موضوع: سوره آل عمران

عنوان: تفسيرسوره مبارکه آل عمران جلسه294

مدت زمان: 45:45 اندازه نسخه كم حجم: 4.04 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 8.07 MB دانلود


اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?مَا كَانَ اللّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَي مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّي يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَي الْغَيْبِ وَلكِنَّ اللّهَ يَجْتَبِي مِن رُسُلِهِ مَن يَشَاءُ فَآمِنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَإِن تُؤْمِنُوا وَتَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ?
در سبب نزول اين كريمه چند وجهي گفته شد كه خيلي از نظر سند تام نيست. بر فرض هم از نظر سند تام باشد به اطلاق آيه يا عموم آيه البته آسيبي نمي‌رساند.
وجه اوّل اينكه گروهي از كافران به رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) گفتند اگر خداي تو عالم غيب است و از اسرار درون آگاه است، ?عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ? است مشخص كند چه كسي مؤمن است چه كسي كافر، از غيب خبر بدهد آن‌گاه اين آيه نازل شد كه اِخبار به غيب به خود پيامبر مي‌شود اما به هر كسي كه نخواهد شد كه خداوند همه? شما را عالم بكند يا آيه‌اي نازل بكند براي عموم كه اسامي مؤمنين و اسامي كافران در آنجا باشد و همه بفهمند نظير آنچه درباره? ابي لهب آمده ?تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَب? چنين آيه‌اي درباره? تك تك كافر و منافق بيايد و آيه‌اي هم درباره? تك تك مؤمنين بيايد كه دلالت كند كه چه كسي مؤمن چه كسي كافر، كه شما را به غيب آگاه كند اين‌‌چنين نيست يا گروهي از مؤمنين گفتند چه مي‌شود كه ما با علامتهاي مشخص بتوانيم تشخيص بدهيم چه كسي مؤمن چه كسي كافر، چه كسي مؤمن است چه كسي منافق آيه نازل شد كه خداوند براي همه شما مقدور نيست كه علم غيب خدا را دريافت بكنيد كه خدا به تك تك شما بفهماند با علامتهاي مشخص كه چه كسي مؤمن است چه كسي غير مؤمن.
علي أي حال چه شأن نزول اوّلي باشد چه شأن نزول دوّمي يا جهات ديگر باشد يا اصلاً شأن نزول نداشته باشد سنّت خدا را بيان مي‌كند كه ذات اقدس الهي افراد را رها نمي‌كند بدون امتحان و از اسرار مردم هم باخبر است و گروهي از بندگان برجسته? خود را هم از اسرار بندگان آگاه مي‌كند خب چگونه خداوند تشخيص مي‌دهد در مقام فعل كه مؤمن كيست؟ كافر كيست؟ خبيث كسيت؟ طيّب كيست؟ همه? دستورات الهي مي‌تواند جنبه? امتحاني داشته باشد، بعضيها در برابر دستور نماز و روزه اطاعت مي‌كنند بعضي اطاعت نمي‌كنند گروهي ممكن است درباره? عبادات اطاعت بكنند ولي نوبت به جهاد كه مي‌رسد اطاعت نكنند، گروهي ممكن است در مسائل عبادي اطاعت بكنند در مسائل مالي اطاعت نمي‌كنند گروهي هم بالعكس، همه? دستورات الهي مي‌تواند مائز بين خبيث و طيّب باشد وقتي احكام الهي نازل شد مردم دو دسته‌اند «فمنهم مطيع و منهم عاص».
