در جريان بني‌اسرائيل مطرح شد فرمود: ?لا ذَلُولٌ تُثيرُ اْلأَرْضَ وَ لا تَسْقِي الْحَرْثَ? و زنبورهاي عسل را ذلول مي‌داند نه ذليل فرمود: ?فَاسْلُكي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاً? هم آن سبل نرم است و هم شما در حال ذلولي و نرمي اين راه الهي را طي مي‌كنيد در تعبيرات روايي هم اين دو مقابل هم‌اند ذِل كه با ذلول همراه است در مقابل صعوبت است شيء يا صعب است يا ذلول و اما ذليل در مقابل عزيز است كه شخص يا عزيز است يا ذليل و مانند آن ميوه‌هاي درختان بهشت را خدا به عنوان ذلول مي‌داند كه اين ?وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُها تَذْليلاً? اين تذليل با همان ذلول و ذلت همراه است نه با ذُل و ذليل بودن ذليل هست ذلول هست ميوه‌هاي بهشتي ذلول‌اند يعني قطوفها دانيه هر وقت اهل بهشت خواستند از اين ميوه‌ استفاده كنند دسترس اينها است بر بالاي شاخه و راه دور نيست كه صعب المنال باشد بلكه سهل المنال است چون سهل المنال است ?وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُها تَذْليلاً? خب در تعبيرات نهج‌البلاغه هم در اين خطبه‌ها ملاحظه مي‌فرماييد كه حضرت اين دو را مقابل هم قرار مي‌دهند مثلاً گاهي مي‌فرمايند به اينكه قضا و قدر الهي بر همه اشيا حاكم است و امور در پيشگاه قدر الهي خاضع‌اند شماره شانزده از كلمات قصار نهج‌البلاغه حضرت امير(سلام الله عليه ) آمده است كه «تذل الامور للمقادير» اين تذل يعني تخزع، نرم است نه ذلول است بلكه ذلول است چه اينكه در نامه‌اي كه حضرت براي حسن‌بن‌علي(عليهم السّلام ) مرقوم فرمود كه سي و يكمين نامه از نهج‌البلاغه است فرمود: «أَحْيِ قَلْبَكَ بِالْمَوْعِظَةِ، وَ أَمِتْهُ بِالزَّهَادَةِ، وَ قَوِّهِ بِالْيَقِينِ، وَ نَوِّرْهُ بِالْحِكْمَةِ، وَ ذَلِّلْهُ بِذِكْرِ الْمَوْتِ» با ياد مرگ قلبت را ذلول كن نه ذليل نرم كن كه آن سركشي را از دست بدهد چه اينكه در خطبه? 213 هم وقتي از وجود مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم ) ياد مي‌كند مي‌فرمايد: «أَرْسَلَهُ بِالضِّيَاءِ، وَ قَدَّمَهُ فِي الْاِصْطِفَاءِ» تا به اين جمله «وَ ذَلَّلَ بِهِ الصُّعُوبَةَ، وَ سَهَّلَ بِهِ الْحُزُونَة» كار سخت را بوسيله او ذلول كرد و «وَ ذَلَّلَ بِهِ الصُّعُوبَةَ» يعني صعب را ذلول كرد نه ذليل در مقابل اينها عزت و صلابت اسلام را مطرح مي‌كند كه طرف مقابل را ذليل مي‌كند چه اينكه در خطبه? 198 وقتي اسلام را معرفي مي‌كند مي‌فرمايد كه « ثُمَّ إِنَّ هذَا الْإِسْلاَمَ دِينُ اللَّهِ الَّذِي اصْطَفَاهُ لِنَفْسِهِ » تا به اين جمله مي‌رسد كه «أَذَلَّ الْأَدْيَانَ بِعِزَّتِهِ» ساير اديان را ذليل كرد يعني تهي بودن آنها و پوچ بودن آنها را با عزت اسلام مشخص كرد كه اديان را در برابر دين حق ذليل كرد و اما اينكه گفته شد ?وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ? هم جنبه عزت پدر و مادر را حفظ كرد و هم عزت فرزند‌ها را حفظ كرد و هم آمر بودن پدر و مادر را حفظ كرد نفرمود «جناح الذِّل» فرمود: ?جَناحَ الذُّلِّ? تا معلوم بشود آنها حق آمريت دارند آنها آمر و ناهي‌اند آنها قاهرند ولي شما هم عزيزيد چون رحيمانه با آنها برخورد مي‌كنيد نه اينكه اين ذل با خزي همراه باشد قهر آنها و آمريت آنها را با اين تعبير? جَناحَ الذُّلِّ? تفهيم فرمود علي ‌اي حال فرمود: ?وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ? شما ذليل بوديد نه يعني با ذلت و با خزي و خواري و زبوني همراه است بلكه برابر آيه? 26 سوره? «انفال» شما مصداق همان مطلب بوديد ?وَ اذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَليلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِي اْلأَرْضِ تَخافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النّاسُ فَ‏آواكُمْ وَ أَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ? به همين معنا شما اذله بوديد وگرنه اذله به معناي خوار و آن زبوني معنوي هرگز با ايمان سازگار نيست چون مؤمن عزيز است.
