موضوع: سوره نسا

عنوان: تفسير سوره مبارکه نساء جلسه 205

مدت زمان: 33.35 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 3.84 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 7.68 MB دانلود

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?وَ لا تَهِنُوا فِي ابْتِغاءِ الْقَوْمِ إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَما تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللّهِ ما لا يَرْجُونَ وَ كانَ اللّهُ عَليمًا حَكيمًا ?104? إِنّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النّاسِ بِما أَراكَ اللّهُ وَ لا تَكُنْ لِلْخائِنينَ خَصيمًا ?105? وَ اسْتَغْفِرِ اللّهَ إِنَّ اللّهَ كانَ غَفُورًا رَحيمًا?106?
امر به مقاومت و نهي از سستي در قرآن
آيه? ?وَ لا تَهِنُوا? تقريباً آخرين جزء و بخش بحث قبل است. در قرآن كريم گاهي دستور مقاومت و پايداري داده مي‌شود كه امر به مقاومت است گاهي نهي از ضعف و سستي است و اين هم گاهي متوجه به رهبران الهي است تا امتها تبعيت كنند گاهي هم مستقيماً به خود امتها خطاب مي‌شود. در جريان امر، گاهي خدا به يحيي(سلام الله عليه) مي‌فرمايد: ?يا يَحْيي خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ?[1] گاهي هم به بني‌اسرائيل مي‌فرمايد: ?خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ?[2] گاهي هم به مسلمين مي‌فرمايد كه ?وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ? كه آيه? شصت سوره? «انفال» است: ?وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ? در اين گونه از موارد، امر به مقاومت است، امر به اخذ بالقوة و القدرة است. گاهي هم نهي از وهن و سستي است، نظير همين آيه? محل بحث كه فرمود: ?وَ لا تَهِنُوا فِي ابْتِغاءِ الْقَوْمِ?. چه اينكه در سوره? مباركه? «آل عمران» هم نهي از وهن و سستي شد؛ در آيه? 139 «آل عمران» اين بود كه ?وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ? و در سوره? مباركه? 47 كه به نام مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است؛ آيه? 35 سوره? 47 اين است: ?فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَي السَّلْمِ وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ وَ اللّهُ مَعَكُمْ وَ لَنْ يَتِرَكُمْ أَعْمالَكُمْ?؛ در آن آيه فرمود كه وهن و سستي به خود راه ندهيد و پيشنهاد صلح هم ندهيد. پيشنهاد صلح براي اوايل امر است شما هرگز تهاجم نكنيد، آنها اگر پيشنهاد صلح دادند شما سازش را بپذيريد: ?وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها?[3] ولي وقتي پيشنهاد صلح شما را نپذيرفتند تهاجم كردند، از شما كشته گرفتند و شما فداكاري كرديد حالا داريد پيروز مي‌شويد آنها پيشنهاد صلح مي‌دهند در اين زمينه، پيشنهاد اينها را قبول نكنيد ?فلا تَهِنُوا? اين نهي از وهم است ?وَ تَدْعُوا إِلَي السَّلْم? اين ?تَدْعُوا? مجزوم است عطف است بر آن ?تَهِنُوا? يعني نهي از سلم و سازش شده است ?فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَي السَّلْم? يعني «لا تدعوا الي السلم» آن دعوت به مسالمت، دعوت به صلح و سازش براي اوايل امر است ولي وقتي آنها تهاجم كردند زدند كشتند و شما مقاومت كرديد و شهيد زياد داديد، حالا داريد پيروز مي‌شويد آنها به صلح و سازش مايل شدند در اين زمينه، شما پيشنهاد صلح ندهيد: ?فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَي السَّلْمِ? يعني «لا تدعوا الي السلم» چرا؟ براي اينكه ?وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ? شما پيروزيد! چرا شما پيروزيد؟ براي اينكه ?وَ اللّهُ مَعَكُمْ? چرا خدا با شماست؟ براي اينكه ?وَ لَنْ يَتِرَكُمْ أَعْمالَكُمْ?[4].
