موضوع: سوره نسا

عنوان: تفسير سوره مبارکه نساء جلسه 256

مدت زمان: 25.35 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 2.92 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 5.85 MB دانلود

‌اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لاَ تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ وَلاَ تَقُولُوا عَلَي اللّهِ إِلَّا الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللّهِ وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَلاَ تَقُولُوا ثَلاَثَةٌ انْتَهُوا خَيْراً لَكُمْ إِنَّمَا اللّهُ إِلهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَن يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ مَا فِي السَّماوَاتِ وَما فِي الْأَرْضِ وَكَفَي بِاللّهِ وَكِيلاً ?171? لَن يَسْتَنكِفَ الْمَسِيحُ أَن يَكُونَ عَبْداً لِلّهِ وَلاَ الْمَلاَئِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَمَن يَسْتَنْكِفْ عَنْ عِبَادَتِهِ وَيَسْتَكْبِرْ فَسَيَحْشُرُهُمْ إِلَيْهِ جَمِيعاً ?172? فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ وَيَزِيدُهُمْ مِن فَضْلِهِ وَأَمَّا الَّذِينَ اسْتَنكَفُوا وَاسْتَكْبَرُوا فَيُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً أَلِيماً وَلاَ يَجِدُونَ لَهُم مِن دُونِ اللّهِ وَلِيّاً وَلاَ نَصِيراً?173?
سابقه? تثليث در غير مسيحيّت و نفي آنها
در جريان تثليث عده‌اي نقل كردند كه در غير مسيحيت تثليث سابقه داشت و دارد براهمه مبتلا به تثليث بودند بودايي‌ها هم از تثليث منزه نبودند مصريان قديم هم گرفتار تثليث بودند يونان و روم هم اين تثليث را داشتند و گرچه مورد آيه در مورد مسيحيت است ولي آن جهاني بودن قرآن همه? اين تثليثها را در برمي‌گيرد گرچه عنوان ?يَا أَهْلَ الْكِتَابِ? هست ولي برهان مسئله غير اهل كتاب را هم مي‌گيرد يعني درباره? براهمه درباره? بودايي‌ها درباره? مصري‌ها اگر آن افكار قديمشان بود و درباره? مجوسي‌ها اگر مبتلا به تثليث بودند اگر مبتلا به تثنيه هم هستند اين آيه نهي مي‌كند چون اين آيه تنها تثليث را نفي نمي‌كند بلكه توحيد را اثبات مي‌كند اگر توحيد را اثبات كرد تثنيه را هم قهراً نفي خواهد كرد و همچنين درباره? يونان و روم كه فرمود:?إِنَّمَا اللّهُ إِلهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَن يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ? اين يك مطلب
تفاوت آيه? محلّ بحث با آيه? هفتم سوره? مجادله
مطلب دوم آن است كه فرق است بين آنچه كه در سوره? مباركه? «مجادله» آمد كه ?مَا يَكُونُ مِن نَجْوَي ثَلاَثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ? و آنچه كه در سوره? مباركه? «كهف» است در سوره? «مجادله» كه توحيد ناب را مطرح كرده بود يعني در آيه? هفت سوره? «مجادله» فرمود ?مَا يَكُونُ مِن نَجْوَي ثَلاَثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلاَ خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ وَلاَ أَدْنَي مِن ذلِكَ وَلاَ أَكْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ مَا كَانُوا?