پرسش:...
پاسخ: بله ذُلل هستيد نبوديد نسبت به ديگران نرم نبوديد آنها شما را تضعيف كردند ?مُسْتَضْعَفُونَ فِي اْلأَرْضِ? تسليم هم نمي‌شديد.
پرسش:...
پاسخ: نسبتاً هم همين طور بود يعني خوار نبودند اما از نظر بررسي خارج نه اينكه آنها اين‌چنين بپندارند در سوره? «منافقين» فرمود كه آنها شما را ذليل مي‌پندارند در حالي كه شما عزيزيد آنجا را فرمود به نظر آنها شما ذليل‌ايد ولي واقعاً عزيزيد ?لَيُخْرِجَنَّ اْلأَعَزُّ مِنْهَا اْلأَذَلَّ وَ لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ? آنجا اين پندار منافقين را ابطال كرد اما اين جا سخن از پندار نيست سخن از يك سنجش واقعي است واقعاً شما كم بوديد و ناتوان اما تسليم نشدني آنها قوي بودند و مقتدر و قاهر شما واقعاً در برابر آنها مستضعف بوديد كه ?تَخافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النّاسُ? آنها مقتدر بودند در اين حال خدا شما را ياري كرده است پس سخن از پندار آنها نيست سخن از يك بيان واقعيت است
پرسش:...
پاسخ: نه اين براي اينكه رفتند يك مالي را غارت كردم يك سارق مسلح ديگري آمده گفته كه اين براي من است تو بيرون برو اينها «كلاهما في النار» منتها «و البادي اظلم» مسلمانها در اين جامظلوم‌اند و بي‌گناه كشته مي‌شوند اما آن كسي كه سلاح دست‌اش ‌است و غارت مي‌كند يا غارتگري را امضا مي‌كند يا به بهانه المأمور معذور مي‌رود غارت مي‌كند او رفته يك جايي را غارت كرده ديگري آمده گفته براي من است اين كلاهما في النار است خود آن مسلمين آنها بي‌گناه دارند كشته مي‌شوند كاري هم از دست آنها ساخته نيست انسان كه نبايد بگويد المأمور معذور اينها هشت سال مسلمانهاي ايران را با اين وضع اين صدام پليد در اين موشك باران‌ كردن مناطق مسكوني هم ملاحظه فرموديد بعد از اينكه ايران بنا را بر اين مي‌گذاشت كه مناطق مسكوني موشك باران نشود بعد از تنظيم قرارها مي‌گفت آخرين موشك را من بايد بزنم همين طور بود ديگر اين يك چنين آدم خشني است الآن هم اگر مسلمين عراق برگردند و واقعاً هم توبه كنند الآن كه ديگر به لبه خطر رسيدند الآن هم اگر واقعاً برگردند و موحد بشوند و بنايشان بر اين باشد كه تابع محض قرآن و عترت باشند الآن هم خدا اينها را ياري مي‌كند.
پرسش:...
پاسخ: نه او كه همين ديگر چون همين فكرش همين است
پرسش:...
پاسخ: نه حالا آن امكانات ظاهري معيار نيست فرمود: ?وَ لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ? همه انبيا با دست خالي آمدند و پيروز شدند و آن ?أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَريبٍ? همين جريان انقلاب اسلامي هم همين طور بود.
پرسش:...
پاسخ: ...ظاهراً اعلام كردند در همان مكه ?فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ? در همان
پرسش:...
پاسخ: بسيار خب از اين طرف ?إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا? بايد باشد از آن طرف ?يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ? بايد باشد ذات اقدس الهي خب خط كلي حفظ دين را مشخص كرد فرمود: ?وَ لَوْ يَشاءُ اللّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ? اگر ذات اقدس الهي بخواهد كه از ظالمين انتصار بگيرد يعني انتقام بگيرد ?وَ لَوْ يَشاءُ اللّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ? اما نظام تكاملي بر اين است كه انسانها آبديده بشوند امتحان بكنند ?مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ? باشد تا ?فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها? نصيب‌اش بشود فرمود: ?وَ لَوْ يَشاءُ اللّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لكِنْ لِيَبْلُوَا بَعْضَكُمْ بِبَعْضٍ? مي‌خواهد شما را امتحان كند وگرنه كسي بنشيند بگويد ?فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُونَ? دامنگيرش ?يَتيهُونَ فِي اْلأَرْضِ أَرْبَعينَ سَنَةً? مي‌شود اما اگر حرف عمار ياسر را زد گفت «نموت معك نسير معك» اينجاست كه امدادهاي الهي نازل مي‌شود علي‌ اي حال فرمود: ?وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ? مبادا هراس و دلهره را به خود راه بدهيد اين تقواي سياسي و نظامي را حفظ بكنيد تا پيروزي نصيب شما بشود و شاكر باشيد كه ذات اقدس الهي اذله را اعزه كرده است خب كجا اين نصرت حاصل شد؟
پرسش:...
