موضوع: سوره آل عمران

عنوان: تفسيرسوره مبارکه آل عمران جلسه325

مدت زمان: 36:10 اندازه نسخه كم حجم: 5.30 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 10.36 MB دانلود


اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلي رُسُلِكَ وَ لا تُخْزِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّكَ لا تُخْلِفُ الْميعادَ?194? فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنّي لا أُضيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثي بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذينَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أُوذُوا في سَبيلي وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا َلأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ َلأُدْخِلَنَّهُمْ جَنّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ ثَوابًا مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ اللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ?195?
دعاهاي اولوا الالباب را كه شمرده‌اند به اين آخرين دعا رسيديم كه فرمود: ?رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلي رُسُلِك? ظاهراً اين مي‌تواند عطف بر محفوظ باشد يعني اولوا الالباب بسياري از مسائل را ذات اقدس الهي مسئلت مي‌كند ربنا و آتنا و آتنا و آتنا تا مي‌رسد ?رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا? كه اين آتنا عطف بر محذوف است يعني ربنا آتنا كذا و كذا ?وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلي رُسُلِكَ? كه خلاصه گذشته از آن خواهشهاي خاص جميع آنچه را كه به وسيله? انبيا(عليهم السّلام) به امم وعده داده شده است اولوا الالباب انجاز آن وعده‌ها را هم مسئلت مي‌كند اين ?وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا? عطف بر محذوف باشد وقتي نوبت دعاي اولوا الالباب به پايان رسيد آنگاه جواب الهي شروع مي‌شود ?فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ? ذات اقدس الهي اصل كلي را در قرآن كريم بيان كرد كه هر كس خدا را بخواند خدا او را جواب مي‌دهد و امر هم كرده است به اين مطلب كه ?ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ? در سوره? مباركه? «غافر» آيه? شصت اين است ?وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرين? و منشأ اين اصل كلي هم ربوبيت الهي است لذا وصف رب در آيه مأخوذ شد پس منشأ ربوبيت است آن تلازم بين دعا و استجابت است كه هر كس خدا را بخواند خدا استجابت مي‌كند بر‌اساس اين اصل مواردي را قرآن كريم ذكر مي‌كند كه عده‌اي دعا كردند و خدا اجابت كرده است گاهي اشخاص حقيقي بودند نظير ايوب(سلام الله عليه) نظير يوسف(سلام الله عليه) مانند آن كه دعاهاي اينها را بالخصوص قرآن ذكر مي‌كند و اجابت خدا را هم بازگو مي‌كند دعاي ايوب اين بود كه ?فَنادي فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنّي كُنْتُ مِنَ الظّالِمين? بعد فرمود: ?فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ? آنگاه در ذيلش فرمود اينكه ايوب ما را خواند ما اجابت كرديم اين اختصاصي به ايوب(سلام الله عليه) ندارد ?وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنين? اين اصل كلي است كه هر مؤمني اگر خدا را بخواند خدا اجابت مي‌كند هر مؤمني مستجاب الدعوه است منتها بايد مواظب باشد كه رب خود را بخواند نه غير خدا را و خير طلب كند نه چيز ديگر اگر كسي رب خود را بخواند و غير رب را نخواند يعني منقطع الي الله باشد و اعتمادش به عمل خود يا كار خود يا عمل ديگري و ديگران نباشد در اينگونه از موارد و خير را طلب كند يقيناً خدا استجابت مي‌كند لذا بر‌اساس آيه? سوره? «غافر» كه فرمود: ?ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ? وقتي جريان استجابت دعاي ايوب(عليه السّلام) را ذكر مي‌كنند در ذيل مي‌فرمايد ?وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنين? يعني اين اختصاصي به ايوب ندارد و همان اصل كلي را كه در سوره? «غافر» بيان فرموده بود در سوره? مباركه? «بقره» هم قبلاً بحثش گذشت آيه? 186 «بقره» اين بود كه ?وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنّي فَإِنّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجيبُوا لي وَ لْيُؤْمِنُوا بي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُون? خب پس گاهي دعاي افراد خاص را ذكر مي‌كند كه مستجاب شده است گاهي هم به نحو عموم نظير آنچه كه قبلاً در همين سوره? «آل عمران» گذشت كه در صحنه? جنگ عده‌اي استغاثه كردند ?إِذْ تَسْتَغيثُونَ رَبَّكُمْ? و خداوند هم ?فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ? كه آن بحثش گذشت گاهي هم به عنوان موصوفهاي به اوصاف خاص دعاي آنها مستجاب مي‌شود نظير همان اولوا الالباب كه اولوا الالباب دعايشان مستجاب است پس اصل كلي اين است كه اگر كسي خدا را بخواند خدا اجابت مي‌كند مصاديق اين اصل در قرآن كريم گاهي به صورت شخص بيان شده نظير جريان ايوب(سلام الله عليه) گاهي به صورت اشخاص معين در صحنه? جنگ معين شده نظير آنچه كه قبلاً در سوره? «آل عمران» گذشت كه ?فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ? گاهي هم به عنوان موصوفين به اوصاف عقلي و عملي مطرح است نظير همين آيات اولوا الالباب كه اولوا الالباب مستجاب الدعوه‌اند دعاي آنها مستجاب است چون هر چه آنها خواسته‌اند با ربنا مسئلت كردند خدا هم اجابت كرد ?فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ? حالا برويم به سراغ آن جمله «عاملٍ من عملٍ منكم» بنابراين اولوا الالباب مستجاب الدعوه‌اند و دعاي اينها هم همين مطالبي است كه ياد شده است و ربوبيت حق را اقرار دارند و بر‌اساس ربوبيت حق طلب مي‌كنند و خداوند هم به عنوان ربوبيت به خواسته‌هاي اينها پاسخ مي‌دهد.
پرسش:...
پاسخ: حضرت يونس است بله، اين در جريان حضرت يونس است درباره? حضرت ايوب آن دعايش اين است كه ?رَبَّهُ أَنّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرّاحِمينَ? ?رَبَّهُ أَنّي مَسَّنِيَ الشَّيْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذاب? آنجا هم دارد ?فَاسْتَجَبْنا لَهُ? ?وَ آتَيْناهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا? نه درباره? حضرت ايوب است درباره? حضرت يونس همان است كه ?وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادي فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنّي كُنْتُ مِنَ الظّالِمينَ? ?فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنين? كه درباره حضرت يونس(سلام الله عليه) است خب اولوا الالباب از كساني هستند كه مستجاب الدعوه‌اند كه فرمود: ?فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ? دعاهاي اينها هم مشخص است و محور استجابت هم ربوبيت است چه اينكه محور دعاي آنها هم ربوبيت است.