مطلب بعدي آن است كه اين التفات از تكلّم به غيبت يا التفات از غيبت به تكلّم جزء تفنّن كلامي است كه در قرآن‌ كريم هم كم نيست. در اينجا التفات از غيبت به حضور است ?مَا كَانَ اللّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَي مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ? گروهي خواستند بگويند اين ?أَنْتُمْ? غير از مؤمنين‌اند قهراً اگر آن ?أَنْتُمْ? غير از مؤمنين باشند ديگر سخن از التفات نيست و اما آنچه كه از ظاهر كريمه استفاده مي‌شود ?أَنْتُمْ? همان مؤمنين‌اند قهراً التفاتي از غيبت به خطاب هست چه اينكه گاهي هم التفات از خطاب به غيبت است نظير همان آيه? 22 سوره? يونس كه به مناسبتي خوانده شد آيه اين است كه ?هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ? كه خطاب است ?حَتَّي إِذَا كُنتُمْ? كه خطاب است ?حَتَّي إِذَا كُنتُمْ فِي الْفُلْكِ وَجَرَيْنَ بِهِم? به جاي «و جرين بكم» ?حَتَّي إِذَا كُنتُمْ فِي الْفُلْكِ? يعني در كشتي بودي ?وَجَرَيْنَ بِهِم? يعني اين كشتيها شما را بردند «جرا به» مثل «ذهب به» كه «باء» براي تعديه است يعني اينها شما را جريان دادند از جايي به جايي بردند، به جاي اينكه گفته شود «و جرين بكم» فرمود: ?وَجَرَيْنَ بِهِم? خب اين التفات از خطاب به غيبت است در همين آيه? 22 از دو تا خطاب به چند تا غيبت التفات شده، در آيه? محل بحث به عكس است از غيبت به خطاب التفات شده تا مورد چه اقتضا داشته باشد پس ?مَا كَانَ اللّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَي مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّي يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ? كه مي‌خواهد امتحان كند خب.
پرسش:....
پاسخ: اينجا هم همين طور است ?مَا كَانَ اللّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَي مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ? خب كه چي؟ ?حَتَّي يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّب? ?وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُطْلِعَكُمْ? جواب آن سؤال مقدّر است ?وَلكِنَّ اللّهَ يَجْتَبِي? تتمّه? بحث است. خب در اين كريمه فرمود شما توقّع داشته باشيد به اسرار دروني خودتان يا ديگران از راه غيب آگاه بشويد اين مقدور نيست ولي خداوند به وسيله? وحي انبيا و مرسلين خود را آگاه مي‌كند آنها مي‌فهمند و اگر لازم باشد به شما مي‌گويند ?وَلكِنَّ اللّهَ يَجْتَبِي مِن رُسُلِهِ مَن يَشَاءُ? ظاهر استثنا متّصل است يعني خداوند شما را از غيب آگاه نمي‌كند ولي پيامبران خود را از غيب آگاه مي‌كند، بعضي از مفسّرين مثل سدّي و امثال سدّي كه از آنها نقل شد اين است كه اين استثنا فقط درباره? اصل رسالت است گفتند ?مَا كَانَ اللّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَي الْغَيْب? هرگز خدا شما را بر غيب آگاه نمي‌كند ولي از شما در بين شما انبيا انتخاب مي‌كند ولي علم غيب را به كسي نمي‌دهد اين بر‌خلاف ظاهر آيه است ظاهر آيه اين است كه اين ?لكِنَّ? استدراك متّصل است يعني خداوند شما را از غيب مطّلع نمي‌كند و لكن انبياي خود را مطّلع مي‌كند معنا اين نيست كه شما را از غيب مطّلع نمي‌كند لكن در بين بشر انبيايي مبعوث مي‌كند كه آنها هم علم غيب ندارند معنا اين نيست وگرنه مي‌شد استدراك منقطع، ظاهر اين استثنا و استدراك متّصل اين است كه ?وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَي الْغَيْب? لكن خداوند اين غيب را به آن «أن مجتبي»هاي خود كه انبيا و مرسلين‌اند اعطا مي‌كند اين هم يك مطلب.
پرسش:...
پاسخ: آنها به بركت اينكه ?أَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ? و مانند آن آنها هم به منزله? نفس پيامبرند ديگر.
