موضوع: سوره آل عمران

عنوان: تفسيرسوره مبارکه آل عمران جلسه287

مدت زمان: 30 اندازه نسخه كم حجم: 3.33 M دانلود اندازه نسخه پر حجم: 6.70 M دانلود


اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
...................
بحثي را به عنوان حقيقت توكل ولو كوتاه طرح فرمودند، فرمودند كه انسان براي رسيدن به مقصود يك سلسله اسباب و علل مادي و عادي لازم دارد و يك سلسله امور رواني، اگر كسي اسباب طبيعي را فراهم كرد اطمينان ندارد كه به مقصد مي‌رسد يا نه؟ محتمل است در اثر ضعف اراده يا علل و عوامل ديگر توفيق آن را نداشته باشد كه به مقصد برسد ولي اگر توكل كند مايه تقويت اراده مي‌شود آن ضعفهاي روحي برطرف مي‌شود قوّتهاي روحي به جاي او مي‌نشيند و به مقصد مي‌رسد چه اينكه ذات اقدس الهي هم فرمود: ?وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَي اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ?.
اين بيان حق است ولي در بحثهاي قبل اشاره شد كه توكل مرزي ندارد چه اينكه دعا هم مرزي ندارد، توسل هم مرزي ندارد كه ما مرزبندي كنيم بگوييم اين بخش از كار را خود بشر به عهده مي‌گيرد بقيه را با توكل حل مي‌كند يا بقيه را با دعا حل مي‌كند يا بقيه را با توسل حل مي‌كند. اين طور نيست كه تسبّب و توكل مرزبندي شده باشد يا تسبّب و توسل مرزبندي شده باشد يا تسبّب و دعا مرزبندي شده باشد كه بخشي از كارها را انسان با اسباب ظاهري و طبيعي انجام بدهد آن مقدار را كه نمي‌داند و نمي‌تواند با توسل انجام بدهد يا با توكل انجام بدهد اين‌‌چنين نيست بلكه حقيقت توكل و حقيقت توسل و حقيقت دعا اين است كه انسان همه شئونش را واگذار كند به ذات اقدس الهي در همه شئون توكل كند حتي در تحصيل اسباب عادي و مادي حتي در آن علل مادي هم «متوكلاً علي الله» آنها را تحصيل كند نه اينكه بگويد اين مقداري كه جزء علل مادي است من تهيه كردم بقيه كه مقدورم نيست توكل بر خدا مي‌كنم اين طور نيست بلكه در همان مقداري كه مقدور انسان است بايد با توكل باشد. معناي «اعقل و توكل»اي كه در آن حديث معروف از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به آن اعرابي رسيده است يعني عِقال بكن و توكل بكن كه گفته شد «باش توكل زانوي اشتر ببند» معنايش اين نيست كه بستن زانوي شتر و عِقال اين كار توست، بعد در زمان غيبت كه حضور نداري اين را با توكل تأمين بكن اين طور نيست بلكه «إعقل متوكلاً» يعني عِقال كردنت هم با توكل باشد نه اينكه «اعقل فتوكل» كه مرز جدا باشد.
پرسش:...
پاسخ: بله يعني «اعقلها فتوكل» يعني «اعقلها فتوكل بعد العقال» اين طور نيست بلكه «اعقلها متوكلاً».
مطلب بعدي آن است كه بعضي از اين كتابهاي تفسيري نظير بحرالمحيط ابي‌حيّان اندلسي اينها خيال كردند كه اطلاق شيطان بر نُعيم‌‌بن مسعود اشجعي مجاز است يا اطلاق شيطان بر جاسوس ابي‌سفيان يا بر خود ابي‌سفيان مجاز است ?إِنَّمَا ذلِكُمُ الشَّيْطَانُ يُخَوِّفُ أَوْلِيَاءَهُ? به هر تقريبي كه اين آيه معنا شده است يعني آن ابن‌مسعود اشجعي است كه دارد مؤمنين را مي‌ترساند يا جاسوسان ابوسفيان‌اند كه دارند مؤمنين را مي‌ترسانند به هر تقدير اطلاق كلمه? شيطان بر ابن‌مسعود اشجعي يا بر اباسفيان يا بر جاسوسان اباسفيان اينها گفتند مجاز است خيال كردند شيطان، حقيقت در جن است و اطلاقش بر انسان مجاز است. البته آن ابليس معروف كه ?كَانَ مِنَ الْجِنِّ? حسابش جداست، اما شيطان چه انس، چه جن تربيت شده آن ابليس‌اند و صورت نوعيه آنها واقعاً عوض مي‌شود و شخص واقعاً شيطان مي‌شود البته اگر اين شيطنت براي او مَلكه نشد اطلاق شيطان بر او مجاز است، ولي اگر شيطنت براي كسي مَلكه شد دسيسه و نقشه‌كشي و سوء تدبير و تدبير سوء براي كسي مَلكه شد او واقعاً شيطان است اطلاق شيطان بر او حقيقت است نه مجاز ?إِنَّمَا ذلِكُمُ الشَّيْطَانُ يُخَوِّفُ أَوْلِيَاءَهُ?.
