موضوع: سوره آل عمران
عنوان: تفسيرسوره مبارکه آل عمران جلسه318
مدت زمان: 30:24 اندازه نسخه كم حجم: 4.91 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 8.20 MB دانلود
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?إِنَّ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ َلآياتٍ ِلأُولِي اْلأَلْبابِ?190? الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيامًا وَ قُعُودًا وَ عَلي جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النّارِ?191?
در آيه? قبل فرموده بود كه ?وَ لِلّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اللّهُ عَلي كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ? اين كمال ربوبيت ذات اقدس الهي است در اين آيه كمال عبوديت را ذكر ميكند رب كامل آن موجودي است كه كل نظام هستي مخلوق و مربوب او باشد پس ميشود رب كامل در ربوبيت عبد كامل هم انساني است كه جميع شئونش غرق در ياد حق و فكر حق و ذكر حق و شكر حق باشد اگر ?وَ لِلّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اللّهُ عَلي كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ? ميشود رب محض ?إِنَّ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ َلآياتٍ ِلأُولِي اْلأَلْباب? كه اولي الالباب را با اين صفات معرفي فرمود ميشود عبد محض.
مطلب ديگر آن است كه اينكه فرمود اولوا الالباب كسانياند كه در جميع شئون به ياد حقاند ذكر را به حق اسناد داد ولي فكر را درباره? خلق خدا گاهي اينچنين گفته ميشود مثل اينكه امام رازي اين طور گفته است كه ذكر را خدا به خود اسناد داد فرمود: ?الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ? به ياد حقاند اما فكر را به خلق اسناد داد فرمود: ?وَ يَتَفَكَّرُونَ في خَلْقِ السَّماوات? نه يتفكرون في الله اين براي آن است كه ذات خدا مورد فكر قرار نميگيرد چون نامتناهي است اما مذكور ميشود اين بيان جناب امام رازي گويا تام نيست چون فكر در خلق سماوات و ارض براي آن است كه منتهي بشود به وجود حق لذا بعد از ?وَ يَتَفَكَّرُونَ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْض? آمده است كه ?رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلا? اين ربنا را كه با ذكر نميگويند با فكر ميگويند اگر اين ربنا فقط لساني باشد حرف ايشان درست است اما اين قلبي است در قلب بعد از فكر در خلق سماوات و الارض به اين نتيجه ميرسند ميگويند ?رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً? بنابراين اين فكري است كه از خلق به خالق رسيده البته تفكر در كنه حق مقدور كسي نيست اما معرفت حق به مقدار ميسور هم محجوب نيست در بيانات حضرت علي(سلام الله عليه) بود اين خطبه مكرر خوانده شد كه حضرت بين اين دو مطلب جمع كردند فرمودند: «لَمْ يُطْلِعِ الْعُقُولَ عَلَي تَحْدِيدِ صِفَتِهِ، وَ لَمْ يَحْجُبْهَا عَنْ وَاجِبِ مَعْرِفَتِهِ» يعني عقول را بر كنه صفات حق محيط و مسلط نفرمود چون صفات حق هم عين ذات حق است ولي آن مقدار واجب را هم محجوب نكرده است پس عقول از شناخت صفات ذاتي واجب هم كه عين ذات است آن مقداري كه لازم است محجوب نيست براي عقول مقدور هست آن مقداري هم كه مقدور نيست لازم نيست خب اينكه فرمود اولوا الالباب كسانياند كه اهل ذكرند و اهل فكرند ذكرشان را هم مشخص كرد فكرشان را هم مشخص كرد فرمود: ?يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيامًا وَ قُعُودًا وَ عَلي جُنُوبِهِمْ? اين يا ناظر به آن است كه در همه? احوال به ياد حقاند چون بالأخره انسان يا ايستاده است يا نشسته است يا به پهلو ميآرمد اين جنوب شامل استلقاء هم ميشود نه اينكه اينها اگر مضتجع باشند و ايمن يا ايسر به ياد حق هستند ولي اگر مستلقي باشند به ياد حق نيستند اينچنين نيست اين جنوب در مقابل قيام و قعود است نه در مقابل استلقا وقتي است كه جنب در مقابل پشت است وقتي جنب در مقابل قيام و قعود است اگر جنب در مقابل پشت باشد آن وقت استجا شامل استلقا نميشود آنكه مستلقياً علي ظهره آرميده است آن مشمول اين آيه نيست ولي اگر پهلو در مقابل قيام و قعود باشد شامل حالت استلقا هم خواهد بود آن وقت كنايه از آن است كه اينها دائماً به ياد حقاند ?يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيامًا وَ قُعُودًا وَ عَلي جُنُوبِهِمْ? عدهاي احتمال دادند كه اين ناظر است به حالات گوناگون نمازگزار كه اگر در حال سلامت كامل بود كه ايستاده نماز ميگذارد و اگر از سلامت كامل برخوردار نبود در حال نشسته نماز ميخواند و اگر نشسته هم مقدور او نبود در حالي كه به پهلو آرميده است نماز ميخواند البته اين سخن حمل مطلق است بر مقيد و دليل لازم دارد و اگر روايتي هم اين را تطبيق كرده است بر حالتهاي سه گانه? نمازگذار اينها جنبه تطبيقي دارد نه تفسير شامل آن حالتها هم ميشود چه اينكه در سوره? مباركه? «نساء» به اين امر اشاره شده سوره? «نساء» آيه? سوم اين است ?وَ فَإِذا قَضَيْتُمُ الصَّلاةَ فَاذْكُرُوا اللّهَ قِيامًا وَ قُعُودًا وَ عَلي جُنُوبِكُمْ فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ فَأَقيمُوا الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ كانَتْ عَلَي الْمُؤْمِنينَ كِتابًا مَوْقُوتًا? قبلش درباره? كيفيت مسائل نظامي است كه فرمود مواظب اسلحههايتان باشيد مسئله? نماز خوف را كه به جماعت در جبهه جنگ خوانده ميشود بيان فرمود كه ?وَ إِذا كُنْتَ فيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَكَ? آنگاه اسلحههايشان را مواظب باشند اگر بگيرند عيب ندارد ولي غفلت نكنند از اسلحههايشان براي ?وَدَّ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ وَ أَمْتِعَتِكُمْ فَيَميلُونَ عَلَيْكُمْ مَيْلَةً واحِدَةً وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِنْ كانَ بِكُمْ أَذًي مِنْ مَطَرٍ أَوْ كُنْتُمْ مَرْضي أَنْ تَضَعُوا أَسْلِحَتَكُم? اگر بر شما سخت است بر اثر بيماري يا بارندگي عيب ندارد كه اسلحههايتان را بگيريد با آن نماز بخوانيد اما ?خُذُوا حِذْرَكُمْ? آن هوشمنديتان را حفظ بكنيد كه دشمن به اسلحهتان تهاجم نكند آنگاه در آيه? 310 فرمود: ?فَإِذا قَضَيْتُمُ الصَّلاةَ? اين ?فَإِذا قَضَيْتُمُ الصَّلاةَ? يعني اذا اردتم ان تقض الصلاة وقتي خواستيد نماز بخوانيد نظير ?إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللّه? نه يعني وقتي قرائت تمام شد آنگاه بگو اعوذ بالله اين همان است كه در كتابهاي نحوي هم ميگويند «فنمط عرفت قل فيه النمط» عرفت يعني اذا عرفت تاليفه اگر كلمه نمط را خواستي معرفه كني اذا عرفت يعني اذا عرفت تاليفه قل فيه النمط الف، لام بياور فنمطٌ عرفت قل فيه النمط يعني اذا عرفت تعريفه خواستي كلمه نمط را كه نكره است معرفه كني بگو النمط با الف و لام اين عرفت يعني اذا عرفت تاليفه آنجا هم دارد ?إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ? يعني اذا اردت ان تقرأ جزء آداب تلاوت است نه وقتي كه قرائت تمام شد اينجا هم در سوره? «نساء» كه دارد ?