موضوع: سوره آل عمران

عنوان: تفسيرسوره مبارکه آل عمران جلسه331

مدت زمان: 39:36 اندازه نسخه كم حجم: 4.69 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 7.54 MB. دانلود


اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ?200?
فصولي از بحث در ذيل اين كريمه مطرح است كه به بعضي از آن فصول اشاره شد فصل اول انسان و جامعه بود فصل دوم نمو تدريجي اجتماع است كه جامعه تدريجاً رشد مي‌كند و رشد كرده است اين‌چنين نيست كه در همان آن بدأ پيدايش‌اش كماً و كيفاً كامل بودند اين طور نيست بلكه به تدريج چه در بخش كمي چه در بخش كيفي به كمال رسيده است.
فصل سوم اعتناي اسلام است به مسئله اجتماع كه جامعه در اسلام خيلي محترم است آنچه كه متمم فصل دوم و زمينه ساز فصل سوم است آياتي است كه مي‌گويد گرچه بشر زندگي جمعي داشت و دارد ولي وحي و نبوت به اين جامعه بها داد و مايه نمو تدريجي جامعه شده است بيان‌ذلك اين است كه اگر جامعه بخواهد كماً و كيفاً رشد كند خونريزي در آنها نباشد اختلاف و زد و خورد و كينه توزي در آنها نباشد بايد هدف اينها مشترك باشد اولاً اصول و مباني اينها مشخص و مشترك باشد ثانياً خط مشي اينها مشخص و مشترك باشد ثالثاً و راههاي فرعي به جزئي كه زير پوشش خط كلي است اين‌هم مشخص و مشترك باشد رابعاً تا همه در يك مسير حركت كنند در يك جهت شنا كنند نه در جهت خلاف شنا كند راه يك طرفه باشد نه دو طرفه همه دارند مي‌روند وقتي راه وسيع است و روشن است و همه دارند مي‌روند برخورد كم است ولي اگر يك عده بروند يك عده بيايند از آن طرف بيايند خب برخورد انبيا آمدند اين جامعه را شكوفا كردند گفتند شما هدف مشترك داريد هدفهايتان متضاد نيست يكي‌ به آن سمت يكي در جهت مقابل بخواهد حركت كند اين‌چنين نيست هدف شما يك سمت است پس در يك مسير بايد حركت كرد اگر هدف واحد شد قهراً اصول مباني هم مي‌شود واحد اگر اصول و مباني واحد شد خط و مشي هم مي‌شود واحد اگر خط مشي واحد شد فروع جزئي كه زير پوشش اين خط مشي كلي است او هم مي‌شود واحد همه دارند يك سمت مي‌روند حالا چون همه دارند يك سمت مي‌روند هر كسي راه خود را طي مي‌كند اين جا هر چه هم سريع باشد هيچ محذوري پيش نمي‌آيد لذا دستور دادند كه به تندي حركت كنيد مسارعت داشته باشيد به سرعت راه را طي كنيد سبقت بگيريد سعي كنيد از ديگران جلو بزنيد چرا؟ چون جلوي اين راه شما باز است هيچ مانعي نيست و همه هم در يك سمت حركت مي‌كنيد هر كدام هم در باند مخصوص خود حركت مي‌كنيد لذا جا براي برخورد نيست اين كار را انبيا كردند لولا مسئله وحي و نبوت و رسالت جامعه نه كماً پيشرفت مي‌كند نه كيفاً اما كماً پيشرفت نمي‌كند همين جنگهاي خانمان براندازي است كه مي‌بينيد هست و كشتارهاي فردي هم كه كم نيست اما كيفاً رشد نمي‌كنند براي اينكه اينها عين تذهبون دامنگير اينها است هدفي جز هدف حيواني نخواهند داشت پس آن زندگي اصيل انساني نصيبشان نمي‌شود كه رشد كيفي داشته باشد قرآن كريم اين موضوع را كه انبيا اولين و مهمترين عامل شكوفايي جامعه بودند و هستند اين را ذكر مي‌كند در سوره? مباركه? «يونس» كه آيه‌اش در بحث ديروز اشاره شد آيه? 19 اين‌چنين است كه ?