موضوع: سوره آل عمران

عنوان: تفسير سوره مبارکه ال عمران جلسه206

مدت زمان: 33:29 اندازه نسخه كم حجم: 5.09 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 10.36 MB دانلود


اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعًا وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَينَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانًا وَ كُنْتُمْ عَلي شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها كَذلِكَ يبَينُ اللّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ ?103?
قبلاً اصل اعتصام به الله را بيان كرد فرمود: ?وَ مَنْ يعْتَصِمْ بِاللّهِ فَقَدْ هُدِي إِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ? الآن مي‌فرمايد كه اعتصام هر فرد گرچه لازم است ولي كافي نيست با هم معتصم بشويد ?وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعًا? اين كلمه ?جميعاً? نشان مي‌دهد كه اين ?وَ اعْتَصِمُوا? منحل نمي‌شود يعني «يعتصم كل واحد منكم بحبل الله» بلكه هيأت اجتماعيه ملحوظ است چون هر كسي بايد به الله و حبل خدا معتصم باشد آن را در آيه قبل بيان كرد كه فرمود: ?وَ مَنْ يعْتَصِمْ بِاللّهِ فَقَدْ هُدِي إِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ? الآن نمي‌خواهد بفرمايد كه همه شما بحبل الله معتصم بشويد چون اين را قبلاً بيان كرد الآن مي‌خواهد بفرمايد كه ضمن اينكه همه شما به حبل الله معتصم هستيد با هم به حبل الله معتصم باشيد ?وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعًا? مجتمعاً ?وَ لا تَفَرَّقُوا? يعني «لا تفرقوا في الاعتصام» نه «في الاصل الاعتصام» كه بعضي معتصم باشند بعضي معتصم نباشند چون قبلاً گذشت كه اگر كسي به دين خدا معتصم نباشد اهل نجات نيست الآن به مؤمنين خطاب مي‌كند كه شما با هم به حبل الله معتصم باشيد پس تفرق نداشته باشيد ?وَ لا تَفَرَّقُوا? يعني «لا تتفرقوا في كيفيت الاعتصام» نه في اصل الاعتصام كه بعضي معتصم باشند بعضي معتصم نباشند چون خطاب به مؤمنين است مؤمنين كساني‌اند كه به حبل خدا متمسك‌اند پس سخن از نهي از تفرقه در اعتصام است يعني در كيفيت اعتصام اگر همه معتصم باشند به حبل خدا ولي با هم نباشند اينها مبتلا به تفرق‌اند يعني در كيفيت اعتصام متفرق‌اند مثل كسي كه همه آنها نماز خواندند ولي فرادا خواندند به جماعت نخواندند پس ?وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعًا? با نهي‌اي كه آمده فرمود: ?وَ لا تَفَرَّقُوا? كار به آن حيثيت اجتماعي دارد اين يك مطلب.
مطلب دوم اين است كه در اين جهت فرقي نيست ما بگوييم جامعه وجود مستقل و جدايي دارد يا جامعه وجود جدا ندارد ولي هر فرد دو حيثيت دارد يك حيثيت فردي دارد يك حيثيت اجتماعي اگر هر انساني دو حيثيت دارد يك حيثيت فردي و يك حيثيت اجتماعي همان طوري كه انسان براساس حيثيت فردي‌اش مكلف است براساس حيثيت اجتماعي‌اش هم مكلف است در اين ديگر اختلافي نيست ولو جامعه وجود جدايي هم نداشته باشد ولي انسان حيثيت اجتماعي دارد حالا اين حيثيت اجتماعي او بالفطرت است يا بالضرورت است يك بحث جدايي است نمي‌شود گفت انسان حيثيت اجتماعي ندارد و اين امر به اعتصام عمومي ناظر به آن حيثيت اجتماعي هر فرد است پس اگر جامعه وجود داشت اين آيه و امثال اين آيه مخاطب خوبي دارد و اگر جامعه وجود نداشت ولي هر فردي داراي حيثيت اجتماعي بود باز اين آيه هم مخاطب دارد ?وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعًا وَ لا تَفَرَّقُوا?.
مطلب بعدي آن است كه انسان گاهي راه پرواز بيروني را طي مي‌كند گاهي راه غواصي درون را يا با انديشه و فكر مي‌خواهد از اسرار جهان باخبر بشود يا با غواصي و فرو رفتن در دريا مي‌خواهد از راز نهاني دل درياي هستي با خبر بشود علي اي حال سير است چه بخواهد بالا برود سير فكري داشته باشد يك حبل و طنابي طلب مي‌كند چه بخواهد سير عمقي داشته باشد غواصانه سفر كند باز بالأخره يك حبلي طلب مي‌كند در هر حال يك حبلي هست كه ?وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعًا? و اساس كار اين است كه چه انسان بخواهد با انديشه به شناخت جهان پي ببرد يا با غواصي در معرفت نفس به اسرار عالم راه پيدا كند گرچه از هر راهي برود پاياني ندارد «لا يدْرِكُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ، وَلا ينَالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ» بخواهد مثل حكيم بلند پروازي كند بالأخره سرش به سقف نمي‌رسد حدي ندارد يا بخواهد مثل عارف در درياي دل غواصي كند به عمق نمي‌رسد نه غواصان به حق مي‌رسند نه حكيمان «لا يدْرِكُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ، وَلا ينَالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ» ولي در هر دو حال چه بالا برود چه پايين دارد سير صعودي مي‌كند دارد بالا مي‌رود گرچه به حسب ظاهر تعبير اين است كه دارد به عمق دريا سفر مي‌كند و غوص مي‌كند آن كسي كه به حسب ظاهر به عمق دريا مي‌رود گرچه پايين مي‌رود ولي چون براي كشف و اسرار علمي است در حقيقت بالا مي‌آيد عالم هرگز پايين نمي‌رود يك پژوهشگر هميشه سير صعودي دارد اين هم يك مطلب.
