موضوع: سوره آل عمران

عنوان: تفسيرسوره مبارکه آل عمران جلسه292

مدت زمان: 29:25 اندازه نسخه كم حجم: 3.87 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 7.84 MB دانلود


بسم الله الرحمن الرحيم
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
?وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْماً وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ ?178? مَا كَانَ اللّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَي مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّي يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَي الْغَيْبِ وَلكِنَّ اللّهَ يَجْتَبِي مِن رُسُلِهِ مَن يَشَاءُ فَآمِنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَإِن تُؤْمِنُوا وَتَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ?179?
يكي از مطالبي كه مربوط به آيه? محل بحث است اين است كه اصل داشتن و نداشتن يعني غنا و فقر هيچ كدام نشانه? سعادت نيست هر دو وسيله? امتحان الهي است چه اينكه در سوره? مباركه? «فجر» است كه انسان عادي خيال مي‌كند كه ?فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ ? وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاَهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ ? كَلَّا بَلْ لَا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ? فرمود انسان عادي مي‌پندارد كه اگر به كسي مالي رسيد خدا او را گرامي داشت و اگر كسي تهي‌دست شد مورد تحقير الهي است نه آن سخن درست است و نه اين گمان درست، هر دو امتحان الهي است در بحثهاي قبل هم مشابه اين مطلب زياد گذشت و اين حديث هم از بيان حضرت امير(عليهم السلام) نقل شد كه «ان الغنا والفقر بعد الارض علي الله» قبل از روز قيامت و حساب مشخص نيست كه چه كسي توانگر است چه كسي تهي‌دست، بعد از «عرض علي الله و وقوفي يوم الحساب» آنجا مشخص مي‌شود كه چه كسي توانگر است و چه كسي تهي‌دست.
پس آنچه كه در دنيا هست همه‌اش وسيله? امتحان الهي است. كافر خيال مي‌كند كه اين سعادتي است براي او و خيري است، افراد ضعيف الايمان آنها هم مي‌پندارند كه كافرين مرفّه‌اند قرآن مي‌فرمايد نه، اين مثل كسي كه پياده دارد مي‌رود و مثل كسي كه وارد هواپيماي سريع‌السير بي‌خلباني شده است كه دارد به طرف درّه سقوط مي‌كند آن كسي كه پياده مي‌رود و آهسته آهسته در مسير است اين به مقصد مي‌رسد ولي كسي كه سوار هواپيمايي شد كه آن در حال سرعت مي‌رود خلباني ندارد يا خلبانش آشنا نيست اين دارد به طرف سقوط مي‌رود نه به طرف مقصد لذا قرآن مي‌فرمايد كه كافر خيال نكند اين خير و رفاهي كه او مي‌پندارد واقعاً خير است اين براي آن است كه بيشتر گناه بكند و گرفتار عذاب عظيم و اليم و مهين بشود كه اين «لام» هم معنايش شد «لام» عاقبت باشد نه «لام» غايت، اين يك مطلب.
مطلب دوّم اين است كه گاهي گفته مي‌شود جمع بين اين آيه? محل بحث با آيه? سوره? «ذاريات» كه ?مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ? است آنجا غايت ?لِيَعْبُدُونِ? قرار گرفت اين جا غايت ?لِيَزْدَادُوا إِثْماً? قرار گرفت. بعد از اينكه سخن از اطلاق و تقييد يا عام و خاص نبود براي اينكه آن عموم يا مطلق عاري از تخصيص و تقييد است اين چنين جواب داده مي‌شود كه اين آيه ناظر به تكوين است آن آيه ناظر به تشريع ?مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ? ناظر به تشريع است يعني غايت تشريعي عبادت است و اين آيه? ?وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْماً? ناظر به غايت تكويني است لذا معارضه هم نيستند اينها تكويناً گناهشان اضافه مي‌شود و تشريعاً بايد خدا را عبادت مي‌كردند، اين وجه جمع هم ناتمام است براي اينكه گناه و عبادت هر دو امر شرعي و تشريعي‌اند هيچ كدام تكويني نيستند. هم عبادت امر تشريعي است هم گناه امر تشريعي است يعني وقتي شريعتي آمده است اگر كسي مطابق با شريعت عمل كرده است مي‌شود تعبّد و اطاعت شرعاً و اگر كسي مخالف اين شريعت رفتار كرده است مي‌شود تمرّد و عصيان شرعاً اينها هر دو شرعي‌اند نه اينكه يكي تكويني باشد ديگري تشريعي و غايت ذات اقدس الهي در آفرينش يعني غايت فعلش اين است كه انسان به حسن اختيار خود به مقصد برسد و عده‌اي زيادي هم مي‌رسند اما در اينجا «لام»، «لام» عاقبت است نه «لام» غايت تا گفته بشود كه اين غايت تكويني است و آيه? سوره? «ذاريات» غايت تشريعي و معارضه هم نيست.
