موضوع: سوره آل عمران

عنوان: تفسير سوره مبارکه ال عمران جلسه201

مدت زمان: 30:35 اندازه نسخه كم حجم: 3.92 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 6.00 MB دانلود


اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذي بِبَكَّةَ مُبارَكًا وَ هُدًى لِلْعالَمينَ ?96? فيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِنًا وَ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلاً وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِيُّ عَنِ الْعالَمينَ ?97? قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بآياتِ اللّهِ وَ اللّهُ شَهيدٌ عَلى ما تَعْمَلُونَ ?98? قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَها عِوَجًا وَ أَنْتُمْ شُهَداءُ وَ مَا اللّهُ بِغافِلٍ عَمّا تَعْمَلُونَ ?99?
درباره? ?إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذي بِبَكَّةَ مُبارَكًا وَ هُدًى لِلْعالَمينَ? خب مطالب فراواني ظاهراً زراره از امام صادق(سلام الله عليه) سؤال مي‌كند كه من الآن چندين سال است كه مسئله حج را از شما مي‌پرسم هنوز تمام نشده شايد در اندازه بيش از بيست سال حضرت فرمود خانه‌اي كه انبياي فراوان دور او طواف كردند و قرون متمادي معبد بود و قبله بود و مطاف بود مي‌خواهي احكامش به اين زوديها تمام بشود لذا بحثهاي فراواني دارد اما خب آن مقداري كه به مسائل تفسيري برمي‌گردد مهم‌اش گذشت مطلبي كه درباره حطيم ذكر شد كه حطيم كجاست مرحوم محدث قمي(رضوان الله عليه) در كتاب شريف سفينه نقلاً از بحار دو باب عنوان كرده است يكي در باب حطمه يكي در باب حجر هم در باب حجر و حجر اسود و هجر آنجا اين مطلب را نقل كرد و هم در باب حطمه در باب حطمه روايتي هست كه اين بين حجر الاسود و در كعبه را مي‌گفتند حطيم همين محدوده را كه قهراً ملتزم هم همين محدوده است و مقام ابراهيم مقابل حطيم قرار مي‌گيرد مقابل ملتزم هم قرار مي‌گيرد سرّ اينكه فاصله بين حجر الاسود و در كعبه را حطيم گفتند براي اين بود كه خليل حق(سلام الله عليه) گوسفندان خود را در آنجا به عنوان آغل نگهداري مي‌كرد گاهي براي اينها كاه و علف و علوفه حطيم مي‌كرد و همين علوفه را مي‌گويند حطيم و اين كاه را مي‌گويند حطام چون محطوم است و خرد شده است و شكسته است چون اين كار را مي‌كرد از اين جهت آن قسمت را مي‌گفتند حطيم بعد هم همانجا نماز مي‌خواندند و كارهاي عبادي و نيايش داشتند و بهترين جاي اطراف بيت همان گفتند حطيم است لذا اگر كسي در آنجا ساليان متمادي شب و روز را به عبادت خاص خود بپردازد ولي ولايت نداشته باشد عبادت او مقبول نيست اين خلاصه فرمايش مرحوم محدث قمي در باب حطمه نظير اين مضمون را كه حطيم بين حجر الاسود و در كعبه است اين را هم در سفينه در باب حجر نقل كرده است آنجا در باب حجر وقتي كه اصل لغت را معنا كرده است به حجر الاسود مي‌رسد بعد به حجر اسماعيل مي‌رسد و امثال ذلك در ذيل عنوان حجر الاسود سخني دارد به عنوان باب الحجر والحطيم حجر مشخص است و حطيم بين حجر الاسود و در كعبه است آن‌گاه اين را نقل مي‌كند كه بعضي از آن گروه وقتي خواستند حجرالاسود را استلام كنند مي‌گفتند «اني اقبلك و اعلم انك لا تضر و لا تنفع» من توي حجر الاسود را استلام مي‌كنم و مي‌بوسم و مي‌دانم كه سود و زياني نداري آن‌گاه از اين طرف موافق يعني وابستگان به اهل بيت(عليهم السلام) مي‌گفتند «والله انه ليضر و ينفع» اين از آن سنگهاي عادي نيست اين ضرر دارد و نفع دارد چون شهادت دهد به سود عده‌اي و شكايت مي‌كند عليه عده? ديگر گرچه شفاعت و شكايت در اين جمله نيست اما از اين طرف مي‌فرمودند كه «والله انه ليضر و ينفع» معلوم مي‌شود آن خطبه‌اي كه در نهج‌‌البلاغه در چند روز قبل قرائت شد كه كعبه از احجاري تشكيل شد كه «لاتضر و لاتنفع» ناظر به حجرالاسود نيست ناظر به ساير سنگهاست اين يك مطلب، پس آنچه كه در سفينه آمده در اين دو بخش و دو باب اين است كه حطيم همان بين حجرالاسود و در كعبه است مرحوم طريحي در مجمع‌البحرين در ذيل لغت حطمه آنجا دارد «تكرر ذكر الحديث ذكره في الاحاديث» يعني در روايات نام حطيم زياد آمده آن‌گاه حطيم را معنا مي‌كند نه به عنوان يك روايت و راوي بلكه به عنوان يك لغوي چون نقل نمي‌كند از معصوم(عليه السلام) كه حطيم چيست فقط مي‌گويد كه حطيم در روايات زياد آمده بعد حطيم را معنا مي‌كند كه حطيم بين حجرالاسود و در كعبه است آن‌گاه تقريباً افضل بقاء اطراف بيت است و از آن به بعد جاهايي كه به نوبت و رتبت فضيلت دارند آنها را هم ذكر مي‌كند پس اين آقايان نظر شريفشان اين است كه حطيم بين حجرالاسود و بين كعبه است ولي سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) ملاحظه فرموديد در آن بحث تاريخي كه بعد از بحث تفسيري و بعد از بحث روايي عنوان كردند آنجا حطيم را به همان ديوار قوسي كه مقابل با ناودان است معنا كردند كه حطيم همان ديوار و قوسي است كه مقابل ناودان است در لغت و همچنين كتابهايي كه جغرافياي مكه را ترسيم مي‌كنند آنها يا حطيم را به همين معنايي كه ايشان ذكر كردند ذكر مي‌كنند نظير آنچه كه از تهذيب در لغت نقل شده يا هر دو را جمع كردند نظير آنچه كه ابن منظور در لسان‌العرب بيان كرده ابن منظور در لسان‌العرب ذيل لغت حطمه وقتي به حطيم مي‌رسد مي‌گويد «حطيم ما بين الركن والباب» است «ما بين الركن والباب» ظاهراً منظورش همان ركن حجرالاسود است «ما بين الركن والباب» است و «قيل» آن حجر اسماعيل را مي‌گويند حطيم براي اينكه چون «ترك من البيت فصار محكوماً» از اين جهت او را حطيم مي‌گويند آن‌گاه چند وجه ذكر كرد براي اينكه چرا حجر اسماعيل را حطيم مي‌گويند يا براي اين است كه چون «ترك من البيت فصار محكوماً» يا براي آن است كه لباسهاي كهنه را در هنگام طواف اعراب جاهلي آنجا مي‌انداخت و كم كم محتوم مي‌شد فرسوده مي‌شد و مانند آن اين وجه تناسبهايي است كه براي نامگذاري اين حجر اسماعيل به حطيم ذكر كردند علي‌اي‌حال آنچه كه اين آقايان نقل مي‌كنند تقريباً سند روايي در آن نيست البته اگر يك روايتي باشد كه حطيم را به همان حجرالاسود و بين ركن و باب معنا كند و ديگري را هم نفي بكند اين ثابت مي‌شود كه خصوص فاصله بين حجرالاسود و در كعبه را مي‌گويند حطيم وگرنه ممكن است كه هر دو وجه صحيح باشد يعني آن‌طوري كه ابن منظور در لسانا لعرب نقل كرد آن‌طور هم باشد
پرسش:...