وَ ما كانَ النّاسُ إِلاّ أُمَّةً واحِدَةً فَاخْتَلَفُوا? يعني بشرهاي اولي در اثر آن زندگي ساده‌اي كه داشتند نه وسائل صنعتي و كشتار دسته جمعي داشتند نه سرمايه‌هاي اختلاف برانداز سنگين داشتند نه علل و عوامل ديگري كه آشوب برانگيز باشد داشتند اينها يك زندگي ساده‌اي داشتند كم كم كه پيشرفت كردند اين گونه از علل و عوامل در دستشان پيدا شد اختلاف پيدا كردند آن‌گاه كتاب آسماني كه مجموعه قوانين است نازل شد تا به اين اختلافات سامان بدهد اما اين نه به آن معنا است كه بشرهاي اولي بدون حجت زندگي مي‌كردند پيامبري براي آنها نبود بشرهاي اولي بدون كتاب زندگي مي‌كردند نه بدون پيغمبر و كتاب به اصطلاح قرآن كريم آن مجموعه قوانيني است كه عقايد و احكام و اخلاق و مسائل كيفري و امثال‌ذلك را به همراه دارد لذا به پنج پيامبر كه اولوالعزم‌اند(عليه السّلام) كتاب داده شد انبياي ديگر يا با مواعظ كلي و نصايح و اخلاق و مانند آن اداره مي‌كردند يا حافظ شريعت يكي از انبياي اولوالعزم گذشته ديگر بودند آدم(سلام الله عليه) اولين كسي است كه روي زمين زندگي مي‌كرد يعني اين نسل فعلي به حضرت آدم و حوا(عليهم السّلام) ختم مي‌شود گرچه از بعضي از روايات استفاده بشود كه قبل از آدم آدم ديگر بود و همچنين اما ظاهراً همه? آن انسانها و نسلها منقرض شدند اين نسل كنوني كه روي زمين زندگي مي‌كند فرزند آدم و حوا(عليهم السّلام) است و اولين كسي كه روي زمين خلق شده است حجت خداست و آن آدم(سلام الله عليه) است «لأن الحجت قبل الخلق» خب بعد به وسيله او مسئله گناه و ثواب مشخص شده است اولين حرفي كه در اين زمينه از ثواب و گناه مطرح شد همان حرفي است كه هابيل به برادرش گفته است ?إِنّي أُريدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمي وَ إِثْمِكَ? سخن از گناه و سخن از آتش و امثال‌ذلك را اين هابيل به وسيله ياد گرفتن در مكتب پدرش به آن ديگري گفته است پس حجت قبل الخلق است يعني قبل از خلق افراد عادي است اما اين زندگي ساده مردم كه با اختلافات كمتري اداره مي‌شد وقتي زندگي به پيچيدگي رسيد با اختلافات بيشتري روبرو شد اينجا جا براي كتاب فراهم شد يعني مجموعه قوانيني كه به همه اين فروع پاسخ بدهد به همه اين اختلافات و درگيري‌ها خاتمه بدهد لذا چه در سوره? «يونس» چه در سوره? «هود» به اصل اختلاف بشر اشاره شده است در سوره? «بقره» به حل اختلاف اشاره شد آيه? 118 سوره? «هود» اين است كه ?وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفينَ? اگر ذات اقدس الهي مي‌خواست اينها را با اجبار و اضطرار يكسان قرار بدهد قرار مي‌داد ولي اين تكامل در او نبود هر كسي با اراده خاص با سليقه خاص با نظر خاص در اين صراط تكاملي حركت مي‌كند بنابراين اينها با هم مختلف شدند تا اينكه ضرورت نزول كتاب احساس شد و آيه? 213 سوره? مباركه? «بقره» در اين زمينه مطرح است كه كار ?كانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيهِ? يعني توده انسانها يك زندگي ساده‌اي داشتند و يكسان زندگي مي‌كردند آن اختلافاتي كه مايع تنازع و درگيري و كشتار و امثال‌ذلك باشد در بين آنها نبود تا اينكه زندگي اينها كه به صورت پيچيده درآمد اختلافات شروع شد وقتي اختلافات شروع شد در اينجا قانون لازم بود كه به اين اختلافات خاتمه بدهد قانون كه آمد آنها كه براساس همان فطرت اوليشان باقي بودند علاقه به قانون داشتند مايل بودند كه از راه صحيح اختلافاتشان حل بشود اينها اختلاف را به اتحاد تبديل كردند يك عده كامجو از مسئله قانون دوستي يك عده سوء استفاده كردند از آن به بعد بعد از روشن شدن حق زمينه اختلاف ديگر را فراهم كرده‌اند كه اين اختلاف مال بعد العلم است فرمود: ?كانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ? اين كتاب ?بَيْنَ النّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيهِ? اين تمام شد از آن به بعد اختلافاتي كه هست يا مال علما است يا مال سياست‌بازاني است كه با علما هماهنگ‌اند از آن به بعد ديگر اختلاف اختلاف مذموم است نه اختلاف ممدوح آن اختلاف قبلي اختلاف خوبي بود اختلاف سليقه بود اختلاف‌نظر بود بايد با يك قانوني آن اختلاف حل بشود آن اختلاف قبل العلم يك اختلاف خوبي است كه نظر را پخته مي‌كند مثل دو نفر كه دارند بحث مي‌كنند اينها دو نظر دارند اين دو‌تا نظر چون متضارب هم است در بيان نوراني حضرت امير(عليه السّلام) كه «اضربوا الرأي بعضه ببعض يا اضربوا بعض رأي بعد يتوله منه الصواب» اين تضارب آراء زمينه تولد آن رأي صحيح است دو نفر كه دارند با هم بحث مي‌كنند و اختلاف نظر دارند اين اختلاف بسيار چيز خوبي است چون مايه پخته شدن آن مطلب است وقتي كه روي اين بحثها تلاش و كوشش كردند حق برايشان روشن شد از آن به بعد اگر هر كدام بخواهد جدال را ادامه بدهد اختلاف اختلاف مذموم است اين اختلاف بعد العلم است اين اختلاف بعد العلم به آن معاصي كبيره منتهي مي‌شود فرمود بعد از اينكه انبيا آمدند راه حل نشان دادند هيچ كس اختلاف نكرد مگر علماء و دانشمندانشان كه فهميدند اختلاف كردند ?مَا اخْتَلَفَ فيهِ إِلاَّ الَّذينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ? شما در اين ملل و نحل ملاحظه مي‌فرماييد معمولاً من المحل يا دو جلد يا دو بخش از يك جلد آن ملل را انبيا(عليه السّلام) آوردند از آدم تا خاتم(عليهم السّلام) آن نحل را علما در برابر انبيا آوردند ديگر اين همه اديان باطل را افراد عادي كه دين ساز نيستند كه همين علماي سوء بودند در اديان و مظاهر كه اينها را به بار آوردند يكي وهابيت شد يكي بهائيت شد و مانند آن ?مَا اخْتَلَفَ فيهِ إِلاَّ الَّذينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ? اين اختلاف بعد العلم است اين يك جلد مي‌شود نحل اين نحله نحله‌ها را علما آوردند در برابر انبيا ديگر آن ملت ملتها را انبيا آوردند اين نحله نحله‌ها را علما آوردند و براي اينكه بازوي اجرايي خوبي هم داشته باشند با طاغيان عصر ساختند لذا مسئله متنبيان كمتر از سلسله انبيا نيست خب اين اختلاف بعد العلم است كه مضموم است و اما اختلاف قبل العلم يك اختلاف ممدوحي است در حين مباحثه كردن همين اين آيه? 213 سوره? مباركه? «بقره» از سيدنا‌الاستاد(رضوان الله عليه) نقل شده است كه ايشان مي‌فرمودند در الميزان هم هست كه اختلاف قبل العلم يك اختلاف ممدوح و مقدسي است نظير اختلاف كفتي الميزان اگر ترازو را يك كسي نصب كرده در يك كفه‌اش وزن گذاشته در يك كفه‌اش موزون سنگ يك كيلويي را در يك كفه گذاشته نان را در كفه? ديگر اين كفه وزن با كفه موزون اگر هر دو يك كيلو نباشند هميشه اختلاف دارند اگر نان كمتر از يك كيلو باشد اين كفه بالا مي‌رود اين كفه سنگ او را همراهي نمي‌كند مي‌گويد من با او مخالفم و اگر اين نان بيش از يك كيلو باشد اين كفه سنگ بالا مي‌رود اين كفه نان مي‌گويد من تو را همراهي نمي‌كنم من با تو مخالفم اما اين اختلاف يك اختلاف مقدسي است چيز بسيار خوبي است چون هر دو طرف تلاش مي‌كنند تا آن قسط و عدل بر قرار بشود ولي وقتي كه نان نه كم بود نه زياد همان يك كيلو بود يعني اين موزن با آن وزن موازن بود آن‌گاه كفتي الميزان در كنار هم صف مي‌بندند با هم مي‌ايستند هيچ اختلافي با هم ندارند پس اختلاف كفتي الميزان قبل از قسط و العدل يك اختلاف خوبي است چون هر دو حرف خوبي مي‌زنند هم اين حرف خوب مي‌زند هم آن حرف خوب مي‌زند او مي‌گويد تعديل كن اين‌هم مي‌گويد تعديل كن بعد از توازن اين كفتي الوزن و الميزان اگر يك متففي در اين ترازو دستكاري كرد گرفتار ?وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفينَ? آن ديگر اختلاف بعد از توازن است تمام اين مباحثه‌ها و نظرها و اختلاف رأي‌ها براي بر قراري آن قسط علم و عدل معرفت است اگر واقعاً معلوم شد كه حق با رفيق است انسان بايد كوتاه بيايد و اگر كوتاه نيامد جايي بند نمي‌شود كه حالا بگويد حالا اين يك معصيت را من امروز كردم بعد‌ها توبه مي‌كنم كم‌اند كسي به لجاج و جدال بي‌افتند بعد به توبه مؤفق بشوند فرمود: ?مَا اخْتَلَفَ فيهِ إِلاَّ الَّذينَ أُوتُوهُ? آن كتاب را «اوتوا» آن كتاب را كتاب به ايشان رسيده است ?مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ? خب پس سهم انبيا در شكوفايي جامعه اين است كه اينهايي كه دو طرف رفت و آمد مي‌كردند يعني خيابانشان دو طرفه بود بعضي الي الله حركت مي‌كردند بعضي عن الله بعضي به سمت بهشت مي‌رفتند بعضي از بهشت مي‌آمدند بعضي به سمت حق داشتند بعضي ارتداد از حق داشتند اينها را در يك سمت و سو قرار دادند گفتند با هم بايد حركت كنيد به يك طرف حركت كنيد وقتي هدف مشترك شد وقتي اصول و قوانين مشترك شد خطوط كلي مشخص شد خط مشي جزئي هم مشخص مي‌شود حالا مي‌فرمايد از اين بعد «سارعوا» تا مي‌توانيد به سرعت برويد چون جلوي شما را چيزي نمي‌گيرد هر كسي در وظيفه خود دارد حركت مي‌كند چون شما هر چه بهتر باشيد در راه فضيلت مي‌خواهيد حركت كنيد هيچ‌كسي مزاحم شما نيست شما اگر بخواهيد در راه تكبر قدم برداريد مي‌بينيد در قدم دوم و سوم درگير مي‌شويد اگر در راه تواضع خواستيد قدم برداريد هر اندازه متواضع‌تر باشيد مزاحم كسي نيستيد در راه جهل بخواهيد قدم برداريد مي‌بينيد قدم دوم و سوم سرتان به سنگ مي‌خورد در راه معرفت و دانش بخواهيد قدم برداريد هر چه هم كه برويد كسي كاري به شما ندارد چون وادي وادي ايمن است اينكه به موساي كليم فرمود: ?مِنْ شاطِي الْوادِ اْلأَيْمَنِ? اين ?أَيْمَنِ? وصف وادي نيست وصف شاطي است يعني جانب ايمن وادي يعني آنجاست كه خيلي هم راست است و هم با يمن و بركت همراه است ولي براي كسي كه در اين خط مشي حركت مي‌كند كل اين جانب وادي ايمن است لذا مي‌فرمايد: «سارعوا و استبقوا» «سارعوا و استبقوا» هيچ مزاحتمي در كار نيست پس مهمترين نقش شكوفايي جوامع به وسيله وحي و رسالت است حالا كه جامعه را با اين آيات قرآن نشان مي‌دهد كه انبيا به شكوفايي رساندند به اينها خطوط كلي ياد شده را تفهيم كرده‌اند.
پرسش:...