مطلب بعدي آن است كه اين پندار در خيليها بود كه مال و ثروت وسيله? سعادت است و افراد ضعيف الايمان هم احياناً اين را باور دارند لكن افرادي كه مؤمن راستين‌اند مي‌فهمند كه همه? اينها آزمايش الهي است نظير آنچه كه در سوره? مباركه? «كهف» از آيه? 32 به بعد آمده. در سوره? «كهف» از آيه? 32 به بعد اين است كه فرمود: ?وَاضْرِبْ لَهُم مَثَلاً رَجُلَيْنِ جَعَلْنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَيْنِ مِنْ أَعْنَابٍ وَحَفَفْنَاهُمَا بِنَخْلٍ وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمَا زَرْعاً? فرمود داستان دو نفر را براي اينها تبيين بكن كه يكي داراي دو باغ بود سرسبز و خرّم هم درختهاي انبوه در اين باغ بود هم فاصله? بين درختهاي را با كشاورزي تأمين مي‌كرد يعني هم باغدار بود هم كشاورز، اين درختها قبل از اينكه به آن حد كمالشان برسند پاي اينها آفتاب است سايه نيست جا براي كشاورزي هست، فرمود: ?وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمَا زَرْعاً? يا بين «اشجار كلّ واحد» ذرع است يا بين «جنّتين» ذرع است علي أي حال اين هم از فضا هم از زمين هم از باغداري و هم از كشاورزي استفاده مي‌كرد اين يكي، ديگري اين چنين نبود آن شخص ديگر فاقد اين مزاياي ياد شده بود ?وَكَانَ لَهُ ثَمَرٌ? و هر دو باغ هم ?وَلَمْ تَظْلِم مِنْهُ شَيئاً? بود و ميوه‌هاي خوبي مي‌داد هيچ‌كدام در باروري ناقص نبودند ?فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنكَ مَالاً وَأَعَزُّ نَفَراً? به آن رفيق ديگر كه محاور او بود اهل حِوار و بحث بود و رفيق او بود مي‌گفت من از تو ?أَكْثَرُ مِنكَ مَالاً وَأَعَزُّ نَفَراً? هستم هم قوم و قبيله و اولاد فراوان و عزير دارم و هم از نظر مال متمكّن‌تر هستم آن‌گاه ?وَدَخَلَ جَنَّتَهُ وَهُوَ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ قَالَ مَا أَظُنُّ أَن تَبِيدَ هذِهِ أَبَداً? بعد رفيقش به او گفت ?قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَكَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلاً? چرا كفر مي‌ورزي در برابر اين همه نعمي كه خدا به تو داد چرا اين حرفها را مي‌زني، چرا مي‌گويي ?مَا أَظُنُّ أَن تَبِيدَ هذِهِ أَبَداً? فكر نكنم كه اين باغ با اين وسعت هلاك بشود ?أَن تَبِيدَ? يعني «تهلك» در جاهليت اين چنين بود حالا هم كساني كه دنيازده‌اند اين حرف را دارند مي‌گويند فلان مال، مال نمير است اين مال نمير ملك نمير يا ظرفهاي مسي، اين را مي‌گفتند ظرف نمير است اين فكر جاهلي بود كه ?مَا أَظُنُّ أَن تَبِيدَ هذِهِ أَبَداً? «تبيد» يعني «تهلك»، «باد» يعني «هلك» اين چنين فكري داشت اما آن رفيق مؤمن آگاه به او فرمود: ?أَكَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلاً? تو به جاي اينكه شكور باشي چرا كفوري، تو حرفت اين است ?لكِنَّا? يعني «لكن انا» من حرفم چيز ديگر است ?لكِنَّا? يعني «لكن انا» حرفم اين است ?هُوَ اللَّهُ رَبِّي وَلاَ أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَداً? پس اصل اينكه غنا وسيله? سعادت نيست اين براي مؤمني اوحدي از مردان باايمان روشن شده بود ولي براي خود كافرين و براي افراد ضعيف الايمان حل نشده بود كه قرآ‌ن پرده برداشت.