مطلب بعدي آن است كه «اجتبا» به معناي مطلق «اخذ» نيست از «جباي» است و «جباي» آن «اخذ برچيني» است يك وقت است انسان چيزي را جمع مي‌كند كتابهايي اينجا افتاده يا لوازم تحرير افتاده همه را جمع مي‌كند اين جمع مطلق است، يك وقت است كه از طبق ميوه مي‌خواهد چند ميوه را برچين كند در اينجا كه برچين مي‌كند آن سالم‌تر و درشت‌تر را انتخاب مي‌كند اينجا را مي‌گويند «جباي» كرده آن ميوه‌هاي برچين مي‌شود مجتبي و كار اين شخص اجتبا است اجتبا يعني برچين كردن نظير اصطفا است مجتبي تقريباً قرين مصطفي است كه «الصفوة» برگزيدگي خبر مي‌دهد.
اين اجتبا دو قسم است يك اجتباي عام است كه خداوند همه? مؤمنين را اجتبا كرده برچين كرده در برابر كافران و منافقان، يك اجتباي خاص است و آ‌ن اين است كه در جمع مؤمنين در بين مؤمنين مرسلين را انتخاب كرده است اينها مجتباي از آن مجتباي عام‌اند. آن اجتباي عام با اسلام و ايمان همراه است كه در آيه? پاياني سوره? مباركه? حج آمده است در آيه? 78 سوره? حج كه آخرين آيه? اين سوره است اين است كه ?وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَج? اين مجتباها همان طيّبهايي هستند كه در مقابل خبيث قرار گرفتند خبائث مجتبا نيستند و مؤمنين مجتبايند. يك اجتباي خاص است در مقابل اجتباي عام كه آن در سوره? مباركه? انعام است كه مخصوص انبيا است از آيه? 82 به بعد بسياري از انبياي ابراهيمي(عليهم السلام) نامشان آمده است تا رسيده به آيه? 86 و 87 فرمود: ?وَمِنْ آبَائِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ? كه اين اجتبا نسبت به آن انبيا اجتباي خاص است نسبت به غير انبيا اجتباي عام است. در آيه? محل بحث كه فرمود: ?وَلكِنَّ اللّهَ يَجْتَبِي مِن رُسُلِهِ? اجتباي خاص است كه اينها برچين شده از بين مؤمنين‌اند اينها مجتباي خاص‌اند. گاهي احتمال داده مي‌شود كه اين ?لكِنَّ اللّهَ يَجْتَبِي مِن رُسُلِهِ مَن يَشَاءُ? يعني عده? زيادي كه صلاحيّت براي نبوّت دارند خداوند از بين صالحين براي رسالت و نبوّت گروه مخصوصي را انتخاب مي‌كند همه? آنها را به مقام رسالت و نبوّت نمي‌رساند از بين صالحان براي مقام نبوّت و رسالت گروه مخصوصي را انتخاب مي‌كند چرا؟ چون نبوّت و رسالت موهبت است اما اجر و پاداش در مقابل ايمان و عمل صالح امر استحقاقي است لذا هر مؤمني كه داراي عمل صالح باشد استحقاق اجر دارد ولي هر انسان كاملي كه صلاحيّت براي رسالت داشته باشد پيغمبر نمي‌شود اين بيان را مرحوم امين الاسلام در مجمع دارد كه مي‌فرمايد دو مطلب است: يكي اينكه مؤمنين به عنوان موجبه? كلّيّه چون داراي ايمان و عمل صالح‌اند هر كسي كه داراي ايمان و عمل صالح باشد داراي اجر است اين نشانه? آن است كه مسئله، مسئله? استحقاقي است يعني مؤمني كه عمل صالح انجام بدهد استحقاق اجر دارد لذا بحث موجبه? كلّيّه است و اما در برابر انبيا اين‌‌چنين نيست در برابر انبيا فرمود آنها كه صالح براي مقام رسالت و نبوّت‌اند همه? آنها را خدا پيغمبر نمي‌كند بلكه ?