موضوع: سوره آل عمران

عنوان: تفسيرسوره مبارکه آل عمران جلسه314

مدت زمان: 34:51 اندازه نسخه كم حجم: 3.50 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 6.65 mb دانلود


اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?إِنَّ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ َلآياتٍ ِلأُولِي اْلأَلْبابِ ?190?
گرچه عصاره? اين مضمون در سوره? مباركه? «بقره» و همچنين در سوره? «آل عمران» گذشت اما هر كدام از اين آيات يك خصوصيت خاصي را به همراه دارد در اين كريمه فرمود تحقيقاً در آفرينش آسمانها و زمين و نظم خاصي كه بين شب و روز هست نشانه‌هاي فراواني است براي كساني كه داراي لُب‌اند يا لُب نگرند خلق گاهي جنبه فاعلي است كه صفت فاعل است گاهي جنبه? مفعولي دارد كه صفت مفعول است وقتي مي‌گوييم خلق الله نگاه كن چگونه خدا خلق كرده است كه خلق را به الله نسبت مي‌دهيم اينجا خالقيت اله منظور است وقتي خلق به سماوات و ارض اضافه مي‌شود اينجا مخلوقيت مراد است ?إِنَّ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ? يعني در مخلوق بودن آسمانها و زمين كه مخلوقيت السماوات والارض اين يك مطلب.
مطلب دوم آن است كه چون كلمه? آيات آمده و جمع است معلوم مي‌شود كه در آفرينش هر موجودي يك آيه‌اي از آيات الهي است هر موجودي به نوبه? خود نشانه‌اي از نشانه‌هاي ذات اقدس الهي است هم اصل پيدايش او نشانه? وجود خداست هم آن نظام دروني او نشانه? حكمت و علم و قدرت حق است و هم آن نظام بيروني او چون هر موجودي اين سه نظام را به همراه دارد يكي نظام دروني او و نظام داخلي او كه مجهز است به يك ابزار خاصي كه براي راه مخصوص خلق شده و يك نظام فاعلي دارد كه اين نظام فاعلي بايد برسد به ذات اقدس الهي كه او فاعل اصيل و نخست است و يك نظام غايي دارد كه اهداف اين شيء را تأمين مي‌كند اين شيء بايد به جايي برسد كه با رسيدن به آنجا بيارمد اين سه نظام را يعني نظام داخلي نظام فاعلي و نظام غايي را در سوره? «طه» در هنگام استدلال حضرت موسي(سلام الله عليه) به هارون(عليه السلام) مشخص كرد فرمود: ?رَبُّنَا الَّذي أَعْطى كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى? يعني ذات اقدس الهي نظام داخلي هر موجودي را به او داد ?أَعْطى كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ? يعني آنچه كه مربوط به نظام داخلي هر شيء است به او داد ?ثُمَّ هَدى? سپس او را هدايت كرد به اهدافي كه در پيش دارد پس رب ما كسي است كه معطي نظام داخلي است يعني همه? اين نظامهاي فاعلي به آن معطي محض منتهي مي‌شود كه او فاعل همه اينهاست كه اين مي‌شود نظام فاعلي ?أَعْطى كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ? يعني هر چيزي را با جهاز خاص و مناسب او آفريد اين نظام داخلي او ?ثُمَّ هَدى? او را به اهداف و كمالات خود راهنمايي كرد كه نظام غايي اوست هر شيئي را كه انسان بررسي بكند به اين آيات مي‌رسد در تك تك موجودات اين نشانه‌ها هست در مجموع اينها كه نظم حاكم بر جهان است باز اين مشاهده? آيات هست لذا فرمود: ?إِنَّ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ َلآياتٍ ِلأُولِي اْلأَلْباب? يعني هر موجودي اگر بررسي بشود چندين نشانه از نشانه‌هاي الهي دارد هم نشانه? بر عطف تحقق ذات اقدس الهي است هم نشانه? قدرت خدا را دارد هم نشانه? علم خدا را دارد هم نشانه? حيات خدا و حكمت خدا را دارد پس هر موجودي مي‌تواند منشا اين همه? آيات باشد و اگر همه? موجودات را كسي بنگرد يقيناً آيات بيشتري نصيب او مي‌شود اين يك مطلب.
