موضوع: سوره آل عمران

عنوان: تفسيرسوره مبارکه آل عمران جلسه247

مدت زمان: 33:29 اندازه نسخه كم حجم: 4.42 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 9.82 MB دانلود


اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمّا يَعْلَمِ اللّهُ الَّذينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ يَعْلَمَ الصّابِرينَ ?142? وَ لَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ ?143? وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلي أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلي عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللّهَ شَيْئًا وَ سَيَجْزِي اللّهُ الشّاكِرينَ ?144?
بعد از اينكه فرمود مسئله دنيا و آخرت زير پوشش يك قانون كلي است و آن اينكه كسي به مقامي مي‌رسد كه امتحان بدهد و در امتحان موفق بشود درباره اين گروهي كه در جريان احد پايداري را از دست داده‌اند قرآن مي‌فرمايد فكر مي‌كنيد همين طور بهشت مي‌رويد در حاليكه خدا نمي‌داند شما مجاهد و صابريد كه علم را نفي كرده است اين نفي علم يقيناً مستلزم نفي معلوم است روي قياس استثنايي خلاصه قياس استثنايي اين است كه اگر شما اهل جهاد و صبر بوديد خدا مي‌دانست و چون خدا جهاد و صبر شما را نمي‌داند پس شما مجاهد و صابر نيستيد اما از اينكه خدا نمي‌داند براي اينكه خدا خودش فرمود ما صبرتان را اطلاع نداريم و جهادتان را اطلاع نداريم و از اينكه اگر بود خدا مي‌دانست تلازم مقدم و تالي هم روشن است چون الله به كل شيءٍ عليم است ?لا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي اْلأَرْضِ? پس به صورت قياس استثنايي تدوين مي‌شود كه اگر شما اهل جهاد و صبر بوديد خدا مي‌دانست لكن خدا نمي‌داند پس شما اهل جهاد و صبر نيستيد كه از نفي علم به نفي معلوم استدلال شده است اين سبك در قرآن كريم كم نيست در سوره? مباركه? «يونس» به مشركين خطاب مي‌فرمايد كه شما يك حرفي مي‌زنيد كه خدا نمي‌داند يعني حرفي مي‌زنيد كه واقع نيست حقيقت ندارد در سوره? «يونس» آيه? 18 اين است كه ?وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ وَ يَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللّهِ قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللّهَ بِما لا يَعْلَمُ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي اْلأَرْضِ سُبْحانَهُ وَ تَعالي عَمّا يُشْرِكُونَ? شما مي‌گوييد اين بتها شركاي الهي‌اند چيزي را به خدا خبر مي‌دهيد كه خدا نمي‌داند يعني نيست در همه آسمانها و زمين چيزي به نام بت كه سهمي از شفاعت داشته باشد وجود ندارد ?أَ تُنَبِّئُونَ اللّهَ بِما لا يَعْلَمُ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي اْلأَرْضِ? يعني نه در آسمان يك چنين چيزي وجود دارد نه در زمين يك چنين چيزي وجود دارد مشابه اين در سوره? «رعد» هم آمده است در سوره? «رعد» فرمود شما گزارشي به خدا مي‌دهيد كه خدا نمي‌داند آيه? 33 سوره? «رعد» اين است كه ?أَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ عَلي كُلِّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ وَ جَعَلُوا لِلّهِ شُرَكاءَ قُلْ سَمُّوهُمْ? اگر واقعاً شركايي براي خدا هست اسم ببريد ?أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِما لا يَعْلَمُ فِي اْلأَرْضِ? يا نه شما حرفي مي‌زنيد كه خدا نمي‌داند يعني حرفي مي‌زنيد كه نيست يا نه شما به جد نگرفتيد «ام بظاهر من القول» سخن مي‌گوييد يك حرف بي محتوايي داريد خب در اينگونه از موارد كه باز مشابه‌اش در قرآن كريم هست از نفي علم به نفي معلوم استدلال شده است چون اگر بود يقيناً خدا مي‌دانست و از اين نظر كه خدا نمي‌داند معلوم مي‌شود نيست معدوم محض است جهاد و صبر شما هم اين‌چنين است خدا جهاد و صبر را در شما سراغ ندارد يعني نيست لو كان.. اينجاست اينجا از آن مواردي نيست كسي بگويد «عدم الوجدان لا يدل علي عدم الوجود» اگر چيزي را ذات اقدس الهي نداند يا نيابد دليل قطعي بر نبود اوست نمي‌شود گفت كه «عدم الوجدان لا يدل علي عدم الوجود» يا «عدم العلم لا يدل علي عدم المعلوم» زيرا ذات اقدس الهي مبدئي است كه ?لا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي اْلأَرْضِ? ?أَنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمٌ? و مانند آن پس «لو كان لعلمه الله» و چون خدا عالم نيست پس اين معلوم در خارج واقع نشده.