مطلب ديگر اين است كه يزيد ملعون در شام همين آيه? 25 سوره? مباركه? «آل‌عمران» را كه بحثش قبلاً گذشت قرائت كرد و خواست تظاهري به دين‌داري بكند و بگويد خواسته‌? خدا همين است. آيه? 26 سوره? «آل‌عمران» اين بود كه ?قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاءُ وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الخَيْرُ إِنَّكَ عَلَي كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ? يعني اعطاي مُلك و نزع مُلك به دست خداست، اعطاي عزّت و نزع عزّت به دست خداست و خدا خواست كه ما را مُلك بدهد و مَلك بكند و عزيز بگرداند اين آيه را قرائت كرد در شام، وجود مبارك زينب كبري(سلام الله عليها) «قامت و قالت» آن خطبه? معروف را ايراد كرد كه «ازعمت و ان اخصت علينا اقطار الارض و آفاق السماء فاصبحنا نساقوا كما تساقوالاسرا ان بنا علي الله هوانا و بك عليه كراما» بعد فرمود كه چرا اين آيه را نخواندي ?وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْماً?.
فرمود كافران خيال نكنند اگر ما به آ‌نها مهلت مي‌دهيم اين براي آنها خير است ما به آنها مهلت مي‌دهيم كه بيشتر گناه بكنند تا به اين سه قسم عذاب مبتلا بشوند عذاب عظيم و اليم و مهين مبتلا بشوند. خب اگر وقتي گروهي در اثر ضعف تشخيص مبتلا به اين مغالطه مي‌شدند كساني مثل زينب كبري(عليها سلام) بودند كه اينها را روشن كنند كه هرگز كافر به خود اجازه ندهد كه مورد عنايت حق قرار گرفت و الآن خدا او را مَلك كرد و خدا او را عزيز كرد اينها عزّت دروغين است كه ?أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ? اين هم يك مطلب.
مطلب بعدي آن است كه در بحثهاي قبل اشاره شد در عين حال كه ذات اقدس الهي كافران را توبيخ مي‌كند و دارد تهديد مي‌كند كه اين امهال به سود شما نيست در عين حال يك نصيحت ضمني را هم گوشزد مي‌كند. بالآخره شما مي‌توانيد از اين فرصت سوء استفاده نكنيد چون اگر از اين فرصت سوء استفاده مي‌كرديد عليه خود شماست. در سوره? مباركه? «فاطر» مي‌فرمايد ما در قيامت به كافران مي‌گوييم كه ما به شما مهلت كافي داديم، آيه? 36 و 37 سوره? «فاطر» اين است كه ?وَالَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ نَارُ جَهَنَّمَ لاَ يُقْضَي عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا? نه قضاي الهي بر اينها نازل مي‌شود كه اينها بميرند چون اجل مغزي اينها تمام شد ديگر مرگي ندارند ?لاَ يُقْضَي عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا? پس اين چنين نيست كه دستور مرگ بيايد و اينها بميرند ?وَلاَ يُخَفَّفُ عَنْهُم مِنْ عَذَابِهَا? نه از عذاب جهنم براي اينها چيزي تخفيف حاصل مي‌شود خفيف و سبك مي‌شود. اينها در جهنم مي‌سوزند ?كَذلِكَ نَجْزِي كُلَّ كَفُورٍ ? وَهُمْ يَصْطَرِخُونَ فِيهَا? با ناله و لابه مي‌گويند ?رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحاً غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ? آن‌گاه خدا در جواب اينها به اينها مي‌فرمايد: ?أَوَ لَمْ نُعَمِّرْكُم مّا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَن تَذَكَّرَ? مگر ما قبلاً مهلت كافي به شما نداده بوديم تا هركسي مي‌خواست متذكّر بشود تذكّر پيدا بكند، معلوم مي‌شود كساني هم كه در دنيا مهلت دارند باز اين مهلت وسيله‌اي براي تذكّر اينها هست اين اتمام حجّتي است گرچه خداوند مي‌داند اينها از اين مهلت سوء استفاده مي‌كنند لذا «لام» «لام» عاقبت مي‌شود نه غايت ولي در عين حال كه آنها دارند سوء استفاده مي‌كنند حجّت خدا هم دارد تتميم مي‌شود يعني ذات اقدس الهي مي‌تواند در قيامت به اينها بفرمايد من كه مهلت كافي به شما دادم چه اينكه در سوره? «فاطر» مي‌فرمايد جهنمي‌ها كه مي‌گويند ?رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحاً غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ? خدا به اينها مي‌فرمايد: ?أَوَ لَمْ نُعَمِّرْكُم مّا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَن تَذَكَّرَ? مگر ما به اندازه? كافي به شما مهلت نداديم اين است كه هر اندازه كه كافر مهلت پيدا مي‌كند حجّت ذات اقدس الهي بالغ‌تر مي‌شود.
