موضوع: سوره آل عمران

عنوان: تفسيرسوره مبارکه آل عمران جلسه326

مدت زمان: 36:05 اندازه نسخه كم حجم: 3.40 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 8.84 MB دانلود


اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنّي لا أُضيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثي بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذينَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أُوذُوا في سَبيلي وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا َلأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ َلأُدْخِلَنَّهُمْ جَنّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ ثَوابًا مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ اللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ?195?
در شأن نزول اين كريمه عده‌اي نقل كردند كه بعضي از همسران رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به ذات مقدس رسول خدا عرض كردند كه ما هر چه در قرآن مي‌شنويم فضايلي است براي مردها چون در قرآن سخن از مهاجرين و مجاهدين و امثال ذلك است و زنها در اين فضيلت سهمي ندارد لذا اين كريمه نازل شد كه عمل هر عاملي در صورتي كه صالح باشد جزاي او زايل نخواهد شد آن عامل خواه مرد باشد خواه زن در صورت صحت آن روايت كه شأن نزول اين باشد البته اين مطلب اثبات مي‌شود اگر همچنين چيزي هم روايتي هم معتبر نباشد و ثابت را نشده باشد باز هم اين كريمه دلالت دارد و نفي تفاوت بين زن ومرد در اينكه عمل هر دو گروه محفوظ است و ضايع نخواهد شد.
مطلب ديگر آن است كه آنها اين اولوا الاباب در دعاهاي خود چند چيز را خواستند يكي مغفرت ديگري كفاره? سيئات و توفي مع الابرار و مانند آن را خواستند و آنچه را كه خدا با زبان انبياء وعده داد اينها انجاز آنها را طلب كردند و خداوند يك جواب اجمالي داد بعد يك جواب تفصيلي جواب اجمالي اين است كه هيچ عملي را خدا ضايع نمي‌كند وقتي عمل ضايع نشد يعني پاداش خوب داشت قهراً آن غفران و ذنوب و تكفير سيئات و صيانت آبرو از خزي و اينها هم حاصل است گرچه نفرمود به اينكه هر يك از شما كه عمل صالح انجام داديد من گناهانتان را مي‌بخشم سيئات را تكفير مي‌كنم آبرويتان را حفظ مي‌كنم ولي فرمود عمل شما را ضايع نمي‌كنم خب جزاي عمل اگر بهشت است در حقيقت ?آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلي رُسُلِكَ? انجاز مي‌شود يقيناً مسئله? مغفرت، تكفير سيئات، صيانت آبرو از خزي آنها هم تأمين است چون كسي كه اهل بهشت است يقيناً اين فضائل هم نصيب او شده است اين هم دو مطلب سوم اينكه فرمود: ?بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ? نظير همان است كه فرمود: ?وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْض? اينها يك واقعيتند كه گاهي به صورت زن گاهي به صورت مرد در مي‌آيند سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) ذيل همين كريمه بحثي دارد بحث عقلي و مقايسه بحث عقلي‌شان اين است كه هيچ فرقي بين زن و مرد نيست اينها هر دو فرد از يك نوعند و آن نوع، نوع انسانيت كه منشأ همه? اين كارهاي خير است و مقايسه هم كرده‌اند به اينكه قرآن كريم به آنچه كه در تورات فعلي هست خيلي فرق مي‌كند در تورات فعلي جايگاهي براي زن قائل نشدند حالا اگر معرف نباشد ولي قرآن كريم به زن اين عظمت بها را داده است البته نبايد اصرار كرد كه تورات اين‌چنين است شايد اين تورات معرف باشد اگر در تورات سخني بود كه به زن بها نداد باز اين هم جايي نقص است جاي سؤال و اشكال براي ديگران هست كه چطور ذات اقدس الهي اين گروه را از خيل از فضائل محروم كرد و احتمال اينكه اين بخشها معرف باشد اين احتمال اولا است تا اينكه ما بگوييم تورات اين نقيصه را دارد اين‌چنين نيست.
پرسش:...