يَجْتَبِي مِن رُسُلِهِ مَن يَشَاءُ? سرّش اين است كه نبوّت و رسالت تفضّل است نه بر‌اساس استحقاق، قهراً در اينجا ايشان چند مطلب را بيان مي‌كنند يكي اينكه نبوّت موهبت خاصّه است اين يك، دوّم اينكه ممكن است گروه فراواني شايسته و صالح براي رسالت باشند و ذات اقدس الهي برخي را انتخاب بكند و بعضي را انتخاب نكند اين دو، سوّم اينكه ايمان و عمل صالح استحقاق اجر مي‌آورد چون ايمان و عمل صالح استحقاق اجر مي‌آورد و هر كسي مؤمن بود و عمل صالح كرد مستحق است يعني حق دارد مطلب چهارم به دنبال آن ظهور مي‌كند و آن موجبه? كلّيّه است و آن اين است كه هر مؤمني كه عمل صالح كرد يقيناً داراي اجر است، چون نبوّت امر موهبتي است تفضّل است نه بر‌اساس استحقاق ممكن است عده‌اي شايسته براي رسالت باشند ولي همه‌شان نرسند اما چون ايمان و عمل صالح وسيله? استحقاق اجر هستند لذا به عنوان موجبه? كلّيّه هر مؤمني كه عمل صالح داشت يقيناً اجر دارد اين خلاصه? چهار فرمايش ايشان. اصل اينكه مسئله? نبوّت موهبت الهي است اين حق است و اصل اينكه ممكن است ثوبتاً عده‌اي صالح براي رسالت باشند و ذات اقدس الهي در بين اينها افراد خاصّي را انتخاب كند آن هم ممكن است اما آيه ناظر به اين نيست چون اين «مِن» «مِن» تبيين است «مِن» تبعيض كه نيست، اينكه فرمود: ?وَلكِنَّ اللّهَ يَجْتَبِي مِن رُسُلِهِ مَن يَشَاءُ? يعني «من يشاء» را شما معنا كرديد يعني كساني كه صالح براي رسالت‌اند آن‌گاه «من رسله» اين بعضي از آنهاست شما «بعض» را از كجا استفاده كرديد، اينكه گفتيد ممكن است افراد فراواني شايسته براي رسالت باشند و ذات اقدس الهي بعضي از آنها را استفاده كند اين «بعض» را از كجا آورديد «مَن» دوّم كه اصل كلّي است «مَن» اوّل هم كه «مِن» تبيينه است ?يَجْتَبِي مِن رُسُلِهِ مَن يَشَاءُ? از چه گروه؟ ?مِن رُسُلِهِ? اگر «مِن» اوّل «مِن» تبيين است خداوند انتخاب مي‌كند برچين مي‌كند هركه را كه بخواهد آن برچين شده‌ها چه كساني هستند مرسلين‌اند، اگر «مِن»، «مِن» تبعيض بود ممكن بود كسي بگويد ?يَجْتَبِي مِن رُسُلِهِ مَن يَشَاءُ? آن‌وقت بعضي از آنها كه خودش بخواهد به نام مرسلين.
پرسش:...
پاسخ: نه اين ?مَن يَشَاءُ? درباره? همه? مرسلين است چون آن آيات سوره? انعام را كه خوانديم كه اجتباي خاصّه را در بر‌داشت آنها بعضي انبياي اولوالعظم بودند بعضي نبودند انبياي ابراهيمي همه‌شان اولوالعظم نبودند بعضي اولوالعظم بودند بعضي غير اولوالعظم بنابراين.
پرسش:...