فَإِذا قَضَيْتُمُ الصَّلاةَ فَاذْكُرُوا اللّهَ قِيامًا وَ قُعُودًا وَ عَلي جُنُوبِكُمْ? اين ميتواند به همين معنا باشد كه اذا اردتم الصلاة وقتي خواستيد نماز بخوانيد در جنگ و جبهه شركت كردهايد آنكه قدرت ايستادن دارد ايستاده وگرنه نشسته وگرنه به پهلو آرميده اگر چنانچه به اين معنا تفسير ميشود يعني آيه? سوره? «نساء» اين منافات با اطلاق آيه? سوره? «آل عمران» كه محل بحث است ندارد اولوا الالباب كسانياند كه دائماً به ياد حقاند حالا اگر تكليفشان نسبت به نماز فرا رسيد و حالت ايستادن مقدورشان نبود آنجا هم نشسته نماز ميخوانند و اگر نشد به پهلو آرميده نماز ميخوانند پس اختصاصي به حالت نماز ندارد كساني هستند كه دائماً مستغرق در ياد حقاند ?قِيامًا وَ قُعُودًا وَ عَلي جُنُوبِهِمْ? اين ذكر مستمر و به تعبير امام رازي ميگويد كه ذكرشان كه دائمي است و قيام و قعود و علي جنوب هم كه اركان است يعني در اين حالتها هم به ياد حقاند ايمان هم كه سه ركن دارد اقرار به زبان دارد عمل به اركان دارد اعتقاد به جنان اقرار به زبانشان همان ?يَذْكُرُونَ اللّهَ? است عمل به اركانشان ?قِيامًا وَ قُعُودًا وَ عَلي جُنُوبِهِمْ? است اعتقاد به جنانشان هم ?وَ يَتَفَكَّرُونَ? است كه اين لساناً و قلباً و اركاناً همه را اين آيه در بر دارد خب ?يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيامًا وَ قُعُودًا وَ عَلي جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْض? درباره? آفرينش آسمان و زمين فكر ميكنند امام رازي ميگويد كه سراسر جهان آيات و نشانههاي الهي است هم آيات انفسي هم آيات آفاقي چون آيات آفاقي مهمتر از آيات انفسي است لذا در قرآن فرمود كه ?لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النّاس? و مانند آن خداوند آيات آفاقي را ذكر كرده است آن اجل و اهم را ذكر كرده است پس خلاصه فرمايش ايشان اين است كه آيات دو قسم است چه اينكه در سوره? «ذاريات» و «احقاف» و امثال ذلك هم بود كه ?وَ فِي اْلأَرْضِ آياتٌ لِلْمُوقِنينَ ? وَ في أَنْفُسِكُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ? ?سَنُريهِمْ آياتِنا فِي اْلآفاقِ وَ في أَنْفُسِهِمْ حَتّي يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ? و آيات دو قسم است اين فرمايش تام است و اما اينكه فرمودند آيات آفاقي مهمتر از آيات انفسي است به دليل اينكه ?لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النّاس? اين ناتمام است در قرآن كريم براي مجموعه? نظام يعني آسمان و زمين يك عظمتي قائل است و براي انسان هم يك عظمتي قائل است انسان از نظر قرآن به دو قسم تقسيم ميشود يك انسان امين وحي الهي يك انسان عادي آن انساني كه امين وحي است امين الله است آن به مراتب از آسمانها و زمين بالاتر است او كاري انجام ميدهد كه از آسمان و زمين ساخته نيست اين همان آيه? پاياني سوره? مباركه? «احزاب» است كه ?انّا عَرَضْنَا اْلأَمانَةَ عَلَي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا اْلإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُومًا جَهُولاً? اين انساني كه امين الله است آن امانتي را كه آسمانها و زمين از تحملش عاجزند انسان تحمل ميكند اين انسان كه امين الله است بالاتر از سماوات و ارض است و اگر كسي امين الله نبود حامل امانت الهي نبود يك بشر عادي است وقتي يك بشر عادي شد خب البته آسمانها از او ميشود مسئله جسم و مسئله? ماده و مسئله? بدن و امثال ذلك اگر انسان منهاي آن معنويت و منهاي آن امانتداري ملاحظه بشود اگر از آن جهت باشد آسمان از او مهمتر است زمين از او مهمتر است كوهها از او بالاترند و سنگينترند لذا همه? اينها را قرآن ميفرمايد از انسان بالاتر است سنگينتر است انسان يك روح وزيني دارد كه با آن روح امين الله ميشود اگر او را پيدا نكرد ميشود همين بدن خب اگر همين بدن شد اين زمين از او سنگينتر است كوه از او سنگينتر است آسمان از او سنگينتر است لذا همه? اين قسمتها را قرآن كريم جدا جدا بازگو كرد فرمود به انسان متكبر كه ?إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ اْلأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولاً? به انسان عادي ميگويد كه تو هر چه فخر كني و ببالي ديگر بلندتر از كوه كه نخواهي بود و شد زمين را كه نميتواني بشكافي خب او از تو سنگينتر است ديگر به اندازه? كوه كه نميتواني رفيع باشي او بلندتر است ديگر پس ?إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ اْلأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولاً? آمده ?ءَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَّماءُ بَناها? آمده ?لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النّاس? آمده اين چهار بخش همه در قرآن كريم هست اما اين نه براي آن است كه آيات آفاقي مهمتر از آيات انفسي است اگر كسي روحي پيدا كرد جاني پيدا كرد كه امين الله شد او البته از مجموعه? سماوات و ارض بالاتر است آن را ذات اقدس الهي علي حده طرح كرد چه اينكه در سوره? مباركه? «مائده» فرمود: ?يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ? يعني مواظب جانتان باشيد آن آيات به مراتب بالاتر از آيات آفاقي است اما براي توده مردم البته خلقت آسمانها و زمين مهمتر از خلقت خود آنهاست ?وَ يَتَفَكَّرُونَ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْض? اين يك مطلب است پس اگر چنانچه كسي بخواهد بگويد بالقول المطلق آيات آفاقي بالاتر و شريفتر از آيات انفسي است اين تام نيست.
پرسش:...
پاسخ: چون اكثري تحمل نكردند ?حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها? شدند در حقيقت لذا اكثري از اين جهتند ظلوم و جهولند.
پرسش:...
پاسخ: يعني آنها امانت را حمل نكردند امين الله نيستند.
خب مطلب ديگر آن است كه اين ?يَتَفَكَّرُونَ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ? معناش اين نيست كه اين آيات آفاقي در مقابل آيات انفسي است وقتي است كه به قرينه مقابله تفصيل چون قاطع شركت است مسئله? آيات آفاقي از آيات انفسي جدا ميشود مثل همان سوره? «ذاريات» كه فرمود: ?وَ فِي اْلأَرْضِ آياتٌ لِلْمُوقِنينَ ? وَ في أَنْفُسِكُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ? يا آيه? سوره? «حم» كه فرمود: ?سَنُريهِمْ آياتِنا فِي اْلآفاقِ وَ في أَنْفُسِهِم? اما اگر وقتي بفرمايد كه ?خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْض? معمولاً وقتي سخن از آسمان و زمين است يعني مجموعه? اين نظام هم آسمانها و هم موجودات آسماني هم زمين و هم موجودات زميني اين ديگر آيات آفاقي در مقابل آيات انفسي نيست آنجا كه خداوند ميفرمايد ما آسمانها و زمين را باطل خلق نكرديم شامل انسان هم ميشود يعني مجموعه نظام يعني ما فيهن و ما بينهن و امثال ذلك است.
پرسش:...
پاسخ: چرا، يعني چون ظلوم و جهول عدم ملكه است ظلوم در مقابل عادل است جهول در مقابل عالم است يعني انساني كه ميتواند عالم و جاهل باشد عادل و فاسق باشد اين ميتواند مكلف باشد موجودات ديگر چون اينچنين نيستند نميتوانند مكلف باشند اگر در مقام مدح انسان است بايد آن جنبه? اثباتي ذكر ميشد كه انه كان عالماً عادلا و اما چون اكثري ?حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها? هستند از اين جهت ظلوم و جهول ذكر شده است تعليل هست براي اينكه انسان مختار است و عاقل و مكلف و موجودات ديگر اين طور نيستند اما اين تعليل با دو لسان قابل بيان است يكي با لسان اثبات كه او عالم و عادل است يكي با لسان سلب كه او ظلوم جهول است چرا با لسان سلب ذكر شد براي اينكه اكثري مبتلا به اين هستند.
پرسش:...