مطلب ديگر اين است كه قرآن كريم همه موارد خداشناسي و آشنايي با آيات و احكام حكم را سير صعودي مي‌داند مي‌فرمايد به طرف حق بالا برويد ?إِلَيهِ يصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيبُ وَ الْعَمَلُ الصّالِحُ يرْفَعُهُ? در سوره? مباركه? «فاطر» آيه ده اين است ?مَنْ كانَ يريدُ الْعِزَّةَ فَلِلّهِ الْعِزَّةُ جَميعًا إِلَيهِ يصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيبُ وَ الْعَمَلُ الصّالِحُ يرْفَعُهُ وَ الَّذينَ يمْكُرُونَ السَّيئاتِ لَهُمْ عَذابٌ شَديدٌ وَ مَكْرُ أُولئِكَ هُوَ يبُورُ? اگر كسي عزت طلب مي‌كند بايد بداند كه همه عزت مال خداست و نزد خدا است در نزد غير خدا اصلاً سخن از عزت نيست اين يك مطلب ?مَنْ كانَ يريدُ الْعِزَّةَ فَلِلّهِ الْعِزَّةُ جَميعًا? آن‌گاه سؤال مطرح مي‌شود كه اگر تمام عزت پيش خداست ما از چه راهي به الله نزديك بشويم كه عزت دريافت كنيم جواب‌اش اين است كه ?إِلَيهِ يصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيبُ وَ الْعَمَلُ الصّالِحُ يرْفَعُهُ? عقايد طوبي و عقيده‌هاي پاك و عمل صالح اين راه صعودي را طي مي‌كند اگر عقيده و ايمان محكم باشد و عمل صالح هم مايه رفع اين كلمه طيب باشد انسان صعود مي‌كند وقتي صعود كرد عند اللهي مي‌شود وقتي عند اللهي شد عزيز خواهد بود لذا ?وَ لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ? براي اينكه اينها با كلمه طيب و با عمل صالح صعود كردند قهراً كلمه طيب مي‌شود حبل الله عمل صالح مي‌شود حبل الله اين‌چنين نيست كه يك طنابي باشد از پشم يا مو يا كرك اين را رشته باشد اين طور نيست همين قرآن كريم كه تعبير شده به سبب يا احدهما ثقل اكبرند و ديگري ثقل اصغر است «و احد طرفيه بيده سبحانه و تعالي و الطرف الآخر بايديكم» در حديث ثقلين از همين قبيل است بنابراين دين مي‌شود حبل الله و انسان همواره دارد صعود مي‌كند اين هم يك مطلب.
صعود فردي مشكلي را حل نمي‌كند بايد صعود جمعي كرد صعود جمعي به اين است كه آنها كه قدرت پرواز دارند پري پهن كنند و بي‌پناهان و بي پرو بال را زير پر خود پر بدهند چه اينكه به وجود مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ?وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ? تو كه قدرت پرواز داري و مي‌تواني در حد ?دَنا فَتَدَلّي? هم اوج بگيري ولي اين‌چنين نباشد تنها نيا تو بكوش كه پر پهن كني و اين افرادي كه تازه به دوران رسيده‌اند به اينها پر و بال بدهي قدرت پر كشيدن پيدا كنند آن‌گاه با يك قافله‌اي حركت كني خفض جناح كن مثل يك كبوتر كه پر پهن مي‌كند تا بچه‌هاي او زير بال و پر او پر در بياورند و آيين پرواز را ياد بگيرند به رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دستور مي‌دهد كه تنها نيا پر پهن كن كه آنها بيايند.
پرسش:...