مطلب ديگر آن است كه استجابت خدا مشروط است به استجابت بندگانش يعني اگر بندگان دعاي خدا و نداي خدا را اجابت كنند خداوند هم دعاي اينها و نداي اينها را اجابت مي‌كند چون اولوا الالباب گفتند ?رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِيًا يُنادي لِْلإيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَ‏آمَنّا? يعني اولوا الالباب دعاي داعيان الي الله و مناديان به دين را اجابت كردند چون اولوا الالباب دعوت نداي ديني را اجابت كرده‌اند لذا ذات اقدس الهي هم نيايشهاي اينها را اجابت كرده است شرط استجابت دعاي عبد اين است كه عبد دعوت مولا را اجابت كند گرچه در سوره? «غافر» فرمود: ?ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ? ?قالَ رَبُّكُمُ ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ? اما اين اجابت دعا را در سوره? «بقره» مشروط كرد در سوره? «بقره» آيه? 186 اين بود كه ?وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنّي فَإِنّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدّاعِ إِذا دَعانِ? كه مرا بخواند كه اين توحيد در دعاست به غير تكيه نكند و مرا هم با در نظر داشتن غير نخواند وقتي است كسي چيزي را از خدا مي‌خواهد ضمناً به عمل خود يا وسائل ديگر هم اعتماد مي‌كند اين موحد در دعا نيست كسي از خدا چيزي را بخواهد و عمل خود را نبيند و منشأ اثر نداند در حيني كه عمل مي‌كند اين موحد در دعاست آنگاه در همان آيه? 186 «بقره» فرمود: ?أُجيبُ دَعْوَةَ الدّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجيبُوا لي وَ لْيُؤْمِنُوا بي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ? يعني خدا اگر بخواهد دعاي بندگانش را اجابت كند شرطش آن است كه بندگان هم نداي او و دعوت او را اجابت كند پس اگر در سوره? «غافر» به طور مطلق ذكر شده است ?ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ? در سوره? «بقره» شرايط استجابت مشخص شد كه ?فَلْيَسْتَجيبُوا لي وَ لْيُؤْمِنُوا بي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ? پس دعاي كسي مستجاب است كه او مستجيب باشد يعني اگر كسي مستجيب الدعوه بود مستجاب الدعا مي‌شود اگر كسي دعوت الهي را اجابت كرده است خدا هم دعاي او را اجابت مي‌كند اولوا الالباب مستجيب النداء و الدعوتند لذا مستجاب الدعاء شده‌اند اولوا الالباب كساني هستند كه گفتند ?رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِيًا يُنادي لِْلإيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَ‏آمَنّا? اينها مستجيب الدعوتند يعني دعوت خدا را اجابت كردند قهراً مستجاب الدعا هم خواهند بود خدا دعاي آنها را هم اجابت مي‌كند لذا فرمود: ?فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ?.
پرسش:...
پاسخ: نه، شما گفتي اطاعت كنيد ما اطاعت كرديم لذا خود را هم مذنب و بدهكار مي‌دانند مي‌گويند ?فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنّا سَيِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ اْلأَبْرار? يعني تو فرمودي ايمان بياوريد ما اطاعت كرديم اما مع ذلك خود را طلبكار نمي‌دانند خود مذنب خود را مبتلا به سيئه مي‌شمرند خب ?فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُم? معلوم مي‌شود كه چه گروهي مستجاب الدعايند و دعاي آن گروه هم چيست خدا اجابت كرد دعاي اينها را آنها پنج بار گفتند ربنا و خواسته‌هايي داشتند در خلال اين ادعيه در خلال اين پنج بار چيزهايي خواستند خداوند هم جواب داد حالا جواب خدا چيست اين است كه ?أَنّي لا أُضيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثي بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْض? همان وصف اولوا الالباب بودن را در جواب هم ملاحظه فرمود، فرمود كه به صرف دعا خدا اعتنا نمي‌كند بلكه دعا در كنار عمل اگر كسي عمل كرد خدا عمل او را ضايع نمي‌كند اولاً آن كمبود و نقص او را ترميم مي‌كند ثانياً فرمود اني يعني اجاب و اني ?فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنّي لا أُضيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ? اينكه فرمود من عمل را ضايع نمي‌كنم البته معنايش اين نيست كه عمل از بين نمي‌رود چون عمل از بين رفتني نيست آن محورهاي مادي عمل البته از بين رفته است به حسب ظاهر طبيعي است اما روح عمل براي هميشه زنده است لذا ?مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ? ?وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ? اصل عمل و روح عمل هميشه ثابت است از بين نمي‌رود اينكه ذات اقدس الهي فرمود من عمل هيچ عاملي را ضايع نمي‌كنند به اين معنا نيست كه اصل عمل را از بين نمي‌برد اصل عمل محفوظ است بلكه به اين منظور خواهد بود كه اثر عمل و ثواب عمل را هرگز ضايع نمي‌كند ?أَنّي لا أُضيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ? نظير آنچه را كه يوسف صديق (سلام الله عليه) در هنگامي كه برادر او به او رسيد فرمود اين جزاي كسي است كه صابر باشد ?إِنَّ اللّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنين? در آنجا سخن از اجر شد روي اين آيه هم به اين بر مي‌گردد كه «اني لا اضيع اجر عمل عامل منكم» منتها چون اجر در حقيقت همان روح عمل است و عمل به صورت اجر ظهور مي‌كند لذا فرمود من عمل را از بين نمي‌برم فتحصل كه اصل عمل و روح عمل محفوظ است و هر كس هر كاري را كرد مي‌بيند و اينكه ذات اقدس الهي فرمود من عمل را ضايع نمي‌كنم نه يعني اصل عمل را از بين نمي‌برم بلكه اجر عمل را ضايع نمي‌كنم اين دو، و سرّ اينكه نفرمود من اجر عمل را ضايع نمي‌كنم فرمود من خود عمل را ضايع نمي‌كنم براي آن است كه يك ربط تكويني بين عمل و اجر هست چون همان عمل است كه به صورت اجر ظهور مي‌كند در حقيقت جزاي عمل را كه انسان مي‌بيند همان عمل را ديده است همان گوهر عمل را مشاهده كرده است خب ?فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنّي لا أُضيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ? كه خطاب به همين مؤمنين و اولوا الالباب و امثال ذلك است هيچ عملي را ضايع نمي‌كند خواه آن عمل كننده زن باشد خواه مرد ?مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثي? كه اين ?مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثي? براي نفي تفاوت است نه اثبات تساوي سخن در اثبات تساوي زن و مرد نيست سخن در نفي تفاوت زن و مرد است و بين اين دو هم خيلي فرق است آنها كه انسان را در همين پيكر مادي منحصر مي‌دانند و براي انسان روح مجردي قائل نيستند آنها هم مي‌گويند زن و مرد يكسانند قرآن كه براي انسانيت انسان اصلي قائل است و آن روح مجرد اوست او هم مي‌گويد زن و مرد تفاوتي ندارند فرق اين دو مكتب اين است كه آنها مي‌گويند انسان همين پيكر مادي است و لا غير و اين پيكر مادي خواه به صورت زن خواه به صورت مرد اينها مساوي هم‌ هستند در همه? احكام ولي دين مي‌گويد حقيقت انسان و روح انسان است و روح انسان نه مذكر است نه مؤنث نه اينكه روح دو قسم است روح زن، روح مرد بعد اين ذكر و انثي با هم مساوي هم ‌هستند دين مي‌گويد اساس تعليم و تربيت و تزكيه متوجه روح است اين يك مقدمه، روح هم موجودي است مجرد نه مذكر است نه مؤنث اين دو مقدمه، چون اين بدن است كه يا اين‌چنين ساخته شده يا آن‌چنان وگرنه روح كه مذكر و مؤنث ندارد و تعليم و تربيت و تزكيه براي جان آدمي است فضائل اخلاقي و نفساني براي روح آدمي است و روح چه زن و چه مرد فرق نمي‌كند لذا وقتي كه دين مي‌گويد چه زن و چه مرد يعني اينها با هم تفاوت ندارند سرّش اين است كه در آنجا ذكورت و انوثتي نيست نه اينكه انسان واقعاً دو قسم است يك قسم مذكر يك قسم مؤنث با هم مساويند اين‌چنين نيست.
پرسش:...