پاسخ: الآن به سوره? مباركه? جن هم به آن آيه هم خواهيم رسيد كه آن هم باز تبيين است نه تبعيض بنابراين اين فرمايش اوّل ايشان كه ناتمام است اما فرمايش دوّم ايشان كه فرمودند ايمان و تقوا و عمل صالح استحقاق‌آور است اين البته در كتابهاي كلامي معلوم شد كه اين سخن، سخن باطلي است قول المحققين اين نيست كه اين كار به نحو استحقاق باشد. استحقاق معنايش اين است كه بنده از مولايش طلب دارد يعني حق من است بايد بدهي در حالي كه انسان هرچه جلوتر مي‌رود پرده كنارتر مي‌رود و برسد به صحنه? برزخ و اينها معلوم مي‌شود تازه اوّل فهميدن روز بدهكاري اوست اوّلين روز فهميدن دِين است معلوم مي‌شود ?مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ? بود اين است كه در خيلي از ادعيه مخصوصاً در صحيفه? نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) آمده است كه خدايا من هر وقتي كه گفتم «فلك الحمد وجل عليّ ان اقول لك الحمد» يك بار گفتم خدايا تو را شكر تازه اوّل دين من است كه من نعمتي يافتم اين فهم را به من دادي توفيق را به من دادي سعادت را به من دادي كه من تو را شكر كردم اگر يكبار گفتم «لك الحمد» بار ديگر بايد براي اين حمد شكر بكنم خب اگر واقع اين‌‌چنين است چه اينكه هست «و ما بكم من نعمت فمن الله» عبد در برابر ذات اقدس الهي استحقاق دارد يعني مي‌تواند حقّش را مطالبه كند يا تعبيرات قرآني تعبيرات تشويق آميز است، ذات اقدس الهي يك وقت بي‌پرده با ما حرف مي‌زند مي‌فرمايد شما هيچ نبوديد هيچ هم نيستيد چيزي هم براي شما نيست به ذكريا مي‌گويد وقتي من تو را خلق كردم كه لاشه‌اي بودي ?قَدْ خَلَقْتُكَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَكُ شَيْئاً? اين آن دورترين مرحله بعد هم ?هَلْ أَتَي عَلَي الْإِنسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ? كه ?لَمْ يَكُن شَيْئاً مَذْكُوراً? يعني شيء بود ولي قابل ذكر نبود اين براي مرحله? بعدي. بعد هم ?مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ? خب به انسانها هم گفتند شما در اين مراسم نيايش بگوييد ?لاَ يَمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً وَلاَ يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَلاَ حَيَاةً وَلاَ نُشُوراً? اين واقعيت است حرف بي‌پرده‌اي نيست حرف بي‌تعارف اين است كه انسان ?لَمْ تَكُ شَيْئاً? كه به ذكريا فرمود: ?لَمْ يَكُن شَيْئاً مَذْكُوراً? بود كه در سوره? انسان آمده و مانند آن ?لاَ يَمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً وَلاَ يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَلاَ حَيَاةً وَلاَ نُشُوراً? اين حرفهاي بي‌پرده است. حرفهاي تشويق‌‌آميز مثل اين كه خدا به ما مي‌فرمايد مال شما را خدا مي‌خرد ?إِنَّ اللّهَ اشْتَرَي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم? ?فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُم بِهِ? اينها همه‌اش تشويق است و تعارف، آن‌وقت مال خود را از ما بخرد ما واقعاً مالك ماليم، مالك جانيم كه جانمان را، مالمان را به خدا بيع كنيم اين واقعيت است؟
پرسش:...