پاسخ: آنجا بله، مشخص است يك كلمه ديگري دارد در آنجا به فرزند هم فرمود خفض جناح كن به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم فرمود خفض جناح كن درباره فرزند نسبت به پدر و مادر فرمود خفض جناح كن احتراماً به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود خفض جناح كن ترحماً نه احتراماً در آنجا هم يك قيدي دارد كه ?إِمّا يبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفِّ? بعد مي‌رسد به بخش ديگر كه فرمود ?وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ? جناح تذلل، جناح ذل كه ذليلانه در برابر پدر و مادر متواضع باشي اما اينجا جناح ذل نيست جناح تعليم و تربيت است آن طوري كه مادر پر پهن مي‌كند براي اينكه بچه‌ها را آيين پرواز ياد بدهد آن طوري كه مادر پر پهن مي‌كند تا بچه‌هاي كبوتر پرواز ياد بگيرند اين من الرحمه است ترحم هست نه احترام در آنجا به همين تعبير آمده و كسي را هم اجازه نمي‌دهند كه قبل از اتمام حجت تنها به طرف حق سفر كند لذا اگر سير الي الله است صعود است و اين صعود وسيله مي‌خواهد و اين وسيله و طناب همان آن قرآن و عترت است دين است و مانند آن.
مطلب ديگر آن است كه اين دين را و اين بار را بايد همه بردارند وقتي همه برمي‌دارند انسان احساس نشاط مي‌كند كه همراهان فراواني دارد و همه مسئوليتها روي دوش او نيست هم احساس سبكي مي‌كند هم احساس نشاط چون همه دين بايد عمل بشود وقتي مي‌بيند كه همه دارند اين دين را برمي‌دارند عمل مي‌كنند مطمئن مي‌شوند افسرده نيست قهراً قدرتي هم پيدا مي‌كنند آن وقت مي‌شود «يد الله مع الجماعة» اين هم يك مطلب.
مطلب ديگر آن است كه اگر كسي بخواهد دين را زنده كند و ديگري هم دارد اين دين را زنده مي‌كند او اگر خوشحال شد معلوم مي‌شود كه دارد به اين آيه عمل مي‌كند اما اگر ديگري دارد دين را زنده مي‌كند او نگراني‌اش اين است كه چرا من زنده نكرده‌ام اين معلوم مي‌شود دين را وسيله قرار داد براي ارضاي خودخواهي اين مشكل هست و حديثي در نهج‌البلاغه هست در جوامع روايي ديگر هست كه «انما يجمع القوم الرضا و السخط» در يكي از جبهه‌هاي جنگ وقتي كه يكي از سربازان اميرالمؤمنين(عليه السّلام) به حضرت عرض كرد اي كاش برادرم با ما بود حضرت فرمود: «أَهَوَي أَخِيكَ مَعَنا» آيا ميل و گرايش قلبي برادرت پيش ماست و با ما است عرض كرد آري فرمود او در ثواب ما با ما شريك است چون «إِنَّما يجْمَعُ النَّاسَ الرِّضَا وَ السُّخْطُ» آن‌گاه به آيه پاياني سوره? «و الشمس» استشهاد مي‌كند كه فرمود: ?فَنادَوْا صاحِبَهُمْ فَتَعاطي فَعَقَرَ? بخش ديگر آمده در پايان سوره? «شمس» دارد كه ?إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها فَقالَ لَهُمْ رَسُولُ اللّهِ ناقَةَ اللّهِ وَ سُقْياها فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوها فَدَمْدَمَ عَلَيهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوّاها وَ لا يخافُ عُقْباها? خب آن شقي كه منبعث شد كه بر انگيخته شد كه ناقه صالح را عقر و ترور كند يك نفر بود اما خدا فرمود كه همه‌شان اين ناقه را ترور كردند عقر كردند در حالي كه آن ترور كننده و قاتل و عاقر يك نفر بود براي اينكه در بخش ديگر قرآن فرمود: ?فَنادَوْا صاحِبَهُمْ فَتَعاطي فَعَقَرَ? مفرد آورد عقر است نه «عقروا» اما در پايان سوره? «شمس» دارد كه ?عقروها? در نهج‌البلاغه و ساير رواياتي كه به اين كريمه استشهاد شده است از باب اينكه «إِنَّما يجْمَعُ النَّاسَ الرِّضَا وَ السُّخْطُ» توجيه شد يعني چون آن باند و آن گروه راضي بودند به اين كار و اين توطئه دست جمعي بود و اين يك نفر را مأمور كردند و به كار او راضي بودند لذا همه آنها در ريختن خون اين ناقه سهيم‌اند خدا به همه‌شان اسناد داد ?فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوها? روي اين معيار حضرت فرمود اگر قلب برادر تو و ميل قلبي برادر تو با ما است در همه ثوابهاي ما سهيم است زيرا «من رضي بفعل قوم فهو منهم» اين حديث قبلاً حل‌اش و تفسيرش آسان نبود الآن در طي اين سالهاي اخير حل‌اش آسان شد در حل آن روايت انسان يك مشكلي احساس مي‌كرد و آن اين است كه چطور يك نفر در يك شهر يا روستا كارهايي را انجام مي‌دهد و ديگري فقط راضي است به كار او چطور در همه ثوابهاي او سهيم است حل اين معما آسان نبود اما حالا معلوم شد كه اين روايت چه مي‌فرمايد چون ما هر مشكلي كه در طي اين انقلاب داشتيم براساس همان ضعف اخلاقي ما بود ما به لطف الهي به بركت اين خونهاي پاك هيچ مشكلي در برابر هيچ ابرقدرتي نبود الحمد الله هر وقت مشكلي براي ما پيش آمد براساس همان مشكل اخلاقي بود دو نفر حالا يا از قم رفتند يا از مشهد رفتند يا از نجف آمدند ولي حوزه علميه بالأخره رفتند يا از دانشگاه رفتند يا يكي از دانشگاه رفت يكي از حوزه رفت وارد يك منطقه‌اي شدند دارند كار مي‌كنند هر دو خود را عرضه كردند اينها حجت خدا هستند عرضه كردند ثواب بردند ثواب مي‌برند ولي يكي در كار موفق‌تر شد ديگري اگر او را تقويت كرد حمايت كرد راضي بود به كار او در همه ثوابها سهيم است اما اگر گفت كه چرا او و من نه چرا مردم به طرف او رفتند و مرا رها كردند؟ چرا من موقعيت اجتماعي او را ندارم؟ چرا اين كار به دست من انجام نشود همه مشكلات از اين من نشأت مي‌گيرد آن كسي كه يك خدمتي را انجام داد با يك تشويقي هم همراه است گرچه خسته مي‌شود تلاش و كوشش مي‌كند اما يك كمي تشويق هم به همراهش هست لذا مي‌تواند در جامعه به خدمت ادامه بدهد ولي آن كسي كه ناخودآگاه يا ناخواسته منزوي شد يا و انزوايي ندارد همان كار عادي يك روحاني را دارد ولي كار اجتماعي به آن صورت كه مردم استقبال بكنند يا كاري از دست او بر بيايد پذيرفته بشود نيست اين خودش را عرضه كرد ولي جا نيافتاد اين يك محروميت اجتماعي است اين اگر واقعاً خودش را اقناء كند و راضي كند كه من اگرآن برادرم را كه هم‌دوره تحصيلي است با هم از قم يا نجف يا مشهد يا از حوزه ديگر وارد شديم به اين شهر يا يكي از دانشگاه آمد يكي از حوزه آن برادر من است من او را تقويت كنم ثواب اين كسي كه راضي به فعل آن خدمتگذار است اگر بيش از او نباشد كمتر نيست چون اين همواره دارد جهاد اكبر مي‌كند آن شيطان درون را سركوب مي‌كند خلاصه هر مشكلي كه هست از اين ضعف اخلاقي است خلاصه و اين كار آساني هم نيست اين هم يك مطلب.
پرسش:...
پاسخ: البته اين نشانه? آن است كه
پرسش:...
پاسخ: آن براي اينكه وليّ مسلمين است از سهام خود مي‌تواند هبه كند نه به عنوان اينكه از سهم ديگران را گرفته باشد به آن برادر داده بشود.
مطلب ديگر آن است كه ايجاد الفت بين دلها كاري است رباني كار آساني نيست اگر كسي خداي ناكرده مشمول لطف حق نبود خدا او را از اين تأليف دل محروم مي‌كند و اگر كسي مشمول عنايت حق بود او را از اين نعمت برخوردار مي‌كند در سوره? مباركه? «انفال» عظمت وحدت اجتماعي و محبت عمومي و ايجاد الفت جمعي را ذات اقدس الهي آنچنان بازگو مي‌كند كه به رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در آيه? 63 به بعد سوره? «انفال» اعلام مي‌كند كه ايجاد الفت بين دلهاي مردم به دست تو نيست فرمود: ?وَ أَلَّفَ بَينَ قُلُوبِهِمْ? اين اوس و خزرج كه از شاخصترين گروهاي مبارز با هم بودند از ياد شما نرفته است ديگران هم كه نوعاً درگير بودند با هم تاريخ هم آنها را از ياد شما نبرد فرمود تنها ذات اقدس الهي بود كه بين دلهاي اينها الفت ايجاد كرد ?وَ أَلَّفَ بَينَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِي اْلأَرْضِ جَميعًا ما أَلَّفْتَ بَينَ قُلُوبِهِمْ? تو اگر مي‌خواستي با هزينه كردن همه ذخاير زميني بين دلهاي اين دشمنان الفت برقرار كني موفق نمي‌شدي حالا اگر اين سلسله جبال بشود برليان و اين برليانها را رايگان بين مردم تقسيم كنيد كه اينها به جان هم نيافتند تازه آغاز جنگ سرد و گرم اينها است يكي مي‌گويد چرا به من بيشتر نداد ديگري مي‌گويد چرا سهم او كمتر از سهم من نيست يا اگر هم بدانند متساوياً توزيع شد به اين فكرند كه به سهم ديگران تجاوز كنند تازه اول دعواست لذا فرمود اگر همه ذخاير زمين را هزينه مي‌كردي و صرف مي‌كردي تا دلهاي اينها را الفت بدهي قدرت نداشتي ?لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِي اْلأَرْضِ جَميعًا ما أَلَّفْتَ بَينَ قُلُوبِهِمْ وَ لكِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَينَهُمْ? زيرا دل در اختيار غير خدا نيست او مقلب القلوب است و دل را مطامع مادي آرام نمي‌كند فقط ?