پاسخ: نه انبيا آمدند بين اختلاف اينها خاتمه بدهند ?كانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً?
پرسش:...
پاسخ: خب يك جهت داشتند انبيا آمدند براي چه چيزي؟ انبيا آمدند با چه چيزي آمدند با كتاب براي چه چيزي؟
پرسش:...
پاسخ: «و انزل» بله انبيا آمدند ?فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ? انبيا با چه چيزي آمدند؟ ?وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ? كه اين كتاب بالحق است هيچ بطلاني در اين كتاب نيست براي چه چيزي آمدند؟ ?لِيَحْكُمَ بَيْنَ النّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيهِ?.
پرسش:...
پاسخ: نه انبيا آمدند تا با اين كتاب به اختلافات مردم خاتمه بدهند.
پرسش:...
پاسخ: آن اختلاف بعد از دعوت اختلاف سوم است.
پرسش:...
پاسخ: بله آن اختلاف اختلاف بعد است ?لِيَحْكُمَ بَيْنَ النّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيهِ? حالا كه آمده به عنوان حَكَم بين الناس قرار گرفت يك عده‌اي قبول كردند به اختلافاتشان خاتمه دادند يك عده‌اي روي بغي دست از اختلاف برنداشتند.
پرسش:...
پاسخ: بله ديگر
پرسش:...
پاسخ: بله جهتشان كفر است آنجا هم در سوره? «زخرف» هم اين است كه اگر ما اين وحشت را نمي‌داشتيم به كافر آن قدر مي‌داديم كه اين به جاي تير آهن تير نقره سقف خانه‌اش را درست كند اما مي‌ترسيديم كه همه دست از دين بردارند بشوند كافر وقتي كه مي‌بينند كافر وضع‌اش روبراه است خب همه مي‌شوند كافر ?وَ لَوْ لا أَنْ يَكُونَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفًا مِنْ فِضَّةٍ?.. در اين گونه از كريمه‌ها دارد به اينكه انسانهاي اولي يك روال زندگي مي‌كردند انبيا بعنوان مبشر و منذر آمدند با چه چيزي آمدند؟ با سرمايه كتاب آمدند براي چه چيزي آمدند؟ براي اينكه به اين اختلافات مردم را حل كنند?لِيَحْكُمَ?اين كتاب ?بَيْنَ النّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيهِ?.
پرسش:...
پاسخ: اصلاً اين
پرسش:...
پاسخ: بله اما اين اختلافي كه بين مردم است به وسيله انبيا بايد حل بشود آن اختلاف را كه خودش آورده كه يك عده او را قبول دارند يك عده او را قبول ندارند اما اينكه فرمود: ?وَ ما كانَ النّاسُ إِلاّ أُمَّةً واحِدَةً فَاخْتَلَفُوا? كه در سوره? «يونس» بود اين كار به آمدن انبيا ندارد يا ?لا يَزالُونَ مُخْتَلِفينَ? كه در سوره? «هود» بود كه كار به انبيا ندارد بشرهاي اولي زندگي ساده بي‌آلايشي داشتند تا رسيدند به مرز اختلاف اين اختلاف را كه در سوره? «يونس» است فرمود اينها امت واحده بودند بعد اختلاف كردند و لايزال هم اين‌چنين‌اند براي اينكه اين اختلافات ريشه‌كن بشود ما وحي و رسالت را تنظيم كرديم انبيا با مجموعه قوانين آمدند تا به اختلافات مردم خاتمه بدهند عده‌اي مي‌پذيرند عده‌اي از آن به بعد كه حق براي آنها روشن شده است نمي‌پذيرند چرا؟ بغياً آن اختلاف بعد العلم است خب پس نقش انبيا در شكوفايي جامعه از اين جهت شروع شد حالا كه آمدند وارد جامعه شدند يك سلسله اختلافات قبلي جامعه برطرف كردند كه زمينه را براي اتحاد فراهم بكنند آن زمينه براي پيدايش وحدت چيست؟ دادن هدف مشترك اولاً ارائه اصول و مباني مشترك ثانياً راهنمايي خط مشي مشترك ثالثاً تعليم فروع جزئي زير پوشش خط مشي كلي رابعاً تا جامعه شكل بگيرد حالا در سوره? مباركه? «انعام» به بخشي از اينها اشاره خواهد شد در سوره? «انعام» فرمود آيه? 153 ?