موضوع: سوره آل عمران

عنوان: تفسيرسوره مبارکه آل عمران جلسه315

مدت زمان: 28:20 اندازه نسخه كم حجم: 3.99 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 10.06 دانلود


اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?إِنَّ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ َلآياتٍ ِلأُولِي اْلأَلْبابِ?190?
يك بحث در فضيلت تلاوت اين كريمه است بحث ديگر هم بحث محتوايي كه مقداري اشاره شد اما درباره? فضيلت اين آيه نقل شده است كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) شبي را به نماز برخاستند تا نزديك صبح و گريه‌هاي فراواني مي‌كردند بلال(رضوان الله عليه) به حضور حضرت مشرف شد كه وقت نماز صبح است و عرض كرد چرا اينقدر گريه مي‌كنيد در حالي كه مثلاً «قد غفر الله لك ماتقدم من ذنبك ما تأخر» فرمود: «افلا اكون عبداً شكورا» بعد فرمود اين آيات بر من امشب نازل شده است يعني آيات پاياني سوره? مباركه? «آل عمران» آن گاه فرمود: «ويل لمن قرأها و لم يتدبر فيها» واي به حال كسي كه اين آيه را قرائت بكند و تدبر نكند گرچه همه? آيات قرآني اين‌چنين هستند انسان موظف است تدبر كند ?أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلي قُلُوبٍ أَقْفالُها? ولي بعضي از آيات كه آيات توحيدي‌اند خصيصه‌اي دارند فرمود: «ويل لمن قرأها و لم يتدبرها» يا طبق نقل ديگر كه امام رازي هم در تفسيرش اين نقلها را دارد فرمود: «ويل لمن لا لاكها بين فكيه و لم يتدبرها» ويل بر كسي كه اين آيه را بين دو فكش بجود «لاكَ» يعني بجود اين آيه را بين دو فكيهش استعمال بكند ولي تدبر نكند پس يك نقل اين است «ويل لمن قرأها و لم يتدبرها» نقل ديگر آن است كه «ويل لمن لاكها بين فكيه و لم يتدبرها» از حضرت امير(سلام الله عليه) نقل شده است كه اين نقل را امام رازي در تفسيرش هم دارد كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) شبها كه براي نماز شب برمي‌خاستند بعد از نزول اين كريمه اين آيات سوره? «آل عمران» را تلاوت مي‌كردند بعد نماز شب را شروع مي‌كردند اين يك مطلب.
مطلب ديگر آن است كه آنچه كه از روايات خاصه است تا اينجا حرفي بود كه امام رازي در تفسيرش داشت اما آنچه كه در روايات خاصه است و مرحوم امين الاسلام(رضوان الله عليه) نقل كرد اين است كه از ائمه اهل بيت(عليهم السلام) رسيده است يعني اين يك روايتي نيست كه مثلاً از يك امام رسيده باشد فرمود ائمه? آل رسول(صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين) اين‌چنين فرمودند كه شايسته است كسي كه براي نماز شب برمي‌خيزد اين ?إِنَّ في خَلْقِ السَّماواتِ? را تا پنج آيه يعني ?لا تُخْلِفُ الْميعادَ? قرائت بكند از آيه 190 تا 194 كه مي‌شود پنج آيه از ?إِنَّ في خَلْقِ السَّماواتِ? تا ?إِنَّكَ لا تُخْلِفُ الْميعادَ? اين عادت باشد و تعهدي باشد كه انسان وقتي كه براي نماز شب برمي‌خيزد اين چند آيه را تلاوت كند.