پاسخ: تقوا يك درجه خاصي نيست نظير توكل و رضا و تسليم و تفويض و امثال‌ذلك تقوا يك اصل كلي است كه از صدر تا ساقه همه اينها را همراهي مي‌كند هر كدام از اين درجاتي كه در قرآن است تقوا در آن درجه حضور و ظهور دارد تقوا يك درجه خاصي نيست كه انسان به درجه متقي برسد بعد به درجه شاكر برسد اين طور نيست تقواي شاكرين حسابي دارد تقواي صابرين حسابي دارد اول تقواي صابرين است بعد تقواي شاكرين اول صبر است بعد لطف الهي شامل مي‌شود اينها وقتي كه مشمول لطف الهي شدند مي‌شوند شاكر
پرسش:...
پاسخ: بله نه امتحان در موقع امتحان الهي است آنهايي كه در برابر امتحان قرار مي‌گيرند در همه موارد مي‌گويند الحمد للّه ?لَنْ يُصيبَنا إِلاّ ما كَتَبَ اللّهُ لَنا? بعد از اينكه ذات اقدس الهي هر دو قسم حسنه و سيئه را ذكر كرد آن‌گاه دستور داد فرمود: ?قُلْ لَنْ يُصيبَنا إِلاّ ما كَتَبَ اللّهُ لَنا? اينها در هر دو حال شاكرند منتها اگر كسي صابر باشد مشمول لطف قرار مي‌گيرد وقتي مشمول لطف الهي شد نعمت نصيب‌اش مي‌شود و آن‌گاه توفيق شكر پيدا مي‌كند اين لعلّ و امثال‌ذلك چون صفات فعل خداست و در مقام فعل است اين‌چنين نيست كه هر با تقوايي شاكر باشد چون احياناً انسان در حال فراز و نشيب است ممكن است برگردد هيچ كاري جزماً به آنجا نمي‌رسد همه‌اش لعلّ است چون انسان تا زنده است بين خوف و رجا است بين ايمان و كفر است بين نجدين زندگي مي‌كند شايد عاقبت امر برگردد اين است كه هيچ كسي نمي‌تواند به طور جزم از آينده خود باخبر باشد همواره بين دو امر به سر مي‌برد خود تقوا يك نعمتي است كه شكر طلب مي‌كند چه اينكه صبر نعمتي است كه شكر طلب مي‌كند خود شكر هم نعمتي است كه شكر جديد طلب مي‌كند كه در صحيفه‌سجاديه حضرت سجاد(سلام الله عليه) آمده است كه «الهي كلما قلت لك الحمد رجب علي اقول لك الحمد» خدايا هر بار گفتم الحمد للّه يك بار ديگر بايد الحمد للّه بگويم براي اينكه موفق شدم به گفتن الحمد للّه
پرسش:...
پاسخ: شكر و صبر و اينها هر كدام درجه خاص‌اند اما تقوا با همه اينها همراه است خب اينكه فرمود خدا شما را ياري مي‌كند به چه چيز ياري مي‌كند؟ چگونه ياري كرده است چه موقع ياري كرده است؟ تا اينها متذكر آن صحنه باشند فرمود: ?إِذْ تَقُولُ? يعني اينكه گفتيم ?وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذله? مي‌دانيد چه زماني شما را خدا ياري كرد در صحنه بدر؟ آن وقتي كه شماي رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم ) به مؤمنين فرمودي ?إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنينَ أَ لَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلينَ? به اينها كه در حال اضطرار و اضطراب بودند و زلزلوا و مانند آن فرموديد ذات اقدس الهي نسبت به همه چيز كافي است ?أَ لَيْسَ اللّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ? ?كَفي بِرَبِّكَ هادِيًا وَ نَصيرًا? او حسيب است نعم الحسيب است كافي است ?أَ لَيْسَ اللّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ? در آن مقطع خاص به نظامي‌ها فرمودي آيا شما را كفايت نمي‌كند كه ذات اقدس الهي سه هزار فرشته بفرستد براي نصرت شما؟ ?أَ لَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلينَ? در جريان جنگ بدر فرشته‌ها را برابر اين كريمه ذات اقدس الهي نازل كرده است گاهي بيان مي‌فرمايد ما شما را از امدادهاي غيبي برخوردار كرديم نظير آنچه كه در سوره? «احزاب» بود در بحث ديروز اشاره شد يا در جريان حنين بود كه آن‌هم در بحث ديروز اشاره شد در جريان احزاب و احد ياران غيبي آمدند در سوره? «احزاب» آيه? نه اين‌چنين آمده است كه ?يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ ريحًا وَ جُنُودًا لَمْ تَرَوْها وَ كانَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرًا? در جنگ احزاب براي بيان شكست آنها فرمود ما باد را به آنها مسلط كرديم و يك سلسله سپاهياني هم كه شما نمي‌ديديد ما بر آنها نازل كرديم كه به حيات آنها خاتمه بدهد يا آنها را مضطرب بكند يا مانند آن چه اين كه در جريان حنين هم باز فرمود كه ?وَ يَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئًا? سوره? «توبه» آيه? 25 اين بود ?لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ في مَواطِنَ كَثيرَةٍ وَ يَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئًا وَ ضاقَتْ عَلَيْكُمُ اْلأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرينَ? اما آن راه نصرت را اين‌چنين بيان مي‌فرمايد كه ?