مطلب ديگر آن است كه در بحث روز قبل اين كلمه اولوا الالباب معنا شد كه اولوا الالباب نه تنها يعني كسي كه عاقل است و مغز دارد بلكه كسي كه لُب جهان را مي‌شناسد درون بين هم هست و قرآن كريم عده‌اي را در عين حال كه داراي بينش مادي‌اند و ظاهر جهان را به خوبي مي‌شناسند اينها را لبيب نمي‌داند لبيب آن كسي است كه لُب نگر باشد درون عالم را ببيند مثلاً در سوره «غاشيه» آيه? هفده به بعد فرمود: ?أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَى اْلإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ ? وَ إِلَى السَّماءِ كَيْفَ رُفِعَتْ ? وَ إِلَى الْجِبالِ كَيْفَ نُصِبَتْ ? وَ إِلَى اْلأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ? صاحبان علوم تجربي نظر كارشناسانه در اين امور دارند كه در اين امور هم متخصص‌اند يعني يك حيوان‌شناس در آن قسمت متخصص است يك آسمان‌شناس در اين قسمت متخصص است يك زمين‌شناس در اين قسمت متخصص است يك كوه‌شناس در اين قسمت متخصص است اما اينها هيچ كدام لبيب نيستند يعني درون اين آسمان و زمين را نگاه نكرده است از نظر علوم تجربي كارشناسانه نظر كردند و متخصصانه آشنا شدند اما هيچ كدام درون اينها را نديدند اين درون‌بيني همان است كه در سوره? مباركه? «اعراف» ما را به آن دعوت كرده است در سوره? «اعراف» آيه? 185 فرمود: ?أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا في مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْض? نظر در ملكوت كنيد تشويق مي‌كند تهذيب دارد كه چرا در ملكوت نظر نكرديد معلوم مي‌شود آنچه كه در سوره? «غاشيه» فرمود: ?أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَى اْلإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ ? وَ إِلَى السَّماءِ كَيْفَ رُفِعَتْ ? وَ إِلَى الْجِبالِ كَيْفَ نُصِبَتْ ? وَ إِلَى اْلأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ? اين نظر در ملك اين قسمتها نيست تا صاحبان علوم تجربي نظر كارشناسانه بكنند و بهره‌اي هم نبرند برابر آيه? 185 سوره? «اعراف» معيار نظر در ملكوت اينهاست نه در ملك اينها ملكوت هر چيزي آن چهره اوست كه به دست خداست فرمود: ?فَسُبْحانَ الَّذي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‏ء? پس هر چيزي يك ملكي دارد كه البته ملك هم به دست خداست ?تَبارَكَ الَّذي بِيَدِهِ الْمُلْكُ? اما قسمت مهم ملكوتي دارد كه اين ملكوت به منزله? زمام و پيشاني آن شيء است كه اين به دست خداست و هر كس ملكوت هر شيئي را نگاه كند يقيناً به معرفت حق راه پيدا مي‌كند لذا ممكن است برابر سوره? «غاشيه» عده‌اي به حسب ظاهر عمل بكنند يعني در شتر‌شناسي، آسمان‌شناسي، زمين‌شناسي، كوه‌شناسي متخصص باشند اما پي به توحيد نبرند زيرا اينها لبيب نيستند چون در ظاهر اين امور كه تفكر علمي داشتند نه عقلي ولي برابر آيه? 185 سوره? «اعراف» ما موظفيم در ملكوت اينها نگاه كنيم در نوبتهاي قبل ملاحظه فرموديد كه ذات اقدس الهي ملكوت را نشان ابراهيم خليل(سلام الله عليه) داد كه در سوره? «انعام» فرمود: ?وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْض? يعني ما مرتب ملكوت آسمانها و زمين را نشان ابراهيم خليل مي‌دهيم با فعل مضارع دال بر استمرار ياد شده است كه مستمراً باطن عالم را نشان خليلمان مي‌دهيم اينجا سخن از ارائه است يعني ما ارائه مي‌كنيم او هم اهل رؤيت است مي‌بيند ولي شما را تشويق به نظر كرديم نگاه كنيد تا اين نگاه زمينه آن رؤيت بشود ببينيد اگر كسي بخواهد ببيند مقدمتاً بايد نگاه بكند ولي بداند كه چطور نگاه بكند و كجا را نگاه بكند اگر كسي خواست ببيند ماه طلوع كرد يا نه بايد بداند كدام قسمت افق را نگاه بكند تا نظر او به رؤيت منتهي بشود به ما فرمودند اگر شما بخواهيد نظرتان به رؤيت منتهي بشود بايد ملكوت اشياء را نگاه بكنيد هر چيزي هم يك ملكوتي دارد كه ملكوت او به دست خداست خب شما اگر ملكوت هر چيزي را ديديد يقيناً يد الله را مي‌بينيد چون ملكوت هر چيزي به دست خداست اگر ?سُبْحانَ الَّذي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‏ء? است و انسان مأمور است و موظف است كه در ملكوت نگاه كند اگر نگاه كرد اين نظرش به آن رؤيت ختم مي‌شود اين نگاهش به آن ديدن منتهي مي‌شود انسان يد الله را مي‌بيند چون سخن از باطن هست قهراً يد الله را با چشم باطن مي‌بيند يعني با عقل مي‌يابد با جان مي‌يابد لذا فرمود اگر شما ملكوت را نگاه كرديد اين نظر شما به رؤيت ختم مي‌شود آن گاه تعبير رؤيت دارد مي‌فرمايد مگر نمي‌بينند خدا خلق كرد ?أَ وَ لَمْ يَرَوْا? كه ?أَنَّ اللّهَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ? اين دعوت به رؤيت يا تشويق به رؤيت يا توبيخ درباره? عدم رؤيت بعد از امر به نظر هست فرمود چرا نگاه نمي‌كنيد وقتي نگاه كرديد مي‌بينيد اين نظر همان نظريه است نه نظر با چشم كه انسان با چشم ظاهر نگاه كند اين نظر با چشم ظاهر به رؤيت با چشم ظاهر ختم مي‌شود ولي آن نظريه دل با رؤيت جان ختم مي‌شود پس آيات قرآني از اين جهت به دو طايفه تقسيم مي‌شود طايفه اولي دعوت به نظر در ملكوت است كه منظور نظريه است طايفه دوم اعلان نتيجه اين نظر است كه رؤيت باشد لذا مي‌فرمايد كه ?أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللّهَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ? ?أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللّهَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ? ?أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ كانَتا رَتْقًا فَفَتَقْناهُما? سخن از أ لم تر أ لم تر است اگر كسي نديد مورد انتقاد قرار مي‌گيرد كه چرا نگاه نكرد اگر كسي نگاه نكرد آن گاه مورد اعتراض قرار مي‌گيرد كه چرا فكر نكرد چون متفكر مي‌كوشد كه نظريه بدهد با جان نظر بكند همان طوري كه يك انسان متوحش جستجو مي‌كند تا ببيند كجا را بايد نگاه كرد و بعد از نگاه ببيند يك متفكر هم مي‌كوشد كه ببيند كجا را بايد نگاه بكند تا بعد از نگاه ببيند پس يك سلسله از آيات ما را به نظر در ملكوت يعني نظريه دعوت مي‌كنند طايفه ديگر ما را از نتايج خبر مي‌دهند كه چرا شما نمي‌بينيد مگر نمي‌بينيد اين أ لم تر يا أ لم تروا و امثال ذلك در قرآن كريم كم نيست.
پرسش:...