مطلب بعدي آن است كه فرمود: ?وَ لَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ? مرگ قابل لقا نيست قابل ديدن نيست ديدن با حس ظاهر نيست اما وقتي آثارش روشن شد مي‌گويند شما الآن مرگ را مي‌بينيد يعني نشانه‌هاي مرگ و اسباب مرگ را مي‌بينيد از اين جهت اين ضمير ?تَلْقَوْهُ? به همان موت برمي‌گردد به اين معنا كه موت با همه علل و اسباب ظاهري‌اش ظاهر شده است.
مطلب بعدي همان است كه در بحث ديروز اشاره شده كه شما تمني موت داشتيد اين تمني موت في سبيل الله نه به معني تمني شكست اسلام و مسلمين يا تمني پيروزي كفر و كافران است زيرا آنها كه تمني شهادت في سبيل الله را دارند حرفشان اين است كه ?أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْرًا وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَي الْقَوْمِ الْكافِرينَ? سخن از طلب نصرت بر كفر و كافران هست منتهي اين قيام و مبارزه يك عده‌اي را هم شهيد مي‌طلبد گفتند ما جزء شهداي اين كار باشيم اين‌چنين نيست كه انسان رايگان برود مبارزه بكند ?وَ انْصُرْنا عَلَي الْقَوْمِ الْكافِرينَ? محقق بشود بدون قرح و جرح و ألم و شهادت بالأخره يك عده بايد آسيب ببينند آنها كه جزء خواص اولياي الهي‌اند اينها سعي مي‌كنند بگويند هم ?وَ انْصُرْنا عَلَي الْقَوْمِ الْكافِرينَ? باشند و هم اينكه در جنگ طبعاً يك سلسله آسيبي بايد ببينند آنها كه آسيب مي‌بينند ما باشيم اين نه به آن معناست كه ما مي‌خواهيم شهيد بشويم و مي‌خواهيم كشته بشويم به دليل اينكه اينها بعد از جريان بدر اين تمني‌ها را داشتند در جريان بدر شهادت زمينه ظفر مسلمين بود عده‌اي كه در جنگ بدر شهيد شدند با شهادتشان دين را تثبيت كردند يك چنين شهادتي را كساني كه در جنگ بدر حضور نداشتند يا شهادت نصيبشان نشد آرزو مي‌كردند مي‌گفتند همان طوري كه در صحنه بدر يك عده با شهادتشان مايه هزيمت و شكست كافران شدند اي كاش ما هم مثل اينها بوديم يك چنين چيزي را طلب مي‌كردند نه صرف مرگ خالي را ?وَ لَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ? آن‌گاه به آن مسئله مهم و اصلي مي‌پردازند به اينكه شما از همان اولي كه اسلام آورديد بايد بدانيد اسلامتان لله است نه لرسول الله و تقرباً الي الله بايد بجنگيد نه تقرباً الي رسول الله كه از او غنيمت طلب كنيد بعد پيش او مقرب باشيد اين طور نباشد براي اينكه ما يك حرفي داريم با خود پيغمبر كه مستقيماً با خود او در ميان مي‌گذاريم و شما هم باخبر مي‌شويد يك حرفي هم با خود شما داريم آن حرفي كه مستقيماً با خود رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در ميان مي‌گذارد كه خود آن حضرت مخاطب هست و ديگران هم مستمع هستند و مخاطب بالطبع اين است كه فرمود ما وعده پيروزي داديم به اسلام و مسلمين وعيد شكست داديم نسبت به كفر و كافران اما آن وعده و اين وعيد لازم نيست همه اينها در زمان حيات توي پيغمبر عمل بشود تو وظيفه‌ات را انجام بده آن وعده‌هايي كه به مسلمين داديم يا وعيدهايي كه نسبت به كافران روا داشتيم بخشي از آنها را ممكن است در زمان حيات توي پيغمبر انجام بدهيم بخشي را هم بعد از مرگ تو تو كارت را انجام بده اين مضمون كه ?وَ إِنْ ما نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغُ وَ عَلَيْنَا الْحِسابُ? در چند جاي قرآن كريم آمده يكي در سوره? مباركه? «يونس» هست آيه? 46 فرمود: ?