مطلب بعدي آن است كه اين رفاهي كه پايانش ويرانگري است گاهي در درياست گاهي در صحرا، گاهي در خشكي است گاهي در آب. جريان خشكي را سوره? مباركه? «انعام» مشخص مي‌كند يا آن آيه بالآخره مطلق است، آيه? 44 سوره? «انعام» اين است كه ما مقداري اينها را متنبه كرديم گوشمالي داديم بلكه اينها به راه بيايند اينها به راه نيفتادند، آيه? 43 و 44 سوره? «انعام» اين است كه ?فَلَوْلاَ إِذْ جَاءَهُم بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا? چرا وقتي مقداري از نشانه‌هاي عذاب ما آمد اينها تضرّع و ناله نكردند چرا بيدار نشدند اينها وسيله? بيداري بود چرا اينها هوشيار نشدند ?وَلكِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ? فَلَمَّا نَسُوا مَاذُكِّرُوا بِهِ? ما اينها را متذكّر كرديم به مقداري درد و رنج و عذابهاي ظاهري بلكه اينها متنبّه بشوند بگويند «يا الله» و برگردند وقتي فراموش كردند آنچه را كه ما به اينها رسانديم و تذكّر داديم اينها متذكّر نشدند آ‌ن‌گاه ما اين رنج و درد را كه رحمت خاصّه? ما بود از اينها برداشتيم تمام درهاي رحمت و نعمت را به روي اينها باز كرديم وقتي اينها غرق نعمت شدند در بحبوحه? نعمت اينها را گرفتيم ?فَلَمَّا نَسُوا مَاذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ حَتَّي إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُم مُبْلِسُونَ? «مبلس» يعني «سراسيمه» خب پس معلوم مي‌شود درد و رنجي هست رحمت الهي است انسان در آن حال به جاي حكايت براي ديگران يا شكايت پيش اين و آن بايد ناله و زاري كند پيش حق، همين ناله و زاري سلاح مؤمن است كه «سلاحه بكاء لا يملك الا الدعا» خب انسان كه تنها سرمايه‌اش دعاست و تنها سلاحش اشك است چرا از اين اسلحه در موقع خطر استفاده نكند آنها كه راهي اين راه‌اند و اين راه را رفته‌اند و جزء نامداران اين رشته‌اند گفتند مسئله? رضا و تسليم براي اوحدي از انسانهاست خود آنها هم مي‌دانند كه در چه شرايطي هستند ولي براي ديگران تا آنجا كه ممكن است ناله و زاري و ضجّه و دعا كمال است. اگر كسي مشكلي به او برسد خيال مي‌كند كه دارد صبر مي‌كند و معناي صبر اين است كه مشكلش را با دوستش در ميان نگذارد و با ذات اقدس الهي در ميان نگذارد و كشف مشكل را از او نخواهد اين اشتباه است معناي صبر اين نيست كه انسان مقاومت كند اين مي‌گويند يك نحوه سوء ادب است براي سالكان الهي مثل اينكه در مقابل قهر خدا دارد مقاومت مي‌كند اين صحيح نيست اين بايد ناله‌اش را داشته باشد از آن به بعد بايد راضي باشد بايد با ناله از خدا چيز بخواهد خدا داد «فله الحمد» نداد «فله الحمد» معناي رضا و تسليم اين نيست كه هر مشكلي كه پيش آمد آدم هيچ حرفي نزند اين مثل اينكه دارد در قبال قهر خدا دارد مقاومت مي‌كند اين چيز بدي است. ذات اقدس الهي ايّوب(سلام الله عليه) را به عنوان صابر و عبد صابر معرّفي كرد ?وَجَدْنَاهُ صَابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ? اما با اينكه خدا روي صبر ايّوب(سلام الله عليه) صحه گذاشت ببينيم مرتّب ناله‌هاي ايّوب را نقل مي‌كند ?رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ? ?رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ? اين است كه هيچ كسي بالاتر از ائمه(عليهم السلام) به مقام صبر و مقام رضا و تسليم نرسيدند اما ناله‌هاي اينها شبانه‌روزي بود مبادا كسي خيال كند كه چه بهتر كه انسان تسليم باشد چه بهتر كه انسان راضي باشد و چيزي نخواهد و شكايت نكند نه ?إِنَّمَا أَشْكُوا بَثِّي وَحُزْنِي إِلَي اللَّهِ? اين فضيلت است اين خلاصه? بندگي است اعطا كرد «فله الحمد» نكرد «فله الحمد» از آن به بعد مرز رضا و تسليم است نه اينكه مقاوم بودن و مقاومت نشان دادن و با او راز و نياز نكردن و مناجات نكردن و مشكل را، حلّ مشكل را از او طلب نكردن اينها هنر باشد اينها هنر نيست.