پاسخ: بيشتر او شهادت مي‌دهد چون مؤظفند كه نسبت به او استلام كنند و گرچه هر چه در جهان خارج هست ريشه‌اي در مخزن الهي دارد ?وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ? هر چه در جهان طبيعت هست ريشه‌اش در جهان خارج هست و از آنجا تنزل كرده‌اند ولي حجرالاسود يك خصيصه‌اي دارد لذا ذات اقدس الهي مي‌فرمايد آهن را هم ما براي شما نازل كرديم ?وَ أَنْزَلْنَا الْحَديدَ فيهِ بَأْسٌ شَديدٌ? ?انزلنا? نه يعني «خلقنا» واقعاً انزال هست حالا انزال به نحو تجلي است نه به نحو تجافي چيزي كه از مخزن غيب تنزل مي‌كند و وجود حقيقي‌اش در مخزن الهي است و وجود مادي‌اش در نشئه طبيعت است اين تنزل است اقسام دام را هم مي‌فرمايد ما براي شما نازل كرديم ?وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ اْلأَنْعامِ ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ? اين هشت جفت يعني از اهلي و وحشي از هر قسم اهلي و وحشي را ما براي شما نازل كرديم گوسفند اهلي و وحشي گاو اهلي و وحشي اسب اهلي و وحشي و امثال ذلك را ?وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ اْلأَنْعامِ ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ? خدا براي شما نازل كرده است نه يعني آن‌طوري كه باران را نازل كرد آن‌طور گاو و گوسفند اهلي و وحشي را نازل كرد يا آن‌طوري كه برف نازل كرد آن‌طور آهن باريد آهن نازل كرد اين‌‌طور نيست بلكه براساس سوره? «حجر» ?وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ? براساس اين اصل كلي درباره انزال انعام توجيه‌اش آسان است درباره انزال حديد توجيه‌اش آسان است درباره حجرالاسود هم آسان است ولي همان طوري كه در اماكن غير مسجدالحرام در اماكن عادي مي‌گويند اگر يك مكاني مسجد شد شهادتي دارد و شكايتي اما اماكن عادي اين ‌طور شكايت و شفاعت ندارند براي اينكه درباره آنها برنامه خاصي اجرا نمي‌شود معبد نيستند مسجد است كه يا شهادت دارد يا شفاعت دارد يا شكايت حجرالاسود هم اين‌چنين است غرض آن است كه آن خطبه‌اي كه در نهج‌البلاغه خوانده شد مربوط به احجار خود كعبه است وگرنه درباره خصوص حجرالاسود طبق نقلي كه مرحوم محدث قمي در سفينه در باب حجره و حجرالاسود ذكر كرده است اين يك خصوصيتي دارد
پرسش:...
پاسخ: بله ديگر اين چون تنزل يافته از عرش الهي است و بشر بالأخره يك سمبلي مي‌خواهد اينكه ?أَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ? اين براي خواص قابل هضم است ولي براي توده مردم اين‌چنين نيست اينها بالأخره يك سمتي مي‌خواهند حكومت هم يك سمتي مي‌خواهد نظم و سازماندهي جمعيت يك سمتي مي‌خواهد لذا يك جايي بايد مشخص باشد كعبه به عنوان قبله و مطاف ذكر شده
پرسش:...
پاسخ: چرا آنجا چون آخر، آباد نبود حضرت هم مي‌خواست كارهاي كعبه را به عهده بگيرد هم سرپرستي گوسفندها را [به عهده] داشته باشد اينكه نمي‌توانست گوسفندها را در بيابانها رها كند عند البيت بچه‌ها هم آنجا زندگي مي‌كردند ديگر هاجر و اسماعيل(سلام الله عليهما) هم در همانجا زندگي مي‌كردند ديگر هيچ جايي كه نبود و بعداً هم بيت را ساختند و به اين صورت درآمد خب، اما اينكه فرمود: ?فيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ? تفسير المنار را ملاحظه فرموديد ديگر شرح مبسوط آن لازم نيست عمده آن خط فكري است كه حاكم است در اينجا باز سخن از مخالفت با توسل و امثال ذلك است از يك راه و انكار آن آيات تكويني است از راه ديگر يعني مي‌گويند كه ?إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذي بِبَكَّةَ مُبارَكًا? اين ناظر به بركتهاي ظاهري است و ?هُدًى? ناظر به بركتهاي معنوي است جهانيان بالأخره از اين دو نعمت ظاهري و باطني در كنار كعبه برخوردارند ?فيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ? اين ?آياتٌ بَيِّناتٌ? را به همين امور عادي تطبيق مي‌كنند مي‌گويند ?