وَ إِمّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ اللّهُ شَهيدٌ عَلي ما يَفْعَلُونَ? ما آنچه را كه به كافران وعيد داديم يا در زمان حيات تو آن وعيدها را اجرا مي‌كنيم يا بعد از توفي و رحلت تو آن وعيدها را اجرا مي‌كنيم تو علي ‌اي حال تا زنده‌اي موظفي كارت را انجام بده ?وَ إِمّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذي نَعِدُهُمْ? يعني وعيد دادي به آنها ?أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ? يا اينكه نه اين‌چنين نيست كه قبل از ارتحال تو وعيدي كه به كافران داديم به تو ارائه بدهيم بلكه تو را متوفي مي‌كنيم و بعد از توفي تو آن وعيدها را اجرا مي‌كنيم چه اينكه اين كار را هم كردند ?وَ إِمّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ اللّهُ شَهيدٌ عَلي ما يَفْعَلُونَ? اين مضموني كه در سوره? مباركه? «يونس» هست در اواخر سوره? «رعد» هم آيه? 40 آمده است ?وَ إِنْ ما نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغُ وَ عَلَيْنَا الْحِسابُ? پس اينكه ما گفتيم ?كَتَبَ اللّهُ َلأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلي? يا گفتيم ?وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ? يا ?إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ? و امثال‌ذلك اينها موقت به زمان حيات پيغمبر نيست ما در اين مقطعهاي گوناگون هر وقت مصلحت باشد وعده‌هايي را كه داديم ايفاء مي‌كنيم وعيدهايي را هم كه داديم اجرا مي‌كنيم بعضي از اين وفاهاي به وعده و وعيد در زمان حيات پيغمبر است بعضي بعد از ارتحال او توي پيامبر تا زنده‌اي بايد كار خود را انجام بدهي خود رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به اين معارف الهي آگاه است اما قرآن كريم براي اينكه توده مردم هم باخبر باشند فرمود كه ما وعده را مقيد نكرديم به زمان حيات پيامبر نشانه‌اش اين است كه اين «كَتَبَ اللّهُ َلأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رسولي» كه نيست ?‌أَنَا وَ رُسُلي? اين يك وعده عام است كه مال همه انبياست با اينكه درباره انبيا فرمود: ?وَ قَتْلَهُمُ اْلأَنْبِياءَ? يا ?يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ? يا «قتلوا النبيين» انبياي فراواني شربت شهادت نوشيدند اينكه در سوره? «مجادله» و مانند آن فرمود خدا تثبيت كرده است كه مرسلين را تأييد كند مرسل بما انه مرسل يعني همان پيام الهي يعني همان دين الهي و اين دين الهي كه عصاره رسالت است محفوظ مي‌ماند گرچه به شهادت خود مرسلين ختم بشود اگر فرموده بود «كتب الله لاغلبن انا و رسولي» آنگاه جاي توهم مسلمين بود كه خدا فرمود خدا و پيامبرش غالب‌اند پس پيامبر حتماً شكست نمي‌خورد و مانند آن اما اين مسئله را به عنوان يك اصل كلي مال نبوت و رسالت عامه مي‌داند نه رسالت خاصه رسالت عامه خواه به صورت نوح و ابراهيم و موسي و عيسي(عليهم السلام) ظهور مي‌كند خواه به صورت وجود مبارك حضرت ظهور كند در همه حال رسالت پيروز است ولو با شهادت ختم بشود پس ?كَتَبَ اللّهُ َلأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلي? ?يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ? ?وَ قَتْلَهُمُ اْلأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقِّ? منافاتي هم نخواهد داشت و اين دو تا آيه? سوره? «يونس» و «رعد» و آياتي هم كه از اين قبيل است نشان مي‌دهد كه عمل به وعده يا عمل به وعيد مقيد به زمان حيات آن رسول نيست ?وَ إِنْ ما نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغُ وَ عَلَيْنَا الْحِسابُ? اينها اصول كلي است.
پرسش:...