ثُمَّ أَنْزَلَ اللّهُ سَكينَتَهُ عَلي رَسُولِهِ وَ عَلَي الْمُؤْمِنينَ وَ أَنْزَلَ جُنُودًا لَمْ تَرَوْها? و بعد فكر كرديد كه خودتان پيروز شديد يك سلسله سپاهيان نامرئي فرستاده و شما را پيروز كرده است در جريان جنگ بدر اين‌چنين است كه فرمود: ?أَ لَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلينَ? يك بحث در اين است كه بين آيات سوره? «آل عمران» و آيه? سوره? «انفال» چگونه هماهنگي برقرار مي‌شود آنجا سخن از هزار فرشته است اينجا سخن از سه هزار و پنج هزار است بحثهاي دوم و سوم و امثال‌ذلك در اين زمينه است كه آنها چگونه نازل شدند چگونه ياري كردند؟ و چگونه مسلمين را پيروز كردند كافران را شكست دادند؟
اما مطلب اول در سوره? مباركه? «انفال» آمده است كه آيه? نهم و دهم سوره? «انفال» آمده است ?إِذْ تَسْتَغيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفينَ? در نوع اين موارد كلمه امداد است امداد نوعاً در خير به كار مي‌رود ?وَيُمْدِدْكُم بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ? است در نعمتهاي ظاهري است يا در نعمتهاي باطني است مثل ?أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ? يا?أَنّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ? و مانند آن كه درباره نصرت است و خير است و امثال‌ذلك اين امد است اما مَد يمد نوعاً در موارد شر و امثال‌ذلك به كار مي‌رود كه ?يَمُدُّهُمْ في طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ? يا ?نَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذابِ مَدًّا? و مانند آن حالا گاهي هم ممكن است هر كدام در مورد ديگر به كار بروند چون جامع مشترك دارند ولي سبك استعمال اين است كه امداد نوعاً در خير است و مَد نوعاً در شر در سوره? «انفال» فرمود كه ?أَنّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفينَ? در اينجا فرمود: ?بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلينَ? بعد هم فرمود كه ?بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمينَ? در جريان جنگ بدر آيا هزار فرشته آمد دو هزار سه هزار فرشته آمد يا پنج هزار فرشته آمد اينها اين سه طايفه آيات چگونه هماهنگ مي‌شوند راه هماهنگي‌اش اين است كه فرمود: ?فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ? اما اين الف مردف‌اند يك عده‌اي را هم به همراه دارد مردف يعني مطبع رديف يعني تابع فرمود اينها يك دنباله‌هايي هم دارند تنها اين هزار نفر نيستند حالا به تدريج آن رديف‌ها يكي پس از ديگري ظهور مي‌كند دو هزار يك بار ظهور كرد شدند جمعاً سه هزار دو هزار ديگر هم وعده رسيد كه اگر اينها صابر و با تقوا باشند ظهور مي‌كنند جمعاً شده پنج هزار پس آيه سوره? «انفال» سخن از يك هزار نبود مثل اينكه بفرمايد ما هزار فرمانده مي‌فرستيم خب هزار فرمانده به همراهشان فرمانبر هم هست اما اين فرمانبرها چند نفرند به تدريج ظهور مي‌كند پس اين مشكلي ايجاد نمي‌كند كه يكجا بفرمايد هزار يكجا ‌بفرمايد سه هزار يكجا بفرمايد پنج هزار.
پرسش:...
پاسخ: البته، امكان دارد كه يك‌جا هزار فرشته نازل كرده باشد يكجا سه هزار يك‌جا هم پنج هزار جمعاً مي‌شود نه هزار اما ظاهرش اين است كه يك قضيه في واقعة چون يك قضيه است في واقعة بايد هماهنگ باشد اگر مي‌فرمود يك هزار نازل كرديم يكجا مي‌فرمود سه هزار نازل كرديم يكجا مي‌فرمود پنج هزار خب جمعاً نه هزار فرشته آمدند هيچ تزاحمي هم ندارند اما مربوط به قضيه بدر است فرمود: ?بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ? اما مُرْدِفينَ‌اند اينها، اينها همراهاني دارند بعد يك‌جا مي‌فرمود سه هزار معلوم مي‌شود دو هزار اينها را همراهي‌ كردند بار ديگر دو هزار ديگر هم اينها را همراهي كردند شده پنج هزار اين نظم طبيعي است و محال نيست كه ذات اقدس الهي نه‌هزار فرشته نازل كرده باشد خب اينكه فرمود: ?إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنينَ أَ لَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلينَ?اند چون ذات اقدس الهي اينها را نازل كرده است اينها مي‌شوند منزل گرچه بعضي‌ها قرائت كرده‌اند كه منزلين‌اند يعني منزلين النصر يعني نصر را نازل كردند ولي همين قرائت است كه معروف است فرمود منزل است يعني اينها منزل من اللّه‌اند.