وَ أَنَّ هذا صِراطي مُسْتَقيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبيلِهِ ذلِكُمْ وَصّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ? راه من همين است هم قصه معروف كه وجود مبارك حضرت خطي كشيد مستقيم و خطوط جزئي از طرف يمين و يسار كشيد به اصحاب فرمود اين نقشه كيست عرض كردند ما نمي‌دانيم فرمود آن راهي كه من آوردم همين راه وسط است آن راههاي چپ و راست راههاي ضلالت است ?وَ أَنَّ هذا صِراطي مُسْتَقيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبيلِهِ ذلِكُمْ وَصّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ? در همين سوره? «انعام» آيه? 159 اين‌چنين است كه ?إِنَّ الَّذينَ فَرَّقُوا دينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ في شَيْ‏ءٍ إِنَّما أَمْرُهُمْ إِلَي اللّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِما كانُوا يَفْعَلُونَ? آن دعوت هست اين نهي از اختلاف آن دعوت به اتحاد در سوره? مباركه? «آل عمران» كه قبلاً آيات‌اش بحث شد دعوت به اجتماع را با خط و مشي و اصول‌اش مشخص فرمود از آيه? 103 سوره? «آل عمران» تا آيه? 113 اين ده آيه با اينكه بعضي از آيات در وسط است كه مناسب با بحث نيست ولي مجموعه اين آيات مربوط به دعوت اتحاد است فرمود: ?وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعًا وَ لا تَفَرَّقُوا? كه هم امر به اتحاد فرمود هم نهي از اختلاف فرمود در ذيل اين آيه ملاحظه فرموديد كه منظور اين نيست كه شما مسلمان بشويد مؤمن بشويد منظور اين است كه با هم مسلمان باشيد با هم مؤمن باشيد يعني اگر مثلاً هزار نفر در يكجايي به سر مي‌برند هر كدام از اينها مؤمن‌اند و مسلمان‌اند ولي با هم كاري ندارند هماهنگ هم نيستند مساعد و معاضد و معاون هم نيستند هيچكدام از آن هزار نفر به اين آيه عمل نكرده است يك وقت است كه قرآن مي‌فرمايد شهادت بدهيد ايمان بياوريد به حقانيت ما جاء بالنبي اين يك مسئله فردي است يك وقتي مي‌فرمايد: ?وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ? اما ?جَميعًا? مبادا كسي خيال بكند كه ?وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ? نظير ?أَوْفُوا بِالْعُقُودِ? است ?أَوْفُوا بِالْعُقُودِ? معنايش اين است كه هر كسي به عقد خود وفا كند هزار نفر اگر رفتند بازار هزار كالا خريدند هزار عقد است هزار وفا دارد هيچ‌كسي مأخوذ به وفاي عقد ديگري كه نيست اين ?أَوْفُوا بِالْعُقُودِ? به چندين قضيه تبديل مي‌شود يعني يا زيد أوف بعقدك يا عمرو أوف بعقدك و هكذا گذشته از اينكه آن قسمت قانوني‌اش غالب ارائه صورت قضيه حقيقيه است در مقام امتثال يعني فليف كل بعقده و عهده اين معني‌اش است اما ?وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعًا وَ لا تَفَرَّقُوا? يك تكليف است به هزار نفر يعني‌ اي هزار نفر شما با هم مسلمان باشيد با هم در خدمت قرآن باشيد با هم در خدمت عترت باشيد هم امر به اتحاد فرمود هم نهي از اختلاف فرمود: ?وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعًا وَ لا تَفَرَّقُوا? بعد هم فضائل اين مسئله را ذكر كرد كه ?وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ? اين يك بخش بعد براي اينكه.
پرسش:...
پاسخ: نه البته اين خود ?وَ اعْتَصِمُوا? هم جزء وظايف است ديگر اگر ?وَ اعْتَصِمُوا? نبود نظير همان ?أَوْفُوا بِالْعُقُودِ? هر كسي وظيفه فردي داشت اما اين ?وَ اعْتَصِمُوا? وظيفه است ديگر اين وظيفه براي مسلمين است يعني مسلمانها گذشته از اينكه نسبت به وظايف فرديشان مكلف‌اند موظف‌اند كه با هم اسلام را بشناسند با هم اسلام را عمل كنند با هم از اسلام دفاع كنند با هم در سايه اسلام به سر ببرند با هم مسلمان بودن غير از مسلمان بودن است و اين‌هم در متن اسلام است ديگر.