مَقامُ إِبْراهيمَ? ?مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِنًا? ?وَ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ? اينها آيات بيّن است و منظور از مقام ابراهيم اين است كه حضرت ابراهيم در اين سرزمين عبادت كرد نيايش كرد مردم را به حق دعوت كرد اما مقام ابراهيم يعني سنگي باشد كه حضرت رويش پا گذاشته و اثر پا مانده اين نيست مقام ابراهيم است يعني اينجا معبد ابراهيم خليل است آن وقت ?وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهيمَ مُصَلًّى? يعني اينجايي كه معبد ابراهيم خليل بود حضرت خليل(سلام الله عليه) ايستاد و عبادت كرد و نماز و نيايش داشت وگرنه يك حجر خاصي باشد كه روي آن پا گذاشته باشد اين نيست مقام يعني معبد و آنچه كه امام رازي در تفسير دارد و ديگران هم آوردند كه سنگي بود و تر بود و حضرت پا گذاشت و نرم شد و فرو رفت و اثر پا ماند و اينها اين مي‌گويد ثابت نشده است يك چنين چيزهايي و اگر هم باشد احتمالاً قبل از اينكه اين به صورت سنگ در بيايد يك ماده تري بود و گل مانند و حضرت خليل(سلام الله عليه) پا گذاشت و پا فرو رفت بعد هم چسبندگي پيدا كرد و متحجر شد و به اين صورت درآمده است خب اين با آن طرز تفكر البته هماهنگ است مسئله اينكه حيوانات درنده كاري به حيوانات اهلي ندارند اين اولاً ثابت نيست كبوترها آنجا فرار نمي‌كنند رم ندارند البته هر جايي كه مأمن باشد رم ندارند خب آن البته راست است منطقه‌هايي كه كسي كاري به اين حيوانات نداشته باشد آنها احساس امنيت مي‌كنند نظير همين حرم فاطمه معصومه(سلام الله عليها) يا حرم ائمه(عليهم السلام) و بعضي از بچه‌ها كه به قصد زيارت مي‌آيند گاهي ممكن است كه به سراغ اين كبوترها بروند ولو به عنوان دانه دادن اين كبوترهاي حرم گاهي يك رمي دارند اما بعضي از كشورهاي خارجي اين‌طور نيست يعني كبوترها و حيوانات هيچ احساس ناامني نمي‌كنند حتي اين مقدار رمي كه احياناً اينجا دارند آنجا ندارند براي اينكه آنجا هيچ كس كاري به حيوان ندارند نه بچه نه بزرگ اينها جزء آيات شمرده نشده كه حالا ايشان بيايند اين را بگويند كه كبوتر كه رم نمي‌كند براي اينكه فعلاً آنجا چون مأمن هست عمده همان جهات ديگر هست كه حيوانات وحشي مثلاً واقعاً كاري به حيوانات اهلي مثلاً ندارند خب اگر ثابت بشود خب مطلبي است و اما اينكه گفتند كبوترها پشت بام كعبه نمي‌نشينند اين هم خيلي مسلّم نيست گاهي مي‌نشينند و اينكه گفته شد به عنوان خارق عادت هست امنيت هست البته در اين زمينه بحث مفصلي دارند اين مقدار بحث‌اش بحث خوبي است كه اين بايد توجيه بشود كه اگر جباري قصد ستمگري و سلطه داشت و خداوند او را سركوب مي‌كند دماغش را خرد مي‌كند اين در قيامت اين‌چنين هست و به عذاب اليم گرفتار مي‌كند اما در دنيا اين‌‌طور نيست آن‌گاه ستمي كه بر حجاز رفت و بر حرمين رفت و بر مكه رفت نقل مي‌كند مي‌گويد نه تنها زمان حجاج زمان ما بدتر از كارهاي حجاج در خصوص حرم انجام مي‌شود اين سياستهاي ستم اين زورگويي، اين ظلم، اين حضور بيگانگان در حجاز اينها همه و همه كاري است بدتر از حجاج اين سياستهاي باطل اين‌چنين است و اگر كسي بخواهد ستم بكند خدا او را ريشه‌كن بكند اين‌چنين نيست ستمهاي فراواني در حجاز شد و مي‌شود كه خدا همچنان مهلت داد اين سخن حق است البته اليوم هم آل‌سعود كاري نظير حجاج و بدتر از حجاج مي‌كند كه(عليهم لعائن الله و الملائكة والناس اجمعين) اما عمده اين است كه آنچه كه به عنوان آيت شمرده اين است كه اگر كسي قصد داشت كار ابرهه را انجام بدهد يعني كعبه را ويران كند خدا به او مهلت نخواهد داد اين جريان ?أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحابِ الْفيلِ? اين يك معجزه است اين يك كرامت است يك خارق عادت است اين براي اينكه اين اثر بماند اين‌گونه از آثار آثار تكويني است معجزه است خارق عادت است و نازلتر از اين كه خيلي خارق عادت به آن معنا نباشد ولي آيت تكويني هم باشد هم باز در مكه هست به نام امنيت كه در جاهليت بالأخره حرمت اين را حفظ مي‌كردند آن مردم سركش درنده را خدا طوري خاضع كرد كه درباره حرم حرمتي قائل باشند اينكه فرمود: ?أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ? اين براي زمان جاهليت است ?أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنّا جَعَلْنا حَرَمًا آمِنًا وَ يُتَخَطَّفُ النّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ? مال جاهليت است ?وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَمًا آمِنًا يُجْبى إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ? براي جاهليت است مال قبل از ?مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِنًا? است اينها را قرآن مي‌فرمايد مگر ما اين سرزمين را سرزمين امن قرار نداديم خب شما اسلام بياوريد يعني اين حرف بعد از اسلام آمده ولي امنيتي كه از زمان جاهليت تا زمان اسلام ادامه داشت قرآن به عنوان سند ذكر مي‌كند وگرنه همه اين آيات بعد از اسلام آمده اما امنيت قبلي را گوشزد مي‌كند البته كريمه? ?وَ مَنْ يُرِدْ فيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَليمٍ? احتمال آن دارد كه اگر كسي خواست در خصوص بيت ظالمانه برخورد كند خداوند او را به عذاب اليم گرفتار مي‌كند نظير ابرهه ممكن است او را بگيرد ولي اگر خواست در حرم ايجاد ظلم بكند مردم را بكشد و ستم بكند اين ممكن است خدا در مدت كوتاهي بگيرد نظير جريان ابرهه نباشد و اينكه فرمود: ?وَ مَنْ يُرِدْ فيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَليمٍ? نظير اينكه ?الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى ظُلْمًا إِنَّما يَأْكُلُونَ في بُطُونِهِمْ نارًا? كه يك منع تشريعي است كه آن هر كسي مال حرام مي‌خورد در بطنش آتش است واقعاً آتش مي‌خورد منتها كسي كه مال يتيم را مي‌خورد چون يتيم يك مظلومي است كه هيچ پناهگاهي ندارد در خصوص خوردن مال يتيم آمده است كه ?الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى ظُلْمًا إِنَّما يَأْكُلُونَ في بُطُونِهِمْ نارًا? وگرنه درباره مال حرام كه براي يتيم هم نباشد اين حكم هست درباره ظلم به افراد اين‌چنين است كه خدا هر ظالمي را به عذاب اليم گرفتار مي‌كند منتها اگر ظرف ظلم حرم باشد خدا قويتر و شديدتر و بيشتر انتقام مي‌گيرد تا ظرف ظلم خارج حرم باشد.
پرسش:...
پاسخ: آن تشريعي و تكويني هر دو قبلاً بود و در آنجاهايي كه هم عذاب برداشته مي‌شود اين به عنوان يك منت بر امت مرهونه است اما اگر كسي بخواهد كعبه را زير و رو بكند و مطاف و قبله مسلمين را بردارد خدا باز عذاب نكند اين برخلاف امتنان است و دو چيز را به عنوان رفع عذاب ذات اقدس الهي ذكر كرد كه ?وَ ما كانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فيهِمْ وَ ما كانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ? فرمود وجود مبارك پيامبر(عليه آلاف التحية و الثناء) رافع عذاب است و استغفار مردم هم رافع عذاب لذا بعد از رحلت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حضرت امير(عليه السلام) فرمود دو امان براي شما بود براي رفع عذاب يكي وجود رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود كه رحلت كرد و ديگري استغفار يكي را از دست داديد ديگري را از دست ندهيد وگرنه ممكن است كه معذب بشويد غرض آن است كه رفع امت از عذاب به عنوان منت است و اما آنجا كه رفع عذاب برخلاف منت باشد او را كه وعده ندادند خب اينها عصاره? سخنان گذشته بود حالا اگر روايتي درباره خصوص حطيم آمده است آن حاكم بر همه حرفهايي است كه لغويين گفتند در صورتي كه از روايت حصر استفاده بشود پس دو مطلب لازم است يكي اينكه روايت حطيم را معنا كند كه «ما بين الحجر والباب» است دوم اينكه لسانش هم لسان حصر باشد
پرسش:...