پاسخ: خطوط كلي كه انبياء آوردند الآن قسمت مهمي روي زمين را زير پوشش دارد يعني بيش از سه ميليارد مردم روي زمين حرف انبياء را قبول دارند با اينكه اينها از صفر شروع كردند و از ساده‌ترين زندگي شروع كردند اين بيش از سه ميليارد مردم روي زمين در جاهليت قرن بيستم كه خدا و قيامت و دين و وحي و رسالت را قبول دارد اين خطوط كلي است حالا مي‌ماند فروع جزئي و اعمال و عبادات دشمنان با داشتن همه امكاناتي كه به بار آوردند نتوانستند حرف خودشان را تثبيت كنند با همه كشتارهايي كه راه انداختند اينها همواره مثل علف هرزي‌اند كه رشد مي‌كنند بعد وجين مي‌شوند و درو مي‌كنند اگر يك كمبودي هم هست يك خفايي هست كه احكام عمل نمي‌شود اين ?فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي?ناست وگرنه آن وعده الهي اين بود كه ?إِنْ تَنْصُرُوا اللّهَ يَنْصُرْكُمْ? ?كَتَبَ اللّهُ َلأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلي? يا ?وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ? يا ?إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ? اگر كسي جند الله شد و قيام كرد خب پيروز مي‌شود وگرنه همان طور انسان رايگان سخن بگويد دين در جامعه از وجود لفظي و كتبي به وجود عيني منتقل بشود اين نيست ?لَيْسَ بِأَمانِيِّكُمْ وَ لا أَمانِيِّ أَهْلِ الْكِتابِ?.
پرسش:...
پاسخ: چرا ?إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ? همين است ديگر.
پرسش:...
پاسخ: اين ?كَتَبَ اللّهُ َلأَغْلِبَنَّ? غلبه در جنگ است ديگر اگر كسي نجنگد كه غالب نخواهد شد.
پرسش:...
پاسخ: ممكن است دوران فترتي فرا برسد و ضعيف بشود اما نابود نخواهد شد و ضعفش هم ?فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ? و ايدينا است ديگر ذات اقدس الهي وعده داد كه اگر اينها قيام كردند غالب‌اند غلبه مال آدم مقاوم است وگرنه آدم ساكت كه غالب نيست هميشه مغلوب فرمود: ?كَتَبَ اللّهُ َلأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلي? غلبه مال جنگ است اگر كسي كه يك گوشه منزوي است كه غالب نمي‌شود كه حالا اگر كسي گفت خود حضرت ولي عصر(ارواحناه فداه) بيايد و زمان را اصلاح كند اين فكر حاكم بود خب هميشه بايد تو سري بخورد ديگر حضرت هم كه ظهور كرد بايد اين فكر را دارد مي‌گويد ?فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُون? الآن هم حضرت غايب است به او ايمان دارد روايت فراواني دارد به اينكه حضرت كه آمده برنامه‌اش جنگ است لذا شربت شهادت هم مي‌نوشند اگر اين فكر هست كه هر حكومتي قبل از زمان ظهور حضرت بيايد شكست مي‌خورد خب اين نمي‌گذارد كسي قيام بكند كه اگر فكر اين است ?فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُون? اين البته محكوم به شكست است و اما اگر گفتند «نموت معك نصير معك» اين البته پيروز است در خطبه‌هاي حضرت امير(سلام الله عليه) هم فرمود كه ما اگر مثل شما دست روي دست هم مي‌گذاشتيم كه «مَا قَامَ لِلدِّينِ عَمُودٌ، وَ لاَ اخْضَرَّ لِلإِيمانِ عُودٌ» كه اين خطبه قبلاً خوانده شد فرمود اگر ما هم در صدر اسلام مثل شما عمل مي‌كرديم هرگز ستوني از ستونهاي دين قائم نمي‌شد و شاخه‌اي از شاخه‌هاي ايمان سبز نمي‌شد «كنا نَقْتُلُ آباءَنا وَ أَبْنَاءَنا وَ إِخْوَانَنَا وَ أَعْمَامَنَا: مَا يَزِيدُنا ذلِكَ إِلا إِيمَاناً وَ تَسْلِيماً، لَوْ كُنَّا نَأْتِي مَا أَتَيْتُمْ، مَا قَامَ لِلدِّينِ عَمُودٌ، وَ لاَ اخْضَرَّ لِلإِيمانِ عُودٌ» ما هم اگر مثل شما منتظر بوديم كه رايگان بهشت برويم هرگز ستوني از ستونهاي دين ايستاده نمي‌شد و شاخه‌اي از شاخه‌هاي درخت دين سبز نمي‌شد پس يك اصل كلي را با وجود مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در ميان گذاشت كه مردم از اين راه فهميدند كه فرمود: ?