پاسخ: اين در آن كتاب همه? اين شبهات جواب داده شده اين نقص به معناي عيب و امثال ذلك نيست اين يا مربوط است به قضية في واقعة در همان جريان جنگ جمل است كه قضية واقعة در آنجا فرمود «يا اتباع المرئة» و مانند آن چه اينكه در همان قضيه حضرت خيلي از بصره بدگويي مي‌كند از كوفه بدگويي مي‌كند در همان قسمتها با اينكه رجال نامي از بصره و كوفه برخواستند اين مربوط مي‌شود به همان قضية في واقعه يا اينكه نه نقص به معناي عيب امثال ذلك نيست در همان نهج‌البلاغه دارد كه تام الروي ناقص العقل يا طويل القامه قصير الهمه اينها توجيهات خاص دارد اينكه فرمود تام الروي ناقص العقل يعني كسي كه از جمال برخوردار است عقل او كم است اين در جريان انبيا قابل نقض است مخصوصاً يوسف صديق(سلام الله عليه) اين‌چنين نيست كه تام الروا يعني جميل ناقص العقل باشد بايد ديد كه در چه موردي نازل شده است اينها.
پرسش:...
پاسخ: بله، همان ديگر منكم چون دارد آنها گفتند ?رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِيًا يُنادي لِْلإيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ? يا گفتند ?رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلي رُسُلِك? وعده‌اي كه خدا داد به مؤمنين داد آن وعده از همين قبيل است فرمود ما حالا به وعده‌هايمان عمل مي‌كنيم به اين شرط كه شما واجد شرايط باشيد يعني مؤمن باشيد و داراي عمل صالح باشيد ما كاملاً به اينها پاداش مي‌دهيم و آن كمبودها را هم ترميم مي‌كنيم اگر گناهي هم كرديد مي‌بخشيم خب ?أَنّي لا أُضيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثي بَعْضُكُمْ? اين نفي اضاعه در مواردي از قرآن كريم مطرح شد كه ذات اقدس الهي عمل كسي را ضايع نمي‌كند پاداش اضافه مي‌كند بخشي از آنها در همين سوره? مباركه? «آل عمران» قبلاً گذشت آيه? 171 اين بود كه ?وَ أَنَّ اللّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنين? در سوره? «كهف» هم آمده است كه خداوند كسي كه عمل نيك انجام بدهد آن را باطل نمي‌كند آيه سي سوره? «كهف» اين است كه ?إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ إِنّا لا نُضيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً? كسي كه اجر كار نيكو كرده باشد ذات اقدس الهي هرگز اجرش را ضايع نمي‌كند و عناوين گوناگون مسئله? حفظ اجر و صيانت اجر و مانند آن مطرح است گاهي به صورت محسن گاهي به صورت مؤمن و مانند آن.
مطلب ديگر آن است كه اين تفسير بعد از آن اجمال براي آن است كه با هدف و با اصول كلي اين سوره? «آل‌ عمران» هماهنگ باشد هدف كلي، چون اين سوره يك اهدافي داشت و يك اصول و مباني داشت و يك خطوط جزئي يكي از اهداف كه به دنبال او اصول و مبنا ياد شد و بعد به دنبال او خطوط جزئي همان مسئله? هجرت بود و جهاد في سبيل الله بود كه جريان شهادت شهدا و امثال ذلك در همين سوره مطرح شد لذا وقتي بخواهد آن متن را شرح كند يا اجمال را تفصيل بدهد از مسئله? جهاد و هجرت كه اين هدف اصلي سوره را همراهي مي‌كند ياد مي‌كند مي‌فرمود ?فَالَّذينَ? حالا كه اين‌چنين است حالا كه هيچ عملي از بين نمي‌رود متفرع بر اين اصل اين مطلب است ?فَالَّذينَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أُوذُوا في سَبيلي وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا َلأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِم? يعني آنچه را كه اولواالالباب در هشت دعاي ايشان با تكرار پنج بار ربنا خواستند مغفرت ذنوب و تكفير سيئات بود صيانت آبرو از خزي بود انجاز وعده بود يعني آنچه را كه به زبان انبياء وعده داده يعني بهشت و مانند به ما اعطا كنيد اينها را خواسته بودند ذات اقدس الهي هم فرمود اگر مؤمني اين اعمال را داشته باشد ما آنچه را كه شماها خواستيد به او اعطا خواهيم كرد ?