مطلب بعد آن است كه روايتي را از امام ششم(سلام الله عليه) مرحوم امين الاسلام نقل مي‌كند كه كيفيت نماز شب وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با نماز شبي كه ديگران مي‌خواندند يا مي‌خوانند فرق مي‌كند ديگران مي‌خوابند تا نزديكهاي اذان صبح بعد بلند مي‌شوند اين يازده ركعت را مي‌خوانند بعد هم به نماز نافله صبح و به نماز صبح وصل مي‌كنند يك كار آساني است كه انسان مرتب زودتر بخوابد تا نزديكهاي اذان اما كاري كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌كرد مثل يك مرز‌داري كه سعي مي‌كند نخوابد يا اگر مي‌خوابد يك مختصر باشد بعد مرز‌داري كند اين‌چنين است ايشان لوازم تطهير را يعني مسواك كردن را وضو گرفتن را نوعاً آماده مي‌كردند و بعد از مسواك استراحت مي‌كردند و مقداري كه استراحت مي‌كردند سحر برمي‌خاستند بعد وضو مي‌گرفتند مسواك مي‌كردند و آسمان را نگاه مي‌كردند و اين آيات سوره? «آل عمران» را تلاوت مي‌كردند بعد چهار ركعت نماز شب مي‌خواندند دو، سه ركعت بعد استراحت مي‌كردند مقداري استراحت مي‌كردند دوباره برمي‌خاستند وضو مي‌گرفتند و مسواك مي‌كردند و آسمان را نگاه مي‌كردند و اين آيات سوره? مباركه? «آل عمران» را قرائت مي‌كردند و چهار ركعت نماز مي‌خواندند اين مي‌شد هشت ركعت دوباره استراحت مي‌كردند بعد بار سوم برمي‌خاستند وضو مي‌گرفتند مسواك مي‌كردند آسمان را نگاه مي‌كردند آيات سوره? «آل عمران» را قرائت مي‌كردند آن سه ركعت شفع و وتر را قرائت مي‌فرمودند بعد مي‌رفتند مسجد و نافله صبح و نماز واجب را انجام مي‌دادند خب اين يك كار سختي است كه انسان مرتب مرز‌داري كند كه خواب مستمر نداشته باشد حالا اين كيفيت هم بر حضرت لازم بود يا نه يك بحث فقهي است اصل نماز شب را فرمودند بر حضرت لازم بود ?وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ? ?نافِلَةً لَكَ? نه يعني نماز مستحب ?نافِلَةً لَكَ? يعني «فريضة نافلة لك» كه اين نافله صفت است براي آن فريضه‌اي كه محذوف است نافله يعني زائد نه نافله يعني مستحب چون نفل يعني زائد اگر چيزي زائد بر مقدار لازم باشد مي‌گويند نفل درباره? حضرت يعقوب و اسحاق ذات اقدس الهي مي‌فرمايد كه ابراهيم خليل از ما فرزند خواست ما گذشته از اينكه به او فرزند داديم به او نوه هم داديم ?وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ? كه فرزند اوست ?وَ يَعْقُوبَ نافِلَةً? كه اين نافلة وصف است براي يعقوب كه يعقوب يك رحمت نافله است او از ما فرزند خواست ما به او هم فرزند داديم هم نوه داديم خب اين نفل مطلق زياده است در اينگونه از موارد درباره? نماز شب وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه فرمود: ?أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلي غَسَقِ اللَّيْلِ? اين چهار نماز است كه بر همه واجب است از دلوك شمس يعني زوال شمس تا نيمه شب ظهرين و مغربين است كه بر همه واجب است ?أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلي غَسَقِ اللَّيْل? اين ظهرين و مغربين كه بر همه واجب است ?وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ? كه نماز صبح است آن هم بر همه واجب است پس اين صلوات پنجگانه در اين آيه? سوره? «اسراء» تبيين شد ?أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلي غَسَقِ اللَّيْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُودًا? اين تمام شد اين فريضه? مشترك است ولي براي حضرت يك فريضه? نافله هم هست يعني فريضةً زائده فرمود: ?وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ? يعني «فريضةً نافلةً لك» يك حكم جدايي است ?نافِلَةً لَكَ عَسي أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقامًا مَحْمُودًا? اما كيفيت نافله همان طوري كه در روايت امام ششم(سلام الله عليه) از حضرت نقل شده است كه انجام مي‌داد اين كيفيت هم واجب بود يا نه آن يك بحث ديگري است بايد تبيين بشود ولي
پرسش:...
پاسخ: نه آن شدت و كثرت عبادت بود كه فرمود لازم نبود كه شما خودتان را به زحمت بيندازيد آن در اثر كثرت بود كه گفتند پاهاي مبارك مثلاً آسيب مي‌ديد اما اين زياد نبود كم بود ولي كيفيتش فرق مي‌كرد.
پرسش:...
پاسخ: چون امر است چون نماز شب بر پيغمبر واجب است.
پرسش:...