پاسخ: آن زن در مقابل شوهر است نه زن در مقابل مرد قبلاً هم اين مباحث مقداري اشاره شده است كه زن در مقابل مرد اين‌چنين نيست كه زن تحت قيموميت مرد باشد مرد از آن جهت كه مرد است تحت قيموميت زن باشد اين‌چنين نيست زن در مقابل شوهر براي اينكه احكام خانوادگي شكل خاص بگيرد مرد عهده‌دار تأمين هزينه و فقط مسائل اقتصادي است او عهده‌دار است در همين محورهاي خانوادگي گاهي زن قوام بر مرد است خب مادر قوام بر فرزند است اطاعت مادر واجب است عقوق او حرام است ولو پسر مجتهد باشد مبتكر باشد متخصص باشد اينجا است نساء است كه «قوامون علي الرجال» مسائل خانوادگي در محور داخلي يكي پدر است ديگري مادر يكي شوهر است ديگري همسر يكي دختر است ديگري خواهر اينها احكام جزئي است كه گاهي زن مقدم است گاهي مرد مقدم است گاهي قيموميت مال زن است گاهي قيموميت مال مرد است و مانند آن خب اگر پسري هر اندازه هم صاحب نظر باشد اين در مواردي كه عصيان خدا نيست «لا طاعة لمخلوق في معصية الخالق» اطاعت مادر واجب است عقوق مادر حرام است نبايد گفت پس زن بر مرد قوام است نه مسائل خانوادگي براي تنظيم محور خاص يك حكم دارد زن در مقابل مرد نه زن در مقابل شوهر اين حكم خاص دارد ما هرگز همچنين نداريم كه «الرجال قوامون علي النساء» زن در مقابل مرد و مرد در مقابل زن همين است كه ?مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثي? اينها هيچ فرقي نمي‌كنند يا آيه? سوره? مباركه? «نحل» اين است كه ?مَنْ عَمِلَ صالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً? غرض آن است كه اين كلمه أو در اينگونه از موارد براي نفي تفاوت است نه اثبات تساوي يعني آنجا كه جاي تعليم و تربيت و تزكيه است نه مذكر است نه مؤنث لذا در اسلام هيچ كمالي از كمالات نفساني نه مشروط به ذكوريت است نه ممنوع به انوثت نه مذكر بودن شرط آن كمال است نه مؤنث بودن مانع آن كمال، كمال در علوم و معارف و اعمال صالح است هيچ علمي، هيچ كمالي، هيچ عمل صالحي نه ذكورت شرط اوست نه انوثت مانع اما كارهاي اجرايي البته كارهاي اجرايي تقسيم شده است بعضي از كارها به عهده? زن است كه مرد چه زن مانع است و زن بودن شرط برخي از كارهاي اجرايي ديگر هم به عكس است كه مرد بودن شرط است زن بودن مانع كارهاي اجرايي مثلاً ولايت زن و مرد يكسان است اما رسالت، رهبري، ابلاغ پيام خدا كه كار اجرايي است گرچه فضيلتي را به همراه دارد البته بين زن و مرد فرق است اجتهاد مثلاً بين زن و مرد فرق نيست ممكن است زن به قدري از مقامات علمي به جايي برسد كه بتواند صدها مجتهد تربيت كند اما نمي‌تواند مرجع تقليد بشود مرجعيت كار اجرايي است اما فقاهت و اجتهاد كمال است ممكن است زن براي زنان هم مرجع بشود اين، اين‌چنين نيست كه زن نتواند مرجع تقليد بشود اين شرطي باشد مطلقا آن هم مسلم «عند الكل» اين‌چنين نيست همان طوري كه زن مي‌تواند امام جماعت بشود براي زنها دليلي وجود ندارد كه زن نتواند مرجع تقليد بشود براي زنان اين‌چنين نيست چون كار اجرايي است زنان با او در ارتباطند با او مي‌خواهند روبرو بشوند با او مصالحه بكنند حرف او را گوش بدهند مشكل را با او در ميان بگذارند مي‌توانند.
پرسش:..
پاسخ: اينها در آن كتاب جواب داده شد خب بنابراين وقتي است كه بيگانه مي‌گويد زن و مرد مساويند وقتي آشنا مي‌گويد زن و مرد تفاوت ندارند يعني محور اصلي تعليم و تربيت و تزكيه روح انساني است و روح انساني نه مذكر است نه مؤنث لذا در اين كريمه فرمود: ?أَنّي لا أُضيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثي? فرق نمي‌كند چه اينكه او، كارهاي اجرايي مسئوليتهاي اجرايي البته فرق مي‌كند جهاد مال مرد است حق الحزانه مال زن است اينها كارهاي اجرايي است
پرسش:...