مفهوم ‌«‌أنما كانوا»
اين عبارت? ?أَيْنَ مَا كَانُوا? نشان مي‌دهد كه واجب تعالي تحت رقم و عدد در نمي‌آيد در كنار هيچ موجودي نيست براي اينكه درون و بيرون هر موجودي را احاطه مي‌كند بدون تزايل و بدون امتزاج ولي در سوره? «كهف» درباره? سگ اصحاب كهف مشابه اين تعبير آمده است يعني آيه? 22 سوره? «كهف» اين است ?سَيَقُولُونَ ثَلاَثَةٌ رَابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَيْبِ وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُل رَبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ فَلاَ تُمَارِ فِيهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِراً? از نظر شمارش رقمي از آن جهت كه سگ اينها از جنس اينها نيست در موقع شمارش انسان‌ها مي‌گويند اينها چهار نفرند يا پنج نفرند يا شش نفرند يا هفت نفر اگر بخواهيم مجموع اجرام و اجسام را بشماريم خب سگ اينها هم داخل اينهاست بخواهيم حيوانات به معناي اعم از ناطق و غير ناطق را بشماريم سگ اينها يكي از اينهاست اگر بخواهيم خصوص انسان را بشماريم اصحاب كهف غير از سگشان هستند ولي ديگر عبارت ?هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ مَا كَانُوا? و امثال‌ذلك هم درباره? هيچ موجود غير از خدا صادق نيست خدا تنها موجودي است كه با همه? اشيا در همه? حالات هست از اين جهت تحت رقم در نمي‌آيد براي اينكه اگر كسي بخواهد خدا را دومي قرار بدهد بايد يك جاي خالي فرض بكند كه اولي نوبتش تمام شد و در مرحله? اول خدا نبود بعد نوبت به خدا مي‌رسد در حالي كه ذات اقدس الهي درون و بيرون هر چيزي را احاطه دارد ?هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ مَا كَانُوا?[1] از اين جهت تحت رقم در نمي‌آيد
شأن نزول آيه? محل بحث
مطلب بعدي شأن نزول اين آيه است كه زمخشري در كشاف نقل كرده و فخررازي در تفسيرش نقل كرده مرحوم امين‌الاسلام در مجمع نقل كرده حالا تا چه اندازه اين شأن نزول درست باشد كه عده‌اي از مسيحي‌ها به حضور رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مشرف شدند گفتند تو نسبت به عيسي(سلام الله عليه) عيب را روا مي‌داري او را تنقيص مي‌كني حضرت فرمود چگونه من او را تنقيص كردم چه عيبي بر او ذكر كردم گفتند تو او را بنده? خدا مي‌داني تو او را بنده مي‌داني فوراً اين آيه نازل شد كه خود عيساي مسيح(سلام الله عليه) خود را بنده? خدا مي‌داند[2] ?لَن يَسْتَنكِفَ الْمَسِيحُ أَن يَكُونَ عَبْداً لِلّهِ? اين سبغه? الوهيت بخشيدن بعد از مسيح پيدا شده است وگرنه آنها كه حواريين مسيح بودند و در زمان او زندگي مي‌كردند او را به عنوان بنده? خدا مي‌شناختند خود عيسي(سلام الله عليه) هم استنكاف نداشت
بررسي فقه اللغة ‌«‌استنكاف»
استنكاف كردن يعني تأنف كردن و امتناع ورزيدن پوز ماليدن يعني اين شي لايق نيست من او را انجام بدهم هم‌چنين حالتي را مي‌گويند استنكاف گفتند اصلش از اينجاست كه اگر اشكي از چشم به صورت ريخت انسان با انگشت يا غير انگشت اشك چشم را پاك مي‌كند يعني اين قطره‌اي كه از چشم به صورت ريخت اين قطره را دور مي‌دارد مي‌گويند «نكف الدمع عن خده»يعني اين اشك را از گونه‌اش به دور كرد اين حالت را مي‌گويند «نكف» استنكاف يعني امتناع ورزيدن خود را دور داشتن تأنف كردن يعني امتناع ورزيدن با بي‌اعتنايي ?لَن يَسْتَنكِفَ الْمَسِيحُ أَن يَكُونَ عَبْداً لِلّهِ وَلاَ الْمَلاَئِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ?