وَ إِمّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ? يك اصل ديگري را هم كه مربوط به همين جريان احد هست با مسلمين در ميان مي‌گذارد مي‌فرمايد شما اگر براي پيامبر مي‌جنگيد خب او ممكن است رحلت بكند اما اگر براي دين پيامبر مي‌جنگيد او هميشه محفوظ است اين همان است كه بعضيها در همان صحنه احد گفتند كه «أين تذهبون» كه كجا فرار مي‌كنيد بر فرض هم اين شايعه درست باشد كه وجود مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رحلت كرده باشد شربت شهادت نوشيده باشد دينش كه نمرده معلوم مي‌شود دو طرز فكر در صدر اسلام بود يك عده قربةً الي شخص الرسول مي‌جنگيدند يك عده قربةً الي القرآن مي‌جنگيدند آنها كه قربةً الي الدين مي‌جنگيدند دين كه نمي‌ميرد آنها كه تقرباً الي شخص الرسول مي‌جنگيدند گفتند حالا كه حضرت رحلت كرده است ما چرا بجنگيم بعد مي‌گفتند ‌اي كاش ما روابطمان را با ديگران حفظ مي‌كرديم كه از اباسفيان براي ما امان مي‌گرفت در اين مقطع مردم به سه قسم تقسيم شدند عده‌اي نفاق درونيشان ظهور كرده است عده‌اي نفاق نداشتند ولي ايمانشان ضعيف بود عده‌اي هم ايمان محض داشتند اين هر سه گروه وضعشان در جريان احد مشخص شد و قرآن كريم هم فرمود اولاً بدانيد كه رسول خدا به عنوان يك شخص محترم است تا هست دستوراتش لازم الاجراست اما او بالأخره رفتني است شما از اول حسابتان را صاف بكنيد كه براي چه كسي داريد مي‌جنگيد و به چه كسي ايمان آورديد به شخص او يا به دين او اگر به دين او دين هميشه ثابت است به شخص او شخصش رحلت كردني است اين سه گروه كه از هم جدا شدند در جريان احد قرآن كريم پرده برداشت فرمود كه يك عده‌اي همان صحنه را فرار كردند و گريختند كه از آنها در همين سوره? «آل عمران» آيه? 152 به بعد خبر مي‌دهد فرمود: ?إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلي أَحَدٍ وَ الرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ في أُخْراكُمْ فَأَثابَكُمْ غَمًّا بِغَمِّ? پيامبر پشت سر شما داد مي‌زند كه فرار نكنيد شما همين طور مرتب داريد مي‌رويد جلو و پشت سر را اصلاً نگاه نمي‌كنيد اين عده فرار كردند اينها ضعيف الايمان‌اند گروه ديگر كفر درونيشان ظهور كرده آن نفاقشان ظهور كرده به اين صورت آمده است كه در آيه? 154 مشخص شد فرمود كه ?وَ طائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِيَّةِ يَقُولُونَ هَلْ لَنا مِنَ اْلأَمْرِ مِنْ شَيْ‏ءٍ? اينها همان فكر جاهليشان ظهور كرده كه آيا ما سهمي داريم يا نداريم بعضي مي‌گفتند كه اگر پيامبر به حق بود كه كشته نمي‌شد قرآن در اين مقطع مي‌فرمايد مگر آنكه حق است كشته نمي‌شود اين همه انبياء حق بودند و كشته شدند و شهيد شدند ديگر حق بودند كه دليل شهيد نشدن نيست اينها كساني‌اند كه ?قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ? فقط به فكر حيواني خود‌ هستند ?يَظُنُّونَ بِاللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِيَّةِ? همان تفكر جاهلي و كفرشان ظهور كرده كه ?يَقُولُونَ هَلْ لَنا مِنَ اْلأَمْرِ مِنْ شَيْ‏ءٍ? گروه سوم اوحدي از موحدان جريان احد بودند كه حضرت امير و امثال‌ذلك را تشكيل مي‌دادند اينها كساني بودند كه تا آخر ايستادند و مقاومت كردند و از رسول خدا حمايت كردند و قرآن كريم از اينها به عنوان شاكرين ياد مي‌كند در همين صحنه‌اي كه فرمود: ?أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلي أَعْقابِكُمْ? كه مي‌شود صغراي قياس ?وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلي عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللّهَ شَيْئًا? مي‌شود كبراي قياس يعني شما با اين كارتان هيچ ضرري هم نمي‌رسانيد بعد فرمود: ?وَ سَيَجْزِي اللّهُ الشّاكِرينَ? يعني در اين مقطع يك عده شاكر بودند شاكر به تعبير سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) غير از «الذين شكروا» است ايشان اين بحث را در خيلي از موارد دارند كه اگر گروهي با يك فعل معرفي شدند نشانه آن نيست كه اين وصف و اين فعل بر آنها ملكه شد اما اگر گروهي با وصف معرفي شدند معلوم مي‌شود كه آن فضيلت براي اينها ملكه شده است مثلاً الذين آمنوا، الذين شكروا، الذين اطاعو اينها غير از المؤمنون، الشاكرون، المطيعون‌اند زيرا الذين شكروا يا الذين آمنوا فعل است كه دلالت بر تجدد دارد اما شاكرين صفت مشبهه است اسم فاعل نيست يك صفت مشبهه‌اي است كه به وزن فاعل است شاكر نه يعني شكر گذارنده كه معني حدوثي داشته باشد سپاسگزار كه معناي ثبوتي دارد صفت مشبهه است اين شاكرين پس يك فرق است بين وصف و فعل كه «مؤمنون» غير از «الذين آمنوا» است «المطيعون» غير از «الذين اطاعوا» است وصف نشانه ثبوت است و فعل نشانه حدوث و اين وصفها هم صفت مشبهه است كه به صورت اسم فاعل بيان شده نه اسم فاعل باشد كه فقط حدوث را بفهماند.