اين پنج جمله هر كدام به ديگري بسته است؛ مستند به ديگري است چون كار كرديد و تلاش و كوشش كرديد و مقاومت كرديد و اين همه شهيد داديد خدا كار شما را مُوتُور نمي‌كند. عمل، وقتي به نتيجه نرسد وتر است، تك است. وقتي كار به نتيجه برسد مشفوع است. در اين كتابهاي فقهي و اصولي و مانند آن مي‌بينيد اين حرف، مي‌گويند مشفوع نيست يعني مشفوع به برهان نيست. وقتي آدم ادعايي بكند دليل نياورد اين حرف موتور است يعني تك است، وقتي دليل در كنار دعوي اقامه كند اين حرف مشفوع است يعني شفع دارد تك نيست. به هر تقدير، مشفوع در مقابل موتور است؛ شفع در مقابل وتر است. اگر كار به ثمر نرسد اين وتر است [ولي اگر] كار به ثمر برسد اين شفع است يعني به نتيجه رسيد؛ جفت نتيجه شد.
در اينجا ذات اقدس الهي فرمود كار خالصانه? شما را خدا موتور نمي‌كند، بلكه مشفوع مي‌كند؛ كارتان به نتيجه مي‌رسد. خب پس در يك سلسله از آيات ما را به مقاومت امر كردند در بخشي از آيات ما را از وهن و سستي نهي كردند و دليلش را هم ذكر كردند و اين اختصاصي به امتي دون امت ندارد [بلكه] هركسي در برابر باطل به مقاومت برخاست او مأمور است به اخذ به قوه و منهي است از وهن و سستي. در سوره? مباركه? «طه» به وجود مقدس موسي و هارون(عليهما السلام) امر مي‌كند و نهي هم دارد؛ آيه? 42 سوره «طه»: ?اذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوكَ بِ‏آياتي وَ لا تَنِيا في ذِكْري? يعني اين آيات الهي اين معجزات حق را بگيريد براي هدايت فرعون برويد ولي ونْي و سستي را به خود راه ندهيد: ?وَ لا تَنِيا في ذِكْري? اين نهي از وني است «واني» مثل واهن، انسان سست اراده را مي‌گويند. فرمود به خودتان وني و وهن را راه ندهيد: ?وَ لا تَنِيا في ذِكْري?.
پس چه پيغمبر باشد خدا به او مي‌فرمايد: ?خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ?[5]، چه افراد عادي و امت يك پيغمبر باشند مي‌فرمايد: ?خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ?[6]. چه اينكه به همه ما هم فرمود: ?وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ?[7] و چه پيغمبر باشد خدا او را از وني و سستي نهي مي‌كند، فرمود: ?وَ لا تَنِيا في ذِكْري? چه امت باشد آنها را هم از وهن و سستي نهي مي‌كند مي‌فرمايد: ?وَ لا تَهِنُوا?. بعد نتيجه? امتثال آن امر و نهي را هم قرآن ذكر مي‌كند، فرمود مردان الهي بودند هم به آن امر عمل كردند هم مواظب اين نهي بودند و كارشان به ثمر رسيد. در آيه 146 سوره? مباركه? «آل عمران» افرادي كه وهن و سستي را به خود راه نداده‌اند خدا اوضاع آنها را بازگو كرد، فرمود كساني بودند كه با بيگانه‌ها جنگيدند: ?وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيِّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثيرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ في سَبيلِ اللّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكانُوا وَ اللّهُ يُحِبُّ الصّابِرين?؛ فرمود بسياري از انبيا بودند كه همراهانشان به تبع آن انبيا قيام كردند، وهن و ضعف و سستي را به خود راه نداده‌اند و صابر بودند و محبوب خدا شدند. خب پس هم راهنماييها را ارائه مي‌كند _به صورت امر و نهي_ و هم كساني كه به اين راهنماييها عمل كردند آنها را معرفي مي‌كند، هم نتيجه? عمل به اين راهنماييها را هم بازگو مي‌كند، فرمود اينكه انبيا پيروز شدند روي همين جهت بود.