پاسخ: نه روح مختلف نيست البته خصوصيتهاي بدن باعث تقسيم كارهاي اجرايي است وگرنه هيچ كمالي از سعادتهاي انساني مشروط به ذكورت نيست كه اين سعادت مال مرد است و زن نمي‌تواند به اين سعادت برسد اين‌چنين نيست يا انوثت مانع باشد اين‌چنين نيست در بعضي از موارد شواهدي هست كه زنها مقدم بر مردها هستند شش سال آن وقتي كه بچه‌ها پسر‌ها دارند بازي مي‌كنند ذات اقدس الهي زنها را لايق قرار داد و آنها را مخاطب قرار داد آنها را مستقل قرار داد آنها را مكلف قرار داد عبادات آنها مقبول است بر آنها واجب است آن وقتي كه پسرها دارند بازي مي‌كنند اگر زن عظمت خود را بيابد اگر به مراتب بهتر از مرد نباشد لااقل در كمال مال من، مثل من، بعد از شش سال نوع فقها اين راه را طي كردند ديگر اين نه سالگي نه سالش كه تمام شد انسان كاملي است در دين آن بايد پانزده سالش كامل بشود تا بشود كامل اين شش سال زودتر كامل مي‌شود در مسائل اقتصادي هم اين‌چنين است خب نوع مشهور بين فقها كه اين است كه اگر پسر بچه‌اي ده ساله دوازده ساله خريد و فروش كرد براي خودش باطل است ديگر اين ولي‌اش بايد دخالت كند اما دختر بچه ده ساله، يازده ساله، دوازده ساله هر خريد و فروشي كرد مستقل است ديگر مثل يك زن كامل مثل يك مرد كامل اگر زن زير پوشش معارف اسلامي عظمت خودش را بفهمد اگر بهتر از مرد نباشد حداقل همتاي مرد است اين عظمتي كه دين به زن داده است از فقه گرفته تا مسائل ديگر آن رقت طبعش هم باعث است كه آن مناجات پذير‌تر باشد موعظه پذير‌تر باشد چون راههاي درس و بحث و هوش ممكن است كه در بعضي از مسائل نظير علوم تجربي و اينها نوع مردها از نوع زنها قويتر باشند اما اينها خيلي نقش در آن تعالي روح ندارد آنچه كه در تعالي روح نقش دارد آن رقت روح است و موعظه‌پذيري است و ... الي الله اگر اين رقت روح را اين عاطفي بودن را در راه صحيح خوب تربيت كنند موعظه در زنها زودتر از مردها اثر مي‌گذارد حرفهاي انبيا را زنها بهتر از مردها مي‌فهمند لذا مالك در .. نقل مي‌كند عده‌اي از شوهرها كافر بودند و زنانشان اسلام آوردند حرف پذيرترند منتها بايد در راه صحيح اينها حرفها را بشنود زودتر گريه مي‌كند منتها آن اصلي كه «سلاحه البكاء» است بايد به اينها درست ابلاغ بشود مرد هم گريه مي‌كند.
پرسش:...
پاسخ: زن زود گريه مي‌كند براي چيزهاي بيخود اگر اين امور تعديه بشود سلاحشان گريه است سلاح عبد اظهار ذلت است در برابر مولا اين سلاح را زنها بيشتر از مردها دارند راه دعا و مناجات و موعظه در زنها قوي‌تر از مردها اثر مي‌كند و آن اساس پيشرفت است اگر درست اين حرفها پياده بشود و اجرا بشود آنگاه معلوم خواهد شد كه قرآن كريم چرا مي‌فرمايد زن و مرد فرق نمي‌كنند ?مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثي? حيات طيبه مال هر دو است برابر آيه? سوره? «نحل» اولوا الالباب بودن مال هر دو است مستجاب الدعوه بودن مال هر دو است ?إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِيًا يُنادي لِْلإيمانِ? مال هر دو است اينها وصف اولوا الالباب است ديگر بعد فرمود: ?بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ?.
پرسش:...
