موضوع: سوره آل عمران

عنوان: تفسيرسوره مبارکه آل عمران جلسه290

مدت زمان: 27 اندازه نسخه كم حجم: 3.24 M دانلود اندازه نسخه پر حجم: 6.48 M دانلود


اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْماً وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ ?178?
اين كريمه هم از آن آياتي است كه چيزي را به بشر ياد مي‌دهد كه بشر از نزد خود نمي‌تواند ياد بگيرد يعني مصداق ?وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ? است. انسان با ادله و براهين عادي كه در اختيار دارد خيال مي‌كند كه سعادت و شقاوت در همين دنيا خلاصه مي‌شود و اگر كسي از امكانات و مصالح رفاهي بيشتري برخوردار بود سعادتمند است و اگر كسي از اين جهت محروم بود مثلاً شَقي است و اگر ظالمي در امكانات و رفاه زندگي كرد و مُرد به كيفر نرسيد و مانند آ‌ن.
ولي قرآن كريم مي‌فرمايد ما به شما چيزي ياد مي‌دهيم كه شما نمي‌دانيد همان طوري كه درباره شهدا فرمود شما خيال نكنيد اينها مُرده‌اند بلكه اينها به وجوهي از كرامت رسيده‌اند هم زنده‌اند، هم فرحين‌اند ?بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ?، «مرزوق عند‌الله»اند، هم مستبشرند و مانند آن. درباره گروه مقابل هم مي‌فرمايد اينها خيال نكنند كه در خير و نعمت به سر مي‌برند ?وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لأَنْفُسِهِمْ? كافران نپندارند آن مهلتي كه ما به اينها مي‌دهيم براي اينها خير است اين مهلت در حقيقت شرّ است چه اينكه كافران و ديگران نپندارند كه شهدا از سعادت مرحوم شدند بلكه اينها به دارالسعاده رسيده‌اند.
اين دو راه مطلب است كه در مقابل هم است در خلاف حس است يعني حس درك نمي‌كند و علوم حسّي درك نمي‌كند و قرآن كريم به عنوان ?وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ? به بشر ياد مي‌دهد، اين مطلب اول.
دوم اينكه املاء كه ناقص «يايي» است اصلش گفتند از «مَلْوَ» است يعني ثلاثي مجرّدش «مَلْوَ» است و «مَلْوَ» يعني زمان شب و روز را مي‌گويند «ملوان»، «ملوان» يعني شب و روز در بعضي از تعبيرات ادبي هست كه «من لم يعذّبه الوالدان عذّبه الملوان» يعني كساني كه سخنان پدر و مادر در آنها اثر نكرد گذشت شبانه‌روز آنها را تربيت مي‌كند «من لم يعذّبه الوالدان عذّبه الملوان» «ملوان» يعني ليلونها پس مَلوه يعني زمان، املا يعني طول زمان آن وقت «أملا له» يعني فرصت فراوان در اختيارش گذاشت اين كلمه املا در قرآن كريم نسبت به كافران زياد به كار رفت چه در اين آيه كه ?أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ? هست چه در آيات ديگر كه ?أَمْلَيْتُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا? و مانند آن. من املا كردم يعني يك مدت معتنابه را به اينها مهلت دادم اين معناي لغوي املا.
ولي مطلب ديگر آن است كه اين كلمه املا در اصل به جايي به كار مي‌رفت كه معناي رهايي و بي‌بند و باري را به همراه داشته باشد اگر اسبي را در چراگاه رها مي‌كردند كه هر وقت خواست بچرد و هر طور خواست بچرد رها باشد مي‌گفتند «أملا فرصته». پس املا نه هر مهلت طولاني است، بلكه يك مهلت رهايي طولاني است آن طوري كه اسبها را در چراگاه رها مي‌كنند اگر ذات اقدس الهي درباره كافران فرمود: ?إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً? درباره اينها مي‌فرمايد ما اينها را مثل اسبهايي كه به چراگاه رها مي‌شوند رها مي‌كنيم تا مدّتي آزادانه بچرند تا موقع حساب فرابرسد، اين‌هم يك مطلب.