در تحليل اين آيه محل بحث فرمود شما پيروزيد نقطه? اميد داريد، آنها نقطه? اميد ندارند دارند مي‌جنگند اين يك عبرت گرفتن از وضع دشمنان است. فرمود ببينيد دشمنان شما دارند مي‌جنگند، ببينيد آنها براي چه دارند مي‌جنگند؟ آنها بدون پشتوانه دارند مي‌جنگند و هر زخمي را هم تحمل مي‌كنند، شما با داشتن پشتوانه چرا نمي‌جنگيد؟ ?إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُونَ?؛ اگر شما به الم و درد مبتلا مي‌شويد ?فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَما تَأْلَمُونَ?؛ خب آنها هم متألم مي‌شوند رنجور مي‌شوند بدون پشتوانه آنها درد را تحمل مي‌كنند، شما كه ?وَ تَرْجُونَ مِنَ اللّهِ ما لا يَرْجُونَ?؛ شما از خدا اميد داريد به يك اميدگاه تكيه كرده‌ايد خب چرا مقاومت نمي‌كنيد اميد شما هم درباره? آخرت هست كه بحثش گذشت ?فَضَّلَ اللّهُ الْمُجاهِدينَ عَلَي الْقاعِدينَ أَجْرًا عَظيمًا?[8] اين درباره? معنويت و آخرت و درجات بهشتي. درباره? دنيا هم فرمود كه: ?هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدي وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ?؛ اين ?لِيُظْهِرَهُ? يعني شما را ظاهر و موفق بكند. اين روح اميد دميدن است اين نقطه اميد را روشن كردن است، اين ?لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ? در چند جاي قرآن كريم آمده است؛ در سوره? «فتح» آيه? 28 اين است: ?هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدي وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَ كَفي بِاللّهِ شَهيدًا?. قريب به اين مضمون در سوره? «صف» هست[9]، در سوره? «توبه» هست[10]. خب پس شما نقطه اميد داريد و آنها بدون تكيه‌گاه اميد زخمها را تحمل مي‌كنند شما آنها را ببينيد و عبرت بگيريد، پس ?وَ لا تَهِنُوا فِي ابْتِغاءِ الْقَوْم? چرا؟ براي اينكه ?إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَما تَأْلَمُونَ?، اما ?وَ تَرْجُونَ مِنَ اللّهِ ما لا يَرْجُونَ? و در همه? اين قسمتها هم ذات اقدس الهي به مصالح عالم است و حكيمانه هم حكم مي‌كند عليم است حكيم است و روي حكمت و مصلحت دستور مي‌دهد، اگر مي‌فرمايد مقاومت كنيد به سود خود شماست.
خب، اين بخش تمام شد و اولش از مسئله? جهاد شروع شد؛ جهاد، آداب جهاد، سنن جهاد، احكام جهاد، رهبري جهاد، نماز در حال جهاد، لزوم مقاومت و بحثهايي كه مربوط به درجات مجاهدين بود، همه? اينها را در يك فصل بيان فرمود. الآن فصل ديگري شروع شد آن مسئله? قضاست، داوري است اداره جامعه است و همه? اينها به عهده رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است، دستوراتي كه براي حكومت اسلامي است، دستوري كه براي قاضي است اينها را در اين فصل ذكر مي‌كند.
خلاصه‌اي از شأن نزول آيه 105
ظاهراً از شواهد داخلي و قرائن خارجي برمي‌آيد كه گناهي نظير سرقت و مانند آن اتفاق افتاد، گنهكارها يك گروه قدرتمندي بودند خواستند يك گروه ضعيفي را متهم كنند به آن گناه و خود را تبرئه كنند؛ هم جوسازي كردند و كسي را متهم كردند و هم خواستند به رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) القا كنند كه حق با آنهاست و حكم را به سود خود دريافت كنند. در اين زمينه ذات اقدس الهي آياتي نازل كرد[11] كه حق بودن آيات از يكسو، معصوم بودن پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از سوي ديگر و لزوم پرهيز از حمايت از خائنين از سوي سوم و نتيجه قضا و داوري صحيح از سوي چهارم و دهها نتيجه فرعي ديگر در اين مجموعه به عنوان يك فصل جدا مطرح مي‌شود.