پاسخ: براي غير معصومين؟ كاملا ممكن هست اگر شهودش براي همه آسان نباشد اصل استدلال كه بر همه آسان هست يعني مقدور همه است آن شهودش نظير جريان حارثة ابن زيد است كه مرحوم كليني نقل كرد يا ديگران كه مي‌گويد «اصبحت كاني انظر الي عرش الرحمن بارزا» من صبح كردم گويا عرش خدا را مي‌بينم گويا بهشت و اهلش را مي‌بينم و امثال ذلك در همان خطبه حَمام كه اوصاف متقين را حضرت امير(سلام الله عليه) بيان مي‌كند مي‌فرمايد «هم والجنة كمن قد رأها» «هم والنار كمن قد رأها» مردان باتقوا طوري زندگي مي‌كنند كه گويا بهشت را مي‌بينند اين اوايل كأنّ بعد آن مراحل دقيق‌ترش أنّ است كأنّ نيست خب اين مال اينهايي كه راه افتادند اما آنها كه به سرعت راه نيافتند لنگان لنگان مي‌روند آنها هم با استدلال خود مي‌توانند بفهمند قرآن كريم كه از اين استدلالها زياد نقل مي‌كند خب پس يك طايفه از آيات مربوط به نظر هست طايفه ديگر مربوط به رؤيت از طايفه اولي همان آيه 185 سوره? «اعراف» است از طايفه? دوم آيه? نوزده سوره? «عنكبوت» است فرمود: ?أَ وَ لَمْ يَرَوْا كَيْفَ يُبْدِىُ اللّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُه? مگر نمي‌بينند يا همان آيه? سوره? «انبيا» ?أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ كانَتا رَتْقًا فَفَتَقْناهُما? كه سخن از رؤيت است انسان آن گاه رأيش اين مي‌شود يا با چشم دل مي‌بيند اگر متوسط بود رأيش يعني از راه فكر و استدلال به توحيد مي‌رسد اگر از متوسط قويتر بود رؤيتش به شهود توحيدي مي‌رسد آن گاه چون كل سماوات و ارض آيات الهي است قهراً ?أَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّه? مي‌شود اگر وجه الله شد ديگر منتظر نيست كه قيامتي فرا برسد تا ?وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ ? إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ? نصيبش بشود هم اكنون مصداق ?وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ ? إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ? خواهد شد.
پرسش:...
پاسخ: در استدلال حالا خواه از مقدمات عقلي خواه با مقدمات تجربي اين براي مبتديان و متوسطان است اما براي كساني كه يك مقدار بالاترند سخن از شهود است سخن از رؤيت است همان بيان حضرت امير(سلام الله عليه) در جواب دعلب كه به حضرت عرض كرد آيا خدا را ديدي عبادت كردي فرمود: «أ فاعبد ما لم اري» آيا من عبادت مي‌كنم چيزي را كه نمي‌بينم يعني مي‌شود؟ در همان جا فرمود كه «لا تدركه العيون بمشاهدة الابصار بل تدركه القلوب بحقائق الايمان» سخن از رؤيت است ديگر.
پرسش:...
پاسخ: آنجا هم همين طور است آنجا با اينكه قضيه در واقع نيست منظور رؤيت حسي كه نيست چون چهل سال بعد از جريان اصحاب فيل وجود مبارك حضرت به رسالت رسيده‌اند آن صحنه كه وجود خارجي نداشت تا پيغمبر با چشم ظاهر ببيند معلوم مي‌شود اين رؤيت با چشم ظاهر نيست همان رؤيت معناست از اين قبيل تعبيرات رؤيت در قرآن كريم فراوان است كه جزء طايفه ثانيه است در قبال نظر در ملكوت كه جزء طايفه اولي است اگر كسي در بدنه عالم نگاه كرد درباره اينها قرآن كريم فرمايشش اين است كه ?يَعْلَمُونَ ظاهِرًا مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا? ممكن است يك كسي زمين‌شناس خوبي باشد يا دريا‌شناس ماهري باشد اما اين از ملكوت زمين خبري ندارد چون علم در اين سير افقي نظر مي‌دهد آن بالهاي عمودي اشياء را نمي‌بيند هر علمي از اين علوم تجربي محور بحث‌اش اين است كه اين پديده قبلاً چه بوده است الآن در چه وضع و حالي است و در آينده در چه حالتي است همين سه مرحله? افقي را بحث مي‌كند مثلاً اين معدنهايي كه فعلاً در دل كوه است چند قرن قبل به چه صورت بودند الآن در چه حالت و وضع‌اند و در چند قرن بعد چه حالتي بر اينها