مطلب بعدي آن است كه اين ?يُخَوِّفُ أَوْلِيَاءَهُ? به چند تقريب ذكر شده است يعني «يخوفكم أولياءه أي بأوليائه» يعني شما مؤمنين را با تهاجم اولياي خود مي‌ترساند در صورتي كه مفعول اول حذف شده باشد يا نه، ?إِنَّمَا ذلِكُمُ الشَّيْطَانُ يُخَوِّفُ أَوْلِيَاءَهُ? يعني وسوسه شيطان در اولياي خود اثر مي‌كند نه در اولياءالله در منافقين كه اولياي شيطان‌اند اين وسوسه اثر مي‌گذارد نه اولياءالله قهراً اولياءالله در مقابل اولياي شيطان قرار مي‌گيرند از نظر قرآن كريم، از نظر قرآن كريم درباره اولياءالله آمده است ?أَلاَ إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ? درباره اولياي شيطان آمده است ?إِنَّمَا ذلِكُمُ الشَّيْطَانُ يُخَوِّفُ أَوْلِيَاءَهُ? كه اولياي خود را مي‌ترساند يعني منافقين را مي‌ترساند كه مي‌گويد مبادا در جنگ شركت كنيد چون شيطان به فقر و ترس تهديد مي‌كند ?الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُم بِالْفَحْشَاءِ? اين كار اوست ?إِنَّمَا ذلِكُمُ الشَّيْطَانُ يُخَوِّفُ أَوْلِيَاءَهُ?.
پرسش:...
پاسخ: بله، تشويق مي‌كند به انزوا و كناره‌گيري و منشأش ارعاب است يعني آنها را از حضور در جبهه مي‌ترساند و تشويقشان مي‌كند به پشت جبهه ماندن لذا اينها خوشحال‌اند در قرآن دارد كه ?فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ? اينها كه خلاف پيغمبر، در خلف پيغمبر، پشت سر پيغمبر غايب بودند نه قائم خوشحال‌اند كساني كه مُخلّف‌اند و متخلّف‌اند در خلاف پيغمبر پشت سر پيغمبر اينها خوشحال‌اند و اين خوشحالي را مي‌‌گويند كه خوب شد ما نرفتيم آن آيه سوره? «نساء» هم خوانده شد كه اگر كسي از جبهه شهيد مي‌شد يا مجروح برمي‌گشت منافقين مي‌گفتند كه خوب شد ما نرفتيم اين آيه هم خوانده شد در سوره? «نساء» شيطان بخواهد اينها را تخويف كند آشناست و بخواهد اينها را تشويق كند هم آشناست اما اينها را از حضور در جبهه مي‌ترساند.
مسئله خوف در بعضي از اين تفاسير نظير جامع قرطبي نقل شده است كه خوف اين نيست كه انسان گريه كند بعد اشكش را پاك كند اين خوف نيست «من يبكي و يمسحه عينه» اين خوف نيست خوف آن است كه انسان آن چيزي را كه از او مي‌ترسد او را ترك كند در حقيقت ترك گناه خوف را صادق است وگرنه گريه كردن و اشك چشم پاك كردن اين خوف نيست اين يك خوف كاذب است خوف صادق ترك معصيت است، خب چطور انسان واقعاً خائف است معصيت مي‌كند بعد اشك هم مي‌ريزد لذا گفتند خوف اين نيست كسي «يبكي و يمسحه عينه» اين نيست خوف براي كسي است كه «يترك المناهي و المعاصي».