پرسش:...
پاسخ: بله اما از طرف كسي نيست نازلين نيستند منزلين‌اند البته وقتي كه نزول دارند نازل‌اند اما ?وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلاّ بِأَمْرِ رَبِّكَ? اينها مي‌گويند ما را مي‌فرستند يعني ما منزل‌ايم نه نازل.
پرسش:...
پاسخ: عيب ندارد حالا آن هدف را هم چه در سوره? «آل عمران» چه در سوره? «انفال» مشخص مي‌فرمايد كه چرا اينها را نازل كرده است يك وقت است كسي مي‌آيد مي‌گويد من براي كمك آمده‌ام يك وقت است كه مواظب حرف خود است مي‌گويد مرا فرستادند فرشته‌ها مواظب حرفشان‌اند مي‌گويند ما را فرستادند ذات اقدس الهي هم اين مطلب را بازگو مي‌كند كه اينها نازل نيستند منزل‌اند از پيش خود نيامدند ما اينها را فرستاديم فرشته‌ها در بحث‌هاي وحي‌رساني حرفشان اين است ?وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلاّ بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ ما بَيْنَ أَيْدينا وَ ما خَلْفَنا وَ ما بَيْنَ ذلِكَ وَ ما كانَ رَبُّكَ نَسِيًّا? هيچ موجودي غير از انسان كامل خاضع‌تر از فرشته‌ها نيستند اينها واقعاً مواظب همه قسمت‌هاي حرفشان‌اند هم مي‌گويند ?وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلاّ بِأَمْرِ رَبِّكَ? هم مي‌گويند ما محفوف به قدرت حق‌ايم ?لَهُ ما بَيْنَ أَيْدينا وَ ما خَلْفَنا وَ ما بَيْنَ ذلِكَ? چيزي براي اينها نمي‌ماند اگر جلو در اختيار خداست پشت سر در اختيار خداست بين جلو و پشت‌سر كه اين قلمرو هستي خود اينهاست در اختيار خداست چيزي براي اينها نمي‌ماند يك وقتي مي‌گويند كه مقدرات الهي هست ما تابع مقدرات الهي هستيم اين يك بيان يك وقتي مي‌گويند كه درون و بيرون ما را سپاه و ستاد خدا ساخته است نه فقط ?لَهُ ما بَيْنَ أَيْدينا وَ ما خَلْفَنا? بلكه ?لَهُ ما بَيْنَ أَيْدينا وَ ما خَلْفَنا وَ ما بَيْنَ ذلِكَ? آن وقت چيزي براي اينها نمي‌ماند .
پرسش:...
پاسخ: حالا برويم به سراغ نحوه تنزل اينها
پرسش:...
پاسخ: ...اما اينها چه سمت دارند اينها كه آمدند حرف اينها چيست؟ اينها نازل‌اند يا اينكه اينها هم منزل‌اند
پرسش:...
پاسخ: بله خدا امداد كرده است اما اينها چه كاره‌اند اينها هم بايد برابر اين توحيد افعالي اين وصف را ارائه بدهند لذا همه اين موارد با اسم مفعول ياد مي‌شود اگر علامتي دارند كسي به اينها علامت داد اگر آمدند كسي اينها را فرستاد هم منزل‌اند و هم مسوّم خب اينكه فرمود: ?بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلينَ? حالا فرشته چگونه نازل مي‌شود فرشته‌ها اقسام و اصناف فراواني دارند فرشته‌هاي ارض حساب ديگري دارند فرشته‌هاي سماء حساب ديگري دارند حاملان عرش حساب ديگري دارند فرشته‌هاي وحي‌رسان حساب ديگري دارند اما اين فرشته‌هايي كه تنزل كردند و انسانها آنها را ديدند چون ذات اقدس الهي فرشته‌ها را به عنوان يك موجود معصوم معرفي كرد مدبرات امر معرفي كرد براي اينها هم رسول و شريعت و بهشت و جهنم مشخص نكرده است كه اينها پيامبري داشته باشند ديني داشته باشند تكليفي داشته باشند مثل جن و انس معلوم مي‌شود كه در اين قلمرو نيستند معصوم محض‌اند ?لا يَعْصُونَ اللّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ? اين ?لا يَعْصُون اللّه? درباره فرشتگان دوزخ است كه اينها ?وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النّارِ إِلاّ مَلائِكَةً? وقتي اصحاب دوزخ فرشته‌هاي معصوم بودند اصحاب بهشت به طريق اولي چون بهشت بالاتر از جهنم است اگر اينها ?لا يَعْصُون اللّه? هستند بنابراين نيازي ندارند به امر و نهي و امثال‌ذلك لذا براي اينها در قرآن كريم ثواب و عقابي مشخص نشده است الا بالفرض نفرمود فرشته‌ها درجاتي دارند فلان كار را كرده‌اند ما به آنها بهشت مي‌دهيم و مانند آن براي انسان و جن چرا اما فرشته‌ها اين طور نيستند.