پاسخ: چون وجوب از جاي ديگر استفاده كرديم آيه دلالت بر نفل ندارد چون اگر وجوب را از جاي ديگر استفاده بكنيم آيه دلالت كند بر استحباب كه روايت مي‌شود مخالف آيه پس آيه را بايد معنا كرد قهراً اصل نماز شب مي‌شود واجب ولي كيفيتش آيا همين است كه از امام ششم(سلام الله عليه) نقل شده است يا اين يكي از طرق هست يا افضل الطرق هست آن بايد عليحده بحث بشود خب پس وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين‌چنين نماز شب مي‌گذاشت كه سه بار مي‌خوابيد و برمي‌خاست و اين يازده ركعت را در سه مرحله مي‌خواندند اين مربوط به فضيلت آيه و كيفيت قرائت اين آيه موقع نماز شب است.
پرسش:...
پاسخ: نه اصلش آن تعدد مطلوب است ديگر ولي اين را معمولاً به قيام زيد گفتند كه مقدمه است براي قيام الزيد.
مطلب بعدي آن است كه اين كريمه در سوره? مباركه? «بقره» هم بحثش گذشت مبسوط‌تر و در اينجا مختصرتر.
پرسش:...
پاسخ: اگر اين كيفيت هم جزء خصائص النبي باشد اسوه نيست اما اگر نه اصل نماز واجب باشد كيفيتش جزء سنن باشد البته مشمول ?لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ? خواهد شد.
پرسش:...
پاسخ: بله اگر ثابت بشود كه مستحب بود آن وقت ?لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ? شامل مي‌شود آيه 164 سوره? مباركه? «بقره» اين بود كه ?إِنَّ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْكِ الَّتي تَجْري فِي الْبَحْرِ بِما يَنْفَعُ النّاسَ وَ ما أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْيا بِهِ اْلأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فيها مِنْ كُلِّ دابَّةٍ وَ تَصْريفِ الرِّياحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ َلآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ? در آنجا تقريباً هشت آيت و هشت دليل ذكر شد خلق سماء، خلق ارض، اختلاف ليل و نهار سه، ?وَ الْفُلْكِ الَّتي تَجْري فِي الْبَحْرِ بِما يَنْفَعُ النّاسَ? چهار، ?وَ ما أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْيا بِهِ اْلأَرْضَ? پنج، ?وَ بَثَّ فيها مِنْ كُلِّ دابَّةٍ? شش، ?وَ تَصْريفِ الرِّياحِ? هفت، ?وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ? هشت، اينها ?لآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ? ولي در محل بحث سوره? «آل عمران» سه آيه از آيات ثمانيه ياد شده است گذشته از اينكه پايان آن آيه به ?لِقَوْمٍ يَعْقِلُون? ختم شد اينجا سخن از اولوا الالباب است امام رازي براي توجيه اين تفاوت بياني دارد بيانش لطيف هست اما حالا شايد جزء مناسباتٌ ذكروها بعد الوقوع باشد ايشان دارند كه اوايل امر براي كسي كه سالك الي الله است بايد نشانه‌هاي فراوان و ادله‌هاي زيادي ذكر كرد كه او از نظر ادله و براهين اشراف بشود مسئله براي او تثبيت بشود وقتي مسئله براي او تثبيت شد حالا كم كم اين ادله را بايد كم بكند تا به جايي برسد كه اصل دليل را ترك كند فقط در مدلول فكر كند چون دليل وسيله است كه انسان را به مدلول برساند اگر اول ادله فراواني براي توحيد ذكر شد و نفس مطمئن شد براي اينكه اين طمأنينه محفوظ باشد و وقت صرف دليل نشود آن ادله را كم مي‌كنند يعني هشت دليل مي‌شود سه دليل بعد كم كم ديگر دليل مطرح نيست ?قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ في خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ? ?فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنينَ? البته اين بخشها ديگر در بيانات امام رازي نيست آن قسمتهاي اوليه هست آيات قرآن اين‌چنين است يعني سه طايفه است در طايفه اولي به طور تفصيل و وصف آيات توحيد ياد مي‌شود نظير همين آيه? سوره? مباركه? «بقره» و آيات ديگر طايفه ديگر آن است كه همين ادله به صورت خلاصه ذكر مي‌شود كه به منزله? ... است طايفه سوم فقط درباره? مدلول سخن مي‌گويد نه درباره? دليل اينكه فرمود: ?قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ في خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ? يا ?فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنين? اينها بعد از آن است كه ادله به نصابش رسيد فرمود وقتي انسان دليل را به نصاب رساند از آن به بعد ديگر لازم نيست مرتب استدلال كند خب براي چه استدلال كند استدلال كردن كه محبوب و مطلوب ذاتي نيست استدلال براي آن است كه عقل به معقول به مطلوبش برسد حالا كه رسيد ديگر نبايد جا براي استدلال باز باشد اينجا يك لطيفه‌اي دارد مي‌گويد كه وقتي يك سالك به مقصد رسيد به او مي‌گويند ?فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوًي? اين دو تا مقدمه به منزله نعل است براي پاي استدلال پاي استدلال وقتي به حريم مدلول رسيد اين دو تا مقدمه را خلع مي‌كند ديگر انسان دائماً كه به فكر صغرا و كبرا نيست اين دو مقدمه براي نيل به نتيجه است وقتي به نتيجه نائل شد مقدمتين را رها مي‌كند اين يك حرف لطيفي است حالا آيه اين مطلب را در نظر داشت يا نه بايد از آيه اين معنا را برداشت كرد يا نه اين سخني است جدا ولي حرف، حرف لطيفي است و آيات قرآني اين‌چنين هست يعني چند طايفه است بعضي از طوايف به طور مبسوط ادله را نقل مي‌كند كه منظورش شرح است بعضي به منزله? متن است بعضي اصلاً دليلي ذكر نمي‌كند فرمود بعد از اينكه ادله به نصاب رسيد و مستدل مطلوب خودش را يافت او را ديگر با مطلوبش بايد مأنوس كرد ?قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ في خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ?.
پرسش:...
پاسخ: حالا البته ظاهرش همان نعل ظاهري است هر مرحله‌اي مي‌تواند كه آنچه مايه? تعلق است و حجاب است آنها را انسان مي‌تواند به عنوان مصداق ديگر ذكر بكند خصيصه‌اي ندارد يعني هر چه كه مانع قدم گذاشتن در وادي مطلوب است بايد از خود دور كرد در وادي طلب انسان بايد مسلح به نعلين باشد اما در صحنه? مطلوب نبايد كه اين ابزار و سلاح را به همراه داشته باشد.
پرسش:...
پاسخ: آنكه دارد ?وَ ما بَثَّ فيهِما مِنْ دابَّة? دابه جنبنده‌هايي است كه در زمين هست همه را شامل مي‌شود.
پرسش:...
پاسخ: نه چون در ارض زندگي مي‌كنند در سماء زندگي مي‌كنند.
مطلب ديگر آن است كه آن آيه? سوره? مباركه? «بقره» تنها براي بيان توحيد نيامده هم اصل توحيد اله و هم قدرت و خالقيت و عالميت حق و هم رئوف و رحيم بودن حق و رزاقيت حق چون آن آيه در صدد بيان اوصاف فراواني از ذات اقدس الهي هست در برابر هر كدام از اينها وصفي از اوصاف الهي ثابت مي‌شود لذا فرمود: ?وَ الْفُلْكِ الَّتي تَجْري فِي الْبَحْرِ بِما يَنْفَعُ النّاس? كه خدايي كه رازق است نافع است رحيم است اين كارها را انجام مي‌دهد البته آن آيه چه در صدد بيان بسياري از اسماي حسناي حق است جاي او تفصيل است اما آيه محل بحث سوره? «آل عمران» جايش متن است و اجمال كه در صدد توحيد است نه در صدد تفصيل.
مطلب ديگر آن است كه اينكه فرمود: ?إِنَّ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهار? معمولاً خلق سماء مقدم بر ارض است و ذكر ليل هم قبل از نهار است در هر جاي قرآن كه به كار رفت ولي خود اين دو تا يعني خلق السماء و الارض با اختلاف الليل والنهار اين دو تا گاهي تقدم و تأخر دارند مثلاً در آيه? محل بحث خلق سماوات و ارض مقدم بر اختلاف ليل و نهار است ولي در آيه? شش سوره? «يونس» اختلاف ليل و نهار قبل از خلق سماوات و ارض است در آيه? شش سوره? «يونس» فرمود: ?إِنَّ في اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ما خَلَقَ اللّهُ فِي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ َلآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَّقُونَ?.