پاسخ: مالكيت را كه تفويض نكرد تشويقاً به ما فرمود اگر اين كار را كردي به من بفروش جانت را، مالت را. تعبير «اجر»، تعبير «شرا»، تعبير «بيع» همه? اينها تعبير قرض الحسنه، تعبير نصرت همه? اين تعبيرات تشويق‌آميز است در آن بحثهاي نوراني حضرت امير كه شاهد اين آيات بود خوانديم حضرت امير وقتي پرده از روي اين آيات برمي‌دارد معلوم مي‌شود كه لحن اين آيات لحن تشويق است و مهربانانه است. فرمود خدا يك وقت به شما مي‌گويد من را ياري كنيد يك وقت مي‌گويد به من قرض الحسنه بدهيد اين ?إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ? معنايش اين است كه خدا مي‌تواند در جبهه‌ها در اين حفظ دين و احياي آثار الهي كاري انجام بدهد ولي كمبودش را شما با نصرت تأمين كنيد اينجا جاي نصرت است نصرت در زمينه‌ايست كه كسي كاري را به عهده مي‌گيرد ولي معيني لازم دارد دستياري لازم دارد اينجا جاي نصرت است. يك وقت است كه نه اصلاً چيزي ندارد مي‌فرمايد به من قرض بدهيد خب اينكه فرمود به من قرض بدهيد ?مَن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً? يعني شما مالك هستند و من ندارم و از شما طلب مي‌كنم حضرت در آن خطبه فرمود: «اسْتَنْصَرَكُمْ وَ لَهُ جُنُودُ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ. وَ اسْتَقْرَضَكُمْ وَ لَهُ خَزَائِنُ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْض» فرمود يك وقت مبادا اين آيات استنصار و استقراض و اينها را مي‌خوانيد باورتان بشود كه شما داريد ياري مي‌كنيد يا داريد قرض الحسنه مي‌دهيد اين استقراض الهي بر‌اساس قُل نيست كه او قليل المال باشد چون «لله خزائن السماوات و الارض» و اين استنصار هم بر‌اساس ذلّ نيست كه او ذليل باشد از شما كمك طلب بكند «لله جنود السماوات و الارض» سراسر شما و شراشر وجودي شما سرباز و ستاد اوست حالا اگر سربازي «بجوهرهِ وذاته» سرباز ذات اقدس الهي حالا دارد وظيفه‌اش را انجام مي‌دهد دارد خدا را ياري مي‌كند يا دارد به خدا قرض مي‌دهد.
پرسش:...
پاسخ: «بالعرض» يعني مجاز ديگر.
پرسش:....
پاسخ: يعني تشويق بله، عمل كرد يعني به وظيفه عمل كرد.
پرسش:...
پاسخ: بسيار خب آن صورتي كه مي‌خواهد عمل بكند آيا از مال خود به خدا مي‌دهد يا مال خدا را به خدا مي‌دهد.
پرسش:...
پاسخ: بسيار خب اين بايد شاكر باشد كه امين است همين.
پرسش:...
پاسخ: آن مي‌شود وعده? الهي وعده هم «لطف علي لطف» است اين مي‌شود امين. حالا اگر باغبان مؤدّبي در روز عيد از باغ صاحب باغ دسته گلي چيد و پيش او اهدا كرد چيزي از خود به صاحب باغ داد يا مال صاحب باغ را به صاحب باغ داد.
پرسش:...
پاسخ: آن چون حرف باطلي است نبايد باغ را بگيريم براي اينكه باغبان مالك اجير كه نيست مثال با ممثّل خيلي فرق مي‌كند اين اجيري دارد كه مالك قدرت بدني او نيست مالك بازوهاي او نيست مالك عمل او نيست به او مي‌گويد تو اگر كار بكني من مزد مي‌دهم اينكه درست است اجري است واقعي، جاي استحقاق هم هست. حالا اگر فرض كرديم عبد و مولايي بودند عبدي كه ?