تبيين اركان چهارگانه? حق در محور قرآن
اول اين بخش اين است كه ?إِنّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ? يعني اين قرآن كه كتاب خداست، ذات اقدس الهي او را نازل كرده است و خدا هم كه جز حق نمي‌گويد ?وَ اللّهُ يَقُولُ الْحَقَّ?[12]؛ فرمود ما اين كتاب را به حق نازل كرده‌ايم يعني نه تنها خدا حق است و نه تنها خدا حق مي‌گويد، بلكه آن دو ركن ديگر هم حق‌اند يعني آن پيكي كه اين وحي را مي‌آورد آن هم حق است، تو هم كه وحي را مي‌گيري به حق مي‌گيري. ذات اقدس الهي حق است، براي اينكه او حق صرف است ?ذلِكَ بِأَنَّ اللّهَ هُوَ الْحَقُّ?[13]؛ حق محض اوست و خدا هم حق مي‌گويد: ?وَ اللّهُ يَقُولُ الْحَقَّ? اين دو بخش از آيات، ناظر به حق بودن خدا و حق بودن سخن خداست. اما آن بخشي كه مربوط به پيك است، خدا فرشته‌ها را به عنوان امين وحي معرفي كرد ?بِأَيْدي سَفَرَةٍ ? كِرامٍ بَرَرَةٍ?[14] و وجود مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را به عنوان گيرنده? حق معرفي كرد، فرمود: ?بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ?[15] ?نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ اْلأَمينُ ? عَلي قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرينَ?[16] پس همه? اركان چهارگانه حق در اين كتاب هست. متكلم، حق تكلمش، حق پيك، حق [و] مستمع، حق ?إِنّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ? حالا يا «باء»، «باء» مصاحبت است يا «باء»، «باء» ملابست است يعني اين كتاب پيچيده? به حق است؛ از مبدأ نزول تا پايان فرودآمدن كه ?بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ?.
لزوم فيصله? تمام اختلافات با قرآن
اين كتاب براي آن است كه تو حكومت كني، نه تنها كشورداري كني و نه تنها قاضي محكمه باشي بلكه هر اختلافي را با اين كتاب پايان ببخشي ?لِتَحْكُمَ بَيْنَ النّاسِ?. گاهي اختلافها علمي است، اختلاف مالي و حقوقي نيست. اين اختلاف علمي را كدام مكتب بايد حل كند. اختلاف هم در حد دو نوآموز نيست، دو طرف اختلاف هم صاحب نظران و متخصصان فني‌اند، اختلاف اين گونه از افراد را چه كسي بايد حل كند؟ اين كتاب آسماني و وحي براي خاتمه دادن به هرگونه اختلاف است نه تنها اختلاف بين متداعيين در محكمه نه تنها به اختلاف نظرها و سليقه‌ها در كيفيت اداره جامعه، بلكه اختلافهاي مكتبي و عقيده‌اي را هم او بايد حل كند.
در سوره? مباركه? «بقره» آيه? 213 اين بحث را قبلاً ملاحظه فرموديد. فرمود كه انبيا اصولاً آمدند تا به اختلافات بشر خاتمه بدهند، اين هدف نبوت عامه است ?كانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيهِ? اين اختصاصي به پيغمبر خاتم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ندارد [بلكه] اين هدف نبوت عامه است يعني انبيا آمدند تا اختلافها را بردارند. البته اختلاف متداعيين در محكمه، نمونه‌اي از اختلاف است، اختلافهاي سياسي سياستمداران نمونه‌اي از اختلاف است، اختلاف صاحب نظران و صاحبان مكاتب گوناگون هم نمونه? ديگر از اختلاف است. پس هرگونه اختلاف خواه حقوقي و مالي خواه فكري و عقيدتي به وسيله? وحي حل شود. ولي اختلافهاي علمي با وحي كاملاً قابل حل است، چون روي عقايد كلي و كبريات كلي است.
لوازم حل اختلافات جزئي با قرآن
حل اختلافهاي جزئي، تطبيق آن قوانين كلي بر اشخاص اين دو علم طلب مي‌كند: يكي آشنايي به قوانين كلي يكي آگاه بودن به مصداق آن قوانين كه بيگانه‌ها از خطاي در تطبيق قاضي سوء استفاده نكنند. لذا در اينجا فرمود: ?إِنّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النّاسِ بِما أَراكَ اللّهُ? نه «بما رأيت».