از ربيع‌بن خيثم در شرح حال ايشان نقل مي‌كند كه وقتي به كوره? آهنگري مي‌رسيد بيهوش مي‌شد و به حضرت امير(سلام الله عليه) عرض كردند كه ربيع چنين حالتي به او دست مي‌دهد حضرت فرمود وقتي چنين حالتي به او دست داد من را باخبر كنيد به حضرت عرض كردند در فلان وقت الآن ايشان به اين حالت رسيده است حضرت بالاي سرشان تشريف بردند بعد دست زير لباسشان بردند فرمود اين خوف، خوف صادق است طبق نقل قرطبي در جامع اين مرد أخوف اهل زمان است البته درباره ربيع‌بن خيثم سخن زياد است اگر اين خوف، خوف صادق است نبايد آن حرفهايي كه گفته شد اين جهاد را ترك كرده است صادق باشد وگرنه كسي كه خوف صادق دارد از وظيفه شانه خالي نمي‌كند اين سخني است كه ايشان نقل كردند بدون آن ذيل البته.
اصل خوف را ذات اقدس الهي تشويق كرد مؤمنين را ستود كه اينها از خدا مي‌ترسند ?يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً? يا فرمود: ?وَاذْكُر رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَخِيفَةً? و مانند آن در چند جاي قرآن هم امر به خوف فرمود و هم كساني كه خائف‌اند آ‌نها را مدح كرد و فرشتگان را هم به عنوان خوف ستود كه ?يَخَافُونَ رَبَّهُم مِّن فَوْقِهِمْ? و مانند آن. اين يك وصف خوبي است حتي براي ملائكه. انسان مؤمن كه «بين الخوف و الرجاء» به سر مي‌برد آن‌گاه خدا به اين گروه وعده مي‌دهد كه ?لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ? در همين آيه هم فرمود: ?فَلاَ تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِن كُنْتُم مُؤْمِنِينَ? در همين آيه هم فرمود از من بترسيد.
در اينجا بين نفي و اثبات جمع فرمود نفي خوف از غيرخدا و خوف خدا ولي در بعضي از آيات گرچه نفي را در كنار اثبات ذكر نفرمود ولي لسان آيه مفيد حصر است اينكه مي‌فرمايد ?إِيَّايَ فَارْهَبُونِ? اين تقديم ?إِيَّايَ? نشانه? حصر است كه بايد رحمتتان و خوفتان فقط از خدا باشد راهب باشيد از خدا ?فَإِيَّايَ فَارْهَبُون?.
خب، در جريان جنگ احد كه تقريباً شايد شصت آيه در همين زمينه درباره جنگ احد نازل شده باشد وجوه فراواني به عنوان شأن نزول ذكر شده است درباره همين شصت آيه، آن قدر در شأن نزول اين بحثهاي تاريخي اختلاف هست كه به تعبير سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) انسان به شك مي‌افتد كه اين چه داعيه‌اي است گاهي اين را به بدر صغرا حمل كردند، گاهي به جريان حمراءالاسد حمل كردند و آ‌ن ?لاَ تَحْسَبَنَّ? را گاهي به شهداي بدر زدند، گاهي به شهداي احد زدند، گاهي به شهداي بئر معونه زدند، اين جريان ?الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ? را گاهي به ابن‌مسعود اشجعي زدند، گاهي به جاسوسان اباسفيان توجيه كردند و مانند آن. آن قدر اختلاف در بيان شأن نزول آيات جنگ احد هست كه انسان شايد بتواند بگويد آن عقايد هر گروهي در ساختن اين روايات شأن نزول بي‌نقش نبود ولي نطاق خود آيه روشن است حالا اصل مسئله? جريان احد، كيفيت پيروزي اول، كيفيت شكست نسبي دوم و جمع‌بندي آزمون الهي به مقاومت گروهي ديگر بعد از همان جريان كه ?اسْتَجَابُوا لِلّهِ وَالرَّسُولِ مِن بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ? همه اينها به خوبي مشخص است حالا در جزئيات به عنوان شأن نزول اگر اختلافي باشد اطلاق آيه، عموم آيه، سياق آيه مرجع خواهد بود از اين جهت مشكلي پيش نمي‌آيد.