مطلب ديگر آن است كه اصل آيات را در سوره? مباركه? «ذاريات» مشخص فرمود كه آيات آفاقي است و آيات انفسي گرچه كلمه آفاق در قرآن به كار نرفته اما آيات دروني و آيات بيروني در سوره? «ذاريات» آيه? بيست و 21 اين است ?وَ فِي اْلأَرْضِ آياتٌ لِلْمُوقِنينَ ? وَ في أَنْفُسِكُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ? حالا آيات انفسي نظير همان است كه از حضرت امير(سلام الله عليه) سؤال كردند «لم عرفت ربك» فرمود: «عرفت الله بفسخ العزائم و حل العقود و نقض الهمم» يا امثال ذلك علي‌اي حال مي‌تواند آيات انفسي باشد يا آنچه كه مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) در كتاب شريف توحيد نقل كرده است در بحث حدوث عالم و اثبات صانع كه سوالي كردند از وجود مبارك امام هشتم(صلوات الله عليه) كه دليل توحيد چيست اين روايت را مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) در كتاب شريف توحيدشان باب اثبات حدوث عالم حديث سه صفحه 293 اين چاپ نقل كردند كه كسي در محضر امام هشتم(سلام الله عليه) وارد شد عرض كرد «يابن رسول الله ما الدليل علي حدث العالم و حدوث العالم» حضرت فرمود: «انت لم تكن ثم كنت» اينجا كان تام است تو نبودي و بود شدي «و قد علمت انك لم تكون نفسك و لا كوّنك من هو مثلك» اين برابر همان آيات سوره? «طور» است كه در بحث ديروز گذشت ?أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْ‏ءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُون? فرمود تو يك موجودي هستي كه نبودي و پيدا شدي سابقه عدم داشتي و لاحقه وجود داري از سه حال بيرون نيست يا مي‌گوييد خود به خود پيدا شدم يعني تصادفاً و اتفاقاً پيدا شدم فعل فاعل نمي‌خواهد اين را كه هيچ متفكري نمي‌پذيرد كه نظام، نظام علي نباشد و يك شيئي خود به خود پديد بيايد لازمه‌اش آن است كه هر فكري هم خود به خود پديد بيايد هر فكري هم خود به خود از بين برود و مانند آن اگر تصادف باطل است پس قانون عليت حق است فعل فاعل مي‌خواهد.
پرسش:...
پاسخ: براي اينكه خود سؤال محورش مشخص است چيزي كه اصلاً سؤال اين هست چيزي كه هستي او عين ذات او نيست اين شيء وقتي يافت شد سبب مي‌خواهد بحث در اين نيست كه هر موجودي سبب مي‌خواهد اگر بحث در اين بود كه هر موجودي علت مي‌خواهد جاي نقد بود كه پس سبب ذات اقدس الهي چيست اما هر موجودي كه علت نمي‌خواهد هر موجودي كه هستي او عين ذات او نيست اين علت مي‌خواهد قهراً درباره? ذات اقدس الهي اصلاً سؤال مطرح نيست هر موجودي كه هستي او عين ذات او نيست سبب مي‌خواهد اين يك مقدمه چون تصادف محال است سبب اين يا خود اين شيء است مي‌شود دور يا مثل اوست كه مي‌شود تسلسل اين آيات سوره? مباركه? «طور» از بهترين ادله براي اثبات اينگونه از مسائل عقلي است يك متني است كه اگر چنانچه در حوزه‌ها روي آن كار بشود يك كتاب مبسوط عقلي را به همراه دارد شما بارها اين قسمت را ملاحظه فرموديد الآن مسئله? استصحاب تقريباً يك طلبه فاضل جدي بخواهد از مسائل استصحاب كاملاً با‌خبر و آگاه بشود خيلي هم جدي و فاضل باشد حداقل بايد پنج سال درس بخواند خود استصحاب براي اينكه بخشي از اينها مطالب سطح است بخشي از اينها مطالب خارج مجموع بحثهايي كه يك طلبه فاضل جدي درباره? استصحاب دارد اعم از سطح خارج اين پنج سال طول مي‌كشد و همه? اينها به بركت يك حديث است نه چند حديث اين هم ملاحظه فرموديد مرحوم شيخ(رضوان الله عليه) در كتاب شريف وسائل وقتي كه اينها را مطرح مي‌كند