فَالَّذينَ هاجَرُوا? و در بحث ديروز هم ملاحظه فرموديد كه اين واو تفصيل است نه واو جمع يعني هر كدام از اينها به نوبه? خود كافي است براي مغفرت ذنوب و تكفير سيئات و صيانت عرض برون در بهشت لازم نيست يك نفر همه? اينها را داشته باشد ?فَالَّذينَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا? چون بعضيها مهاجر بودند ولي اخراج نشده بودند تبعيدي نبودند به حسن اختيار خود و انتخاب خود راه هجرت را برگزيدند بعضيها مهاجرت نكردند بلكه آنها را تبعيد كردند اخراجشان كردند بعضيها اهل جهاد بودند و اهل هجرت نبودند مثل انصار، انصار اهل جهاد بودند ولي اهل هجرت نبودند در حالي كه قرآن كريم از انصار به نيكي بعد همين انصار مدينه به نيكي و عظمت ياد مي‌كند در سوره? مباركه? «توبه» آيه? صد اين است ?وَ السّابِقُونَ اْلأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ اْلأَنْصارِ وَ الَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنّاتٍ تَجْري تَحْتَهَا اْلأَنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَدًا ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيم? در حالي كه انصار اهل هجرت نبودند اينها در مدينه بودند اينها «يحبون من هاجر اليهم» دوستدار مهاجرين بودند مؤمنيني كه در مكه بودند از مكه به مدينه مهاجرت كردند ولي مؤمنينِ انصار كه هجرتي نداشتند معلوم مي‌شود به اينكه اين كريمه كه فرمود ?فَالَّذينَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا? اين واو، واو تفصيل است نه واو جمع چه اينكه عده‌اي اهل جهاد عده‌اي هجرت كردند ولي به جهاد راه نيافتند قبل از مسئله? جهاد مردند آن مهاجريني كه از مكه به مدينه مهاجرت كردند و قبل از جنگ مرده‌اند يا در غير صحنه جنگ مردند آنها هم اجرشان محفوظ است در بخشهاي ديگر قرآن فرمود به اينكه اگر كسي ?وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِرًا إِلَي اللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَي اللّه? آيه? صد سوره? «نساء» اين است ?وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِرًا إِلَي اللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَي اللّهِ وَ كانَ اللّهُ غَفُورًا رَحيمًا? خب اينها مهاجر بدون جهادند موتشان بدون قتل است و در سوره? مباركه? «حج» هم به طور روشن بين اين دو گروه حكم كرد فرمود كسي كه در راه خدا قيام بكند حالا يا هجرت بكند حالا يا كشته بشود يا بميرد اين خيلي روشن است كه جمع هر دو لازم نيست جمع هجرت و قتل لازم نيست آيه? 58 سوره? «حج» اين است كه ?وَالَّذِينَ هَاجَرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِين? اينها كه مهاجرت كردند خواه توفيق آن را پيدا كنند كه در جنگ شركت كنند و شهيد بشوند يا نه جنگي فرا نرسد و در خارج جنگ بميرند در هر دو حال از رزق حسن برخوردارند اين شواهد نشان مي‌دهد كه اين واو، واو تفصيل است نه واو جمع پس ?فَالَّذينَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أُوذُوا في سَبيلي? بعضيها بودند كه اذيت در راه خدا را تحمل كردند مثل انصار اما تبعيد نداشتند هجرت هم نداشتند همين انصاري كه در مدينه به حمايت از دين برخواستند و رنجها را تحمل كرده‌اند اينها مصداق «اوذوا في سبيل الله» بودند اما ?هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا? درباره? آنها صادق نبود معلوم مي‌شود كه جمع اين اوصاف در مورد واحد لازم نيست خب اصل هجرت تكليف شرعي است يعني اگر كسي بداند كه دينش را نمي‌تواند در اين محل حفظ كند در محل ديگر مي‌تواند حفظ كند هجرت بر او واجب است مگر نتواند جزء مستضعفين از نساء و صبيان باشد وقتي در شهر خودش كه شهر كفر است نمي‌تواند احكام دين را عمل كند ماندن حرام است اگر كسي بخواهد به كشور كفر حركت كند بدون منظور و هدف عقلي و نتواند دين خودش را حفظ بكند هجرت به طريق اولي حرام است اين سفر به طريق اولي حرام است اگر كسي اهل جايي، كشوري بود اهل شهري بود و نتوانست احكام دينيش را آنجا امتثال كند و قدرت مهاجرت داشت مهاجرت بر او واجب است و ماندن در آن وطن حرام است اگر كسي بيگانه باشد از جاي ديگر بخواهد به آن شهر يا روستا يا كشور سفر كند و آنجا بماند و نتواند احكام خودش را امتثال كند يقيناً رفتن در آنجا حرام است در آيه‌اي كه در بحث ديروز خوانده شد كه آيه? 97 سوره? «نساء» بود همين مطلب را مي‌فرمود كه ?إِنَّ الَّذينَ تَوَفّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمي أَنْفُسِهِم? آنها كه به خود ستم كردند در هنگام مرگ فرشتگان رحمت به آنها مي‌گويند ?قالُوا فيمَ كُنْتُمْ? در چه حالتي بوديد كه احكامتان را عمل نكرديد ?قالُوا كُنّا مُسْتَضْعَفينَ فِي اْلأَرْضِ قالُوا? فرشتگان به اين مستضعفين در زمين مي‌گويند ?أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فيها? زميني كه خدا وسيع بود مي‌خواستيد از آن وطن مهاجرت كنيد برويد جاي ديگر پس ترك وطن براي حفظ احكام مي‌شود واجب ماندن در وطن كه با ترك احكام همراه است حرام است مگر كسي واقعاً مقدورش نباشد اگر ماندن در وطن حرام است يقيناً براي بيگانه بخواهد سفر كند به اين شهري كه احكام الهي در آنجا قابل اجرا نيست يقيناً حرام خواهد بود.
پس هجرت يك وظيفه? شرعي است تكليف الهي است قبل از اينكه هجرت وطن و هجرت مكان مطرح بشود هجرت از اوصاف نفساني مطرح است گوشه‌اي از اين در بحث ديروز اشاره شد.
پرسش:...
پاسخ: يعني انسان بعد از اينكه مهاجرت كرده است از جاهليت به اسلام دوباره خوي جاهلي بگيرد اين از اكبر كبائر است نه اينكه دوباره برود باديه نشين بشود دوباره همان خوي جاهلي را پيشه بگيرد و جاهليت همان روش را .. كند اين به منزله? ارتداد است و اگر چنانچه نه بخواهد بعد از مهاجرت كردن بيايد بعد از مهاجرت و آمدن در ميهن اسلامي دوباره بخواهد به باديه برگردد كه نتواند احكام الهي را در آنجا امتثال كند آن هم مصداق همين حكم است اين هم كار حرامي كرده است.
پرسش:...
پاسخ: اعم است اعم از هر سه قسم هجرت است آن آيه? صد سوره? «نساء» هجرت از وطن و آب و خاك بود اما اين هجرت محل بحث در سوره? «آل عمران» اين امر است آيه? پنج سوره? «مدثر» كه قبلش فرمود ?وَ ثِيابَكَ فَطَهِّرْ? بعد در آيه? پنج فرمود ?وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ? نشان مي‌دهد كه يكي از بهترين مصدايق هجرت همان هجرت از معصيت است از .. اخلاقي به فضايل اخلاقي سفر كردن هجرت است اين هجرت اساسي است كه مربوط به اوصاف نفساني است و قسم ديگر هم همين هجرت معهود است كه هجرت وطني است خب ?فَالَّذينَ هاجَرُوا? هم هاجروا از رذائل به فضائل هم از رجز مهاجرت كردند به طهارت رسيدند هم وطنشان را ترك كردند براي حفظ دين اينها مصداق هاجروا هستند ?وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ? عده‌اي هجرت نكردند حالا يا نتوانستند يا نخواستند ولي آنها را با فشار تبعيد كردند از شهرشان دور انداختند و اينها هم اين را تحمل كردند اين اخراج از ديار را اين تبعيد را تحمل كردند و تسليم نشدند گرچه هجرت نكردند به حسن انتخاب خود گرچه آنها را تبعيد كردند و دور انداختند از وطنشان دور كردند ولي اينها اين تبعيد را تحمل كردند ولي تسليم نشدند خب اين يك فضيلتي است.
پرسش:...
پاسخ: آنها هم بايد بدانند كه احكامشان را مي‌توانند امتثال بكنند حفظ دين براي آنها ممكن است باب صيانت دين ممكن است ولي خودش احياناً ممكن است آلوده بشود حفظ دين براي آنها ممكن است كسي مزاحم اعمال فردي اينها نيست ولي آنجا مي‌رود صنعت يا غير صنعت هم ياد مي‌گيرد.
پرسش:...