در همين تتمّه قصه احد مي‌فرمايد: ?وَلاَ يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ? اينها كه شتاب‌زده به طرف كفر مي‌روند تو را محزون و غمگين نكنند اين لغت حُزن اگر فعل مضارعش مفتوح باشد «يحزَن» و «تحزَن» باشد لازم است و اگر مضموم باشد متعدّي است آنجا كه لازم است مثل ?لاَتَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا? يا ?الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلاَئِكَةُ أَلاَّ تَخَافُوا وَلاَ تَحْزَنُوا? در اين‌گونه از موارد كه مفتوح است لازم است و در مواردي كه مضموم شد مثل همين آيه كه «يَحزُن» است نه «ليحزَن» اين فعل متعدّي است و موارد زيادي هم در قرآن كريم همين «يحزَن» با ضمّه ذكر شده است كه متعدّي است نظير ?لَيَحْزُنُنِي أَن تَذْهَبُوا بِهِ وَأَخَافُ أَن يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ وَأَنتُمْ عَنْهُ غَافِلُونَ? حرفي كه يعقوب(سلام الله عليه) به فرزندانش فرمود، فرمود: ?إِنِّي لَيَحْزُنُنِي أَن تَذْهَبُوا بِه? كه اين ?أَن تَذْهَبُوا? فاعل بشود و «يحزن» در اينجا فعل متعدّي است يا در سوره? «انبياء» دارد كه ?لاَ يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ? كه اين هم باز فعل متعدّي است در اينجا هم فرمود: ?لاَ يَحْزُنْكَ الَّذِينَ? كه باز فعل متعدّي است.
خب، فرمود: ?وَلاَ يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسَارِعُون? اين نهي، نهي مولوي نيست نهي ارشادي است چون دليلش در كنار او هست فرمود اينكه مي‌بينيد يك عده شتابزده به طرف كفر مي‌روند تو غمگين مباش. غمِ پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در دو حوزه و خصوصيت است. يك حوزه و خصوصيت اين است كه حضرت غمگين است به حال مردم كه چرا اينها راه مستقيم را رها كردند از اين جهت غمگين است خدا تسليت مي‌دهد مي‌فرمايد: ?لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَي آثَارِهِم إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً? اين در دو بخش قرآن است فرمود به حال اينها غمگين نباش شما بالأخره اتمام حجت كردي ?عَلَي بَيِّنَةٍ مِن رَبِّه? راهنمايي كردي حالا عده‌اي نخواستند بپذيرند شما محزون نباش اين حُزن ترحّمي است كه رأفت و رحمت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ايجاب مي‌كرد كه به حال اين كافران محزون باشد كه چرا اينها به طرف جهنم حركت مي‌كنند. يك حُزن ديگري است كه در آيه و مشابه اين آيه مطرح است و آن اين است كه مبادا شتاب‌زدگي اين گروه به طرف كفر مايه ضعف اسلام و مسلمين بشود.
در اينجا خدا مي‌فرمايد كه محزون نباش كفر اينها و شتاب اينها به طرف كفر تو را غمگين نكند زيرا اينها هيچ كاري نمي‌توانند نسبت به خدا و دين خدا انجام بدهند اولاً خود اينها بعد از اتمام حجت وقتي به سوء اختيار خود راه باطل را طي مي‌كنند خود اينها مشمول مكر الهي‌اند خدا اينها را گرفت الآن دارند سقوط مي‌كنند ?وَلاَ يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْر? چرا؟ براي اينكه ?يُرِيدُ اللّهُ أَلاَّ يَجْعَلَ لَهُمْ حَظّاً فِي الآخِرَة? ?وَلاَ يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ? چرا؟ دليلش اين است كه ?إِنَّهُمْ لَن يَضُرُّوا اللّهَ شَيْئاً? چون از اينها كاري ساخته نيست نمي‌توانند نور الهي را خاموش كنند پس تو غمگين نباشد، خب باز اين سؤال مطرح است كه چطور اينها كه به طرف كفر شتابان حركت مي‌كنند به اسلام آسيب نمي‌رسانند؟ مي‌فرمايد: ?يُرِيدُ اللّهُ أَلاَّ يَجْعَلَ لَهُمْ حَظّاً فِي الآخِرَةِ? خدا اينها را گرفت، خدا اينها را به حال خود اينها رها كرد اينها دارند به طرف جهنم حركت مي‌كنند شما در جهان‌بيني يك گوشه و يك حلقه? جهان را به عنوان دنيا آن هم در مقطع خاص نگاه نكنيد شما اين قافله‌اي كه از گذشته دور آمده و به آينده دور حركت مي‌كند اين قافله ممتد را نگاه بكن در اين قافله ممتد سرانجام كسي كه كفر مي‌ورزد به طرف دوزخ دارد حركت مي‌كند و خود را بي‌بهره مي‌كند پس ?وَلاَ يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ? چرا؟ براي اينكه ?إِنَّهُمْ لَن يَضُرُّوا اللّهَ شَيْئاً?.