منظور از «بما اراك الله» در آيه
اين ?بِما أَراكَ اللّهُ? غير از آن علم به قوانين است، آن علم به قوانين را با ?إِنّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ? بيان كرد كتاب قانون را خدا به پيامبر آموخت؛ اما تطبيق آن قانون كلي بر مصداق جزئي كه احياناً قاضي، گرفتار سوء تطبيق و خطاي تطبيق مي‌شود اين را هم ذات اقدس الهي نفي كرد، فرمود: ?إِنّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النّاسِ بِما أَراكَ اللّهُ? نه «بما رأيت». قهراً رأي رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقشي ندارد، چه اينكه آن حضرت هم منزه از آن است كه به رأي خود عمل كند، پس او با اجتهاد حكم نمي‌كند [بلكه] او با اشهاد الهي حكم مي‌كند. نظير آنچه درباره? حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) گفته شد كه ?كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْض?[17]. اگر ذات اقدس الهي حقيقتي را ارائه كرده است و وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آن حقيقت را ديده است، ديگر سخن از اجتهاد نيست. پس قوانين كلي را با تعليم قرآن تثبيت كرد، فرمود: ?إِنّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ? و اين كتاب هم در قلب نازل مي‌شود پس تو عالم به قوانين كتابي، چون ?نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ اْلأَمينُ ? عَلي قَلْبِكَ?[18] اگر كتاب بر قلب نازل شد خب قلب مي‌فهمد. قلب كتاب را مي‌گيرد يعني مي‌فهمد، ممكن است كسي كتاب را با دست بگيرد و نفهمد؛ اما ممكن نيست كتاب را با قلب بگيرد و نفهمد، اصلاً قلب جاي فهم است. خب اجتهاد، براي مجتهدين است يعني براي افراد عادي است كه آنها بر اساس ضوابط و ظنون استنباط مي‌كنند حالا يا مصيب‌اند يا مخطي، اگر واجد ملكه? اجتهاد بودند اين رأيشان حجت است حالا يا مصيب‌اند يا مخطي.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ در اين زمينه، خواستند كه حضرت را فريب بدهند ـ معاذ الله ـ عده‌اي از اين قدرتمندها كه اين بزهكار را تبرئه كنند [و] آن متهم بي‌گناه را آلوده كنند[19]، اين با آن عصمت پيغمبر حل مي‌شود.
نحوه? علم پيغمبر به قوانين
يك وقت هست خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌داند كه دارد چه مي‌كند _به عنوان آزمون_ خودش هم اعلام كرد فرمود كه: «أنّما أقضي بينَكم بالبَيِّناتِ و الأيْمان» و برابر آن علم خودم عمل نمي‌كنم ولي اگر شما مالي را با بينه? سوء برديد، قطعه‌اي از آتش را برديد[20]. او مي‌داند كه چه مي‌كند. اين بينه و يمين، موضوع است؛ اما قانوني كه او از اين قانون استنباط بكند آيا با اجتهاد اين كار را مي‌كند؟ يا نه با وحي اين كار را مي‌كند. يك مجتهد عادل برابر استنباط خود، قوانين را استنباط مي‌كند بعد تطبيق‌اش با يمين است و بينه ولي رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) قوانين را و احكام را كه با اجتهاد و استنباط ظني درك نمي‌كند، آن قوانين را جزم دارد. گاهي مأمور است به آن علم خود عمل بكند گاهي مأمور نيست. ولي او را نمي‌شود فريب داد در مسائل تطبيق يا در مسائل تحقيق، لذا فرمود: ?إِنّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النّاسِ بِما أَراكَ اللّهُ? نه «بما رأيت». اين ?بِما أَراكَ اللّهُ? هم غير از آن ?أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتاب? است، آن ?أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتاب? احكام و قوانين را تبيين مي‌كند، اين ?بِما أَراكَ اللّهُ? واقعيتهاي خارج را تبيين مي‌كند.
توطئه براي آلوده كردن ساحت پيامبر (ص)
پرسش:...