پرسش:...
پاسخ: مطلب ديگر آن است كه اين فرشته‌ها تنزلشان به نحو تجلي است نه به نحو تجافي يك وقت يك تنزل تجافيگونه است كه اگر بالا هست پايين نيست مثل قطره باران و اگر پايين آمده ديگر بالا نيست باز مثل قطره باران اين قطره باران وقتي بالا است پايين نيست وقتي پايين آمده نازل شده ديگر بالا نيست اين را مي‌گويند تجافي ولي اگر يك موجودي كه در مرتبه عاليه به سر مي‌برد با حفظ آن مقام كه ?وَ ما مِنّا إِلاّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ? با حفظ همان مرتبه تنزل كند اين تنزل را مي‌گويند تجلي و اين تجلي از لطيف‌ترين تعبيرات قرآن و روايات است در دعاي ختم القرآن صحيفه‌سجاديه امام سجاد(سلام الله عليه) آنجا وقتي مسئله مرگ و احتضار را تشريح مي‌كند عرض مي‌كند خدايا به من رحم كن آن وقتي كه «تجلي ملك الموت من حجب القلوب لقبض الارواح» آن گاهي كه فرشته مرگ(سلام الله عليه ) از پشت پرده‌هاي غيب تجلي كرده است تا روح مرا بگيرد خب محتضر فرشته را مي‌بيند با آن چشم مي‌بيند و اين تجلي كرده است اين طور نيست كه حالا در پشت پرده‌هاي غيب نباشد مردم جاهلي به رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) پيشنهاد مي‌دادند اينهاي كه فكر مادي داشتند مي‌گفتند كه ما هرگز نمي‌پذيريم «حتي نري الملائكة او ربنا» الله را ببينيم فرشته‌ها را ببينيم و مانند آن در سوره? مباركه? «فرقان» از اين خواسته‌هاي جاهلي جواب داده شد به اينكه ذات اقدس الهي را كه اصلاً نمي‌توان ديد او محال است ديده شود ?لا تُدْرِكُهُ اْلأَبْصارُ? نه تنها با اين چشم نمي‌شود ديد با چشم مثالي هم نمي‌شود ديد خدا را بايد مشاهده كرد با قلب خدا را نه مي‌توان با چشم ظاهر ديد و نه با چشم مثالي و تمثل برزخي خدا را نمي‌شود در دنيا با چشم برزخي ديد در قيامت با چشم برزخي ديد خدا را نمي‌شود در عالم خواب ديد او چون منزه است از مثال و امثال‌ذلك او را فقط عقل و قلب بحقايق ايمان مي‌يابد آن طوري كه انسان انبيا و اوليا را خواب مي‌بيند اين طور نيست كه خدا را خواب ببيند او وجود مثالي داشته باشد اين منزه از مثال است چه اينكه مبراي از طبيعت است ولي درباره فرشته‌ها فرمود شما فرشته‌ها را مي‌بينيد خدا را كه هيچ توقع نداشته باشيد ببينيد مگر با چشم دل آن چشم دلتان هم كه بسته است ?وَ مَنْ كانَ في هذِهِ أَعْمي فَهُوَ فِي اْلآخِرَةِ أَعْمي وَ أَضَلُّ سَبيلاً? مي‌ماند نشئه مثال درباره خدا نشئه مثال راه ندارد ولي فرشته‌ها را مي‌بينيم شما كه گفتيد ما هرگز ايمان نمي‌آوريم مگر اينكه فرشته‌ها يا خدا را ببينيم خدا كه اصلاً ديدني نيست اما فرشته‌ها را مي‌بينيد ?يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلائِكَةَ لا بُشْري يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمينَ وَ يَقُولُونَ حِجْرًا مَحْجُورًا?
پرسش:...