پاسخ: اينها كارهاي اجرايي است آن هم مستدل است يستدل ... مشروح اينها در كتاب زن در آينه جلال و جمال آمده خلاصه نوع اين شبهات با جوابهاش ?فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنّي لا أُضيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثي بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ? اين ?بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ? هم يك تعليلي است در مسئله كه شما از يك نوعيد .. يك نوع كه ابعاد يك شيء كه تفاوتي با هم ندارند حالا اگر پارچه‌اي را شما به دو قسمت تقسيم كرديد هر دو قسمت .. يك پارچه‌اند و با هم فرقي ندارند كه يكي صدر باشد و يكي ذيل كه نيست ..يكي‌اند ?بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ? اين هم دليل مسئله است خب اين اصل كلي ?فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنّي لا أُضيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثي بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ? چون در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد كه عمل كسي مقبول است كه داراي دو ركن باشد يكي اينكه آن عمل خير باشد يكي اينكه آن عامل خير باشد يعني حسن فعلي و حسن فاعلي كسي بهشت مي‌رود كه داراي اين دو ركن باشد داراي عمل صالح اين حسن فعلي است و اعتقاد صحيح حسن فاعلي يعني مومن باشد و عمل صالح اما براي عذاب دو ركن شرط نيست كار بد باعث عذاب است حالا آن عامل مؤمن باشد يا كافر گناه باعث جهنم رفتن است خواه آن گناهكار گذشته از كار بد كه سوء فعل است سوء فاعلي هم داشته باشد يعني كافر باشد يا نه كافر نباشد لذا شما در قرآن كريم جايي را نمي‌بينيد كه اصل عذاب مشروط به دو ركن باشد خلود مشروط به دو ركن است اما اصل عذاب مشروط به دو ركن باشد اين‌چنين نيست يعني اگر كسي كافر بود و گناه كرد به جهنم مي‌رود اين‌چنين نيست اصل عذاب به يك شرط مشروط است و آن ارتكاب سيئه است خواه آن مرتكب مؤمن مسلمان باشد يا كافر ولي همواره ورود در بهشت به اين دو ركن مشروط است يكي عمل صالح يكي داشتن ايمان در سوره? «نحل» هم هر دو قيد آمده ?مَنْ عَمِلَ صالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ? در اين آيه هم فرمود: ?لا أُضيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ? كه خطاب به مؤمنين است و اولوا الالباب بنابراين اين‌چنين نيست كه عمل صالح را خدا وسيله? رفتن بهشت بداند ولو از كافر صادر بشود البته عمل صالحي كه از كافر صادر مي‌شود بي‌اثر نيست جزاي مادي دارد يعني در آخرت تخفيف عذاب را به همراه ممكن است داشته باشد و مانند آن اما ورود در بهشت نيست ?عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثي? بعد حالا اين به صورت شرح بعد از متن تفصيل بعد از اجمال ذكر مي‌فرمايد ?فَالَّذينَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أُوذُوا في سَبيلي وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا َلأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ? اولوا الالباب گفتند ما منادي توحيد را اقرار كرديم حرفش را شنيديم امنا اين گفتن امنا يعني برابر نداي توحيدي و دعوت انبيا و اوليا قيام كردند خداوند در بين اين اعمال صالحه آنچه را كه محور اصلي اين سوره است آنها را ذكر مي‌كند بعد مي‌فرمايد اينگونه از اعمال آثارشان محفوظ است و صاحبان اين اعمال اگر نقطه ضعفهاي ديگر هم داشتند مورد غفران الهي‌اند آن اعمال مهم اين است چون اين سوره بسياري از بخشهاي مربوط به جنگهاي احد و مانند احد را ذكر كرده است مسئله? هجرت است مسئله? جهاد است مسئله? دفاع في سبيل الله است تحمل اذيت در راه خدا است مبارزه است كشته شدن است مقاتله است و مانند آن اينها تقريباً محورهاي اصلي سوره? مباركه? «آل عمران»اند فرمود: ?فَالَّذينَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا? اين ?فَالَّذينَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا? معنايش اين نيست كه اگر كسي همه اينها را داشت ما آنها را بهشت مي‌بريم كه اگر فاقد بعضي از اينها بود به بهشت نمي‌رود اين‌چنين نيست چون در اينجا آمده است آنها كه مهاجرت كردند و مبارزه كردند و كشته شدند خب اگر اين واو، واو جمع باشد معنايش اين است كه آن انصاري كه دين خدا را ياري كردند اهل مدينه بودند «يحبون من هاجر اليهم» بودند و مبارزه كردند و شهيد شدند مشمول اين آيه نباشند وگرنه هجرت نداشتند يا مهاجريني كه به مرگ طبيعي رحلت كردند قبل از ظهور جنگ مردند لازمه‌اش اين است كه اينها مشمول آيه نباشند در حالي كه اين‌چنين نيست اين هاجروا و اخرجوا و اوذوا و قاتلوا و قتلوا اينها تفصيل آن اجمال است نه واو، واو جمع باشد هر كسي وظيفه‌اش يكي از اين كارهاي صالح بود و انجام داد اين اجرش محفوظ و سيئه‌اش مكفور است ?فَالَّذينَ هاجَرُوا? هجرت با تبعيض فرق مي‌كند يك وقت است كسي با انتخاب خود به ميل خود شهري را ترك مي‌كند مي‌بيند كه در اين شرايط نمي‌تواند دينش را حفظ بكند و به جاي ديگر مي‌رود اين جزء هاجروا است كسي اينها را بيرون نكرده است يك وقت است كه نه هجرتش با اخراج و تبعيد همراه است نظير اينكه عده‌اي را در صدر اسلام تبعيد كردند يا به شعيب گفتند «لنخرجنك قومك» و امثال ذلك يا الان شما مي‌بينيد اين فلسطين آواره اينها اخرجوا اينها كه هجرت نكردند كه ?وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ? نظير همان آيه? سوره? مباركه? «بقره» كه داوود(سلام الله عليه) در آن صحنه شركت كرد و جالوت را از بين برد اين گروهي كه به پيامبرشان گفتند كه رهبري براي ما فراهم بكن ?وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكًا? اين گروه وقتي خواستند پيشنهادشان را اعلام كنند گفتند كه در آيه? 246 سوره? «بقره» گفتند كه ?وَ ما لَنا أَلاّ نُقاتِلَ في سَبيلِ اللّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِيارِنا وَ أَبْنائِنا? گرچه بعد از اينكه جنگ بر اينها لازم شده است عده‌اي مقاومت را از دست دادند اما عده‌اي مقاومت كردند اخراج من الديار تبعيد از وطن غير از هجرت است زير پوشش مطلق هجرت قرار مي‌گيرد اما با فشار كسي را بيرون بردن غير از هجرت اختياري است چه اينكه هجرت اعم از هجرت صغري و وسطي و كبري است هجرت صغري همين است كه انسان از روستا يا شهر خودش مهاجرت مي‌كند به جاي ديگر مي‌رود كه بتواند دينش را حفظ بكند كه در سوره? مباركه? «نساء» آنها كه توان اين هجرت را داشتند و مهاجرت نكردند عند الاحتضار محكومند آيه? 97 سوره? «نساء» اين است كه ?إِنَّ الَّذينَ تَوَفّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمي أَنْفُسِهِمْ قالُوا فيمَ كُنْتُمْ? فرشتگان به اين مؤمنين مي‌گويند در چه حالت بوديد چرا از احكام پياده نكرديد ?قالُوا كُنّا مُسْتَضْعَفينَ فِي اْلأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فيها? خب ارض الله كه واسع بود مي‌خواستيد هجرت كنيد در اينگونه از موارد هجرت واجب است تبعيد و اخراج نيست اما هجرت است اين هجرت صغري است هجرت وسطي آن است كه انسان از رذائل اخلاقي مهاجرت كند ?وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ? اين است كه انسان از حسد به غبطه هجرت كند از تكبر به تواضع هجرت كند از طمع و آز به قناعت هجرت كند از جهل به علم هجرت كند از فسق به عدل هجرت كند اين هجرت وسطي است هجرت كبري در برابر در همتاي با جهاد اكبر آن است كه انسان از اين باورهاي عقلي و از اين انديشه‌هاي عقلي از اين استدلالهاي عقلي به ظاهر عقلا‌پسند هجرت كند نظير كاري كه خود سيد الشهداء(سلام الله عليه) انجام داد چون همه? خردمندان و عاقلان برابر با معادلات عقلي به حضرت عرض كردند اين كار را نكنيد و وجود مبارك حضرت «تقديماً للعشر علي العقل» به هجرت كبري دست يافته است همه اينها زير پوشش اين هاجروا هستند.
«و الحمد لله رب العالمين»