پاسخ: هر دو جا خوب است منتها آنجا در خصوص حطيم دارد كه ان... عليك چون آنجا اثر خارجي ندارد
پرسش:...
پاسخ: حجر نماز بخواند
پرسش:...
پاسخ: نه در رواياتي كه مرحوم محدث قمي در باب حجرالاسود و حطيم غير از باب حطمه آنجا نقل كرد فرمود كه «ان طحي عليك صلّ صلاتك كلها فيه» اگر مقدورت باشد خب مقدور نيست آنجا را مي‌گويند حطيم براي اينكه «لأن الناس يحطم بعضهم بعضا» آنجا مقدور نيست فرمود اگر مقدورت باشد همه نمازها را آنجا بخوان نشد جاي ديگر
پرسش:...
پاسخ: خب نه آنجا واقع مقدور نيست آنجا بين الحجر والباب مقدور نيست از باب استلام مقدور افراد عادي نيست چه رسد به اينكه كسي، صلاة خلف المقام آسان نيست با اينكه فاصله ده دوازده زراعي است سيزده زراع و اينهاست چه رسد به نماز عند الحطيم خب وقتي كه شبهات اهل كتاب برطرف شد خواه در مسئله حليت حرمت طعام، خواه در مسئله قبله و در پايان بحث حج و قبله هم فرمود كه ?مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِيُّ عَنِ الْعالَمينَ? فرمود: ?قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآياتِ اللّهِ? اين بيتي كه ?فيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ? شما كفر مي‌ورزيد نه معتقديد نه قبله‌تان اينجاست نه مطافتان اينجاست نه در اينجا نماز مي‌خوانيد نه معبدتان اينجاست ?قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بآياتِ اللّهِ وَ اللّهُ شَهيدٌ عَلى ما تَعْمَلُونَ? خدا مي‌بيند كه شما چه مي‌كنيد خدا شاهد است چون علمش علم شهودي است خدا مي‌نگرد شما چه مي‌كنيد هم عملتان هم كفرتان هر دو را خدا شاهد است ?قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآياتِ اللّهِ وَ اللّهُ شَهيدٌ عَلى ما تَعْمَلُونَ ? قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَها عِوَجًا? اول ناظر به انصراف و ضلالت است دوم ناظر به صرف و اضلال آيه اول ناظر به اين است كه چرا گمراهيد و از آيات الهي منصرفيد آيه دوم اين است كه چرا گمراه مي‌كنيد و ديگران را از راه حق منصرف مي‌كنيد اول ضلالت است دو اضلال اول انصراف است دوم صرف شما ضال‌ايد و منصرف عن سبيل الله ديگران را هم گمراه مي‌كنيد و راه ديگران را هم مي‌بنديد لذا فرمود: ?يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآياتِ اللّهِ? اين در آيه اول ?يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللّهِ? صدّ با صاد يعني صرف ?الَّذينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللّهِ? يعني «يصرفون الناس عن سبيل الله» گذشته از اينكه «يصرفون انفسهم عن سبيل الله يصرفون الناس عن سبيل الله» الصدّ هو الصرف «صاد عن سبيل الله» يعني مردم را منصرف مي‌كند ?لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ? چرا كسي كه ايمان آورد او را از راه خدا باز مي‌داريد نمي‌گذاريد درست به بيت الله برسد و به آيات الهي برسد كه مصداق كاملش الآن آل‌سعود ملعون است ?لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ? خب گاهي اصلاً راه حج را مي‌بندند گاهي راه حج را منحرفاً نشان مي‌دهند گاهي ممكن است كه اصلاً راه ندهند گاهي ممكن است منحرفاً راهنمايي كنند فرمود: ?تَبْغُونَها عِوَجًا? شما اين راه مستقيم را معوج و كج اخذ مي‌كنيد تطلبونها عوجا اين را با شبهه با تحريف با تفسير به رأي به ياد مردم مي‌دهيد و مردم را هم در همان مسير وادار مي‌كنيد اين فرق نمي‌كند در هر دو حال صدّ عن سبيل الله است اصلاً راه ندهيد يا منحرفاً راه بدهيد در هر دو حال صدّ عن سبيل الله است ?لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ? كه ?تَبْغُونَها? يعني «تتخذون» آن سبيل را و «تطلبون» آن سبيل را ?عِوَجًا? نه يك راه معوج و كجي را در قبال دين قرار بدهيد اين‌چنين نيست يك وقت كسي
پرسش:...