أَلا بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ? است ياد حق و نام حق دل را آرام مي‌كند ?إِنَّهُ عَزيزٌ حَكيمٌ? و اين الفت و محبت را نصيب مؤمنين كرده است كساني كه در برابر ايمان صف بستند در برابر قرآن صف آرايي كردند بعد از تمام شدن حجت مع ذلك سر از استكبار در آوردند خدا درباره اينها مي‌فرمايد ما دشمني را بين اينها القاء كرديم اينها هرگز روي دوستي را نمي‌بينند در سوره? «مائده» آيه چهاردهم درباره مسيحي‌ها كه معاند با دين‌اند اين‌چنين مي‌فرمايد: ?وَ مِنَ الَّذينَ قالُوا إِنّا نَصارى أَخَذْنا ميثاقَهُمْ فَنَسُوا حَظًّا مِمّا ذُكِّرُوا بِهِ? ما پيمان اينها را گرفتيم اينها هم تعهد دادند ولي عمداً تناسي كردند يعني خود را به فراموشي زدند ?فَأَغْرَينا بَينَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى يوْمِ الْقِيامَةِ? ما بين اينها دشمني و كينه‌توزي را اغرا كرديم تا روز قيامت اينها تا زنده‌اند با هم دشمن‌اند در همين سوره? «مائده» راجع به يهوديها كه خطرشان بيشتر از مسيحيهاي معاند است آيه‌اي هست با لحن تندتر آيه 64 سوره? «مائده» اين است كه ?وَ قالَتِ الْيهُودُ يدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيديهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ يداهُ مَبْسُوطَتانِ ينْفِقُ كَيفَ يشاءُ وَ لَيزيدَنَّ كَثيرًا مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَيكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْيانًا وَ كُفْرًا? بعد فرمود: ?أَلْقَينا بَينَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى يوْمِ الْقِيامَةِ? اينجا سخن از القا است كه بدتر از اغرا است كه درباره مسيحي‌ها بود ?كُلَّما أَوْقَدُوا نارًا لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ وَ يسْعَوْنَ فِي اْلأَرْضِ فَسادًا وَ اللّهُ لا يحِبُّ الْمُفْسِدينَ? پس اصل ايجاد الفت به دست خدا است اين يك مطلب و كساني كه مشمول مهر حق نيستند ممكن است خداوند دلهاي اينها را عليه يكديگر بشوراند اين هم يك مطلب و كساني كه به ريسمان الهي اعتصام كردند ممكن است مشمول نعمت حق بشوند و ذات اقدس الهي دلهاي اينها را به هم مرتبط كند مطلب ديگر غرض آن است كه وحدت ايجاد وحدت و هماهنگي اولاً كار آساني نيست و ثانياً جز به دست ذات اقدس الهي نخواهد بود ولي وقتي به ما فرمود اعتصام كنيد همه اين دشواريها را خودش آسان مي‌كند اعتصام كنيد يعني به چنگ بياوريد براي آن است كه سقوط نكنيد اين يك مطلب اصل كلي را براي اينكه از گذشته تاريخ هم به عنوان يك فلسفه تاريخ تذكر بدهد بفرمايد كه ?وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَينَ قُلُوبِكُمْ? شما نه تنها اوس و خزرج بلكه ديگران هم غارتگري و خونريزي در بين شما رواج داشت مكرر به جنگ داخلي پرداختيد يكديگر را كشتيد كشته داديد دشمن يكديگر بوديد ذات اقدس الهي به بركت قرآن و رسول‌اش بين دلهاي شما الفت برقرار كرد تا به جايي رسيديد كه ايثار مي‌كنيد قبلاً اهل استئثار بوديد و خودكام الآن به ايثار رسيديد و ديگري را بر خود ترجيح مي‌دهيد انتقال از استئثار به ايثار به عنايت الهي است كار آساني نبود تا كنون هر كدام شما كه صبح سر بر مي‌آورديد فكر مي‌كرديد كه استئثار كنيد يعني خود را بر ديگري تقديم بداريد بعد كم كم به جايي رسيديد كه ?وَ يؤْثِرُونَ عَلي أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ? اين تفاوت كار آساني نبود شما دشمنان يكديگر بوديد و با ايجاد الفت دلها به دست ذات اقدس الهي از نعمت محبت برخوردار شديد و برداران يكديگر شديد و ?فَأَصْبَحْتُم? يعني «صرتم بنعمته اخوانا» تنها ?إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ? نيست كه يك حكم تشريعي است واقعاً برادر يكديگر شديد براي اينكه اهل گذشت شديد اهل ايثار شديد فداكاري مي‌كرديد آنچه تا ديروز رهزني مي‌كرد كه آب و نان كسي را قطع كند امروز وقتي خودش مجروح جنگي است قدح آب را به ديگري مي‌دهد و فاصله خيلي است ديگر از آنجا به اينجا آمدن كار آساني نيست تنها ?إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ? نيست يعني برادران شرعي يكديگر هستيد براي اينكه واقعاً اين لطف و صفا در شما زنده شد كه اهل ايثار شديد.