تأكيد بر بنده? خدا بودن مسيح(عليه السلام)
نه تنها عيسي(سلام الله عليه) بلكه ملائكه? مقرب هم استنكاف نداشتند كه بنده? خدا باشند شما به چه دليل عيسي را مي‌گوييد عبد خدا نيست اگر به دليل آن است كه بدون پدر به دنيا آمده است خب ملائكه موجوداتي‌اند كه بدون پدر و مادر خلق شده‌اند اگر مي‌گوييد عيسي از آن جهت كه قدرت بر اعجاز داشت ?وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللّهِ?[3] خب همه? اين كارها به وسيله? ملائكه هم انجام مي‌شود باذن الله بلكه عيساي مسيح چون از ملائكه باذن الله كمك مي‌گرفت به اين مقام رسيده است كه در سوره? مباركه? «مائده» مي‌فرمايد ما تو را بوسيله? ملائكه مكرم داشتيم و مؤيد كرديم ?إِذْ قَالَ اللّهُ يَاعِيسَي ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَعَلَى وَالِدَتِكَ إِذْ أَيَّدتُّكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ? چون عيسي(عليه السلام) به روح القدس مؤيد بود اين كارها را انجام مي‌داد كه بعد كارهاي عيسي را يكي پس از ديگري مي‌شمارد ? إِذْ أَيَّدتُّكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلاً وَإِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالإِنْجِيلَ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي?[4] خب اگر اين كارها را عيساي مسيح مي‌كرد چون مؤيد به روح القدس بود خب خود آن روح القدس و ساير ملائكه? مقرب از عبادت الهي استنكاف ندارند
بيان دو احتمال در كريمه ‌«‌ولا الملائكة المقربون»
اين گفتن ?وَلاَ الْمَلاَئِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ? يا براي اين نكته است يا نه در ضمن خواست مشركيني كه ملائكه را فرزندان خدا مي‌شمارد آنها را هم آگاه كند گرچه بحث درباره? اهل كتاب بود ولي چون در حجاز مشركيني بودند كه ملائكه را بنات‌الله تلقي مي‌كردند آنها را هم دارد هشدار مي‌دهد چه اينكه در سوره? مباركه? «انبيا» آيه? 26 به بعد اين است كه ?وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَدا? مشركين حجاز مي‌گفتند كه خداوند فرزند اتخاذ كرده است و ملائكه فرزند دختران الهي‌اند فرمود: ?سبحانه? خدا منزه از آن است كه فرزند داشته باشد و اين ملائكه كه مي‌بينيد ?بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُون? اينها بندگان مكرم خدايند ?لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ? آنها بدون ذات اقدس الهي كاري انجام نمي‌دهند حرفي هم نمي‌زنند پس اينكه فرمود: ?وَلاَ الْمَلاَئِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ? يا براي آن است كه به مسيحي‌ها بفهماند اگر عيسي(سلام الله عليه) داراي معجزات بود از اين جهت فرزند خداست خب اين معجزات چون بوسيله? ملائكه? مقرب بود آنها هم كه بندگان خدا هستند و عيساي مسيح به روح القدس مؤيد بود و خود روح القدس هم جزء بندگان خداست هيچ كدام از اينها استكباري ندارند دليلي ندارد كه عيساي مسيح بشود ابن الله در حالي كه قدرتش از جاي ديگر است و اگر گفته شود كه عيسي جزء مقربين است چه اينكه قبلاً در سوره? مباركه? «آل عمران» مفصلاً بحثش گذشت يعني آيه? 45 سوره? «آل عمران» كه عيسي را وجيه و مقرب مي‌داند آيه? 45 سوره? «آل عمران» اين بود ?إِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهاً فِي الْدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ? اگر از اين جهت كه عيسي جزء مقربين درگاه خداست ديگر بنده? خدا نيست اين سخن هم ناصواب است براي اينكه ملائكه? مقرب هم مقرب درگاه خدا هستند آن حاملان عرش هم مقربين‌اند آنها هم كه استنكاف ندارند ?لَن يَسْتَنكِفَ الْمَسِيحُ أَن يَكُونَ عَبْداً لِلّهِ وَلاَ الْمَلاَئِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ? پس هيچ دليلي ندارد كه شما عيسي را ابن‌الله بدانيد و قائل باشيد به اينكه او )ثالث ثلاثه[5]( است يا هو‌الله است يا )ابن‌الله[6]( است و مانند آن موجودات الهي اصلاًٌ اهل استكبار نيستند چه اينكه در پايان سوره? مباركه? «اعراف» كه سجده? مستحب دارد آيه? 206 سوره? «اعراف» اين است ?إِنَّ الَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ لاَيَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَيُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ يَسْجُدُونَ? آنهايي كه عند‌الله هستند هرگز اهل استكبار نيستند بلكه بيش از ديگران خدا را شناخته و عبادت مي‌كنند پس به هيچ وجه دليلي ندارد كه شما درباره? عيسي قائل به تثليث بشويد يا قائل )ابن‌الله( بدانيد يا )ثالث ثلاثه( بدانيد يا خدا را در او حلول كرده بدانيد يا با خدا متحد بدانيد و مانند آن چه حلول باشد استحاله دارد چه اتحاد باشد استحاله دارد چه )ثالث ثلاثه( باشد به نحو جامع يا مجموع يا جميع كه هر سه قسم بحث‌اش گذشت استحاله دارد چه )ابن‌الله( باشد استحاله دارد
تفاوت استنكاف با استكبار
اما تفاوت استنكاف با استكبار در جمله? اول سخن از استكبار نيست برسيم به سراغ جمله? دوم كه چطور اين استكبار اضافه شده اول فرمود: ?لَن يَسْتَنكِفَ الْمَسِيحُ أَن يَكُونَ عَبْداً لِلّهِ? بعد فرمود: ?وَلاَ الْمَلاَئِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ? آن‌گاه اين جمله كه تمام شد اصل كلي را ذكر كرد فرمود: ?وَمَن يَسْتَنْكِفْ عَنْ عِبَادَتِهِ وَيَسْتَكْبِرْ فَسَيَحْشُرُهُمْ إِلَيْهِ جَمِيعاً? گاهي انسان خود را بزرگتر از چيزي مي‌داند و نمي‌داند كه كوچك است گاهي عالماً عامداً تكبر مي‌ورزد اگر عالماً و عامداً باشد مي‌شود استكبار و اگر عالماً و عامداً نباشد بلكه خود را بزرگتر بداند و به اصطلاح تأنف كند و خيال كند بزرگتر است اين همان استنكاف است ولي استكبار در صورتي است كه بداند كه كوچك است يك هم‌چنين كاري انجام بدهد لذا درباره? شيطان با اينكه مي‌داند در برابر ذات اقدس الهي كوچك است مي‌گويند استكبار كرده است استكبار او در برابر خدا بود در حقيقت لذا فرمود اگر كسي استنكاف كند و استكبار ?فَسَيَحْشُرُهُمْ إِلَيْهِ جَمِيعاً?
حكمتِ أفزودن استكبار به استنكاف
مطلب ديگر آن است كه افزودن كلمه? استكبار در اينجا براي تنزيه ملائكه و مسيح(سلام الله عليه) است براي اينكه اگر آنها استنكاف بكنند استنكاف آنها با استكبار آميخته است چون آنها مقرب عند‌الله‌اند و خداشناس‌اند اگر عبوديت خدا را نپذيرند حتماً براساس استكبار است و آنها منزه از آنند كه مستكبر باشند يك وقت است كه كسي جاهل است تأنف مي‌كند و امتناع مي‌ورزد يك وقت است عالم است وقتي عالم بود اين استنكافش با استكبار آميخته است و عيساي مسيح و ملائكه(عليهم السلام) منزه از آنند كه مستكبر باشند لذا فرمود: ?وَمَن يَسْتَنْكِفْ عَنْ عِبَادَتِهِ وَيَسْتَكْبِرْ فَسَيَحْشُرُهُمْ إِلَيْهِ جَمِيعاً?