پاسخ: بله گاهي مي‌خواهند ساحت مقدس پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را آلوده كنند او را به عنوان حامي جنايتكار معرفي كنند كه اين بخش از آيات، ناظر به اوست اينجا تبرئه مي‌شود. گاهي يك وقت است يك كسي در اثر اشتباه خيال مي‌كند مال مال خود اوست قسم هم مي‌خورد و هيچ كسي هم نمي‌داند واقع هم كشف نشده دو نفر شريك‌اند، اين يكي مي‌گويد فلان مبلغ را فلان وقت به تو دادم آن يكي مي‌گويد ندادي و امر هم بر خود طرفين مشتبه است، لذا يا بينه اقامه مي‌كنند يا سوگند ياد مي‌كنند ولي واقع، چيز ديگر است. اينجا حريم رسالت را آلوده نكردند كه جوسازي بكنند حضرت را به يك سمت بكشانند به عنوان حامي خيانتكار معرفي كنند و مانند آن. اين آيات مي‌فرمايد كه ?وَ لا تَكُنْ لِلْخائِنينَ خَصيمًا?؛ مبادا _با همين بيان_ كاري بكنيد كه عده‌اي تو را به عنوان حامي خائن معرفي كنند ?وَ لا تَكُنْ لِلْخائِنينَ? يعني به سود خائنين مخاصمه نكن، مواظب باش كه الآن توطئه‌اي در كار است، عده‌اي مي‌خواهند دامنه? ديانت را آلوده كنند و رسول را ـ معاذالله ـ حامي خائن معرفي كنند، مواظب باش! حالا اگر يك وقت حكمي اشتباهي يك كسي يك گناه عمدي را كرد و خودش مي‌داند كه قطعه‌اي از آتش را دارد مي‌برد و كار براي ديگران روشن نشد، اينجا رسول خدا مأمور نيست كه به آن واقع عمل بكند اگر مأمور باشد در موضعي به واقع عمل بكند، خب مي‌كند.
تفاوت حرف اسلام ناب با تفكر اسرائيلي
پرسش:...
پاسخ: بله؛ اما از اين طرف هم به ما فرمودند: ?خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ?[21] از آن طرف هم خدا به پيغمبر فرمود با قرآن حكومت كن! از اين طرف هم به ما فرمود: ?وَ اتَّبِعُوهُ?[22] به ما فرمود: ?وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ?[23] به ما هم فرمود: ?وَ لا تَهِنُوا فِي ابْتِغاءِ الْقَوْم? ما حرف اسلام ناب داريم، فكر اسرائيلي آنها به حضرت موسي گفتند: ?فاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُونَ?[24]؛ تو با خدايت برو با فرعون بجنگ و ما هم اينجا نشسته‌ايم.
خب، اين فكر اسرائيلي است. اگر كسي دم از اسلام مي‌زند فكر اسرائيلي در سر مي‌پروراند خب، محكوم به شكست است: ?فاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُونَ? اين با موفق شدن سازگار نيست، اين خطرش هم ?يَتيهُونَ فِي اْلأَرْضِ?[25]؛ چهل سال آدم بايد سرگردان باشد، يك چنين خطري را دارد. اما اگر گفتند هر جا دستور دادي ما همراه تو هستيم آن وقت موفق‌اند. همين آيات سوره? «آل عمران» بود كه فرمود: ?وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيِّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثير?[26] خب، اگر امت هم به وظيفه? خود عمل بكند قرآن براي حل اختلاف كوتاهي ندارد، لذا فرمود: ?إِنّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النّاسِ بِما أَراكَ اللّهُ وَ لا تَكُنْ لِلْخائِنينَ خَصيمًا?؛ مبادا به سود خائنين مخاصمه كني! گاهي هم اين لام به معناي أن تفسير مي‌شود يعني از ناحيه? خيانتكارها بخواهي مخاصمه كني و دفاع بكني اين‌چنين نباشد. اين ?لا تَكُنْ? كه نهي است بر آن امر كه جمله انشايي است عطف شده، چون آن قبلي گرچه جمله? خبريه است ولي روح او روح انشاست.
پرسش:...