لاَ يَمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً وَلاَ يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَلاَ حَيَاةً وَلاَ نُشُوراً? اين عبد باغبان مالكي بود روز عيد از باغ مالك دسته گلي به مالك اهدا كرد چيزي از خود به مالك داد يا مال مالك را به مالك تقديم كرد و خود متقرّب شد به اين كار، اينكه نبايد بگويد من براي تو كار كردم مزد مي‌گيرم. ما مثالي در جهان نداريم كه بتواند اصل مطلب را درست تقرير كند مگر در حد تقريب به ذهن لذا مسئله? تفضّل «عند المحققين» در كلام ثابت شد و اجر باطل است يعني بنده حق داشته باشد در برابر ذات اقدس الهي اين‌‌چنين نيست، اوّلين روز شرمندگي انسان روزي است كه به حضور مولايش مي‌رسد مي‌بيند خيليها به بيراهه رفتند و اين انسان است كه نصيبش شده به راه افتاده واحياناً اگر در كلمات برخي از اهل تحقيق آمده كه اگر مؤمني با عمل صالح بود ذات اقدس الهي به او اجر مي‌دهد و اين استحقاق اجر دارد يعني اجر، اين لطف الهي در جايش قرار گرفته، حق است يعني ثابت است در جا قرار گرفته وگرنه تعبير به «اشترا»، تعبير به «بيع»، تعبير به «اجر» و امثال ذلك اينها همه‌اش تشويقي است ما مال خدا را در راه خدا صرف بكنيم اين مي‌شود «اشترا» يا اين مي‌شود «بيع» اينكه صحيح نيست. ذات اقدس الهي وقتي آنجا كه مي‌خواهد بي‌پرده با ما حرف بزند آن مواردي كه با پشت پرده و تشويقي حرف مي‌زند مي‌فرمايد اين ?أَمْوَالَكُمْ?، ?أَمْوَالَهُمْ? ?وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ قِيَاماً? «اموالك»، «اموالهم» امثال ذلك دارد ?لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا? و ?وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ? اينها «لام»، «لام» ملكيّت و امثال ذلك است اما آنجا كه مي‌خواهد ما را به حق واقع آشنا كند بي‌پرده حرف بزند مي‌فرمايد: ?وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ? نه «مما لله الذي ملّككم» مال خداست خب بدهيد اينجا آن پرده را كنار برد تا انسان بفهمد كه «اموالكم»، «اموالهم» كه فرموده ما باورمان نشود ما حسابي داريم بندگان نسبت به هم اصل مالكيّت حق است زيد هرچه كسب كرد مال اوست عمر هرچه كسب حلال كرد مال اوست اين درست است. اين اثبات اصل مالكيّت است «اذا قيس بعض الناس الي بعض» درست است اما «اذا القيس كلّ الي الله» چي؟ باز هم اصل مالكيّت است؟ اين اصل «خدا مالكي» با اصل «مالكيّت» اينها دو جايگاه جدا دارند هر دو هم حق است يك بحث فقهي و حقوقي است اين است اصل مالكيّت در نظام اسلامي حق است هر كسي كسب حلال كرد مِلك طلق اوست اما در صورتي كه انسانها با هم سنجيده بشوند مسائل فقهي مطرح است حقوقي مطرح است اصل مالكيّت مطرح است و مانند آن اما «اذا القيس كل الي الله» چي؟ در مقابل «الله» هم باز اصل مالكيّت است يا اصل «مال الله»‌اي است مبادا يك وقت آن اصل «مال الله»اي با اصل مالكيّتي كه مسئله? حقوقي و فقهي است خلط بشود اينها مسائل فقهي و حقوقي است كه در جاي خود ثابت است آنها مسائل تفسيري است كه در جاي خودش ثابت است يعني انسان «اذا قيس كله الي الله» سخن از مالكيّت نيست سخن از مالكيّت الهي است ?وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ? يا ?أَنفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُم مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ? فرمود شما كه مالك نيستيد شما نماينده? من هستيد خب بدهيد اين مي‌شود اصل «خدا مالكي» نه اينكه كسي شعار بدهد بگويد اصل «خدا مالكي» است مالكيّت در كار نيست اين خلف آن بحث تفسيري و بحث فقهي و حقوقي است. وقتي انسانها را با همه مي‌سنجند «شراه» هست «لا يحل مال الا بطيب نفسه» هست «الناس مسلطون» هست و امثال ذلك اما همه را وقتي در برابر ذات اقدس الهي مي‌سنجند ?