پاسخ: نه اينكه مهاجر نيست اين «مهاجر الي الله» است «هاجر الي الله و الرسول» است خب اما اگر براي صنعت مي‌رود كه دست از دين هم بردارد دست از احكام الهي بردارد آنجا است كه حرام است ?فَالَّذينَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ? اين اخراج را اين تبعيد را تحمل كردند و تسليم نشدند ?وَ أُوذُوا في سَبيلي? يعني براي دين داشتن اذيت شده‌اند اينها مشمول آيه‌اند در همين سوره? مباركه? «آل عمران» آيه? 108 قبلاً خوانديم كه ?وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوا أَذًي كَثيرًا? مؤمنين اذيتهاي فراواني را هم زخم زبان و هم آثار ديگر كه زيانبار است تحمل مي‌كنند اينها اذيت است منتها في سبيل الله يك وقتي يك سري اذيتهاي وطني و نژادي و امثال ذلك است آنها مشمول اين آيه نيست يك وقت درباره? براي حفظ دين اذيت مي‌شوند آن مشمول اين كريمه است ?وَ أُوذُوا في سَبيلي? ?وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا? به جهاد اقدام كردند و مقاتله اقدام كردند و شربت شهادت نوشيدند چون قتل بعد از قتال است ديگر يعني قتال زمينه را فراهم مي‌كند يا انسان فاتح مي‌شود يا شهيد كه آن هم پيروزي است احدي الحسنين است ?وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا? آن‌گاه ?َلأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ? آنها خواستند مغفرت را تكفير سيئات را دخول در جنت را خداوند فرمود ما همه اينها را به شما خواهيم داد تكفير سيئات مغفرت را هم به همراه دارد ?َلأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ َلأُدْخِلَنَّهُمْ جَنّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ? اينكه گفته شد جناتي كه تجري من تحتها يعني من تحت ابنيتها و اشجارها شايد لازم نباشد كه محذوفي در تقدير باشد براي اينكه آن باغي كه اشجارش فراوان است در هم رفته است و كل اين محدوده? باغ يك فضاي سبز است و جاي خالي نيست آن باغ را مي‌گويند جنت كه مستور است از شجر قهراً كل اين باغ مثل بناي واحد است چون شكاف و انفصالي بين اين شجرها نيست كل اين باغ فضاي محدوده? سبز به نظر مي‌رسد صادق است كه در زير اين جنت آب روان است خب ?تَجْري مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ? بعد براي اينكه به آن قسمت هم استجابت شده باشد كه ?لا تُخْزِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ? آبرويمان را حفظ بكنيد فرمود به اينكه ?ثَوابًا مِنْ عِنْدِ اللّه? اين ثوابي است از طرف ذات اقدس الهي كه با صيانت عرض هم همراه است شما وجيه عند الله خواهيد بود اگر كسي ?ثَوابًا مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ اللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّواب? كه در اينجا با اينكه مي‌توانست بفرمايد «و عنده حسن الثواب» باز مع‌ذلك كلمه الله را كه اسم جلاله و جامع است تكرار كرد فرمود: ?وَ اللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّواب? نشان مي‌دهد كه آن شخص اين ابواب وجيه عند الله هم خواهند بود يعني آنجا موجه‌اند آبرويشان محفوظ است از خزي هم نجات پيدا كرده‌اند و همه? آن وعده‌هايي كه خدا به زبان انبياء به امم داده است به اينها مي‌رسد كه گفتند ?رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلي رُسُلِك? پس هر چه كه آنها خواستند ذات اقدس الهي به اينها اعطا كرده است اينها شدند مستجاب الدعوه بودن اولوالالباب شرطش اين است كه اينها پيشنهاد ندهند مگر خداي ما فلان چيز را طلب مي‌كنيم زيرا ممكن است انسان چيزي را با خلوص هم بخواهد با علاقه هم بخواهد اما بر‌اساس ?وَ عَسي أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَ هُوَ شَرُّ لَكُمْ? خير نباشد براي او وقتي است كسي مي‌گويد خدايا به من فلان مال را بده به خيالش كه اگر مال پيدا كرد مي‌تواند او هم صدقات جاريه داشته باشد بعد خدا به او به عنوان امتحان اين مال را مي‌دهد مي‌بينيد به اينكه اين مشمول ?وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون? نشده است مناسب نيست كسي پيشنهاد بدهد مگر اينكه حاجت او را وادار بكند وگرنه ادب دعا اين است كه انسان به خدا بگويد خدايا خير من هر چه هست به من بده اين دعا مستجاب است اما به من بگويد فلان چيز، به خدا بگويد فلان چيز را به من بده فلان چيز را به من بده اين را خدا تضمين نكرده شايد مصلحت در دادن آن شيء نباشد گرچه اين شخص به او خيلي علاقه‌مند است بر‌اساس ?وَ عَسي أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَ هُوَ شَرُّ لَكُمْ? باشد اين دعا‌ها را خدا وعده اجابت نداده اگر كسي ادب دعا را رعايت كرد به خدا عرض كرد خدايا آنچه خير من است به من بده آن دعا را خدا مستجاب مي‌كند.