پرسش:...
پاسخ: بله، ديگر نظير اصبح امسي ضل ... اينها معناي خودش را دارد ديگر
پرسش:...
پاسخ: نه اگر هم بود، بله اگر هم باشد اصبح يعني دخل في الصباح اخوانا مثل ضل ... اصبح امسي
پرسش:...
پاسخ: ولي روح ايثار در آنها در جنگ و غير جنگ ظهور كرد ?فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانًا? اين روي اصول تجربه خب اين يك قضية في واقعه بود يا الآن هم هست يعني قبلاً خونريزي داشتيد و در اثر عمل كردن به دستور اسلام حافظ خون و عرض و مال يكديگر شديد الآن هم همين طور است اين قضية في واقعه كه نيست كه در گذشته اختلاف داشتيد و آن اختلاف مايه هلاكت و خونريزي بود الآن اگر اختلاف داشته باشيد مايه هلاكت نيست اين‌چنين كه نيست يا در گذشته يعني بعد از اختلاف وقتي ايمان آورديد برادرانه زندگي مي‌كرديد از امن برخوردار بوديد الان اگر برادرانه زندگي كنيد با اتحاد باشيد از امن برخوردار نباشيد اين‌چنين نيست كه اينها قضاياي في واقعة باشد اين بلكه اصل قضيه است اين را مي‌گويند فلسفه تاريخ اين و ?كَذلِكَ نَجْزِي? ?كَذلِكَ نَجْزِي? يعني از همين قبيل است پس اين را به ياد بياوريد به ياد آن روزهاي سياه و تلخ باشيد كه در اثر اختلاف به جان هم مي‌افتاديد بعد به ياد آن روز شيرين هم باشيد كه در اثر اتحاد كامياب بوديد و باز نكته ديگر ?و كنتم? يعني «و اذ كنتم» يعني به ياد بياوريد كه ?وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ? بوديد ?فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها? شفا يعني لبه حفره يعني گودال لبه گودال آتش بوديد و خدا شما را از اين گودال آتش نجات داد حالا يا منظور همان نار اختلاف است نار جنگجويي است كه در سوره? «مائده» اشاره شد ?كُلَّما أَوْقَدُوا نارًا لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ? يعني هميشه به اين فكر بوديد كه نائره جنگ مشتعل بشود و خدا شما را از شعله شرارت نجات دهد يا نه براي شما روشن شد كه كفر باعث رفتن در جهنم است بين شما و بين سقوط در جهنم فقط مرگ فاصله است تا زنده‌ايد لبه گودال جهنم‌ايد همين كه مرديد مي‌افتيد در آتش تعبير قرآن كريم درباره قوم نوح هم همين است ?أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نارًا? اينها در همين امواج توفنده درياي مواج در همين آب غرق شدند مستقيماً از توي آب رفتند به آتش ?أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نارًا? نه «و ادخلوا» است نه «ثم ادخلوا» معلوم مي‌شود آن «حفرة من حفر النيران» در دريا هم هست در وسط آب هم هست اين طور نيست كه اگر كافري در دريا غرق بشود در آتش نرود در جهنم صغرا نرود جهنم كبرا كه برقرار مي‌شود كل آسمان و زمين بساط‌اش برچيده مي‌شود دريا تبخير و ... امثال ذلك كه بساط زمين يا آسمان عوض مي‌شود آن وضع‌اش روشن است آن آتش قيامت كبرا وضع‌اش روشن است اما اين آتش برزخي كه «القبر اما روضه من رياض الجنه او حفرة من حفر النيران» عمده اين است اينها در همين آب همين كه مردند در آب مستقيماً رفتند در آتش يك چنين آتشي است خب بين انسان و سقوط در آتش اين مرگ فاصله است شما اگر اهل استدلال بوديد با برهان عقلي براي شما حل مي‌شد كه كفر يعني لبه گودال جهنم زندگي كردن كه به مجرد مرگ وارد آتش مي‌شويد يا نه منظور همان نار ظاهري است علي اي حال بر لبه گودال آتش بوديد و ذات اقدس الهي شما را انقاض كرد نجات داد.
پرسش:...
پاسخ: بله وقتي كه كينه توزي باشد و دشمني باشد گروهي كه دشمن يكديگرند در لبه آتش زندگي مي‌كنند ديگر در لبه گودال زندگي مي‌كنند ديگر.
پرسش:...