پرسش:...
پاسخ: بله مي‌داند ديگر، خدا مي‌داند خدا مي‌داند كه بنده اگر ناله كند به ثواب بنده است اصلاً در اين كريمه مي‌فرمايد ما عده‌اي را به فشار قرار داديم چرا اينها نگفتند «يا الله» ?فَلَوْلاَ إِذْ جَاءَهُم بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا? اين 22:19 است ديگر خب چرا اينها «يا الله» نگرفتند اين از آن به بعد اگر داد معلوم مي‌شود مصلحت است نداد معلوم مي‌شود مصلحت است.
پرسش:..
پاسخ: با او سازگار است چون بعدش دارد ?وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ? حالا اگر انسان رنجي ديد انسان كه نمي‌خواهد «زينة الحياة الدنيا» نمي‌خواهد كه، حالا مشكلي دارد مي‌گويد من با اين مشكل مي‌سازم يا نه اين را با طبيبش در ميان بگذارد «اذا مرضت فهو يشفين» اگر مصلحت در اين بود كه فوراً شفا بدهد «فله الحمد» نبود «فله الحمد» اصلاً با او در ميان نگذاشتن بد است نه اينكه معناي صبر اين باشد كه خب خدا خودش مي‌داند و اينها و ابراهيم خليل(سلام الله عليه) هم در آن حال با راز و نياز همراه بود بسياري از اين دعاها را قرآن كريم در تمام ادوار زندگي خليل حق(سلام الله عليه) نقل مي‌كند حتي در دوران پيري، دعاهاي سوره? «ابراهيم» براي زمان پيري اوست يعني كه از همه? دوران ورزيده‌تر شد آن‌گاه مرتّب دارد دعا مي‌كند «رب كذا» «رب كذا» «رب كذا» «ربنا كذا» «ربنا كذا» اينها ادعيه‌ايست كه در سوره? «ابراهيم» آمده است.
پرسش: اين در صورتي است كه ...
پاسخ: لذت را در مناجات خدا مي‌داند يك، لذت را در كار خدا مي‌دانند دو، خدا اگر مصلحت ديد كه آنها را از اين مشكل برهاند «فله الحمد».
پرسش:.. مي‌خواهم بي ادبي ...
پاسخ: نه نخواستن بي‌ادبي است سوء ادب است، با او در ميان بگذارد داد «له الحمد» نداد «له الحمد» مقام رضا و تسليم اين نيست كه هرچه مي‌كند بكند من مشكلم را با او در ميان بگذارم من ايستادگي‌ مي‌كنم ايستادگي بد است. قرآن وقتي كه صبر ايّوب را ذكر مي‌كند دعاي او را مكرّر ذكر مي‌كند معلوم مي‌شود صابر بودن معنايش اين نيست كه انسان با دوستش در ميان نگذارد اما به جد بگويد خدايا من مصلحت را در اين مي‌بينم اين بر خلاف ادب است خدايا من مشكلم اين است ?رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ? اين يك، ?وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ? مصلحت در اين است كه من در همين حال باشم «فلك الحمد» مصلحت در آن است كه حالم عوض شود باز «فلك الحمد» ?رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ? ?رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ? خدا مي‌فرمايد: ?نِعْمَ الْعَبْدُ? چه بنده? خوبي است ما او را عبد صابر يافتيم معلوم مي‌شود صبر كردن در لسان قرآن غير از مقاومت كردن در برابر خداست اين صحيح نيست مقاومت در برابر حوادث صحيح است.