مي‌فرمايد ما اين مضمره زراره و امثال ذلك را كنار هم جمع كرديم با تظاهر و ... تا سند را تأمين كنيم وگرنه يك مطلب بيش نيست «من كان علي يقينٍ فشك فالينزع علي يقينه يا لاينقض اليقين بالشك لا تنقض اليقين بالشك» اين يك حديث نوراني كه «كلامكم نور» وقتي به حوزه‌هاي علمي آمد و روي آن علما بحث كردند و بر فكرها عرضه شد اين به تدريج مي‌تواند تغذيه كند مسائل فكري چندين ساله را همين حديث شريف در كتابهاي اقدمين و قدما بود و هست اما اين وسعت را ندارد اگر «كلامهم نور» كلام اينها كه درباره? اصول دين هست بر جوامع و حوزه‌هاي علمي عرضه بشود آن وسعت را دارد كه كتابهاي عقلي فراواني را در باره? او تدوين بشود چون وقتي اين مسائل مطرح مي‌شود با اشكال مطرح مي‌شود با شبهه مطرح مي‌شود هر اشكال و شبهه‌اي تحقيق را به همراه دارد هر تحقيقي عامل پيدايش يك سؤال جديد است هر سؤال جديدي جواب جديد را طلب مي‌كند قهراً پخته خواهد شد مي‌شود فضاي فكري حوزه? علميه اين دو تا آيه? نوراني سوره? مباركه? «طور» از پر‌محتواترين آيات عقلي است كه ?أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْ‏ءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ? ?أَمْ خَلَقُوا السَّماواتِ وَ اْلأَرْض? خب اصل سؤال در قرآن اين‌چنين است در اين حديثي كه مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) نقل كرد هم اين ‌طور است سؤال اين است كه چيزي كه هستي او عين ذات او نيست اين علت مي‌خواهد قهراً درباره? ذات اقدس الهي كه هستي محض است اصلاً سؤال راه ندارد.
پرسش:...
پاسخ: سؤال ندارد.
پرسش:...
پاسخ: با همين دليل اثبات مي‌شود ما چيزي داريم كه هستي او عين ذات او نيست اين يك، و همين اين مورد سؤال است سؤال از اول از باب ... محدود است سؤال سائل اين است كه چيزي كه هستي او عين ذات او نيست چطور پيدا شد اين سؤال ديگر كسي نمي‌تواند نقض بكند بگويد كه پس خدا را چه كسي آفريد چون سؤال سائل اين است كه چيزي كه هستي او عين ذات او نيست چه سبب باعث شده پيدا شده اين حوادث كه پيدا شدند هستي اينها عين ذات اينها نيست چرا؟ به دليل سبق عدم و لحوق عدم قبلاً نبودند بعداً هم از بين مي‌روند پس اينها هيچ كدامشان هستي اينها عين ذات آنها نيست چيزي كه هستي او عين ذات او نبود و ذاتي نبود غير ذاتي است و غير ذاتي معلل است چه كسي او را آفريد يا بايد گفت كه اين خود به خود پيدا شد مي‌شود تصادف و تصادف را احدي نمي‌تواند بپذيرد پس مطلب اول تحرير سؤال است سؤال اين است كه چيزي كه هستي او عين ذات او نيست چه كسي او را به بار آورد اين سؤال. نمي‌شود گفت خود به خود به بار آمد چون تصادف محال است حالا كه سبب مي‌خواهد سبب او يا خود اوست يعني خودش، خودش را به بار آورد كه مي‌شود دور يعني قبل از اينكه اين شيء موجود باشد موجود بود و خودش را به بار آورد اين هم كه محال است يا نه مثل او، او را به بار آورد مثل او هم كه مثل او محتاج است چون مثل او هم مثل او محتاج است پس مثل او هم سبب طلب مي‌كند پس هيچ چيزي كه هستي او عين ذات اوست نه خود به خود يافت مي‌شود نه خودش عامل خودش است نه مثلش عامل اوست اين همين است كه در بيان نوراني امام هشتم(سلام الله عليه) برابر نقل مرحوم صدوق آمده است كه «انت لم تكن ثم كنت» كه كان تام است يعني تو نبودي و بود شدي «ما كوّنت نفسك و لم تكوّنك و لم يكونك مثله» تو نبودي و بود شدي و خودت، خودت را نيافريدي مثل تو هم، تو را نيافريد پس يك كسي كه مثل تو نيست تو را آفريد يعني كسي كه ليس كمثله شيء نه تو مثل او هستي نه او مثل توست و مثل ندارد او آفريد اين برهان، برهان تام است در اين قسمتها كه ?