مطلب بعدي آن است كه شكر يعني صرف نعمت در جاي خود يك وقت انسان نعمت خاصه‌اي را در جاي خود صرف مي‌كند اين شكر مقطعي دارد يك وقت شاكر است بالقول المطلق و مقيد هم نشده شكرش به چيزي از آن طرف نعمتهاي الهي هم كه محدود نيست ?وَ آتاكُمْ مِنْ كُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ? شده است ?وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللّهِ لا تُحْصُوها? شده است و مانند آن پس نعم الهي بي‌شمار است و صرف هر نعمت در جايي كه خدا دستور داد مي‌شود شكر او چون نعمتها بي‌شمار است اگر گروهي به عنوان شاكرين در لسان قرآن معرفي شدند نه «الذين شكروا» نه ?لَئِنْ شَكَرْتُمْ َلأَزيدَنَّكُمْ? اين ?لَئِنْ شَكَرْتُمْ? فعل است ممكن است مقطعي باشد و مزيد مقطعي را هم به دنبال داشته باشد اما اگر كسي شاكر شد بالقول المطلق شكر هم صرف نعمت است در جايي كه خدا دستور داده است و نعمت را هم براي همانجا خلق كرده نعمت الهي هم كه فراگير است همه امور نعمتهاي خداست پس كسي كه شاكر شد بالقول المطلق با عالم و آدم طوري برخورد مي‌كند كه خدا مي‌خواهد چرا؟ چون شكر صرف نعمت است «في ما اعدت له» اين معناي شكر است و اگر شكر به صورت ملكه ذكر شد يعني شخص شده شاكر نه به صورت فعل كه ?لَئِنْ شَكَرْتُمْ َلأَزيدَنَّكُمْ? باشد اين دو، اين سراسر عالم و آدم نعمتهاي الهي است كه ?وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللّهِ لا تُحْصُوها? اين سه، پس كسي كه شكر براي او ملكه شد كسي است كه با سراسر جهان طوري رفتار مي‌كند كه خدا بپسندد با هر كسي طوري رفتار مي‌كند با هر نعمتي طرزي برخورد مي‌كند كه خدا بپسندد اين مي‌شود شاكر بالقول المطلق اينكه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) مي‌فرمايد فقط در بعضي از موارد قرآن كريم شاكرين را بالقول المطلق ستوده است كه اين يكي از پايداران مسئله جنگ احد است خب اينها كساني‌اند كه هيچ راهي براي نفوذ شيطان باز نگذاشتند چرا؟ چون اين شكر براي اينها ملكه شد وصف ثابت شد نه فعل سيار و وصف ثابت هم اين است كه هر نعمتي را در جاي خود صرف بكنند و سراسر عالم كه نعمتهاي الهي است پس اينها به هر چه برخورد مي‌كنند برخوردشان صحيح است اينها كساني‌اند كه هيچ راهي براي نفوذ شيطنت باز نگذاشتند و همواره به ياد الله‌اند دائم الذكرند اين ?الَّذينَ هُمْ عَلي صَلاتِهِمْ دائِمُونَ?‌اند در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد روايتهايي هم خوانده شد كه معناي اينكه كساني كه دائم الصلاة‌اند اين نيست كه اينها مرتب دارند نماز مي‌خوانند آنها كه دائماً به ذكر حق‌اند و هرگز ياد حق و نام حق را فراموششان نشده است اينها دائماً در نمازند يعني رواياتي كه مرحوم صاحب وسايل(رضوان الله عليه) در باب ذكر وسايل نقل كرد اين معنا را تفهميم مي‌كند يعني كساني كه دائماً متوجه حق باشند اينها دائم الصلاة‌اند اينكه گفت خوشا آنان كه دائم در نمازند دائم الصلاة‌اند برابر همين روايات مي‌گويد يعني كسي كه دائماً متوجه حق باشد دائماً دارد نماز مي‌خواند چون خود صلاة ذكر است خب اگر كسي دائماً به ياد حق است شيطان هم از راه غفلت مي‌آيد فرمود: ?إِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ وَ قَبيلُهُ مِنْ حَيْثُ لا تَرَوْنَهُمْ? او از راهي مي‌آيد كه شما او را نبينيد خب اگر انسان همه راهها را مواظب است ديگر راه نفوذ براي شيطان نيست شيطان كه بخواهد وسوسه كند در دل او از راههاي در و ديوار كه نمي‌آيد او از راه انديشه و افكار مي‌آيد خب اگر انسان مواظب افكار و انديشه‌هايش باشد همه جوانب را ملاحظه كند راه شيطنت را مي‌بندد انسان پناه مي‌برد به كسي كه آن كس شيطان را مي‌بيند و شيطان او را نمي‌بيند انسان در برابر شيطان كه قرار مي‌گيرد در اوائل امر احساس ضعف مي‌كند چون انسان خيلي از موارد غافل است و نمي‌بيند و شيطان از راه غفلت حمله مي‌كند و تيراندازي مي‌كند پس انسان يك راههاي نديدني دارد كه آن راههاي نديدني را نمي‌تواند كنترل كند و شيطان هم از آن راههايي كه انسان نمي‌بيند مي‌آيد ?إِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ وَ قَبيلُهُ مِنْ حَيْثُ لا تَرَوْنَهُمْ? همان راهي كه انسان غافل است از همان راه شيطان مي‌آيد پس انسان بعضي از راهها را نمي‌بيند و چون نمي‌بيند نمي‌تواند كنترل كند و چون نمي‌تواند كنترل كند از همان راه غفلت تير مي‌خورد چه كند پناه ببرد به مبدئي كه آن مبدأ همه راهها را مي‌داند و شيطان را مي‌بيند از آن راهي كه شيطان آن مبدأ را نمي‌بيند چون شيطان دارد كفر مي‌ورزد شيطان هم اگر خدا را مي‌ديد كه نمي‌گفت ?أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ? پس او هم راههايي دارد كه از آن راهها غافل است و از آن راههاي غفلت تير مي‌خورد كه فرمود اذهب ?إِنَّكَ رَجيمٌ? اين رجيم يعني مرجوم يعني تير انداختم برو خود اين اذهب تير است برو ذات اقدس الهي با يك فرمان عالم را به هم مي‌زند برو تير است بروي خدا فعل خداست نه حرف خدا «انما قوله فعله» اين مضمون در نهج‌البلاغه بود كه در بحثهاي قبل هم خوانده شد فرمود حرف خدا كار خداست وگرنه خدا كه حرف نمي‌زند فرمود: «لا بصوت يسمع و لا بنداء يقرأ» ندايي كه كسي بشنود نيست حرفي است كه نظير قرع و قلع آهنگي ايجاد كند نيست گاهي لفظ ايجاد مي‌كند نظير آيات اما وقتي گفتند خدا گفت اين‌چنين يعني كرد اين‌چنين وقتي خدا به شيطان فرمود برو يعني پرتش كرد وقتي به مؤمن مي‌گويد تعال يعني دستش را مي‌گيرد وگرنه اين‌چنين نيست كه بگويد بيا يا برو حرف بزند «انما قوله فعله لا بصوت يسمع و لا بنداء يقرأ» تشريح همان شد كه عرض شد كه گاهي لفظ ايجاد مي‌كند آن در حقيقت كلماتي است كه با اين كلمات منظوم وجود مبارك رسول را مستمع مي‌كند و كلمات ايجاد كرده است خود ايجاد كلمه فعل است اما آنجا كه مي‌خواهد در نظام تكوين بگويد كه ?فَقالَ لَها وَ لِْلأَرْضِ ائْتِيا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قالَتا أَتَيْنا طائِعينَ? ما با آسمان و زمين گفتيم بياييد نه يعني گفتيم ?ائْتِيا? اينها را آورديم بالا به شيطان گفتيم برو نه اينكه گفتيم اذهب تا بشود امر حاضر از ذهب يذهب تا بگوييم آيا عبري بود يا عربي اين برو يك فعلي است همين كه پرتش كرد او رفت «انما قوله فعله» خب كار خدا همان حرف خداست شيطان راههاي فراواني دارد كه از آن راهها دارد تير مي‌خورد چون رجيم است ?