پرسش:..
پاسخ: از ديگران سؤال نمي‌كنند فرمود اينها بزرگواراني هستند كه ?يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ (و اهوالهم و وضع معيشتهم) أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ? اما با خدايشان كه راز و نياز مي‌كنند.
پرسش: استاد قرآن بطور ...
پاسخ: دعاهاي مكرّري از حضرت ابراهيم ذكر شده در موارد گوناگون.
پرسش:..
پاسخ: باشد، در موارد گوناگون دعاهاي او را نقل كرده، آنجا كه كمتر از سوختن است براي آب و نان دعا مي‌كند ?رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ? ديگر ?بَيْتِكَ الْمفحَرَّمِ? ?رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلاَةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ? براي آن شهر دعا كرده ?رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَداً آمِناً? وقتي كه آمد ديد حالا شهر شد عرض كرد ?رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَداً آمِناً? همه? مقاطعش با دعا همراه است اما معنايش اين نيست كه كمك از غير خدا بخواهد اين روا نيست دعا مي‌كند اگر ذات اقدس الهي مصلحت را در اجابت آن دعا ديد «فله الحمد» اگر مصلحت را در چيز ديگر ديد باز «فله الحمد» معناي رضا و تسليم بعد از دعا است نه قبل از دعا.
پرسش: ... دعا نكرد.
پاسخ: چرا دعا نكرد.
پرسش:...
پاسخ: چرا دعا نكرد، مكرّر دعاهاي او را قرآن كريم از همان اوايل «رب، ربنا» مرتّب دارد دعاهاي او را نقل مي‌كند.
پرسش:...
پاسخ: چرا دعا نكرد، از كجا مي‌دانيم دعا نكرده.
پرسش:..
پاسخ: نه قرآن كه عدم نقل دليل بر ترك دعا نيست از اينكه سيره? خليل حق(سلام الله عليه) را ذكر مي‌كند مي‌بينيم قبل از ابتلا و بعد از ابتلا مرتّب با دعاها همراه است خدايا اين چنين بكن، خدايا آن چنان بكن، به تو پناه آوردم و امثال ذلك. براي بچه‌هايش دارد دعا مي‌كند براي طلب آمرزش پدر و مادرش دارد دعا مي‌كند براي فرزندانش هر كه هست دارد دعا مي‌كند در دوران پيري كه حالا همه? مراحل را گذرانده به آن مقام امامت عاليه هم رسيده باز دست از دعا برنمي‌دارد، خب اگر آن جريان ?حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَكُمْ? در وسط سيره? حضرت خليل است بعدها كه كامل‌تر شد و بالغ‌تر شد ?وَإِذِ ابْتَلَي إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً? از آن به بعد كه هرگز دست از دعا برنمي‌داشت معلوم مي‌شود كه اين دعا هميشه بود. معناي اينكه انسان راضي باشد و اهل تفويض و تسليم باشد اين نيست كه هر كاري كه خدا كرد اين حرف نزند دعا نكند معنايش آن است كه «چبخرت الدعا مخ العباده» اين از آن رواياتي است كه مرحوم ابن فهد حلي در عدّه‌اش نقل كرد، «الدعا مخ العباده» يعني «لب» «مخ هو اللب» لب عبادت دعاست حالا معناي رضا و تسليم اين است كه انسان مشكلش را با ذات اقدس الهي در ميان مي‌گذارد اگر ذات اقدس الهي مصلحت را در اين ديد كه او همان مشكل را فوراً حل كند «فله الحمد» اگر مصلحت را در چيز ديگر ديد باز «له الحمد» اين معناي رضا و تسليم است نه معناي رضا اين باشد انسان مقاومت كند در برابر قهر خدا. فرمود در اين كريمه? سوره? «انعام» كه چرا اينها ناله نكردند ما اينها را در فشار قرار داديم كه بنالند متأسفانه نناليدند بعد همه? درهاي رحمت را به روي آنها باز كرديم وقتي كه اينها غرق نعمت شدند ?أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً? مشابه اين در جريان دريايي هم هست در سوره? مباركه? «يونس» آيه? 22 اين است كه ?هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّي إِذَا كُنتُمْ فِي الْفُلْكِ وَجَرَيْنَ بِهِم بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَفَرِحُوا بِهَا جَاءَتْهَا رِيحٌ عَاصِفٌ وَجَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِن كُلِّ مَكَانٍ? ما اينها را در سفرهاي دريايي در كشتيها موفّق مي‌كنيم كه از هر راهي اينها بتوانند استفاده كنند و كشتيهاي بادي هم به سمتي كه هدفشان در همان سمت است باد مي‌وزد و حركت مي‌كنند اين كشتيهاي بادي، وقتي كه روايح طيّبه، نسيمهاي خنك و در جهت موافق وزيدن گرفت و اينها رفتند وسط دريا و خوشحال شدند ?أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً?. از آن به بعد ناله‌اي دارند به خدايشان متوسّل مي‌شوند البته خدا به آنها پاسخ مثبت مي‌دهد آنها را به ساحل امن نجات مي‌دهد دوباره برمي‌گردند دست از كفر برنمي‌دارند.