پرسش:...
پاسخ: يعني عقل، اينها كه خير است كه عقل كه انسان حفظ مي‌كند ديگر.
پرسش:...
پاسخ: نه اگر عقل باشد حقش را ادا مي‌كند البته به مقداري كه مقدور باشد اگر فقهات باشد كه «فقهوا في الدين» فقاهت در دين باشد حقش را ادا مي‌كند معنويات خير است چون خود معنويات راه انجام وظيفه را به همراه دارد ماديات است كه معلوم نيست انسان از عهده شكرش به در آيد.
پرسش:...
پاسخ: بله رزق مشخص نيست كه مال باشد كه همين الان كه فرمود شعيب(سلام الله عليه) كه دارد خدا را شكر مي‌كند «و رزقني منه رزقاً كريما» نبوت را رزق مي‌داند.
پرسش:...
پاسخ: اين اما آن سعي رزق به شرح صدر بر مي‌گردد اگر واقعاً مصلحت باشد به ما گفته باشند اين دعا را بخوان خب و مطلق هم باشد خير باشد خدا مي‌دهد اما اگر انسان خصوص سعه دنيا را طلب بكند معلوم نيست براي او خير باشد اگر جامع را طلب بكند آن جامع هر دو طرفش خير بود مي‌دهد نبود يك طرفش كه سعه صدر است و معنويات است و رزق كريمه است مي‌دهد پس شايسته است كه انسان در برابر ذات اقدس الهي خير طلب كند اينها هم گفتند آبروي ما را حفظ بكن انسان غير از اين چيزي طلب نمي‌كند يعني نمي‌خواهد واقعاً بخشايش گناهانش و ورود بهشت‌اش و صيانت عرض آبرومندي را از خدا طلب مي‌كند بقيه ديگر وبال است چون آن سعه? رزق، رزق هم به آن معنا نيست كه انسان انباردار ورثه باشد آن كه رزق نيست انسان به قدري جمع بكند كه بيش از نياز خودش باشد بعد تازه اول اختلاف بين ورثه باشد آنكه رزق نيست رزق آدم آن مقدار است كه خود آدم مصرف مي‌كند بقيه انسان خزينه‌دار ديگران است خزينه‌دار ديگران بودن را كه نمي‌گويند ارتزاق اگر انسان نسبت به نسل آينده انبار داري كرد نمي‌گويند روزي او زياد است روزي او همان است كه انسان مصرف مي‌كند.
پرسش:...
پاسخ: چرا معلوم مي‌شود كه همين نشان مي‌دهد كه يك بخشش مربوط به صيانت آبروي اوست در دنيا كه يك زندگي مرفهي داشته باشد «سعة الدار من سعادت المرء» آن مقدار زندگي كه خودش دارد اين سعه? دار است كه خودش استفاده مي‌كند اما زائد بر آن مقدار كه «انت خازن لورثتك» آن مي‌شود انبار‌داري نه ارتزاق اين را نمي‌گويند سعه رزق اين را مي‌گويند سعه مال نه سعه رزق اما معنويات رزق آدم است چون هر چه به انسان رسيد به همراه خود مي‌برد آنكه مي‌گذارد رزق او نيست.
پرسش:...