وَ إِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتي إِلي يَوْمِ الدِّينِ? اين لعنت و رجم دائماً هست از آن راهي كه غفلت دارد و استكبار از آن راه خدا را نمي‌بيند و دارد تير مي‌خورد برخورد انسان با شيطان بايد اين‌چنين باشد بگوييم تو مي‌خواهي به ما حمله كني از راهي كه ما تو را نمي‌بينيم ما پناه مي‌بريم به كسي كه همه راهها را مي‌داند و ما را هدايت مي‌كند يك، و همان كس راههايي را مي‌داند كه تو آن راهها را نمي‌داني و از آن راه داري تير مي‌خوري اگر ما در خودمان يك خطري احساس كرديم يعني ديديم بعضي از راهها را نبستيم و ممكن است از آن راه تير بخوريم داريم احساس مي‌كنيم مي‌بينيم دارد تير مي‌آيد اينجا فرمود: ?وَ إِمّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ? اگر آژير خطر را شنيديد فوراً پناه ببر به خدا گاهي انسان مي‌بيند دارد در لبه معصيت قرار مي‌گيرد اين حرف را بگويد يا نگويد اينجا امضا بكند يا نكند اين مال را بگيرد يا نگيرد فلان جا برود يا نرود مي‌بيند كه دارد سقوط مي‌كند اينجا نزغ و فشاري به او رسيده است هنوز حمله شروع نشده فرمود يك چنين حالتي كه در خودت احساس كردي فوراً برو پناهگاه مثل اينكه در حال حمله‌هاي موشكي مي‌گفتند وقتي آژير خطر را شنيديد برويد پناهگاه معنايش اين نيست كه وقتي آژير خطر را شنيديد همان طور در خيابان صاف صاف بايستيد بگوييد من مي‌خواهم بروم پناهگاه معنايش اين نيست بايد رفت پناهگاه اگر كسي در حال خطر هست ديد دارد گناه مي‌كند بگويد كه اعوذ بالله من الشيطان الرجيم اين معنايش نيست اين واقعاً بايد بلغزد برود پناهگاه اگر در خودش احساس خطر كرد فوراً از دل متوسل شد به حق اين معني استعاذه است يعني پناه بردن ?وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا? ملتحد يعني سنگر لحد آن گوشه خاك را مي‌گويند آن گوشه را مي‌گويند ملتحد آن سنگر را مي‌گويند فرمود پناهگاه غير از حق نيست خب برو در پناهگاه با دل بگو اعوذ بالله من الشيطان الرجيم نه اينكه لفظاً بگو اين لفظاً يك استعاذه عبادت لفظي است البته بي‌اثر نيست يك ثوابي هم دارد اما اين آدم را در پناهگاه نمي‌برد خب در اين گونه از موارد اگر كسي شاكر بود بالقول المطلق همه راهها را بسته است در سخت‌ترين حالت كه دشمن از هر طرف حمله كرده است اينها مي‌ايستند مثل حضرت امير(سلام الله عليه) و افرادي مثل او در آن صحنه قرآن كريم از اين گروه سوم به عنوان شاكرين ياد كرده است پس يك عده فرار كرده‌اند كه فرمود: ?ِوَ الرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ في أُخْراكُمْ? اينها هيچ اينها ضعيف الايمان‌اند يك عده كفر درونيشان ظهور كرده است كه ?يَظُنُّونَ بِاللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِيَّةِ? يك عده هم شاكر بالقول المطلق بودند كه در صحنه ايستادند تا آخرين لحظه اينها جزء مخلصين‌اند و درباره اينها خدا فرمود: ?وَ سَيَجْزِي اللّهُ الشّاكِرينَ? در دو آيه ?وَ سَيَجْزِي اللّهُ الشّاكِرينَ? كه اين آيه است و ?وَ سَنَجْزِي الشّاكِرينَ? كه آيه? بعد است درباره همين اوحدي از اهل ايمان در جريان احد هست مي‌ماند تطبيقي كه سيدنا‌الاستاد(رضوان الله عليه) كرده كه شاكرين را بر همان مخلصين تطبيق كرده كه حالا ملاحظه مي‌فرماييد.
«و الحمد لله رب العالمين»