پاسخ: اينها كه منافقين‌اند اينها را چون نجات ندادند اينها نظير جريان پسر نوح كه نوح(سلام الله عليه) اصرار كرد فرمود: ?يا بُنَي ارْكَبْ مَعَنا? اين گفت ?سَآوي إِلى جَبَلٍ يعْصِمُني مِنَ الْماءِ? اين نيامد به كشتي «مثل اهل بيتي كمثل سفينة النوح» اينها تلاش و كوشش مي‌كنند خب عده‌اي نمي‌آيند ديگر حالا بعد مي‌رسيم به خطبه‌هاي حضرت صديقه? طاهره(صلوات الله و سلامه عليه) كه فرمود مگر شما يادتان نرود شما در لبه گودال بوديد و پدرم شما را نجات داد الآن چه وضعي در آورديد همين استدلال را حضرت در همان خطبه معروف بيان فرمودند: «وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَكُمْ الله بابي» شما اين طور بوديد حالا چرا نمك نشناسيد همينها بودند ديگر حالا اگر فرصت شد ان‌شاء‌الله گوشه‌اي از اين خطبه نوراني را مي‌خوانيد پس معلوم مي‌شود به اينكه كسي كه به جان هم افتاده اين لبه گودال و آتش است حالا يا آتش جهنم است يا آتش جنگ جنگ هم بالأخره آتش است چون در همان سوره? «مائده» فرمود كه ?كُلَّما أَوْقَدُوا نارًا لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ? اين نار است يا نه نار جهنم است كه در اثر كفر است فرمود بالأخره شما اين دشمني كه داشتيد در اثر اين اختلاف هم آتش دنيا بود هم آتش آخرت اين كفر را نمي‌خواهد بگويد شما كه به جان هم مي‌افتاديد شما هم آتش دنيا داشتيد هم آتش آخرت آيه كه نمي‌خواهد بگويد كه شما كافر بوديد ما شما را مسلمان كرديم كه آن را در بخشهاي ديگر فرمود فرمود كه اين اختلافي كه شما داشتيد در لبه گودال آتش زندگي مي‌كرديد چون اختلاف همين است ديگر اگر دو نفر با هم اختلاف دارند هم آتش جنگ داخلي اينكه روشن است هم آتش جهنم چون هر كه سعي مي‌كند ديگري را تهمت بزند يا دروغ بگويد يا مفتضح كند آبرويش را ببرد يا خودش را بيجا عرضه كند هر دويش جهنم است ديگر فرمود بالأخره شما كه به جان هم مي‌افتاديد در لبه گودال بوديد ما شما را نجات داديم حالا پس ?وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعًا وَ لا تَفَرَّقُوا? اين‌چنين نيست كه اگر كسي خداي ناكرده با ديگري اختلاف داشت و در جامعه مطرح بود يك حد و مرزي براي اين معاصي باشد اين طور كه نيست او در اثر حب نفس اول خيال مي‌كند كه دارد كار مكروه انجام مي‌دهد بعد كم كم گرفتار معاصي صغيره مي‌شود بعد كم كم گرفتار معاصي كبيره اين شيطان هم از هر روانشناسي روانكاوتر است مي‌فهمد انسان چه خوشش مي‌آيد چون عمري با انسان زندگي كرده است ديگر مي‌فهمد انسان از چه خوشش مي‌آيد آن وقت از همان راه امر را بر خود انسان مشتبه مي‌كند حب نفس نمي‌گذارد انسان آن طوري كه واقع مسئله است بفهمد كه وقتي امر بر خود او مشتبه شد آن‌گاه به كارهاي خود صبغه ديني مي‌دهد كارهاي رقيب‌اش را صبغه كفر مي‌دهد و خود را مقرب من عند الله مي‌داند آن‌گاه براي تثبيت حرف خود دست به هر كاري مي‌زند اين مي‌شود ?عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ? فرمود اختلاف اين بود ما شما را نجات داديم اول اين خطرات را به شما گوشزد كرديم كه اين‌چنين نيست كه شما حق محض باشيد هر چه شما مي‌گوييد اين حق باشد اين طور نيست و سيد الاعمال هم انصاف است چند چيز است كه در روايات به عنوان سيد الاعمال آمده يكي انصاف است يكي «ذكر الله علي كل حال» است اينها را مرحوم كليني نقل كرد مرحوم فيض در وافي در باب اينكه چند چيز است كه سيد الاعمال ذكر كرد ظاهراً مرحوم صدوق هم در خصال در باب ثلاثه هم ذكر كرد كه سه چيز است كه سيد الاعمال است يكي انصاف است كه انسان خود را ترازوي بين خود و ديگري قرار بدهد هر چه براي ديگران نمي‌خواهد براي خود نخواهد هر چه براي خود مي‌خواهد براي ديگران هم بخواهد اين كار آقاي هر كاري است كاري است البته بسيار سخت كار آساني نيست و اما خب ?اِلَيهِ يصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيبُ? اگر حبل است اين است وگرنه انسان به كلمه طيب نمي‌رسد صعود هم نمي‌كند عزيز هم نخواهد شد آن آيه سوره? «فاطر» همه خصوصيات را تبيين مي‌كند ديگر ?مَنْ كانَ يريدُ الْعِزَّةَ فَلِلّهِ الْعِزَّةُ جَميعًا? اين آدرس هر كسي كه مي‌خواهد عزيز بشود عزت پيش خدا است خب وسيله نقليه چه؟ ?إِلَيهِ يصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيبُ وَ الْعَمَلُ الصّالِحُ يرْفَعُهُ? خب اگر كلمه طيب اينها وسيله است حبل است فرمود: ?وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعًا? با هم برويد بالا وقتي با هم رفتيد بالا ديگر خطر آتش دنيا و خطر آتش آخرت از شما به دور است لذا فرمود كه به يادتان باشد ?وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ? نزديك بود بيافتيد ?فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها? ذات اقدس الهي شما را از اين لبه آتش نجات داد از اين آتش نجات داد آن‌گاه فرمود: ?كَذلِكَ يبَينُ اللّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ? سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) ملاحظه فرموديد بحث جالبي دارد كه قرآن يك كتاب تقليد كور نيست نمي‌گويد من اين‌چنين گفتم شما بگوييد چشم تمام اين حرفها را براي انسان تبيين مي‌كند راه نشان مي‌دهد برهاني مي‌كند مسئله را هم به اصول تجربه ما را ارشاد مي‌كند هم به اصول عقلي ما را ارشاد مي‌كند فرمود من خودم مفسر آيات خودم هستم اولين مفسر خود منم بعد به رسولم دستور تفسير مي‌دهم ?وَ أَنْزَلْنا إِلَيكَ الذِّكْرَ لِتُبَينَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيهِمْ? بعد هم به ديگران خدا خودش آيات‌اش را تبيين مي‌كند تفسير مي‌كند احكام‌اش را مستدل مي‌كند شرح مي‌كند اين‌چنين نيست كه فرمود: ?وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعًا وَ لا تَفَرَّقُوا?يك اصل كلي بي برهاني را ذكر بكند دو تا دليل ذكر كرد يك دليل تجربي و تاريخي يك دليل عقلي به تعبير سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه)
پرسش:...
پاسخ: بله اينهايي كه كافر هستند يا مختلف‌اند اينها دو تا خطر دارند يكي كفر يكي اختلاف يكي از مفسرين اين حرف را دارد در بعضي از آيات ديگر كه مي‌گويد فان قلت اگر «الحق يعلو و لا يعلي عليه» و حق هميشه پيروز است و هيچ وقت شكست نمي‌خورد پس چرا مسلمين در جنگ احد و مانند آن شكست خوردند اگر ادعاي شما به نحو ايجاب جزئي است كه حق گاهي پيروز است خب باطل هم گاهي پيروز است پس معيار پيروزي چيست؟ اگر داعيه شما ايجاب كلي است چه اينكه ايجاب كلي است اين نقض مي‌شود كه چرا مسلمين در فلان جنگ شكست خوردند يا در فلان حالت آسيب ديدند اين جواب مي‌دهد كه ما ادعايمان ايجاب كلي است كه مي‌گوييم حق هميشه پيروز است اما در آن جنگ و در آن صحنه كه ديديد كفار موفق شدند و مسلمين شكست خوردند حق با كافر بود و مسلمين حق نداشتند زيرا مسلمانها به جان هم افتادند اختلاف داشتند و اختلاف باطل است كافران متفق بودند و اتفاق حق است روي اين تحليل آن حق بر اين باطل غالب شده است اين‌چنين نيست كه باطل بر حق غالب شده باشد حق هميشه بر باطل غالب مي‌شود اين اعراب در جاهليت هر دو خطر را داشتند.
پرسش:...
پاسخ: اتفاق بر باطل شديد مي‌كند باطل را اين شدت حق است در نظام قدرت حق است در نظام منتها مقدور عليه هر چه هست قدرت حق است منتها آمدند اين قدرت را اين قوت را اين همدلي و همياري را در راه باطل صرف كردند صرفشان باطل بود نه اينكه اصل اتحاد باطل باشد اصل اتحاد حق است در راه باطل صرف كردند غرض آن است كه اين لطيفه تفسيري است هر جا كسي شكست خورد در اثر اختلاف است در اين كريمه فرمود شما نه تنها كافر بوديد اصلاً اختلاف داشتيد به جان هم افتاده بوديد اگر اين مسئله اصل ايمان و كفر باشد اين با ?وَمَن يَعْتَصِم بِاللّهِ? سازگار است با ساير آياتي كه به اصل ايمان دعوت مي‌كنند اما اين آيه‌اي كه تمام محورش دعوت به اتحاد است بايد بحثي كه تا دامنه‌اش ادامه دارد بايد در همين پيرامون اتحاد باشد لذا فرمود: ?وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَينَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانًا? اين درباره شكر نعمت كه مي‌شود تبشير درباره انذار هم مي‌فرمايد: ?وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها? اين هم درباره انذار فرمود يادتان باشد كه در لبه خطر بوديد الآن هم آن خطر هست و خدا شما را نجات داده است معلوم مي‌شود كه همان كافراني كه در جاهليت كفر داشتند ولي با اختلاف آن كفرشان باعث مي‌شد كه هيچ رحمي به يكديگر نكنند لذا بساطشان بر خونريزي بود فرمود شما اين خونريزي را مشاهده كرديد لبه گودال آتش بوديد و ذات اقدس الهي شما را نجات داد.
«و الحمد لله رب العالمين»