پرسش:...
پاسخ: نه، آن مسئله ديگر است آن ترحّم است اين غصه براي اين است كه به پيغمبر بفهماند اينها نمي‌توانند دين الهي را خاموش كنند اما خود اينها دارند به طرف جهنم حركت مي‌كنند آن وقت از آن به بعد يك حُزن و اندوه ديگري تصوّر دارد كه وجود مبارك پيغمبر كه ?رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ? است براي آنها به حال آنها غمگين است نه اينكه آ‌نها مي‌توانند كاري نسبت به اسلام انجام بدهند.
پرسش:...
پاسخ: بله ديگر اينها شتابان دارند به طرف باطل مي‌روند، مؤمنين هم شتابان مأمورند به طرف حق بروند به مؤمنين مي‌فرمايد: ?سَارِعُوا إِلَي مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّكُمْ? يا ?فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ? و مانند آن اما آ‌نها را نهي كرده ولي مع‌ذلك آنها شتابان به طرف كفر مي‌روند با توطئه و با تعجيل سعي مي‌كنند كه از پيغمبر فاصله بگيرند كارشان هم مسارعه? در كفر بود.
?وَلاَ يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ? با سرعت به اين سَمت مي‌روند، چرا ?لاَ يَحْزُنْكَ?؟ براي اينكه ?إِنَّهُمْ لَن يَضُرُّوا اللّهَ شَيْئاً? اينها هيچ ضرري نمي‌توانند به خدا برسانند يعني به دين خدا چون ضرر به خدا كه مفروق‌عنه و مقدور احدي نيست او غنيّ عن العالمين است به دين خدا هم نمي‌توانند ضرر برسانند اينكه در سوره? «توبه» و در سوره? «صف» فرمود: ?يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ? ناظر به همين قسمت است ?يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ? ?وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ? يا ?وَيَأْبَى اللّهُ إِلَّا أَن يُتِمَّ نُورَهُ? در اين قسمت فرمود كه ?إِنَّهُمْ لَن يَضُرُّوا اللّهَ شَيْئاً? چرا اينها ضرر نمي‌رسانند؟ براي اينكه خود اينها مشمول مكر و قهر الهي‌اند ?يُرِيدُ اللّهُ أَلاَّ يَجْعَلَ لَهُمْ حَظّاً فِي الآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ?.
اين زمينه است براي يك تعليل مهم كه آن جداگانه بايد بحث بشود آن تعليل مهم كه تعليل عامّه است آيه بعدي است كه ?إِنَّ الَّذِينَ اشْتَرَوا الْكُفْرَ بِالْإِيمَانِ لَن يَضُرُّوا اللّهَ شَيْئاً وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ? كه آن تعليل جامع همه اين علتهاي ياد شده است اول فرمود: ?وَلاَ يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ? چرا؟ براي اينكه ?إِنَّهُمْ لَن يَضُرُّوا اللّهَ شَيْئاً? اين يك تعليل خاص است بعد همين علت معلّل شد كه خود اينها مشمول قهر و مكر الهي‌اند ?يُرِيدُ اللّهُ أَلاَّ يَجْعَلَ لَهُمْ حَظّاً فِي الآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ? بعد يك تعليل فائق به عامّي كه همه اينها را زير پوشش دارد ذكر مي‌فرمايد و آن اين است كه ?إِنَّ الَّذِينَ اشْتَرَوا الْكُفْرَ بِالْإِيمَان? خواه در جريان جنگ احد باشد خواه غيراحد، خواه در صدر اسلام باشد خواه در ساقه? اسلام، خواه در مدينه باشد يا غيرمدينه هر كسي در هر عصري كفر ورزيد به خيال اينكه بخواهد به اسلام آسيب برساند مسارعتي در كفر داشته باشد هرگز مقدور او نيست ?إِنَّ الَّذِينَ اشْتَرَوا الْكُفْرَ بِالْإِيمَانِ لَن يَضُرُّوا اللّهَ شَيْئاً? هرگز اينها به خدا آسيب نمي‌رسانند.