مطلب ديگر آن است كه اين كلمه «أنما» اين «ما» اگر «ما» كافّه باشد كه خب رسم‌الخط بايد همين باشد كه وصف ضمني اين باشد و اما اگر «ما» مصدريه باشد رسم‌الخط بايد طوري باشد كه اين «ما» از «أنّ» جدا نوشته بشود و همچنين اگر موصول باشد گرچه درباره موصول اين حرف را نگفتند ولي قاعده‌اش اين است كه اين «ما» اگر موصوله باشد يا مصدريه بايد جداي از كلمه «أنّ» نوشته بشود «أنّ ما» كه اسم است براي «أن» نظير «واعلموا أن ما غنمتوه» اينجا بايد جدا نوشته مي‌شود ولي رسم‌الخطي كه در قرآ‌ن كريم است يك سنّت خاصّه خود را دارد كه آنجا هم متّصل نوشته مي‌شود براي اينكه در كتابهاي عربي و رسم‌الخط ادبي اين است كه اين‌گونه از «ما»ها از «أنّ» جدا نوشته بشود «واعلموا أن ما غنمتم» آن «أنما» و «إنّما» مثل آنجايي كه مفيد حصر باشد آنجا متصل نوشته مي‌شود يا اگر «ما» كافّه‌اي از عمل باشد متصل نوشته مي‌شود و مانند آن ولي رسم‌الخط خاص قرآني اقتضا مي‌كند كه اين طور نوشته بشود.
خب، ?وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لأَنْفُسِهِمْ? املا مي‌كند خدا اينها را يعني چه؟ يعني اينها را رها مي‌كند كه در وادي گناه بچَرند مشابه همان تعبيري كه در اوايل سوره? مباركه? «بقره» بحثش گذشت آيه? پانزده سوره? مباركه? «بقره» همين مضمون را دارد گرچه اين نقص را ندارد آيه? پانزده اين است كه ?اللّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَيَمُدُّهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ? يعني ذات اقدس الهي اينها را در همان طغيان و تمرّد امتداد مي‌دهد كه كوركورانه حركت كنند يا ?نَذَرُهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ? يك طايفه از آيات قرآني است كه كلمه «يذروا» و «نذروا» در آن به كار رفته خدا مي‌فرمايد ما اينها را در طغيان و كفرشان رها مي‌كنيم كه با اَمَه و كوركورانه و بدون بينش حركت كنند ?فَنَذَرُهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ?.
خب، پس املا به اين معناست كه مهلت بدهند تا عده‌اي در همان وادي كفر مثل حيوانات رهاشده آزادانه بچرند ?وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لأَنْفُسِهِمْ? اين خير براي اينها نيست بلكه چيست؟ اين ?إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْماً? اينجا ديگر ?إِنَّمَا? البته براساس قاعده است كه «ما» با «إنّ» متّصل هم نوشته شده ?إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْماً? ما به اينها مهلت داديم تا گناهان اينها زياد بشود تا وقتي گناهان اينها زياد شد اينها را به يك عذاب افزوني مؤاخذه بكنيم كه ?وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ? مثل اين گوسفندهايي را كه پروراش مي‌كنند كه چاق بشود تا وقتي چاق شده او را ذبحش بكنند.
خب، آن پنج، شش نكته تذكر داده شده نكته? تفسيري معمولي است اما آن بحث مهمّي كه در اين آيه است كه محور بحثهاي جدلي معتزله و اشاعره است، جبري و موفّضه است اين است كه از آن آياتي است كه جبريه روي آن خيلي تكيه مي‌كنند مي‌گويند اين نصّ در جبر است براي اينكه معلوم مي‌شود ـ معاذ الله ـ معاصي و كفر و امثال ذلك مرضيّ خداست يك، مورد اراده? خداست دو و شخص هر كاري كه مي‌خواهد بكند بر پذيرش كار مجبور است سه، والعاقبت هم باز امر به دست خداست براي اينكه فرمود: ?إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْماً? ما به اينها مهلت داديم تا اينها زياد گناه بكنند گناهانشان زياد بشود براي اين، اين كار را كرديم.
پرسش:...
پاسخ: علي ايّ حال هر كسي برابر استعدادي كه دارد اين‌هم براساس سنّت الهي است هر كسي برابر استعدادي كه دارد همان استعداد را شكوفا مي‌كند يا در طرف خير يا در طرف شرّ نقصي در نظام جهان نيست اگر چه افراد هر كسي ?أَعْطَي كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَي?.
خب، اين آيه از آن آيات محوري جبريه و اشاعره است كه امام رازي و امثال امام رازي خيلي روي اين آيه بحث مي‌كند ما اگر آيه‌اي را قرآن كريم داشته باشد كه وضعش براي ما روشن نباشد بايد به آن خطّ حاكم بر آيات قرآني و آن مسير اصلي آيات قرآن كريم عرضه كنيم بالأخره بايد به آن محكمات عرضه كنيم چه اينكه برهان عقلي هم مي‌تواند يك مرجع خوبي براي كيفيت استظهار از ظواهر لفظي باشد. آن بخشي كه جزء محكمات قرآن كريم است و خطّ اصلي قرآن را ارائه مي‌دهد اين است كه بشر در انتخاب راه آزاد است اين يك، تكويناً آزاد است و مطلب دوم هم كه به عنوان خطّ اصلي حاكم است اين است كه هدف، كمال بشر است نه نقص بشر، اگر اين دو اصل به عنوان محكم از قرآن استنباط شد و خطّ اصلي را خود قرآن تبيين كرد اگر تبيان كلّ شيء است، تبيان خودش هم خواهد بود به طريق اُولي? قهراً آيه يا آياتي بر خلاف اين دو اصل كلي ظهور دارند بايد توجيه بشوند بر خلاف ظاهر حمل بشود و مانند آن.
اما خطّ اصلي كه انسان واقعاً آزاد است مسئله ?قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْيُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكُفُرْ? اين طايفه كم نيست يا ?إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً? اين لسان هم كم نيست و مانند آ‌ن. اين نشان مي‌دهد آن راهي را كه قرآن ارائه مي‌دهد راه آزادي بشر است تكويناً، بشر در انتخاب راه آزاد است چه سعيد، چه شقيّ. و اما اينكه بشر تشريعاً براي چه چيزي خلق شد و هدف آفرينش بشر چيست نه هدف خدا، خدا خودش هدف است منزّه از آن است كه هدف داشته باشد چون هر فاعلي كاري را كه انجام مي‌دهد براي آن است كه اين كار واسط و رابط باشد بين اين فاعل و بين كمال كه فاعل قبل از اين كار كمال را نداشت به وسيله كار به آن كمال مي‌رسد پس هر فاعلي كاري را انجام مي‌دهد براي اينكه به كمال برسد. نقل كلام در اين كمال مي‌كنيم مي‌بينيم آن كمال هم موجودي است كه كار مي‌كند براي اينكه به مرحله? أكمل برسد، كمال بالاتر برسد تا مي‌رسيم به كمال نامحدود كه ذات اقدس الهي است آن‌گاه خود اين كمال نامحدود دارد كار مي‌كند اگر كمال نامحدود دارد كار مي‌كند يعني هدف است كه دارد كار مي‌كند ديگر جاي سؤال نيست كه اين مبدأ براي چه مقصودي دارد كار مي‌كند چون خودش مقصود است همان كه مقصود كل است و هدف كل است و كمال مطلق است اين كمال مطلق دارد كار مي‌كند منتها چون اين كمال مطلق غنيّ محض است چيزي از فعل عايد او نمي‌شود و چون حكيمِ مطلق است كار او سراسر با حكمت و هدف همراه است آن‌گاه بايد ديد كه فايده? فعل چيست؟ هدف فعل چيست؟ نه هدف فاعل چيست چون خود فاعل هدف است نه اينكه هدف ندارد خودش هدف است هم فاعل بالذات است هم هدف بالذات لذا ذات اقدس الهي به استناد اينكه حكيم است كارهاي خود را معلّل مي‌كند به منافع و اهدافي كه بر كارش مترتّب است و چون غنيّ بالذات است مي‌فرمايد هيچ‌كدام از اين اهداف به من نمي‌رسد به شما مي‌رسد. آن خطّ اصلي كه حاكم است و از قرآن كريم به خوبي استفاده مي‌شود اين است كه انسان براي كمال خلق شده است چه در سوره? «ذاريات» فرمود: ?مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ? چه در آيات و سُوَر ديگر فرمود: ?وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ? يعني ما هيچ پيامبري را نفرستاديم مگر اينكه باذن الله مورد اطاعت قرار بگيرد و چند آيه است كه با اين مضمون و تعبيرات مختلف آمده ?وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلهاً وَاحِداً?، ?وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ? و مانند آن.