پاسخ: بله، بالأخره اين براي انساني است كه بتواند از آن استفاده بكند يعني بهره ببرد انسان اما اگر چه كه حق شناسي نكند و نعمت شناسي نكند از اين نعمتها هم پستتر خواهد بود خدا همه را مسخر كرده است يعني ذات اقدس الهي طرزي جهان را آفريد و طرزي هم انسان را خلق كرد كه انسان بتواند از كل جهان بهره ببرد و نه اينكه انسان جهان را مسخر كند بلكه خداوند جهان را مسخر انسان كرده است ولي اگر كسي به جا استفاده نكند از اين نعم بدتر خواهد بود پستتر خواهد بود غرض آن است كه اين كه ايشان فرمودند آيات آفاقي مهمتر از آيات انفسي است لذا در اين آيه مطرح شده است دو تا شبهه بر سخن ايشان وارد است يكي اينكه اين سخن بالقول المطلق درست نيست براي اينكه در بعضي از موارد آيات انفسي قويتر از آيات آفاقي است مطلب دوم آن است كه اين ?خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ? در مقابل آيات انفسي نيست بلكه مجموعه نظام آفرينش مراد است وقتي مجموعه نظام آفرينش مراد شد نفوس و آيات انفسي را هم زير پوشش دارد ?يَتَفَكَّرُونَ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ? بعد ميگويند ?رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً? نتيجه تفكرشان اين است كه پي به معاد ميبرند اينها كساني نيستند كه تفكر بكنند در خلق سماوات و ارض بخواهند مبدأ را ثابت بكنند گرچه اين استدلال در تبيان مرحوم شيخ طوسي آمده در مجمع مرحوم امين الاسلام(رضوان الله عليه) آمده كه اينها خيال كردند برهان در توحيد است اينچنين نيست زيرا اين اولوا الالباب اصل خلقت آسمان و زمين را فعل خدا ميدانند تفكري كه ميكنند براي آن است كه پي به معاد ببرند نه پي به مبدأ نه اينكه تفكر ميكنند بعد ميگويند كه پس براي آسمان و زمين يك مبدايي هست اينها تفكر ميكنند ميگويند اين مجموعه هدفي دارد خدا كه اين مجموعه را آفريد هدفي دارد پس اين آيه تفكر به دليل بر معاد است نه دليل بر مبدأ خواه برهان باشد براي اصل ذات يا برهان باشد براي حكمتش يا عالميتش يا قادريتش اينچنين نيست خب ?يَتَفَكَّرُونَ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْض? نتيجه فكرشان چيست؟ نتيجه فكرشان اين است پروردگارا اين مجموعه باطل نيست نكتهاي كه در اين تعبير هست اين است كه نفرمود ربنا ما خلقت هذه يا هولاء كه اين را هم مرحوم امين الاسلام دارد ديگران هم دارند اين نكته خوبي هم هست اولوا الالباب نميگويند ربنا ما خلقت هذه اين امور اينها سخن از اينها نيست سخن از اين است چون عالم واحدي بيش نيست ?وَ ما أَمْرُنا إِلاّ واحِدَةٌ? اين نظم و هماهنگيشان هم نظم تكويني است كه به اينها وحدت ميبخشد نه نظم اعتباري كه مايه كثرت اينها با كثرت اينها بسازد اين باطل نيست نه اينها با اينكه سماوات و ارض است و امثال ذلك اما واحدي بيش نيست فيض ذات اقدس الهي است ?رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً? باطل به چه ميگويند به چه ميگويند باطل؟ چيزي كه يا اصلاً وجود ندارد يا اگر وجود دارد هدف ندارد به هر دو معنا باطل است سراب باطل است چون آب نماست ولي آب نيست ?أَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً? كه خدا او را به عنوان مثال براي باطل ذكر ميكند باطل در مقابل حق است حق گاهي به معناي ثابت است آنگاه باطل يعني لاثابت گاهي به معناي هدفدار بودن است باطل يعني بيهدف آنجا كه سخن از سراب و امثال ذلك است ميفرمايد اينها باطل است چيزي نيست اعمال كفار را ميفرمايد باطل است، باطل است نه يعني چيزي هست و به هدف وجودي دارد و به هدف نميرسد اينها عقيده به بت دارند بتي در كار نيست شريك در كار نيست ذات اقدس الهي شريك ندارد تا آنها به شريك خدا معتقد باشند اين باطل است سراب است ?أَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ بِقيعَة? كه ?يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتّي إِذا جاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئًا? ميشود لا شيء چيزي نيست اينجا باطل در مقابل حق است حق يعني ثابت باطل يعني لاثابت قسم ديگري براي باطل هست باطل يعني شيء بيهدف مثل بازي، بازيچه شيئي بيهدف است البته اگر شيء شد يعني وجود پيدا كرد يقيناً هدف دارد ممكن نيست چيزي موجود باشد و هدف نداشته باشد چه اينكه ممكن نيست شيئي موجود باشد و فاعل نداشته باشد اگر چيزي هستي او عين ذات او نيست وقتي يافت شد يقيناً هم فاعل دارد هم هدف شيء بدون فاعل محال است شيء بدون هدف هم محال همه? بازيها هم هدف دارند همه? بازيچهها هم هدف دارند منتها هدف يا هدف خيالي است يا هدف وهمي است يا هدف عقلي چون بازي و بازيچه هدف عقلي ندارد هدف معقول ندارد ميگويند عبث وگرنه هيچ ممكن نيست چيزي در عالم چيزي موجود باشد و هدف نداشته باشد كودك كه بازي ميكند براي تأمين آن غرايز خيالي خود هست نوجوان يا جوان كه بازي ميكند براي اينكه آن قوه وهم را راضي نگه بدارد لذت ميبرد از بردن اين هدف است ميخواهد لذت ببرد خوردن براي سير شدن است براي نجات از درد گرسنگي است اين لذتي است بازي كردن براي تأمين لذت خيال و وهم است منتها چون هدف عقلي ندارد ميگويند عبث است بازيچه است كافر آنچه را كه ميپندارد براي تأمين خيال و وهم او خوب است ولي براي تأمين شهوت و غضب او خوب است ولي براي تأمين فطرت او و حيات ابد او و عقل او سازگار نيست لذا كار او بيهدف است عالم بازيچهاي بيش نيست كه فرمود حيات دنيا لهو است و لعب است و امثال ذلك اين مجموعه سلسله لذالذي را به همراه دارد كه اگر كسي در اين ميدان بازي آمد سلسله لذتهاي خيالي و وهمي نصيبش ميشود اما هر كدام از اين مقطع لذت است براي مقطع قبلي يعني كسي كه به يك منصبهايي ميرسد براي تأمين سلسله لذتهاي وهمي و خيالي است اما وقتي اين مجموع را امر واحد حساب كرديم ماوراي اين مجموع بايد چيزي باشد اين مجموع براي چيست مثلاً بازيگران بازي ميكنند براي اينكه به لذت خياليشان برسند اما مجموعه بازيگران و ميدان بازي و اهداف خيالي اين مجموعه براي چيست؟ اين سؤال بايد جواب داده بشود اگر متفكرين في خلق السم?وات و الارض اين مجموعه? جهان آفرينش را ديدند براي اين مجموعه هدفي دارند ميگويند خدايا اين مجموعه? آسمانها و زمين و موجوداتي كه در اين مجموعه به سر ميبرند اين واحد هدف دارد بايد به او برسند اينچنين نيست كه اين مجموعه آسمان و زمين و كساني كه در اين مجموعه زندگي ميكنند بعد از مدت نابود محض بشوند اينچنين نيست جايي هست كه اين مجموعه وقتي به آنجا رسيد به هدف خود ميرسد آن دار القرار است فعلاً در تكاپويند تا به دار القرار برسند اگر دار القرار نباشد اين مجموعه بيهدف است يعني الآن هست بعد نابود ميشود، ميشود بيهدف اگر دار القرار باشد هر كدام از اين كل مجموعه وضعش عوض ميشود هر واحدي كه زير اين مجموعه زندگي ميكنند هم وضعش عوض ميشود درونش ظهور ميكند نتيجه عملش را ميبيند اين ميشود حق لذا كساني كه درباره? آسمان و زمين فكر ميكنند ميگويند ?رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً? اينها باطل نيست پس دار القراري هست دار حساب و كتابي هست اگر دار القراري هست دار الحساب و كتابي هست ما را از عذاب آن روز نجات بده ?