پرسش:...
پاسخ: بله ديگر اگر قرآن يك چنين دستوري نمي‌داد انبيا يك چنين دستوري نمي‌دادند اگر كسي به حاله و حياله معتقد بود مسلمان كامل بود ولي مسئله لزوم وحدت و پرهيز از اختلاف در متن دين آمده قهراً جزء وظايف او است ديگر خب براي اينكه همه كارها به مسئله قضا و داوري منتهي نشود و به آنجا ختم نشود اين نظارت عمومي را بعنوان ولايت مشترك در حد امر بالمعروف و نهي از منكر لازم كرده است در همين بخش در اين ده آيه? سوره? «آل عمران» از 103 تا 113 ?وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَي الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ? ?وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ ? يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ? اين از اين شديدترين لحنهاي آياتي است كه به خطر اختلاف اشاره مي‌كند فرمود بعد از روشن شدن مطلب اگر كسي خداي ناكرده داعيه? اختلاف در سر پروراند اين ?مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ? شد اين عذاب عظيم دارد چه موقع؟ روزي كه يك عده صورتشان سياه مي‌شود اين هشدار است و زنگ خطر كه يكي از گوشه‌هاي عذاب عظيم همان روسياهي قيامت است به دو معنا هم سيه‌روي و هم روسياه شدن يك وقت است يك كسي رسوا مي‌شود مي‌گويند رو‌سياه شد سيه‌روي بودن آنجا نشانه آن روسياهي دروني است خلاصه اين تنها معنايش اين نيست كه يك عده روسياه مي‌شوند نه هم سيه‌روي مي‌شوند هم روسياه خب اين خطرها را آنجا گوشزد فرمود يك عده هم روسفيد مي‌شوند و سفيد‌روي باز هم در آيه? 110 فرمود: ?كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتابِ لَكانَ خَيْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَكْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ? اين‌هم باز دعوت به امر به معروف و نهي از منكر تا جامعه شكل بگيرد اين را درباره اصل مسئله اتحاد فرمود شعار رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) چه در آغاز تأسيس حكومت چه در پيروزي حكومت اسلامي اولين شعاري كه رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هنگام ورود به مدينه داد قبل از اينكه مسجد بسازد و دست به كارهاي آبادي و عمراني بزند اين بود كه فرمود: «تعالوا في الله اخوين اخوين» اين «تعالوا في الله اخوين اخوين» هر دو به دو در راه خدا برادر هم باشيد آن‌هم پياده كرد عقد اخوت خواند بين افراد بين خود وجود مبارك حضرت امير(عليه السّلام) عقد اخوت خواند اوس و خزرج را برادر كرد تا اينها شدند متحد «تعالوا في الله اخوين اخوين» اين شعارش در آغاز تأسيس حكومت وقتي حكومت‌اش در مدينه به آن سالهاي هشتم و نهم رسيد و شكل گرفت و توانستند بر شبهه جزيرة العرب فائق بيايند جريان فتح مكه پيش آمد آنجا در حجة الوداع و خطبه معروف اتحاد آموز را ذكر كرد كه «المسلمون اخوة.. دمائه و هم يد علي من سواهم يسعا.. » اينها با هم برادرند خونهايشان شبيه هم است خون هيچ‌كسي عزيزتر از خون ديگري نيست اينها يك دسته‌اند «و هم يد علي من سواهم» خب اين شعارهاي رسمي بود كه در آغاز حكومت يا پيروزي حكومت اينها را اعمال مي‌كرد گذشته از آن نصايح روزانه و دستورات اخلاقي اين برنامه‌هاي رسمي در سوره? مباركه? «حجرات» دو آيه بود كه يك آيه قبلاً قرائت شد يك آيه همين آيه? ده سوره? «حجرات» است كه معروف است ?إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ? اين اخوت ديني است ?إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ? پس همه اينها را برادر مي‌داند و خودش و علي را پدر مي‌داند «انا و علي ابواه هذة الامة» و همه اينها را فرزندان خود مي‌داند چه اينكه قرآن كريم همه مؤمنين را فرزندان خليل الرحمن(عليه السّلام) مي‌داند ?مِلَّةَ أَبيكُمْ إِبْراهيمَ? پس اينها اگر روي مسئله ديانت باشد چون يك معلم دارند به نام انا و علي علي نفس اوست(سلام الله عليهما) پس فرزندان يك پدرند و اين سلسله هم ابراهيم خليل ختم مي‌شود و آن‌هم أب همه اينها است هم أب انبيا است هم أب امم است كه ?مِلَّةَ أَبيكُمْ إِبْراهيمَ هُوَ سَمّاكُمُ الْمُسْلِمينَ مِنْ قَبْلُ? كه در آخر سوره? مباركه? «حج» است اين راههاي شكوفايي جامعه از راه ترويج وحدت و پرهيز از اختلاف و نفاق آن‌گاه.