پيدا مي‌شود همه‌اش ماضي و مضارع و حال است اما چه كسي كرد براي چه كرد اينها در علوم نيست لذا .. در اين علوم بدون انس به معارف الهي دامي است براي انسان چون مرتب انسان را با اسباب و ابزار عادي سرگرم مي‌كند اما چه كسي كرد براي چه كرد اين دو تا قسمت افقي را علوم تجربي ندارند و قرآن كريم ضمن اينكه اين پرده‌هاي اجمالي را از روي افكار عالم برمي‌دارد اين دو تا بال كه يكي نظام فاعلي است و ديگري نظام غايي است يكي مربوط به هو الاول است و ديگري مربوط به هو الاخر ذكر مي‌كند مي‌فرمايد اوست كه اين زمين را اين‌چنين آفريده است براي فلان منظور اوست كه آسمانها را اين‌چنين خلق كرده است براي فلان منظور در پايان سوره? مباركه? «طلاق» اصل كلي را ذكر مي‌كند كه هدف جهان عالم شدن انسانهاست هدف آفرينش در آيه? دوازده سوره? «طلاق» اين‌چنين است كه خدايي كه ?خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ اْلأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ اْلأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدير? هم عالميت ذات اقدس الهي را مطرح مي‌كنند هم قادريتش را آيه? دوازده سوره? «طلاق» اين است كه ?اللّهُ الَّذي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ اْلأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ اْلأَمْرُ بَيْنَهُنَّ? اين نظام كيهاني را ذات اقدس الهي براي اين دو هدف آفريد يك، ?لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ? دو، ?وَ أَنَّ اللّهَ قَدْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عِلْمًا? پس در سوره? مباركه? «ذاريات» هدف آفرينش انسانها را عبادت ذكر كرده فرمود: ?وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ اْلإِنْسَ إِلاّ لِيَعْبُدُون? در پايان سوره? «طلاق» هدف آفرينش مجموعه? جهان امكان را عالميت انسانها ذكر كرده معلوم مي‌شود كه هدف خلقت آسمان و زمين و جن و انس اين مجموعه براي عالم عادل شدن است كه انسان عالمِ عابد بشود زيرا در سوره? «ذاريات» فرمود هدف خلقت شما عابد شدن شماست در سوره? «طلاق» فرمود هدف آفرينش عالَم، عالِم شدن شماست شما عالِم بشويد يكي به قدرت حق و به عالميت حق ?لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ وَ أَنَّ اللّهَ قَدْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عِلْمًا? تا شما بدانيد كه ان الله عليمٌ قديرٌ خب اينها خطوط كلي بحث.
پرسش:...
پاسخ: چرا آن حذف مي‌شود اضافي ديگر
پرسش:...
پاسخ: اين خلق نكردم مگر براي اين و عبادت خب معرفت طلب مي‌كند شما اگر بخواهيد كسي عابد يك شخصي باشد بايد او را بشناسد معرفت را در سوره? «طلاق» مشخص كرده است معبود بايد معروف باشد عابد بايد عارف باشد تا بداند چطور عبادت كند و دارد چه كسي را عبادت مي‌كند اينكه فرمود: ?وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ اْلإِنْسَ إِلاّ لِيَعْبُدُون? مرا عبادت بكند خودش را در سوره? «طلاق» به عنوان عليم قدير معرفي كرده است پس جن و انس بايد عليم و قدير را بشناسند و عليم محض و قدير صرف را عبادت كنند.
پرسش:...
پاسخ: آنها هدف نيست آنها اهداف وسطيه است آنها ابزار جهت منافعي است كه بر اين امور مترتب است فرمود كه خدا زمين را خلق كرد و مزين هم كرده است ?لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً? كه اين هم در حقيقت در مرحله غير عبادي قرار مي‌گيرد انسان كه بايد عبادت بكند اين ‌طور نيست كه دائماً مشغول نماز باشد وقتي دائماً مشغول ذكر است دارد امتحان مي‌دهد و عبادت مي‌كند نمازهاي واجب و مستحبش هم مي‌خواند در آنجا فرمود: ?لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً? آن كسي كه عابد الله است در آن امتحانات روزانه هم پيروز سر از عهده امتحان برمي‌آيد خب.