حُزن پيغمبر اين نبود كه مبادا اينها به خدا ضرر برسانند براي اينكه ذات اقدس الهي غنيّ عن العالمين است و اين معلوم پيغمبر بود همان طوري كه مسئله? ?إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ? ناظر به نصرت فعلي است و در مقام فعل است نه در مقام ذات يعني نصرت دين خدا، مسئله ضرر هم اين‌‌چنين است مسئله ضرر اين نيست كه به ذات خدا ضرر برسانند اينكه معقول نيست بلكه به دين خدا و به اراده خدا آسيب و خللي وارد بكنند ممكن نيست، چرا؟ براي اينكه خدا ارده كرده است كه نور خود را هميشه روشن نگه بدارد و اراده خود را فائق كند، پس ?إِنَّ الَّذِينَ الْكُفْرَ بِالْإِيمَانِ لَن يَضُرُّوا اللّهَ شَيْئاً وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ?.
پرسش:...
پاسخ: در آن سيزده سال مكه مسئله? جنگ و شكست خوردن ظاهري و مُثله شدن شهدا و اينها اصلاً مطرح نبود الآن تازه اين صحنه پيدا شده.
پرسش:...
پاسخ: آنها هم در همين جريان احد هست ?لاَ تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ? ?حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَي الْقِتَالِ? ?هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ? اينها نوعاً در مسئله احد و امثال احد است آنكه در صدر اسلام نازل شده است اين است كه تو اعلام بكن نترس ?فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ ? إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ? يعني اينها كه دارند مسخره مي‌كنند ما كم‌كم بساط مسخره اينها را برمي‌چينيم نه اينكه جنگي مي‌شود و تو فاتح مي‌شوي.
پرسش:...
پاسخ: ابلاغ بكني.
پرسش:...
پاسخ: نه، در آ‌ن آياتي كه در مكه نازل شد بيش از اين نبود ?فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ? بود، ?إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ? بود و مانند آن. اين كارها كه در مدينه پيدا شد نوظهور است جنگي بشود و آنها بيايند و از راه دور و نزديك مدينه و كُشتار سنگيني راه بيندازند و عده‌اي را مُثله كنند و بعضي از زنان آكلة الأكباد بشوند، خب اين هراسي است آن وقت ذات اقدس الهي فرمود كه نه، اينها هيچ ترسي ندارند اولاً اينها مشمول قهر الهي‌اند، مكر خدا اينها را گرفته است ?لاَ يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ? چرا؟ ?إِنَّهُمْ لَن يَضُرُّوا اللّهَ شَيْئاً? چرا ?إِنَّهُمْ لَن يَضُرُّوا اللّهَ شَيْئاً? براي اينكه همه اينها مشمول قهرند ?يُرِيدُ اللّهُ أَلاَّ يَجْعَلَ لَهُمْ حَظّاً فِي الآخِرَةِ? بعد يك اصل كلي را به عنوان تعليل عام و فائق ذكر مي‌كند ?إِنَّ الَّذِينَ اشْتَرَوا الْكُفْرَ بِالْإِيمَانِ لَن يَضُرُّوا اللّهَ شَيْئاً? از اين به بعد ديگر راحت است آن‌گاه حُزني كه هست حُزن ترحّمي است كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به حال اينها مترحّماً محزون است اين كلمه محزون اگر از آ‌ن حُزن فعل لازم نشأت گرفته باشد ديگر اسم مفعول نيست معناي صفت مشبهه بايد داشته باشد.