فَقِنا عَذابَ النّار? حالا كه هدفي هست هر كسي بايد برابر اعمالش به نتيجهاش برسد ما را در آن روز حفظ بكن پس اين فكر برهان بر معاد است نه برهان بر مبدأ البته اينها چون نوع مشكلي كه انبيا(عليهم السلام) با مردمشان داشتند مشكل معاد بود وگرنه اصل مبدأ را نوع وثنيين قبول داشتند نوع بت پرستها قبول داشتند كه جهان را خالقي هست تنها گيرشان مسئله? ربوبيت بود و مسئله? معاد چون در ربوبيت اينها مشرك بودند قائل به ارباب متفرقه بودند خدا را رب العالمين و رب الارباب ميدانستند اما رب امور جزئي نميدانستند رب حيات و ممات و رزق و سعادت و شقاوت نميدانستند ارباب متفرقه قائل بودند از آنها مدد ميگرفتند و مسئله? معاد را هم كه انكار ميكردند پس ارتباط خلق از خالق قطع شده بود اعتقادي بود كه مسئوليت نميآورد يعني خدايي هست فقط نتيجه علمي داشت هيچ اثر عملي نداشت الآن هم همين طور است يعني اگر كسي معتقد باشد كه اين آسمان و زمين را خدا خلق كرد در همين جا توقف بكند اين هيچ بار عملي ندارد هيچ ثمره عملي ندارد بله خب خدايي هست اين فقط به درد كتاب ميخورد كه بله عالم را يك خدايي آفريد او آفريدگار است اما پروردگار هم هست يا نه كه لحظه به لحظه ما به او احتياج داريم اين مهم است آنچه كه مشكل وثنيين بود اين بود كه در ربوبيت مشرك بودند وگرنه در خالقيت اقرار داشتند ?وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللّهُ? ?لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزيزُ الْعَليمُ? و مانند آن ربوبيت هم آن است كه لحظه به لحظه عبد به مولايش محتاج است چون در ربوبيت لحظه به لحظه به او محتاج است لحظه به لحظه بايد به ياد او باشد او را بپرستد مسئله? توحيد ربوبي كه حل بشود توحيد عبادي هم حل خواهد شد چون او رب است و لا غير پس بايد او را پرستيد و لا غير مشكل وثنيين اين بود و از طرفي هم منكر معاد بودند اگر كسي مبدأ را به عنوان خالق بپذيرد ولي هدف را نپذيرد او رهاست چون هر كاري انجام بدهد مسئله حساب و كتابي در كار نيست ولي اولوا الالباب كسانياند كه ميگويند خدايا اين مجموعه هدف دارد اين طور نيست كه هر كس هر چه بكند يله و رها باشد حالا آياتي كه در اين زمينه وارد شده است چند طايفه است بعضي به لسان اثبات است بعضي به لسان نفي است نفي هم قرآن عبث را نفي كرد باطل را نفي كرد لعب و بازيچه را نفي كرد سداء را نفي كرد همه? اينها يعني پوچي و بيهدفي لعب بودن عبث بودن باطل بودن سدا بودن سدا يعني ياوه ?أَ يَحْسَبُ اْلإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدًي? سداً يعني ياوه و بيهوده اين چهار طايفه لسانش لسان سلب است يك طايفه هم هست كه فرمود ما اين را به حق خلق كرديم آسمان و زمين حقاند يعني هدف دارند پس باطل بودن عبث بودن لهو بودن سدا بودن چهار طايفه از آيات است كه سلب ميشود لسان سلب دارد حق بودن يك طايفه خامسه است كه لسانش اثبات است در پنج طايفه قرآن ذات اقدس الهي اين پنج امر را كه چهار تاي آن سلبي است يكياش اثباتي است بيان كرده تا ثابت كند كه عالم هدف دارد و اولوا الالباب به دنبال هدف عالمند آن براهيني كه مرحوم شيخ طوسي ذكر كرده مرحوم امين الاسلام ذكر كرده همه? آنها نافع است و حق است در جاي خود ولي آيه هيچ كدام از اينها را نميخواهد بگويد آيه ميگويد اولوا الالباب در اين نظام فكر ميكنند تا پي به معاد ببرند نه پي به مبدأ يا اوصاف مبدأ ?الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيَاماً وَقُعُوداً وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْض? محصول فكرشان چيست؟ ?رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً? نه ?رَبَّنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ? يا انك انت القدير العليم اينچنين نيست وقتي است محصول فكر اين است كه خدايا ما فهميديم تو حكيمي، قديري، عليمي، عزيزي وقتي است محصول فكر اين است كه خدايا اين نظام هدف دارد كه اين ناظر به برهان بر معاد است.
«و الحمد لله رب العالمين»
|