لاَ يَمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً وَلاَ يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَلاَ حَيَاةً وَلاَ نُشُوراً? است قهراً خدا مي‌فرمايد: ?وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ? و ?أَنفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُم مُسْتَخْلَفِينَ? شما جانشينان فعل خدا هستيد خب چرا امساك مي‌كنيد «فتحصّل» كه هر دو بيان اين بزرگوار ناتمام است اما آنچه كه در سوره? مباركه? جن آمده آن هم تبيين است در سوره? جن آيه? 26 اين است ?عَالِمُ الْغَيْبِ فَلاَ يُظْهِرُ عَلَي غَيْبِهِ أَحَداً ? إِلَّا مَنِ ارْتَضَي? آن «مرتضي» كيست؟ «من رسول» اين هم «مِن» تبيينيّه است نه تبعيض كه به بعضي از مرسلين غيب را برساند به بعضي از مرسلين غيب را نرساند، نه اگر آن غيب، «غيب اخص» بود نه غيب خاص ممكن است او را به «اخص المرسلين» برساند. سوره? جن هم درباره? آن «اخص الغيوب» است چون مسئله? قيامت است نه هر غيبي. قبل از اين آيه، آيه? ?قُلْ إِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ مَّا تُوعَدُونَ أَمْ يَجْعَلُ لَهُ رَبِّي أَمَداً? كه آيه? 25 است مربوط به قيامت است. مسئله? قيامت از پيچيده‌ترين نقيبيات الهي است البته اين را هم به وجود مبارك پيغمبر خاتم ارائه فرمود. اين غير از مسئله? غيب كه فلان شخص مؤمن است يا كافر ?وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ? و مانند آن، شما در خانه چه ذخيره كرديد يا چه غذا خورديد يا در جيبتان چه داريد اينها جزء غيوب جزئيه است فلان كس چه وقت مي‌ميرد فلان كس چه وقت خوب مي‌شود فلان كس چه وقت از سفر مي‌آيد اينها جزء غيوب جزئيه است اما مسئله? قيامت يعني وقتي كه كِي و كجا برداشته مي‌شود كلّ عالم عوض مي‌شود حتي پيغمبر هم بايد در آن صحنه رحلت كند آن غيبي نيست كه هر كسي بتواند به آن دسترسي پيدا كند فرمود: ?قُلْ إِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ مَّا تُوعَدُونَ أَمْ يَجْعَلُ لَهُ رَبِّي أَمَداً? من نمي‌دانم نزديك است يا دور، ?عَالِمُ الْغَيْب? اين «الغيب»، «الف» و «لام»ش «الف» وحد است يعني همين غيب مربوط به قيامت نه «الف»، «لام» جنس، ?عَالِمُ الْغَيْبِ فَلاَ يُظْهِرُ عَلَي غَيْبِهِ? يعني همين غيبي كه مربوط به معاد است ?أَحَداً ? إِلَّا مَنِ ارْتَضَي مِن رَّسُولٍ?. اگر هم يك وقت كسي گفت كه اين «مِن»، «مِن» تبعيضيه است آن «مرتضي بعض المرسلين» نه همه? مرسلين است آن جا دارد براي اينكه اين درباره? خصوص معاد است و علم به معاد «بالقول المطلق» كه در چه مرحله‌اي واقع مي‌شود اين را شايد همه? مرسلين ندانند آن آياتي هم كه دارد كه چند چيز است كه ذات اقدس الهي به خود اختصاص داد يا روايت حضرت امير همه? اينها مطلق است و قابل تغيير شايد به خاتم انبيا(عليهم الصلات و عليهم السلام) بتواند ياد بدهد چه اينكه ظاهر آيه? سوره? جن ناظر به همين است اگر اين «الغيب» «الف»، «لام» عهد ذكر بود «كما هو الظاهر» مخصوص معاد است اگر «الف»، «لام» مطلق بود «الف»، «لام» عام بود جنس بود هرچه بود قدر متيقّن مربوط به معاد است و اين قابل تخصيص نيست كه ?عَالِمُ الْغَيْبِ فَلاَ يُظْهِرُ عَلَي غَيْبِهِ أَحَداً ? إِلَّا مَنِ ارْتَضَي مِن رَّسُولٍ? يعني ممكن است كه پيغمبر را از ساير مغيبات مطّلع بكند ولي درباره معاد نكند چون اصلاً در مورد معاد نازل شده است.
«والحمد الله رب العالمين»