غرض آن است كه در حال خطر براي انسان دعا كردن، دعا كردن براي انسان فضيلت است و هر وقت خطري متوجه انسان شد دارد انسان را بيدار مي‌كند نه اينكه خداي ناكرده غفلتي بر روي غفلت انسان بيفزايد.
مطلب بعدي آن است كه اين كه فرمود: ?وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْماً? شايد در خلال بحثهاي گذشته آيه? 25 سوره? 47 كه نام مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است خوانده شد كه ?الشَّيْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَي لَهُمْ? كه شيطان املا كرد و مهلت داد به اينها، البته شيطان كه تسويل مي‌كند املا مي‌دهد تأخير مي‌اندازد و مهلت را در چشم اينها مستمر مي‌كند اين يك نحو عقوبت است شيطان در نظام تكوين هيچ كاري را بدون اذن حق نمي‌كند هر كاري كه در كار تكوين انجام مي‌دهد خير و رحمت است البته در نظام تشريعي خودش جن است مكلّف است استكبار كرد معصيت كرد اين استكبارهاي او و اغواهاي او هم «عصياني علي عصيان» است و عذابش در قيامت بيشتر مي‌شود اما در محدوده? نظام تكوين كاري را شيطان بتواند بدون اذن خدا بكند اين چنين نيست و خود شيطان مهره‌اي از مهره‌هاي قدرت حق است اگر ذات اقدس الهي بخواهد «شياطين الانس و الجن» را، كافران را بگيرد به وسيله? همين «كلب معلّم» مي‌گيرد كه فرمود: ?الشَّيْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَي لَهُمْ?.
مطلب ديگر آن است كه گاهي گفته مي‌شود اين چنين نيست بعضي از كافران از مهلتهايي كه دارند حسن استفاده مي‌كنند ?لِيَزْدَادُوا إِثْماً? نيست سوء استفاده نمي‌كنند، خدماتي براي جامعه انجام مي‌دهند يا احياناً بعضي برمي‌گردند و توبه مي‌كنند پس اين كه گفته شد ?لِيَزْدَادُوا إِثْماً? اين چنين نيست جوابش اين است كه اين در جريان تتمّه? بخش جنگ احد است و درباره? كساني كه ?يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ? و مانند آن، اينهايي كه ?يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ? درباره? اينها فرمود: ?وَلاَ يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَن يَضُرُّوا اللّهَ شَيْئاً? بعد ?إِنَّ الَّذِينَ اشْتَرَوا الْكُفْرَ بِالْإِيمَانِ كذا و كذا? تا رسيد به اين جمله كه ?وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لأَنْفُسِهِمْ? البته آن كافراني كه ?يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ? نيستند جزء كساني هستند كه ?مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ? و مانند آن قرآن هم با حق شناسي از اينها به نيكي ياد كرده است.
فرمود بعضي از كافران هستند كه حق برايشان كه روشن شده يا دست از آن طغيان و تعدّي رأساً برمي‌دارند مسلم و موحّد مي‌شوند يا لااقل در دين خودشان متعهّد پايدار نسبت به دين مي‌شوند كه اينها يا عذابشان رأساً برطرف مي‌شود اگر برگردند و مسلم بشوند و يا كمتر مي‌شود اگر در دين خودشان دست به كارهاي خير بزنند.
«والحمدالله رب‌العالمين»