پاسخ: خب، سلامت رزق است ديگر سلامت براي خود آدم است سلامت سعه? دار كه خودش استفاده مي‌كند اينها رزق اوست مناسب همين آنچه كه در ادعيه خاصه آمده است آنها روشن است و اگر شخص خودش خواست دعا بكند به عنوان خير دعا بكند البته اگر چيزي را به زعم خود خير تشخيص داد و آن را از ذات اقدس الهي مسئلت كرد چون خدا خير او را طلب مي‌كند نه خواسته‌هاي او را انجام بدهد اگر مصلحتش نبود چيزي به او عطا مي‌كند كه جبران بكند در بحثهاي دعا و نيايش هست كه دستي كه به سوي خدا دراز شد يقيناً خالي برنمي‌گردد لذا از ادب دعا اين است كه انسان وقتي دست را به سوي خدا بلند كرد وقتي پايين مي‌آورد دست را به صورت خود بكشد براي اينكه گفتند احد الامور ثلاثه را خدا به اين دست، صاحب دست اعطا مي‌كند اگر خير او در انجام همان حاجت او بود همان را مي‌دهد اگر مصلحت او در اين نبود و اين ?وَ عَسي أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَ هُوَ شَرُّ لَكُمْ? است نه خير براي او سيئه از سيئات قرآن مي‌بخشد اگر اهل سيئه نبود حسنه‌اي بر حسنات او مي‌افزايد لذا اين دست ممكن نيست خالي برگردد و چون خالي بر‌نمي‌گردد ادب دعا اين است كه انسان اين دست را به صورت بمالد هيچ ممكن نيست دست خالي برگردد.
پرسش:...
پاسخ: بله، نه، نه خدايا مرا زنداني كن اين همان ?وَ أُوذُوا في سَبيلي? است ديگر عرض كرد خدايا اينها مرا مخير كردند بين اعمال غريزه گناه و زندان خب من زندان در راه تو را مي‌پذيرم ديگر.
پرسش:...
پاسخ: چرا گفتند ?لَيُسْجَنَنَّ وَ لَيَكُونًا مِنَ الصّاغِرين? اگر اين كار را نكنيد زنداني مي‌شويد حضرت عرض كرد خدايا اينها گفتند يا بي‌عفافي يا زنداني من زنداني را ترجيح مي‌دهم.
پرسش:..
پاسخ: نه اينجا مشخص است الآن كار به دست اينها است اينها گفتند ?لَيُسْجَنَنَّ وَ لَيَكُونًا مِنَ الصّاغِرينَ? آنها كه به خواسته‌هاي دين گوش نمي‌دهند كه به خواسته‌هاي عزيز مصر گوش مي‌دهند گفتند يا اين كار را بايد بكند يا ?لَيُسْجَنَنَّ? مسجون بشود اين عرض كرد ?رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمّا يَدْعُونَني? خدايا اين مخير كردند مرا بين تحمل اذيت در راه تو و گناه، من اين اذيت در راه تو را تحمل مي‌كنم خب اگر كسي اولوا الالباب بود هم خواسته‌هاي آنها است و دعوت الهي را اجابت مي‌كند و هم خواسته‌هاي آنها مستجاب است لذا ذات اقدس الهي فرمود به اينكه ?لأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ َلأُدْخِلَنَّهُمْ جَنّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ ثَوابًا مِنْ عِنْدِ اللّهِ? يعني «لاثيبنهم ثواباً» اين مفعول مطلق نوعي است نه مطلق براي اينكه ?ثَوابًا مِنْ عِنْدِ اللّهِ? است يعني «ثواباً عظيما ناشئاً من عند الله» من عند الله هم كه شد بالأخره قابل زوال نيست بعد هم آن اصل كلي را فرمود ?وَ اللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّواب? يعني اين ثوابي كه ما به آنها مي‌دهيم ثواب نيكو است خب اصل ثواب نيكو است گرچه ثواب مطلق است آنچه كه پيامد كار است آن را ثواب مي‌گويند شرع را هم مثوبه مي‌نامند درباره? كافران فرمود اينها مثوبت شر دارند اما ثواب عند الاطلاق درباره? همان آن پاداش خير است آنچه كه ثابه و رجع پيامد كار است آن را مي‌گويند ثواب درباره? كافرين هم قرآن كريم دارد به اينكه اينها مثوبت دارند ثواب دارند ثواب كافرين همان جهنم است ثاب يعني رجع ?وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاس? يعني «مرجعا للناس» آنچه كه به شيء بر مي‌گردد يا بازده عملي او است اين مثوبت است و ثواب ولي ثواب عند الاطلاق همان بهشت است و چيزهاي رضايت بخش ?وَ اللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ?.
«و الحمد لله رب العالمين»