پرسش:...
پاسخ: آن ليعبدون به معناي خود ليعبدون است منتها چون عبادت بدون معرفت نيست از اين جهت ذكر فرمود.
پرسش:...
پاسخ: آن مال حضرت ابراهيم است كه هدف ارائه است.
پرسش:...
پاسخ: بله ديگر عبادت براي آن است كه انسان به يقين برسد البته اين حد نيست اين فايده است يقين هم مراحلي دارد كه هر مرحله‌اي از يقين زمينه است براي نيل به مراحل بعدي و همه? اينها زير پوشش علم و عبادت قرار مي‌گيرد منتها هر مرحله‌اي هدف است براي مرحله? قبل مقدمه است براي مرحله بعد عمده نحوه استدلال قرآن كريم است كه از چه راهي قرآن برهان اقامه مي‌كند در سوره? مباركه? «طور» برهان مسئله را طرزي اقامه مي‌كند كه همان طرز اقامه برهان در خطبه‌هاي نهج‌البلاغه هم هست در سوره? «طور» آيه? 34 به بعد اين است مي‌فرمايد كه اينها كه منكر ربوبيت حق‌اند و منكر وحي و رسالت و قيامتند اينها بايد مطيع حق باشند و اگر مطيع حق نباشند يا بايد بگويند كه خالقي ندارند براي مخلوق اصلاً خالقي نيست يا براي مخلوق خالقي هست ولي خالق مخلوق خود مخلوق است يكي از اين دو تا حرف را بايد بزنند فرمود: ?أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْ‏ءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ ? أَمْ خَلَقُوا السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ بَلْ لا يُوقِنُون? يك متفكر ملحد مادي او چه مي‌انديشد مي‌گويد كه خود بخود به دنيا آمده است كي پديد آمد يا خودش خودش را خلق كرد يا مثل او، او را خلق كرد يكي در برابر اين سؤالها يك جوابي بايد بدهد ديگر اگر بگويد كه انسان خود بخود خلق شد يعني روي تصادف، روي بخت، روي اتفاق، روي شانس اتفاقاً انسان پيدا شد يعني هيچ مبدأ فاعلي ندارد اين حرف معنايش آن است كه فعل بدون فاعل محقق مي‌شود با چنين كسي اصلاً نمي‌شود حرف زد براي اينكه اگر كسي به عنوان يك متفكر يك انديشمند باور كرده است كه فكر اثر دارد انديشه زمينه? رسيدن به نتيجه است و مقدمات استدلال سبب پيدايش نتيجه است و هر نتيجه را نمي‌شود از هر مقدمه‌اي گرفت و هر مقدمه‌اي هم به هر نتيجه منتهي نمي‌شود يك رابطه? خاصي علي و معلولي بين جهان عين و علم هست انسان بايد فكر صحيح و مقدمات صحيح داشته باشد بايد تا به نتيجه برسد اگر اين حرفها را پذيرفت پس قبول كرده است كه هيچ چيزي بدون جهت يافت نمي‌شود بي‌سبب يافت نمي‌شود اگر بي‌سبب يافت بشود خب پس احتياجي به فكر نيست ممكن است دفعتاً در ذهن يك كسي علم ظهور كند ممكن است دفعتاً بدون غذا خوردن او سير بشود ممكن است بدون حركت به مقصد برسد اگر كسي نظام علي و معلولي را منكر شد هيچ ممكن نيست با او بشود حرف زد چون همه چيز روي اتفاق است ديگر و ممكن است دو تا مقدمه را آدم ترتيب بدهد و نتيجه نگيرد يا خلاف نتيجه بگيرد پس اصل مسئله را قرآن كريم به عنوان يك مطلب فكري متلقي بالقبول يادآور مي‌شود مي‌فرمايد اينها چه مي‌گويند اينها كه منكر مبدأند حرفشان چيست حرفشان اين است كه خودبخود پيدا شدند يعني فعل فاعل نمي‌خواهد اين كه نيست يعني انسان يا زمين يا آسمان بدون اينكه هيچ فاعلي داشته باشد خودجوش است خودش پيدا شده است اينكه قابل قبول نيست يا نه فعل فاعل مي‌خواهد ولي فاعل اين فعل خود فعل است اين همان مسئله? دور است ?أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ? اگر كسي بگويد فعل فاعل مي‌خواهد ولي فاعل فعل خود فعل است اين مي‌شود دور اگر بگويد كه نه فعل فاعل مي‌خواهد فاعل فعل خود آن فعل نيست مثل آن فعل است يعني آباء باعث پيدايش ابنا شده‌اند و مانند آن، آن گاه قرآن كريم سؤال را در از ريشه طرح مي‌كند مي‌فرمايد چيزي كه هستي او مال خود او نيست اين از كجا ظهور كرده اگر بگوييد دومي به آن اولي هستي داد ما نقل كلام در دومي نمي‌كنيم تا شما بگوييد .. ما مي‌گوييم جواب ما را نداديد يك وقت است كه يك آبي گرم هست انسان سؤال مي‌كند چطور اين آب گرم است جواب مي‌دهند كه آب آن ظرف دوم كه گرم بود در اين ظرف ريختند اين آب گرم شد انسان جوابش را گرفت اگر سؤال كرد كه چرا آب آن ظرف گرم بود آن يك جواب جديدي ‌طلب مي‌كند ولي يك وقت است سؤال اين‌چنين طرح مي‌كند مي‌گويد كه آبي كه ذاتاً گرم نيست آبي كه ذاتاً گرم نيست چه گرمش كرد اگر كسي بگويد ما يك آب گرمي از ظرف ديگر در اين ظرف ريختيم اين شخص مي‌گويد جواب مرا ندادي چون آن آب دوم هم مثل همين آب اول زير سؤال من است سؤال اين است كه چيزي كه ذاتاً فاقد گرماست از كجا گرم شد شما به عنوان تزكيه مثال يك فرد ديگري را كه آن هم مثل فرد اول زير سؤال است او را ذكر كرديد جواب من را نداديد اگر كسي سؤال بكند چون سؤال دو جور است يك وقت سؤال بكند كه چطور اين فضا روشن شد جواب مي‌دهند كه درها را چون باز كردم روشن شد اين يك سؤال آن هم يك جواب آن معقول است يك وقت سؤال اين است كه فضايي كه ذاتاً چيزي كه ذاتاً روشن نيست چيزي كه ذاتاً روشن نيست چطور روشن شد كسي جواب بدهد كه آقا چون درها را باز كردند اين سائل مي‌گويد جواب مرا ندادي من سؤالم اين است كه چيزي كه ذاتاً روشن نيست چگونه روشن شد مگر در باز كردن ذاتاً نور است يا هواي بيرون ذاتاً نور است اين‌چنين نيست ولي اگر گفتيد چون آفتاب تابيد اين جواب گرفته شد و او روشن است به حسب اين مثال حالا تا ممثل فاصله خيلي است ولي به حسب مثال اينجا درست است در اين آيه سوره? مباركه? «طور» ذات اقدس الهي استدلال مي‌كند مي‌فرمايد كه يا شما بايد بگوييد كه فعل فاعل نمي‌خواهد خودبخود خلق شديد اينكه قابل گفتن نيست يا خودتان، خودتان را خلق كرديد اين هم كه قابل باور نيست يا مثل شما، شما را خلق كرد اين هم كه قابل باور نيست چو مثل شما هم مثل شماست در نيازمندي چيزي كه هستي او مال خود او نيست او را چه كسي آفريده بعد درباره? آسمان و زمين هم همين استدلال را دارد اين برهاني كه در سوره? مباركه? «طور» هست در خطبه? 185 نهج‌البلاغه به صورت ديگري تقرير شد در آنجا ذات مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) آفرينش بعضي از حيوانات را تشريح مي‌كند تا به خلق آسمان و هوا و باد و آب و اينها مي‌رسد آن گاه مي‌فرمايد كه «فَالْوَيْلُ لِمَنْ أَنْكَرَ الْمُقَدَّرَ، وَ جَحَدَ الْمُدَبِّرَ» واي به حال كسي كه تقدير كننده? عالم را اندازه دهنده عالم را مهندس عالم را كه ذات اقدس الهي است كه قَدر و قَدَر دهنده عالم اوست او را انكار مي‌كند «فَالْوَيْلُ لِمَنْ أَنْكَرَ الْمُقَدَّرَ، وَ جَحَدَ الْمُدَبِّر» مدبر را انكار كند بعد فرمود: «زَعَمُوا أَنَّهُمْ كالنَّبَاتِ مَا لَهُمْ زَارِعٌ» فرمود اينها خيال كردند مثل گياهان هرز بدون باغبان سبز شدند «زَعَمُوا أَنَّهُمْ كالنَّبَاتِ مَا لَهُمْ زَارِعٌ، وَ لاَ لِاْختِلاَفِ صُوَرِهِمْ صَانِعٌ» هيچ صانعي نبود كه اينها را صورت سازي بكند آن ?وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوانِكُمْ? كه آيات الهي است آنها را انكار دارند بعد مي‌فرمايد اين ملحدين، اين منكرين مبدأ «وَ لَمْ يَلْجَأُوا إِلَي حُجَّةٍ فِيَما ادَّعُوْا» اينها كه مدعي‌اند مي‌گويند در اثر ازليت ماده جهان تطوراتي را پشت سر گذاشته و حوادثي را در پيش دارد مبدأيي ـ معاذ الله ـ نيست اينها برهاني در مسئله ندارند تكيه نكردند «وَ لَمْ يَلْجَأُوا إِلَي حُجَّةٍ فِيَما ادَّعُوْا وَ لاَ تَحْقِيقٍ لِمَا أَوْعَوْا» أَوْعَوْا مثل وعاع يعني به خاطر سپرده است به دل سپرده است ?تَعِيَها أُذُنٌ واعِيَةٌ? يعني اين گوشي كه واعي است و ظرفيت دارد وعاع است اين حرف را مي‌پذيرد اوعاع مثل وعاع يعني در خود جاي داد فرمود اينها چيزي را با تحقيق در جان خود جا ندادند بعد اين‌چنين استدلال مي‌كند «وَ هَلْ يَكُونُ بِنَاءٌ مِنْ غَيْرِ بَانٍ، أَوْ جِنَايَةٌ مِنْ غَيْرِ جَانٍ» آيا مي‌شود يك بنايي بدون بنا خود به خود ساخته بود اين ناظر به تقرير قانون عليت است آيا فعل بي‌فاعل مي‌شود آيا جنايت بدون جنايت كننده خواه جنايت به معناي چيدن خواه به معناي همان جرم و خطيئه آيا فعل بدون فاعل مي‌شود آيا بِنا بدون بَنا مي‌شود اين برهان علي معلولي كه از همان سوره? مباركه? «طور» استفاده شده خب بنابراين برهان قرآن كريم اين است كه اينها كه منكرند حرفشان چيست يا مي‌گويند خود به خود خلق شده است اينكه قابل قبول نيست يا خودشان خودشان را خلق كردند ?أَمْ هُمُ الْخالِقُون? اين هم كه مورد پذيرش نيست يا امثال اينها، اينها را خلق كرده است اين هم كه مثل خودش امثال اينها مثل اينها نيازمندند اين هم كه مورد پذيرش نيست نظام موجود را چه كسي آفريد ?أَمْ خَلَقُوا السَّماواتِ وَ اْلأَرْض? اين نظام را هم آنها خلق كردند اين هم كه مقدورشان نيست چون آنها وقتي آمدند ديدند اين نظام پهن و گسترده بود بنابراين خالق اينها و خالق نظام خدايي است كه اينها بايد در پيشگاه او خاضع و خاشع بشوند حالا در اين برهان اگر جاي شبهه‌اي است ملاحظه بفرماييد.
«و الحمد لله رب العالمين»