خب، اين طوايف فراوان از آيات نشان مي‌دهد كه هدف آفرينش انسان، كمال انسان است اطاعت و عبادت است، اطاعت از پيغمبر است و اخلاص در عمل است و مانند آن، پس هرگز ذات اقدس الهي كسي را خلق نكرده است يا كسي را مهلت نمي‌دهد براي اينكه گناه بكند زيرا اگر آيه‌اي چنين ظهور ابتدائي داشت با آن محكمات قرآن سازگار نيست با آن خطّ اصلي حاكم بر قرآن سازگار نيست آن محكمات اين بود كه ?مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ? يا ?وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ? يا ?وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلهاً وَاحِداً?، ?وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ? و مانند آن.
پس اين آيات فراوان هدف آفرينش را مشخص مي‌كند، اگر خطّ اصلي قرآن از نظر جبر و تفويض بطلان هر‌دوست و راهنمايي منزله? بين الأمرين است كه «لا جبر و لا تفويض بل أمرٌ بين الأمرين» و اگر خطّ اصلي قرآن اين است كه هدف آفرينش عبادت است و اطاعت است و اخلاص آن‌گاه با اين دوتا محكم كه از آيات الهي استفاده شد وقتي به سراغ آيه? محلّ بحث مي‌آييم بايد اين آيه? محلّ بحث توجيه بشود به نحوي كه نه جبر برآيد و نه مخالف با هدف آفرينش باشد هم اختيار انسانها ثابت باشد و هم اينكه هدف آفرينش انسان نيل به كمال است محفوظ بماند و هدف افزايش گناه نباشد قهراً بايد در اين «لام» تصرّف كرد كه اين «لام»، «لام» غايت و هدف نيست «لام» عاقبت است و اين‌گونه از «لام»ها در تعبيرات نثر و نظم عرب فراوان است چه اينكه در سوره? قرآن كريم هم كم نيست در سوره? «قصص» فرمود: ?فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوّاً وَحَزَناً? آيه? هشت سوره? «قصص» اين است كه فرمود موساي كليم وقتي در آن صندوقچه گذاشته شد و به درياچه افكنده شد ?فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّي وَعَدُوٌّ لَهُ? فرمود: ?فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ? .. كردند گرفتند اين جعبه را از اين دريا آل‌فرعون گرفت، چرا؟ ?لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوّاً وَحَزَناً? براي اينكه اين كودك مايه عداوت و حُزن اينها باشد آ‌نها كه اين بچه را و اين جعبه را براي اينكه اين كودك عدوّ و حَزن آنها باشد نگرفتند آنها گفتند ?أَن يَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً? آنها گفتند ما اين را به عنوان فرزند خود مي‌گيريم شايد در آينده به حال ما نافع باشد آنها به اين اميد گرفتند ولي چون پايان كار عداوت موسي ظهور كرد نسبت به درباريان فرعون و آل‌فرعون و حُزن آل‌فرعون روشن شد چون عاقبت كار اين است خدا فرمود: ?فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوّاً وَحَزَناً? پس اين «لام»، «لام» عاقبت است نه «لام»، «لام» غايت مقام هم از اين قبيل است فرمود: ?إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْماً? يعني عاقبت كارشان افزايش گناه باشد وگرنه اينها مكلّف هم هستند تا آخرين لحظه مأمورند و انبيا گذشته از اينكه رسالت عامّه دارند براي اين سران ستم يك مأموريت خاصّه دارند گذشته از اينكه انبيا آمدند تا براي همه بشير نذير باشند براي اينها نامه‌هاي خصوصي نوشتند، دعوتهاي اختصاصي براي اينها طرح كردند و قرآن هم فرمود: ?وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً? آنها كه لُدّند، لدو‌دند، جزء ألد الخصام‌اند و سركش‌تر از ديگران‌اند آ‌نها را بترساني ديگر چنين آيه‌اي درباره اوساط مؤمنين كه نيامده يا اوساط مردم. بالاختصاص اينها نام برده شدند كه سركشان را بترسانيد لذا اگر پيام بود، اگر نامه بود براي سران سركش بود و مانند آن تا آخرين لحظه مأموريت هست، امر هست، هدف هست، تا اينها برگردند، اما آن هدف به سوء اختيار كافران محقّق نمي‌شود و پايان كار كافران افزايش گناه است ?لِيَزْدَادُوا إِثْماً? هست كه اين «لام» مي‌شود «لام» عاقبت مشابه اينكه درباره بت‌پرستي بت‌پرستان هم چنين تعبيري آمده است كه در سوره? «ابراهيم» آيه? سي اين‌‌چنين است ?وَجَعَلَ لِلَّهِ أَندَاداً لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِكُفْرِكَ قَلِيلاً إِنَّكَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ? خب آنها اين بت را به عنوان اينكه يك چيز مقدّسي است تراشيدند و بت‌پرستي را به عنوان اينكه يك سنّت حَسنه‌اي از نياكانشان هست ترويج كردند و دانشمندانشان هم برهان اقامه كردند كه اگر بت‌پرستي بد باشد چرا خدا جلوي ما را نمي‌گيرد و امثال ذلك كه اينها بين اراده تشريعي و تكويني خلط كردند همه اين را به عنوان يك بركت مي‌دانستند وقتي هم كه مي‌خواستند به جنگ اسلام بيايند گذشته از اينكه مي‌رفتند در كنار كعبه از بتهاي عمومي مدد مي‌گرفتند آنها كه جزء اشراف قريش بودند و بت اختصاصي در منزل داشتند مانند خاندان ابي‌سفيان اينها مي‌رفتند از حضور بتشان كمك مي‌گرفتند براي اينكه در جنگ با اسلام پيروز بشوند چنين خيال باطلي داشتند و گاهي هم به انبيايشان مي‌گفتند كه ما فكر مي‌كنيم ?اعْتَرَاكَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ? چون نسبت به بتها بدرفتاري كردي آنها تو را به بدي گرفتند بيمارت كردند، مشكل رواني برايت ايجاد كردند و مانند آن. چنين قداستي براي بتها قائل بودند آنها بت‌پرستي را براي اينكه مايه گمراهي خود يا ديگران باشد كه ترويج نمي‌كردند ولي چون عاقبت بت‌پرستي ضلالت است و اضلال خدا فرمود: ?وَجَعَلُوا لِلَّهِ أَندَاداً لِّيُضِلُّوا عَن سَبِيلِهِ? اين «لام»، «لام» عاقبت است نه «لام» غايت. البته ممكن است آن دسيسه‌بازان نظير سامري و امثال سامري براي اوّلين بار بت‌پرستي را براي اضلال رواج داده باشد مثل كار ابليس هم همين بود اما توده بت‌پرستان و بت‌سازان و بت‌فروشان آنها براي هدايت اين كار را مي‌كردند نه براي قداست نظير همان آيه‌اي كه ?وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَيَفْقَهُونَ بِهَا? آن ?لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ? اين «لام»، «لام» عاقبت است نه «لام» غايت خدا نمي‌فرمايد كه من يك عده را براي سوزاندن خلق كردم، خب اگر يك عده را براي سوزاندن خلق مي‌كردي چرا فرمودي من همه را براي عبادت خلق كردم اينكه فرمود: ?لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ? اين «لام»، «لام» عاقبت است نه «لام» غايت يعني عاقبت بعضي از مردم جهنم است نه اينكه هدف آفرينش بعضيها جهنم باشد اين‌‌چنين نيست.
پرسش:...
پاسخ: هدف كمال اين است منتها اينها عاقبت كارشان به سوء اختيار خودشان اين كار را كردند امتحان هم چيز خوبي است يك عده نمي‌رسند اما به سوء اختيار خود نمي‌رسند در قيامت هم مي‌گويند كه ?غَلَبَتْ عَلَيْنَا شِقْوَتُنَا? اعتراف هم مي‌كنند ?فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحَابِ السَّعِيرِ? اينها كه مي‌گويند ?غَلَبَتْ عَلَيْنَا شِقْوَتُنَا? يعني به سوء اختيار خود ما راه باطل را طي كرديم در حالي كه مي‌توانستيم.