پاسخ: ديگر عند القلوب است ديگر، بنابراين درباره احتضار فرمود اينها در حال احتضار فرشته‌ها را مي‌بينند ?يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلائِكَةَ? اين را در سوره? «فرقان» فرمود: ?لا بُشْري يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمينَ وَ يَقُولُونَ حِجْرًا مَحْجُورًا? خب پس معلوم مي‌شود فرشته تنزل‌اش به نحو تجلي است نه تجافي است و اينكه ديده مي‌شود همان حالتي كه در هنگام احتضار به محتضر دست مي‌دهد يعني با آن چشم برزخي مي‌بيند وقتي چشم مادي اينها ديگر از ديد افتاد و اينها پرستاران بستر بيماري را نمي‌بينند بستگانشان را واقعاً نمي‌بينند چشم برزخي محتضر گشوده مي‌شود مي‌بيند وقتي محتضر در آن حال فرشته‌ها را ديد بستگان نزديك و پرستاران او ديگر فرشته‌ها را نمي‌بينند چون آن چشم حال، حالت احتضار است و در حالت احتضار چشم برزخي كار مي‌كند نه چشم مادي كه بتوانند اين را ببينند بنابراين يك چنين حالتي دست مي‌دهد گاهي ذات اقدس الهي اراده مي‌كند كه چشم برزخي به عنوان تمثل نصيب انسانها بشود مثل جريان جنگ بدر و مهمانهاي حضرت ابراهيم و جريان قوم لوط و مانند آن گاهي مصلحت الهي اقتضاء نمي‌كند كه با چشم برزخي كسي فرشته را ببيند نظير آنچه كه در جريان حنين آمده در جريان جنگ احزاب آمده فرمود: ?وَ أَنْزَلَ جُنُودًا لَمْ تَرَوْها? كه شما نديديد اين حالات گوناگوني است كه براي انسانها دست مي‌دهد به عنايت الهي فرشته‌اي بيايد وارد اتاق بشود كه آدم در اتاق را ببندد و او نتواند بيرون برود يا بتواند او را بگيرد و امثال‌ذلك اين‌چنين نيست نظير همان حالتي كه انسان خواب مي‌بيند منتها در بيداري اگر كسي خواب ببيند كسي به منزل‌اش آمده ديگر نميتواند او را در منزل‌اش دستگير كند يا در منزل را ببند كه او نتواند برود همين حال در بيداري هم هست
پرسش:...
پاسخ: اينها كه مي‌بينند به عنوان انسان مي‌بينند مثل ?فَتَمَثَّلَ لَها بَشَرًا سَوِيًّا? اين كلمه تمثل هم از آن لطيف‌ترين تعبيرات ديني است كه قرآن به ما آموخته و در تعبيرات روايي كلمه تمثل هم كم نيست يك وقتي بحث‌هاي تمثل از روايات كليني خوانده شد در باب كتاب جنائز و غير‌ كافي در بحث احتضار كلمه تمثل فراوان است كه انبيا و ائمه(عليهم السّلام) براي محتضر مؤمن متمثل مي‌شوند چه اينكه مال او و فرزند او براي او متمثل مي‌شود اين كلمه تمثل هم از تعبيرات لطيف قرآن و روايي است تمثل است تجسم نيست.
پرسش:...
پاسخ: بله، آن در معراج هست بله در معراج اين‌چنين است اما وقتي به صورت دحيه ظهور مي‌كند يا مانند آن ديگر تجلي است
پرسش:...
پاسخ: بله اما كل اينها در سوره? «نجم» است كه تتمه بحث معراج است ?وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْري عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهي عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوي? آنجا حضرت را ديده است و خودش رفت به جايي كه ديگر جبرئيل هم او را نديد بنابراين اين تنزل‌ها به نحو تجلي است اولاً نه تجافي و به صورت تمثل است نه تجسم مادي ثانياً و اين مربوط است به اينكه خواست الهي چه باشد گاهي مي‌بينند گاهي نمي‌بينند ?وَ أَنْزَلَ جُنُودًا لَمْ تَرَوْها? گاهي هم لم ترونها است اين ثالثاً در جريان جنگ بدر اينها وقتي ديدند مطمئن شدند يك وقت است كه انسان در اثر همان يقيني كه دارد با وعده الهي قلب‌اش مي‌آرمد يك وقتي براي اينكه طمأنينه? بيشتر پيدا كند بايد ببيند متمثل بشود در جريان جنگ بدر فرمود كه ما اينها را فرستاديم براي چند هدف يكي اينكه بعد از اينكه فرمود: ?بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلينَ? آنجا فرمود ?بلي? اين ?أَ لَنْ يَكْفِيَكُمْ? جواب مي‌خواهد «بلي يكفيكم» كفايت مي‌كند خداوند شما را با اين انزال غيبي ?إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمينَ? كه اين هم بايد بحث بشود بعد فرمود: ?وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْري لَكُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ? فرمود اين كارها را براي بشارت شما انجام دادند براي تحصيل طمأنينه شما انجام دادم كه قلب شما بيارمد اما ديگر ندارد كه آنها دست به شمشير كردند كشتند وقتي اينها ببينند كه مؤمنين و نظاميان اسلام ببينند كه گروه فراواني در صحنه هستند اينها را ياري مي‌كنند قدرت پيدا مي‌كنند خوشحال مي‌شوند شايد از آيات سوره? «انفال» مطلب ديگر استفاده بشود كه ما به اين ملائكه گفتيم ?وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ? هر دستاويزي كه اينها دارند قطع كنيد اما از اين آيه استفاده‌اش مشكل است چون دستور كشتن و امثال‌ذلك از اين كريمه بر‌نمي‌آيد.
پرسش:...