پرسش:...
پاسخ: بله اين درباره حضرت نوح است يعني نوح كه شيخ‌الانبياء روش او ادامه داشت يكي از راهيان راه نوح شيخ‌الانبيا ابراهيم خليل است و «ان من شيعته» يعني از پيروان نوح شيخ‌الانبيا ابراهيم(سلام الله عليه) است كه ضمير شيعة به نوح برمي‌گردد آن وقت در حقيقت همه اينها به آن شيخ‌الانبيا ختم مي‌شود خود ابراهيم(سلام الله عليه) هم همان راه را طي مي‌كرده است خب.
فتحصل كه فصل دوم اين بود كه نمو جامعه تدريجي است ولي نقش مهم نمو جامعه را وحي و رسالت به عهده داشتند فصل سوم اين است كه اسلام به جامعه خيلي بها مي‌دهد اين آياتي كه تلاوت شد هم متمم فصل دوم بود هم مبين فصل سوم اسلام به جامعه آن چنان اعتنا دارد كه اگر كسي همه احكام اسلام را رديف بنويسد بعد يك نگاه اجمالي بكند مي‌بيند مثل گلاب كه در برگ گل مفروش است اين روح جمعي در همه اين احكام حكم جامعه مفروش است كه اگر آن گلاب را از اين برگ گل برداريد مي‌شود بدون بو اگر آن روح جمعي را از اين تك تك مسلمانها برداريد از اين احكام برداريد بي‌خاصيت مي‌شود در مسائل نماز كه يك كار هر روزه است مي‌فرمايد اين را به جماعت بخوانيد «المؤمن وحده جماعة» چون فرشتگان با او هستند اگر كسي با او نبود و اقل جماعة هم يك نفر است ولو يك نفر هم شد به ديگري اقتدا بكند اين نماز پنج وقت اين نماز پنج وقت كه انسان در مساجد و امثال‌ذلك به صورت جمعي مي‌خواند اين را هفته‌اي يكبار به صورت نماز جمعه در مي‌آورد كه تا اين اجتماعات كوچك به آن اجتماع بزرگ درآيد ديگر روا نيست كسي كه مقدور او است در نماز جماعت شركت نكند از اين بدتر ديگر روا نيست كسي مقدور او است در نماز جمعه شركت نكند و از اين مهم‌تر آن كنگره كنگره جهاني سالانه است كه همه اينها در يوم الحج الاكبر با هم بايد جمع بشويد همه اينها در عرفات باهم باشند در مشعر باهم باشند در منا باهم باشند در حرمين باهم باشند اين جماعتهاي كوچك شهر و روستا به نماز جمعه بر گزار مي‌شود براي عظمت و اهميت نماز جمعه فرمودند ديگر تا شعاع يك فرسخي كسي حق ندارد نماز جمعه برگزار كند اين يك مسئله و تا شعاع دو فرسخي اگر كسي معذور نيست موظف است بيايد اين‌هم مسئله دوم كه اين دو فرسخي مال وجوب حضور است آن يك فرسخي مال عقد جمعه ديگر است اينها دو تا مسئله جداي از هم است اگر اين جمعه‌ها تشكيل شد آن‌گاه به مسئله حج مي‌رسد اين نشان مي‌دهد كه روح اسلام روح جمعي است.
«و الحمد لله رب العالمين»