پس بنابراين اين‌گونه از «لام»ها كه در آيات مشابه اين آمده نوعاً «لام» عاقبت است نه «لام» غايت، بنابراين دست امام رازي و ساير متفكّران اشعري جبري‌منش از اين آيه كوتاه خواهد شد البته مفوّضه هم در قبال جوابهايي دارند ولي چون حرف اين است كه تفويض هم مثل جبر باطل است راهي براي زمخشري و امثال زمخشري هم باز نخواهد شد كه آنها به عنوان تفويض از اين آيه يا آيه ديگر چيز جواب بدهند يا استنباط بكنند هم جبر باطل است هم تفويض انسان در كارها مستقل نيست كه كارش ابدا به بالا نرسد چون هر ممكني بالأخره بايد به واجب ختم بشود تفويض خطرش بدتر از جبر است ولي انسان سرِ دو راهي ايستاده هر كدام را انتخاب بكند فعل اختياري اوست.
بنابراين اين كريمه جز عاقبت چيزي را خبر نمي‌دهد نه «لام» غايت ?وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ? تا ?لِيَزْدَادُوا إِثْماً? يعني وقتي كه افزايش گناه پيدا شد آن وقت ?لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ? چه اينكه فرمود: ?فَأَمْلَيْتُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ? «وكم من قرية ظالمه» كه ?أَمْلَيْتُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ? در اين طايفه‌اي است به همين مضمون كه ما اينها را مهلت داديم بعد به عذاب دردناك گرفتيم ?فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ? يعني آن عِقابي كه دامنگير اين افراد خواهد شد چگونه خواهد بود؟ در اين بخش مي‌فرمايد اينها چنين گماني را نكنند اينها دارند بر راه باطل سرگرم مي‌شوند تا موقعش برسد به عذاب دردناك گرفتار بشوند يك ?لاَ يَحْسَبَنَّ? ديگري هم نسبت به اين كافران دارد مي‌فرمايد: ?وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَبَقُوا? فرمود شما خيال نكنيد برنده شديد براي اينكه جلو برويد، دنبال برويد همه در حوزه اختيار ما هستيد جلوتر برويد گرفتارتر خواهيد شد، دنبال‌تر باشيد گرفتاريد ?وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَبَقُوا? آنها خيال نكنند جلو افتادند براي اينكه ?لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ? سراسر عالم مأموران الهي‌اند اين خودش جزء مأموران خداست چگونه مي‌تواند فرار كند؟ جنگ با خدا فرض ندارد يك وقت است كسي مي‌گويد كه اگر همه عالم دشمن من باشند من تنها در برابر آ‌نها مي‌ايستم اين يك حرف معقولي است حالا يا فاتح مي‌شود يا مغلوب حرفي‌ است معقول يعني مي‌گويد من يك طرف و آنها يك طرف با هم مي‌جنگيم ولو دو لحظه من بتوانم مقاومت بكنم بالأخره مي‌جنگيم اما جنگ در برابر ذات اقدس الهي فرض ندارد فرضي است محال نه فرضِ محال براي اينكه خود اين انسان با همه شئون و ذوات و اوصاف و افعالي كه دارد خودش جزء سربازان حق است اين با چه چيزي مي‌خواهد بجنگد؟ اگر ?لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ? است اگر ?وَمَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ? است اگر طبق بيان نوراني حضرت امير(عليه‌السلام) كه فرمود: «واعلموا عباد الله أن جوارحكم جنوده» فرمود بندگان خدا بدانيد اعضا و جوارح شما سربازان او هستند اگر يك وقت خدا خواست كسي را بگيرد با دهن او، با زبان او، با دست او، با پاي او، او را مي‌گيرد حرفي مي‌زند رسوا مي‌‌شود، جايي را امضا مي‌كند رسوا مي‌شود. اين‌‌چنين نيست كه انسان در برابر خدا بتواند قرار بگيرد، بجنگد ولو يك لحظه فرمود اعضا و جوارح شما سربازان الهي‌اند مواظب خودتان باشيد.
خب، در اين لحاظ ذات اقدس الهي هشدار مي‌دهد كه ?وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَبَقُوا? گاهي مي‌فرمايد: ?فَمَا هُم بِمُعْجِزِينَ? يا ?وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِينَ? شما خدا را عاجز نمي‌كنيد نه معاجزيد نه مُعجزيد نه مُعجّزيد كه پيشرفت شما مايه عجز خدا باشد كه در دسترس قضا و قدر نباشيد «أينما تولّوا فثم جند الله» خب كجا فرار مي‌كنيد، اگر ?فَأَيْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ? هست «أينما تولّوا فثمّ جندالله» هم هست لذا فرمود: ?وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَبَقُوا? ?وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لأَنْفُسِهِمْ? و مانند آن.
«و الحمد لله رب العالمين»