پاسخ: بله از آن آيات شايد اين را بشود استفاده كرد كه هر دستاويزي از اينها را قطع كنيد هر جايي را كه بنان اينها انگشتان اينها تكان مي‌كند او را قطع كنيد فوق الاعناق سر اينها را بزنيد كه بالاي گردن اينها است اما از اين تعبيراتي كه در سوره? «آل‌عمران» است آن معنا بر‌نمي‌آيد چه اينكه به دنباله همان تعبير سوره? «انفال» در جريان نزول هزار ملائكه مردف همين جمله را فرمود، فرمود: ?وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْري لَكُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ? كه فرمود ما فقط براي همين كار براي تأمين بشارت شما و تأمين طمأنينه شما اينها را نازل كرديم اما حالا نظير بادي كه در احزاب فرستاده كه شن‌ها را بر اينها مسلط كرده است اين بود؟ مشابه كاري كه در طبس اتفاق افتاده كه با يك مشت شن بالأخره شر اين شيطان بزرگ را برطرف كرد هيچ كس هم خبر نداشت واقع بعد‌ها مسئولين فهميدند تازه مسئولين رده اول بعد عرض امام(رضوان الله عليه) رساندند بعد از اين كه شن‌ها كار خودشان را كردند اين ?لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ? است ديگر هميشه اين اصل است هميشه معجزه است منتها معجزه هيچ كس نيست معجزه ولي عصر(ارواحنا فداه) است و عترت طاهره و قرآن، معجزه است اما معجزه زيد و عمرو نيست معجزه قرآن و عترت است و معجزه صاحب اصلي اين نظام است كه وجود مبارك حضرت حجت باشد خب ممكن است كه آن راه هم كرده باشند اما از اين دو آيه? سوره? «آل‌عمران» و سوره? «انفال» بر‌نمي‌آيد كه آنها دست به شمشير شدند فرمود ما براي همين مسائل رواني اين كار را كرديم ?وَ ما جَعَلَهُ اللّهُ إِلاّ بُشْري لَكُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ? بعد اينجا از جمله مواردي است كه توحيد افعالي ظهور تام دارد كه ?وَ مَا النَّصْرُ إِلاّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ? به مؤمنين مي‌گويد فقط و فقط ياري از طرف خداست بعد هم به رسول خدا(صلّي الله عليه آله و سلّم) هشدار مي‌دهد به مؤمنين هم درس مي‌دهد كه مبادا غلو كنيد ?يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَغْلُوا في دينِكُمْ? مبادا آن حرفي كه مسيحي‌ها درباره حضرت عيسي زدند شما همان حرف را درباره? پيغمبر بزنيد با اينكه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) انسان كاملي است كه مدبرات امر در برابر او خاضع و خاشع‌اند ?فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ? براي انسان كامل است كه كاملترين آنها وجود مبارك حضرت است و مدبرات امر هم جزو همين ساجدان و خاضعان در برابر انسان كامل‌اند اما وقتي كه اين توحيد افعالي ظهور مي‌كند معلوم مي‌شود هيچ كس در اين عالم كاري از او ساخته نيست لذا پيامبر فرمود ما اين كارها كه كرديم ?لَيْسَ لَكَ مِنَ اْلأَمْرِ شَيْ‏ءٌ? ما اهدافي داشتيم نسبت به مؤمنين نسبت به كافرين، نسبت به مؤمنين اين دو هدف را مشخص كرديم درباره كافران چهار تصميم را داريم و خودمان هر تصميمي را صلاح بدانيم اعمال مي‌كنيم ?لِيَقْطَعَ طَرَفًا مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا? يك ?أَوْ يَكْبِتَهُمْ? دو ?أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ? سه ?أَوْ يُعَذِّبَهُمْ? چهار بين اين دوتاي اول و آن دوتاي دوم يك جمله معترضه ذكر مي‌كند كه ?لَيْسَ لَكَ مِنَ اْلأَمْرِ شَيْ‏ءٌ? اصلاً به تو مربوط نيست ديگر حرف را به آخر نمي‌گذارد كه تا بگوييم اين آخري به آن بر‌مي‌گردد اصلاً از آن هسته مركزي حرف اين جمله‌ها را قطع مي‌كند دو تا را جلو دو تا را دنبال اين وسطي‌ها مي‌گويد اصلاً به تو مربوط نيست ?لَيْسَ لَكَ مِنَ اْلأَمْرِ شَيْ‏ءٌ? با اينكه «بيمنه رزق الوراء و بوجوده سبطه الارض و السماء» اما اين براي اينكه مبادا كساني كه درباره مسيح(سلام الله عليه) تن به تثليث دادند ابن‌اللهي شدند و مانند آن درباره وجود مبارك كسي كه «بيمنه رزق الورا و بجوده سبطه الارض و السماء» آن معنا را داشته باشد براساس توحيد افعالي فرمود ما اين كار را كرديم نسبت به مؤمنين بشارت و طمأنينه باشد نسبت به كافران آن چهار تصميم را داريم و تصميم گيرنده نهايي آن كه حرف اول و آخر را مي‌زند نه حرف آخر را فقط نه حرف اول را فقط آن كه حرف اول و آخر را مي‌زند خداست.
«و الحمد لله رب العالمين»