پرسش:...
پاسخ: نه، «غيرهم» كه «يعبدونه» اينها كه درصدد ضررند «لا يضرون» غير اينها كه «يعبدون الله ويخضعون لديهم» اينها هستند كه در مقابل الله‌اند ?الَّذِينَ يُحَادُّونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ? يا ?وَمَن يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَي? اينها هم كه مشاقّه دارند، محادّه دارند يعني دين خدا را در يك شِقّ و ناحيه قرار مي‌دهند، خودشان در يك شقّ و ناحيه ديگر رودرروي دين‌اند اهل محادّه‌اند يعني حدّشان از حدّ دين جداست، اهل مشاقّه‌اند شقّشان از شقّ خدا جداست. اينها كه دارند عليه دين كار مي‌كنند آسيبي نمي‌رسانند وگرنه ديگران كه ?يَنصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ?.
خب، بنابراين اين مي‌شود يك نهي ارشادي اولاً نه مولوي و حُكم عقل را هم به وسيله وحي ذات اقدس الهي براي پيغمبر تبيين فرمود و از تعليل خاص به تعليل عام منتقل شد جامعش اين است كه از غيرخدا كاري ساخته نيست چه اينكه اگر بخواهند سودي برسانند مقدورشان نيست، ضرر هم برسانند مقدورشان نيست آن جامع همه اينها آيه سوره? مباركه? «ابراهيم» است كه از زبان موساي كليم(عليه السلام) نقل مي‌كند كه ?إِن تَكْفُرُوا أَنتُمْ وَمَن فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ? حالا شما كه چند نفر مردم مصريد مثلاً اگر همه مردم روي زمين كافر بشوند ضرري ندارند اين حرف را وجود مبارك پيغمبر در سوره? مباركه? «ابراهيم» از زبان موسي نقل مي‌كند كه خدا به موساي كليم فرمود، خب اگر ?إِن تَكْفُرُوا أَنتُمْ وَمَن فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ? ديگر راه براي هيچ‌گونه ترس و حُزن نيست لذا در همين جريان احد نقل شده است كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در جريان حمراءالأسد بعد از انقضاي احد فرمود من مي‌روم شما هم بياييد، وقتي آن ابن‌مسعود اشجعي يا جاسوسان امويها آمدند گفتند كه شما در نزديك شهرتان شكست خورديد حالا با اين فاصله? دور به چه اميدي مي‌رويد اينها را ترساندند وجود مبارك پيغمبر فرمود: «والذي نفسي بيده» قسم به ذات كسي كه جانم در دست اوست اگر هيچ‌كدام شما نياييد «لأخرجنّ وحدي» من تنها مي‌روم اين براي امتثال آن دستور است كه خدا فرمود: ?لاَ تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ? اگر ديگران حضور پيدا نكردند تو تنها برو، خب اين انبيا اول از تنهايي شروع كردند بعد به ثمر رسيدند آ‌ن وقتي كه ?حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَكُمْ? تصويب شد ابراهيم خليل خب تنها بود بعدها فرمود اول ?إِنِّي بَرِي‏ءٌ مِنكُمْ? بود بعد وقتي عده‌اي به عنوان صحابه اطراف او جمع شدند فرمود: «نحن برآء منكم» وگرنه اول كه سخن از ?بَرِي‏ءٌ? بود نه ?بُرَآءُ? بعدها كه اصحاب ابراهيم دور آن حضرت جمع شدند فرمود: ?إِنَّا بُرَآءُ مِنكُمْ? ما، قبلاً من بود ?إِنِّي بَرِي‏ءٌ مِنكُمْ? بود.
خب، اين ?حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَكُمْ? اگر براي ابراهيم است بعد گفته بود «حسبي الله و نعم الوكيل» همان حرف را وجود مبارك پيغمبر هم در جريان بعد از احد فرمود، فرمود اگر بعد از نشر اين خبرِ كاذب كه ?إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ? بعد از اين فرمود اگر هيچ‌كدام شما نياييد «لأخرجنّ وحدي» قسم به خدا من تنها مي‌روم اين نشانه آن است كه اين حُزن و ترس براي خود پيغمبر نبود.
«و الحمد لله رب العالمين»