ناظر بودن ‌«‌فَسَيَحْشُرهم ...» به گروه‌هاي مستنكف و غير مستنكف
اين ?فَسَيَحْشُرُهُمْ إِلَيْهِ جَمِيعاً? به نحو اجمال «مَن لا يَسْتَنْكِف ولايَسْتَكْبِر» را هم در بر دارد براي اينكه در صدر آيه فرمود عيساي مسيح استنكاف نكرد ملائكه هم استنكاف نكردند بعد فرمود هر كس استنكاف بكند استكبار بكند خداوند همه را به طرف خود محشور مي‌كند يعني هم مستنكف و مستكبر را هم غير مستنكف را هر دو گروه را به چه دليل اين ?فَسَيَحْشُرُهُمْ إِلَيْهِ جَمِيعاً? ناظر به هر دو گروه است براي اينكه در آيه? بعد تفصيل مي‌دهد مي‌فرمايد اما آنهايي كه ايمان آوردند و اطاعت كردند و استنكاف نكردند پادششان از فضل خداست و آنهايي كه استنكاف كردند و استكبار نمودند كيفرشان عذاب الهي است پس اين يك متني است كه جامع طرفين است و آيه? بعد شرح طرفين اينكه فرمود: ?لَن يَسْتَنكِفَ الْمَسِيحُ أَن يَكُونَ عَبْداً لِلّهِ وَلاَ الْمَلاَئِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ? يعني عده‌اي هستند كه اهل استنكاف و استكبار نيستند بعد فرمود: ?وَمَن يَسْتَنْكِفْ عَنْ عِبَادَتِهِ وَيَسْتَكْبِرْ? يعني عده‌اي هستند كه اهل استنكاف و استكبارند اما ?فَسَيَحْشُرُهُمْ إِلَيْهِ جَمِيعاً? هر دو گروه را خداوند به طرف خود محشور مي‌كند وقتي در قيامت هر دو گروه محشور شدند نحوه? پاداش و كيفرشان به اين ترتيب است كه ?فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ? هم حسن فاعلي داشتند مؤمن بودند و هم حسن فعلي داشتند كارهاي خير انجام دادند ?فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ وَيَزِيدُهُمْ مِن فَضْلِهِ?
عدم لزوم به ‌«‌جميع الصالحات» براي بافتن جزاء
در بحث‌هاي قبل هم ملاحظه فرموديد كه اين ?وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ? معنايش اين نيست كه اگر كسي جميع كارهاي خير را انجام بدهد پاداش دارد چون در بعضي از آيات همين سوره? «نساء» كه گذشت دارد كه ?و مَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ?[7] پس در جزا يافتن لازم نيست كه جميع صالحات را انسان انجام بدهد بگوييم چون از صالحات جمع محلي به الف و لام است و اگر كسي جميع صالحات را انجام نداد بعضي از كارهاي صالح را انجام داد پاداش نداشته باشد اين طور نيست چون آن آيات داشت كه ?فَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ? خب ?فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ? اين همان است كه اجر هر كسي را خواهد داد آن وقت ?وَيَزِيدُهُمْ مِن فَضْلِهِ? فضل الهي بيش از اجر هر كسي است براي هر كاري يك اجر مشخصي است اما فضل الهي كه زائد بر اجر است آن هم ذات اقدس الهي برابر مصلحتي كه مي‌داند عطا مي‌كند گاهي فرمود: ?مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا? از اين بالاتر فرمود: ?مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا?[8] از اين بالاتر فرمود: ?مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِاْئَةُ حَبَّةٍ? كه يكي مي‌شود هفتصد برابر بعد فرمود: ?وَاللّهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ? يكي مي‌شود 1400 برابر بعد فرمود: ?وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ?[9] كه از 1400 برابر هم مي‌گذرد ديگر حدي براي او نيست اينها مزيد من فضل خداست پس اجر هر كسي را برابر آنچه را كه به او وعده داد عطا مي‌فرمايد و بيش از اجر را هم مرحمت مي‌كند كه ?وَيَزِيدُهُمْ مِن فَضْلِهِ? ولي در برابر جزاء سيّئه جز همان كيفر مقرر نخواهد بود يعني ممكن نيست بيش از آن اندازه‌اي كسي مبتلا به كار قبيح شد خدا او را كيفر كند چون ?وَجَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا?[10] ?وَأَمَّا الَّذِينَ اسْتَنكَفُوا وَاسْتَكْبَرُوا فَيُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً أَلِيماً?