پاسخ: چرا ديگر سبيل مؤنث ديگر، سبيل مؤنث مجازي است ديگر
پرسش:...
پاسخ: چرا سبيل مؤنث مجازي است اگر يك كجراهه‌اي در قبال صراط مستقيم كسي قرار بدهد اين سبيل معوج است اين كار متنبّيان است كه يا ملحدان است ملحد در مقابل موحد يك راه كجي را نشان مي‌دهد كجراهه اما آن كسي كه محرف است و تفسير به رأي مي‌كند همين سبيل الله را كج نشان مي‌دهد همين سبيل الله را تحريف مي‌كند كه ?تَبْغُونَها عِوَجًا? نه «تبغون سبيلاً اخري معوجه» يك راه كج ديگر نه يك راه كج ديگر نظير آنچه كه ماركسيست در برابر يك موحد مي‌گويد آن يك راه كج است اما وهابي غير از ماركسيست است وهابي همين راه را كج و كوله مي‌كند به آدم نشان مي‌دهد ?تَبْغُونَها عِوَجًا? نه «تتبعون سبيلاً معوجه» آن ماركسيستي كه توبه كرد كجراهه مي‌نويسد مي‌گويد اين راه ملحدان راه كجي بود آنها از اول مي‌گفتند راه ما در مقابل راه انبياست راه انبيا(عليهم السلام) را نمي‌پذيرفتند براي خود يك خط مشي جدايي داشتند اين سبيلٌ معوج اين همين است كه ?لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبيلِهِ? ?هذِهِ سَبيلي أَدْعُوا إِلَى اللّهِ عَلى بَصيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَني? كه سبيل الله مشخص است سبيل الشيطان هم مشخص است آن سبيل الشيطان سبيل المعوجه و اين سبيل الله و صراط الله سبيل مستقيمه است و ?وَ عَلَى اللّهِ قَصْدُ السَّبيلِ? يعني «علي الله بيان السبيل القاصده» قصد يعني مستقيم مقتصد يعني معتدل بر خداست كه راه مقتصد و ميانه را مشخص كند ?وَ عَلَى اللّهِ قَصْدُ السَّبيلِ? يعني «و علي الله ارائة قصد السبيل» «و علي الله بيان قصد السبيل» كه اضافه صفت به موصوف است يعني السبيل القاصده، السبيل المقتصده اما و منها جائرٌ يك عده‌اي كه اين منها به سبيل برمي‌گردد و منها يعني السبيل الله يك عده جائرند كه جور انحراف از صراط است خب پس يك عده سبيل الغي دارند اين سبيل الغي سبيلٌ معوجه اين مي‌شود كجراهه اين مي‌شود ماركسيست يك وقت كسي است نظير وهابي اين وهابي همين راه را كج مي‌كند مثل كسي كه يك چوب مستقيم را يك خط مستقيم را يك نخ مستقيم را گره مي‌زند كه ?تَبْغُونَها عِوَجًا? همين را كج مي‌كند نه چيز ديگر فرمود شما كه موحديد خدا و آيات الهي را قبول داريد چرا با آيات الهي بازي مي‌كنيد چرا اين آيات الهي را كج به ياد مردم مي‌دهيد ?لِمَ تَكْفُرُونَ بِآياتِ اللّهِ? و ?تَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ? خب چگونه صد عن سبيل مي‌كنيد يعني مؤمنين را راه نمي‌دهيد نه مؤمنين را راه مي‌دهيد اما ?تَبْغُونَها عِوَجًا? اين راه را كج مي‌كنيد بعد راه را باز مي‌كنيد مي‌گوييد بفرماييد حرمين را زيارت را مناسك حج را زير پوشش تفكر الحادي وهابيت كج كرديد بعد به مردم مي‌گوييد بياييد حج، حج باشد اما زيارت قبور نباشد حج باشد استلام نباشد حج باشد دعا و نيايش به آن سبك نباشد حج باشد برائت نباشد حج باشد دعوت به وحدت نباشد اين حج باشد و آنها نباشد يعني تولي باشد و تبري نباشد همين راه را كج كردند بعد به مردم گفتند بيا.
«و الحمد لله رب العالمين»