پاسخ: چون حق محض، ذات اقدس الهي است [و] حق يعني ثابت؛ حق محض و حق غيرمتناهي ذات اقدس الهي است كه به صورت حصر بيان كرد، فرمود: ?ذلِكَ بِأَنَّ اللّهَ هُوَ الْحَقُّ?[27] اين ضمير فصل يعني «هو» الف و لامي كه روي خبر آمده اين براي افاده حصر است ?ذلِكَ بِأَنَّ اللّهَ هُوَ الْحَقُّ?، حق يعني ثابت محض و ثابت بالذات. آن‌گاه سخن از ثابت بالذات كه صادر بشود مطابق با واقع است، فرشته‌ها كه امين وحي‌اند مطابق واقع اين امانت را دريافت مي‌كنند و مي‌رسانند و رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه امين وحي است امين الله است، مطابق با واقع مي‌گيرد و حفظ مي‌كند و گزارش مي‌دهد. به هر تقدير فرمود: ?وَ لا تَكُنْ لِلْخائِنينَ خَصيمًا ? وَ اسْتَغْفِرِ اللّهَ إِنَّ اللّهَ كانَ غَفُورًا رَحيمًا?؛ قبل از هر چيزي از خدا طلب مغفرت بكن.
ماهيت استغفار انبياء (عليهم السلام)
اين استغفار انبيا قبلاً هم ملاحظه فرموديد كه جنبه? دفع دارد. استغفار ماها جنبه رفع دارد، آنها استغفار مي‌كنند كه آلوده نشوند، ما استغفار مي‌كنيم كه آلودگي را برطرف بكنيم. آنها با استغفار منزه‌اند نمي‌شود گفت كه اينها كه معصوم‌اند چه حاجت به استغفار؟ معصوم‌اند يعني مطيع امر خدايند. مطيع امر خدايند يعني عبد صالح حق‌اند، دائماً در حال عبادت‌اند يعني دائماً مواظب‌اند كه آلوده نشوند. لذا دائم الذكر‌اند دائم الذُكر‌اند هميشه متذكر‌ند و هميشه به نام و ياد حق‌اند. استغفار اينها براي دفع است كه مبادا آلوده بشوند، استغفار ما براي رفع است كه رفع آلودگي بكنيم. آن‌گاه در اين مقدمه كه نشان مي‌دهد چه بخشهايي از حكومت و از قضا و از پرهيز از حمايت از خائنين مطرح شد نشان مي‌دهد كه در اين فصل چه خواهد گذشت. آياتي كه سرفصل است به منزله? تابلوي آن فصل است، آن‌گاه وارد مي‌شوند به ?وَ لا تُجادِلْ عَنِ الَّذينَ يَخْتانُونَ أَنْفُسَهُم?[28] كه طليعه? قصه است.
«والحمد لله رب العالمين»


[1] - سوره? مريم، آيه 12.
[2] - سوره? بقره، آيات 63 و 93؛ سوره? اعراف، آيه 171.
[3] - سوره? انفال، آيه 61.
[4] - سوره? محمد، آيه 35.
[5] - سوره? مريم، آيه 12.
[6] - سوره? بقره، آيات 63 و 93؛ سوره? اعراف، آيه 171.
[7] - سوره? انفال، آيه 60.
[8] - سوره? نساء، آيه 95.
[9] - سوره? صف، آيه 9.
[10] - سوره? توبه، آيه 33.
[11] - مجمع البيان، ج 3، ص 160 و 161.
[12] - سوره? احزاب، آيه 4.
[13] - سوره? حج، آيات 6 و 62؛ سوره? لقمان، آيه 30.
[14] - سوره? عبس، آيات 15 و 16.
[15] - سوره? اسراء، آيه 105.
[16] - سوره? شعراء، آيات 193 و 194.
[17] - سوره? انعام، آيه 75.
[18] - سوره? شعراء، آيات 193 و 194.
[19] - ر.ك: مچمع البيان، ج 3، ص 160 و 161.
[20] - الكافي، ج 7، ص 414.
[21] - سوره? بقره، آيات 63 و 93؛ سوره? اعراف، آيه 171.
[22] - سوره? اعراف، آيه 158.
[23] - سوره? انفال، آيه 60.
[24] - سوره? مائده، آيه 24.
[25] - سوره? مائده، آيه 26.
[26] - سوره? آل عمران، آيه 146.
[27] - سوره? حج، آيات 6 و 62؛ سوره? لقمان، آيه 30.
[28] - سوره? نساء، آيه 107.