إِنَّ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهار? اينها براي اثبات اصل مبدأ احتياج به تجربه نيست كه ما بگويم يك بار عالم را ما ديديم و بار ديگر كه نديديم و بحث عقلي است نه تجربي وقتي است كه انسان مي‌گويد من در يك بار آزمودم يك بار عمل كردم ديدم كه عصاره فلان گياه براي فلان دارو خوب است يا مثلاً دست زدن به آن نيروي برق چنين پديده تلخي را به همراه دارد با يك بار مسئله جزم حاصل نمي‌شود مي‌گويند بايد تكرار باشد آن قياس .. ضميمه بشود به يك تجربه در كارهاي تجربي تكرر لازم است ولي در مسائل عقلي يك بارش هم كافي است همين كه يك شيء پيدا شد اين دليل است بر اينكه علت دارد لازم نيست كه ما تجربه بكنيم بگوييم كه اين شيء نبود و پيدا شد آن شيء نبود و پيدا شد آن شيء نبود و پيدا شد پس اينها علت مي‌خواهد درباره? يك پديده هم اين برهان عقلي هست و آن اين است كه اين پديده هستي او عين ذات او نيست چرا هستي او عين ذات او نيست چون اگر هستي او عين ذات او بود او هرگز سابقه? عدم نداشت معدوم نمي‌شد نه سابقاً نه لاحقاً و چون سابقه? عدم يا لاحقه? عدم دارد پس هستي او عين ذات او نيست وقتي هستي او عين ذات او نشد سبب مي‌خواهد سببش خودش نمي‌تواند باشد چون دور است مثل خودش نمي‌تواند باشد چون همين محظور... پس كسي بايد باشد كه مثل اينها نيست اين برهان مسئله تجربه نيست تا تكرر طلب كند منتها ذات اقدس الهي اين برهان را براي توحيد نازل مي‌كند نه براي اصل اثبات ذات حق اصل وجود حق تعالي گويا در قرآن كريم مفروق عنه است هيچ كسي در اصل وجودش شك نكرده لذا نوع آيات قرآن براي اثبات توحيد حق تعالي است كه او شريك ندارد مخصوصاً توحيد ربوبي توحيد خالقي هم خيلي كم محل بحث است توحيد ربوبي و توحيد عبادي اصل توحيد، اصل وجود ذات او، توحيد ذات گويا مفروق عنه است و همچنين توحيد خالق به استثناي ثنويين كه قائل به نور و ظلمت بودند حالا تا چه اندازه اين نسبت درست باشد و تا چه اندازه اينها قائل به تعدد مبدأ خلقي باشند علي‌اي حال آنچه كه محور بحثهاي اصيل قرآن است توحيد ربوبي هست و توحيد عبادي يعني پرورنده جهان يك ذات است و معبود جهان هم يكي است حالا در سوره? «ذاريات» فرمود: ?وَ فِي اْلأَرْضِ آياتٌ لِلْمُوقِنينَ? ?وَ في أَنْفُسِكُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ? كه درباره? خود انسان مي‌شود آيات انفسي نظير «عرفت الله بفسخ العزائم و حل العقود و نقض الهمم» يا نظير همين بيان امام هشتم(سلام الله عليه) كه جزء آيات انفسي به شمار مي‌آيد آيات آفاقي همين مشاهده آسمانها و زمين و امثال ذلك است كه اينها خلق سماوات و ارض و اختلاف ليل و نهار جزء آيات آفاقي است اختلاف ليل و نهار هم يعني ذات اقدس الهي يكي را خليفه و جانشين ديگر قرار داده است ?خِلْفَةً لِمَنْ أَرادَ أَنْ يَذَّكَّرَ أَوْ أَرادَ شُكُورًا? اينها را پشت سر هم قرار داد كه اگر كسي عباداتي از او شب فوت شده است در روز انجام بدهد كه فرمود: ?خِلْفَةً لِمَنْ أَرادَ أَنْ يَذَّكَّرَ أَوْ أَرادَ شُكُورًا? يكي را خلفه ديگري و خليفه ديگري قرار دادند كه اين مي‌شود اختلاف الليل و النهار و اگر ذات اقدس الهي بر‌اساس نظم و حكمت جهان را اداره نكند و هميشه شب باشد هيچ كس نيست كه اين شب را روز بكند اينها در سوره? «قصص» آمده است آيه 71 و 72 ?قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللّهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَدًا إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللّهِ يَأْتيكُمْ بِضِياءٍ أَ فَلا تَسْمَعُونَ ? قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللّهُ عَلَيْكُمُ النَّهارَ سَرْمَدًا إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللّهِ يَأْتيكُمْ بِلَيْلٍ تَسْكُنُونَ فيهِ أَ فَلا تُبْصِرُونَ ? وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ لِتَسْكُنُوا فيهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون? كه اين آيه بر‌خلاف لف و نشر مرتب است خب فرمود كه كسي كه شب را در وقت خودش و روز را در وقت خودش قرار مي‌دهد اينها را خليفه يكديگر قرار مي‌دهد اگر مستقيماً شب باشد زندگي ممكن نيست مستقيماً روز باشد آفتاب بتابد زندگي ميسر نيست اگر ذات اقدس الهي اين نظم را دگرگون كند زندگي براي شما مقدور نيست خدا هم ناظم است و هم رئوف و مهربان اگر دائماً ليل بود آن هم نظم بود دائماً نهار بود آن هم نظم بود اما با رحمت هماهنگ نبود اين نظم رئوفانه آن است كه با حيات انسان و امثال انسان هم هماهنگ باشد.
مطلب بعدي آن است كه
پرسش:...
پاسخ: اما موجودي كه كسي بگويد ازلي است و آن اين است كه برهاني كه مرحوم امين الاسلام(رضوان الله عليه) در كتاب شريف مجمع البيان ذيل همين آيه نقل كردند برابر همان اصول متكلمينشان اين برهان را اقامه كردند كه از راه حدوث ثابت كردند كه جهان مبدايي دارد گفتند اين عالم حادث است و متغير است هر متغيري حادث است پس عالم حادث است و عالم حادث است هر حادثي محدث مي‌خواهد پس عالم محدث مي‌خواهد و آن محدث بايد قديم باشد چون اگر آن محدث هم حادث باشد محتاج به محدث ديگر است ... پس آن محدث بايد قديم باشد حداكثر اين برهان آن است كه يك موجود قديم ثابت مي‌شود نه يك موجود ازلي و واجب بالذات اين هم در بحثهاي عقلي ملاحظه فرموديد كه اين برهان گرچه در روايات ما هم هست اما يك برهاني است براي اوايل امر يا اواسط امر برهاني نيست كه براي نهايت امر و پايان امر عقلي كافي باشد براي اينكه هر برهاني به اندازه حد وسط خود نتيجه مي‌دهد اين يك مقدمه بيرون از منطقه حد وسط در نتيجه ظهور ندارد هيچ برهاني بيش از ظرفيت حد وسط خود نتيجه نمي‌دهد هر برهاني به اندازه? حد وسط خود نتيجه مي‌دهد اين مقدمه? اولي اگر تغير در اين قياس اول زمينه باشد براي اثبات حدوث هر جا تغير است حدوث هم هست يعني گفته مي‌شود العالم متغير و كل متغير حادث فالعالم حادث اين قياس اول بعد در قياس دوم گفته مي‌شود العالم حادث و كل حادث له محدث فالعالم له محدث اين قياس دوم چه كساني از اين دو تا قياس يعني قياس مركب نتيجه مي‌گيرند كه العالم له محدث با يك قياس نيست البته با دو قياس است چون هر حد وسطي هر قياسي به اندازه حد وسط نتيجه مي‌دهد در قياس اول كه گفته مي‌شود العالم متغير ما بايد ببينيم اين تغير كجاست هر جا تغير است حدوث هم هست اينها كه قائل به حركت جوهري نبودند و تغير را در اوصاف و عوارض موجودات مي‌دانستند قهراً سخنشان اين است كه «العالم متغيرٌ‌ اي في اعراضه و عوارضه و كل متغير‌اٍ اي متغير في اعراضه و عوارضه فهو حادثٌ ‌اي في اعراضه و عوارضه» قهراً اگر مادي بگويد ماده ازلي است با اين برهان امين الاسلام و ساير متكلمين اين شبهه حل نمي‌شود و توضيحش ان‌شاء‌الله به خواست خدا براي بحث بعد.
«و الحمد لله رب العالمين»