تأثير قبح فعلي در معيارکيفر مدار گرفتن
اين آيه هم نظير آيات ديگر در كيفر فقط قبح فعلي را معيار قرار داد خواه قبح فاعلي باشد خواه نباشد يعني ملاحظه فرموديد كه در بهشت رفتن دو چيز ركن است و دو چيز شرط است يكي داشتن ايمان كه حسن فاعلي است يكي كار خير كردن مطابق ايمان كه حسن فعلي است ولي در جهنم رفتن دو چيز شرط نيست يك چيز شرط است و آن كار حرام كردن است كه قبح فعلي باشد خواه قبح فاعلي هم باشد يعني شخص كافر باشد يا نه قبح فاعلي نباشد شخص مسلمان باشد البته در مخلد بودن دو چيز شرط است ولي در اصل جهنم يك چيز شرط است لذا درباره? پاداش بهشتيان دو چيز را قيد فرمود فرمود: ?فأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ? ولي در كيفر تبهكاران دو چيز را قيد نكرد نفرمود «وَأَمَّا الَّذِينَ كفروا و اسْتَنكَفُوا» فرمود: ?وَأَمَّا الَّذِينَ اسْتَنكَفُوا وَاسْتَكْبَرُوا? اگر كسي از عبادت كردن استنكاف بكند استكبار بكند گرفتار كيفر خواهد شد نماز را نخواند بي‌اعتنايي بكند ولو مسلمان هم باشد گرفتار عذاب مي‌شود. بعد فرمود: ?وَلاَ يَجِدُونَ لَهُم مِن دُونِ اللّهِ وَلِيّاً وَلاَ نَصِيراً? ذات اقدس الهي مستنكف و مستكبر را به عذاب اليم گرفتار مي‌كند و آنها براي رهايي از عذاب چاره‌اي ندارند ?وَلاَ يَجِدُونَ لَهُم مِن دُونِ اللّهِ وَلِيّاً وَلاَ نَصِيراً? مشابه اين آيه قبلاً هم گذشت[11]
تفاوت معنايي ‌«‌وليّ» و ‌«‌نصير»
وليّ آن است كه همه? كارهاي مولي عليه را به عهده بگيرد نصير آن است كه متمم كارهاي منصور باشد يك وقت است كسي هيچ كاري از او بر نمي‌آيد مثل كودك نوزاد كه هرگز توان اداره? خود را ندارد وليّ او همه? كارهاي او را به عهده مي‌گيرد يک وقت است كه نوجواني است كه بعضي از كارها را مي‌تواند انجام بدهد و از انجام همه? كارها عاجز است در چنين شرايطي او نصير و ناصر طلب مي‌كند كه آن ناصر متمم كارهاي او را به عهده بگيرد كه او را كمك بكند فرمود كه در قيامت براي مستنكفان و مستكبران وليّ‌اي وجود ندارد كه همه? كارهاي اينها را به عهده بگيرد و اينها را از عذاب برهاند ناصري هم نيست كه بعضي از كارها را خود اينها انجام بدهند براي رفع عذاب و تتميم اين كارها را آن ناصر به عهده بگيرد ?وَلاَ يَجِدُونَ لَهُم مِن دُونِ اللّهِ وَلِيّاً وَلاَ نَصِيراً? اين خلاصه? بحث در اين زمينه
وحي و قرآن مسأله? اصلي آيه? صد و هفتاد و چهارم
اما آن آيه? مباركه ??يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُم بُرْهَانٌ مِن رَبِّكُمْ وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبِيناً?[12] راجع به قرآن كريم است چه اينكه در آيه? 170 همين سوره? مباركه? «نساء» كه چند روز قبل بحث شد مستقيماً ناظر به رسالت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود و به طور غير مستقيم مسئله? وحي و قرآن را در برداشت اين آيه به طور مستقيم مسئله? وحي و قرآن را در بر دارد و به طور غير مستقيم رسالت پيغمبر را
«و الحمد لله رب العالمين»




1. سوره مجادله، آيه 7
2. الکشاف، ج1، ص596 و 597؛ التفسيرالکبير، ج11،ص273؛ مجمع البيان، ج3، ص225
1. سوره آل عمران، آيه 49
2. سوره مائده، آيه 110
1. سوره مائده، آيه 73
2. سوره توبه ، آيه 30
1. سوره نساء، آيه 124
1. سوره نمل ، آيه 89؛ سوره قصص، آيه 84
2. سوره انعام، آيه 160
3. سوره بقره، آيه 261
1. سوره نساء ، آيه 123
1. سوره نساء، آيه 174